۱۵:۰۹ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۰ گفتگو با آیت الله سید حسین موسوی تبریزی؛

برای اجرای فرمان ۸ ماده ای وقت گذاشته نشد

فرمان 8 ماده‌ای چندین برابر بیش از این اهمیت دارد ولی هم در زمان خود امام و هم بعد از ایشان، آن طور که باید و شاید برای اجرای این فرمان وقت گذاشته نشد. شاید اگر الآن از بعضی از نزدیک‌ترین افرادی که در حکومت هستند و ادعای طرفداری از امام را دارند بپرسید... بگویند اصلاً ندیده‌ایم، نمی‌دانیم چطور است! به نظر من یکی از جامع‌ترین و با اهمیت‌ترین نامه‌ها، فرمان‌ها و سخنرانی‌های امام است.

مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام): آذرماه سال ۱۳۶۱ آنگاه که گزارش‌هایی از برخورد‌های برخی از انقلابیون به نام اسلام و انقلاب انجام می‌ گرفت؛ حضرت امام خمینی‌(س) فرمانی را صادر کردند که بار دیگر چهره انسانی از اسلام را برای جهانیان و آیندگان به نمایش می‌گذاشت. اکنون با گذشت سی سال از صدور آن فرمان، به سراغ برخی از صاحبان اندیشه و حقوقدانان رفته‌ایم و به بازخوانی این فرمان نشسته‌ایم. آنچه که در پی می‌آید حاصل گفت و گویی تفصیلی با حضرت آیت‌الله سید حسین موسوی تبریزی دادستان وقت کل کشور درباره فرمان هشت ماده‌ای است که تقدیم حضور خوانندگان گرامی می‌شود.

حضرت امام بارها نسبت به رعایت حقوق مردم تذکر دادند. ولی صدور فرمان هشت ماده‌ای در ۲۴ آذر۶۱ موضوعیت خاصی پیدا کرد و ستادی برایش تشکیل شد که عالی‌ترین مقامات اجرایی و قضایی کشور در آن جمع شدند. حتی ایشان تا آخرین لحظات حیات به این موضوع حساسیت داشتند. نکات کلیدی این فرمان از حوزه قانونگذاری، قوانین مدنی و جزایی کشور شروع می‌شود تا حوزه استقلال قضات، برخورد با قضات متخلف، رعایت حقوق شهروندی، رعایت حقوق زندانیان و افراد خاطی، برقراری آسایش عمومی مردم، احترام به حریم خصوصی مردم، حفظ حیثیت و آبروی مردم و کوتاهی نکردن در برخورد با مجرمین مسائل امنیتی. با توجه به مسئولیت خود در هنگام صدور این فرمان درباره‌ی چرایی صدور آن و درکی  که از ابعاد مختلف آن دارید؛ توضیح دهید.

با همه فرمایشاتی که فرمودید موافقم. این فرمان چندین برابر بیش از این اهمیت دارد ولی هم در زمان خود امام (رضوان الله تعالی علیه) و هم بعد از ایشان، آن طور که باید و شاید برای اجرای این فرمان وقت گذاشته نشد. شاید اگر الآن از بعضی از نزدیک ترین افرادی که در حکومت هستند و ادعای طرفداری از امام را دارند بپرسید این فرمان را دیده‌اند یا نه، بگویند اصلاً ندیده‌ایم، نمی‌دانیم چطور است! به نظر من یکی از جامع ترین و با اهمیت‌ترین نامه‌ها، فرمان‌ها و سخنرانی‌های امام است. اگر نگوییم اول است مسلماً جزء دو ـ سه مورد اول است.

در توضیح مطلب به چند مقدمه اشاره می‌کنم:

نخست نکاتی در رابطه با روح قانون‌گرایی حضرت امام است. امروز بعضی از مدعیان طرفداری از امام و دشمنان خارجی امام با هم همدست شده‌‌اند و هرچه بی‌قانونی است به امام نسبت می دهند. در حالی که مشی حضرت امام همواره از پاریس گرفته تا وقتی که به ایران می‌آیند مبتنی بر قانون گرایی‌، اسلامگرایی و متعهد به وعده‌ها بوده است. وقتی امام (رضوان الله تعالی علیه) در پاریس بودند از ایشان می‌پرسیدند چه حکومتی می‌خواهید تشکیل دهید. غالباً  به این مضمون می‌گفتند که، حکومت جمهوری همین که شما دارید. بر اساس دموکراسی، حکومت مردمی، قانونی و با قانون با مردم برخورد می کنیم… و کلمات امام حتی از سال ۴۲ این طور بوده است. قبل از تبعید به ترکیه نصیحت هایشان به شاه قریب به این بود که،قانون را عمل کنید! ما می خواهیم شما قانون را عمل کنید. همان قانون اساسی مشروطه را عمل کنید. نمی‌خواهیم مردم شما را مثل پدرت بیرون کنند. امام نمی‌خواست حکومت کند. آن موقع بر اساس قانون مشروطیت، مجلس باید همه قانون ها را تصویب می‌کرد، انتخابات باید آزاد می بود و بر اساس متمم قانون اساسی قبلی باید جنبه شرعی‌اش هم رعایت می‌شد. امام غیر از این نمی‌خواست. بعدها هم ایشان قانونگرایی و مؤثربودن جمهور مردم در اداره کشور و مملکت را وعده می‌داد. اصلاً پیش از پیروزی انقلاب از میان همه روحانیون، سیاسیون و مذهبی‌ها و مردم اولین کسی که شعار «استقلال، آزادی و حکومت اسلامی» را به «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» تغییر داد، امام بود. این اولین قدم قانونگرایی است. چون حکومت جمهوری یعنی قانون باید در جامعه مطرح و حاکم باشد و مردم قانون را اعمال کنند. وقتی آیت‌الله طالقانی (رحمت الله علیه) آزاد شده بودند در جلسه‌ای خصوصی همراه عده‌ای از ملی‌گراها و مذهبی‌ها از جمله پدر رضایی‌ها [شهدای سازمان مجاهدین خلق در زمان شاه]، مرحوم داریوش فروهر و مرحوم کریم سنجابی خدمت ایشان رسیدیم. آیت‌الله طالقانی می‌گفت: «نمی‌دانم امام چگونه بین جمهوری و اسلامی را می‌خواهد جمع کند.» یعنی هنوز برای افرادی همچون آیت‌الله طالقانی هضم نشده بود که جمهوریت و اسلامیت در کنار هم قرار بگیرد. در حالی که امام آن را مطرح کرد و کاملاً پشتش ایستاد. اولین کارهایی هم که انجام داد بر همین اساس بود. مثلاً حکم مرحوم آقای بازرگان و دولت موقت را ببینید. چند وظیفه به عهده آقای بازرگان گذاشته شد؛

