فضای بسته دانشگاه نتیجه سیاست کم اثر کردن تشکلهای دانشجویی است
مشکل بزرگ دولتهای بعد از انقلاب ما همین بوده که فرصتطلبها هربار بعد از مدتی دوری از عرصه، خودشان را بهنحوی به دولت چسبانده، در آن نفوذ و ایجاد انحراف کردهاند. این مشکل هم بر میگردد به اینکه ما به لحاظ تربیت نیروی متخصص و متعهد، کم کاری کردهایم.
«مبارزه» (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام): سید محمد بیاتیان، دبیر اسبق تشکیلات دفتر تحکیم وحدت (۸۶-۱۳۸۴) و نماینده مردم بیجار در مجلس نهم است. از زمستان سال ۸۰ که وارد شورای مرکزی تحکیم (طیف شیراز) شده، شاهد مناقشات دانشجویی دوران اصلاحات و ظهور جریان عدالتخواهی در دانشگاهها بوده، اما حال که با رأی مردم وارد عرصه مسئولیت قانونگذاری و نظارت شده، در مقام دبیر دوم کمیسیون صنایع و معادن مجلس، بیشتر به مسائل پیرامون تولید ملی اشتغال دارد تا مسائل سیاسی و دانشجویی. گفتوگوی ما با ایشان؛ بهانهای شد برای بازخوانی خاطرات گذشته و مقایسه تطبیقی تقابلات دانشجویی در دوران اصلاحات بهواسطه مهرورزی.
شما بهواسطه چند سال عضویت در شورای مرکزی و دبیری تشکیلات دفتر تحکیم، یک فعال سابق دانشجویی بهشمار میآیید. حال اگر بخواهید بهعنوان یک نماینده مجلس و مسئول جمهوری اسلامی؛ کارنامه مطالبات دانشجویان را از افقی دیگر تبیین کنید، چه خواهید گفت؟
از بدو پیروزی انقلاب تاکنون؛ مهمترین مطالبه عدالتخواهانه مردم و دانشجویان، کاهش فاصله فقیر و غنی و پرشدن این شکاف طبقاتی بوده که در دوران پس از دفاع مقدس، با انتقادات جدی دانشجویان به دولت برجسته شد. همچنین انتقاد به مجلس و دستگاه قضا جهت توجه بیشتر به اقشار پایین دست جامعه و نهی حاکمان از ریزهخواری و رانتهایی که در اثر حضور در جایگاههای سیاسی و مدیریتی ایجاد میشده که البته در هر نظام و سیستمی احتمال بروز آن هست. عمده مطالبه دانشجویان مسلمان حول این مسئله اصلی بوده، البته با جزئیاتی که باید در بطن زمان درک کرد. بهعنوان مثال به مدت دو دهه عمده بار عدالتخواهی روی دوش دانشجویان خط امامی و انجمنهای اسلامی دانشجویان بود که در دفتر تحکیم وحدت فعالیت میکردند. سپس در دهه ۸۰ و بعد از مدتی فترت، این تفکر در قالب تشکلهای دانشجویی دیگر بروز پیدا کرد و به عموم تشکلها بسط یافت.
در هر مقطعی که تفکر انقلابی و آرای حضرت امام (رحمتاللهعلیه) در حاشیه سیاستورزی قرار میگرفت، در دانشگاه و تشکلهای دانشجویی اصیل زنده بود و بازتولید میشد تا مجددا بهجامعه هم عرضه شود. تأکیدات رهبری در دیدار با دانشجویان و دانشگاهیان هم مؤید این مسئله بود که به رغم غفلتهای سیاسیون، دانشجویان راه را خوب شناخته و دنبال میکنند.
دولت خاتمی برآمده از جریان خط امام و بهویژه دفتر تحکیم وحدت بود که مهمترین منتقدان سیاستهای اقتصاد آزاد و فساد در دولت سازندگی بودند. دولت خاتمی چقدر به این تفکر خط امامی و چپ مکتبی مدنظر دانشجویان وفادار ماند؟
آقای خاتمی بهواسطه دعوت و حمایت دانشجوبان وارد انتخابات سال ۷۶ شد و به پیروزی رسید. اگر خاطرتان باشد، در جریان انتخابات دوم خرداد، مردم همه جا میگفتند که دانشجویان گفتهاند به این آقا (خاتمی) رأی بدهید. شعار و تفکر ما هم خط امام و جنگ فقر و غنا و… بود. اما دو سال از آن انتخابات نگذشته بود که بخش معتقد و انقلابی تحکیم – و نه ملی مذهبیها- به این نتیجه رسیدند که دولت، دانشجویان را بهعنوان پیاده نظام خود محسوب کرده و میبیند، نه بهعنوان گروهی دارای تفکر و گفتمان که میتواند در مبارزه فقر و فساد و تبعیض، جریانساز و پیشرو باشد. اوج این مسائل در جریان انتخابات مجلس ششم و ریاستجمهوری ۸۰ بود که در نشست دانشگاه شیراز تحکیم، بهصورت دعوای طیف سنتی و مدرن تحکیم بروز پیدا کرد. زیرا عدهای میخواستند کل تحکیم را زیر یوغ حزبی دولت ساخته به نام جبهه مشارکت ببرند و گروهی هم در دفاع از کیان تحکیم مقاومت میکردند. بعد از انشعاب دو طیف از تشکیلات هم، با حمایت دولت از طیف علامه کار بهجایی رسید که آنها بر بیشتر انجمنها مسلط شدند. اما نهایتا خروجی عملکرد آنها که مواضعشان بیشتر در رسانههای بیگانه انعکاس داشت تا داخل؛ این شد که امروز میبینیم. یک عدهشان در کنگره آمریکا رفت و آمد دارند و حقوق میگیرند، یک عده هم در همان رسانههای بیگانه. درحالیکه برخی از اینها در دولت اصلاحات پست هم گرفته بودند.
