۰۸:۴۳ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۵

نطق حماسی امام درباره حوادث ۱۵ خرداد

نطق تاریخى و زندگى بخش امام که شور و شوق تازه اى در میان جامعه به وجود آورده بود، در مدتى کوتاه به چند زبان ترجمه و به نقاط مختلف جهان فرستاده شد. در همه جا، سخن از دوراندیشى‌ها، رهنمود‌ها و نطقهاى ژرف و پرمحتواى ایشان بود نیروهاى اسلامى و ملى بار دیگر، پس از سرکوبى قیام ۱۵ خرداد، در مسیر مبارزه با رژیم بسیج شدند.

31_Untitled-2«مبارزه» (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام): نطق تاریخى و زندگى بخش امام که شور و شوق تازه اى در میان جامعه به وجود آورده بود، در مدتى کوتاه به چند زبان ترجمه و به نقاط مختلف جهان فرستاده شد.

در روزهاى اندوهبارى که امام خمینى (س) از ۱۵/خرداد/۱۳۴۲ تا ۱۵/فروردین/۱۳۴۳ در زندان رژیم شاه و در محاصره بودند، دستگاههاى تبلیغاتى رژیم به پشتوانۀ امکانات فراوانى که در اختیار داشتند، با صرف هزینه هاى گزاف، در صدد بدنام کردن روحانیت و زدن برچسب «ارتجاع» بدان برآمدند. روزنامۀ اطلاعات با چاپ مقاله اى در ۱۸/فروردین/۱۳۴۳، یعنى ۲ یا ۳ روز بعد از آزادى امام، از «همگامى جامعۀ روحانیت با برنامه هاى انقلاب شاه و مردم» خبر داد تا مخالفت روحانیت را با برنامه هاى شاه، پایان یافته اعلام کند. رژیم قصد داشت به این ترتیب، اذهان مردم را نسبت به روحانیت و رهبر بزرگ آن مشوب سازد؛ امّا مردم آگاه ایران، به این گونه سمپاشی‌ها اعتنایى نکردند و با شور و شوقى غیرقابل وصف، از امام خود پس از آزادى از زندان استقبال نمودند.

در آن روز‌ها، به یاوه گوییهاى رژیم، کمتر کسى پاسخ داده بود؛ امّا امام خمینى (س) به دلیل رسالت بزرگى که بر عهده داشتند، نمى توانستند در قبال این سمپاشی‌ها و تبلیغات فریبنده بى تفاوت بمانند و در روز دوّم ذیحجۀ ۱۳۸۳ در حضور هزاران تن از علما، روحانیون، کسبه، دانشجویان و گروههاى مختلف مردم، در نطقى حماسى به تجزیه و تحلیل مستدل خواستهاى مردم و اعمال و رفتار رژیم شاه پرداختند و بدین گونه از یاوه هاى سازمانهاى تبلیغاتى رژیم پرده برداشتند و همگان را به ادامه راه شهداى ۱۵ خرداد فراخواندند. امام خمینى (س) در این نطق تاریخى، ضمن پاسخگویى به دروغپردازیهاى هیأت حاکمه، شخص شاه را که‌‌ همان روز‌ها در یکى از هرزه سراییهاش گفته بود «ما کهنه پرستى و افکار ارتجاعى را مى کوبیم» (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى، ج ۱، ص ۶۶۸)، بدین گونه مورد حملۀ مستقیم خود قرار دادند: «اگر شما ما را مرتجع مى دانید، ما را کهنه پرست مى دانید ـ مردک امروز هم باز دست از حرفش برنمى دارد». (صحیفه امام؛ ج ۱، ص ۲۸۷)

امام، با تکذیب مقالۀ روزنامه اطلاعات که مدعى همگامى روحانیت با ـ به اصطلاح ـ انقلاب شاه شده بود، بر این نکته تأکید کردند که نهضت و مبارزۀ مردم مسلمان تا آنجا پیشرفت کرده که دیگر به «فرد» بستگى ندارد بلکه نهضتى جاودانه است که همچنان به پیش خواهد تاخت و سرانجام به پیروزى خواهد رسید. رهبر انقلاب از دسیسۀ پشت پردۀ رژیم با نام «دانشگاه اسلامى» که نقشه خطرناکى علیه اسلام و علماى اسلام بود، پرده برداشتند و آن توطئه را نیز در نطفه خفه ساختند.

بخشى عمده از این نطق مهم به ضرورت وحدت و اتفاق در روحانیت اختصاص داشت. امام خمینى (س) عموم روحانیون را به همکارى و همگامى دعوت کردند و از هرگونه تک روى و تفرقه افکنى بر حذر داشتند؛ بدین منظور صریحاً اعلام داشتند: آن روز اگر دست مراجع را بوسیدم. (صحیفه امام؛ ج ۱، ص ۴۱۸) و این، نخستین بار در تاریخ شیعه بود که مرجعى با تمام مقبولیت و محبوبیتش، به خاطر اسلام، نهضت و جامعه اسلامى این گونه خاضعانه عمل مى کرد. البته لازم به تذکر است که در آن ایام، به برکت خون شهیدان ۱۵ خرداد و قیام امام، برخى از روحانى مسلکان دنیاطلب به فکر بهره بردارى از اوضاع افتاده بساط مرجعیت و زعامت گسترده بودند.

روابط پشت پردۀ شاه و اسرائیل موضوع حساسى بود که رژیم از افشاى آن هراس فراوانى داشت. مسألۀ اسرائیل و لزوم مبارزه با صهیونیسم، فراز مهم دیگرى از سخنان امام بود که مسلمین ایران و جهان را نسبت به وجود رابطۀ تنگاتنگ رژیم ایران با دولت غاصب صهیونیستى، بیشتر آگاه کرد.

نطق تاریخى و زندگى بخش امام که شور و شوق تازه اى در میان جامعه به وجود آورده بود، در مدتى کوتاه به چند زبان ترجمه و به نقاط مختلف جهان فرستاده شد. در همه جا، سخن از دوراندیشى‌ها، رهنمود‌ها و نطقهاى ژرف و پرمحتواى ایشان بود نیروهاى اسلامى و ملى بار دیگر، پس از سرکوبى قیام ۱۵ خرداد، در مسیر مبارزه با رژیم بسیج شدند. مبارزۀ بى امان و اصولى با اسرائیل و خطر جهانى صهیونیسم براى اقتصاد و دیگر شئون کشور، مورد گفتگوى جدى قرار گرفت و سخن روز شد. رژیم شاه که از حملۀ بى امان امام خمینى (س) به اسرائیل وحشت کرده بود، به مانور تازه اى دست زد و با پیش کشیدن خطر اعراب براى منطقۀ خوزستان و ـ به اصطلاح، توطئۀ جمال عبدالناصر به منظور اشغال این منطقه ـ کوشید احساسات کاذب ناسیونالیستى را در مردم ایران برانگیزد تا بدینوسیله خطر اسرائیل و عمال آن از اذهان زدوده و فراموش شود.

به دلیل اهمیت سخنان حضرت امام متن کامل بیانات ایشان(صحیفه امام، ج ۱، ص: ۲۸۶-۳۰۸ و کوثر، ج۱، ص ۱۰۹-۱۱۱) در ادامه آورده شده است:

 

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم، انا للَّه و انا الیه راجعون

علامت تمدن، کشتار ۱۵ خرداد!

[گریه شدید حضار] من تا کنون احساس عجز در صحبت‌ها نکرده‌ام و امروز خودم را عاجز مى دانم. عاجز مى دانم از اظهار تألمات روحیه اى که دارم براى اوضاع اسلام عموماً، و اوضاع ایران خصوصاً، و قضایایى که در این یک سال منحوس پیش آمد؛ خصوصاً قضیه مدارس علمى، قضیه ۱۵ خرداد. قضیه ۱۵ خرداد من مطلع نبودم تا اینکه حبس به حصر تبدیل شد و اخبار خارج به من رسید.

خدا مى داند که مرا اوضاع ۱۵ خرداد کوبید [گریه شدید حضار]. من حالا که آمدم به اینجا؛ آمده‌ام از قیطریه؛ مواجه هستم با یک منظره هایى؛ با بچه هاى کوچک بى پدر [گریه شدید حضار]، با مادرهاى جوان از دست داده، و مادرهاى جوان مرده، با زنهاى برادر مرده، با پاهاى قطع شده [گریه شدید حضار]، با افسردگی‌ها. این‌ها علامت تمدن آقایان است و ارتجاع ما. افسوس که دست ما از عالم کوتاه است؛ افسوس که صداى ما به عالم نمى رسد؛ افسوس که گریه هاى این مادرهاى بچه مرده نمى رسد به دنیا [گریه شدید حضار].

