انقلاب از «عادت جاهلی» تا «خلق خدایی»
تو که میخواهی توحید را از ابراهیم بستانی و بر خطر سرخ تاریخ بنشانی و با قیام محمد و علی و فاطمه و حسین تا روزگار حاضر بکشانی و همراه محرومان به قلهی فتح برسانی و از آنجا از قلب امام به سینه مردم، و از دست مردم به سینه تاریخ بسپاری، باید خود را از چنگال شرک دیروز بازستانی و به توحید امروز بنشانی و به درون جامعه بکشانی و تا برج آسمان برسانی و به راه خدا بسپاری.
مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام): امروز ۵ شهریور و سالگرد شهادت شهید مهدی رجب بیگی از ددانشجویان مسلمان پیرو خط امام و انجمن اسلامی دانشکده فنی دانشگاه تهران است.
آنچه می خوانید یکی از یادداشت های مهندس رجب بیگی با عنوان «خودسازی» است که به مناسبت سالگرد شهادت ایشان به دست منافقین کوردل منتشر می شود:
تو که از سختی و رنج دوران به دوران خویش خزیدهای تا بر گرد عاقبت خویش بگردی و سر به تقدیر خویش سپردهای تا خود را رود خروشان خلق نسپاری، به پاخیز و خلق را شعر جهاد بیاموز تا از ماندن بگریزند و بر رفتن به پا خیزند.
تو که میخواهی در خط انقلاب بمانی و تا رسیدن به قلهی پیروزی بروی و از چشمهساز توحید بنوشی، باید که دوباره انقلاب کنی. انقلاب از «خود دیروز» به «خویش فردا» و از «فجور» به سوی «تقوی» و از «مرداب» تا «دریا» و از «زمین» تا «سما» و از «خود» تا «خدا».
تو که میخواهی اسیر «ظلم ظالمان» و «جهل جاهلان» «کفر کافران» نشوی و در صحنهی پیکار حق و باطل از ایمان دست نشویی و راه را تا رسیدن به فلاح بپویی. هر روز انقلاب کن. انقلاب از «عادت جاهلی» تا «خلق خدایی» و از «حالات حیوانی» تا «خلق آدمی». تو که میخواهی توحید را از ابراهیم بستانی و بر خطر سرخ تاریخ بنشانی و با قیام محمد و علی و فاطمه و حسین تا روزگار حاضر بکشانی و همراه محرومان به قلهی فتح برسانی و از آنجا از قلب امام به سینه مردم، و از دست مردم به سینه تاریخ بسپاری، باید خود را از چنگال شرک دیروز بازستانی و به توحید امروز بنشانی و به درون جامعه بکشانی و تا برج آسمان برسانی و به راه خدا بسپاری.
تو که میخواهی همواره بر گردنکشان بتازی و بر ویرانهی کاخشان امتی نمونه بسازی باید که ابتدا در خویشتن بتازی و خودی نوین بسازی.
تو که میخواهی از لباس «حیوان ناطق» به در آیی و خود را به جامعهی «انسان کامل» بیارایی و از «ابزار مولد» به سوی «انسان موحد» بگرایی، از «ظلمت خودبینی» به سوی «حکمت خودسازی» هجرت کن.
تو که میخواهی در زنجیر اسارت «ماندن» نمانی و همراه کاروان «رفتن» بروی تا در خط «هدایت» به دروازهی «انسانیت» برسی و چون رسولان بشیر «فلاح» و «خداگونگی» شوی در قفس حقیر «بودن» نمانی و از پوکی «ماندن» به پاکی «شدن» بروی.
تو که میخواهی ستونهای کاخ جباران فرواندازی و بر دروازههای شهر ستم برج رهایی بسازی و بر فراز قلهی تقدیر پرچم توحید بیاویزی، ناقوس بیداری خویش را بنواز و آتش هوشیاری خود را بیافروز.
تو که میخواهی تا چون مرداب نباشی و چون دریا بخروشی. و از آفتاب نهراسی که نور را بپرستی به پا خیز و چونان نذیران دل تیره شب را به خنجر سپیدی بشکاف تا در انفجار صبح تابش، خورشید را به تماشا نشینی.
تو که میخواهی خلقی را از نیمهی راه شرک و تباهی بازگردانی و تقدیر امتی را از سیهروزی به پیروزی برگردانی، خود را بگردان و سرچشمهی تباهی را در نفس خود بمیران.
تو که میخواهی به سرنوشت خلق بیاندیشی و در راه برقراری قسط و عدل بکوشی و بر دشمنان بشریت بخروشی از «خوداندیشی» بپرهیز و با «خودخواهی» بستیز و به «خودسازی» بپرداز.
تو که میخواهی از درههای پلیدی و پستی گذر کنی و بر ستیغ کوههای تقوا و درستی نظر کنی و در معراج به اوج آسمان ایمان سفر کنی از تن خاکی خویش گذر کن و بر روح خدا در خود نظر کن تا از «خود» به سوی «خدا» سفر کنی.
تو که میخواهی بذر قیام را در کویرستان هر دیار بیافشانی و نهال انقلاب را در زمین هر ستمکده بنشانی، بذر «فلاح» در تن خویش بیفشان و نهال وجود خود را در دشت «تزکیه» بنشان. تو که میخواهی در رودخانهی آدمیت جاری شوی و در خط تکامل انسانیت به خلق ارزشهای نوین بپردازی و با زشتیها بستیزی و از کژیها بگریزی و با نیکیها بیامیز.
تو که میخواهی درخت انقلاب بر دهد و خون شهیدان ثمر دهد، دیوار اسارت بشکند و شکوفهی عدالت بشکفد، شب جور برود و صبح نور بیاید، خود را از «دلبستگی به شرک» به «پیوستگی با توحید» و از «وابستگی به خود» به «وارستگی تا خدا» بگردان.
تو پیامبر این عصری و باید مدینهای دوباره بسازی، تو ابوذر این نسلی، و باید بر مستکبرین زمانه بتازی.
:::::