۰۸:۱۲ - ۱۳۹۲/۰۶/۲۲

زندگی و مبارزات شهید آیت الله سید اسدالله مدنی

شنیدم که امام را گرفته‌اند. رفتم با یک عده از طلاب برای دیدن مرحوم آیت‌الله حکیم رضوان‌الله علیه. ایشان در نجف نبودند. رفتم کربلا خدمت ایشان. دستشان را بوسیدم و گفتم: آقا! امروز آقای خمینی، مظهر اسلام است. گفتند: باشد؛ هرچه بگویی می‌کنم. گفتم: اقدام کنید. ایشان بلافاصله به شاه تلگراف زدند.

imam -shahid madaniمبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام): در میان چهره‌های مذهبی-سیاسی انقلاب اسلامی زندگی‌نامه شخصیت بزرگ،  مجاهد نستوه و عالم زاهد شهید آیت‌الله حاج سید اسدالله مدنی در زمره کسانی است بسیار درخشان و برجسته است. اگر چنانچه به این شخصیت و سیره او به درستی پرداخته شود، نمونه‌ای مثال زدنی از الگوی عملی برای نسل تشنه حقیقت خواهد بود. در این یادداشت تلاش شده است با استفاده از اسناد و منابع موجود به بررسی و تحلیل شخصیت این فرزانه شهید پرداخته شود تا مروری بر زندگی و مبارزات شهید سید اسدالله مدنی وهمراهی  اش با امام درنهضت  شود. روستای دهخوارقان از توابع آذرشهر استان آذربایجان شرقی در سال  ۱۲۹۳ هـ.ش (۱۳۲۳هـ.ق)  تولد نوزادی را بر خود تجربه کرد که بعد ها به یکی از پارسا ترین افراد آن خطه تبدیل شد. پدر وی، مرحوم آقا میر علی که از سادات جلیل‌القدر آن شهر بود (شهدای روحانیت، علی ربانی، جلد ۱)، در بازارچه آذر شهر، به شغل بزازی می‌پرداخت و از عشق به امیرالمؤمنین(ع) نام او را اسدالله نهاد. سید اسدالله در چهار سالگی ، مادر و همچنین در ۱۶ سالگی، پدر خود را از دست داد و دوران کودکی را با رنج و سختی فراوان به پایان رساند.

از سنین جوانی و پس از طی مراحل یادگیری خواندن و نوشتن برای ادامه تحصیل و  کسب علم و دانش بیشتر به شهر قم عزیمت نمود و به سلک روحانیت درآمد و با پشت سر گذاشتن مشکلات انبوه ناشی از درگذشت والدین و استبداد عصر رضا‌خانی، با  پشتکار بسیار به تحصیل علوم دینی پرداخت و مدت‌ها همنشین رنج و محنت غربت بود. وی دروس ابتدایی را در حوزه علمیه یزد فراگرفت.

پس از کوچ امام خمینی از ترکیه به عراق و اقامت در نجف، آیت‌الله شهید مدنی از جمله کسانی بود که به موجب عشق و ارادت بسیار به امام در سخت‌ترین روزها در کنار ایشان بود. آیت‌الله مدنی چه در نجف و چه در روزهایی که برای امر تبلیغ به ایران سفر می‌کرد از امام نیز سخن می‌گفت و رسالت و وظایف مؤمنین را در مقابل رژیم پهلوی برایشان گوشزد می‌کرد. و این بود که در سال‌های ۵۱-۵۰ از جانب سازمان امنیت وقت کشور (ساواک) تحت مراقبت قرار گرفت و به جرم اختلال در امنیت تبعید گردید. مدتی در نورآباد ممسنی (۲۲ ماه)، زمانی در گنبد کاووس (۱۱ ماه) و سرانجام به بنادر گرم جنوب و کردستان، تبعید شد. این سید بزرگوار زندگی‌اش در تبعیدگاه‌ها سپری گشت. (روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۸/۶/۶۱، ، خاطرات آقای بروجردی).وی در حوزه علمیه قم پس از گذراندن دروس مقدماتی  و سطح در حدود چهار سال به تحصیل دروس فقه و  اصول و فلسفه و عرفان و اخلاق در محضر حضرت امام خمینی مشغول شد.

در نجف

آیت‌الله مدنی سالیان درازی به حوزه پررونق نجف به تدریس مشغول بود و همان‌گونه که در مقابل بارگاه قدسی امام علی(ع) زانوی ادب بر زمین نهاد و روز و شب به پالایش روح و شکستن بت نفس همت گماشت، در فضای آکنده از معنویت حوزه علمیه نیز تلاشگری خستگی‌ناپذیر به حساب می آمد.

او که از دانش و معارف بزرگانی چون آیت‌الله حکیم، آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی و آیت‌الله سید عبدالهادی شیرازی بهره ‌برده و مدارج علمی را به سرعت طی کرده بود روز به روز بر درخشش شخصیت علمی و معنویش افزوده می‌شد و سرانجام مقام اجتهاد را همراه با فتح قله رفیع عرفان و معنویت کسب کرد. آیت‌الله مدنی چندین سال در حوزه علمیه نجف به تدریس اشتغال داشت و درس ایشان از جمله درس‌های زنده توأم با عضویت طلبه های بسیاری بود. آیت‌الله راستی کاشانی که در آن دوران در محضر ایشان بود، می‌گوید: «از درس ایشان محصلین زیادی استفاده می‌نمودند… و شاگردانشان با یک عشق و علاقه خاصی در درس ایشان شرکت می‌جستند.»( شهید مدنی، جلوه اخلاص؛ سعید عباس‌زاده، ص ۲۵)