تبلیغات سوء علیه روحانیت

ما را کهنه پرست معرفى مى کنند، ما را مرتجع معرفى مى کنند، علماى اسلام را به ارتجاع سیاه تعبیر مى کنند. جراید خارج از ایران، آنهایى که با بودجه هاى گزاف، براى کوبیدن ما مهیا شده‌اند، در خارج ما را مخالف اصلاحات- که اسلام در رأس اصلاحات واقع شده است؛ معرفى مى کنند؛ مخالف ترقى مملکت معرفى مى کنند؛ مى گویند آخوند‌ها مى خواهند با الاغ باز سوار بشوند از این طرف به آن طرف بروند؛ آخوند‌ها مى گویند که برق نمى خواهیم؛ آخوند‌ها مى گویند طیاره نمى خواهیم؛ این‌ها مرتجع هستند؛ این‌ها مى خواهند به قرون وسطى برگردند. آخوند‌ها با این سیاه روزیهایى که نصیب مملکت است، مخالفند؛ اینکهنه پرستى است؟ علماى اعلام با این زدن‌ها، کشتن‌ها، قلدری‌ها، دیکتاتوری‌ها، استبداد‌ها مخالفند؛ اینکهنه پرستى است؟ علماى اسلام در صدر مشروطیت، در مقابل استبداد سیاه ایستادند و براى ملت آزادى گرفتند، قوانین جعل کردند، قوانینى که به نفع ملت است، به نفع استقلال کشور است، به نفع اسلام است، قوانین اسلام است؛ این را با خونهاى خودشان، با زجرهایى که کشیدند، با بیچارگیهایى که متوجه به آن‌ها شد، گرفتند؛ این آخوند‌ها مرتجع هستند؟

امروز هم، روحانیت قیام کرده است، نهضت کرده است؛ ملت به تَبَع روحانیت نهضت کرده است؛ ملتهاى اسلام بیدار شده‌اند، نهضت کرده‌اند؛ خواسته هاى روحانیت عمل به قوانین اسلام است؛ این ارتجاع است؟ رسول اکرم مرتجع بود؟ قوانین آسمانى، قوانین الهى، که ما براى آن این قدر اهانت مى شویم، این قدر زجر مى کشیم، دعوت به عمل کردن به قوانین آسمانى ارتجاع است؟ خداى تبارک و تعالى مرتجع است؟ جبرئیل امین، واسطه وحى الهى، مرتجع است؟ پیغمبر اکرم مرتجع است؟ ائمه هُدى مرتجع هستند؟ علماى از صدر اسلام تا امروز که از خودشان چیزى ندارند؛ آن‌ها قوانین اسلام را، قوانین وحى را به مردم ابلاغ مى کنند؛ ابلاغ قوانین الهى ارتجاع است؟

اسلام، موافق آزادى واقعى

شما اگر چنانچه به احکام اسلام اعتقاد دارید، این احکام اسلام. اسلام انسان را آزاد خلق کرده است و انسان را مسلط بر خودش و بر مالش و بر جانش و بر نوامیسش خلق فرموده است. امر فرموده است، مسلط است انسان؛ آزاد است انسان؛ هر انسانى در مسکن آزاد است؛ در مشروب و مأکول- آنچه خلاف قوانین الهیه نباشد- آزاد است؛ در مشى آزاد است. حکم اسلام است که اگر کسى حمله برد به منزل کسى، براى آن کسى که مورد حمله واقع شده است جایز است کشتن او. اسلام این قدر با آزادی‌ها موافق است؛ اسلام، ارتجاع سیاه است؟ علماى اسلام که از خودشان چیزى ندارند، ما که خودمان حرفى نداریم، ما هر چه مى گوییم «قالَ رسولُ اللَّه» مى گوییم، رسول اللَّه هم «قالَ اللَّه» مى فرماید. اگر ما مرتجعیم، معلوم مى شود رسول اللَّه مرتجع است؛ اگر شما ما را مرتجع مى دانید، ما را کهنه پرست مى دانید- مردک امروز هم باز دست از حرفش برنمى دارد- اگر ما را کهنه پرست مى دانید، ما که از خودمان حرفى نداریم، ما مى گوییم «قال اللَّهُ تعالى»، ما مى گوییم «قالَ رسولُ اللَّه»؛ پس شما رسول اللَّه را کهنه پرست مى دانید، اف بر این تجدد!

و اگر چنانچه قوانین را قبول دارید، اگر اسلام را قبول دارید (که ما تَبَع او هستیم و اسلام سرمنشأ همه آزادی‌ها، همه آزادگی‌ها، همه بزرگی‌ها، همه آقایی‌ها، همه استقلال‌ها هست) [اگر] اسلام را قبول دارید، این احکام اسلام کجایش ارتجاع است؟ بفرمایید کجاى احکام اسلام را آقایان ارتجاع سیاه مى دانند؟ بفرمایند بیایند تفاهم کنند. آخر اینکه تو بروى آنجا براى خودت صحبت بکنى و هر جا پیش مى آید یک صحبتى بکنى و: «خیر؛ کهنه پرستى را ما مى کوبیم، چطور مى کنیم»، رجز بخوانى، اینکه نمى شود. خوب بیا بنشین بگو: آقا، اینکه پیغمبر فرموده است، این ارتجاع سیاه است؛ تا ما ببینیم که شما درست مى فرمایید؟ تا ما اثبات کنیم نخیر، ارتجاع نیست.

به قانون عمل کنید

ما مى گوییم آقا، غلام حلقه به گوش دیگران نباشید؛ ما عزت و شرف شما را مى خواهیم؛ ما به شما‌ها نصیحت مى کنیم که آقا، شما دولت اسلام هستید؛ هیأت حاکمه بر مسلمین، به اصطلاح، هستید؛ شما عزیز باشید؛ آقا باشید؛ بزرگ باشید؛ استقلال را حفظ کنید؛ تبعیت را دست بردارید، دستتان را براى چهار دلار دراز نکنید؛ هر جلسه اى شما تشکیل مى دهید، هى مى گویید دلار بده! ما با این چیز‌ها مخالفیم. اگر این ارتجاع است، ما مرتجعیم؛ و اگر آن تمدن است شما متمدنید. اگر به قوانین اسلام، شما اعتقاد دارید، این قوانین اسلام؛ و اگر به قوانین اساسى، به قانون اساسى شما اتکا دارید، قانون اساسى مردم را آزادى داده است در مسکن، در کارهاى خودش، در مالش، در جانش، آزادى داده است؛ از این زورگویی‌ها قانون منع کرده است. ما مى گوییم شما آقا بیایید به قانون عمل کنید. مى گذاریم قانون را زمین؛ شما یک نماینده اى بفرستید، ما هم یک نماینده اى مى فرستیم؛ قانون اساسى را مى گذاریم زمین؛ شما که مى گویید ما قانونى هستیم، دموکرات هستیم، شما که مى گویید که ما جلو رفته هستیم، مترقى هستیم، این قانون اساسى ماست؛ مى گذاریم زمین. به قانون اساسى عمل کنید، اگر ما حرفى زدیم. به این متمم قانون اساسى، شما عمل کنید که علماى اسلام در صدر مشروطیت جان دادند براى گرفتن این، و رفع کردن اسارت ملت‌ها؛ شما بنشینید به این قانون اساسى عمل کنید. قانون اساسى مطبوعات را آزاد کرده است، شما آزاد مى کنید؟ ما مرتجعیم که مى گوییم بگذارید به قانون اساسى عمل بشود، بگذارید مطبوعات آزاد باشد، بگذارید که این مطبوعات رو عقیده خودش [ان بنویسند؛] همه‌شان خبیث هستند، لکن با جمیع خباثتشان باز نمى خواهند این قدر سمپاشى کنند.