در مجموع عملکرد دولت اصلاحات در مواجهه با تشکلهای دانشجویی- علی الخصوص تحکیم- سوءاستفاده از آنان به مثابه پیاده نظام و ابزار سیاسی بود و انتقاد دانشجویان از دولت، تحمل نمیشد.
زمانی که علی افشاری و طیف مدرن تحکیم، کنفرانس «عبور از خاتمی» را کلید زدند، دوستان شما در طیف سنتی بودند که در حمایت از خاتمی و مقابله با رادیکالیسم؛ همایش «مدد به خاتمی» را برگزار کردند. با این حال در مجادلات داخلی تحکیم؛ دولت خاتمی جانب طیف مدرن را گرفت. با توجه به اینکه شما در دوران گذار دولت خاتمی به احمدینژاد، دبیر تحکیم بودهاید، آیا آن وقایع با شرایط امروز که دولت احمدینژاد حامیان واقعی خود و عدالتخواهان اصیل را رها کرده، قابل تطبیق است؟
دولتها، احزاب و اشخاص در آستانه انتخابات برنامهها و وعدههای آرمانگرایانه و بعضا بلندپروازانهای به مردم ارائه میدهند که ممکن است فردای انتخابات فراموش شود. مثلا فرد پیشنهادی رئیسجمهوری برای وزارت ارتباطات که به مجلس میآید، برنامههایی را مطرح میکند. اما آیا اینها به عمل میپیوندند؟ مطمئن باشید از ادعا تا عملشان زمین تا آسمان تفاوت هست. دولت خاتمی و دولت احمدینژاد هم که هر دو توسط دانشجویان مطرح شدند، پس از آنکه بر مسند امور سوار شدند، شعارها و آرمانهای خود را رفته رفته فراموش کردند و چهرههای اصلی حامی خود را هم کنار گذاشتند. چرا که اساسا تفکر را فراموش کرده بودند. هر دولت نوگرا و آرمانخواهی که بر سر کار میآید پس از مدتی فرصتطلبها به آنها نزدیک میشوند و دیگران را کنار میزنند. اینجاست که باید گفت دولتها هم فرزندان خود را میخورند.
دیدیم آقای احمدینژاد هم برخی از بهترین وزرای خود را که از ابتدا همراهش بودند، به عجیبترین، بدترین و نامحترمانهترین شکل ممکن کنار گذاشت. حامیان دانشجویی هم همینطور. عدالتخواهان واقعی الان در دولت محلی از اعراب ندارند.
مشکل بزرگ دولتهای بعد از انقلاب ما همین بوده که فرصتطلبها هر بار بعد از مدتی دوری از عرصه، خودشان را بهنحوی به دولت چسبانده، در آن نفوذ و ایجاد انحراف کردهاند. این مشکل هم بر میگردد به اینکه ما به لحاظ تربیت نیروی متخصص و متعهد، کم کاری کردهایم. لذا اگر هم دولتی قصد داشته با جوانگرایی در زمینه تربیت نیرو گام بردارد، بیتجربگی بر آن عارض شده و مشکلات دیگری پیش آمده؛ از جمله اینکه دولت مجبور به اقدام معکوس شده و مجددا پیرسالاری رخ داده است.
