فارس، قربانی عدم وحدت حوزه و دانشگاه
ترس از بیان دیدگاهها و بالطبع چالش با مشکلات زندگی، قاطبه دانشجویان را به نوعی محافظه کاری کاذب واداشته است. در مقابل، حوزه از بحث و جدل علمی بهره زیادی می برد که به اعتقاد صاحب نظران جهت استحکام و پیوند ناگسستنی حوزه و دانشگاه، حوزه بایستی حمایت جدی خود را از آزادی بیان و نقد درون گفتمانی هرچه بیشتر و بهتر احیا کند.
مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام)- مرتضی روحانی (دبیر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه فسا):
«وحدت حوزه و دانشگاه». ترکیبی است نام آشنا که هر سال در ریشه یابی نبود آن سخن ها گفته می شود، اما شواهد و قرائن حاکی از فقدان راهکار و سیاست مناسب و در خور شان این موضوع است. سستی در وحدت حوزه و دانشگاه در سال های اخیر، این موضوع آرمانی را تنها محدود به یک برگ از برگ های تقویم کرده است. و بالطبع هرچه زمان می گذرد «وحدت» جز در حرف مجالی برای جولان نمی یابد. از اینرو از صاحب نظران حوزه این کاستی را به گردن بازیگران عرصه آموزش عالی میاندازند. و متقابلا بسیاری از چهرههای دانشگاهی انگشت قصور و کوتاهی را به سمت حوزیان نشانه می گیرند. به طور قطع آن چتر وحدتی که از ابتدا می توانست بر این دو نهاد سایه اتّحاد و برادری بگستراند، همان وحدت طلاب و دانشجویان در قبال رفتارهای اجتماعی بود. ریشههای این عدم وحدت را باید در کنشها و واکنشهای این دو نهاد نسبت به یکدیگر جست. چرا که مهمترین شاکله و ساختار این وحدت، یک “ارتباط” سالم توام با انصاف و دوستی و دوری از سیاسی کاری است. از این جهت مهمترین دلیل عدم وحدت در این دو نهاد را میتوان فقدان ارتباط سازنده برشمرد. در حجرههای دروس حوزه علمیه نظرات طلاب و علما چندان اختلاف ندارد اما در دانشگاه ممکن است دانشجو نگاه سیاسی استاد خود را نپذیرد. از طرفی بایستی پذیرفت که دغدغه زندگی فردی و اجتماعی دانشجویان و طلاب تفاوت ماهوی دارد. لیکن ترس از بیان دیدگاهها و بالطبع چالش با مشکلات زندگی، قاطبه دانشجویان را به نوعی محافظه کاری کاذب واداشته است. در مقابل، حوزه از بحث و جدل علمی بهره زیادی می برد. به اعتقاد صاحب نظران جهت استحکام و پیوند ناگسستنی حوزه و دانشگاه، حوزه بایستی حمایت جدی خود را از آزادی بیان و نقد درون گفتمانی هرچه بیشتر و بهتر احیا کند. چرا که نظام کشورمان جمهوری اسلامی است. و بخش چشمگیری از اسلامیت ساختار و سیاست های کلان کشور از حوزه علمیه تاثیر میگیرد.