یک: اقدام به برگزاری رفراندوم. دو: انتخاب خبرگان و تأسیس مجلس خبرگان یا همان مجلس مؤسسان. سه: تشکیل مجلس شورای اسلامی. چهار:برگزاری انتخابات ریاست جمهوری. البته آقای بازرگان به آن چهارمی‌ نرسید ولی انصافاً به مابقی در جای خود عمل کرد. امام در عمل این‌ها را در حکم آقای بازرگان آورد، همه‌اش را تأیید کرد و بر اجرای آن موارد از آن‌ها هم بیشتر عجله داشت. بگذارید امام را یک انسان عادی در نظر بگیریم که به حکومت رسیده است. ایشان آن زمان آن‌چنان مقبولیت داشت که تا چند سال دیگر هم اگر نه مجلس تشکیل می‌داد، نه رئیس جمهور می‌آورد و فقط می‌گفت همین شورای انقلابی که خودم تشکیل دادم، باشد و با همان مملکت را اداره   می‌کرد، مشکلی به وجود نمی‌آمد. اصلاً شاید بعضی مسائل هم کمتر از این پیش می‌آمد. چون در انتخابات خیلی چیزها پیش می‌آید. به هر حال امام (رحمت الله علیه) بیشتر از همه به مسئله قانونگرایی، حاکمیت قانون و رأی مردم توجه می‌کرد و تلاش داشت هرچه زودتر این مسائل انجام شود. یعنی آقای بازرگان را در فشار قرار می‌داد که حتماً باید زودتر این کارها انجام بگیرد. حتی امام از پاریس سفارش کرده بودند پیش نویس قانون اساسی آماده شود. وقتی پیش نویس را آوردند بحث اصل ولایت فقیه در آن نبود.

امام  دنبال این بودند که خیلی سریع قانون‌دار شویم و مردم آزادانه افرادی را انتخاب کنند. در انتخابات ریاست جمهوری یا خبرگان هم امام هیچ‌گونه دخالتی نکردند جز این که در رابطه با احراز صلاحیت ها نکاتی را مشخص کردند. به هر حال مسلّم است که کاندیداهای ریاست جمهوری باید شرایطی داشته باشند. به همین خاطر آقای موسوی خوئینی‌ها با کمک چند نفر به امر امام این کار را انجام دادند. با این همه گروه‌های مختلف که قانون اساسی را پذیرفته بودند در آن انتخابات کاندیدا داشتند و کارشان را آزادانه انجام دادند. غیر از یک نفر؛ آقای جلال الدین فارسی که او هم مشکل قانون اساسی داشت. مابقی مشکل نداشتند و شرکت کردند. آن روز جامعه روحانیت مبارز تهران، از تشکل‌های خیلی معروف تهران، جامعه مدرسین،که در قم معروف بود، حزب جمهوری اسلامی، نهضت آزادی و گروه‌های خاص دیگر افرادی را به عنوان کاندیدای خود معرفی کردند و در انتخابات شرکت کردند. امام با کمال رغبت و میل نتیجه انتخابات را پذیرفت.

در انتخابات مجلس هم امام‌(س) دخالت نکرد. حتی مجاهدین خلق در مجلس کاندیدا داشتند؛ علی‌رغم این که از ابتدای پیروزی انقلاب آشوب را، ولو غیرمسلحانه، شروع کرده، وزارتخانه‌ها، سازمان ها و بعضی ارگان‌های دولتی را تصرف کرده و اسلحه‌ها را برده و تحویل نداده بودند و گاهی به دوست‌هایشان در کوه‌ها آموزش نظامی می‌دادند. خود من دور اول مجلس از تبریز کاندیدا شده بودم. چهار پنج نفر هم از آن‌ها [سازمان مجاهدین خلق] کاندیدا شده بودند. موسی خیابانی رهبر آن‌ها در تبریز کاندیدا بود. مسعود رجوی هم در تهران کاندیدا بود. مشکلی نداشتند. فکر نمی‌کنم اگر کسی انصاف داشته باشد این خصوصیات امام را نفی کند. امام عملاً می‌خواست مجلس را در دل مردم جا بیندازد و جایگاه مجلس را بالا بیاورد.

یکی از مهم‌ترین مسئله سیاسی آن روز مسئله لانه جاسوسی و گروگان‌ها بود. واقعاً هم مسئله سیاسی و معضل مهمی بود. امام حتی می‌توانست با یک کلمه آن مسئله را حل کند ولی سیاست امام این بود که نمایندگان مردم مشکلات اجتماعی را حل کنند. آن مجلس اولین مجلس جمهوری اسلامی بود و آن معضل مهم‌ترین معضل پیش آمده تا آن زمان؛ امام قصد داشت بگذارد این را مجلس حل کند تا جامعه ما بداند مجلس چه اهمیتی دارد. من خودم آن وقت نماینده بودم. یادم است امام بدون هیچ شرطی این مسئله را به مجلس واگذار کرد. نگفتند شما مذاکره مستقیم با آمریکا بکنید یا نه ، یا با چه شرایطی حل کنید. اگر در باره آن موضوع با آمریکا غیرمستقیم مذاکره شد به تصویب مجلس بود. اکثریت مجلس گفتند غیرمستقیم مذاکره شود. اگر مشکلی پیش آمد، که آمد و اگر دیر شد، که شد، و اگر از این دیرشدن ما ضرر کردیم، که کردیم، همه به مجلس مربوط است. من خودم نماینده بودم. کار ندارم چه شد که این طور شد ولی امام هیچ دخالتی نکرد. مصوبه مجلس را هرچه بود قبول کرد و به همان عمل شد. می‌خواهم بگویم امام مهم‌ترین معضل سیاسی، که مربوط به آمریکا بود، را به مجلس یعنی نمایندگان واگذار کرد.

دو سه سال بعد معضلی مربوط به مطابقت قانون با شرع را، علی‌رغم وجود شورای نگهبان که در برابر قانون، نگهبان شرع بود، به مجلس واگذار کرد. اول گفتند اکثریت مجلس باید بدان رأی دهند بعد گفتند دوسوم شد. البته یکی دو سال بعد مجمع تشخیص مصلحت نظام به وجود آمد. این مسئله خیلی مهم بود که امام واقعاً به مجلس اهمیت می‌داد. علاوه بر این که چون نمایندگان مردم بودند؛ می‌خواستند هر چیزی از مسیر قانونی حرکت کند و طی شود.اما دومین نکته‌ای که باید به آن پرداخت؛ این است؛ انقلاب که شروع شد خیلی مشکلات به وجود آمد. از مشکلات قانونگذاری و مجلس و ریاست جمهوری گرفته تا آشوب‌ها در استان‌های مختلف کشور. مهم‌ترینش مسئله حزب خلق مسلمان، وقایع کردستان قبل از همه داشتیم  وقایع ترکمنستان، خوزستان، جمعه خونین خوزستان، اهواز، خرمشهر و وقایع دیگر نیز بودند. سلطنت طلب‌ها هم فعال بودند. آن سال اول، یعنی ۱۳۵۸، مدام درگیر انتخابات و این مسائل بودیم. البته الحمدلله در ۵۸ معضلات تا حدود زیادی حل شد. از جمله مسئله حزب خلق مسلمان، مسئله ترکمنستان، خوزستان و کردستان تقریباً تا پایان ۵۸ حل شد. ارومیه و خیلی جاهای کردستان امن شده بود.یعنی راهبندان و جاده بستن و این ها دیگر نداشتیم.

