۰۸:۰۴ - ۱۳۹۲/۰۷/۲

گفت وگو با تنها معلمی که امام خمینی(س) به کلاس او رفت

مدرسه دوازده کلاسه بود و یک سالنی داشت که کلاس ها در آن قرار می گرفت. تنها کلاس من دارای دو در بود و یک در به سالن و در دیگر به حیاط مدرسه باز می شد. همه ی ما سرکلاس بودیم و من هر دو در کلاس را باز گذاشته بودم که اگر احتمالا امام خواستند به کلاس بنده تشریف بیاورند، مشکلی نباشد.

مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام): به گزارش جماران؛ آنچه در ادامه می‌آید حرف‌های معلمی است که افتخار دارد امام خمینی(س) را برای دقایقی در کلاس درس خود و در کنار دانش آموزانش زیارت کند. زکریا انصاری که اصالتاً اهل داراب فارس است، از خاطرات آن روزش با امام امت گفته است:

ابتدا از خودتان بگویید تا شما را بیشتر بشناسیم.من زکریا انصاری متولد سال ۱۳۲۸ هستم. سال‌هاست در قم سکونت دارم. ولی زادگاهم داراب است. در تاریخ ۲۶ مهرماه سال ۱۳۵۱ در زادگاهم به استخدام آموزش پروزش درآمدم. چون خانواده ام مذهبی بودند و تعدادی از بستگان ما در حوزه‌ی علمیه‌ قم تحصیل می‌کردند، تقاضا کردم از داراب به قم منتقل شوم. این تقاضا مورد موافقت قرار گرفت و از سال ۱۳۵۳ به قم آمدم. از آن سال، تا سالی که امام به مدرسه‌ی فیض تشریف آوردند، در همان جا تدریس می‌کردم.
مدرسۀ فیض در کدام منطقهء قم واقع شده است؟آن زمان قم فقط یک آموزش پرورش داشت. بحث ادارهء کل و ادارهء مرکزی مطرح نبود .مدرسهء فیض در یکی از مناطق محروم ومستضعف نشین شهر قرار داشت وبچه های پابرهنه در آنجا درس می خواندند. وقتی ابلاغ خدمت در مدرسه فیض را به من دادند نمی دانستم کجا باید بروم. چون از شهرستان آمده بودم، مناطق قم را درست نمی شناختم .آن زمان کسی هم راهنمایی نمی کرد. فقط ابلاغ را می دادند و می گفتند برو خودت را به آن مدرسه معرفی کن. من هم بعد از کلی پرس وجو، به خیابان چهارمردان پایین تر از چهارراه سجادیه رفتم. کنار قنادی کامران کوچه ای بود که مدرسه‌ی فیض آنجا قرار داشت، مدرسه ای مخروبه که الان بازسازی شده است.
چند سال در آن مدرسه کار کردید؟از سال ۱۳۵۳ آنجا تدریس کردم و در پایه های اول و پنجم درس دادم.در آن مدرسه دو شیفت کار میکردم .اواخر سال ۱۳۵۸ مدیر شدم و از مدرسه به جای دیگری نرفتم. 

 تا امروز چه مدت تدریس کردید و چند سال است که کار اداری انجام می دهید؟

از سال ۱۳۵۱ که استخدام شدم تا سال ۱۳۵۸،که مدیر مدرسه شدم،تدریس کردم .وقتی هم که مدیر مدرسه شدم، سه شیفت مدرسه را اداره می کردم. با جهاد سازندگی در کار مدرسه سازی همکاری می کردم .حدود دو سال هم راهنمای روستاها بودم. بعد هم مسئول آموزش ابتدایی شدم و امروز هم در سمت مسئول آموزش پرورش ابتدایی ناحیهء یک قم در خدمت شما هستم.
چند سال سابقه کار دارید؟

مهر ماه، سی سال من پر می شود.