آیت‌الله مدنی، مبارزه سیاسی و اجتماعی خود را از دوران تحصیل در قم، آغاز کرد و در اولین فعالیت‌های خود به ستیز با بهائیت بعنوان ابزار تفرقه و انحراف در منطقه آذر شهر پرداخت. (چنان که تاریخ نشان می دهد رضاخان و عوامل داخلی استعمار در ایران برای کوبیدن اسلام خصوصا مکتب حیات بخش تشیع ، زمینه را برای بهاییت و دیگر فرق ساختگی فراهم کردند. بطوری که در زمانی کوتاه سرمایه داران بهایی در آذربایجان و اطراف تبریز بر بعضی مراکز از جمله کارخانه های برق مسلط شدند. آیت الله مدنی بعد از اطلاع و آگاهی از وضع آشفته و بحرانی منطقه و احساس خطر برای مردم مسلمان، بی‌درنگ به زادگاه خود برگشته مبارزه‌اش را بر ضد فرقه بهائیت آغاز کرد). وی با سخنرانی‌های روشنگرانه، مردم را علیه طرفداران تبلیغ‌کنندگان مرام بهائیت بسیج و با تحریم مصرف برق آن و خرید و فروش با این فرقه گمراه، جو مبارزات ضد بهائیت را شدیدتر کرده تا اینکه سرانجام شهر مذهبی آذر شهر را از لوث این فرقه استعماری پاک نمود. در این هنگام،حوادث پیش‌آمده از طرف شهربانی وقت پیگیری شد و آن بزرگوار به عنوان تنها عامل تحریکات ضد بهایی شناخته شد که در نتیجه اورا به همدان تبعید کردند.(شهید مدنی جلوه اخلاص، ص ۵۸و ۶۳، به نقل از خاطرات آقای بروجردی).هنگامی که شهید نواب صفوی درنجف اشرف به فکر مبارزه با کسروی‌گری افتاد، مدنی که ازاساتید حوزه نجف بود، مطلع می‌شود که نواب صفوی هزینه این مبارزه را ندارد. بدین رو، کتاب‌های خود را می‌فروشد و پولش را در اختیار نواب صفوی می‌گذارد.به‌گونه‌ای که دوستانش می‌گویند اسلحه نواب ازپول کتاب‌های آیت‌الله مدنی بود.

پیشتاز مبارزه

 مدنی در حوزه علمیه نجف در کنار فعالیت‌های علمی لحظه‌ای از فعالیت‌های سیاسی غافل نبود و همواره در مسائل سیاسی و مبارزات علیه طاغوت، پیشگام و پیشتاز بود. وی در دوران زمامداری جمال عبدالناصر، در رأس هیأتی از علما و فضلای نجف، برای افشای جنایات رژیم طاغوتی ایران به مصر سفر کرد. هنگامی که گفته شد آل سعود بر عربستان مسلط گردید، طلاب را جمع کرد و گفت باید از نجف حرکت کنیم و برویم با آل سعود مبارزه کنیم. آیت‌الله مدنی در این فکر بود که در حجاز باید مبارزه چریکی انجام بگیرد؛ لکن به علت کار و فعالیت زیاد به خونریزی گلو وسینه مبتلا گشت و در بستر بیماری افتاد. او در زمان عبدالکریم قاسم – حاکم وقت عراق- کفن پوشید و به میان مردم رفت، زیرا که معتقد بود اگر من نمی‌توانم کاظمین، بغداد و نجف را حرکت بدهم پس با پوشیدن لباس مرگ می‌میرم تا باعث یک حرکت بشوم. چون حکومت عراق با گسترش اندیشه مارکسیستی علیه اسلام تبلیغ می‌نمود. در سال ۱۳۴۲ حرکت عظیم مردم مسلمان ایران به رهبری حضرت امام خمینی در جهت سرنگونی رژیم طاغوت آغاز گردید. آیت‌الله مدنی، نخستین کسی بود که در نجف اشرف به ندای هل من ناصر ینصرنی امام، لبیک گفته و با تعطیل کردن کلاس‌های خود در نجف و تشکیل مجالس سخنرانی در جهت افشای چهرة پلید رژیم مزدور پهلوی گام بر داشت. وی در این زمان در نجف  سردمدار جریان دفاع و پشتیبانی از نهضت امام به شمار می آمد و وقایع ایران را برای طلاب بیان می کرد. از زمان تبعید حضرت امام به نجف، آیت‌الله مدنی همواره یار و یاور امام بود و در کنار مراد خود به مبارزه علیه ظلم و ستم ادامه می‌داد. معروف است که هر موقع حضرت امام به علتی نمی‌توانستند برای اقامه نماز جماعت حاضر شوند، آیت‌الله مدنی به جای امام به اقامه نماز جماعت می‌پرداخت.

دستور جهاد

وی ازاولین کسانی بود که در جریان انقلاب سال ۱۳۴۲ شمسی، که مردم به پاخاسته کشورمان آن را آغاز کردند، در نجف از امام تبعیت کرد و در انتشار اعلامیه آیت‌الله حکیم به همین مناسبت، نقش بسزایی داشت. آیت‌الله مدنی سوابق مبارزاتی زیادی در نجف داشت، بطوری که در زمان حکومت عبّدالسلام عارف، از طرف آیت‌الله حکیم که از مراجع بزرگ شیعه در آن زمان بود، فتوایی صادر شد با این عنوان که کمونیست بودن کفر و الحاد است.درباره این فتوا از طرف بعثیون و کمونیست‌هایی که در حکومت عراق رسوخ کرده بودند، اهانت‌هایی به ایشان شد و آیت‌الله حکیم به عنوان اعتراض به این اعمال به کوفه رفت. در آن موقع شهید آیت‌الله مدنی دست به عمل ابتکاری زد، طلاب را جمع کرد و جملگی کفن پوشیدند و به منزل آیت‌الله حکیم رفتند و از ایشان خواستند که دستور جهاد بدهند.

از آن شهید بزرگوار چنین نقل شده است: «من، علما را در مسجد هندی جمع کردم. مرحوم آیت‌الله شاهرودی و آیت‌الله خوئی و دیگران آمدند. صحبت کردم که به داد اسلام برسید. از آقایان علما تقاضا کردم. من در آنجا گریه کردم و علما هم گریه کردند.» همچنین فرموده است: «شنیدم که امام را گرفته‌اند. رفتم با یک عده از طلاب برای دیدن مرحوم آیت‌الله حکیم رضوان‌الله علیه. ایشان در نجف نبودند. رفتم کربلا خدمت ایشان. دستشان را بوسیدم و گفتم: آقا! امروز آقای خمینی، مظهر اسلام است. گفتند: باشد؛ هرچه بگویی می‌کنم. گفتم: اقدام کنید. ایشان بلافاصله به شاه تلگراف زدند.» به نقل از آقای بهاءالدینی، داماد شهید مدنی،۲۷/۶/۶۱ ).