یادم است اوایل سال ۵۸ تبریز بودم. شب‌ها بین ارومیه و مرند ضد انقلاب مزاحم رفت و آمد بودند و ما مجبور بودیم نگذاریم مردم آن جا شب‌ها عبور کنند. چون آن‌ها را گروگان می‌گرفتند. تا پایان ۵۸ این ها تمام شده بود. تا خرداد ۵۹ مجلس را شروع کردیم دو ماه بعد جنگ پیش آمد. در اوایل خرداد ۶۰ مسئله آقای بنی‌صدر، شلوغی‌هایی که دوستان آقای بنی‌صدر داشتند و همکاری ایشان با مجاهدین خلق و اعلام جنگ مسلحانه در ۲۵ خرداد ۵۹ از سوی مجاهدین باعث شد دوباره بحران بسیار زیادتری در مملکت پیش بیاید. تا اواخر سال ۶۰ این بحران شدید را داشتیم. تا اواخر بهمن یا اوایل اسفند ۶۰ بود که تقریباً کل خانه‌های تیمی مجاهدین خلق را جمع کردیم. رأسش هم موسی خیابانی بود. مسعود رجوی فرار کرده بود. رهبر نظامی و غیرنظامی‌شان در ایران موسی خیابانی بود. اواخر ۶۰ بود که کار او تمام شد.

چندی بعد هم خرمشهر آزاد شد. آن زمان همه همت‌مان این بود که مسئله جنگ مدیریت شود و مسئله داخلی، که بدتر از جنگ ضربه می زد، تمام شده و امنیت ایجاد شود. یادم است وقتی آیت‌الله خامنه‌ای رئیس جمهور شدند مسئله امنیت خیلی مهم و فکر امام را به خود مشغول کرده بود. تازه اولین عملیات انتحاری ها شروع شده بود و هر روز ترور و عملیات انتحاری در عالی‌ترین سطح داشتیم. کار دیگری که امام کردند یک سال از پیروزی انقلاب نگذشته بود که برای بررسی کار قضات دادگاه های انقلاب، که روحانی و طلبه و منتسب به امام بودند، بازرسانی تعیین شدند. به هر استان دو سه نفر از روحانیون عالی رتبه فرستادند. مثلاً برای تبریز آیت الله ملکوتی و مرحوم آیت الله بنی فضل تعیین شدند. بعد هم آیت الله اردبیلی، آقای امامی کاشانی و آقای مهدوی کنی با هم آمدند. آیت الله امینی با عده ای به بندرعباس رفته بودند. عده ای شیراز و عده دیگری به اصفهان رفته بودند.

خدمت حضرت امام (س) رسیدم. ایشان با یک حالت تأثری فرمودند:«یک کاری کنید لااقل آقای خامنه‌ای پنج ـ شش ماه در ریاست جمهوری بماند.» من هم با حالت شوخی عرض کردم: «آقا! داریم ریشه را می‌خشکانیم. ان شاءالله دیگر کاری نمی‌توانند انجام دهند.» واقعاً‌ هم یکی از مهم‌ترین کارهایی که از روز اول مسئولیتم بر عهده گرفتم مبارزه با نفوذی‌ها بود. نفوذی‌ها در مراکز انقلاب و نظام خیلی ضربه می‌زدند. به هر حال امام سال ۶۱ را سال قانون اعلام کردند. ایشان در تبریک تلویزیونی و سخنرانی روز عید در میان مسئولین، که من هم بودم، دقیقاً در رابطه با مسائل، رفاه، مشکلات و حقوق مردم صحبت کردند. در اوایل همان سال چند مسئله پیش آمد. وقتی دولت مستقر آقای میرحسین تشکیل شد یکی از مسائل مهم کشور مسئله گزینش، جذب و دفع [به قول آن ها اصلاح] نیروهای ادارات بود. گروه‌های گزینشی ایجاد شدند تا گذشته افراد را بررسی کنند. آن وقت جوان‌ها هم بودند. نمی‌شود گفت مغرض بودند. افرادی از جوانان انقلابی را انتخاب کرده و از بالا تا پایین در ادارات گذاشته بودند. این افراد خوب آموزش و تعلیم ندیده بودند که چگونه با مردم برخورد کنند، آداب را رعایت کنند، به اسرار مردم و خصوصیات زندگی‌شان کار نداشته باشند و نسبت به گذشته شان، آن مقدار که مربوط به نظام فعلی و انقلاب نیست، دخالت نکنند. گزارش های تندی می‌رسید. خبر می‌آوردند که مثلاً یکی از مسائل فقهی و فرعی اسلام را از افراد می‌پرسند که «تو این مسئله را می‌دانی یا نه» و طرف اگر نمی‌دانست رد می‌کردند و یا تصفیه می‌شد. یا مثلاً می‌پرسیدند در زمان کودکی کارهای بد و خلاف شرع با دوستت انجام داده‌ای؟ از زندگی خصوصی مردم و گذشته ده ـ بیست سال پیش آنان سؤال می‌شد. گاهی آلبوم عکس مجالس و عروسی های‌شان را بررسی می‌کردند. این مسائلِ خیلی سریع شیوع پیدا کرد. به گوش حضرت امام رسید. خیلی برای امام سنگین بود. این یک مسئله مهم بود. مسئله دیگر کمیته ها بود که از روز اول تشکیل شده بودند. چون کمیته ها متمرکز نبودند. اهالی هر محله کمیته ای تشکیل داده بودند. گاهی افرادی ناجور و بدون گزینش در کمیته‌ها جمع شده بودند.اغراض شخصی هم گاهی در کار این‌ها دخالت داشت. گزارش‌هایی نه تنها از علمای هر شهر که از هر منطقه شهرهای مختلف مثل تهران می آوردند که کمیته‌ها چنین و چنان می‌کنند. البته بعضی کمیته‌ها زیر نظر بعضی روحانیون بود. حتی گاهی از آن‌ها نیز گزارش‌های تندی می‌مد. امام خیلی ناراحت بود و همیشه به آیت‌الله مهدوی کنی سفارش می‌کرد. در عین حال خود آقای مهدوی کنی به این مسئله حساس بود و انصافاً خیلی هم خوب برخورد می‌کرد و گذشت نمی‌کرد.

