۱۶:۲۶ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۲ علی اشرف فتحی:

استاد مطهری و فلسفه برای فقه

وی نه تنها در عمل به ترویج و ترجیح فلسفه همت گماشت، بلکه در سال ۱۳۴۱ و اندکی پس از رحلت آیت‌الله‌العظمی بروجردی که مخالفتش با اندیشه و رفتار مطهری و دوستانش منجر به مهاجرت استاد مطهری از قم شده بود، در جریان انتشار کتاب «بحثی پیرامون مرجعیت و روحانیت»، حوزه علمیه را به شدت مورد انتقاد قرار داد که چرا به دانشکده فقه و اصول بدل شده و از آفت «عوام‌زدگی» و «عدم واقع‌بینی» دور نمانده است.

motahari morteza (12)مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام) - علی اشرف فتحی: پیروزی انقلاب سرخ در همسایگی شمالی ایران و طمعی که این همسایه از دیرباز به سیطره بر همسایه جنوبی‌اش داشت، سبب شد تا وضعیت فرهنگی کشور نیز دستخوش تغییرات جدی‌تری شود. جذابیت‌های ظاهری مارکسیسم برای قشرهای تحصیل‌کرده جهان سوم و شعارهای عدالت‌خواهانه و ضدسرمایه‌داری آنها به افزایش تدریجی علاقه به این گفتمان در میان ایرانیان منجر شد، تا جایی که دو جنبش منطقه‌ای جنگلی و خیابانی در گیلان و آذربایجان در ورطه همین خطا و اتهام گرفتار شد و ناکام ماند.

اما موج دوم گرایش به مرام سیاسی و اجتماعی کمونیست‌ها از سال‌های پایانی حکومت رضاشاه آغاز شد و در این موج، بر خلاف موج نخست که مربوط به اواخر دوره قاجار بود، گرایش‌های فلسفی و عقیدتی نیز به چشم می‌خورد. این موج اگرچه با برخورد شدید حکومت پهلوی اول روبه‌رو شد و مدتی به محاق رفت، اما با عزل رضاشاه و ضعف حکومت مرکزی ایران در اوایل دهه بیست، حمایت‌های شوروی منجر به احیا و تقویت این موج شد و امواج آن، دامن‌گیر بسیاری از خانواده‌های مذهبی گشت. مروری بر مطبوعات مذهبی دهه بیست نشان می‌دهد که نگرانی از مارکسیسم تا چه حد به دغدغه بخش زیادی از مذهبی‌ها بدل شده بود. رگه‌های این نگرانی را حتی می‌شود آن دوره در خانواده‌های حوزوی قم و نجف نیز مشاهده کرد.

در چنین فضایی بود که مطهری جوان از حوزه مشهد به قم آمد تا سطوح عالی حوزوی را در قم فراگیرد. سال‌هایی که مطهری در قم درس می‌خواند (۱۳۱۶ تا ۱۳۳۱ شمسی) مصادف با اوج‌گیری گرایش‌های عقیدتی و سیاسی چپ در ایران بود و این نگرانی‌ها به ویژه پس از سیطره موقت شوروی و عوامل آن بر آذربایجان ایران در سال ۱۳۲۴ افزایش یافته بود. روحانیون آذربایجانی که بخش مهمی از علما و روحانیون حوزه قم را تشکیل می‌دادند، از نزدیک با تبعات ضددینی سیطره کمونیست‌ها مواجه شده بودند و این نگرانی را به دیگر روحانیون قم نیز منتقل می‌کردند. مطهری جوان که دو تن از استادان اصلی‌اش (آیت‌الله‌العظمی حجت و علامه طباطبایی) تبریزی بودند، طبعا جزو مهم‌ترین روحانیونی بود که از تبعات نگران‌کننده دینی سیطره چپ‌ها آگاه شد و به فکر چاره افتاد. این وضعیت را می‌توان یکی از مهم‌ترین دلایل علاقه‌مندی استاد مطهری به فلسفه اسلامی و دوری‌گزینی نسبی و تدریجی از فقه دانست.

شاید اگر مطهری در قم مانده بود، همچون دیگر استادان سطوح میانی حوزه، علاقه‌اش به فقه را افزون‌تر می‌کرد، اما حمایت وی از طرح اصلاح حوزه و نیز ارتباطاتی که با فدائیان اسلام داشت سبب شد که از سوی جریان غالب حوزه به اخلال در امور متهم شود و فضای درسی و معیشتی‌اش در قم دچار مخاطره گردد. از همین رو در سال ۱۳۳۱ و در سن ۳۲ سالگی مجبور به مهاجرت و سکونت در تهران شد و همین امر نیز به دور شدن وی از گفتمان غالب روحانیت (ترجیح فقه بر فلسفه) کمک کرد.

