توسعه کشور از کانال جامعه مدنی میگذرد
دلیل این مساله که دولتها نمیتوانند در عمل به شعار آزادی سیاسی یه طور کامل عمل کنند این است که سیاستهای دولتها در این زمینه با برخی از بخشهای دیگر قدرت همخوانی ندارد و در نتیجه یک هم پوشانی مناسب در این زمینه به وجود نمیآید. البته این وضعیت در همه دولتها یکسان نیست و همواره در نوسان بوده است. در برخی از دولتها این وضعیت به صورت حداکثری دنبال شده و در مقابل دربرخی از دولتها حالت حداقلی به خود گرفته است.
مبارزه(رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام):
موانع مهم آزادی سیاسی در ایران چیست؟ چرا اغلب کاندیداهای ریاستجمهوری در مبارزات انتخاباتی از شعار آزادی سیاسی استفاده میکنند اما در عمل موفق نمیشوند سیاستهای خود را در این زمینه اجرا کنند؟آیا موانع آزادی سیاسی را باید در جامعه مدنی جستجو کرد یا در ساختار قدرت؟ برای پاسخ به این سوالات با دکتر علیرضا بهشتی فرزند شهید بهشتی و استاد برجسته علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس گفتوگو کردیم. دکتر بهشتی به«آرمان» میگوید: « جامعه مدنی از زمانی با تنگنا و محدودیت مواجه شده که حکومت مدرن تشکیل شده است. پیش از تشکیل حکومت مدرن در ایران حکومتها کمتر به دنبال اعمال قدرت در جامعه مدنی بودند و بیشتر به مسائلی مانند گرفتن مالیات، حفظ نظم عمومی و مراوده با کشورهای خارجی میپرداختند. با این وجود پس از تشکیل دولت مدرن همه نگاهها در جامعه مدنی به سمت دولت دوخته شده و در مقابل دولت نیز نگاه فراخ و گستردهای به جامعه مدنی نداشته و بیشتر تمایل به کنترل جامعه مدنی داشته است. بدون شک اگر قرار باشد کشور به سمت توسعه سیاسی حرکت کند باید از کانال جامعه مدنی، تقویت احزاب و مطبوعات این اتفاق رخ بدهد. البته این اتفاق به راحتی صورت نمیپذیرد و نیازمند پرداخت هزینههای مختلفی در زمینههای گوناگون است.درادامه متن گفتوگوی«آرمان» با دکتر علیرضا بهشتی را میخوانید:
مهمترین چالشهای آزادی سیاسی پس از انقلاب اسلامی در ایران چه بود؟ مفهوم آزادی به چه شکلی در جمهوری اسلامی تفسیر شد؟آیا آزادی مستتر در شعارهای انقلاب اسلامی به واقعیت نزدیک شد؟
پس از انقلاب اسلامی، آزادی سیاسی در ایران مراحل مختلفی را طی کرد. در دو سال ابتدایی انقلاب اسلامی جامعه ایران آزادی زیادی را در زمینه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تجربه کرد. شاید در هیچ برهه از تاریخ به اندازه دو سال ابتدایی انقلاب اسلامی آزادی سیاسی در ایران وجود نداشته است. در دو سال ابتدایی انقلاب مطبوعات در آزادی کامل به سر میبردند، احزاب از وضعیت خوبی برخودار بودند و گروههای سیاسی به راحتی به فعالیت سیاسی میپرداختند. پس از اتفاقات سال۱۳۶۰ و ورود برخی از گروههای سیاسی به فاز مبارزه مسلحانه ، اتفاقات دیگری در فضای اجتماعی و سیاسی ایران رخ داد. پس از سالهای ابتدایی دهه ۶۰ نیز کشور به صورت ناخواسته وارد جنگی شد که در نهایت هشت سال به طول انجامید. با این وجود در سالهای جنگ نیز آزادی سیاسی تاحدودی مورد توجه احزاب و گروههای سیاسی قرار داشت و برخی از اهداف اولیه انقلاب در این زمینه مورد توجه قرار گرفته بود. در علم سیاست هیچ نظریه ای وجود ندارد که برای مساله آزادی هیچ گونه مرز و محدودیتی در نظر نگیرد و آن را نامحدود تفسیر کند. در نتیجه اغلب مکاتب فلسفی و سیاسی به دنبال مشخص کردن حدود و مرزبندیهای آزادی سیاسی و اجتماعی در جوامع مختلف هستند. اغلب حکومتها نیز برای خود حدود آزادی را مشخص میکنند و به این وسیله مرز بین «خودی ها» و «ناخودی ها» را مشخص میکنند. باید تلاش کرد دایره اجماع ملی گستردهتر شود و تمام طیفهای سیاسی و فکری را زیر چتر خود قرار دهد. از نظر حقوقی یکی از مهمترین بخشهای قانون اساسی جمهوری اسلامی به حقوق ملت و جنبههای مختلف آن تعلق دارد. با این وجود این بخش مورد کمتوجهی دولتها قرار گرفته و کمتر به آن پرداخته شده است. به صورت طبیعی دولتها تمایلی به گسترش زیاد حقوق ملت و آزادیهای سیاسی و اجتماعی مردم ندارند. دلیل این مساله نیز این است که آزادی بیشتر سبب دردسر بیشتر میشود و این مساله به جامعه ایران اختصاص ندارد و شامل حال همه جوامع در کشورهای مختلف جهان میشود. با این وجود در گذشته فعالیتهای مدنی و سیاسی در برخی