۱۰:۳۶ - ۱۳۹۲/۰۴/۱۷ کوی دانشگاه 78 به روایت شاهدان عینی (2)

دفتر تحکیم بچه‏ها را به آرامش دعوت کرد

به نظر من صحیح‏ترین واکنش، واکنش تحکیم وحدت بود که هیچ گَزَکى به دست اینها ندهیم و برویم داخل مسجد بنشینیم. اما قضیه این نبود. اینها از قبل برنامه‏ریزى کرده و آماده بودند. برخلاف نظر آنها که مى‏گویند اگر ما در کوى مانده بودیم اتفاقى نمى‏افتاد، من مى‏گویم در هر حال و به هر شکلى اینها حرکات ایذایى خود را انجام مى‏دادند.

tahkim«مبارزه» (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام): بخش دوم میزگرد شاهدان عینی کوی دانشگاه ۷۸ که با عنوان «تامل بر آنچه در ۱۸ تیر گذشت‏» در ماهنامه لوح (مهرماه ۱۳۷۸) منتشر شده، تحلیل چهار شاهد حاضر از روند ادامه و پایان درگیری های کوی است. راویان بارها از نقش دفتر تحکیم وحدت در دعوت دفتر تحکیم وحدت به آرامش و بازگشت دانشجویان از خیابان به محوطه کوی سخن می گویند و به جز راوی چهارم که می گوید: “به نظر من صحیح‏ترین واکنش، واکنش تحکیم وحدت بود که هیچ گَزَکى به دست اینها ندهیم و برویم داخل مسجد بنشینیم”، دیگران معتقدند تلاش دفتر تحکیم برای آرامش کردن اعتراضات و بازگشت دانشجویان به داخل کوی، سبب ناکامی اعتراضات شده است. بدیهی است که قاطبه دانشجویان در آن روزها تحت تأثیر فجایع رخ داده در کوی، مواضع رادیکال و احساسی داشتند به حدی که پس از مشاهده مواضع قانونگرایانه و ملایم تر دفتر تحکیم وحدت، این تشکیلات را جزوی از ساختار حاکمیت و قدرت به شمار آورده و خواستار اقدامات تندتر بودند.

بخش دوم این میزگرد عینا در ادامه می آید.

(تصویر: علی افشاری و اکبر عطری دو عضو فراکسیون مدرن و شورای مرکزی دفتر تحکیم در کنفرانس مطبوعاتی دفتر تحکیم وحدت- دوشنبه ۲۱ تیر ماه ۱۳۷۸)

:::

لوح: تحلیل شما از پیدایش و چگونگى این حرکت چیست؟

راوى دو: تظاهرات و ساعت آن در کوى خیلى عادى است. در این دوسه ساله، براى قطع آب کوى گرفته تا چیزهاى دیگر، تظاهراتى مى‏شد. حتى وقتى شایع شد که در انتخابات دوم خرداد تقلب مى‏شود، تظاهراتى از این وسیع‏تر و خشمگینانه‏تر رخ داد و هیچ اتفاقى پیش نیامد. اما اینجا چون دانشجویان از جناح اصلاح‏طلب کمى ناامید بودند و فقط حرف شنیده بودند و آن نامه سعید امامى هم خیلى اثر گذاشته بود، بچه‏ها مى‏خواستند کار را به یک جایى برسانند. چیز غیرعادى، رفتار نیروى انتظامى بود و به نظر من این حرکت خودسرانه از سوى بعضى فرماندهان نبود بلکه طرح‏ریزى شده بود. از تعبیر خودسر و محافل خودسر در کشور ما، براى پوشاندن خیلى چیزها و حتى عمیق‏ترین مسائل استفاده مى‏شود.

koy 78-32راوى یک: در این مورد خاص جریان واقعاً خودجوش بود. حرکت با شعارهاى اصلاح‏طلبانه شروع شد. شعارهاى رادیکالِ بعدى، به اهداف اولیه دانشجوها برنمى‏گشت. نکته مهم این است که علت حرکت‏توقیف روزنامه سلام بعدها فراموش مى‏شود. خواستهاى بعدى دانشجویان به‏نحوى معلول فاجعه کوى است، مثلاً آزادى دانشجوهاى زندانى، تحویل جنازه‏ها، عزل سرتیپ لطفیان. یعنى جریان منحرف شد. دفتر تحکیم هم در این تغییر مسیر و انحراف مسئول بود. این خواستها مى‏شود محور اصلى و بچه‏ها را به دنبال خود مى‏کشاند.