فارس در پیچ و خم وحدت حوزه و دانشگاه
استان فارس و در راس آن شهر شیراز از این قاعده مستثنی نیست. عدم وحدت حوزه و دانشگاه در این استان به مثابه شهرهای دیگر کشورمان آنگونه که شایسته وحدت مدنظر پیر فرزانه انقلاب است، نتوانسته رخ بنمایاند. ورای این موضوعات، برخورداری از نام سومین حرم اهل بیت از یک سو و زادگاه علمایی نظیر آیات شهید دستغیب، محلاتی، نجابت و سید نورالدین هاشمی از سویی دیگر انتظارات را دوچندان میکند. قطع ارتباط میان این دو نهاد سبب شده است که میان غالب دانشجویان با حوزه های علمیه این استان و مباحث نظری میان طلاب نوعی بیگانگی بهوجود آید. بالطّبع در چنین فضایی که هیچگونه رابطهای را نمی توان یافت، وحدت میان این دو نهاد سخنی دور از واقع است. چرا که دانشجویان و طلاب هیچگونه اشرافی نسبت به تفکرات و دیدگاههای یکدیگر ندارند. فضای رکود دانشگاه در ذکر این نکات خالی از لطف نیست. سوق دادن دانشجویان منتقد به سمت مخالفت، تعلیق تشکل های مدنی و صنفی، برخوردهای نا صواب و نابخردانه با دانشجویان منتقد، بستن نشریات دانشجویی، بازنشستگی اجباری اساتید، انحصار تریبونهای دانشجویی توسط تشکلهای خاص و تصمیمگیریهای غیرکارشناسانه در ۸ سال اخیر به کیان دانشگاههای استان فارس ضربات مهلکی وارد آورده. دانشگاههای دولتی در از شهرهای کوچک که اغلب توسط نماینده شهرستان احداث شد، اسم دانشگاه را یدک میکشید اما عملا با مدارس راهنمایی شبانه روزی تفاوت چندانی نداشت. آنچه که در دانشگاههای استان بر همگان روشن است، انحصار طلبی و ندادن میدان به رقیبان و منتقدان در این هشت سال است. به گونهای که اصولگرایان هیچ گاه به ذهنشان خطور نمیکرد که زمانی نه چندان دور کلید قفلی را که بر درب دانشگاه زدهاند میبایست دو دستی به منتقدانشان تحویل دهند. به طور قطع غالب اصولگرایان استان باید پاسخگوی اینگونه رفتارهای دوستانشان باشند زیرا مخاطراتی که بخشی از آن در بالا آمد، مسافت اتحاد میان حوزه و دانشگاه را بیش از پیش طویل میکند. بدون شک ظهور شخصیتهای غیر حوزوی و غیر دانشگاهی که هیچگونه مقبولیت برای قاطبه افراد این دو نهاد ندارند، به زیادی طول این مسافت بیشتر کمک میکند. افرادی که با استفاده از رانتها و تریبونهایشان به موضوع «ترجمه زدگی دانشگاهی» میپردازند و خود را ژرف اندیش تر از هر دانشگاهی یا حوزوی میپندارند. لیکن عدم حمایت حوزه از اندیشه آزاد دانشگاهی از یک طرف و ظهور افراد غیر حوزوی و دانشگاهی از طرف دیگر سبب فشل کردن اتحاد می شود.
اتحاد در سایه بازگشایی تشکل های آزاداندیش
میتوان اذعان داشت وحدت میان حوزه و دانشگاه نتوانسته آنگونه که باید و شاید به رسالت تاریخی خود عمل نماید و آنچنان که بایسته و شایسته این نام رفیع است به نقش آفرینی بپردازد. ساختار نظام جمهوری اسلامی و ظرفیت های قانونی مندرج در قانون اساسی امکان بالقوه ای را برای بروز و ظهور کنشهای قاعده مند و ظرفیت افزا فراهم کرده که باید به آن التفات داشت و نباید خود را از آن محروم کرد. مباحثه در مسائل دینی، سیاسی، فرهنگی در فضای کاملا آزاد و بدون ترس و اضطراب دانشگاه و حوزه از یک سو و حمایت تمام قد روحانیون استان از آزادی بیان و آزادی پس از بیان در عرصه آموزش عالی از سویی دیگر، از مهمترین ضرورتهای وحدت هرچه بهتر حوزه و دانشگاه است. آنچه که شهد وحدت را به حلاوت میکشاند همان اتحاد در قبال رفتارهای اجتماعی و جلوگیری از تحجّر است. زیرا از منظر جامعه شناسی حوزه و دانشگاه دو مقوله متفاوتند. جهان بینی و نگاه این دو نهاد دقیقا یکسان نیست. از اینرو برخی از فرهیختگان علوم انسانی معتقدند وحدت تنها در رفتارهای اجتماعی هویدا میشود و این امر بسیار گرانبهاست. چرا که میتواند در سپهر سیاسی و فرهنگی کشورمان نقش بهسزایی ایفا کند. حضور انجمنها و نهادهای مستقل دانشگاهی میتواند درخت وحدت میان این دو نهاد را به ثمر بنشاند. لیکن بازگشایی تشکل های منتقد و رفع تعلیق بسیاری از آنان می تواند همان آزادی بیان مشترک میان حوزه و دانشگاه را به ارمغان آورد.
منبع: شرق
::::