در محضر مردم

 وی در سال ۱۳۳۱ در میان استقبال مردم آذرشهر از نجف وارد زادگاه خود شد، سپس در مسجد حاجی کاظم نماز جماعت برگزار کرد.( شهید مدنی جلوه اخلاص، ص۸، به نقل از خاطرات داماد ایشان). وی در اولین خطابه خود به مردم آذرشهر اظهار داشت: «ای مردم آذرشهر! در موقع آمدن من به ایران در کرمانشاه بعضی‌ها از من پرسیدند: اهل کجا هستی؟ گفتم: آذرشهر. آنها گفتند: آذرشهر شراب خوبی دارد که در تمام ایران مشهور است. سپس اضافه کرد: وجود کارخانه مشروب سازی چه معنا دارد؟ اگر از اول برای آنها جنس نمی‌فروختید، آنها می‌رفتند.» در جلسه سخنرانی دیگری، موضوع کلاه پهلوی و لباس متحدالشکل را به میان آورد و گفت: «سفارش کرده‌ام از تبریز کلاه پوستی بیاورند. هرکس باز هم کلاه پهلوی بگذارد، دیگر برای نماز جماعت به مسجد نیاید.» بدین ترتیب مبارزه خود را با مظاهر طاغوت گسترش داد.

در عید فطر همان سال، نماز باشکوه عید فطر در بالای تپه کنار شهر برگزار گردید. در بازگشت، نمازگزاران راهپیمایی اعتراض‌آمیزی برپا کرده، به طرف کارخانه مشروب‌سازی حرکت کردند. مأموران دولتی به مبارزه با آنها برخاسته، تهدید کردند که از اسلحه استفاده می‌کنند. پس از این حادثه، دادستان تبریز در محل حاضر شد و ضمن مذاکره با آقای مدنی قول داد که ظرف ۱۵ روز کارخانه برچیده شود. لیکن به دنبال حوادث مذکور آیت‌الله مدنی به تبریز احضار گشت و از سوی استانداری به وی اعلام شد که نباید در آذرشهر بماند. بدین ترتیب آیت‌الله مدنی زادگاه خود را ترک کرده و به همراه عائله خود به نجف اشرف بازگشت.

دعوت به همکاری مردم

هنگامی که رژیم شاه با تبلیغات گسترده خود درسال ۱۳۴۱ می‌خواست رفراندم به اصطلاح «انقلاب سفید» را برگزار کند، آیت‌الله مدنی در مسجد جامع همدان سخنرانی تندی علیه انتخابات انجمن‌های ایالتی و ولایتی ایراد و مردم را نسبت به عواقب شوم آن آگاه کرد. در این سخنرانی گفت: «مردم! شما چقدر بی‌حس هستید، اگر این انتخابات ملغی نشود، در روز قیامت شما مسئول می‌باشید. باید با علمای قم همکاری کنید و از آقایان پشتیبانی نمایید.»

اقدامات روشنگرانه آیت‌الله مدنی در همدان موجب می‌شود که ساواک منطقه، در تاریخ ۸/۹/۴۱ طی نامه‌ای از ریاست ساواک مرکز درخواست کند که بعد از مراجعت وی به نجف از ورود دوباره او به ایران جلوگیری شود. ساواک مرکز به خاطر نداشتن مجوزی برای جلوگیری از ورود وی با این پیشنهاد موافقت نکرده اما دستور می‌دهد اعمال و رفتار او تحت مراقبت قرار گیرد؛ به گونه‌ای که تاریخ تردد وی میان عراق و ایران، مسافرت به شهرهای مختلف، سخنرانی‌ها و ملاقات‌ها طریقه و وسیله مسافرت و مرز خروجی، همه و همه دقیقاً توسط عوامل ساواک به مرکز گزارش می‌گردد.

سخنرانی‌های افشاگرانه

پس از تبعید امام خمینی، آیت‌الله مدنی به مبارزات خود شدت بخشیده و در فرصت‌های مختلف با طرح مرجعیت حضرت امام و با ایراد سخنرانی‌های انقلابی و افشاگرانه، مردم را به هوشیاری فراخواند. وی با هماهنگی روحانیون سرشناس همدان نیز اقداماتی به منظور رفع توقیف روحانیون بازداشتی به عمل آورد. رژیم که با گسترش نفوذ آیت‌الله مدنی در میان مردم به عنوان یکی از سرسخت‌ترین طرفداران امام روبرو بود، در سال ۴۶ سخنرانی عده‌ای از روحانیون منطقه از جمله آیت‌الله مدنی را ممنوع کرد. در چنین جوی آیت‌الله مدنی با شهامت و شجاعت، مرجعیت امام را مطرح و به نفع ایشان تبلیغ می‌کرد؛ به حدی که ساواک طی گزارشی اعلام می‌دارد: نامبرده (آیت‌الله مدنی) در همدان به نفع [امام] خمینی فعالیت، و بیش از یک سوم اهالی همدان را مقلد [امام] خمینی کرده است و در هر محفل و مجلسی از [امام] خمینی تمجید می‌کند و وی را اعلم مجتهد [مجتهد اعلم] قلمداد می‌نماید. با سکنی گرفتن آیت‌الله مدنی در مدرسه آخوند در تیرماه سال ۱۳۴۳ مردم و روحانیون با او دیدارهای متفاوت داشتند. سپس در آذر ماه همان سال به نجف اشرف برمی‌گردد. چند روز بعد مجدداً به همدان مراجعت می‌کند که از بدو ورودشان به همدان تحت نظر ساواک قرار می‌گیرد. ساواک در مورد او اینگونه گزارش می‌دهد که: «از بدو ورود ایشان به همدان، عده‌ای از افراد اخلال‌گر که از طرفداران [امام] خمینی می‌باشند گرد مشارالیه جمع و در صدد خریدن ساختمان دبیرستان علمیه می‌باشند. وی اضافه می‌کند که نامبرده در منابر، اظهارات تحریک‌آمیزوخلاف نظم و مصالح عمومی ایراد نموده است. همچنین از اداره سوم ساواک درخواست می‌کند از صدور پروانه خروج برای ایشان خودداری کند.»

روحانیِ ممنوع‌المنبر

به دنبال بازداشت آیت‌الله محی‌الدین انواری وی به همراه تعدادی از علمای همدان به آیت‌الله میرزا احمد آشتیانی در تهران تلگراف زده و از ایشان می‌خواهند که در جهت آزادی مشارالیه تلاش کند. به دنبال این فعالیت‌ها اسدالله مدنی از جمله عده‌ای از روحانیون فعال ممنوع‌المنبر می‌شوند. در اثنای این سال‌ها از سال ۱۳۴۳ الی ۱۳۵۱ ایشان چندین بار به شهر نجف رفته و برگشته‌اند و مردم را در جریان اوضاع و احوال نجف اشرف قرار می‌داد. وی ضمن مطرح کردن موقعیت حضرت امام در فرصت‌های متفاوت، علیه رژیم افشاگری می‌کرد.

