۱۶:۰۴ - ۱۳۹۳/۰۱/۱۴ میزان رأی ملت است - 6:

دلایل بطلان نظریه اضطراری و موقتی بودن جمهوریت

اکنون که مناقشه اخیر دربارة جمهوریت نظام و نقش رأی مردم و رابطه این دو با اسلامیت نظام مورد توجه افکار عمومی و خصوصاً نسل جوان قرار گرفته است و نگارنده نگران آن است که مبادا در نقدهایی که می‏ شود، افراط به سوی دیگر کشیده شود فرصت مناسبی است تا برای آشنایی جوانان در بیانی کوتاه و ساده به تبیین نظریه ولایت فقیه از دیدگاه امام خمینی پرداخته شود.

مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام): آنچه که در پی می‌آید، ششمین بخش از کتاب «میزان رأی ملت است» اثر دکتر حمید انصاری است که به تحلیل معنای جمهوریت و جایگاه رأی مردم در اندیشه امام خمینی می‌پردازد.

این کتاب حاصل مقالاتی است که در قالب پاسخ به اظهارات دو استاد حوزه علمیه قم در نیمه نخست دهه ۸۰ منتشر شده بود. گرچه در این میان دیدگاه‌های استاد غرویان در سال‌های گذشته در عرصه سیاست دچار تحولاتی شده است؛ اما هدف از بازنشر امروز این کتاب، نه مجادله دوباره، که بازخوانی و درک استدلال‌های امام خمینی درباره جایگاه رأی مردم و رکن جمهوریت نظام است و در این زمینه بی شک کتاب «میزان رأی ملت است» یکی از روان‌ترین منابعی است که در آستانه روز جمهوری اسلامی می‌تواند مورد مراجعه نسل جدید قرار بگیرد.

دلایل بطلان نظریه اضطراری و موقتی بودن جمهوریت

اینکه گفته شده است امام خمینی به خاطر شرایط اول انقلاب و در مقام احتجاج با مخالفین و یا سخن خبرنگاران از میزان بودن رأی ملت و «جمهوری اسلامی» سخن گفته است قطعاً یک نسبت خلاف واقع می‏ باشد. سه دلیل روشن بر بطلان این نظر وجود دارد: ۱٫ متن تمامی سخنان امام در این باره خلاف ادعای مذکور را ثابت می‏ کند که نمونه‏ هایی از آن ذکر شد.  ۲٫ وصیتنامه امام خمینی نظر نهایی و پیام همیشگی ایشان خطاب به ملت ایران و مسلمانان و سایر ملل در نسل حاضر و نسل های بعد است. در این پیام جاوید امام خمینی مکرر بر اهمیت نقش مردم در انتخاب رهبری و دیگر انتخابات ها تأکید نموده است و حفظ اسلام را در تقویت جمهوری اسلامی دانسته و ملت های دیگر را به تشکیل جمهوری های اسلامی فرا خوانده است. امام می‏ فرمایند:

وصیت سیاسى ـ الهى اینجانب اختصاص به ملت عظیم‏ الشأن ایران ندارد.[۱]
به عنوان وصیت به نسل حاضر و نسل هاى عزیز آینده مطالبى هر چند تکرارى عرض مى‏ نمایم.[۲]

در پایان وصیتنامه نیز نوشته ‏اند:  