آقای باقری کنی، برادرش، را نیز در کار گذاشته بود و ایشان هم خیلی فعال بود. ولی گاهی بعضی موارد از دست‌شان در می‌رفت. علمای بزرگی در مناطق مختلف تهران مثل بازار، امیریه و منیریه بودند. بعضی از سپر این‌ها گاهی استفاده می‌کردند. حتی بعضاً قاچاق موادمخدر و این‌ها انجام می‌دادند. این مسئله هم گزارش شده بود. مسئله منافقین تقریباً تمام شده و مسئله جنگ روی روال افتاده بود. پیروزی و سرعت حرکت عراق را کلاً متوقف کرده و مشغول باز پس‌گیری شده بودیم. اما این مسائل داخلی پیش آمده بود. خب وزارت اطلاعات نداشتیم؛ سپاه معاونت مخصوص اطلاعات داشت و کار اطلاعاتی انجام می‌داد. این‌ها هم یک کارهای اشتباهی انجام می‌دادند. مثلاً یک شخص مغرضی تماس می‌گرفت که مجاهدین در فلان جا مخفی شده‌اند. بعد این‌ها گاهی برخوردهای نامناسبی انجام می‌دادند. مثلاً آلبوم‌های دیگران را می‌دیدند، چند تا عکس به دست می‌آوردند یا مثلاً مشروبی می‌دیدند. در حالی که رفته بودند تروریست یا سلاح منافقین را بگیرند. بعد همان عکس و مشروب را بهانه می‌کردند و آنها می‌بردند. این‌ها هم یک مسئله خلاف بود که کم کم داشت در میان مسئولین فرهنگ می‌شد و حتی به مسئولین بالا هم رسید. هر کسی به خودش اجازه می‌داد کارهایی خلاف شرع انجام دهد. به رده‌های بالای مسئولین هم رسید که دستور بدهند در مورد افراد شنود بگذارند و تلفن و روابط دیگران را زیر نظر بگیرند. این مسائل در رده بالای قوه قضائیه هم پیش آمد. دیگر امام خیلی ناراحت شدند. یعنی با توجه به این که از اول آن سال امام دنبال قانونگرایی در جامعه بودند، مجلسمان تصویب و رئیس جمهور قانونیمان مشخص شده و مشکلات درونی و جنگ هم مقدار معتنابهی سروسامان داده شده بود انتظار می‌رفت مسئله قانونگرایی جدی گرفته شود. امام دنبال این بودند که حقوق بشر و حقوق انسان ‌ها باید خیلی جدی مراعات و به آن توجه شود. یعنی امام در گزارش‌های زیاد دیدند بعضی‌ها به عنوان انقلابی به خودشان اجازه می‌دهند هر کاری بکنند و نه تنها احتیاطات را کنار بگذارند بلکه به حقوق مردم بی‌توجهی و آن را ضایع کنند. امام به این نتیجه رسیدند و فرمان هشت ماده‌ای را در ۲۴ آذر ۶۱ صادر کردند.

حتی امام در ۲۲ بهمن ۵۷ در پیامی به مردم تذکر می‌دهند هرگز افرادی از دشمن که به عنوان اسیر نزد شما قرار می‌گیرند را مورد خشونت و آزار قرار ندهید. در ۹ اسفند ۵۷، شبی که می‌خواهند به قم بیایند، باز به تمام اعضای کمیته و زندانبانان تذکر می‌دهند با زندانیان، هر که باشد،به طور انسانی و اسلامی رفتار کنند. به هر حال امام در پیام هشت ماده ای از چند حوزه صحبت کردند. اول حوزه قوانین و قانونگذاری است. امام می‌گویند قوانین سریع تر اسلامی شود. این سؤال مطرح است: برخورد ونگاه امام نسبت به قوانین موجود از رژیم قبل چطور بود؟ آیا آن قوانین را قبول داشتند یا صرفاً به رأی قاضی بسنده می کردند؟

امام نه از پیام هشت ماده‌ای که از اول به مسئله قوانین توجه داشتند و می‌فرمودند به همین قانون موجود عمل شود مگر این که خلاف شرع باشد. دادگاه‌های انقلاب از روزهای اول به امر امام تأسیس شد. شورای انقلاب هنوز قانونی برای آن دادگاه‌ها ننوشته بود. امام در روزهای اول به بعضی‌ها مثل آقای مهدی هادوی برای دادستانی و آقای صادق خلخالی برای قضاوت حکم  دادند. آیت الله منتظری و آیت‌الله مشکینی هم به امر امام به بعضی‌ها از جمله بنده حکم دادند که من به خوزستان (دزفول و اندیمشک و این ها) رفتم.به هر حال قانون نداشتیم. فکر می‌کردیم بر اساس شرع باید حکم دهیم و توجه به قانون نداشته باشیم. دو ـ سه روز اواخر بهمن بود. دستور آمد دادگاه انقلاب را متوقف کنید تا شورای انقلاب آیین نامه ای درست کند. اولین قانون مصوب در مورد دادگاه های انقلاب را شورای انقلاب نوشت. در کنار این دادگستری داشتیم؛ دادگستری را که منحل نکرده بودند. شورای انقلاب صلاحیت دادگاه انقلاب را به موارد خاص ضدانقلابی منحصر کرد و مابقی کارها حتی مثل مسائل منکرات و مواد مخدر رابر عهده دادگستری گذاشت. همه این‌ها مربوط به دادگستری بود. دادگستری به فرمایش و تأیید امام طبق همان قانون قبلی عمل می‌کرد. حتی قاضی‌ها هم در جای خود ماندند مگر این که کسی خلاف شرع ­کرده باشد که تصفیه می‌شد. قاضی‌ها همان قاضی‌ها بودند. یک سال بعد از پیروزی انقلاب که شورای عالی قضایی تشکیل شد و حضرات آیات اردبیلی، آقای بهشتی، آقای قدوسی، آقای جوادی آملی و دیگران گروهی را از جمله آیت‌الله آسید علی آقا محقق و آقا مصطفی محقق تشکیل دادند که قوانین گذشته مدنی، جزایی،‌ مجازات ها و همه را بررسی و خلاف شرع ها را جدا کنند بدهند شورای نگهبان تا شورای نگهبان طبق اختیاراتی که قانون اساسی به آن داده خلاف شرع را کان لم یکن بکند. نیز قرار شد اگر خلأیی ایجاد می­ شود پیشنهاد بدهند تا در مجلس تصویب شود. پس امام‌(س) هم قانون قبلی را قبول داشت و هم در کشور به آن عمل می‌شد. قضات قبلی هم بودند؛ البته غیر از دادگاه‌های انقلاب. دادگاه انقلاب هم مجبور بودند بر اساس آیین نامه مصوب شورای انقلاب عمل کنند. البته در جایی که قانون نداشتیم باید شرع را رعایت می‌کردند.این در قانون اساسی هم آمده که در جایی که قانون مصوب نداشته باشیم قاضی باید بر اساس شرع عمل کند. مسئله دیگر این که وقتی همین قانون را هم نداشتیم امام‌(س) مرتب مسئله زندانی‌ها راتعقیب می‌کرد. علاوه بر احترام به زندانی‌ها، بارها عفو را در نظر گرفت. در همان دو سه ماه اول پیروزی انقلاب چند بار امام عفو دادند. گاهی عفو کلی بود و شامل کسانی می‌شد که دست‌شان به خون مردم آلوده نبوده و شکنجه نکرده‌اند.