در اوایل دهه ۵۰ در شهر خرم‌آباد، خلأ حضور یک عالم مجاهد و متعهد که بتواند مرجع سیاسی و مذهبی مردم باشد و زعامت روحانیت متعهد و انقلابی منطقه را بر عهده بگیرد، بیش از هر زمان دیگر احساس می‌شد. مدتی بود که مرحوم آیت‌الله روح الله کمالوند که سال‌های متمادی زعامت روحانیت منطقه و سرپرستی همه شئون مذهبی، اجتماعی و سیاسی لرستان را در دست داشت، به دیار باقی شتافته و جایگاه رفیع ایشان همچنان خالی بود. عده‌ای از روحانیون سرشناس و متعهد خرم‌آباد، از آیت‌الله مدنی دعوت به عمل می‌آورند که فعالیت‌های خود را از همدان به خرم‌آباد منتقل کند و وی با استجابت دعوت ایشان و عزیمت به خرم‌آباد، فصل دیگری از زندگی پر فراز و نشیب و سراسر مبارزه خود را آغاز می‌کند. شهید مدنی در خرم‌آباد و در حوزه علمیه کمالوند، فعالیت خود را با تدریس درس خارج آغاز می‌کند و بعد از مدتی با حکم حضرت امام (قدس‌سره)، سرپرستی این حوزه را نیز بر عهده می‌گیرد. در همین دوره، وی کتاب‌های امام از جمله توضیح المسائل و تحریر الوسیله را در خرم‌آباد توزیع  وبه رغم خفقان حاکم، درباره مرجعیت امام در مناسبت‌های مختلف تبلیغ می‌کند.( یاران امام به روایت اسناد ساواک، جلد ۴، ص ۱۹، مرکز بررسی اسناد تاریخی). همچنین در هر فرصتی و به اشکال گوناگون، مردم را به بیداری و آگاهی فرا می‌خواند، آنان را از مفاسد دستگاه آگاه ساخته، نقشه‌های شوم استعمار و رژیم طاغوتی را بر ملا می‌سازد. رژیم شاه برای خدشه‌دار کردن اعتبار و محبوبیت آیت‌الله مدنی، دست به بعضی اقدامات و تبلیغات سوء و وقیحانه می‌زنند تا به هر شکل ممکن، شخصیت وی را در میان مردم ترور کرده، پایگاه مردمی وی را از بین ببرند. عوامل ساواک زمانی به این اقدام دست می‌زنند که زمینه آن توسط مخالفین آیت‌الله مدنی که با تبعیت از هوی نفس، آب به آسیاب دشمن می‌ریختند، آماده بود. آنها با نامه‌پراکنی و اهانت به ایشان می‌خواستند وی را وادار به ترک خرم‌آباد کنند که اسناد مربوط به این جریان در کتب مختلف موجود است .

فداکاری برای مردم

 آیت‌الله مدنی در جریان سخنرانی‌ها در خرم آباد رهبر واقعی نهضت را به مردم معرفی و چهره اصلی و پلید شاه را افشا می‌کند. وی علاوه بر اداره حوزه علمیه و صندوق قرض‌الحسنه رضوی برای تأسیس بیمارستان و کمک به فقرا و بی‌سرپرستان، از جمله خانواده زندانیان سیاسی در این شهر نیز اقداماتی به انجام می‌رساند.ساواک منطقه نیز البته ضمن مراقبت شدید از ایشان، به گونه‌های مختلف به مخالفت و خنثی‌سازی فعالیت‌های وی برمی‌خیزد و برای رسیدن به این هدف، از هیچ شایعه، تهمت، دروغ و اختلافی فروگذار نمی‌کند.(یاران امام به روایت اسناد ساواک، جلد۴، ص ۲۱-۲۰، مرکز اسناد انقلاب اسلامی).روز عید فطر فرا می‌رسد. جمعیت زیادی برای ادای نماز ظهر در مسجد شاه‌آباد خرم‌آباد حاضر می‌شوند. آیت‌الله مدنی قبل از شروع نماز می‌فرماید: مقلدین آیت‌الله در یک طرف قرار بگیرند. با این سخن عده‌ای از مردم در صف مقلدین آیت‌الله خمینی قرار می‌گیرند. آنگاه در حین سخنرانی، برای طول عمر آیت‌الله خمینی دعا می‌کند و سپس فتوای ایشان را در باب زکات فطره بیان می‌کند. پس از جریان عید فطر، ساواک وضعیت او را در کمیسیون مطرح و وی را به مدت سه سال به نورآباد ممسنی در استان فارس تبعید می‌کند. بعد از صدور حکم تبعید، عملیات دستگیری و تبعید آیت‌الله مدنی آغاز می‌شود. ابتدا،ایادی ساواک گزارش دقیق و مفصلی از عملکرد روزانه شهید مدنی (زمان خروج، محل تردد و…) تهیه و به رئیس ساواک همدان گزارش می‌کنند. وی دستورهای امنیتی لازم را صادر و برای جلوگیری از تحرکات احتمالی، تدابیر لازم را پیش‌بینی می‌کند. نیروهای ساواک در صبحدم روز ۲۷/۷/۵۴ ساعت ۴:۳۰ دقیقه صبح  اطراف منزل آیت‌الله مدنی مستقر می‌شوند و محل مورد نظر را تحت مراقبت خود قرار می‌دهند. ضمناً پنج اتومبیل مربوط به شهربانی منطقه را تحت نظر می‌گیرند. در ساعت۵:۵۵ دقیقه بر خلاف انتظار ساواک آیت‌الله مدنی جهت ادای نماز در مسجد، از خانه خارج نمی‌شود؛ مأموران ساواک مستقیماً وارد عمل شده با خشونت ایشان را در منزل دستگیر می‌کنند و ساعت ۶:۱۵ دقیقه با چهار اتومبیل همراه به سرعت وی را از خرم‌آباد خارج می‌کنند. مبارزه ایشان در افشای سیاست‌های رژیم و وابستگان آن، از قبیل عزالدین حسینی که رسماً از طرف رژیم گمارده شده بود، باعث گشت که تعدادی از جوانان مهاباد به خانه عزالدین رفته ضمن ابراز انزجار و تنفر شیشه‌های منزل او را به عنوان اعتراض بشکنند. (منبع پیشین،ص۳۰)