امید آن دارم که به فضل خداوند متعال این معانى انسانى به اعقاب ملت منتقل شود و نسلاً بعد نسل بر آن افزوده گردد.[۳]
علاقه دارم که جوانى خود را در راه خداوند و اسلام عزیز و جمهورى اسلامى صرف کنید تا سعادت هر دو جهان را دریابید.[۴]
به ملت هاى اسلامى توصیه مى‏ کنم که از حکومت جمهورى اسلامى و از ملت مجاهد ایران الگو بگیرید.[۵]
از مراجع و علماى بزرگ تا طبقه بازارى و کشاورز و کارگر و کارمند، همه و همه مسئول سرنوشت کشور و اسلام مى‏ باشند؛ چه در نسل حاضر و چه در نسل هاى آتیه؛ و چه بسا که در بعض مقاطع، عدم حضور و مسامحه، گناهى باشد که در رأس گناهان کبیره است. پس علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد، و الّا کار از دست همه خارج خواهد شد.[۶]
با نظر به اصل یکصد و نهم و یکصد و دهم قانون اساسى، وظیفه سنگین ملت در تعیین خبرگان و نمایندگان در تعیین رهبر یا شوراى رهبرى روشن خواهد شد، که اندک مسامحه در انتخاب، چه آسیبى به اسلام و کشور و جمهورى اسلامى وارد خواهد کرد.[۷]

در وصیتنامه خطاب به روحانیون می‏ فرمایند:

از جمهورى اسلامى که با فداکاری هاى ملت به دست آمده حمایت کنید، که خیر دنیا و آخرت در آن است.[۸]

بند«ع» وصیتنامه امام خطاب به روحانیون مخالف جمهوری اسلامی و همچنین خطاب به آن دسته از روحانیونی است که بنام دفاع از ولایت و احکام اسلام و یا با نام انجمن حجتیه تحت تأثیر شایعات مخالفین قرارگرفته‏ اند (عنوان هایی که ذکر کردم در خود وصیتنامه آمده است). در قسمتی از همین فراز وصیتنامه امام می‏فرماید:

اینجانب نصیحت متواضعانه برادرانه مى‏ کنم که آقایان محترم تحت تأثیر اینگونه شایعه‏ سازی ها قرار نگیرند و براى خدا و حفظ اسلام این جمهورى را تقویت نمایند. و باید بدانند که اگر این جمهورى اسلامى شکست بخورد، به جاى آن یک رژیم اسلامى دلخواهِ بقیة الله ـ روحى فداه ـ یا مطیع امر شما آقایان تحقق نخواهد پیدا کرد.[۹]

آیا همین فرازها کافی نیست تا ثابت کند که «جمهوری اسلامی» با اتکاء‏ به رأی مردم، نظام دینی و مشروع و مطلوب دائمی امام خمینی ـ تا ظهور دولت یار ـ بوده است؟  جناب آقای غرویان!‏ این ندای رسای امام خمینی در وصیتنامه است که می‏فرمایند:

شما اى مستضعفان جهان و اى کشورهاى اسلامى و مسلمانان جهان بپاخیزید… و به سوى یک دولت اسلامى با جمهوری هاى آزاد و مستقل به پیش روید.[۱۰]

آیا همین یک فراز کافی بر لزوم تصحیح اشتباه نظریه‏ ای نیست که جمهوریت را امری زاید یا غیر اصیل در حکومت اسلامی می‏ داند که «به خاطر نفی رژیم سلطنتی» و یا به خاطر «شرایط اول انقلاب در مقابل مخالفین و خبرنگاران غربی» گفته شده است؟!

۳٫ اگر قرار بود قید جمهوریت و ساختارهای وابسته به این معنا که در قانون اساسی بر مبنای رأی‏ گیری از مردم بنا نهاده شده است،‏ از نهاد رهبری نظام تا ریاست جمهوری و مجلس امری ناشی از ضرورت اول انقلاب باشد و نظام مناسب و آرمانی امام چیز دیگری باشد، یقیناً بر امام خمینی که خود بانی و مؤسس نظام بوده است واجب می‏ بود تا موقتی بودن مدل آن را به مردم و یا اقلاً به خواص خویش گوشزد کند و یا در وصیتنامه به آن اشاره کند و بگوید که هر گاه شرایط فراهم شد جمهوریت را مثلاً به «حکومت اسلامی» یا عنوان دیگری تغییر دهید و دیدیم که نه تنها چنین اشاره‏ای در هیچ کجا نشده بلکه حتی دیگر ملت های اسلامی را به تشکیل دولت های اسلامی با جمهوری های آزاد و مستقل فرامی‏ خواند.