مسئله دیگر اختلاف بین دانشجوهاست که از شب اول وجود داشت. مثلاً زمانى که ساعت ۳/۵ صبح جمعه (قبل از درگیرى) بچه‏ها جمع شده بودند و حرف مى‏زدند، عده‏اى که خود را اصلاح‏طلب هم مى‏دانستند آنها را مسلمان نمى‏دانستند و مى‏گفتند “چرا نمى‏گذارید بچه‏مسلمان ها حرف بزنند؟” همان تقسیم‏بندى رایج در جامعه که همه را گزینش مى‏کنند آنجا هم از شب اول عمل مى‏کرد.

راوى دو: توجه کنیم که صرف‏نظر از آنچه روى داده، دانشجویان در چه وضعیتى هستند، چون نوع وجودِ انسان در حالت عادى، تأثیر زیادى بر واکنشهاى او در اوضاع بحرانى دارد. این دانشجو در وضع عادى به زندگى اجتماعى و سیاسى خود چطور نگاه مى‏کند؟ من پنج‏شش سال است در دانشگاهم و مى‏بینم این دانشجو اصلاً جدى نیست؛ حتى به زنده‏بودنش‏از نظر فلسفى‏جدى نگاه نمى‏کند، تا چه رسد به مسائل سیاسى. اصلاً به سیاست به طور علمى و دقیق، به صورت مجموعه‏اى از نیروهایى که در واقعیت، و نه در خیالات، عمل مى‏کنند نگاه نمى‏کند. همه از تعطیل شدن روزنامه و محدودشدن آزادى بدشان مى‏آید؛ جمع تشکیل مى‏شود اما بلافاصله مسخره‏بازى شروع مى‏شود. دانشجوها مى‏خندند و چرت و پرت مى‏گویند. در چهره و فکر این دانشجو آدم جدى نمى‏بینى که فکر کند این حرکتش باید در این درگیرى سیاسى باعث تحولى بشود و موازنه نیروها را تا حدى به هم بزند. دانشجوها اصلاً این طور نیستند. به زندگى فکرى و سیاسى‏شان جدى فکر نمى‏کنند. دغدغه فکر و سیاست ندارند. دغدغه‏هایشان اصلاً دغدغه آزادى به معنایى که هزینه‏اش را بدهند نیست.

koy 68این هم دلیل دارد: تعطیل فکر در کشور ما. فکر که عموماً تعطیل است و کمتر کسى پى فکر فلسفى و سیاسى مى‏رود. البته خود این معلول خیلى چیزها و خیلى جریانات اجتماعى است که اگر به طرفش برویم مثنوى هفتاد من کاغذ مى‏شود. بنابراین ما با دانشجویى با این خصوصیات مواجهیم: اهل فکر کردن نیست، آمده دانشگاه نه براى آنکه دانشگاه محل فکر کردن و زندگى فکرى‏اش باشد، بلکه براى آنکه از مزایاى دانشگاه رفتن استفاده کند. حالا این نیرو مى‏آید مقابل یک نیروى کاملاً متشکل‏هم از نظر سیاسى و هم ایدئولوژیک‏مى‏ایستد. قبول کنیم که محافظه‏کارها ایدئولوژىِ قوى دارند، نیروى نظامى هم دارند و از همه چیز استفاده مى‏کنند. آدمهایى که جدى نیستند و تشکل ندارند فقط با احساس، با شور به میدان مى‏آیند. فجایعى را که در این بیست سال اتفاق افتاده همه ما با گوشت و خونمان حس کرده‏ایم. نه از طبقه مرفهیم که خودمان را جدا کرده باشیم و نه جور دیگر که فشارها را نفهمیم. صد بار براى ما مشکل درست کرده‏اند، یا در شهرستان توى سر ما زده‏اند. اینها براى ایجاد حس و شور کافى است، اما فکر به وجود نمى‏آورد. بحران اجتماعى و بحران اقتصادى روى دانشجو اثر مى‏گذارد.