در تاریخ انسانیت لااقل من ندیدم و نشنیدم که فوری بعد از پیروزی چنین انقلاب مهمی چنین مسائل انسانی اجرا شود. ما می‌گوییم رأفت الهی ولی در واقع همان رأفت انسانی است. انسان هم از خداست. کار دیگری که امام کردند یک سال از پیروزی انقلاب نگذشته بود که برای بررسی  کار قضات دادگاه‌های انقلاب، که روحانی و طلبه و منتسب به امام بودند، بازرسانی تعیین شدند. به هر استان دو سه نفر از روحانیون عالی رتبه فرستادند. مثلاً برای تبریز آیت‌الله ملکوتی و مرحوم آیت الله بنی فضل تعیین شدند. بعد هم آیت‌الله اردبیلی، آقای امامی کاشانی و آقای مهدوی کنی با هم آمدند. آیت الله امینی با عده ای به بندرعباس رفته بودند. عده ای شیراز و عده دیگری به اصفهان رفته بودند. وقتی به تبریز آمدند به آن ها گفتم: «من در خدمت شما به زندان نمی‌آیم. تا هر که شکایت دارد راحت بررسی کنید؛ اگر می‌خواهید آزاد شود، آزاد شود. گزارش بدهید. هر کاری می‌خواهید بکنید.» واقعاً‌ هم آزاد بودند و بررسی می‌کردند. زندان‌ها برای امام خیلی مهم بود. گروه دیگری که مسئله‌اش خیلی جدی شد، منافقین بود. آن موقع اوج ترورها بود. مرحوم آیت‌الله منتظری (رضوان الله تعالی علیه) خیلی دنبال می‌کردند که بازرسی‌های خاصی شود و امام (رحمت الله علیه) قبول کردند. گروهی متشکل از حضرات آیات آقای آسید جعفر کریمی، آقای ابطحی، آقای گیلانی و آقای مهدی قاضی خرم آبادی رحمت الله علیه بود. اگر گزارشی به ایشان می رسید و متوجه می شدند کسی را اشتباهی بازداشت کرده اند و دستگیری کسی ظلم است، اقدام می کردند. مثلاً یکی در مورد مرحوم آقای لاهوتی بود. آقای لاجوردی که دادستان انقلاب تهران بود آقای لاهوتی را دستگیر کرده بود، احمد آقا به من تلفن کرد که «با شما کار داریم». آن موقع موبایل نبود. بعدازظهر با پیجر فهمیده بودم آقای لاجوری او را گرفته. با پیجر هم نمی شد حرف بزنیم. فقط ما را پیدا می کردند. تا رسیدم به جماران احمد آقا گفت چنین شده است و امام نظرش این است که زودتر آزاد شوند. چون می دانستم تلفنی حل نمی شود رفتم اوین. آقای لاجوردی گفت:«متأسفانه آقای لاهوتی تمام کرد» و مدعی شد، «ایشان خودکشی کرده است.»
به من هم دستور دادند که همکاری کنم. یادم است یکی ـ دو استان مثل کرمان و شیراز با این آقایان رفتم. آن جا هم هیچ دخالتی نمی‌کردم. فقط می‌رفتم که یک وقت خدای نکرده دادستان آن جا خودسری نکند و کار را درست و حسابی انجام دهد. این ها تحقیق می کردند و گزارش می‌دادند و گروه زیادی را در لیست عفو می‌آوردند. امام هم این را در اختیار آیت‌الله منتظری گذاشته بود. آیت الله منتظری هم منعکس می‌کرد و عفو انجام می‌گرفت. این مربوط به‌ پنج شش ماه بعد از شروع ترورهای مجاهدین خلق است که بیشترین زندانیان سیاسی از آن ها بودند. اصلاً از مجرمین مربوط به زمان شاه زندانی نداشتیم. آن ها به خاطر عفو بیرون آمده و بعضاً محکوم شده بودند. مشکل اصلی مجاهدین بودند که با خشونت برخورد می‌کردند و سریعاً شورای عالی قضایی و امام با ملاطفت برخورد می‌کرد. حتی همین الان من بخشنامه‌هایم را به عنوان دادستان کل انقلاب یا شورای عالی قضایی در مورد عفو و تخفیف را  دارم. می‌خواهم عرض کنم که امام خیلی به مسئله مردم اهمیت می دادند. حُسن امام این بود که با روحانیون خیلی ارتباط داشت. هفتگی با عده‌ای از بزرگان روحانیون ارتباط داشتند. از این طرف آیت‌الله پسندیده مرتب با همه در قم آزادانه ارتباط داشت و اخبار را منعکس می‌کرد.

آیت الله لواسانی در تهران مرتب هفته‌ای یک روز مخصوصاً‌ و تنها با امام ملاقات می‌کرد. در یکی ـ دو تا از آن ملاقات‌ها من بودم.ب یشتر در رابطه با مشکلات مردم و زندان و مصادره اموال و این ها صحبت می‌کرد. امام هم به مسئولین منعکس می‌کردند. دیگران هم گاهی می‌آمدند. احمد آقا هم در رابطه با ملاقات دادن به امام نمی‌گفت این از این گروه و آن از آن گروه است. چینش نداشت. آنچه در حد حوصله امام بود اجازه و راه می‌داد. می‌دانید آن روزها کسالت امام طوری بود که بیش از یک مقداری اجازه نمی‌دادند. به هر حال امام هر روز یکی دو ملاقات خصوصی و گاهی هم ملاقات عمومی داشتند. امام با توجه به این‌ها آگاه به مسائل می شد. علاوه از اخبار روزمره که مسئولین می‌دادند حدود پانزده جا از فرمان هشت ماده‌ای خیلی صریح به حقوق مردم و ملت اشاره شده است.به قول شما از قانونگذاری شروع شده تا رسیدگی بدون مسامحه و با بی‌طرفی کامل به مشکلات مردم و این که اگرکسی، حتی قاضی یا مأمورین دولت، حقوق مردم را تضییع کند باید با او برخورد شود. که این مسئله تکرار شده است.