اجازه بدهید دربارهء آن روز تاریخی صحبت کنیم وخودتان بفرمایید چطور شد حضرت امام به مدرسه و کلاس شما آمدند؟

روز اول مهر ماه سال ۱۳۵۸، وقتی از منزل به مدرسه آمدم،دیدم همکارانم درباره‌ی احتمال حضور امام در مدرسه ما صحبت می کنند. شایع شده بود که امام می خواهند به مدرسه ما بیایند وبا بچه ها صحبت کنند. بعد پیگیر قضیه شدیم و فهمیدیم که احتمالا امام تشریف می آورند،چون مدرسه ما در یک منطقه محروم بود. بعدا متوجه شدیم که امام قبل ازآمدنشان سوال کرده بودند که کدام یک از مدارس در منطقه محروم است و این مدرسه را انتخاب کرده بودند.

به هر حال از مدیر تا خدمتگزار، همه بسیج شدند و مدرسه را آماده کردند.مردم هم که متوجه موضوع شده بودند،آنجا اجتماع کردند. مدرسه دوازده کلاسه بود ویک سالنی داشت که کلاس ها در آن قرار می گرفت. تنها کلاس من دارای دو در بود و یک در به سالن و در دیگر به حیاط مدرسه باز می شد.همه ی ما سرکلاس بودیم و من هر دو در کلاس را باز گذاشته بودم که اگر احتمالا امام خواستند به کلاس بنده تشریف بیاورند،مشکلی نباشد، همان طور که سر کلاس ایستاده بودم ،یک دفعه دیدم حضرت امام مثل نوری که وارد کلاس شده باشد،پا به کلاس من گذاشتند.آن لحظه ها و حالات فراموش نشدنی است.نمی دانم چگونه آن لحظه ها را برای شما توصیف کنم. وقتی امام وارد کلاس شدند،از من پرسیدند اینجا کلاس چندم است؟ خدمت ایشان عرض کردم که اینجا کلاس اول است. بعد امام دربارهء وضعیت درسی بچه های آن مدرسه و منطقه پرسیدند.دوباره خدمت ایشان عرض کردم با اینکه اینجا یک منطقهء مستضعف نشین است،وضع درسی وتحصیلی بچه ها نسبتا خوب است.درست در همین لحظه ها بود که همکاران، دانش آموزان ومردم یکباره وارد کلاس شدند. امام چند دقیقه کنار بچه ها بودند و بعد از در دیگر کلاس،که به سالن مدرسه باز می شد،بیرون رفتند و جلو سالن شروع به سخنرانی کردند.


یادتان هست امام چه مدتی در کلاس شما بودند؟

فکر می کنم بین ۵ تا ۱۰ دقیقه در کلاس ما حضور داشتند.

چه وقتی برای شما محرز شد که امام به مدرسه شما تشریف می‌آورند؟

ساعت از هشت صبح گذشته بود که این موضوع برای ما قطعی شد. زمانی که امام تشریف آوردند،همه ی معلمان و دانش آموزان سر کلاس بودند.
فکر می‌کردید حضرت امام وارد کلاس شما بشود؟

امیدوار بودم . به همین دلیل هر دو در را باز گذاشتم.

به دانش آموزان خودتان گفته بودید که امام به آن مدرسه می آید ؟

بله، بچه ها هم با شور وشوق عجیبی منتظر آمدن امام بودند.

یادتان هست چندتا شاگرد داشتید ؟

حدود ۳۰ تا ۳۵ تا شاگرد داشتم.
آیا والدین دانش آموزان هم آن روز آمده بودند ؟

بله، تقریبا همه ی اهالی محل آنجا بودند. جوان ها از دیوار بالا آمدند و سرانجام کار به جایی رسید که در مدرسه را باز گذاشتند.
 عکسی را که پشت جلد مجله رشد چاپ شده است،اولین بار کجا دیدید و از دیدن آن چه احساسی به شما دست داد؟