بعد مسئله تشکل. تشکل مستقل که از آسمان به زمین نمى‏افتد. تشکل خودش معلول است یعنى من و شما و ایشان باید جرئت بکنیم کنار هم بنشینیم و امکانش را داشته باشیم‏منظورم امکان اقتصادى و امنیتى است. اینها وجود ندارد و من بعید مى‏دانم به این زودى به‏وجود بیاید. این جریان ضرورتش را نشان داد، اما قبل از ضرورت تشکل، ضرورت چیزهاى دیگرى را نشان داد.

بنابراین دانشجوها چون اهل فکر نیستند، در این جریانها تابع حرکت توده‏وار و احساسى مى‏شوند. ممکن است یک دسته سه‏چهار نفرى که به گوشه‏اى از جریانهاى فکرى گذشته و حال متصلّند جریان را به‏دست بگیرند و هر جا مى‏خواهند بکشانند.

koy 78-27در این مدتى که در ایران دانشگاه داشته‏ایم، هیچ وقت وضعیت عادى نبوده که بگوییم دانشگاه محل درس خواندن است و مثلاً حزب جاى کار سیاسى. ما در ایران هم با مدرنیته روبه‏روییم و هم با سنت و مذهب. در این وضعیت بغرنج‏که طولانى هم شده است‏این وظیفه سیاسى به دوش دانشجوست و تا آینده دور هم خواهد بود. دانشجوها وقتى از کوى بیرون رفتند، مى‏خواستند حرکت را به تمام شهر گسترش دهند، اما نمى‏دانستند چه مى‏خواهند. خواسته شما که مى‏خواهى بروى میدان انقلاب چیست؟ مى‏خواهى مردم بفهمند؟ یک مقدار این است. یک عده دم از انقلاب مى‏زدند؛ این یعنى چه؟ یعنى آنقدر نیرو داریم که این حرفها را بزنیم؟ واقعاً محافظه‏کارى نیست که بنشینیم و نیروهایمان را محاسبه کنیم. این عقلانى‏ترین کار است.

من با آنهایى که مى‏گفتند در کوى بمانیم موافق بودم اما استدلالشان را نمى‏پذیرفتم. آنها اصلاً حرف دانشجو را نمى‏فهمیدند. نمى‏دانستند چه بگویند که دانشجو بفهمد اولاً کلاه سرش نرود و جریان ماست‏مالى نشود؛ ثانیاً به یک حرکت عقلانى منجر شود که حداقلش رشد فکرى دانشجوست. شعار دادن رشد نیست. مى‏تواند در تا حدى و سطحى عمل کند، اما کاملاً پاره‏پاره و تکه‏تکه است.

دانشجوها، به علت همان ناتوانى در تعقل و تفکر، نمى‏توانستند همفکر خود را پیدا کنند و به همدیگر اعتماد کنند. این باعث مى‏شد که شاخه‏هاى دانشجویى قدرت، مثل تحکیم وحدت، بتوانند جریان را دست خود بگیرند.