شکوه حضور مردم

اول آذر سال ۵۷، آیت‌الله مدنی در میان استقبال با شکوه مردم وارد همدان می شود. معظم له با دعوت روحانیون و مردم همدان برای جانشینی مرحوم آخوند ملاعلی معصومی همدانی و به منظور رهبری مبارزات مردم همدان و منسجم کردن فعالیت روحانیون متعهد، به این منطقه عزیمت می‌کند.نظر به سابقه درخشان آیت‌الله مدنی از سال ۴۱ تا ۵۰ در همدان و با توجه به اوج‌گیری مبارزات حق‌طلبانه مردم ایران، هجرت آیت‌الله مدنی  به این شهر، از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار بوده، طبقات مختلف مردم از ساعت‌ها قبل در مسجد جامع اجتماع و سپس جهت استقبال از آیت‌الله مدنی  به طرف دروازه ملایر حرکت می‌کنند. شهید مدنی از بدو ورود به همدان، هدایت مبارزات مردمی را به عهده گرفته، با اقشار گوناگون جامعه ارتباط برقرار می‌کند. نقش ایشان در جهت دهی به مبارزات مردم همدان به حدی بوده که وقتی در جریان ۲۲ بهمن، لشگر ۸۱ زرهی کرمانشاه برای سرکوب مردم به سمت تهران حرکت می‌کرد، به دستور ایشان مردم همدان برای سد کردن حرکت تانک‌ها با دست خالی و کفن پوشان به مقابله با تانک‌ها برخاستند و خود آیت‌الله نیز درجلوی همه تظاهر کنندگان به راه  افتاد ومردم موفق می‌شوند بادادن تعداد کمی شهید و مجروح تانک‌ها راازحرکت باز دارند.

سرباز امام

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، این یار دیرینه امام و سرباز خستگی‌ناپذیر انقلاب که پرچم مبارزه را لحظه‌ای بر زمین نگذاشته و از تبعیدگاهی به تبعیدگاه دیگر و از سنگری به سنگر دیگر همیشه در صف مقدم مبارزه حرکت کرده بود و در پیروزی انقلاب، تلاش بی‌وقفه‌ای داشت، فصل دیگری از مبارزات خود را برای حفظ و حراست و پاسداری از انقلاب شکوهمند اسلامی و مبارزه بی‌امان دیگری را برای حفظ انقلاب اسلامی و برقراری حکومت اسلامی آغاز کرد. وی در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی از طرف مردم همدان به نمایندگی انتخاب می‌شود و سپس در کوران مشکلات و آشفتگی اوضاع همدان در سال ۱۳۵۸ از سوی امام با اختیارات کامل به امامت جمعه این شهر منصوب و روانه این شهر می‌شود.

در خنثی ساختن دسیسه لیبرال ها و ملی گراها چون بنی صدرکه عناصر فرصت‌طلب، ملی‌گرا و منافقین کمر به نابودی و انحراف انقلاب بسته بودند و هر روز با ایجاد توطئه‌ای، قلب امت اسلام و امام عزیز را به درد می‌آوردند، آیت‌الله مدنی در مبارزه با آنان و افشای ماهیت لیبرال‌ها و منافقین تلاشی مضاعف داشت. اعلامیه مشترک آیت‌الله مدنی و دیگر یاران امام (شهید صدوقی، شهید اشرفی اصفهانی، شهید دستغیب و مرحوم آیت‌الله طاهری امام جمعه وقت اصفهان) و موضع صریح و قاطع آنان در برابر این حرکت خزنده نقش بسزایی در افشای این جریان مرموز و فریبنده و خطرناک داشت.

وی با اجرای اولین فرمان امام که بشرح ذیل می آید گام بزرگی در جهت کمک به اهداف انقلاب اسلامی برداشت: حکم انتصاب آقاى سید اسد الله مدنى به سمت امامت جمعه همدان از  سوی امام: «… به قرار گزارشهایى که از شهرستان همدان مى‏رسد، آشفتگیهایى در سطح شهر موجود، و بیم آن مى‏رود که گروههاى منحرف اسلامى اختلافات و انحرافاتى نمایند که با نهضت اسلامى و انقلاب اسلامى مخالف باشد. لهذا جنابعالى، با آنکه در مجلس خبرگان نماینده هستید، عجالتاً به مدت ده روز یا دو هفته به همدان تشریف ببرید، و اوضاع منطقه را بررسى نمایید، و احوال و فعالیتهاى منحرفین را از نزدیک سخت مورد مراقبت قرار دهید.

و ان شاء اللَّه تعالى، پس از برگزارى مجلس خبرگان، مدتى طولانى براى بررسى اوضاع و سامان دادن به اوضاع آشفته به همدان تشریف برده، و به مسائل مربوط و امور شرعیه و گرفتارى شهر و منطقه مربوط به آن رسیدگى و اصلاح فرمایید.

جنابعالى، که به شایستگى علمى و عملى موصوف هستید، منصوب به امامت جمعه در شهر همدان مى‏باشید. و چون امامت جمعه از مناصب مربوط به ولى امر است، کسى بدون نصب نمى‏تواند تصدى کند.و نیز جنابعالى مجازید در تعیین قاضى شرع براى دادگاههاى شهر و حومه. اهالى محترم و مؤمن به انقلاب موظفند از معظمٌ له پشتیبانى قاطع کرده، و وجود محترم ایشان را غنیمت شمارند.جناب ایشان وکیل این جانب در اخذ وجوه شرعیه، و صرف در موارد مقرره هستند. اهالى محترم وجوه شرعیه خود را به ایشان بدهند که مورد قبول است.»‏ (صحیفه امام ، ج‏۱۰ ، ۲۸۰و۲۸۱)

انتصاب به امامت جمعه

پس از شهادت آیت‌الله قاضی طباطبایی وی از جانب امام به امامت جمعه شهر تبریز منصوب شد و از طرف ایشان  برای رسیدگی به سایر امور شهرها مأموریت یافت. در آن زمان همه ماجراسازی‌های ضد انقلابی استکبار در آذربایجان به غائله حزب خلق مسلمان منتهی گردیده بود و عده‌ای مقابل انقلاب موضع‌گیری کرده عملاً در خدمت اهداف استکبار و فرامین دیکته شده سازمان جاسوسی سیا به منظور در هم کوبیدن انقلاب اسلامی حرکت می‌کردند. آنها تبریز و شهرهای اطراف را ناامن ساخته بسیاری از مراکز انتظامی و امنیتی را در اختیار خود درآوردند و در دانشگاه با نادیده گرفتن ۲/۹۸ درصد رأی مردم به جمهوری اسلامی، علیه اساس نظام (ولایت فقیه) جو سازی کردند و آن روز این امر روشن‌ترین دلیل بر حضور دست‌های استکبار در حادثه‌سازی‌های خلق مسلمان تلقی گردید و همه به آشکارا دیدند که استکبار و گروهک‌های مخالف با به میان آمدن واژه مقدس «ولایت فقیه» و پافشاری امام و یارانش برای تصویب این حق بناحق گرفته شده تشیع در طول تاریخ چگونه اولین صف‌آرایی خود را در مقابل انقلاب انجام دادند.

