۰۷:۳۷ - ۱۳۹۲/۰۳/۲۲ ارزیابی حضور اصلاحطلبان در انتخابات شوراها

قهر سه گانه اصلاحات می شکند؟

ظاهرا آقایان اصلاحات متوجه نیستند که قشر فعال و عمده رأی دهندگان آنها جوانان احساسی و رادیکال هستند که البته آنها هم به دلیل سرخوردگی های متعدد دیگر کنشگران فعال به شمار نمی آیند و باید یک کاتالیزور(سرلیست قوی) و انرژی اکتیواسیون(حمایت پشتوانه های قوی سیاسی و ارائه دلایل قوی برای بازگشت به پارلمانتاریسم و مشارکت جدی در انتخابات) به آنها داده شود تا با صندوق ها آشتی کنند.

IMG10131140«مبارزه» (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام) – مرتضی مهدوی راد: چند روز قبل لیست کاندیداهای اصلاحطلبان در انتخابات شورای شهر تهران منتشر شد. در غیاب معصومه ابتکار و محسن هاشمی که رد صلاحیت شده اند، معدود چهره شاخصی چون احمد مسجدجامعی و الهه راستگو در این فهرست دیده می شوند و دیگران چهره های رده دوم و سوم اصلاحات اند که به هیچ وجه برای رأی دهندگان شناخته شده نیستند،البته از عبدالحسین مختاباد به عنوان خواننده مشهور بگذریم! ضمن اینکه فردی مثل شجاع پوریان هم با سابقه نمایندگی مجلسی که دارد، بیشتر برای مردم خوزستان و مناطق بختیاری نشین چهارمحال و کهکیلویه شناخته شده است و نه تهران!

بیا این شرایط وافعا معلوم نیست این آقایان چه جور فکر می کنند؟ آیا خودشان را جای رأی دهندگان متمایل به اصلاحات نمی گذارند؟ هیچ فکر کرده اند چه طور می خواهند اینها را پای صندوق بکشانند؟ آیا آنها تصور می کنند هر لیستی ارائه دهند، حامیان اصلاحات بلافاصله از روی آن لیست رونویسی خواهند کرد؟

مشخص است که چنین فرضی(که شاید در مورد اصولگرایان تا حدودی صادق باشد) در مورد اصلاحطلبان باطل است. رأی دهندگان اصلاحات سالهاست که با صندوق های رأی قهر کرده اند و یا لااقل تمایل شان به مشارکت کاهش یافته و به راحتی به کنش جدی واداشته نمی شوند.

البته این هر اجتماعی، تنها مشکل اصلاحات نیست. از نظر من که خود را خط امامی می دانم و نه دوم خردادی، در حال حاضر اصلاحات با سه نوع قهر مواجه است:

قهر با حاکمیت:

اصلاحطلبان از زمان واقعه کوی دانشگاه فهمیده اند که بخش هایی از حاکمیت سر آشتی با آنها ندارد. این البته مربوط به زمانی است که در حاکمیت بودند(با در دست داشتن قوای مجریه، مقننه و شوراهای شهر).

البته مشکل این نیست که حاکمیت با اصلاحات قهر کرده(یا اصلا آنها را پذیرفته بوده که بعد با آنها قهر کند) یا اصلاحات با حاکمیت. مشکل(یا بهتر بگوییم واقعیت) اینست که بخش هایی از حاکمیت(همچون سپاه) قصد پذیرش اصلاحات را ندارد. حوادث ۸۸ هم(فارغ از اینکه مقصر که بود یا مقصرتر که) آخرین ضربه بود به اصلاحات تا آنها را در گوشه رینگ بوکس قرار دهد و نزد قاطبه مردم مذهبی، بی اعتبار سازد.

بنابراین به جای بحث بر سر تقدم و تأخر مرغ و تخم مرغ(بررسی تقصیرات حاکمیت یا اصلاحات)، اصلاح طلبان بهتر است که:

الف) راه دیگری برگزینند که:

-          متفاوت با راه های پیشین باشد. مطمئنا تکرار راه های گذشته به جایی نمی رسد(نه اصلاحات پارلمانتاریستی با استراتژی های گذشته و نه خروج از حاکمیت و جنبش خیابانی)،

-          راه میانبری هم وجود ندارد(سفیر فرستادن نزد رهبری و نوشتن نامه «غلط کردم» جواب نمی دهد) پس بهتر است نسبتشان را با انقلاب معلوم کنند تا فضا از دوقطبی «حق مطلق/باطل مطلق»ی که اصولگرایان ساخته اند و از طریق رسانه ملی و رسانه های حاکمیتی چون کیهان تبلیغ می کنند، خارج شود. همچنین مطالبات مردم را بشناسند، بپذیرند و پیگیری کنند تا از رهگذر آشتی با کل مردم(و نه لایه های مدرن) بخش های ناسازگار حاکمیت مجاب به پذیرش آنان شود.