اگر مسئله فقط عدم تفکر است و هرکس‏اگر بخواهدمى‏تواند جنبش دانشجویى را به دنبال خود بکشاند، چرا بسیج و انصار نمى‏توانند یک جریان همه‏گیر دانشجویى بسازند، با اینکه همکارى با آنها مزایاى زیادى هم دارد.

koy 78-26راوى دو: صِرف دورى از انصار نشان‏دهنده وجود فکر نیست. مسئله فقط ایدئولوژیک نیست. نه که انصار ایدئولوژى ندارند؛ ایدئولوژى دارند، ولى مردم خود را در برابر آنها مى‏دانند. فکر نکن که آنها هم هرکس را که جلو رفت قبول مى‏کنند. آنها گروهِ بازى نیستند که هرکسى را بپذیرند. هرکس هم مى‏آید دانشگاه دنبال قدرت و پول نیست. دانشجوها تحلیل مى‏کنند که این قدرتها دردسر هم دارد و معمولاً دنبال حدى از آرامش‏اند. نرفتن به دنبال انصار نشان‏دهنده فکر نیست، نشانگر یک حس است: حسِ همه ما که آنها نابودشدنى‏اند. این حس به‏خودى‏خود از من آدم جدى نمى‏سازد. اگر بخواهم جدى بشوم خیلى زحمتها باید بکشم.

تحلیل من این است که دانشجوها به یک جریان کور دست زدند. بعد هم نیروهایشان را از دست دادند، خسته شدند و دیدند که تشکلهاى وابسته به‏قدرت هم ولشان کردند و کسى را ندارند. در مقابلشان، یک نیروى متشکل نظامى وجود داشت که آمد و جریان را به نفع خودش تغییر داد. خود انصار آمدند آتش زدند و انداختند گردن ما.

تنها نتیجه این فجایع، این نبود که دانشجوها فهمیدند تشکل مستقل ندارند. این فجایع یک رشته نتایج و تبعات دارد. خیلیها را ما نمى‏توانیم تحلیل کنیم. من اصلاً به وضعیتى که پیش آمده خوشبین نیستم. متأسفانه این طور نیست که بچه‏ها نشسته باشند و فکر کرده باشند که این جور است، بنابراین به نتیجه عقلانى رسیده‏ایم که دفعه بعد، بر اساس یک تفسیر و برداشت و نتیجه‏گیرى عقلانى، نیروهایمان را سازمان دهیم؛ اصلاً این جور نیست. یک مسئله اصلى این است که اعتماد بین دانشجویان شکسته شده و ترمیم آن زمان زیادى مى‏برد.

یکى از آدمهاى مسن‏تر روز دوشنبه مى‏گفت چیزى که در چهره بچه‏ها مى‏بینم بى‏اعتمادى و فکر این است که دارند مورد سوءاستفاده قرار مى‏گیرند و آلت دست مى‏شوند.

راوى چهار: تعطیل‏شدن فکر را من بى‏تفاوتىِ اجتماعىـ ‏سیاسى مى‏بینم. چیزى که در جامعه هست و، به‏تَبَع آن، بین دانشجوها هم هست. فکر کار مى‏کند، تعطیل نشده؛ منتها به چیزهایى فرعى مى‏پردازد. فکر مشغول ریشه‏هاى اصلى مسائل نیست.

koy 78- 15در مورد تفسیر دانشجوها از حرکت، خیلى جاها مى‏شنیدم که بچه‏ها از نیاز به تشکلهاى مستقل صحبت مى‏کردند. اما اکثراً از شرایط عینى و ذهنى آن درک درستى نداشتند. یکى عده از بچه‏ها دچار یأس و سرخوردگى شده بودند. یک جور انفعال هم بود که در تئورى توطئه خود را نشان مى‏داد. مثلاً مى‏گفتند تمام این حرکات‏از پیدا شدن نامه سعید امامى تا راهپیمایى پنجشنبه شب و درگیریهاى جمعه و کشیده شدن به خیابان‏همگى توطئه از طرف جناحهاى حکومت بوده تا چنین سرکوبى‏اى انجام شود. در نهایت، نتیجه مى‏گرفتند که اگر پس‏فردا هم حرکتى شد، بهترین کار نشستن در خانه است چون دوباره بازیچه مى‏شویم.