‌آیا امام توصیه‌ای، نامه‌ای داشتند مبنی بر این که قانون را کنار بگذارید و به نظر من عمل کنید؟ یکی دو مورد امام هست که قریب به این می‌گویندکه اگر از من توصیه آوردند به سینه دیوار بزنید. آیا پشت پرده سفارش می کردند قانون را ندید بگیرید؟

من در تمام مسئولیتم ندیدم. امام اصلاً دخالتی در کارهای مسئولین نمی‌کرد. مگر این که خلافی به ایشان برسد و ثابت شود. این که می‌گویند امام دخالت می‌کرد از ظلم‌هایی است که امروز به امام می‌شود. متأسفانه از درون و بیرون با هم هم‌دست شدند. البته اگر گزارشی به ایشان می‌رسید و متوجه می‌شدند کسی را اشتباهی بازداشت کرده‌اند و دستگیری کسی ظلم است، اقدام می کردند. مثلاً یکی در مورد مرحوم آقای لاهوتی بود. آقای لاجوردی که دادستان انقلاب تهران بود آقای لاهوتی را دستگیر کرده بود، احمد آقا به من تلفن کرد که «با شما کار داریم». آن موقع موبایل نبود. بعدازظهر با پیجر فهمیده بودم آقای لاجوری او را گرفته. با پیجر هم نمی‌شد حرف بزنیم. فقط ما را پیدا می‌کردند. تا رسیدم به جماران احمد آقا گفت چنین شده است و امام نظرش این است که زودتر آزاد شوند. چون می‌دانستم تلفنی حل نمی‌شود رفتم اوین. آقای لاجوردی گفت:«متأسفانه آقای لاهوتی تمام کرد» و مدعی شد، «ایشان خودکشی کرده است.»یک بار هم  همان زمانی که دادستان کل انقلاب بودم شهید لاجوری آقای داریوش فروهر را گرفته بودند. احمد آقا من را خواست. آن جا رفتم خدمت امام. امام فرمود:«امثال آقای داریوش فروهر را که نباید دستگیر کنند. برای چه دستگیر کردند. آن ها حرف مخالف ما می‌ زنند. خب بزنند. زود بگویید آزاد کنند.»یک روز هم نشده بود که آقای داریوش فروهر دستگیر شده بود. بعد که برای آزادی آقای فروهر رفتم همان جا امام به من گفت در رابطه با آقای بنی‌صدر سه نفر دستگیر شده‌اند؛ آقای غضنفرپور نماینده مجلس، پسر مرحوم آیت‌الله حاج آقا رضا موسوی زنجانی، که مسئول دفتر آقای بنی‌صدر بود و خانم سودابه صدیفی خبرنگاری که از فرانسه با امام آمد و بعد با بنی‌صدر کار می‌کرد. امام فرمود: «همان‌ها را هم بگویید آزاد کنند.» یعنی داریوش فروهر وسیله شد آن‌ها آزاد شوند. همه این دخالت‌های امام  در مورد رعایت حقوق مردم بود این را هم بگویم که بعضی‌ها، اسم نمی‌برم، دل‌شان می‌خواست آقای حاج آقا رضا زنجانی یک درخواستی کند تا فرزندش آزاد شود. امام اصلاً بدون این که حاج آقا رضا بفهمد گفتند: «بگویید ایشان را آزاد کنند!» و آزاد شدند.

گویا حاج آقا رضا زنجانی نامه خیلی تندی هم به امام می نویسد ولی امام هیچ عکس العملی نشان نمی دهند.

آن را من نمی‌دانم. علی ایحال امام فرمود همان‌ها را باید آزاد کنند که من گفتم آزاد کنندکه آزاد شدند. نیز گزارشی در رابطه با آقای لاجوردی آمد. امام دستور دادند گروهی از مجلس بروند بررسی کنند. آقای هادی خامنه‌ای، آقای دعایی و آقای هادی نجف آبادی رفتند بررسی کردند و گزارش آوردند. امام همان جا فرمود: «باید آقای لاجوردی عوض شود.» همچنین در رابطه با سپاه گزارش‌هایی بعضاً خیلی مهم می‌آمد. در مواردی حضرت امام من را خواستند و گفتند چنین شده است. یا در باره مسائل شنود بعضاً خصوصی، بنده را خواستند که سپاهی‌ها مجبور شدند مجوز بگیرند. من نامه آقای محسن رضایی را دارم که مجوز مطلق برای شنود خانواده‌های مجاهدین می‌خواست. جوابش را هم دارم که گفتم: «نه، حق ندارید هیچ تلفن شخصی را شنود کنید مگر این که یقین کنید کسی از یک خانواده یا یک خانه از مجاهدین خلق بوده، فرار کرده و از خارج تماس می‌گیرد. فقط آن را می‌توانید انجام دهید.» علی‌ایحال امام روی این مسائل خیلی حساسیت داشت و توجه می‌کرد به خصوص در سطح مسئولین این مسائل انجام نگیرد. اولین اقدام امام همین فرمان هشت ماده‌ای در باره مسئولین قوه قضائیه بود.

برخورد امام با مسئولین و قضات متخلف و خاطی، حتی آن‌ها که منصوب امام بودند، چگونه بود؟

یکی از برخوردهایی که امام در رابطه با مواد فرمان هشت ماده‌ای کردند در رابطه با شورای عالی قضایی بود. لذا انتخابات شورای عالی قضایی زودتر از موعد خود انجام گرفت. بعد هم حضرت امام مدام گزارش‌ها را دنبال می‌کردند. مثلاً یکی دو شکایت درباره تندروی‌ها و حتی تندروی مالی، مثل گرفتن بیجای وجوهات، از طرف بعضی از دادستان‌ها از جمله دادستان قم، شده بود و بررسی کردند و بالاخره کنار گذاشتند. البته حضرت امام بعد از صدور فرمان هشت ماده‌ای یک فرمانی صادر کردند و گروهی را معرفی کردند که همه این کارها را بررسی کند. از بازرسی کل کشور بود. وزیر کشور آقای ناطق، رئیس دیوان عالی کشور آیت‌الله اردبیلی و آقای میرحسین موسوی نخست وزیر هم بودند. امام خیلی پیگیر بودند. احمد آقا می‌گفت: «من ندیدم امام هیچ مسئله‌ای را این قدر پیگیری کرده باشد که به جایی برسد.» در عین حالی که امام نمی‌خواست نظم و انتظامات به هم بخورد ولی پیگیر این مسئله بود و دنبال کرد تا به قول شما اواخر عمر شریفش این مسئله را دنبال کرد. گاهی هم ضعف قوه قضائیه بود که امام دخالت می‌کردند و مثلاً‌ گروهی را معین می کردند تا قضاوت کنند. چون قوه قضائیه حتی در مسائل خاص منطقه ‌ای گاهی ضعیف برخورد می‌کرد و باعث می‌شد مشکلاتی پیش بیاید. و حتی در جریان مرصاد، زندان و احکام اعدام اگر قوه قضائیه با قدرت برخورد می‌کرد اصلاً امام دخالت نمی‌کرد و این مسائل پیش نمی‌آمد.

