۱۶:۵۰ - ۱۳۹۲/۰۵/۳

انقلاب اسلامی ایران ریشه اش در نوگرایی اسلامی بود

مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام):

دکتر سیداحمد موثقی، استاد علوم سیاسی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران است که مطالعات و نگاشته‌‌های زیادی در زمینه نهضت‌ها و جنبش‌های اسلام‌گرا در منطقه داشته است. با وی درباره وضعیت این جریانات در سطح منطقه و شرایط حاکم بر جریان جهانی اخوان المسلمین، به گفتگو نشسته ایم.

 

آنچه در پی می‌آید مشروح این مصاحبه است:

 

آفای دکتر موثقی! در ابتدا می‌خواهیم توضیح مقدماتی درباره جنبش‌های اسلامی در خاورمیانه و تقسیم‌بندی‌هایی که در آن وجود دارد، ارائه بفرمایید.

 

بهتر است بگوییم جنبش‌های اسلام‌گرا تا جنبش‌های اسلامی به این علت که قرائت‌های گوناگونی از اسلام است و نمی‌توان به همه آنها اسلامی گفت. بنابراین بهتر است بگوییم جنبش‌های اسلام‌گرا. ما هم تقسیم بندی منطقی و هم تقسیم‌بندی تاریخی و هم جمع بین این دو را می‌توانیم برای جریان‌های اسلام‌گرا  در منطقه قائل شویم. در واقع در ابتدا ما نوعا با یک محافظه‌کاری سنتی در جریان‌های اسلام‌گرا مواجه هستیم. گروه‌های فقهی و تصوفی رویکرد محافظه‌کاری داشتند. بعد از آن با ورود مدرنیته خشن و  استعمار غرب جنبش‌های فکری اسلام‌گرا در مقابله با غرب فعال شدند . در ابتدا آن‌ها از نظر فکری صرفا مواجهه با  غرب داشتند بعد از آن مفاهیم بیشتری را وارد نظریات خود کردند که شامل دست گرفتن قدرت و دیگر موارد اجتماعی می‌شد. بعد از آن می‌توان گفت دو جریان عمده اسلام‌گرا تشکیل شد. گروه اول نوگرایان دینی بودند و گروه بعدی بنیادگرایان اسلامی.

 

نوگرایان دینی با سید جمال اسد‌آبادی، طهطاوی، عبده و کواکبی در مصر، اقبال لاهوری و در ادامه فضل‌الرحمان در پاکستان شناخته می‌شوند. آنها به دنبال استفاده از غرب برای توسعه و پیشرفت بودند و پیش زمینه اسلامی آنها باعث می‌شد تا از تجدد‌خواهان هم جدا شوند. این نحله بعدها در ایران با نایینی، مدرس‌، طالقانی و شریعتی آغاز شد و با امام خمینی و مطهری به انقلاب اسلامی منجر شد. ولی به علت مقابله بنیادگرایان و تجدد‌خواهان و همین‌طور مستعمران این جریان تا حدی تضعیف شد. این نوگرایان قائل به جمع زدن بین سنت و مدرنیته هستند. نوگرایان جنبه‌های مثبت تمدن غرب را می‌پذیرفتند و تعقل را در دین وارد می‌کردند. فلسفه در تفکر آنان جایگاه رفیعی داشت و به دنبال تفسیر و تحلیل از دین بودند. آنها با نگاهی انتقادی به غرب به دنبال سنتز جدیدی بودند که بتواند سنت را با بخشهایی از مدرنیته تلفیق کند. رویکرد آن‌ها در واقع اعتدال و تفکر بود. عملا سازمان خاصی از این جریان ایجاد نشد ولی تاثیر این جریان بر همه جریانهای اسلامی وجود دارد. در ایران هم انقلاب اسلامی یک ریشه نوگرایانه داشت ولی از دهه دوم گرایش به بنیادگرایی در اندیشه‌های دینی  شیعه شدت گرفت.

 