از جوامع سبب آزادیهای بیشتر مردم و بزرگتر شدن دایره آزادیهای مدنی و سیاسی مردم آن جوامع شده است. برخی از جوامع حتی پا را هم از این فراتر گذاشته و برای به دست آوردن آزادیهای سیاسی بیشتر اقدام کردند که در این راه خونهای بسیاری به زمین ریخته شده است. از سوی دیگر برخی از کشورهای مستعمره برای به دست آوردن آزادی برعلیه قدرت سلطهگر قیام کردهاند و به آزادی مطلوب خود دست پیدا کردهاند. در ایران جامعه مدنی باید به صورت مستمر بخش مربوط به حقوق ملت را مورد مطالبه خود قرار میداد. این در حالی است که برخی از بخشهای قانون اساسی در این زمینه به اندازهای صریح و روشن است که حتی مردم عادی نیز از اجرای صحیح یا ناصحیح آن مطلع میشوند. با این وجود در برخی از مجالس گذشته ایران قوانینی تصویب شد که دایره آزادی را به مرور زمان تنگکرد. به صورت طبیعی باید به سمت توجه به جامعه مدنی و آزادی سیاسی حرکت میکرد. اما در واقعیت چنین اتفاقی کامل رخ نداد.
چرا جامعه مدنی در ایران هیچ گاه به معنای واقعی خود شکل نگرفته است؟آیا این مساله ریشه در ساختار دارد یا اینکه به فقدان فرهنگ مشارکتی در ایران مربوط میشود؟
جامعه مدنی در ایران سابقه داشته و در گذشته تجربه شده است. با این وجود جامعه مدنی از زمانی با تنگنا مواجه شده که حکومت مدرن تشکیل شده است. پیش از تشکیل حکومت مدرن کمتر به دنبال اعمال قدرت در جامعه مدنی بودند و بیشتر به مسائلی مانند گرفتن مالیات، حفظ نظم عمومی و مراوده با کشورهای خارجی میپرداختند. با این وجود پس از تشکیل دولت مدرن همه نگاهها در جامعه مدنی به سمت دولت دوخته شده و در مقابل دولت نیز نگاه فراخ و گستردهای به جامعه مدنی نداشته و بیشتر تمایل به کنترل جامعه مدنی داشته است. بدون شک اگر قرار باشد کشور به سمت توسعه سیاسی حرکت کند باید از کانال جامعه مدنی، تقویت احزاب و مطبوعات این اتفاق رخ بدهد. البته این اتفاق به راحتی صورت نمیپذیرد.
یکی از شعارهای همیشگی کاندیداهای ریاستجمهوری در ایران تلاش برای آزادیهای بیشتر است. روسای جمهور منتخب به چه موانعی در این مسیر برخورد میکنند که موفقیت قابل توجهی به دست نمیآوردند؟
دلیل این مساله که دولتها نمیتوانند در عمل به شعار آزادی سیاسی یه طور کامل عمل کنند این است که سیاستهای دولتها در این زمینه با برخی از بخشهای دیگر قدرت همخوانی ندارد و در نتیجه یک هم پوشانی مناسب در این زمینه به وجود نمیآید. البته این وضعیت در همه دولتها یکسان نیست و همواره در نوسان بوده است. در برخی از دولتها این وضعیت به صورت حداکثری دنبال شده و در مقابل دربرخی از دولتها حالت حداقلی به خود گرفته است. پس از انقلاب اسلامی برخی از دولتها با دغدغه فضای باز سیاسی روی کار آمدند و تلاش کردند در این زمینه اقدامات زیربنایی انجام بدهند که در عمل با موانع مهمی روبه رو شدند و نتوانستند سیاستهای خود را دقیق اجرا کنند. در اغلب جوامع آزادی سیاسی جزئی از دغدغههای اولیه دولت نیست و دولتها حاضر نیستند برای ایجاد فضای باز سیاسی هزینههای بزرگی بپردازند. به عنوان مثال در دولت آقای احمدینژاد سازمان برنامه و بودجه منحل شد و اتفاقا دولت نیز از این اتفاق خوشحال بود. دلیل این خوشحالی نیز این بود که دست دولت برای اجرای سیاستهای خود باز شده و هیچ نهادی نمیتواند در مسیر حرکت دولت مانع تراشی و سنگ اندازی کند. در نتیجه دولت احمدینژاد بدون اینکه خود را موظف به پاسخگویی به نهاد نظارتی خاصی بداند سیاستهای خود را به هر شکل که تمایل داشت عملیاتی میکرد. از سوی دیگر انتخابات در ایران از معیارهای توسعه سیاسی فاصله دارد. اغلب شعارهایی که در مبارزات انتخاباتی از سوی کاندیداها عنوان میشود تنها برای یک مقطع مشخص قبل از انتخابات است و هیچ گونه پشتوانه منطقی وبرنامهریزی شده ندارد. نکته دیگر اینکه مردم هیچ گونه ابزار و امکانات برای مطالبهگری از منتخبان خود در اختیار ندارند و به همین دلیل پس از انتخابات بین افرادی که انتخاب میشوند و انتخابکنندگان فاصله میافتد. این در حالی است که در برخی از مقاطع تاریخی در ایران حتی رسانهها نیز امکان مطالبهگری و درخواست از نمایندگان خود را نداشتند و در صورتی که به مطالبهگری میپرداختند با واکنش مواجه میشدند. به همین دلیل منتخبان مردم درحد انتظار در معرض پاسخگویی به مردم قرار نمیگیرند.