راوى یک: تشکلهاى موجود دانشجویى خود را در خدمت درگیریهاى جناحى قرار داده‏اند و تا این طور است، دانشجو همیشه فکر مى‏کند آلت‏دست شده است. البته باید به جوان‏بودن جنبش دانشجویى هم توجه شود. باید زمان بگذرد و جنبش پیشرفت کند تا بتواند به اهداف خود برسد. در این حرکت، سردرگمى دانشجوها خیلى مشهود بود، یعنى نمى‏دانستند چه مى‏خواهند. از طرف دیگر، مردم را به حمایت مى‏طلبیدند. این طلب حمایت بود که تا حد زیادى باعث انحراف و انگ زدن به دانشجوها شد. البته باید اضافه کنم اکثریت قریب‏به‏اتفاق دانشجوها خواهان اصلاحات بودند و خیلى کم بودند کسانى که اعلام براندازى مى‏کردند. اما بستر فکرى و آمال خواستهاى مردم با ما تفاوت داشت. این دو جریان که به هم رسیدند تناقض پدیدار شد. مسائل بعدى، بیشتر تبعات تأثیر متقابل این دو نوع خواسته‏ها بر یکدیگر بود.

 مى‏شود گفت حرکت فراتر از توان دانشجویان پیش مى‏رفت؟

راوى یک: یقیناً این طور بود. ساعت سه ونیم چهار صبح جمعه (قبل از درگیرى) جلو کوى شایع شد که توقیف روزنامه سلام رفع شده است، اما هیچ‏کس به آن توجه نکرد. انگار نه انگار که اصل تظاهرات به دلیل همین توقیف بوده است (بگذریم از اینکه بعد معلوم شد این شایعه و دروغ است، اما آن وقت هیچ‏کس این را نمى‏دانست). از یک طرف، دانشجوها نمى‏خواستند انگ آشوبگر بخورند؛ از طرف دیگر، مى‏خواستند حرکت را به تمام شهر بکشانند. ما مردم را به حمایت از خودمان خواندیم بدون توجه به اینکه آنها با خواستهاى خودشان وارد این حرکت مى‏شوند. ورود مردم تناقض بین سطح خواستهاى آنها و دانشجویان را آشکار کرد و در خیلى موارد دانشجوها دنباله‏رو شعارهاى دیگران شدند. اینطور بود که جریان لوث و خیلى راحت خاموش شد.

koy 78- 3راوى چهار: حرکت از یک چیز خیلى رفرمیستى شروع شد. هر چه جلوتر مى‏رویم، خواسته‏ها رادیکال‏تر مى‏شود. این را مى‏توان این‏طور تبیین کرد که لایه‏هاى جدیدترى از مردم و دانشجوها وارد مى‏شوند و خواسته‏هاى جدیدترى مطرح مى‏کنند. این یک وجه است. وجه دیگر این است که خود آن دانشجویانى هم که قبلاً شعارهاى رفرمیستى مى‏دادند، رادیکال‏تر شدند. اینطور نبود که یک عده بیایند و بگویند سلام و لاغیر؛ بعد عده دیگرى بیایند بگویند برویم در خیابان. شاید افراد جدید مى‏آمدند اما خود دانشجوها هم مرتباً شعارهایشان را تغییر مى‏دادند. اگر بخواهیم جمع‏بندى کنیم باید بگوییم ذهنیت خیلى جلوتر از عینیت موجود بود. شاید خیلى از کسانى که شعار مى‏دادند نمى‏فهمیدند پشتش چى خوابیده؛ مثلاً وقتى مى‏گویند “واى به روزى که مسلّح شویم‏” این یعنى چه؛ یا وقتى مى‏گویند “بیست سال سکوت تموم شد/مردم قیام شروع شد” واقعاً نمى‏فهمند پشت این چى خوابیده. یا اول مى‏گوید “مى‏کشم مى‏کشم آنکه برادرم کشت‏”، بعد برمى‏گردد مى‏گوید “آقا خشونت به خرج ندهید”. این تضادها خیلى ملموس بود. ذهنیت خیلى جلو رفته بود. لایه‏هاى رادیکال این شعارها را مى‏دادند بقیه هم در آن جوّ به تأسى از آنها این شعارها را تکرار مى‏کردند، بدون اینکه کمترین توانایى از طرف هیچ یک از لایه‏ها براى پیشبرد این شعارها وجود داشته باشد.