روسیاهى دولت

خوب شما آقایان، ملت ایران، روزنامه اطلاعات را، سرمقاله روزنامه اطلاعات سه شنبه را، سه شنبه ۱۸ فروردین را ملاحظه فرمودید. ملاحظه فرمودید که این‌ها چه نقشه اى کشیده بودند و کشیده‌اند. این‌ها دیدند که با زور و با قلدرى و با سرنیزه و با ۱۵ خرداد فراهم کردن و با مدرسه فیضیه خراب کردن و با مدرسه طالبیه خراب کردن و با اهانت به علماى اسلام کردن و با تبعید کردن و با اخراج کردن و با حبس کردن و این‌ها، هر چه کردند، گندش بالا آمد، این قدر بالا آمد که او هم فهمید؛ همه فهمیدند. و دیدند که خیلى بد شد، دنیا اعتراض کرد. ۱۵ خرداد روى دولت‌ها را سیاه کرد. ما نمى خواستیم این قدر روسیاهى بار بیاید. ۱۵ خرداد ننگى بر دامن این مملکت گذاشت که تا آخر محو نخواهد شد. تاریخ ضبط مى کند این را. خود‌هاشان هم گفتند که ۱۵ خرداد ننگ بود، من هم مى گویم ننگ بود، لکن نکته را نگفتند؛ من نکته را مى گویم. ننگ بود که مسلسل‌ها را، تانک‌ها را، توپ‌ها را، تفنگ‌ها را از مال این ملت فقیر به دست آوردند و به روى این ملت فقیر بستند؛ پایمال کردند این بیچاره‌ها را. از این ننگ بالا‌تر آیا مى شود که انسان، یک ملتى را این طور پایمال کند؟ این بیچاره‌ها چه کرده بودند آقا آخر؟ چه کرده بودند؟

مرتجع کیست؟

ما یک سلسله نصایح کردیم؛ نصیحت که این قدر بساط نداشت. ما یک مطالب منطقى داریم؛ قانونى داریم آقا… قانون اساسى را شما قبول ندارید؟ پس بگویند آقاى دولت بروند در مجلس بگویند ما قانون اساسى را قبول نداریم. خوب باز آن وقت برگردند به قهقرا، هر جا مى خواهند. ما که مى گوییم به قانون اساسى عمل کنید، ما مرتجعیم [یا] شمایى که دسته جمعى مردم را حبس مى کنید، تبعید مى کنید؟ سلولهاى شما پر است از حبسی‌ها، از علما، از اساتید، از محترمین، از متدینین. بندر عباس پر است از تبعیدشدگان؛ براى اینکه این‌ها مى گفتند که آقا، خوب ما نمى خواهیم اسیر باشیم، اسیر استعمار باشیم

آخر چه مى گویند به ما؟ ما مرتجعیم که مى گوییم به قانون اساسى عمل کنید؟ قانون اساسى را بگذارید زمین، همه‌مان عمل کنیم؛ این را که قبول دارید. ما مى گوییم به دین عمل بکنید، شما مى گویید که پیغمبر اکرم مرتجع است، نَعوذُ بِاللَّه. در لفظ نمى گویید، معنایش این است. قانون اساسى را که قبول دارید و لو در آن وقت‌ها زمزمه مى کردند که مال پنجاه سال پیش از این است و فلان؛ قانون اساسى که دیگر قضیه پنجاه سال پیش از این ندارد- قانون اساسى که مى گوید ملت‌ها باید آزاد باشند؛ ملت ایران باید مردمش آزاد باشند؛ مطبوعات باید آزاد باشد؛ هیچ کس حق ندارد جلو قلم را بگیرد.

تهمت سازش به روحانیت

شما دیدید که روزنامه اطلاعات در روز سه شنبه هجدهم فروردین نوشت که روحانیین بحمد اللَّه خیلى جاى خوشوقتى است، بعضى مجلات هم نوشته بودند، لکن این بیشتر منتشر مى شود، جاى خوشوقتى است که مقامات روحانى با دولت موافقت کردند در انقلاب شاه و ملت. رفتند تهران اعتراض کردند که آقا این روحانى را معرفى کنید؛ این خمینى است؟ تا ما بگوییم عَلَیْهِ اللعنة. سایر علماى اسلامند؟ خوب معرفى کنید؛ دست بگذارید رویش. علماى طراز اول ما چند نفر در اینجا هستند، خداوند همه را حفظ کند [آمین حضار]؛ در تهران هستند، خداوند حفظشان کند [آمین حضار]؛ در مشهد هستند، خداوند حفظشان کند [آمین حضار]؛ در نجف هستند، خداوند حفظشان کند [آمین حضار]؛ در سایر بلاد مسلمین هستند، خدا همه را تأیید کند [آمین حضار]. این علماى اسلام؛ این علماى اسلام در ماوراى جو هستند؟ اینهایى که با شما یک قرارداد سرى کرده‌اند، خوب اسم ببرید. آقا، اگر مردى اسم ببر؛ بگو که خمینى، توى حبس ما رفتیم پیش او، و او گفت که بر گذشته‌ها صلوات! خمینى غلط مى کند همچو حرفى مى زند خلاف دین اسلام؛ خمینى مى تواند تفاهم کند با ظلم؟ غلط مى کند. خمینى آنجا هم که بود، تو حبس هم که بود، مجد اسلام را حفظ مى کرد، مى تواند حفظ نکند؟ اسلامى که پیغمبر اسلام این قدر زحمتش را کشیده است؛ ائمه هُدى این قدر خون دلش را خورده‌اند؛ علماى اسلام این قدر زحمت کشیده‌اند؛ خمینى و امثال خمینى مى توانند که یک چیزى بگویند که بر خلاف مصالح اسلام باشد؟ خمینى را از جامعه بیرون مى کنیم.

نقشه براى معرفى علما و روحانیون

این‌ها نقشه این را کشیده‌اند که علماى اسلام را به مردم معرفى کنند به اینکه این‌ها هم مثل ما مى مانند. خودشان مرفوض جامعه هستند، مى خواهند ما را هم مرفوض کنند. جامعه خودشان را نمى پذیرد، مى خواهند ما را هم بگویند نمى پذیریم. مى خواهند ما را با این نقشه مشئوم، منفور جامعه کنند… با سر صبر و راحت، تبعیت از ارباب‌ها، تبعیتْ کاش از ارباب، تبعیت از اسرائیل کنند. وا مصیبت! مگر من مى توانم با این یک مجلس، دو مجلس، چهار تا مجلس، مفاسد این مملکت را بگویم. من امروز حالم هم خوب نیست. دیشب خوابم هم خیلى کم بود. مع ذلک، خوب، یک مطالب کلیاتى باید گفته بشود. ما حق دفاع از خودمان نداریم؟

درماندگى مدیر اطلاعات

رفتند پیش مدیر اطلاعات که آقا کى به شما این مطلب را گفته است؟ خوب بگویید تا ما بفهمیم که این روحانى کیست؟ این روحانى سازمانى کیست که با شما تفاهم کرده است و مطالب شما را قبول کرده است بر خلاف دین اسلام؟ خوب بگویید. بیچاره خجل شده است؛ گفته من نبودم اینجا؛ به فلان بگویید ببخشید، چه و چه؛ از این حرف‌ها، یک شرح مفصلى؛ و من سرمقاله‌ام حاضر است. سرمقاله را به آن آقا نشان داده بود که من این را نوشته‌ام، لکن سنجاق کرده از بعض مقامات آورده‌اند، داده‌اند که این را باید بنویسى؛ «باید» است، من چه بکنم؟ من یک تکلیفى براى او معین مى کنم، یک مطلبى براى خودمان مى گویم. اگر چنانچه مدیر اطلاعات یک آدمى است که متأسف است از این تحمیلات، شما خوب دیگر بحمد اللَّه متمولى، احتیاج ندارى، دست از روزنامه نگاریت بردار، بشو وزیر. الحمد للَّه اینجا همه وزیر مى شوند [خنده حضار]. خوب بشو وزیر، بشو وکیل. تو را وکیل مى کنند؛ مردم نمى کنند خوب؛ وکیلت مى کنند؛ لازم نیست مردم [بخواهند]؛ مگر مردم حق وکالت دارند؟ نه، وکیلت مى کنند؛ منتصبت مى کنند؛ بشو سناتور. منتصبت مى کنند؛ اگر تو از این معنا عار دارى که یک چیزى را بر تو تحمیل کنند، خوب آسان است این؛ روزنامه نگارى را که الزام نمى کنند که شما روزنامه نگار باشید، دست از روزنامه‌تان بردارید، بروید یک شغل بهترى. از آن طرف من به او پیغام دادم که باید این درست بشود؛ باید این تکذیب بشود. از قرارى که دیشب باز یک کسى آمده بود گفت که او تعریف کرده است که من نمى توانم با ملت مواجه بشوم؛ نمى توانم با روحانیت مواجه بشوم؛ فکرى بکنید من یک سوژه اى درست مى کنم که تکذیب بشود؛ دستگاه گفته این دلیل بر سستى کار ماست. خوب، ما مرتجعیم یا شما؟

دروغ شاخدار

یک دروغى را آخر ما که مرده نیستیم که شما نسبت به ما مى دهید؛ ما یک جمعیت کثیرى بحمد اللَّه از علما داریم؛ ما مراجع بزرگ داریم؛ ما مراجع بزرگ عالى الشأن داریم؛ ما علما داریم در بلاد؛ ما فضلا داریم در حوزه‌ها؛ ما مدرسین بزرگ داریم در حوزه‌ها؛ ما طلاب و فضلاى علوم دینیه داریم؛ این‌ها که نمى نشینند که گوش کنند که کسى در روزنامه کثیر الانتشارش یک دروغ شاخدارى بنویسد: «بحمد اللَّه موافقت کردند»؛ خوب ما داد مى کنیم، فریاد مى کنیم، نمى گذارند منعکس بشود. خوب آقا! آقایى که دیروز گفتى که- یا دیشب گفتى که- کهنه پرستى را جلو مى گیریم، اینکهنه پرستى نیست که شما جلوى مطبوعات را مى گیرید؟ تحمیل مى کنید به روزنامه اطلاعات؟ سند داریم. دیگر اینکه یک چیز دروغى نیست که آقایان بگویند که افترا بستید؛ نوشته شما سنجاق در دفتر روزنامه اطلاعات است که شما گفته‌اید باید این را بنویسید، و نگذاشتید تکذیب کند.