آیت‌الله مدنی در چنین روزهای سخت تنها کسی بود که در پیشاپیش فرزندان انقلاب تلاش خود را برای در هم کوبیدن نقشه‌ها  بکار می‌برد. او در این راه دردها و رنج‌های بی‌شماری را به جان می‌خرد. عناصر خلق مسلمان روزی به خانه‌اش می‌ریزند و روزی محراب عبادتش را به آتش می‌کشند و روز دیگر قصد جان او را می‌کنند و آب دهان به صورتش می‌اندازند! اما او در هر حادثه ناگوار با قامتی راست ایستاده، با الهام از کلام خدا (فَاستَقِم کَما اُمِرت) همچنان قامت به بینهایت می‌کشد و می‌گوید: «من تا زنده‌ام نماینده امام هستم و نماز جمعه را می‌خوانم.» و در هنگام درگیری خیابان‌ها در پاسخ کمترین توقع حزبی‌ها که گفته بودند اگر نماز جمعه اقامه کنی در آتش ما می‌سوزی، می‌بینند این سید بزرگوار همچنان در خود فرو رفته و در زیر لب این جمله را زمزمه می‌کند: «اگر من به مسجد نروم تضعیف روحیه مسلمانان کرده‌ام و من پیش خدا جواب ندارم. چه جوابی به خدای خود بدهم که اگر مسجد نرفتم به خاطر جانم بود. می‌گوید اسلام و انقلاب از تو عزیزتر بود.» از این رو ایشان به مسجد رفتند و نماز جماعت را اقامه کردند. (کتاب گلشن ابرار، ج۲، ص ۸۵۱، نشر معروف).

 شهید مدنی در تقویت روحیه رزمندگان اسلام نیز نقش بسزایی داشت و با حضور خود در جبهه‌های نبرد و حضور در کنار سپاهیان اسلام و شرکت در مجالس دعا و نیایش آنان، مشوق رزمندگان اسلام بود تا جنگ مقدس خود را با استکبار جهانی تا پیروزی نهایی ادامه دهند. گاهی نیز بر دستان برادر ارتشی که هواپیمای متجاوز دشمن را با ضد هوایی در فضای تبریز سرنگون ساخته بود، به عنوان نماینده امام بوسه می‌زند و کمال تواضع خود را که از عرفان به رب و اخلاق الهی‌اش برمی‌خاست،درمقابل مجاهدان فی‌سبیل‌الله نشان می‌دهد.( یاران امام به روایت اسناد ساواک، ج۴، ص ۳۵، مرکز اسناد انقلاب اسلامی). در اینجا مناسب است خاطره‌ای از آقای بهاءالدینی در این زمینه نقل شود: «عده‌ای می‌خواستند بروند جبهه. بچه‌ها که رفتند دیدم حاج آقا آمدند خانه و سخت ناراحت هستند و اشک در چشمانش حلقه زده است. گفتیم: حاج آقا چرا ناراحتید؟ گفتند: تلفن بزنید به دفتر امام و اجازه بگیرید از امام که من هم با این بچه‌ها به جبهه بروم. پرسیدم: چرا حاج آقا؟ گفتند: آخر من نمی‌توانم ببینم این بچه‌ها می‌روند جبهه، آنجا می‌جنگند و من نروم بجنگم. خوب من پیر شده‌ام، اگر من گذشت این بچه‌ها را نداشته باشم، ایثار این بچه‌ها را نداشته باشم، وای بر حال من!» اما خوب معلوم بود که حضرت امام هیچوقت اجازه نمی‌دادند ایشان سنگر تبریز را رها کنند و به جبهه بروند. البته این حرکت ایشان هم نشانه عشق ایشان بود به شهادت وهم انقطاع ایشان بود از دنیا.»

طهارت نفس

آیت‌الله مدنی مجسمه اخلاق و چهره برجسته عرفان و حکمت عملی بود. زبانش و عملش، تجلی اخلاق و عمق ایمان و ژرفای نگرش او به معارف اسلامی بود. آیت‌الله مدنی بیش از هرچیز به طهارت نفس و تقوا اهمیت می‌داد و حتی پیروزی بر دشمنان و طاغوت را زمانی مفید و مؤثر می‌دانست که همراه با تقوا و اصلاح نفس باشد. وی می‌فرمود: «ما باید بدانیم وقتی می‌توانیم از این پیروزی استفاده ببریم که اول خودمان نفسمان را اصلاح کرده باشیم؛ به این معنا که اگر نفسمان اصلاح نشده باشد، پیروزی به هر حدی که برسد، چاره دردهای ما نخواهد کرد.( یاد ایام، ج۱، ص ۲۳۵). همه طاغوت‌ها را سرکوب کردن وقتی به دردمان می‌خورد که در مملکت بدن خودمان، حکومت الله مستقر شده و حکومت طاغوت ریشه‌کن بشود.»( همان ).دختر آن شهید در مورد دعاهای نیمه شب این عارف و عاشق چنین می‌گوید: «معمولاً انسان هروقت بخواهد فردی را بیازماید که از نظر معرفتی و سیر و سلوک چگونه است، بهتر است او را از روی انجام فرایض دینی و عبادی بشناسد. اینکه چه دعاهایی را بعد از نماز یا در نیمه شب انتخاب می‌کند و یا به آنها عمل می‌کند یا خیر؟ پدرم در انتخاب دعا بسیار دقیق بود. دعاهایی را انتخاب می‌کرد که در آن ذکر دنیا کمتر بود، ذکربهشت کمتربود. دعایی را می‌خواند که در آنها قرب به حق و رضایت حق بود و بدان‌ها سخت پایبند بود و عمل می‌کرد. همین‌ها اورا به جایی رسانده بودند که دیگر نه بخل، نه کینه و نه حسد در او وجود نداشت. (مصاحبه فرزند شهید آیت‌الله مدنی با مجله زن روز).