در مقابل، جریان بنیادگرایی اسلامی شکل گرفت‌. از بزرگان این جریان می‌توان به رشید رضا‌، معدودی و سید قطب اشاره کرد. فرق اساسی بین این قشر و نوگرایان در واقع همان تفکر سنتی آنان است. بنیادگرایان تفکر در دین را نفی می‌کردند. تفسیر از دین و قرآن را غلط می‌پنداشتند و  به دنبال اجرای اسلام به همان شیوه بدو اسلام بودند. فلسفه، کلام  و علوم عقلی در نظریات آنان شرک به حساب می‌آمد و غرب را به کلی رد می‌کردند. گفتمان این دسته اساسا ضد مدرنیته بود‌. بنیادگرایی در واقع همان سلفی‌گری است که به مفهوم بازگشت به گذشته تعبیر می‌شود. از جمله این گروه‌ها سلفیون و وهابیت هستند. وهابیت با اندیشه‌های رشید رضا شکل گرفت . در خود این جریان هم دو گرایش بود، فقهی و تصوفی. سرشاخه فقهی ابن تیمیه بود و سر شاخه تصوفی غزالی. گرایش فقهی، اندکی قشری‌تر و خشک‌تر از شاخه تصوفی بنیادگرایی است.  ولی هر دو گرایش تارک دنیا هستند و بیگانه‌ستیزی شدیدی دارند. در دوران مدرن، بنیادگرایی با رشید‌رضا آغاز می‌شود. در واقع تغییر موضع از خلافت اسلامی و رجوع به حکومت اسلامی با رشید رضا آغاز می‌شود.  اسلام سیاسی با المان‌های بنیادگرایانه در اینجا غلیظ تر است و می‌توان آن را در واقع گونه‌ای از تئوکراسی دانست. رشید رضا شورای حل و عقل تشکیل می‌دهد و عزل و نصب خلیفه می‌کنند. اعضای شورا هم علمایی هستند که از جانب خدا منصوب شده‌اند و این گروه اساساً پایه اجتماعی شان از گروه ضعیف و فقیر جامعه است‌. شکاف‌های اجتماعی  باعث شده است که این گروه‌ها ی ضعیف اجتماع به بنیادگرایی و افراط ترغیب شوند.

 

جایگاه اخوان المسلمین در این تقسیم بندی، در کجا قرار دارد؟

 

اخوان در واقع یک جنبش بنیادگرا بود. بعدها محافظه کار شد. در زمان حسن البنا گرایش‌ها بنیادگرایانه بود ولی بعد حتی از سید قطب به عنوان تئورسین جریان بنیادگرایی اخوانی رد شد. البته ایت تفکیک‌ها نسبی است. متاسفانه بعد از انقلاب مصر بر خلاف وعده‌ای که داده بودند به گرو ه‌های سلفی بسیار نزدیک شدند. البته اخوان المسلمین نماینده بخش قابل توجهی از مردم است و به دلیل سابقه سیاسی توانسته اندیشه های مختلفی را درون خود شکل دهد . در حال حاضر آن‌ها ایدئولویک عمل کردند و عملا برنامه ی منسجمی برای توسعه نداشتند .  علت بحران فعلی هم همین است . البته گرو‌ه‌های دیگر اسلامی که اخوانی هم هستند در ترکیه عملا با ایجاد ارتباط  موثر با غرب توانسته‌اند تا حدی رویکرد های نوگرایانه اسلامی را رهبری کنند. مالزی هم تا حدی راه ترکیه را رفت و توانست با اسلام و دموکراسی‌، جهانی شدن‌، پلورالیسم و سکولاریسم و در واقع با مدرنیته ارتباط برقرار کرد.

 

جایگاه اخوان المسلمین پس از سرنگونی حسنی مبارک و آینده این جریان فکری-سیاسی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

 

اخوان بعد مبارک در واقع  برنامه‌ی عملی نداشت و به نظر من بر اثر توقع بخشی از مردم به سمت انتخابات رفت. بعد از انتخابات هم با مشکلات مصر نا امنی و بیکاری، جمعیت جوان‌، امنیت اجتماعی و عدم طرح‌ریزی اقتصادی و با تغییراتی محافظه کارانه  نتوانست خواسته جامعه را پوشش دهد. با این اوصاف مردم نتوانستند تحمل کنند و به خیابان آمدند. اساس این شلوغی البته بحث قانون اساسی بود که اخوان نتوانست همه تفکرات را رهبری کند. حتی ابوالفتوح که اخوانی بود و طرفدار اخوان نتوانست سیاست‌های غلط اخوان را تحمل کند. با شکل‌گیری دخالت ارتش عملا بر پیچیدگی اوضاع افزوده شد.

 

به نظر من با شرایط فعلی هم اخوان جایگاه خود را از دست داد، هم ارتش با کشتار مخالفین عزل مرسی وجهه ملی خود را از دست داد و هم گرو‌ه‌های سکولار با شعر دموکراسی لطمه خوردند چون از ارتش حمایت کردند. با این روند گرو‌ه‌های تندرو و سلفیون از فضا استفاده می‌کنند و اوضاع را با حرکات افراطی، بدتر از گذشته می‌کنند. در این میان باید دید بازیگران منطقه‌ای نظیر ایران و ترکیه با روی کار آمدن جریان های معتدل چگونه می‌توانند این بحران منطقه‌ای را کنترل کنند.

منبع: جماران

:::

دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*

37 - = 34