نمى ترسم و نترسیده‌ام

ما حرفمان این است که آقا به قانون اساسى عمل کنید؛ مطبوعات آزادند؛ قلم آزاد است؛ بگذارید بنویسند مطالب را. اگر دین دارید به دین عمل کنید؛ اگر چنانچه دین را ارتجاع مى دانید، به قانون اساسى عمل کنید. خوب بگذارید بنویسند. [مدیر اطلاعات] به دست و پا افتاد و چه شد؛ و من به او پیغام دادم که من از آن آدم‌ها نیستم که اگر یک حکمى کردم بنشینم چرت بزنم که این حکم خودش برود؛ من راه مى افتم دنبالش. اگر من خداى نخواسته، یکوقتى دیدم که مصلحت اسلام اقتضا مى کند که یک حرفى بزنم، مى زنم و دنبالش راه مى افتم و از هیچ چیز نمى ترسم بحمد اللَّه تعالى. و اللَّه، تا حالا نترسیده‌ام [ابراز احساسات حضار]. آن روز هم که مى بردندم، آن‌ها مى ترسیدند؛ من آن‌ها را تسلیت مى دادم که نترسید. [خنده حضار]

آخر اگر ما براى مقصد اسلامى، براى مقصدى که انبیا خودشان را به آب و آتش زدند، اولیاى عظام خودشان را به کشتن دادند، علماى بزرگ اسلام را آتش زدند، سر بریدند، حبس کردند، تبعید کردند، حبسهاى طولانى کردند، اگر چنانچه ما براى مقاصد اسلام بترسیم، دین نداریم. دیندار هم براى اینکه خرقه را از این عالم خالى کند مى ترسد؟ اگر ما ماوراى این عالم را اعتقاد داشته باشیم، باید شکر کنیم که در راه خدا کشته بشویم و برویم در صف شهدا. بترسیم؟ از چه چیز بترسیم؟ آن باید بترسد که غیر این عالم جایى ندارد. خداى تبارک و تعالى وعده کرده به ما که یک جاى خوب دارید، اگر چنانچه به دین من رفتار کنید؛ و ما امیدوارم که رفتار کنیم؛ امید دارم که رفتار کنیم. ما از چه بترسیم؟ چه ترسى ما داریم از شما‌ها؟ شما آن آخر امر این است که ما را اعدام کنید؛ اول زندگى راحت ماست؛ از این کثافتکاری‌ها بیرون مى رویم؛ از این رنج و مِحَن خلاص مى شویم. آقاى ما فرموده: و اللَّهِ، لَابْنُ ابیطالبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفلِ بِثَدْىِ امِّه. خوب ایشان فرموده‌اند، ما البته نمى توانیم همچو دعوا‌ها بکنیم، لکن ما شیعه او هستیم. ما اگر از مرگ بترسیم، معنایش این است که ما وراء الطبیعه قبول نیست.

خطا کردند مرا‌‌ رها کردند

ما که مى گوییم که مطبوعات آزاد باشند، ما کهنه پرستیم؟ آقایان که الزام مى کنند که در مطبوعات این نوشته بشود، آن‌ها مترقى‌اند؟ خوب ما صدایمان از این بلندگو تا آنجا مى رسد، آن‌ها صدایشان از اینجا تا امریکا مى رسد. هر جا دلار مى گیرند صدایشان هم آنجا مى رسد. مال این ملت را خرج مى کنند در مطبوعات خارجیه؛ مطبوعاتى که در خارج هست بر ضد روحانیت، بر ضد اسلام، بر ضد ملیت، بر ضد همه چیز ما مقالات مى نویسند. به من مى رسید این مطالب. این‌ها خطا کردند مرا‌‌ رها کردند؛ اشتباه کردند. به آن‌ها هم گفتم آنجا؛ گفتم اگر مى خواهید‌‌ همان رویّه را داشته باشید بگذارید من اینجا باشم، صلاح است؛ دوباره هیاهو در نیاورید. حالا هم دارم مى گویم آقا! ما مرتجع نیستیم به این معنا که شما مى گویید؛ ما با آثار تمدن مخالف نیستیم؛ اسلام با آثار تمدن مخالف نیست.

اسلام، منادى استقلال و قدرت

اسلام از خدا مى خواهد که شما بر همه مقدرات عالم حکومت کنید. اسلام آن بود که شمشیر را کشید و تقریباً نصف دنیا یا بیشتر را گرفت؛ با شمشیر گرفت؛ این اسلام مرتجع است؟ اسلام آن بود که این ممالکى که شما حالا تحت اسارت او هستید، تحت اسارت آورد. آن‌ها که به احکام اسلام عمل مى کردند، فى الجمله البته، حکومتهاى اسلامى تا حالا الّا یکى دو تایشان، به احکام اسلام عمل نکرده‌اند که مع ذلک همین که خودشان را زیر بیرق اسلام مى دانستند، همین که خودشان را وابسته به اسلام مى دانستند، همین که به حَسَب ظاهر به احکام اسلام عمل مى کردند، همچو قدرتى پیدا کردند که یک بیست و چند هزار جمعیت عرب، این مملکت به این وسیعى را همچو پایمال کرد، و رفت تا آن آخر براى اینکه متمدنش کند، آدمش کند؛ و کرد. این افکار نورانى که در علماى اعلام ما هست، در مراجع بزرگ ما هست، این‌ها به واسطه نور اسلام است. این افکار نورانى که در رجال عظیم الشأن ما هست، هر جا باشد مال اسلام است. این افکار پوسیده اى که، کهنه پرستیهایى که آقایان دارند، تبعیت از همه، سربسته و دربسته تحویل دادن، همه مخازن یک مملکت را تحویل دیگران دادن، این ارتجاع است. روى این ارتجاع، سیاه!

اجبار به الزام مدیر اطلاعات

فرستادند، نخست وزیر هم دیشب، دیروز بود ظاهراً، دیروز فرستاد که بله، این عفو از شماست، اشتباه شده است، خطا شده، یک اشتباهى شده، شما چه بکنید؛ مبادا یکوقتى یک تشنجى بشود، مبادا یکوقتى جور دیگر پیش بیاید، یکوقت چه بشود، چه بشود، ما مى خواهیم که چه باشد؛ ما تابعیم. از این مطالبى که همیشه گفته مى شود. ما هم گفتیم که خوب حالا خود روزنامه اطلاعات که مى گوید من بى تقصیرم و شما‌ها این کار را کرده‌اید، شما هم که آمدید مى گویید دیگر، باید او ملتزم بشود و شما هم قول بدهید به اینکه تکرار نشود این مطالب. اگر تکرار بشود مواجهه با یک مطلب بدترى خواهد شد. نکنید. این قدر هى کهنه پرست را به رخ ما نکشید تا ما هم مجبور بشویم که مطلب را همچو بازش کنیم از هم، تا ببینیم که آیا این علماى عظامِ اسلام کهنه پرست هستند یا شما‌ها؟ آن‌ها مى گفتند این قدر تحمیل بر ملت نکنید.

گرسنگى و توسرى در «مملکت مترقى»

این بیچاره هاى گدا، این «مملکت مترقى»، که امسال زمستانش دل ما را خون کرد؛ آن اصفهانش، آن همدانش، آن تهرانش، آن قمش، آنجاهاى دیگرش. این سرماى کشنده، هیچ فکرى کردید براى این بیچاره‌ها؟ به من اطلاع داده‌اند که در همدان بیش از دو هزار نفر مرده‌اند امسال؛ در سرماى چهل و سه درجه و دو درجه؛ شما هیچ فکرى براى این‌ها کرده‌اید؟ اى «مملکت مترقى»! اى آقایانى که مملکتتان «ترقى» کرده! ما مى خواهیم واقعاً مترقى باشد. یک فکرى براى این بیچاره‌ها بکنید، هم گرسنگى بخورند هم توسرى؟ هم پابرهنه راه بروند و هم شما شلاق تو سرشان بزنید؟ خوب ما مى گوییم نکنید این طور. این ارتجاع است که ما مى گوییم که این قدر فشار به مردم نیاورید؟ این قدر کتک نزنید؟ این قدر فحش ندهید؟ این‌ها ارتجاع است؟ شما که عمال استبداد هستید و دارید با زور و سرنیزه و قلدرى و هر جور دلتان مى خواهد با این ملت بیچاره عمل مى کنید، تمام قوانین را زیر پاى خودتان گذاشته‌اید، تمام احکام اسلام را به آن‌ها بى اعتنایى مى کنید، شما مترقى هستید، ما که مى گوییم به احکام اسلام عمل کنید، به قانون اساسى عمل بکنید، ما مرتجعیم؟

دانشگاه اسلامى آقایان!