دیگر عاملی که مطهری را به ترجیح عملی فلسفه بر فقه سوق داد، حضور وی در پایتخت و مواجه شدن با سؤالات و دغدغه‌های جوانان پایتخت‌نشین بود که با دغدغه‌های قمی‌ها تفاوت جدی داشت. مطهری که بیست سال تحصیل در حوزه‌های مشهد و قم را تجربه کرده بود، اکنون در برابر جوانانی قرار گرفته بود که طعمه‌های مستقیم فعالیت مارکسیست‌ها بودند. به ویژه زمانی که مطهری تدریس در دانشکده معقول و منقول (الهیات کنونی) دانشگاه تهران را آغاز کرد، مواجهه وی با دغدغه‌های نوین افزایش یافت و از نزدیک با استادان و دانشجویانی روبه‌رو شد که نه تنها دینداری عملی‌شان دچار چالش‌های جدی بود، بلکه در نظر و عقیده نیز دین را ناتوان از برقراری عدالت در جامعه می‌دیدند و اندیشه‌های چپ را تنها راه نجات جامعه از سرمایه‌داری و بی‌عدالتی می‌دانستند.

بدین ترتیب، مطهری با چنین وضعیتی و با چنان توشه‌ای که از قم به همراه آورده بود، به یکی از مدافعان و مروجان جدی فلسفه اسلامی بدل شد و آموخته‌های فلسفی‌اش را که بخش مهم آموخته‌های حوزوی‌اش نیز بود، در راه مقابله با هژمونی چپ‌ها به کار گرفت. وی نه تنها در عمل به ترویج و ترجیح فلسفه همت گماشت، بلکه در سال ۱۳۴۱ و اندکی پس از رحلت آیت‌الله‌العظمی بروجردی که مخالفتش با اندیشه و رفتار مطهری و دوستانش منجر به مهاجرت استاد مطهری از قم شده بود، در جریان انتشار کتاب «بحثی پیرامون مرجعیت و روحانیت»، حوزه علمیه را به شدت مورد انتقاد قرار داد که چرا به دانشکده فقه و اصول بدل شده و از آفت «عوام‌زدگی» و «عدم واقع‌بینی» دور نمانده است. (۱)

دومین سال حضور استاد مطهری در تهران مقارن با بزرگ‌نمایی گسترده خطر سیاسی و عقیدتی چپ‌ها بود که در پی همکاری و نزدیکی آنها به دولت مصدق، مقدمات رویگردانی بخش زیادی از روحانیون و مذهبی‌ها از دولت مصدق و بالتبع سرنگونی آسان وی را فراهم آورده بود. مطهری در همین سال (۱۳۳۲ شمسی) از فلسفه اسلامی به عنوان «بهترین راه برای دینی کردن جامعه و جلوگیری از انحراف فکری جوانان» (۲) یاد می‌کند و تا پایان عمر ۵۹ ساله‌اش بر همین باور  استوار می‌ماند. تنها اثر جدی وی در حوزه علم فقه به کتاب «مسأله حجاب» منحصر می‌شود که علاوه بر بروز انتقاداتی در میان روحانیون آن عصر، در زمان ما نیز با انتقادهایی از سوی برخی مراجع روبه‌رو بوده است. (۳)

ترجیح عملی فلسفه اسلامی بر فقه، پس از استاد مطهری از سوی علمایی همچون آیت‌الله مصباح یزدی ادامه یافت و اینان نیز فلسفه اسلامی را تنها راه مقابله با شبهات مدرن ارزیابی کرده‌اند. هرچند همگی این متفکرین متفق‌القول هستند که فلسفه اسلامی راهی برای عقلانی جلوه دادن التزام به احکام فقهی است. شاید از همین روست که مطهری در پایان عمر، وجهه حوزوی‌اش را پررنگ‌تر کرد و از فلسفه برای دفاع از کیان نهاد روحانیت بهره گرفت.

پی نوشت:

۱-  بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، نوشته جمعی از دانشمندان، صفحات ۱۵۷، ۱۵۸ و ۱۶۶

۲-  مجموعه آثار شهید مطهری، ج ۶ (اصول فلسفه و روش رئالیسم)، ص ۵۱

۳-  کتاب نکاح، آیت‌الله سید موسی شبیری زنجانی، قم: مؤسسه پژوهشی رای‌پرداز، ج ۱، ص ۳۱۱٫ ایشان در این بحث در عین اشاره به نقاط قوت استاد مطهری، به معمولی و ناقص بودن تتبعات فقهی ایشان به ویژه در کتاب «مسأله حجاب» پرداخته‌اند.

این یادداشت در صفحه ۵ نشریه «نقش نو» و در تاریخ ۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ منتشر شده است.

منبع: تورجان

::::

دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*

+ 36 = 38