ولایت فقیه گوهر فرهنگ تشیع در عصر غیبت است

برخلاف پنداری که بعضاً القاء شده است، نظریه ولایت فقیه ابداع امام خمینی و امری نوظهور نبوده است بلکه این نظریه مترقی برآمده از حکم عقل و فطرت و مبتنی بر آیات قرآن و فرهنگ اهل‏ بیت(ع) است. علی‏رغم اختلاف آراء در باب دامنه اختیارات ولایت فقیه،‏ فقهای شیعه اجماعاً نوعی از ولایت را برای فقها در عصر غیبت قائل بوده‏ اند. آراء ایشان را با انواع عبارات می‏توان در بیش از ۴۰ عنوان از عناوین فقهی در ابواب مختلف ملاحظه نمود. متأسفانه به لحاظ حوادث تلخ در تاریخ اسلام و استقرار نظام های ستمگری همچون امویان و عباسیان، همانگونه که در عصر حضور امامان معصوم(ع) حکومت اسلامی راستین ـ به جز دوره‏ ای کوتاه ـ تشکیل نگردید، در عصر غیبت نیز این وضعیت تداوم یافت. بدیهی است که در چنین شرایطی بحث تفصیلی از حکومت و شئون سه‏ گانه تقنین و قضاوت و اجرا و بحث از ساختارهای حکومت و جزئیات روابط بین قوا و حاکمیت و مردم نه‏ تنها مبتلابه نبوده بلکه بواسطه ستمگری های سلاطین جور حتی اظهار گرایش به مکتب تشیع جزایش مرگ بود. صدها هزار از پیروان این مکتب و آل علی(ع) در دوران خلافت امویان و عباسیان و سلسله‏ های بعد به صورت انفرادی و یا دسته‏ جمعی به شهادت رسیدند و مکتب اهل بیت در نهایت مظلومیت قرار داشت. مقبره امامزاده‏ های فراوانی را که در اقصی نقاط ایران می‏ بینیم، سندهای زنده این مدعایند. آنان از جور و ستم سلاطین به سرزمین ایران که از آغاز ظهور مبارک اسلام بسیاری از مردمانش عشق به اهل‏ بیت پیامبر را با جان و دل پذیرا شدند، پناه آوردند. در آن شرایط امکان طرح آزادانه مباحث حکومت اسلامی و ولایت فقیه از سوی فقها وجود نداشت در عین حال این نگاهبانان راستین اسلام و تشیع با خون دل از فقه اهل‏ بیت با اصول تقیه و هجرت های پیاپی از بغداد و نجف و ری و حلّه و جبل‏ عامل و قم پاسداری کردند و آراء خود را درباره زمامداران صالح یا نااهل در لابلای مباحث فقهی با عبارت های گوناگون گنجاندند و در مواردی نیز به همین سبب بزرگانی از فقها به شهادت رسیدند. بنابراین کسانی که با نام روشنفکر دینی و یا هر پوشش دیگری ولایت فقیه و وجوب تشکیل حکومت اسلامی را در حد یک نظریه مقابل نظریات مختلف دیگر فقها وانمود می‏ کنند و آن را امری نوظهور می‏ دانند با بدیهیات تاریخ تشیع و سیر تطور فقه شیعه آشنا نیستند و یا دچار تعارضهای بینشی در درک واقعیت های تاریخی و برقراری پیوند منطقی بین روندهای پرفراز و نشیب تاریخ فقه شیعه شده‏ اند. تاریخ و آثار بزرگان اسلام نظیر شیخ مفید، شیخ طوسی، شهید اول و شهید ثانی گواهی می‏دهد که هر گاه کمترین روزنه‏ ای گشوده شده است فقها از فرصت استفاده کرده و به تبیین مباحث مرتبط با حکومت اسلامی پرداخته‏ اند. تحولات دو سده اخیر در ایران و جهان سبب شد تا آرای سیاسی اندیشمندان اسلامی و فتاوای فقها در این باره شفافیت بیشتری بیابند. آراء سیاسی سید جمال‏ الدین اسدآبادی، آراء فقهی صاحب جواهر، فتوای نهضت‏ آفرین آیت‏ الله میرزای شیرازی در جنبش تنباکو، آراء مبسوط شیخ انصاری و آخوند خراسانی و علمای نهضت مشروطیت، آراء مرحوم نراقی و میرزای نائینی شیخ شهید فضل‏ الله نوری و شهید مدرس و تمامی مراجع تقلید معاصر شیعه گواه این ادعایند. آری نظریه ولایت فقیه ابداع امام خمینی نیست بلکه امام خمینی با لطف الهی به عنوان یک اسلام‏ شناس فقیه عالم (و بلکه اعلم) با تیزبینی و شجاعت منحصر به فرد خویش وقتی شرایط را برای تحقق آرمان همیشگی تشیع فراهم دهید، با تکیه بر پشتوانه جهاد علمی هزار و چند صد ساله عالمان دینی این نظریه را متناسب با نیازهای جدید بازگویی و سامان‏دهی کرد و با پشتیبانی ملت مؤمن ایران موفق به سرنگونی نظام پادشاهان ستمگر و تشکیل حکومت اسلامی در قالب نظام جمهوری اسلامی با اتکاء به رأی مردم گردید.