مى خواهند آقایان- خنده دارد واقعاً این حرفها- مى خواهند آقایان دانشگاه اسلامى تأسیس کنند؛ شنیده‌ام چندین میلیون هم بودجه برایش درست کرده‌اند؛ شما اگر براى اسلام دلسوز هستید، خوب این دانشگاه ما، اونا‌ها، آنجاست؛ چرا خرابش مى کنید؟ اگر شما واقعاً متوجه شدید که اسلام لازم است بودنش، احکام اسلام باید باقى باشد، علماى اسلام باید باقى باشند، ما به خیر شما هیچ امیدى نداریم بابا، شرّ نرسانید. بگذارید ما براى شما خدمت کنیم؛ بگذارید. ما یک شاهى بودجه این مملکت را بحمد اللَّه، صرف نمى کنیم. ما با این بیچارگى و با این شما، هر کس مى خواهد برود [ببیند]، خوب این طلاب علوم دینیه اسلام، بروید مکانشان را ببینید؛ بروید زندگى قبل الغارت را ببینید؛ بعد از غارت هم بروید زندگىشان را [ببینید]. چه چیز این‌ها مى خواستند ببرند؟ و الّا به درد آن‌ها نمى خورد که این گلیم کهنه؛ این‌ها مى خواستند اذیت کنند؛ و الّا یک گلیم کهنه و یک سماور شکسته حلبى به درد این‌ها مى خورد؟ خوب بروید ببینید آقا این- ما که مخفى چیزى نداریم- این مدارس ما، همه موجود؛ این منازل ما هم همه موجود؛ بیایید ببینید دیگر. اگر شما دیدید که تمام بودجه اى که این ملت اسلام، این ملت فقیر، با تمام اخلاص مى آید به ما مى دهد براى حفظ اساس احکام اسلام، اگر شما دیدید که تمام بودجه سال ما به قدر یک مهمانى، یک مهمانى که یک نفر از خارج وارد مى شود و دولت‌ها مهمانش مى کنند، اگر به قدر یک مهمانى آن‌ها، تمام بودجه سال ما بود، بگویید: تف بر شما مرتجعین.

روحانیت، خواهان صلاح ملت و مملکت

ما مى گوییم بودجه مملکت را بابا این قدر خرج نکنید؛ این قدر مهمانى مى کنید چه کنید؟ این ارتجاع است که ما مى گوییم که شما آقا باشید؛ این قدر دست پیش مردم دراز نکنید؛ این قدر خرج نکنید تا دست دراز کنید؛ خرجهاى بیجا. یک سازمانهاى عریض و طویل درست کرده‌اند. شما به احکام اسلام اعتقاد پیدا کنید، ما همه جزو سازمان شما؛ همه ملت، همه ملت جزو شما. مگر ما به این ملت یک پولى داده‌ایم که با ما دوستند؟ مگر ما به این ملت یک رشوه اى داده‌ایم که با ما رفیقند، ما را مى خواهند؟ این‌ها فهمیده‌اند، اعتقاد به این معنا پیدا کرده‌اند، که این آقایان، این مراجع بزرگ اسلام، این طلبه خمینى، این‌ها مى خواهند مردم را؛ دوست دارند مردم را؛ صلاح حال ملت را مى خواهند؛ صلاح حال مملکت را مى خواهند؛ این اعتقاد در قلب مردم است؛ انسان هم تابع احساسات قلبش هست؛ همه تبعیت مى کنند.

نصیحت مرا گوش کنید

شما بیایید نصیحت مرا گوش کنید؛‌‌ همان طورى که من به این اشخاصى که مى آمدند گفتم این مطلب را- کراراً- که آقا! تا حالا دیدید شما که با زجر، با کتک، با حبس، با شکنجه، با تبعید، با اهانت، با همه این امور، بُردى نکردید؛ دیدید که ملت عصبانى مى شود؛ نمى شود یک ملت را تا آخر زیر چکمه نگه داشت؛ این را دیدید؛ بیایید یک قدرى تغییر بدهید؛ تجربه بکنید. آخر شما اشخاصى هستید که ادعاى عقل مى کنید، تجربه کنید، آخر یک دفعه هم آن ورق را پیش بیاورید؛ تلطف کنید به مردم؛ تواضع کنید به مردم. آقا دولت مال مردم است؛ بودجه مملکت از جیب مردم است؛ شما نوکر مردم هستید؛ دولت‌ها خدمتگزار مردمند. هى لفظاً نگویید من خدمتگزار، و عملًا تو سر مردم بزنید و این اربابهاى بیچاره‌تان را پایمال کنید. خوب، شما از بودجه این مملکت دارید ارتزاق مى کنید؛ دارید زندگى مرفه مى کنید؛ خوب، زندگى مرفه شما پیشکشتان؛ دارید زندگى مى کنید هر چه هم دلتان مى خواهد، هر جورى هم دلتان مى خواهد زندگى مى کنید. ما اصلًا نمى توانیم تعقل کنیم زندگى این‌ها را؛ شما خیال مى کنید مى توانید بفهمید این‌ها چه جورى زندگى مى کنند؟ اصلًا تعقل نمى توانیم ما بکنیم، ما در ذهنمان وارد نشده این مطلب که یک طیاره از اینجا برود به هلند و گل بیاورد براى یک مهمانى، سیصد هزار تومان کرایه طیاره باشد، این‌ها چیزهایى است که من شنیده‌ام. من که خودم طیاره چى نبودم که ببینم. این‌ها چیزهایى است که معروف است و گفته مى شود. ما تعقل نمى کنیم تعیش این‌ها را، این‌ها پیشکش شما. مگر شما از بودجه این مملکت، از مال این ملت، از دسترنج این کارگر، از دسترنج این زارع ارتزاق نمى کنید؟ شمایى که این قدر دلسوزید براى این زارع، دلسوزید براى این کارگر، یک قدرى از این طرفِ خودتان یک خرده بلغزد توى این بیچاره‌ها. این زمستان گذشته، با یک میلیون تومان مى شد تقریباً نجات داد این بیچاره‌ها را. این یک میلیون تومان مثل یک قطره مى مانَد نسبت به دریا. خوب یک قدرى هم پخش کنید از این چیزهایى که از این ملت به دست آوردید؛ دیگر محتاج به این خرجهاى سازمانهاى عریض و طویل نیستید؛ آن‌ها بروند سراغ کار‌هایشان؛ این قدر تن پرور نباشند، این قدر مفتخور نباشند، بروند یک کارى انجام بدهند؛ هى بایستم آنجا و بخورم که نمى شود. شما هم محفوظ مى مانید؛ هیچ کس با شما مخالفت آن وقت نمى کند؛ دل‌ها هم پیش شما آن وقت مى آید؛ آن وقت‌‌ همان طور که من اینجا نشسته‌ام و منبر مى روم و آقایان گوش مى کنند و باورشان مى آید، حرفهاى شما را هم باورشان مى آید. حالا اما هر چه بگویید، مى گویند بیخود مى گویند. هر چه بگویید، اگر بگویید دو دو تا چهار تاست، مى گویند معلوم مى شود که این مطلب بدیهى یک اشتباهى توى آن است.