آشتی‌ناپذیر با دشمن

شهید مدنی، یکی از برجسته‌ترین چهره‌های سیاسی انقلاب اسلامی است که از ابتدای نهضت امام حضور فعال داشت. او برخوردی آشتی‌ناپذیر با دشمنان اسلام و انقلاب داشت؛ وی همواره در خطبه‌ها، مصاحبه‌ها و سخنرانی‌هایش، به مسائل مهم مملکت توجه خاصی داشت. در سال‌های ۱۳۵۹ که مطبوعات وابسته به جریانات ضد انقلاب، جو کاذب به وجود آورده بودند و هر روز مسئله‌ای می‌آفریدند و جنگ روانی در جامعه به راه می‌انداختند، ایشان طی مصاحبه‌ای اعلام خطر کردند که: «… روزنامه‌ها باید شرافت شغل‌شان را حفظ کرده و اگر دست از حرکات منحرفشان برندارند، وظیفه مردم را بیان می‌کنیم.» و توطئه و تفرقه‌افکنی میان مردم و روحانیت را به این دلیل می‌دانست که: «روحانیت از اول نقشه خائنانه استعمار را در هم کوبید. میرزا محمد تقی شیرازی بود که انگلیس را از عراق (بیرون راند). و مرحوم مدرس بود که به واسطه یک پیمان، وثوق‌الدوله را از کابینه‌اش بیرون انداخت. لذا دست به تضعیف روحانیت زدند. اما  امروز جامعه از نعمت بزرگی برخوردار است؛ آگاهی مردم و رهبری بی‌نظیر.ولذا دشمن به هدفش نمی‌رسد و این پیروزی عظیم به واسطه عمل به تعالیم حیاتبخش اسلام با رهنمودهای امام بوده، اما من باز نگران هستم که از صفای مردم سوء استفاده کنند. مواظب باشیم که پیاده کردن احکام اسلامی نباید از روی احساسات باشد. بدانید که خط امام، ویژگی‌هایش همان ویژگی‌های قرآن و پیامبر اکرم(ص) و در گذشته، از اسلام فقط اصولی بوده و از مساجد صورت‌هایی؛ و امام در حقیقت، اسلام راستین را می‌خواهد پیاده کند.»

داستان یک بشارت

او در همه حال چشم به درگاه فیض الهی داشت و همواره در قنوت نمازهایش با سوز و گداز با خدا به نجوا می‌ایستاد و از او شهادت در راه اسلام و انقلاب را طلب می‌نمود. چون در عالم رویا جام شهادت از مولایش حسین علیه السلام گرفته بود، بی‌صبرانه در انتظار آن روز بود. خود می‌گفت: من در دو موضوع نسبت به خود شک کردم؛ یکی اینکه به من می‌گویند: «سید اسدالله»! آیا واقعاً من از اولاد پیامبر هستم؟ دیگر اینکه من لیاقت آن را دارم که در راه خدا شهید می‌شوم یا نه؟ در جایی نقل کرد که روزی به حرم امام حسین (ع) رفتم و در آنجا با ناله و زاری از امام خواستم که جوابم را بدهد. پس از مدتی یک شب امام حسین (ع) را در خواب دیدم که بالای سر من آمد و دستی به سر من کشید و این جمله را فرمود: «یا بنی انت مقتول یعنی اینکه پسرم تو شهید می‌شوی» که جواب دو سؤال من در آن بود. امام فرمود: فرزندم! یعنی من سید هستم، و دیگر اینکه به من بشارت داد که شهید می‌شوم. (روزنامه کیهان، ۲۰/۶/۶۸، مجله عروه الوثقی، ش ۸۲).

از دیگر ویژگی‌های روحی ایشان می‌توان به زهد، امانت‌داری، اخلاص، شجاعت، دینداری و شیفته خدمت بودن ایشان اشاره کرد که به حق سراسر زندگی پربارش جلوه اخلاص بود. او در زندگی خویش و حتی در دوران تبعید نیز همواره در خدمت مردم بود و در این راه هیچگاه احساس خستگی نمی‌کرد. به هر شهر یا روستایی که می‌رفت برای رفع نیازهای فردی و اجتماعی مردم تلاش می‌کرد. مواردی از خدمات ایشان عبارتند از: احداث مهدیه در همدان؛ احداث درمانگاه مهدیه؛ راه‌اندازی قرض‌الحسنه؛ احداث حسینیه در دره مرادبیک همدان؛ احداث حمام در دره مرادبیک؛ احداث مدرسه در همین منطقه؛ راه‌اندازی صندوق قرض‌الحسنه در قصر شیرین؛ احداث ۱۸ دستگاه خانه در یکی از روستاهای بوئین زهرا و…. (شهید مدنی جلوه اخلاص، سعید عباس‌زاده، ص ۵۹).

پیامی از جنس عشق

شجاعت آیت‌الله مدنی ریشه در ایمان راستینش داشت و از خصوصیات بارز این مرد بزرگوار بود که از جد امجدش حضرت علی علیه السلام به ارث برده بودند. در شهرستان گنبد زمانی که تبعید بودند، رئیس ساواک به صورت یک فرد ناشناس به ایشان تلفن زدند و در مسئله تقلید از او سؤال می‌کنند که به نظر شما امروز از چه کسی باید تقلید کرد؟ وی با صراحت و بی‌پروا می‌گوید: با وجود آیت‌الله خمینی معلوم است که باید از ایشان تقلید کرد. رئیس ساواک که خود یکّه خورده بود، بعداً به ایشان پیغام می‌فرستد که آقای مدنی، کمی ملاحظه کنید. آقای مدنی همینکه از قضیه مطلع می‌شوند، می‌فرمایند: من آنچه عقیده‌ام است می‌گویم و از کسی باکی ندارم. شجاعت آیت‌الله مدنی در عصر اختناق و استبداد می‌تواند مثال زدنی باشد. در ۲۰ شهریور ۱۳۶۰ شهید مدنی، نماینده امام خمینی (قدس سره) و امام جمعه تبریز، مجسمه تقوا و فضیلت و پارسایی که زهد و تقوای او زبانزد خاص و عام بود، بعد از اقامه نماز در محراب نماز جمعه، همچون جدش امیرالمؤمنین علی (ع) به دست یکی از شقی‌ترین منافقین روزگار به شهادت رسید. ارتجاع داخلی امام جمعه تبریز را به عنوان قربانی تبلیغات و حرکت ضد انقلاب خود برگزیده بود، زیرا دومین شهید محراب برای افشای ماهیت پلید آنها به صورت خستگی‌ناپذیری فعالیت می‌کرد. به عبارت دیگر آیت‌الله مدنی، یکی از کسانی بود که در چارچوب اجرای سیاست ضد انقلابی (حذف چهره‌های اصیل) از صحنه انقلاب اسلامی، به شهادت رسید. چهره‌ای که با توجه به نفوذ و محبوبیتش و نیز داشتن تفکر و اندیشه مستضعف‌گرا، وجودش برای جریانات انحرافی تحمل‌پذیر نبود.