بیان ساده نظریه ولایت فقیه

اکنون که مناقشه اخیر دربارة جمهوریت نظام و نقش رأی مردم و رابطه این دو با اسلامیت نظام مورد توجه افکار عمومی و خصوصاً نسل جوان قرار گرفته است و نگارنده نگران آن است که مبادا در نقدهایی که می‏ شود، افراط به سوی دیگر کشیده شود فرصت مناسبی است تا برای آشنایی جوانان در بیانی کوتاه و ساده به تبیین نظریه ولایت فقیه از دیدگاه امام خمینی پرداخته شود. چرا که پیگیری مباحث بعدی درباره نظریه نصب و انتخاب و رابطه آن با رأی مردم متوقف بر آن است. طبق اصل «توحید» که مهمترین اصل اعتقادی و سرچشمه تمامی عقاید و معارف است،‏ و همان گونه که در بیان امام نقل شد اصل آزادی و برابری انسان ها در برابر قوانین الهی و برتری ملاک تقوی نیز از همین اصل سرچشمه می‏ گیرد، سلطنت و ولایت حقیقی از آن مالک هستی و خالق انسان است و احدی ابتدائاً بدون اذن الهی به فرمانروایی و تصدی اموری که نوعی تصرف و دخالت در امور دیگران و جامعه است مجاز نمی‏ باشد. از سوی دیگر انسان موجودی اجتماعی است و تشکیل اجتماع و به تبع آن تشکیل حکومت امری اجتناب‏ ناپذیر است و حکومت عرصه دخالت در سرنوشت افراد و جامعه است. در بین مخلوقات عالم هستی انسان موجودی است که انتخاب گر و مختار آفریده شده است. آفرینش انسان بدان گونه است که توانایی انتخاب راه خیر و شر را دارد. حکمت بالغه الهی و اصل عدالت و قاعدة لطف و دیگر اصول و دلایل مستحکم عقلی و نقلی که در فلسفه و کلام اسلامی ثابت شده‏ اند ایجاب می‏ کند که انسان در عالم طبیعت و زندگی خویش بدون هدایت الهی سرگردان رها نشده باشد. فطرت خداجوی انسان و نعمت عظمای عقل چراغ های اولیه هدایتند اما غرایز و تمایلات نفسانی بشر که بخشی دیگر از واقعیت خلقت این موجود شگفتند مانع نورافشانی کامل فطرت و عقل می‏ شوند و اینچنین نیست که همواره انتخاب های بشر تابع فطرت و عقل باشد بلکه در بسیاری موارد بشر اسیر تمایلات شهوانی و نفسانی خویش است و عقل نیز به تنهایی قادر به کشف صراط مستقیم هدایت و جزئیات روش های عبور سالم از این مسیر نیست. خدای رحیم و علیم برای هدایت انسان ها مشعلی فروزان فراروی بشر نهاده است. پیامبران الهی حاملان این مشعلند. آن ها بواسطه اراده الهی و مقام عصمتی که دارند قابلیت یافته‏ اند تا از طریق وحی، آئین هدایت و فرامین الهی که آئین‏ نامه سعادت بشریت است را به بشر منتقل کنند. سیر تدریجی و تکاملی جامعه انسانی و بعثت انبیا به پیامبر گرامی اسلام رسیده است و طبق حکمت الهی، اسلام دین کامل و جاودانه بشر و خاتم ادیان الهی است. طبق همان حکمت و اصولی که اشاره شد رهاسازی بشر در میدان کشمکش های دائمی نیروهای خیر و شر و تمایلات نفسانی و گرایش های فطری و عقلانی با وجود