و اگر بخواهیم همین مقایسه را درباره نسبت دانشجویان عدالتخواه با دولت عدالتمحور داشته باشیم؛ چه میتوان گفت؟
با روی کار آمدن دولت نهم بر اساس گفتمان عدالتخواهی دانشجویان، بارقههایی در دانشگاه روشن شد که بالأخره یک تیم مدیریتی میخواهد این آرمانها را در مقام عمل هم پیاده کند تا شکاف بین فقیر و غنی که در سالهای حاکمیت دولت سازندگی و اصلاحات بیشتر شده بود، کم کند. فساد و رانت را از بین ببرد. دولت هم کارش را خوب شروع کرد، اوج آن هم در اجرای هدفمندی یارانه بود که ریزهخواریها را از بین برد و در اصطلاح اقتصادی، ضریب جینی را کاهش داد. منتها در ادامه راه با حضور برخی تفکرات و افراد که عقایدی غیر از گفتمان عدالتخواهی داشتند، دولت در کار خود دچار وقفه و انحرافاتی شد که سرعت حرکت را کند و مسیر آن را کج کرد.
بهنظرم عملکرد دولت آقای احمدینژاد در مواجهه با تشکلهای دانشجویی، در ابتدا خیلی خوب بود. نشستهای همفکری و همراهی با عموم دانشجویان دانشگاهها و تشکلهای دانشجویی برگزار میشد. اما به مرور آفتهایی که در دولت خاتمی وجود داشت، در دولت آقای احمدینژاد هم بهوجود آمد. نمونهاش یک سری تشکلهای دولت ساخته و همچنین برخی نفوذیهای طرفدار دولت و جریان درون دولت که در تشکلهای باسابقه و باهویت بودند. البته معتقدم در شرایط فعلی، دولت جریان منضبط تشکیلاتی جدی در دانشگاهها ندارد و اساسا هم تشکلها و جنبش دانشجویی را به رسمیت نمیشناسد. کما اینکه شرایط فعلی دانشگاهها را میبینید؛ نه اینکه بسته باشند، اما کلیت آن کمتر از بسته هم نیست! عدم فعالیت و پویایی دانشگاهها در مقایسه با گذشته، نتیجه سیاستهای دولت در بیاثر کردن تشکلهای دانشجویی است.
بهعنوان یک فعال سابق دانشجویی و نماینده مجلس که با انتخاب مردم و نه انتصاب دولتی، به مسئولیت رسیده؛ در مورد فعالان دانشجویی که با سوءاستفاده از این عناوین پستهای کلان دولتی گرفته یا جذب جریان حاشیه دولت شدهاند، چه دیدگاهی دارید؟
ما و امثال مایی که در تشکلهای دانشجویی بودیم، یکسری خطوط قرمز قانونی و اخلاقی را مدنظر داشتیم. اینکه در مسیر پیگیری مطالباتمان که مطالبات به نفع جامعه بود، قانونشکنی نکنیم و اینکه پیرو ولایت فقیه باشیم. چراکه معتقدم جنبش دانشجویی، پل ارتباطی بین مردم و حاکمیت هستند. حرفهایی که مردم نمیتوانند بزنند و انتقاداتی را که اقشار مختلف نمیتوانند مطرح کنند، دانشجویان با شجاعت و صداقت بیان میکنند. برخلاف احزاب که عموما مواضعشان، نقد جهتدار است. اگر کسی با تفکر حزبی و دولتی وارد تشکلی شده، در حق دانشگاه و دانشجو، ظلم کرده. کما اینکه این پدیده مذموم هم در دولت هاشمی وجود داشت، هم خاتمی و هم دولت احمدینژاد.
به نظر من کسی که از درون جریانات دانشجویی وارد عرصه مسئولیت شده، نباید دیگر ژست جنبش دانشجویی بگیرد. چرا که از رویه آرمانگرایانه دانشجویی فاصله گرفته و روحیات محافظهکارانه – که در فضای مدیریتی تا حدودی طبیعی است- در او رشد میکند. اگر اینها را جزو جنبش دانشجویی به حساب بیاوریم؛ جفا کردهایم. جنبش دانشجویی آن دانشجویان آرمانگرا، صادق و عدالتخواهی هستند که دغدغهشان ارتقای معنوی و مادی جامعه است، دنبال نان و نام نیستند و نبودهاند. لذا کسانی را که وارد پستهای دولتی شدهاند، نمیتوان جزو جریان دانشجویی دانست، هرچند که هر کس در هر مسئولیتی حضور پیدا میکند، نباید از روحیات آرمانگرایانه فاصله بگیرد و از اعتقاداتش دست بردارد. باید برای اصلاح ساختار مبارزه کند و اگر موفق به اصلاح نشد، به نشانه اعتراض و برای سلامت نفس خود، از آن مسئولیت کنار برود.
لذا اگر میبینید کسی عافیتطلب شده، نباید وجه دانشجویی برای او قائل بود. اینها جزو ادوار و فعالان سابق تشکلها حساب میشوند، اما مسلما مصداق جنبش دانشجویی نیستند.
اما بخشی از دانشجویان هم هستند که بدون چشمداشت و سهمخواهی از احمدینژاد بهعنوان نماد عدالتخواهی، حمایت افراطی میکنند.