بعضی مسئولین حکومتی حتی مخالف نظر امام بودند. نه این که مخالف امام باشند ولی در بعضی موارد دیدگاه‌شان با امام یکی نبود. آیا امام دستور به حذف و برکناری چنین افرادی می‌دادند؟

اصلاً هیچ وقت. امام در عمرش با یکی -دو نفربرخورد کرد. یکی فرماندهی کل قوا را که خودش به آقای بنی صدر داده بود گرفت. اما او را از ریاست جمهوری عزل نکرد. می‌گفت مجلس خودش می‌داند و دخالت نمی‌کرد. در مورد ایشان نیز خیلی می‌خواستند ایشان بماند. آخرین لحظه هم نامه‌ای به بنی‌صدر نوشت که:«شما قوای قانونی را قبول کنید. شورای نگهبان، شورای عالی قضایی و مجلس را قبول کنید. من از شما حمایت می‌کنم.» آخرین شب آقای بنی‌صدر در جواب نامه نوشت که:«من شورای عالی قضایی را قبول ندارم … و حقوقدان‌های شورای نگهبان را قبول ندارم به خاطر این که مجلس را قبول ندارم.»

در باره شورای عالی قضایی هم بهانه‌اش این بود که:«در رابطه با رئیس دیوان عالی و دادستان کل کشور باید با قضات دیوان عالی مشورت می‌کردید.» در حالی که امام مشورت کرده بودند. اصلاً تلویزیون هم نشان داد. علی ایحال این اشکالات شد. همان شب که این جواب آقای بنی‌صدر آمد امام او را از فرماندهی کل قوا، که خودشان به او داده بود، عزل کردند. اما نه از ریاست جمهوری و مجلس بود که به عدم صلاحیت آقای بنی‌صدر رأی داد. در جاهای دیگر هم همین طور بود. امام هیچ وقت دخالت مستقیم نمی‌کرد که فلانی را عزل کنند. مثلاً آیت‌الله سید جعفر کریمی که قاضی القضات بود یعنی رئیس دادگاه‌های انتظامی قضات بودند همه حرف‌های امام را در باره مسائل شرعی یا حتی بعضی برخوردها قبول نداشت. آقای پسندیده مگر قبول داشت؟ بعضی چیزها را قبول نداشت. ولی نزد امام احترامش سر جایش بود. یا آیت‌الله منتظری خیلی جاها با امام مخالفت داشت ولی امام احترام ایشان را داشت. یک مسئله ای بگویم که اصلاً سیاسی هم نیست. شورای انقلاب از آیت الله منتظری و آیت‌الله مشکینی خواسته بود در مورد اراضی شهری و کشاورزی و تقسیم آن نظر بدهند و با نظر آیت‌الله بهشتی، آیت‌الله منتظری و آیت‌الله مشکینی قانونی تصویب شده بود که ظاهر این قوانین با احکام اولیه اسلام مشکل داشت. من در باره این قوانین از امام پرسیدم، ایشان فرمودند: «خلاف شرع است.» گفتم:«اما قانون شده.» گفتند: «به قانون عمل کنند.»یعنی فتوای امام این نبود و بعضی از آن ها را خلاف شرع می دانست اما چون قانون شده بود امام به این ها ارجاع داده و رد نکرده بودند.

البته از بعضی کارها و ارجاعات امام فهمیدم ایشان اجتهاد آیت‌الله منتظری را تقریباً همسطح خودش می‌دانست. چون حتی به نظر خود امام ارجاع دادن فتوا به غیر اعلم و با وجود اعلم جایز نیست. جایی که امام خودش فتوا داشت به آقای منتظری ارجاع می‌داد. یعنی امام لااقل در آن زمان ایشان را همردیف خودش می‌دانست. لذا ارجاع می‌داد و این هیچ اشکال شرعی ندارد. نگویید چطور ممکن است امام ارجاع دهند. وقتی مجتهد دیگری را مساوی خودش بداند مشکلی ندارد. حتی مردم هم در تقلید بین دو مساوی مخیر هستند ولو اختلاف فتوا داشته باشند. آن مساوی‌ها هم به همدیگر می‌توانند ارجاع دهند. اینجا مسئله الاعلم و فالاعلم نیست. در الاعلم و فالاعلم فقط احتیاطات را می‌شود ارجاع داد ولی در جایی که دو مجتهد اعلم و مساوی باشند چنین نیست. امام‌‌(س) در بعضی جاها مثل قانون مجازات اسلامی که خودشان فتوای شرعی داشتند باز به آیت‌الله منتظری ارجاع می‌دادند. یا مثلاً در رابطه با جریمه، امام نظرشان این نبود که جریمه نقدی می‌تواند تعزیر باشد ولی آقای منتظری نظرش چنین بود. نیز در رابطه با مفسد فی الارض امام نظرش این بود که محارب، مقید به افساد است و این‌ها یک موضوع و یک عنوان هستند. پس حکم محارب مفسد اعدام است. ولی نظرعده‌ای از فقها از جمله آیت‌الله منتظری این بود که این‌ها دو عنوان هستند. محارب جای خود دارد و مفسد هم جای خود دارد و شامل قاچاقچی هم می‌شود. امام هم قبول کرد در همین فرمان هشت ماده‌ای عنوان مفسد را در رابطه با قاچاقچی‌ها آورد. معلوم می‌شود که امام آن نظر را قبول کرده‌ند. علی‌ایحال در مسائلی امام به آیت‌الله منتظری ارجاع می‌دادند. حتی در بعضی مسائل غیرفقهی.

مثلاً در رابطه با جنگ به امام نوشته بودند که «آیا می‌شود در زمان جنگ در مواردی بدون آیین دادرسی تخلفات نظامی‌ها بررسی شود؟» امام ارجاع داده بود به آیت‌الله منتظری. آیت‌الله منتظری گفت مانع ندارد ولی تقوا و احتیاط پیشه کنید. البته این مسئله فقهی نبود. این مسئله در واقع عبور از قانون آیین دادرسی بود. این ها مسائلی بود که پیش آمد و امام نظرش این بود که به قانون عمل شود و مردم ضرر نکنند، حتی اگر با من مخالف باشد عیب ندارد. دو ماجرا را برای شما نقل کنم.

