۰۷:۳۶ - ۱۳۹۲/۰۷/۲۱ نامه پرزیدنت اوباما به جواد لاریجانی:

نمی‌دانم چرا، نمی‌دانی چقدر!

جواد جان! حکایت تویی که گفته بودی مذاکره تابو نیست تا ممنوع باشد، حکایت من است که بر دریچه قلبم نوشتم ورود ممنوع! عشق آمد و گفت بی‌سوادم! به خاطر همین حرفهاست که دوستت دارم جواد، اما نمی‌دانم چرا و نمی‌دانی چقدر، مرا ناراحت کرده‌ای. خبر داری که بودجه مملکت‌مان روی زمین است و دولتمان روی هوا؟ خبر داری جمهوریخواه های کنگره دارند اذیتم می‌کنند؟ می‌دانی وسط این همه دعوا و مرافعه، قهر تو چه آتشی به جانم می‌زند؟ می‌دانی و با من اینچنین می‌کنی؟

obamaمبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام) – سرویس طنز: حال بدی دارم. احساس می‌کنم به من خیانت شده است. نه یک بار، نه صد بار، که روزی هزار بار در هیبت تیرهای زهرآگین بر پیکرم وارد می‌شود. حرفای تو.

شعر نمی‌گویم. عین احساسم است. با من چه کرده‌ای جواد؟ با من چه می‌کنی جواد؟ چرا تو؟ چرا من؟

خبرت را داشتم که «نرمش قهرمانانه» را تبیین می‌کنی. پس چرا اینگونه؟ چرا تو؟ تویی که اگر امروز از نرمش قهرمانانه می‌گویند سال‌ها پیش حول مذاکره با انگلیس، آفتاب بالانس می‌زدی و روی میز مذاکره با آمریکا، ۱۸۰ درجه باز می‌کردی؟ تویی که مدال طلا مذاکره روی سینه‌ات می‌درخشید؟ تویی که همین‌ها از روی سکوی قهرمانی پایین کشیده‌اند؟

به خاطر دارم زمانی گفته بودی: «مذاکره با امریکا تابو نیست که ممنوع باشد». اعتراف می‌کنم سالها اسیر این جمله بودم. بارها آن را به انگلیسی نوشتم و به فارسی از بر کردم به عشق تو. نه تنها من که همه همقطارانم. همه آنها روی تو حساب دیگری باز کرده‌اند. حتی جرج بوش پسر هم با همه نادانی‌اش هر بار که ایران را تهدید می‌کرد به دوستانش می‌گفت؛ شرمنده‌یِ رویِ گلِ عمو جوادم…

جواد، جواد، جواد….. محمدجوادم! باور کن تو از محمدجواد سریال «مادرانه» هم مامانی تری برای من. بدان که تنها یک جواد در قلب من است و آن تویی: دگران روند و آیند و تو هنوز در دلم نشستی…

جواد جان! حکایت تویی که گفته بودی مذاکره تابو نیست تا ممنوع باشد، حکایت من است که بر دریچه قلبم نوشتم ورود ممنوع! عشق آمد و گفت بی‌سوادم!

به خاطر همین حرفهاست که دوستت دارم جواد، اما نمی‌دانم چرا و نمی‌دانی چقدر، مرا ناراحت کرده‌ای. خبر داری که بودجه مملکت‌مان روی زمین است و دولتمان روی هوا؟ خبر داری جمهوریخواه های کنگره دارند اذیتم می‌کنند؟ می‌دانی وسط این همه دعوا و مرافعه، قهر تو چه آتشی به جانم می‌زند؟ می‌دانی و با من اینچنین می‌کنی؟

larijani javadجوادم! باید رئیس‌جمهور آمریکا باشی و کارشکنی کنگره را ببینی تا بفهمی در میان این همه مجادله و مناقشه داخلی، خنجر از پشت یک رفیق همیشگی در خاک دشمن چه معنایی دارد… به خاطر همین است که می‌گویم: احساس سوختن به تماشا نمی‌شود، آتش بگیر تا بدانی چه می‌کشم..

نکند جدی جدی به جواد ظریف حسادت می‌کنی؟ جیگر! بلا! تو کجا، اینها کجا؟ یعنی واقعا فکر می‌کنی با یک تماس تلفنی اینها می‌توانند جای تو را بگیرند؟ آنهم تویی که ۱۷ سال قبل با شهامت تمام گفته بودی: «اگر لازم باشد با شیطان در قعر جهنم هم مذاکره خواهیم کرد…»

فقط من می‌دانم این حرفها در سال ۷۵ چه معنایی داشت و چه مکافاتی. من می‌دانم….

مگر تو همان نبودی که بهمن ۷۵ هرچه در بهمن ۵۷ رخ داده بود، به یک کرشمه نیک براون بر باد داد و گفت: «من نه اشغال سفارت امریکا در تهران را تایید می‌کنم و نه اذیت و آزار دیپلمات‌های ایران در اروپا را. افرادی که از آقای خاتمی حمایت می‌کنند از اشغال سفارت امریکا در تهران حمایت کرده و آن را تایید می‌کنند ولی افراد لیبرالی مثل من آن را تایید نمی‌کنند.»

ای به قربانِ آن «لیبرال»ِ درونت! آخر یعنی چه که گفتی تلفن من و حسن، «نقشه‌ای بود که توسط رژیم صهیونیستی به راه انداخته شد». این حرف‌ها از تو بعید است جواد. این حرفها خیلی جوات است، خیلی.

نکند به حضور اسم حسن در لیس نامزدهای جایزه صلح نوبل حسادت می‌کنی؟ ای بابا! این فقط یک لیست ابتدایی است. ما برای تو جایزه فیزیک نوبل را هم کم می‌دانیم. تو از مایی جواد: با ما به از این باش که با خلق جهانی.

باور کن تمام آرزویم اینست که تو بار دیگر برگردی به صحنه و رودررو گفتگو کنیم. باور کن: برام هیچ حسی شبیه تو نیست/ تو پایان هر جست و جوی منی/ تماشای تو عین آرامشه/ تو زیباترین آرزوی منی

پس خواهشا لذت این آرزو را از من نگیر. بگذار این بار هزینه‌اش را جواد ظریف بدهد و حالش را جواد لاریجانی ببرد. وقتش رسیده دیگران بکارند و تو بخوری، تویی که این همه کاشتی و دیگران خوردند.

دوستدارت حسین

غروب غم‌انگیز پاییزی ۱۲ اکتبر ۲۰۱۳

کاخ سفید – خانه تنهایی من

::::

دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*

- 5 = 4