اگر اصلاحطلبان(خط امامی های گذشته) نسبت خود با انقلاب و مردم را فراموش نکرده بودند، آیا محمود احمدی نژادی که در دهه شصت جزو جناح راست دفتر تحکیم بوده، در دهه هفتاد جزو دولت هاشمی و حامیان پرشور او بوده و هیچ گاه تفکر خط امامی و چپ نداشته، می توانست به یک باره پرچم عداتخواهی و انقلابی گری را که اصلاحطلبان بر زمین انداخته اند، بلند کند و با جذب آراء مردمی را که «انقلاب و «عدالت» برایشان ارزش است، در انتخابات ریاستجمهوری ۸۴ پیروز شود؟

ب) وقتی راه معلوم شد:

-          هر قطاری نمی تواند به مقصد برسد(آرایش سیاسی جدیدی لازم است و تحول اساسی در احزاب اصلاحطلب که خلاء «حزب مشارکت» و «سازمان مجاهدین» را پر کند، حزب «اعتماد ملی» را با کنار گذاشتن کروبی از نو بسازد، تشکلهای سندیکایی همچون «انجمن اسلامی معلمان»، «انجمن اسلامی جامعه پزشکی»، «انجمن اسلامی دانشجویان»(دفتر تحکیم وحدت)، «خانه کارگر» و «مجمع روحانیون مبارز» را که تحت الشعاع هژمونی جبهه مشارکت و دست اندازی سیاسی آنان، تضعیف شده اند، از نو سامان دهند)،

-          و هر لوکوموتیورانی هم نمی تواند براند!(کاندیداها و سرلیست های انتخاباتی باید کاریزمای شخصی، سابقه و توانایی فردی و برنامه جدی داشته باشند).

قهر درون اصلاحات:

گذشته از تردید آقایان بر سر تحریم(نظیر آنچه سازمان مجاهدین انقلاب کرد)، حضور حداقلی یا حضور حداکثری ظاهرا دعوای شخصی و گروهی درون اصلاحات تمامی ندارد.

به عنوان مثال؛ معلوم نیست با چه توجیهی، ابراهیم اصغرزاده را که در نهایت تأیید صلاحیت شده در لیست اصلاحات راه نداده اند. اصغرزاده که در مناظره «دیروز، امروز، فردا» تا توانست از مشارکتی ها حمایت کرد و هندوانه زیربغل میردامادی گذاشت(آنطور که خود اصغرزاده در مصاحبه ای گفت میردامادی از زندان با او تماس گرفته و تشکر کرده). اشتباهات و تک روی های اصغرزاده در شورای شهر اول و انتخالات ریاست جمهوری ۸۰ به جای خود، اما تاوانش را هم داد. هم از حزب همبستگی (که خودش دبیر کل بود) خارج شد و هم عملا از گود سیاست بیرون رانده شد! (بگذریم از اینکه حزب همبستگی بعد از آن ماجرا رسما منفعل شد و چند سال قبل هم با کنار رفتن راهچمندی رسما مضمحل گردید) در انتخابات مجلس نهم(برخلاف مجلس هشتم که تأیید شده و چون در لیست اصلاحات جایی نداشت، رأی نیاورده بود) هم همراستا با تحریم اصلاحطلبان، شرکت نکرد. دیگر چه امتیازی باید به سران اصلاحات بدهد؟

وقتی آقایان اختلافات درونی خودشان را نمی توانند حل کنند، چطور انتظار دارند تشکیک رأی دهندگان شان برطرف شود؟

قهر با رأی دهندگان:

ظاهرا آقایان اصلاحات متوجه نیستند که قشر فعال و عمده رأی دهندگان آنها جوانان احساسی و رادیکال هستند که البته آنها هم به دلیل سرخوردگی های متعدد دیگر کنشگران فعال به شمار نمی آیند و باید یک کاتالیزور(سرلیست قوی) و انرژی اکتیواسیون(حمایت پشتوانه های قوی سیاسی و ارائه دلایل قوی برای بازگشت به پارلمانتاریسم و مشارکت جدی در انتخابات) به آنها داده شود تا با صندوق ها آشتی کنند (برخلاف قشر جوان و قشر سنتی طرفدار اصولگرایان که همواره کنشگران فعال اند و تحت هیچ شرایطی از صندوق کناره نمی گیرند).

اما کجاست این کاتالیزور و انرژی اکتیواسیون؟ نه در انتخابات ریاست جمهوری اصلاحات کاتالیزوری دارد(در غیاب هاشمی و خاتمی) و نه در انتخابات شورای شهر. آیا واقعا با چنین لیست ضعیفی، اصلاحطلبان انتظار مشارکت جدی هواداران خود را دارند؟ (چه برسد به جذب آرا خاکستری و آرایی خارج از جامعه هدف خود، نظیر آنچه موسوی در انتخابات ۸۸ از دل جامعه مذهبی توانست جذب کند) آنهم در شرایطی که انتخابات مجلس نهم را تحریم کرده اند و باید برای بازگشت به پارلمانتاریسم، دلایل قوی، استراتژی قابل قوی و تاکتیک ارائه دهند؟

آیا این چنین آرایش ضعیفی، مضحکه کردن اصلاحات نزد حاکمیت، رقیبان و هواداران نیست؟

مشکل اصلاحطلبان اینست که نه آرمانگرا(انقلابی و خط امامی به نحوی که هاله تقدس و حق مطلق جناح اصولگرا را بشکنند و داغ کفر مطلق را از خود بزدایند تا عامه مردم دوباره به سوی آنان رو نمایند) هستند و نه واقع گرا(درک درستی از جامعه ایران و یا حداقل جامعه هدف خود دارند). معلوم نیست تا کی اصلاحطلبان می خواهند کورکورانه با اصولگرایان(که همه گونه حمایت حاکمیتی را به عنوان پشتوانه خود دارند) رقابت کنند؟

::

دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*

+ 81 = 83