آیت‌الله خادمی در اصفهان بود. یک عده‌ای از معاریف که بعضی‌شان نماینده مجلس بودند آمدند نزد امام. شکواییه داشتند که آیت‌الله خادمی با انقلاب مخالف است. امام فرمودند:«خب باشد. چه کار دارید.» آن وقت گفتند: «ایشان با شما هم مخالف است.» گفتند: «خب مخالف باشد. مگر من خدایم. چه اشکال دارد. کار خودش را می‌کند. حتماً‌ احترامش را حفظ کنید!» تا آخر هم حضرت امام احترام آقای خادمی را کاملاً نگه می‌داشت. نیز یک بار یکی از نمایندگان، که از دوستانم بود، آمد و گلایه‌هایی از یکی از علمای شیراز، فکر کنم آقای نجابت، مطرح کرد. باز هم امام همان‌ها را فرمودند.این مسئله حفظ شخصیت‌ها خیلی برای امام مهم بود. یا مثلاً‌ بعضی‌ها می‌خواستند به عنوان امام دخالت‌هایی در حوزه‌ها یا مساجد بکنند. به قول معروف بعضی‌ها دل‌شان می‌خواست مثلاً پیش نمازها و امام جماعت‌ها چطور باشند و چطور نباشند. اما امام مسلماً نمی‌گذاشت و ناراحت می‌شد و می‌گفت دخالت نکنید. حتی می‌گفتند که در رابطه با حوزه قم و شهرستان‌ها هیچ دخالتی نکنند.

یادم است یک روز آقای مهدوی کنی در رابطه با امام جماعات تهران صحبت می‌کرد  که: «یک تشکیلات درست کنیم.» امام فرمودند «چه کار دارید. بگذارید امام جماعت‌ها هر کدام کار خودشان را در مسجد خودشان بکنند. مردم را جذب کنند و مردم از این‌ها دور نباشند.» متأسفانه به این نصایح امام عمل نشد و امام جماعات وابسته شدند. این باعث بسیاری مشکلات شد. همین دیروز در گزارشی از حوزه خواندم که نصف مساجد از امام جماعت‌ها خالی هستند. گزارش  می‌آید که نماز جماعت‌ها، همان مقدار نصف مساجد هم، خیلی خلوت است. این به خاطر همین دخالت‌ها و مسائل است. امام جماعت باید با مردم باشد. امام این را می‌خواست !

یک نکته هم از خودم بگویم. امام به من دستور دادند دفتر تبلیغات را تأسیس کنم. من هم آقای مرحوم عبایی، آقای جعفری، شهید حقانی، آقای ری شهری، آقای فهیم کرمانی و دوستان را خواستم. دور هم جمع شدیم و آن را تشکیل دادیم. خیلی زود ۲۵۰۰ پرونده تشکیل دادیم. آن روزها بنا بود انتخابات خبرگان قانون اساسی برگزار بشود. برای همین خیلی زود می‌خواستیم روحانیون را اعزام کنیم که تبلیغ کنند. محرم و ماه رمضان هم نبود. پرونده تشکیل دادیم. رفتم خدمت امام که گزارش بدهم و درخواست کنم در جلسه‌ای در مدرسه فیضیه تشریف بیاورند صحبت کنند. این را قبول کردند. آن صحبت‌ها هم از تلویزیون پخش شد و واقعاً یکی از صحبت‌های ناب ایشان است. نمی‌دانم در صحیفه آمده یا نه. به هر حال، این را هم بگویم که روزی که امام به من دستور تأسیس دفتر تبلیغات را دادند یک گونی پول به من دادند و فرمودند: «ببرید برای مصارف دفتر خرج کنید!» من همان روز پول را آوردم و در بانک ملی صفائیه به نام دایره تبلیغات امام حساب باز کردم. آن موقع دفتر تبلیغات نبود. اولین قبض را هم دارم. و من در ذهنم آمد شاید امام آن پول را داده بودند تا وعاظ و روحانیون را ما اداره کنیم یعنی از مردم پول نگیرند. به هر حال در جمع پنج -شش نفری تصویب کرده بودیم که به مبلغان بگوییم پول نگیرند.بعد به حضرت امام عرض کردم چنین تصمیمی گرفتیم. امام فرمودند:«نه، دخالت نکنید! تا حالا روحانی با مردم بوده و مردم هم با روحانی بودند. مردم باید احساس کنند مساجد و حوزه ها و روحانیت را اداره کنند. فقط شما به روحانیون بگویید چیزی درخواست نکنند و هرچه دادند بگیرند و تشکر کنند به اصطلاح پاکت را جلوی مردم نگاه نکنند. از اول هم نگویند چقدر بدهید. هر چقدر دادند تشکر کنند. آن وقت اگر کم دادند شما این جا تکمیل کنید.» تا سال ۷۱ که من در دفتر تبلیغات بودم قانون‌مان این بود. یک معیاری داشتیم مثلاً ده هزار تومان برای دهه محرم. اگر بیشتر داده بودند که هیچ اما اگر کمتر داده بودند ما در دفتر جبران می‌کردیم. بعدش هم فکر می‌کنم همین طور بود. الآن اطلاع ندارم. تا سال ۷۱ من مسئول بخش اعزام و گروه فرهنگی بودم. همین کار را انجام دادیم.

می‌خواهم عرض کنم که امام حتی در رابطه با روحانیون معتقد بود باید مستقل، آزاد و در ارتباط با مردم باشند و چهره وابستگی حکومتی پیدا نکنند. این معنایش این نیست که طرفدار حکومت نباشند. نه، چهره وابستگی به حکومت را پیدا نکنند. متأسفانه در خبری خواندم که «هزار بسیج در حوزه‌های علمیه گذاشتیم و بسیج باید موظف باشد که حوزه‌های علمیه چه کار کنند.» حالا شاید اشتباه کنم اما این خیلی خطر است.این طور دخالت‌ها برخلاف فرمایش امام است. البته روحانیون باید بسیج را دوست داشته باشند و حمایت کنند. بسیج هم باید در خدمت مردم و روحانیون باشد ولی این طور دخالت‌های مستقیم در حوزه‌ها اشتباه است. می‌گویند فرامین رهبری در حوزه‌ها باید اجرا شود. خوب حوزه‌ها خودشان باید بفهمند و این فرامین رهبری را اجرا کنند نه این که به وسیله بسیج اجرا کنند.

 منبع: جماران

::::

دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*

+ 35 = 41