مخالفت روحانیون با نقض اسلام و قانون

آمد گفت به من که خوب، آن دولت که با شما چه بود و چه بود و چه کرد و چه کرد؛ ما متأسفیم؛ خوب، آنکه رفت بحمد اللَّه، حالا یک دولتى آمده است که این اشخاصش بسیارىشان، پدرانشان روحانى بوده‌اند و متدینند و کذا و کذا و کذا. گفتم که آقا، نه ما دشمنى با آن دولت داشتیم و نه عقد اخوتى با شما خواندیم؛ ما به اعمالتان نگاه مى کنیم؛ ما اینجا مراقبیم؛ اگر اعمال شما تکرار اعمال آنهاست،‌‌ همان طور که با او مخالف بودیم و هستیم الى یوم القیامة، و رویشان سیاه شد تا آخر، شما هم آن جور خواهید شد. ما همانیم و مخالفت مى کنیم؛ و اگر چنانچه رویه را تغییر بدهید، ما همه مسلم هستیم، برادر هستیم. رویه را تغییر بدهید؛ خاضع بشوید نسبت به احکام شرع؛ تصویبنامه هاى باطل را- آنهایى که مخالف احکام شرع است- لغو بکنید؛ خضوع کنید نسبت به احکام شرع، البته این تصویبنامه‌ها را لغو کنید. اینجا مى گویم، آنجا گفتم، خاضع بشوید براى احکام شرع. اگر شما هم‌‌ همان طور که ما همه مسلمان هستیم، شما هم مى گویید مسلمان هستید، خاضع هستید براى احکام شرع؛ ما علاوه بر اینکه مخالفت نمى کنیم، پشتیبانى هم ازتان مى کنیم. مگر ما مى گوییم دولت نباشد؟ ما مى گوییم دولت باشد خاضع براى قوانین اسلام، و لا اقل براى قانون اساسى خاضع باشد. ما که نمى گوییم دولت نباشد؛ ما که نمى گوییم که مى خواهیم یک زندگى اى بکنیم مثل آن کسانى که در هزاران سال پیش بودند، تو غار‌ها زندگى مى کردند؛ کدام روحانى به شما این حرف را زده؟ کدام روحانى گفته است که ما با فلان مظاهر تمدن مخالفیم؟ شما پیدا کنید یک روحانى را.

تبدیل مظاهر تمدن به مفاسد

شما مظاهر تمدن را وقتى که در ایران مى آید همچو از صورت طبیعى خارجش مى کنید، همچو از صورت طبیعى خارجش مى کنید که چیز حلال را مبدل به حرام مى کنید. این رادیو براى این بساطى است که حالا در ایران مرسوم است؟ این تلویزیون براى این بساطى است که این‌ها راه انداخته‌اند؟ در ممالک دیگر هم همین طور است؟ ممالک متمدنه هم استفاده‌شان از این آلات جدید همین جور است که آقایان اینجا استفاده مى کنند؟ تربیت بد در این مملکت است. فرهنگ ما یک فرهنگى نیست که بتواند این مملکت را اداره کند؛ جوان نیرومند قوى که در مقابل استعمار بایستد، دستش را بلند کند، کشته بشود و نجات بدهد ملت را؛ این فرهنگ ما فرهنگى نیست که این کاره باشد. این‌ها اعصاب مردم را با این بساطى که در اینجا‌ها راه مى اندازند و با این برنامه هایى که در رادیو و تلویزیون و این‌ها هست [ضعیف مى کنند] و أضِفْ إلى ذلک مطبوعات ما و روزنامه هاى ما و مجلات ما و کتابهایى که منتشر مى شود، تمام این‌ها به دست استعمار است؛ استعمار است که روزنامه‌ها را این طور مبتذل مى کند تا فکر جوانهاى ما را مسموم کند. استعمار است که برنامه هاى فرهنگى ما را جورى تنظیم مى کند که جوان نیرومند در این مملکت نباشد. استعمار است که برنامه هاى رادیو و تلویزیون را جورى تنظیم مى کند که مردم اعصابشان ضعیف بشود؛ قوّت را از دست بدهند؛ نیرومندى را از دست بدهند. این‌ها استعمار است. ما با این مظاهر استعمارى مخالفیم؛ ما مرتجعیم؟ شما مترقى هستید؟ ما حرف‌هایمان یک حرفهایى است؛ جنگ و بساط ندارد. آقا! بنشینید منطقى صحبت کنید، فحش ندارد که. خوب، بنشین صحبت کن. بفرستید، اشخاص عاقل را بفرستید با ما تفاهم کنند، ببینیم که ما با کجاى تمدن مخالفت داریم؛ ما با فساد‌ها مخالفت داریم. ما مى گوییم که شما برنامه هاى اصلاحىتان را اسرائیل برایتان درست مى کند؛ ملت اسرائیل. شما وقتى برنامه هم مى خواهید درست کنید دستتان را پیش اسرائیل دراز مى کنید؛ شما کار‌شناس نظامى از اسرائیل به این مملکت مى آورید؛ شما محصلین را از اینجا به اسرائیل مى فرستید؛ اى کاش به جاى دیگر مى فرستادند؛ به امریکا مى فرستادند؛ اى کاش به انگلستان مى فرستادند؛ به اسرائیل مى فرستید. ما با این‌ها مخالفیم.

ممالک اسلامى یک طرف، ایران و ترکیه هم یک طرف

ما مى گوییم آقا! جمیع ممالک اسلامى صف کشیدند یک طرف مقابل کفر و اسرائیل، شما و دولت ترکیه هم یک طرف ایستاده‌اید با اسرائیل موافق. ما مى گوییم صلاح نیست این کار. آقا این قدر با عواطف ملل مخالفت نکنید، و اللَّه مضر است. تمام مسلمین یک طرف، مملکت ایران هم یک طرف؛ آن وقت ملت ایران آلوده مى شود؛ آن وقت برادرهاى سنى ما خیال مى کنند که شیعه‌ها یهودى پرستند.

فریاد مخالفت با اسرائیل

اى مردم! اى عالَم! بدانید ملت ما مخالف است با پیمان با اسرائیل. این ملت ما نیست؛ این روحانیت ما نیست؛ دین ما اقتضا مى کند که با دشمن اسلام موافقت نکنیم؛ قرآن ما اقتضا مى کند که با دشمن اسلام هم پیوند نشویم در مقابل صف مسلمین. ما این حرف‌ها را مى زنیم؛ ارتجاع است این؟ آقا بیایید، خوب بیایید بنشینید ببینیم کجاى این ارتجاع است. شما که دولت، به قول خودتان، مملکت سابقه دار دو هزار و پانصد ساله دارید و هى مى نازید به استخوانهاى پوسیده اى که رفته‌اند و از بین رفته‌اند، و در مقابل اسلام، مى خواهید استخوان‌ها را از زیر خاک درآورید، شمایى که این قدر مى نازید به این استخوانهاى پوسیده و ملت سابقه دار کذا و کذا، حالا این آخر عمرى آمده‌اید با اسرائیل هم پیوند [شده‌اید]؟ در مقابل احکام اسلام، در مقابل مسلمین؟ ما وقتى مى گوییم که با اسرائیل [هم پیمان] نشوید، حالا ما پیوند کردیم با کذا و «جوجو» آمده و چى آورده؟ تف بر این منطق! سیاه باد رویتان! ما این حرف‌ها را مى زنیم؛ کجاى این، کجاى اینکهنه پرستى است که مردک مى گوید کهنه پرستى. کجاى اینکهنه پرستى است؟

اسلام در اعلا مرتبه تمدن

ما در اعلا مرتبه تمدن هستیم؛ اسلام در اعلا مرتبه تمدن است؛ مراجع عالیقدر اسلام در اعلا مرتبه تمدن هستند. خوب، بروید ببینید آن‌ها [را]، اینجا موجودند، مشهد موجود است، تهران موجود است، نجف موجود است، بروند ببینند، کدام این‌ها مرتجع هستند؟ آقایان خودشان با طیاره اینجا و آنجا مى روند، بعد مى گویند با الاغ ملت برود؟ مگر امسال نبود یکى از مراجع با طیاره رفت به مشهد؟ مگر سایر مراجع با اتومبیل راه نمى روند؟ امسال هم مراجع راه افتادند، همه مجتمع شدند- که بعد تشکرش را عرض مى کنم- همه مجتمع شدند در تهران؛ این‌ها با الاغ رفتند؟ این‌ها مخالفند با آثار تمدن؟

روحانیت، پشتوانه رایگان مملکت

ما مى گوییم نکنید این طور. خوب، ما همه از هم هستیم؛ اولاد یک خانواده هستیم، اهل یک مملکت هستیم، چرا ما را مى خواهید بشکنید؟ ما مجاناً پشتوانه این مملکت هستیم، هیچ هم تحمیل بر بودجه شما نداریم. مى سازیم؛ مى سازیم با این کتک‌ها، با این حبس‌ها، با این زجر‌ها، با این اهانت‌ها، با این فحش‌ها و براى این مملکت یک استوانه اى هستیم؛ ایستاده‌ایم اینجا. اگر خداى نخواسته یک چیزى، یک خطرى براى این مملکت پیش بیاید، ما ایستاده‌ایم در مقابلش و نمى ترسیم.