راوى دو: من مى‏گویم حسى بود. جوشیده بود. فکر، برنامه‏ریزى و هیچ چیز دیگرى پشتش نبود.

راوى چهار: تو گفتى که از وقتى دانشجوها و مردم با هم شدند انگ زدن شروع شد. من قبول ندارم. یعنى مى‏شود دو جور نگاه کرد. یکى اینکه حملات اینها عکس‏العملى در برابر حرکت دانشجوها بود، یا اینکه بپذیریم حملات اینها از قبل برنامه‏ریزى شده بود. اگر به این برسیم که حملات اینها عکس‏العملِ حرکات بچه‏ها بود، به نظر من صحیح‏ترین واکنش، واکنش تحکیم وحدت بود که هیچ گَزَکى به دست اینها ندهیم و برویم داخل مسجد بنشینیم. اما قضیه این نبود. اینها از قبل برنامه‏ریزى کرده و آماده بودند. به همین دلیل هر نوع واکنشى نشان داده مى‏شد فرقى نمى‏کرد و آنها حتماً کار خودشان را مى‏کردند. برخلاف نظر آنها که مى‏گویند اگر ما در کوى مانده بودیم اتفاقى نمى‏افتاد، من مى‏گویم در هر حال و به هر شکلى اینها حرکات ایذایى خود را انجام مى‏دادند.

راوى یک: نظر شما این است که آنها مى‏خواستند با یک جناح خاص تسویه حساب کنند. در این بین کسانى هم، مثلاً دانشجوها، پیدا شدند که فکر مى‏کردند از طرف آن جناح حمایت مى‏شوند.

koy 78 - 2راوى چهار: من مى‏خواهم این برداشت نشود که تا زمانى که مردم نیامده بودند، دانشجویان علیه ارکان نظام شعار نمى‏دادند. حرف آن طرف همه‏اش این است که آنها که این حرفها را مى‏زدند دانشجو نبودند. واژه‏اى هم که ساخته‏اند جالب است: “دانشجونما”. یا مثلاً مى‏گویند عده‏اى حدود ۱۲۰۰ نفر دستگیر کرده‏ایم که فقط ده‏درصدشان دانشجو هستند. انگار هرکس غیردانشجو بوده جرمِ فوق‏العاده‏اى مرتکب شده و دانشجو نبودن چیز خیلى عجیب‏وغریبى است.

راوى دو: خود دفتر تحکیم وحدت از مردم خواست بیایند و بعد ولشان کرد. با آمدن مردم، رادیکال‏تر شد اما در اصل هم رادیکال بود.

راوى یک: بستر یک سرى شعار آماده نبود و داده نمى‏شد، اما روزهایى رسید که آن شعارها داده شد. منظورم این بود که اگر حرکت در مسیر دانشجویى خود باقى مى‏ماند واقعاً این شعارها داده مى‏شد؟ سؤال من این است.

راوى چهار: مى‏شود این سوال را مطرح کرد: آیا این امکان بود که حرکتْ دانشجویى باقى بماند؟

راوى دو: با آن فجایع نه.

راوى چهار: این حرکت اجتناب‏ناپذیر بود.

راوى دو: من خیلى دوست داشتم که حرکت را بشود کنترل کرد، اما نمى‏شد. واقعیت حرکت جورى بود که نمى‏توانست کنترل شود.

راوى یک: منظور من این بود که خیلى درسها مى‏شود گرفت.