عکس های گوناگونی از صحنه های ورود امام به کلاس و مدرسه گرفته شد.بسیاری از دوستان این عکس ها را به من داده بودند. اما عکسی را که شما به آن اشاره می کنید، اولین بار در کتاب فارسی پنجم دیدم. آن لحظه ها برای من فراموش نشدنی است. من عطری از وجود امام استشمام کردم که تا این لحظه از عمرم چنان عطری استشمام نکرده ام.
پیش از آنکه امام وارد مدرسهء شما بشود، چه حرف و صحبتی میان همکاران شما مطرح بود ؟

از همان لحظه ای که اعلام شد امام به این مدرسه تشریف می آورند،همه همکاران یکپارچه شور و شوق بودند،هیچ حرف و صحبت خاصی نبود و همه منتظر ورود امام بودند،هیجان خاصی بر مدرسه حاکم بود. باورمان نمی شداز میان این همه مدرسه امام مدرسه ما را برای باز دید انتخاب کرده باشند.
با توجه به اینکه می‌دانستید امام به مدرسه می آیند،چرا سر کلاس ها رفتید و در حیاط اجتماع نکردید ؟

این نظر مدیر مدرسه بود. احتمالا ایشان می خواستند نشان بدهند که مدرسه در حالت عادی است و بچه ها با نظم و ترتیب خاصی سر کلاس ها حضور دارند.
یادتان هست امام در آن فاصله زمانی کوتاه ،که به کلاس شما آمدند، چه صحبت هایی کردند؟

در چند دقیقه اول فقط امام، بنده و بچه ها در کلاس بودیم. حتی محافظان هم نبودند. من مقابل امام ایستاده بودم. تنها چیزهایی که یادم هست یکی این بود که اینجا کلاس چندم است و دیگر آنکه وضعیت درس و تحصیل بچه ها چطور است ؟
امام بعد از کلاس شما کجا رفتند ؟

فقط از کلاس ما باز دید کردند. بعد هم به سالن مدرسه رفتند و آنجا صندلی آوردند و امام نشستند. دانش آموزان، معلمان و مردم داخل سالن اجتماع کردند و امام به سخنرانی پرداختند.
از صحبت های امام چیزی یادتان هست؟

جزئیات سخنرانی یادم نیست. ولی می دانم خطاب ایشان به دانش آموزان بود.
اولین بار خودتان امام را چه زمانی دیدید؟

زمانی که میخواستند از فرانسه به فرودگاه مهرآباد بیایند، من و جمعی از دوستانم ساعت یازده شب به بهشت زهرا رفتیم.اولین بار امام را هنگام سخنرانی کنار مزار شهیدان در بهشت زهرا دیدم.
چقدر با امام فاصله داشتید؟

فاصله ام خیلی زیاد بود. امام را به درستی نمی دیدم.

بعد از آن ایشان را چند بار دیدید؟

وقتی امام به قم تشریف آوردند، اغلب روزها در مدرسه فیضیه با مردم ملاقات داشتند. من سعی میکردم هر روز به مدرسه فیضیه بروم و امام را ببینم.غیر از آن هم هر وقت امام ملاقات داشتند،به دیدن ایشان میرفتم.
غیر از زمانی که امام به کلاس شما آمدند،آیا هیچ وقت در ملاقات ها،از فاصله نزدیک امام را می دیدید؟

من اغلب در وسط جمعیت بودم ،هیچ وقت در فاصله نزدیک نبودم.

 

لحظه ای که در کلاس چشم شما به امام افتاد چه احساسی پیدا کردید ؟

اصلا باور نمی‌کردم. بهترین لحظات زندگی من همان لحظه هایی بود که در کنار امام بودم.
بعد از رفتن امام از مدرسه، همکاران و دانش آموزان چه صحبتی می کردند. عکس العمل آن ها از حضور امام در مدرسه چه بود؟

دست اندر کاران مدرسه خوشحال بودند و افتخارشان این بود که امام به مدرسه آن ها آمده است. بیشتر صحبت ها بر این محور بود که امام به فکر مستضعفان و پابرهنه ها هستند.

 

منبع: داراب آنلاین

:::

دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*

29 + = 35