و اینگونه بود که رهبر کبیرعظیم الشان انقلاب اسلامی در ۲۱ شهریور ۱۳۶۰/ ۱۳ ذى القعدة ۱۴۰۱ در باره شهادت این اسوه تقوا پیام بلندی بشرح ذیل صادر کرد:‏

(…إنا للَّه و إنا إلیه راجعون‏ . با شهید نمودن یک تن دیگر از ذریه رسول اللَّه و اولاد روحانى و جسمانى شهید بزرگ امیر المؤمنین سند جنایت منحرفان و منافقان به ثبت رسید. سید بزرگوار و عالم عادل عالیقدر و معلم اخلاق و معنویات، حجت الاسلام و المسلمین، شهید عظیم الشأن، مرحوم حاج سید اسد اللَّه مدنى- رضوان اللَّه علیه- همچون جد بزرگوارش در محراب عبادت به دست منافقى شقى به شهادت رسید. اگر با به شهادت رسیدن مولاى متقیان اسلام محو و مسلمانان نابود شدند، شهادت امثال فرزند عزیزش شهید مدنى هم آرزوى منافقان را برآورده خواهد کرد. اگر خوارج سیاه بخت از شهادت ولى اللَّه الاعظم طرفى بستند و به حکومت رسیدند، این گروهک‌هاى خائن نیز به آمال خبیث خود، که سقوط حکومت اسلام و برقرارى حکومت آمریکایى است، مى‏رسند. آنان لعنت خدا و رسول و ننگ ابدى را براى خود، و اینان عذاب ابدى خدا و نفرت و لعنت قادر متعال و امت‏ اسلام را براى خود و هم‏پیمانان و اربابان خونخوار خویش، به بار آوردند. ملت بزرگ و روحانیون معظم چون صفى مرصوص ایستاده‏اند که هر پرچمى از دست تواناى سردارى بیفتد سردار دیگرى آن را برداشته و به میدان آید و با قدرت بیشتر در حفظ پرچم اسلامى به کوشش برخیزد. شهید مدنى با شهادت مظلومانه خود ضد انقلاب و منافقین ضد اسلام را بکلى منزوى کرد. این چهره نورانى اسلامى عمرى را در تهذیب نفس و خدمت به اسلام و تربیت مسلمانان و مجاهده در راه حق علیه باطل گذراند. و از چهره‏هاى کم نظیرى بود که به حد وافر از علم و عمل و تقوا و تعهد و زهد و خودسازى برخوردار بود. به شهادت رساندن چنین شخصیتى به تمام معنا اسلامى همراه با تنى چند از فرزندان اسلام و یاران با وفاى انقلاب اسلامى در میعادگاه نماز جمعه و در حضور جماعت مسلمین جز عناد با اسلام و کمر بستن به محو آثار شریعت و تعطیل جمعه و جماعت مسلمین توجیهى ندارد. اگر تا امروز براى جنایتها و شرارتهاى خود بهانه‏هاى بى‏پایه‏اى مى‏تراشیدند، در شهادت این عالم متقى که جز درباره خدمت به اسلام و مسلمانان نمى‏اندیشید بهانه‏اى جز انتقام از اسلام و ملت شریف نمى‏توانند بتراشند. انتقام از اسلام، که آن را اساس سقوط دستگاه‌هاى جبار و شکست ابرقدرتها در ایران و پس از آن در منطقه مى‏بینند و از ملت قدرتمند که پشت بر آنان نموده و کاخ‌هاى آمال و آرزوى آنان را در هم کوبیده و تمامى آنان را از صحنه تا ابد بیرون رانده است، مى‏گیرند. مردم رزمنده ایران و خصوص مردم غیرتمند آذربایجان که چنین روحانى متعهد و عالم عالیقدرى را از دست داده‏اند و حریف شکست‏ خورده خود را مى‏شناسند با عزمى جزم و اراده‏هاى خلل ناپذیر انتقام خود را از آنان مى‏گیرند.

این جانب شهادت این مجاهد عزیز عظیم و یاران باوفایش را به پیشگاه اجداد طاهرینش، خصوصاً بقیه اللَّه- ارواحنا له الفداء- و به ملت مجاهد ایران و اهالى غیور و شجاع آذربایجان و به حوزه‏هاى علمیه و خاندان محترم این شهیدان تبریک و تسلیت مى‏گویم.

خط سرخ شهادت، خط آل محمد و على است. و این افتخار از خاندان نبوت و ولایت به ذریه طیبه آن بزرگواران و به پیروان خط آنان به ارث رسیده است. درود خداوند و سلام امت اسلامى بر این خط سرخ شهادت. و رحمت بى‏پایان حق تعالى بر شهیدان این خط در طول تاریخ. و افتخار و سرفرازى بر فرزندان پر توان پیروزى‏آفرین اسلام و شهداى راه آن. و ننگ و نفرت و لعنت ابدى بر وابستگان و پیروان شیاطین شرق و غرب، خصوصاً شیطان بزرگ، آمریکاى جنایتکار که با نقشه‏هاى شیطانى شکست‏خورده خود گمان کرده ملتى را که براى خداوند متعال و اسلام بزرگ قیام نموده و هزاران شهید و معلول تقدیم نموده با این دغلبازی‌ها مى‏تواند سست کند و یا از میدان به در برد. اینان پیروان سید شهیدانند که در راه اسلام و قرآن کریم از طفل شش ماهه تا پیرمرد هشتاد ساله را قربان کرد و اسلام عزیز را با خون پاک خود آبیارى و زنده نمود. و ارتش و سپاه و بسیج و سایر قواى مسلح نظامى و انتظامى و مردمى ما پیرو اولیایى هستند که همه چیز خود را در راه هدف و عقیده فدا نموده و براى اسلام و پیروان معظم آن شرف و افتخار آفریدند. از خداوند تعالى عظمت اسلام و مسلمین و رحمت براى شهیدان، خصوصاً شهداى اخیرمان، و بالأخص شهید عزیز مدنى معظم و سلامت کامل براى مجروحین این حادثه، و صبر و استقامت براى ملت بزرگ، خصوصاً آذربایجانی‌هاى عزیز و بازماندگان شهیدان، خواهانم. سلام و درود بر همگان.» (صحیفه امام، ج۱۵،ص۲۲۷)

منبع: جماران

:::

دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*

68 - = 64