نفس امّاره و شیطان درونی و بیرونی و راهزنان بیشماری که بشر را به گمراهی فرا می‏ خوانند، خلاف حکمت الهی و محال است که بعد از ختم نبوت، خدای لطیف و رحیم بندگان خویش را بدون معرفی و نصب ‏هادیانی که به تفسیر و تبیین سنت پیامبر اکرم(ص) و آیات قرآن بپردازند، در سرگردانی و حیرت رها کند. براساس همان ادله‏ ای که اشاره شد در این دوران نیز خداوندحجت های آشکار خویش را معرفی و توسط پیامبر اسلام در روز عید غدیر و در موارد بسیار دیگر به عنوان امامان و پیشوایان دین منصوب نموده است از سوی دیگر هدف نهایی از بعثت و امامت که راهنمایی بشر به آئین سعادت است بدون اجرای احکام الهی ممکن نیست. حاکمیت فرهنگ توحید و اجرای قسط و عدالت و دیگر احکام الهی لامحاله متوقف بر تشکیل حکومت است و چون حکومت احدی بر دیگری بدون اذن خدا جایز و مشروع نیست، پیامبران و معصومین(ع) در اجرای مأموریت هدایتی خویش مأمور به قیام برای تشکیل حکومت شده‏ اند. برخی از پیامبران موفق بدان گردیدند و بسیاری نیز به واسطه حاکمیت جهل و بت‏ پرستی و حکومتهای ستمگر از این حق الهی محروم ماندند. پیامبر اکرم تشکیل حکومت اسلامی داد و این حق را برای امامان معصوم بعد از خود با ذکر نام و نشان تصریح فرمود. متأسفانه حوادث و دسایسی تلخ مانع از عمل امت اسلام به سفارش پیامبر گردید. بیعت غدیر شکسته شد و کار بدانجا کشید که ستمگران فاسد اموی و عباسی بنام خلیفه مسلمین بر مسند رهبری جامعه تکیه زدند.  حکمت الهی و شرایطی که بیان آن از مقصد این مقاله خارج است بر غیبت ظاهری امام و حجت معصوم تعلق گرفت و امام مسلمین از انظار غایب گردید، تا روزی که شرایط ظهور دوبارة آن موعود عزیز دادگستر جهانی فراهم آید. همان اصول عقلی و نقلی و حکمت الهی ثابت کرده‏ است که نمی‏ بایست جامعه اسلامی و شیعیان در دوران غیبت امام معصوم بلاتکلیف و سرگردان بمانند. بنابراین به حکم صریح وجدان و فطرت و عقل و همچنین ده ها دلیلی که فقهای بزرگ اسلام همچون امام خمینی در کتاب های خویش از آیات قرآن و روایات اهل‏ بیت آورده‏ اند، در دوران غیبت، وظیفه استنباط احکام الهی از متون شریعت برعهده آگاه ترین افراد جامعه نسبت به احکام الهی یعنی مجتهدین اسلام‏ شناس محول شده است. مرجعیت برای فقیهان و وجوب تقلید افراد غیرمجتهد در احکام دینی برهمین مبنا استوار است. و در امر ولایت بر مسائل جامعه و حکومت نیز به حکم عقل و ادله نقلی، صالح ترین فرد برای رهبری جامعه اسلامی، انسان عادل (به معنای دقیق کلمه) مجتهد فقیه و اسلام‏ شناس آگاه به زمانه و دارای قدرت مدیریت عالی یک نظام سیاسی و تدبیر در امور سیاست و شجاعت در تصمیم‏ گیری ها و آشنای به امور سیاست و پیچیدگی های آن می‏باشد. و چنین فردی است که بنا به نظر امام خمینی با رأی و بیعت مردم صلاحیت زمامداری جامعه اسلامی را می‏یابد و حکومتش مشروع می‏باشد.  