نام جامعه مدنی در ایران به صورت ناخودآگاه با نام گروههای فشار گره خورده است. این مساله از مشروطیت تاکنون در فضای سیاسی وجود داشته. برای مهار گروههای فشار چه راهحلهایی وجود دارد؟
وظیفه مقابله با گروههای فشار در مرحله نخست برعهده کسانی است که حافظ امنیت جامعه هستند. درنتیجه این نهادها باید با گروههای فشار برخورد جدی انجام دهند تا تاثیرگذاری آن در فضای سیاسی کمتر شود یا از بین برود. با این وجود جامعه همواره برای رسیدن به اهداف خود راههای فرعی را پیدا کرده و از ابزارهای قانونی لازم در این زمینه استفاده کرده است. به عنوان مثال در انتخابات هفتم اسفند که جریان اصلاحات با موانع متعددی و از جمله ردصلاحیتهای گسترده مواجه شده بود شاید کمتر کسی فکر میکرد که فضای مجازی بتواند خلأ ابزارهای لازم و تاثیرگذار تبلیغاتی را برای جریان اصلاحات پر کند. با این وجود اتفاقی که در هفتم اسفند افتاد این بود که مردم به جای اینکه به تبلیغات رسمی توجه کنند تمام تمرکز خود را به شبکههای مجازی معطوف کردند و شخصیتهای تاثیرگذار جریان اصلاحات نیز از این طریق موفق شدند پیام خود را به مردم منتقل کنند.گروههای فشار همواره یک عارضه نامبارک بوده و همواره در فضای سیاسی ایران تاثیر منفی گذاشتهاند. در صورتی که در برخورد با گروههای فشار، اجماع کاملی وجود نداشته باشد، این موضوع نیازمند انسجام در برخورد با این قانون گریزان است.
دولت اصلاحات دولتی بود که با شعار آزادی سیاسی روی کار آمد. با این وجود از دل دولتی که این شعار را میداد پوپولیسم احمدینژاد سر درآورد. چرا فضای نسبتا باز سیاسی در دولت اصلاحات منجر به روی کار آمدن احمدینژاد شد؟
من این مساله را قبول ندارم که فضای باز سیاسی دولت اصلاحات سبب روی کار آمدن محمود احمدینژاد شد. به نظر من اتفاقا احمدینژاد زمانی موفق شد به ریاستجمهوری برسد که عرصه بر دولت اصلاحات تنگ شده بود و فضای باز سیاسی جای خود را به فضای محدود داده بود. در نتیجه احمدینژاد مولود فضای محدود سیاسی است و نه فضای باز سیاسی. ظهور احمدینژاد در ایران به دلیل ضعفهای بنیادین در فرهنگ سیاسی جامعه و ضعفها و نقصانهایی بود که دولت اصلاحات در سالهای آخر خود در زمینه معیشت و اقتصادی از خود نشان داد. یکی از ضعفهای اساسی دولت اصلاحات این بود که تا حدود زیادی از تودههای مردم فاصله گرفت و بیشتر وقت و انرژی خود را صرف مسائل مدنی و سیاسی کرد. شاید اگر دولت اصلاحات موفق میشد از نظر اقتصادی تودههای مردم را راضی نگه دارد، مردم هیچ گاه از فردی مانند محمود احمدینژاد در انتخابات ریاستجمهوری سال۸۴ حمایت نمیکردند. حضرت امام (ره) بارها در سخنرانیهای خود عنوان کردند: « ولی نعمت همه ما مردم هستند». متاسفانه برخی دولتها در ایران این مساله را فراموش میکنند که تمام سیاستهای دولت باید در جهت برطرف کردن دغدغههای مردم و شهروندان باشد و مسائل دیگر باید در اولویتهای بعدی قرار بگیرد.
::::