راوى دو: درسهایى که مى‏توانیم بگیریم خیلى زیادند. بستگى دارد به عمق تحلیل ما از این جریان، ولى یک واقعیت هم داریم که عبارت است از بى‏اعتمادى بین دانشجوها و سرکوبى آنها. سرکوبى، به‏عنوان پیامدهاى جریان، الآن ادامه دارد. چیزى که باعث تأسف من است این است که روزى یکى از دوستان مى‏گفت تا وقت داریم باید بنشینیم کار فکرى عمیق بکنیم. پنج سال پیش بود. مى‏گفت فرصتهایى پیش مى‏آید و آن وقت احتیاج به فکر است. الآن زمینه اجتماعى براى به وجود آمدن حرکت مستقل فراهم است. مى‏دانى چرا؟ چون دوم خرداد جریانى براى خاتمى نیست، گسترده‏تر از این حرفهاست. هرکسى حق دارد به عنوان معترضه از دوم خرداد به نفع خودش حرف بزند. دوم خرداد مال خاتمى نیست، مال مردم است. هر حرکت دانشجویى مى‏تواند با تکیه بر آن هر شبهه‏اى را از خودش رفع کند و سریع مقبولیت اجتماعى به دست بیاورد. ولى بحث این است که گروههاى دانشجویى زمینه فراهمِ اجتماعى را دارند اما فکرش را ندارند. این باعث تاسف است.

koy 77راوى یک: شما از این جریان خیلى هم اظهار تأسف نکنید چون این جریان جوانتر از آن است که به این سرعت بخواهد به چیزهاى زیادى برسد.

راوى دو: من نمى‏گویم به چیزى برسد. وقتى شما مى‏گویید جوان است و ما تازه شروع کرده‏ایم، یاد چیزى مى‏افتم که دکتر مؤمنى سر کلاس مى‏گفت که وقتى آمدند برنامه توسعه را در ایران پیاده کنند، گفتند هشت سال دیگر وضعتان خوب مى‏شود. هشت سال گذشت، گفتند چهار سال دیگر صبر کنید. چهار سال تمام شد، گفتند یک هشت سال دیگر. اینها که آمدند گفتند اصلاً معلوم نیست و جریان اصلاح درازمدت است. من نمى‏گویم جریان اجتماعى زود به نتیجه مى‏رسد، مى‏دانم که جریانِ خیلى درازمدتى است ولى این به‏معناى آن نیست که ما در لحظه‏اى که از آن حرف مى‏زنیم جدى برخورد نکنیم. تازه جنبش دانشجویى آنقدرها هم جوان نیست. این جنبش فجایعى را از سر گذرانده که اگر بخواهیم بشماریم از خیلى کشورهاى دیگر بیشتر است. مسئله اصلى جدى نگرفتن تجارب است.

راوى یک: اگر آن جور بخواهى نگاه کنى، در یک مقطع به خیلى چیزها هم رسیده. مثلاً انقلاب را همین دانشجوها دنبالش بودند و به پیروزى رساندند. در یک فضا و موقعیت به خیلى چیزها رسیده است. نکته دیگرى که مى‏خواهم بگویم این است که تو گفتى این سناریو از پیش نوشته شده بوده و آنها به هر حال کارشان را مى‏کردند. شاید در این جریان بتوانیم به بعضى انگیزه‏هاى کاملاً شخصى هم توجه کنیم. البته این را مى‏گویم شاید خیلى موثق نباشد، اما گفته مى‏شود که سردار نظرى با انگیزه کاملاً شخصى دنبال دستاویزى بود تا بچه‏ها را سرکوب کند چون در یک جریانى بچه‏ها او را زده و فکّش را شکسته بودند. کاملاً مترصد بود که از دانشجوها انتقام بگیرد. نمى‏دانم این روایت چقدر صحت دارد، اما در این بین از بعضى تنگ‏نظرى‏هاى کاملاً شخصى هم نمى‏شود غافل بود.