آخوند مى ایستد، شما فرار مى کنید

این آقایانى که مى گویند که ما مملکت را مى خواهیم حفظ کنیم، ما چطور هستیم و کذا هستیم، شما یادتان نیست که وقتى که متفقین آمدند اینجا، چطور فرار کردند این بیچاره‌ها از تهران تا به یزد. اگر یک آخوند پیدا کردید فرار کرده، یک آخوند، یک آخوند. آن روز که در بالاى تهران طیاره‌ها راه افتاده بود و مردم را مى ترساندند، من تهران بودم؛ خدا رحمت کند مرحوم آقا شیخ حسین قمى- رضوان اللَّه علیه- با ایشان در آن میدان شاپور، آنجا‌ها بودیم؛ ایشان سبیلش را چاق کرده بود با کمال طمأنینه، اصلش کأنه خبرى نیست من هم مثل او، هیچ ابداً، کأنه خبرى نیست. این بیچاره‌ها، این نظامیهایى که مى گویند این قدر ما کذا هستیم و کذا هستیم و براى مملکت چه مى کنیم، این‌ها وقتى که پاى استفاده و پاى بردن منافع و پاى زورگویى هست، این طورند. خدا نکند که یک روزى یک ورقى برگردد؛ اول کسى که فرار کند همین نشاندار‌ها هستند، و ما هستیم الحمد للَّه اینجا تا آخرش؛ مگر این‌ها بیایند بگیرند ما را ببرند، ما باز هستیم.

دین علیه دین

این دانشگاه اسلامى که آقایان مى خواهند درست کنند نه اینکه خیال کنید با اسلام آشتى کرده‌اند، خیر، قضیه قرآنى است که سر نیزه کردند در مقابل امیر المؤمنین- سلام اللَّه علیه- با حربه قرآن معاویه، امیر المؤمنین را شکست داد؛ با حربه قرآن، و الّا چند دقیقه دیگر، چند ساعت دیگر اگر مانده بود، آثارى از بنى امیه نمى ماند، لکن حیله کردند، قرآن آوردند [که] ما مُسْلم، شما هم مُسلم، أشهد أن لا اله الا اللَّه؛ این قرآن. این خوارج بدبخت احمق، مقدس احمق، که امام را نشناخته بود [ند]، هر چه حضرت امیر گفت: آقا صبر کنید، [گفتند:] خیر نمى شود، قرآن، الحکم للَّه، نمى شود، نمى شود، نمى شود. مى خواستند بکشند حضرت امیر را همین اصحاب، این خوارجْ اصحاب حضرت بودند؛ انصار حضرت بودند. آن‌ها حیله کردند؛ قرآن را بالاى نیزه‌ها کردند که «الْحَکَمُ بَیننا وَ بَینکمْ کتابُ اللَّه؛ الْحَکَمُ کتابُ اللَّه». حضرت [پیغام] فرستاد به اصحابش که جنگ مى کردند که آقا برگردید. گفت: آقا مهلت بدهید یک ساعت دیگر مانده. حضرت فرمود: مى کشند این‌ها مرا؛ ریخته‌اند دورم؛ شمشیر‌ها کشیده‌اند؛ اگر نیایید مى کشند. با قرآن، اسلام را شکست دادند.

توطئه شکست اسلام به اسم «دانشگاه اسلامى»

مگر مى شود با دانشگاه اسلامى، اسلام را شکست داد. مگر ما مى گذاریم شما «دانشگاه اسلامى» درست کنید. ما تفسیق مى کنیم آنکه وارد بشود در آن دانشگاه؛ بین ملت از بین خواهد رفت. مگر این‌ها مى توانند که اسلام و مسلمین و علماى اسلام را تحت وزارت فرهنگ قرار بدهند؟ غلط مى کند آن وزارت فرهنگى که دخالت در امر دیانت و اسلام مى کند. مگر ما مى گذاریم این مطالب بشود. مگر خمینى بمیرد؛ نعوذ باللَّه مراجع اسلام هم خداى نخواسته، از بین بروند. وقتى رفتیم ما دیگر تکلیفى نداریم، لکن ملت اسلام هست؛ ملت اسلام باز زنده است؛ الآن زندگى [را] از سر گرفته است، «بارَک اللَّهُ فیکم»!

سازش ناپذیرى ملت

ملت اسلام دیگر بیدار شد؛ دیگر نمى نشیند؛ اگر من هم برگردم ملت اسلام برنمى گردد. اشتباه نکنید، اگر خمینى هم با شما سازش کند ملت اسلام با شما سازش نمى کند. اشتباه نکنید، ما به‌‌ همان سنگرى که بودیم، هستیم. با تمام تصویبنامه هاى مخالف اسلام که گذشته است، مخالفیم؛ با تمام زورگویی‌ها مخالفیم؛ با تمام فشارهایى که بر ملت مى آید، مخالفیم؛ با تمام حبسیهایى که بى جهت حبس کرده‌اند، با حبس کردن آن‌ها مخالفیم. ما مرتجع هستیم که مى گوییم: بابا بیچاره‌ها را در بندرعباس، آخر چه کردند این بیچاره‌ها که اعدام کردید؟ چه کردند این‌ها که در بندرعباس فرستادید؟ چه کردند این‌ها را که در حبس قرار دادید؟ این بیچاره‌ها جز اینکه گفتند: بابا به قانون عمل کنید؛ بیایید همه‌مان، بزرگ‌هایشان گفتند به قانون، این بیچاره‌ها، کوچکتر‌ها هم، که خوب به تَبَع مسلمین و به تَبَع اسلام، فرض کنید یک کلمه هم گفته باشند؛ حالا این یک کلمه گفته‌اند، باید تا آخر عمر این بیچاره در بندرعباس [به] سر ببرد؟

بربریت قرون وسطایى

آقا یک قدرى اصلاح کنید خودتان را؛ یک قدرى از این حال ارتجاع بیرون بیایید؛ یک قدرى از این حال بربریت بیرون بیایید؛ یک قدرى از این کارهاى قرون وسطایى دست بردارید؛ این قدر مرتجع نباشید؛ متمدن باشید؛ مترقى باشید. مملکت را مترقى [کنید]، احترام به افراد مملکت بگذارید؛ مردم را این قدر بیچاره بار نیاورید، دانشگاه‌هایتان جورى نشود که برنامه‌هایش جوانهاى ما را بد بار بیاورند. جوانهاى ما را مبارز بار بیاورید؛ جوانهاى ما را جورى بار بیاورید که در مقابل استعمار ایستادگى کنند. ماى مرتجع این‌ها را مى گوییم.

«ترقى» یا فحشا و فساد و استبداد

اگر ما مرتجعیم بفرمایید. شماى مترقى دارید دسته دسته این بیچاره‌ها را، این جوانهاى ما را از بین مى برید. مدارستان، یک مدارس صحیحى نیست که انسان بتواند به آن‌ها اطمینان داشته باشد؛ برنامه‌هایتان یک برنامه هاى استعمارى است؛ همه‌اش بازى؛ همه‌اش فوتبال؛ همه‌اش چه. سایر ممالک هم این طورى است؟ پس این اتم‌ها را کى درست کرده است؟ پس این طیاره‌ها را کى درست کرده؟ «مملکت مترقى»! لوله، همین قم، همین قم؛ این لوله اى که براى آب در قم درست کرده‌اند؛ چون ایران درست کرده، قابل استعمال نیست. «مملکت مترقى»! تو از لولهنگ سازى هم باز بالا نرفتى. رزم آرا گفت: ما غیر لولهنگ سازى چیزى بلد نیستیم. کشتندش. این «مملکت مترقى»! این مملکت مترقى که الآن نسبت به هر چیزش احتیاج دارد به خارج؟ از اسرائیل کار‌شناس مى آورد، اى واى! به اسرائیل مى فرستد که یاد بگیرند. شهرداری‌ها از قم امسال رفته‌اند؛ از قم اشخاصى رفته‌اند؛ یعنى فرستاده‌اند آن‌ها را که بروند- مثل اینکه در روزنامه استوار هم بود این- که بروند در آنجا چیز یاد بگیرند. من نمى دانم از یهودی‌ها مى خواهند چه چیز یاد [بگیرند]؟ از آن‌ها تقلب باید یاد بگیرند؛ از آن‌ها باید خدعه و فریب یاد بگیرند. چه چیز مى خواهند یاد بگیرند؟ این «مملکت مترقى»! چه مى گویى؟ چه مى گویید شما‌ها؟ مگر با الفاظ مى شود؟ مگر با چهار تا زن فرستادن [به] مجلس، ترقى حاصل مى شود؟ مگر مرد‌ها که تا حالا بودند ترقى براى شما درست کردند تا ز‌‌نهایتان ترقى [درست کنند]؟ ما مى گوییم این‌ها را فرستادن در این مراکز جز فساد چیزى نیست. شما بعد تجربه کنید ببینید بعد از ده سال، بیست سال، سى سال دیگر، این‌ها را بفرستید، به خیال خودتان، ببینید اگر شما جز فساد چیز دیگرى دیدید؟ ما با ترقى زنان مخالف نیستیم، با این فحشا مخالفیم، با این کارهاى غلط مخالفیم