به راستی در مقام مقایسه این نظریه مترقی که هم منطبق با حکم صریح عقل و فطرت است و هم سازگاری کامل با اصول اعتقادی توحید و آیات قرآن و سنت پیامبر(ص) دارد با نظریات کسانی که تنها به برخی از این شرایط در امر حکومت و زمامداری در نظام های مختلف ‏شرقی و غربی معتقدند،‏ و یا نقشی برای مردم قائل نیستند، اصالت و حقانیت با کدام است؟ نظریه ولایت فقیه دربردارنده صلاحیت هایی که عقلای عالم برای زمامدار قائل شده‏ اند می‏ باشد و افزون بر آن ـ که تفاوت بارز این نظریه با دیگر نظریه‏ هاست ـ عدالت به عنوان نیرومندترین ضمانت دائمی درونی شخص زمامدار هم در آغاز تصدی رهبری و هم در طول دوران رهبری به عنوان یک شرط لازم مستمر و یک رکن مهم مشروعیت شمرده شده است و علاوه بر آن آگاهی کامل و مجتهدانه بر احکام الهی نیز ضامن دیگر برای حفظ مشروعیت نظام اسلامی است. شرط سوم و مهم دیگری نیز وجود دارد که مربوط به مرحله تصدی امر حکومت و تحقق آن است. این شرط عبارتست از پذیرش و اقبال عمومی که از گذشته‏ های دور روش های مختلف عرفی بر اثبات آن مورد عمل بوده است نظیر بیعت در گذشته و رأی‏ گیری در عصر امروز. در عمل نیز کارآمدی و چیرگی اصالت نظریه ولایت فقیه با سه شرط مذکور در مقابل نظریات جایگزین و آلترناتیو، حقانیت خود را در کشور ما به روشنی اثبات کرده است. اعتقاد و رأی مردم هوشمند ایران به همین نظریه بود که معجزه انقلاب اسلامی را آفرید. همین نظریه بود که کاری را که صدها حزب و گروه سیاسی و جمعیت ها و جنبش ها در طول دوران سلطنت های ظالمانه پادشاهی نتوانسته بودند عملی سازند، از عهده برآمد. نظام پوسیده شاهنشاهی در حالی که تمام قدرت های برتر جهان به حمایت از آن برخاسته بودند با امدادهای خداوند و قیام و رأی ملت ایران به برکت همین نظریه و در سایه رهبری ولی‏ فقیه عادل مردم‏ گرایی چون امام خمینی ممکن شد. جمهوری اسلامی و رهبری و ملت ایران با اتکاء به ساختار مبتنی بر همین نظریه بود که صدها توطئة براندازی و هشت سال جنگ تحمیلی را در مقابل قدرت جهنمی همچون امریکا به نفع ملت ایران پیش برد. در فتنه‏ های عظیمی که پس از رحلت حضرت امام با حضور خطرآفرین امریکا در اطراف کشورمان پدید آمد، نظام جمهوری اسلامی و تمامیت ارضی کشور عزیزمان و عزت مردم ایران با پشتوانه نیرومند اعتقاد به همین نظریه و قرار گرفتن خلف صالح امام در همین مسند ولایت فقیه متکی به پشتیبانی ملت ایران، سالم و سرافراز بیرون آمد و اکنون نیز استیفای احقاق حق مسلم ملت ایران در موضوع دانش هسته‏ ای را همین مقام و منصب، مستظهر به رأی و حمایت مردم دنبال می‏ کند.