koy 60راوى دو: جمع‏بندى من این است که ما با یک جریان کاملاً برنامه‏ریزى شده روبه‏رو بودیم. کسانى هم که حرف زدند تأیید کردند. خاتمى از یک جریان کاملاً برنامه‏ریزى شده حرف مى‏زد. این واقعه پیامدهایى براى خود دانشجویان و براى جامعه دارد. اصلى‏ترین حرف این جریان براى دانشجو این بود که او هنوز به آن رشدى نرسیده که خودش بتواند جدا از دفتر تحکیم و امثال آن، تشکل مستقلى براى خودش داشته باشد. عقب‏تر که مى‏رویم مى‏بینیم ما حرفى براى زدن نداریم. یعنى ما مى‏خواهیم با این قدرت مبارزه کنیم براى چه؟ به چه علتى؟ این آزادىِ مورد نظر ما چیست؟ آزادى که مفهوم مطلق نیست. آزادى در شرایط اجتماعى مفهوم خاص دارد. اینها را باید یک ایدئولوژى، یک فکر تعیین کند. به نظر من الآن ما با شرایط واقعاً تراژیکى روبه‏روییم که بستر اجتماعى مهیاست، دوم خرداد وجود دارد، حتى در سطح قدرت، تمایلاتى در حمایت از دانشجوها هست. اما چون فکر تعطیل بوده و هنوز هم تعطیل است، این فرصت از دست مى‏رود. در آینده ممکن است فرصتهاى بهترى پیش بیاید و اگر این مسئله فقدان فکر، زنده‏نبودن، روشن نبودن اندیشه برطرف نشود، آن فرصتها هم از دست مى‏رود. اگر به چند سال گذشته توجه کنیم، فرصتها هر لحظه بهتر شده ولى این جریانات را همان ضعفها به هرز برده است. بزرگترین درس این جریان به کسانى که مى‏خواهند تحلیل و کار کنند این است که به یک فکر و تئورى و ایدئولوژى قوى فکر کنند.

راوى یک: نظر من این است که اهداف باید مقطعى طرح شوند. تندروى نکنیم تا در بستر مناسب به اهدافمان برسیم. در عین حال، قشر دانشجو باید از حرکات احساسى دور شود و در واقع به بلندگوى افراد دیگر، طبقات و جناحهاى دیگر تبدیل نشود. باید متغیرها و روابط آنها به صورت کاملاً علمى و واقعى در نظر گرفته شود. مى‏بینیم که نبودِ این نگاه علمى و دقیق شاید باعث شود که جنبش دانشجویى تا چند وقت دیگر در یک خفقان کامل، در یک لاک دفاعى برود و مدت زیادى طول بکشد تا بتواند بسترى براى حرکت خود فراهم کند. همین بگیروبندهایى که الآن هست و نتیجه آن چیزى است که حرکات رادیکال نامیده مى‏شود. من با آن نوع حرکت موافق نبودم و نیستم و فکر مى‏کنم باید بستر مناسب را شناخت و حرکت کرد.

koy 71راوى چهار: به نظر من، مسئله مهم این است که این حرکت صرفاً دانشجویى نبود. این حرکت، در پهنه جامعه تأثیر خودش را گذاشته و براى جمع‏بندى آن باید به این نکته توجه داشته باشیم. من به جمع‏بندى جریان در ابعاد غیردانشجویى کارى ندارم، اما در بخش دانشجویى مى‏خواهم یک نکته را ذکر کنم که این حرکت از یک طرف ضرورت وجود یک صف مستقل دانشجویى مستقل از هر جناح حکومتى را مطرح مى‏کرد، در عین حال نقاط ضعف خود و نیاز به کارکردن و تعمق روى این نقاط ضعف را نشان مى‏داد. فکر مى‏کنم اساسى‏ترین نقطه براى شروع، یک مبارزه فکرى و ایدئولوژیک است. یعنى تا زمانى که دانشجوها ندانند دنبال چه هستند، این خواستها در تقابل با چه خواستهایى است، چه جورى مى‏توانند به این خواستها برسند، چه ابزار، تشکلهایى براى رسیدن به اینها دارند، و آیا این تشکل را باید در ارتباط با جناحهاى حکومتى پى‏گیرى کنند یا به تشکل مستقل خود نیاز دارند و پیش‏زمینه‏هاى تشکل مستقل چیست، نمى‏توانند حرکتى اندیشیده داشته باشند. طرح همین سؤالات مى‏تواند کمک‏زیادى به جنبش دانشجویى بکند.

:::

 

 

دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*

+ 42 = 51