چنین افرادی هم هستند که سوراخ دعا را گم کرده اند! اینها راه اصلی را فراموش کردهاند؛ شاخصههای عدالتطلبی ما در اساس از سیره حضرت علی (علیهالسلام) بر میآید و در عصر حاضر هم در مکتب امام خمینی بهصورت جنگ فقر و غنا و ارجحیت کوخنشینان بر کاخنشینان بروز یافته و ولی فقیه زمان هم آن را بارها مورد تأکید قرار میدهند. چیزی که ما شاهد هستیم این است که رئیسجمهوری در بسیاری موارد از این شاخصهها فاصله گرفته است. چنین فردی و چنین دولتی نمیتواند معیار عدالت باشد. این دوستان دانشجو باید پرچم نشانه و قله کوه عدالت را در سخنان و سیره رهبری ببینند. دولت که از خودش گفتمان و مکتبی ایجاد نکرده؛ بلکه هرچه که گفته شده از تفکر امام و رهبری بوده که متأسفانه از آن مسیر هم فاصله گرفته و دارد به بیراهه میرود. کما اینکه دیدید در ماجرای استیضاح وزیر کار؛ رهبری بیشترین انتقاد و عتاب و خطاب را به دولت داشتند. قرار بود با فساد مبارزه جدی و ریشهای شود؛ اما حالا دولت در وادی مسائل فرعی افتاده و به تعبیری بهخاطر یک دستمال، قیصریه را به آتش میکشد!
بهنظر شما آیا دانشجویان در انتخابات ریاستجمهوری آتی مؤثر خواهند بود؟
اگر سکوت و رخوتی که الان در دانشگاهها حاکم است، جایش را به نشاط و پویایی سیاسی ندهد، نمیتوان انتظار انتخاباتی پرشور داشت. بر اساس فرمایشات حضرت آقا اگر نشاط سیاسی در دانشگاه باشد، بهجامعه نیز تزریق میشود. در این فرصت باقیمانده تا انتخابات اگر دانشگاهها محل برگزاری محافل و مجالس دانشجویی و انتخاباتی بشوند، به روشنگری و پویایی سیاسی در کل جامعه میتوان امیدوار بود. میتوان امید داشت که دانشجو و دانشگاه نقش تاریخی ایفا کنند. اما متأسفانه دانشگاههای امروزی، تبدیل به مدرککده شدهاند و دانشجو هم بینش و کنش قابل توجهی ندارد. نه فضای علمی و پژوهشی مناسبی هست و نه فضای فرهنگی و سیاسی. مسئولین باید همت کنند، فعالان سیاسی و دانشگاهی، پیشکسوتان جنبش دانشجویی و خود دانشجویان، همافزایی کنند تا این فضا تغییر کند. در انتخابات آتی ما بیش از هر چیزی به حضور حداکثری و آگاهانه مردم نیاز داریم. مابقی وظایف به دوش نهادهای ناطر و مجری انتخابات است.
و آیا گفتمان عدالتخواهی در این انتخابات، معیار اصلی است؟
من فکر میکنم باز هم عدالتخواهی و عدالتطلبی حرف اول را در تصمیم مردم میزند.
بهدلیل تشدید مشکلات اقتصادی یا به جهت بینش انقلابی مردم؟
هم بهدلیل تفکر انقلابی مردم و هم مشکلات اقتصادی موجود و البته به جهت عطشی که نسبت به عدالت و رفاه اقتصادی ایجاد شد، اما نهایتا با گذشت هشت سال، چیز دندانگیری نصیب مردم نشد. البته نمیخواهیم در نقد دولت افراط و سیاهنمایی کنیم. دولت خدماتی داشته و حتی بازتکرار همین شعارها و آرمانها هم واجد ارزش است. اما عطش مردم نسبت به عدالت بیشتر شده، چراکه همچنان مشکلات عدیده اقتصادی هست؛ تورم افسارگسیخته در ماههای اخیر، گرانی روزافزون، بیکاری، تبعیض و… نشانگر این است که عدالت آنچنانکه باید در جامعه پیاده نشده است، لذا دولت بعدی میتواند با احیای این آرمانها اعتماد مردم را جلب کند.
و بهنظر شما مهمترین پروژه مطالبه دانشجویی چند سال اخیر در مسائل اقتصادی، دانشجویی، فرهنگی، سیاست خارجی و… کدام بوده است؟
به نطرم انتقادات دانشجویان به مدیریت دانشگاه آزاد بهخصوص در ماجرای وقف دانشگاه، مهمترین کار دانشجویان بود که بازخورد و نمود خوبی هم داشت. مجلس هشتم که قانون مذکور را تصویب کرده بود، تحت فشار انتقادات دانشجویی، مجبور به بازپسگیری مصوبه خود شد.
منبع: هفته نامه پنجره (شماره ۱۷۱)