ولایت فقیه و رأی ملت

آری در اندیشه امام خمینی و فقهای شیعه، ولایت فقیه حافظ احکام الهی و استقلال کشور و نگهبان حقوق الهی ملت است. نه تنها در نظریه ولایت فقیه آنگونه که امام خمینی و دیگر فقهای آگاه فرموده‏ اند تعارضی بین ولایت فقیه و جمهوریت و رأی ملت نیست بلکه اساساً تحقق ولایت با رأی ملت است و چنانکه در بحث تأثیر رأی مردم گفته شد با رأی ملت است که آخرین مرحله تولّی و تصدی امور مسلمین در مقام تحقق، کامل می‏ گردد. بنابراین در بحث از مشروعیت حکومت ظاهری اخلال در هر یک از شرایط، منشأ اثر شرعی و قانونی خواهد بود.  رأی ملت منشأ مشروعیت نظام اسلامی نیست که مشروعیت آن از اذن و اراده و تفویض الهی ناشی شده است اما شرط شرعی تصدی آن هست. «حکومت» و فرایند تشکیل آن یک پروسه اجتماعی است و وصف مشروعیت و حقانیت آن عرفاًَََََ و واقعاً ناظر بر تمام این فرایند است. همان اراده الهی از مردم خواسته است که در سرنوشت خویش دخالت کنند و برای تشکیل حکومت اسلامی قیام و تلاش کنند و فرد مورد رضای خدای متعال و واجد شرایط شرعی را به رهبری خویش برگزینند و به او رأی بدهند و با او در معاهده الهی و میثاقی محکم بیعت کنند و پس از رأی نیز مردم در یک مسئولیت همگانی و مشروع بر روند امور بر طبق رضایت خدای متعال نظارت و مشارکت نمایند و بر رهبری جامعه نیز فرض است که بر میثاق مبایعه خویش با ملت وفادار بماند و جامعه اسلامی را به سوی هدف های متعالی رهبری نماید و پایه‏ های حکومت خود را بر مبنای تفاهم و جلب رضایت مردمی که مقصدی الهی دارند مستحکم نماید و با چنین منطقی است که در سخنان امام تحمیل رأی در اصل حکومت و انتخابات خلاف اذن خدا و رسول است.[۱۱]

[۱]. صحیفه امام؛‏ ج ۲۱، ص ۴۰۰٫
[۲]. همان؛ ص ۴۰۱٫
[۳]. همان؛ ص ۴۵۰٫
[۴]. همان؛ ص ۴۱۲٫
[۵]. همانجا.
[۶]. همان؛ ص ۴۴۲٫
[۷]. همان؛‏ ج ۲۱، ص ۴۲۳٫
[۸]. همان؛ ص ۴۴۶٫
[۹]. همان؛ ص ۴۴۷٫
[۱۰]. همان؛ ص ۴۴۸٫
[۱۱]. ر. ک به: صحیفه امام؛ ج ۷ ، ص ۵۱۲؛ ج ۱۱، ص ۳۴؛ ج ۱۴، ص ۱۶۵؛ ج ۱۸، ص ۳۷۸٫

منبع: جماران

::::

دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*

- 1 = 1