مگر مرد‌ها آزادند که زن‌ها مى خواهند آزاد باشند؟ «آزادْ مرد» و «آزادْ زن» با لفظ درست مى شود؟ مرد‌ها آزادند؟ در این مملکت الآن مرد‌ها آزادند؟ در چه چیز آزادند؟

و من عاجزم از اینکه تشکر کنم از جمیع ملتهاى مسلمین، اسلام؛ تشکر کنم از ملت بزرگ ایران، جمیع اصناف، جمیع طبقات، اینهایى که با ما همکارى کردند، اینهایى که در غم ما غم خوردند. تشکر بزرگ کنم از مراجع تقلید عظیم الشأن؛ زحمت کشیدند، تهران رفتند، اهانت‌ها دیدند در آنجا؛ زحمت‌ها کشیدند در آنجا. مراجع بزرگ از بلاد جمع شدند در مرکز؛ از مشهد تشریف آوردند؛ از اهواز تشریف آوردند؛ از قم اعاظم ما تشریف بردند؛ مراجع ما تشریف بردند؛ نجف همراهى کرد؛ قم، آن کسى هم که اینجا بود همراهى مى کرد. همه، همه با هم دست دادند به هم؛ فهماندند به اینکه ما ملت زنده هستیم؛ ما براى آزادى این ملت به همه جور حاضریم؛ یکىمان حبس مى رود؛ یکىمان زجر مى کشد؛ یکىمان اهانت مى شود؛ یکىمان فحش مى خورد؛ ما به همه چیزش حاضریم. حالا هم همین مراجع عظام تشریف دارند- کثّر اللَّه أمثالهم؛‌‌ همان مراجع نجف تشریف دارند- کثّر اللَّه أمثالهم؛‌‌ همان مراجع تهران و مشهد تشریف دارند- کثر اللَّه أمثالهم. اسلام این نیست که یک فرد داشته باشد، دو فرد داشته باشد، همه سرباز اسلامند؛ همه سربازان اسلامند؛ همه علما جان نثار اسلامند؛ نمى شود نباشند؛ همه هستند الحمد للَّه. همه دست به هم داده‌اند، چه آنکه صلاح دیده است که به ملایمت کار را انجام بدهد، چه آنکه صلاح دیده است با حدتْ کار را انجام بدهد؛ همه این‌ها از ما هستند. من لسانم ضعیف است که تشکر کنم از این افراد برجسته، از این علماى بزرگ؛ من نمى توانم تشکر کنم؛ خداى تبارک و تعالى آن‌ها را حفظ کند [آمین حضار]؛ خداى تبارک و تعالى سایه آن‌ها را بر سر ما و مسلمین مستدام بدارد [آمین حضار]. ما همه یک هستیم؛ یک؛ افرادْ زیاد، لکن آرا واحد؛ یک هستیم؛ همه یک هستیم. گمان نکند که کسى گمان نکند که، بشود با پخش یک چیزهاى مسموم بتواند که بین علماى اسلام جدایى بیندازد؛ هیچ امکان ندارد این مطلب؛ ما همه با هم هستیم؛ ما براى ذَبّ «۲» از اسلام و ذبّ از ایران و ذبّ از استقلال ایران و ذبّ از کیان اسلام، همه یک هستیم، یک حلقوم داریم. گمان نشود که خداى نخواسته، بچه‌ها خیال کنند که اختلافى در کار هست.

اهانت به مراجع، یعنى انقطاع ولایت

و من یک نصیحت مى کنم به بچه هاى طلاب؛ طلاب جوان که تازه آمده‌اند و حاد و تندند؛ و آن این است که آقایان، متوجه باشید اگر چنانچه شَطْر کلمه اى به یک نفر از مراجع اسلام، شطر کلمه اى اهانت بکند کسى به یک نفر از مراجع اسلام، بین او و خداى تبارک و تعالى ولایت منقطع مى شود. کوچک فرض مى کنید؟ فحش دادن به مراجع بزرگ ما را کوچک فرض مى کنید؟ اگر به واسطه بعضى از جهالت‌ها لطمه اى بر این نهضت بزرگ وارد بشود، معاقَبید پیش خداى تبارک و تعالى؛ توبه‌تان مشکل است قبول بشود، چون به حیثیت اسلام لطمه وارد مى شود. اگر کسى به من اهانت کرد، سیلى به صورت من زد، سیلى به صورت اولاد من زد، و اللَّه تعالى راضى نیستم در مقابل او کسى بایستد دفاع کند؛ راضى نیستم. من مى دانم، من مى دانم که بعض از افراد یا به جهالت یا به عمد مى خواهند تفرقه ما بین این مجتمع بیندازند. تفرقه بین این مجتمع معنایش این است که در اسلام خداى نخواسته خلل واقع بشود؛ استعمار به آرزوى خودش برسد

ما خودمان را باید فدا کنیم براى اسلام؛ آمال و آرزویمان را باید فدا کنیم براى اسلام. همه مراجع از شصت به آن طرفند؛ در عَشَره مشئومه یا میمونه. اگر براى خدا در این عشره از بین برویم، عشره میمونه است؛ و اگر چنانچه باز به [دنبال] آمال و آرزو باشیم مشئومه. همه مراجع از شصت به آن طرف هستند؛ دیگر مى شود که این اشخاصى که ریششان را در اسلام سفید کرده‌اند، این‌ها خداى نخواسته بر خلاف مصالح اسلام عملى بکنند؟ نمى شود آقا. اگر یکوقت اختلاف اجتهاد در کار باشد؛ مثل سایر مسائل شرعیه اختلاف اجتهاد در کار باشد، بچه‌ها و جوان‌ها نباید دخالت بکنند؛ خطرناک است؛ دشمن بیدار است. گمان نکنید که فحش به یک نفر است؛ فحش به یک جامعه اسلامى است؛ اهانت به یک جامعه اسلامى است؛ وَهْن وارد شدن بر یک جامعه اسلامى است.

دست برادرى به سوى مسلمین

من که اینجا نشسته‌ام دست تمام مراجع را مى بوسم؛ تمام مراجع اینجا، نجف، سایر بلاد، مشهد، تهران، هر جا هستند، دست همه علماى اسلام را من مى بوسم. مقصد بزرگ‌تر از این است آقا. من دست برادرى دراز مى کنم به تمام ملتهاى اسلام، به تمام مسلمین دنیا؛ در شرق و غرب عالم هر چه مسلم هستند، من از اینجا دست برادرى دراز مى کنم و دست آن‌ها را مى فشارم. ما خاضع هستیم براى همه علماى اسلام؛ شما هم باید خاضع باشید؛ همه، همه، همه باید خاضع باشید. این هم امرى است که به حضرات آقایان [گفتم]. البته نمى گویم واقعه اى هست؛ ان شاء اللَّه هیچ ابداً نیست؛ اما جوانند، بچه‌اند، گاهى وقت‌ها عصبانیتى پیدا مى کنند از این امور. آقا ما اهل یک ملت، اهل یک مملکت، اهل یک دیانت، اهل یک بساط، همه بر خوان نعمت خداى تبارک و تعالى نشسته‌ایم؛ همه باید شکر این نعمت را بگزاریم که یک همچو مراجع بزرگ داریم؛ متشکر باشیم از خدا که یک همچو افراد برجسته داریم؛ قدردانى کنیم از آن‌ها؛ عزت آن‌ها، عزت اسلام است؛ اهانت به آن‌ها اهانت به اسلام است. توجه داشته باشید، مبادا یکوقت خداى نخواسته، یک اهانتى به یک مسلمى، یک اهانتى به یک مرجعى، یک اهانتى به یک مؤمنى بشود که خداى تبارک و تعالى راضى نیست؛ و من مى ترسم که یکوقت خداى تبارک و تعالى ما را اخذ بکند، اخْذَ عزیزٍ مُقتدرٍ.

مطالب با این حرف‌ها تمام نمى شود؛ زیاد است حرف و من هم که دیگر قدرتش را ندارم که صحبت بکنم. از این جهت توفیق همه علماى اسلام را در خدمت به اسلام از خداى تبارک و تعالى درخواست دارم. خداوند تمام مراجع اسلام را در ظل حمایت خودش حفظ کند. سایه تمام مراجع اسلام را بر سر مسلمین و بر سر همه ما مستدام بدارد. دیانت اسلام را تقویت کند. دست اشخاصى که به استقلال مملکت ما، به اقتصاد مملکت ما خیانت مى کنند قطع کند.
و السلام علیکم.

 

منبع: پرتال امام خمینی

 

برچسب‌ها:

دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*

7 + 3 =