آقای علمالهدی، موسیقی انقلاب را رها کنید
ایشان که تا حد ممانعت از برگزاری هر گونه کنسرت موسیقی در شهر مشهد پیش رفتهاند، میتوانند در جلسات درسی خود دیدگاه های کاملا مخالف با موسیقی را بیان و تدریس نمایند اما به عنوان نماینده کسی که حکم از ولی فقیه دارد میبایست در چارچوب دیدگاه فهی امام خمینی و رهبر انقلاب موضعگیری نمایند. که بدیهی است، مواضع امام و رهبری درباره موسیقی هم به هیچوجه سلبی نبوده است.
مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام): آقای سیداحمد علمالهدی امام جمعه شهر مشهد اخیراً مطالبی درباره سرودهای انقلابی مطرح کردهاند که نشان از ادامه ضدیت ایشان با هنر موسیقی و نیز بیاطلاعی نسبت به تاریخچه موسیقی انقلاب اسلامی است.
ایشان در جلسه مورخه ۱۳ بهمن شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی و اعضای کمیتههای ستاد دهه فجر خراسان رضوی در خصوص سرود “یار دبستانی من” اینگونه اظهار نظر کردهاند: «با توجه به وضعیت کنونی پخش این سرود مناسبت ندارد زیرا این سرود برای زمان طاغوت مناسبت داشت و در حال حاضر برای ضدانقلابیها پخش میشود و اکنون آیا چوب الف واقعاً بر سر کسی است؟ سرود یار دبستانی من ضد انقلابی است و در حال حاضر منافقین آن را میخوانند، من چندبار به آقای دارابی تذکر دادم که آن را از تلویزیون پخش نکنند.»
البته از روحانی سنتی چون آقای علمالهدی که مواضع رادیکال ایشان بر علیه موسیقی همواره جنجال آفرین بوده است انتظار اطلاع از هنر انقلاب نمیرود اما با توجه به اینکه ایشان در جایگاه امام جمعه قرار گرفتهاند، طبعا لازم است که دیدگاه های شاذ و شخصی خود را مکتوم نگه داشته و موضعی خارج از ضوابط رسمی نظام مطرح نکنند. بر این اساس ایشان که تا حد ممانعت از برگزاری هر گونه کنسرت موسیقی در شهر مشهد پیش رفتهاند، میتوانند در جلسات درسی خود دیدگاه های کاملا مخالف با موسیقی را بیان و تدریس نمایند اما به عنوان نماینده کسی که حکم از ولی فقیه دارد میبایست در چارچوب دیدگاه فقهی امام خمینی و رهبر انقلاب موضعگیری نمایند. که بدیهی است، مواضع امام و رهبری درباره موسیقی به هیچوجه سلبی نبوده است.
همچنین در پاسخ به این ادعای آقای علمالهدی مبنی بر اینکه چون منافقین این سرود را می خوانند نباید از آن استفاده کرد – که البته لازم به توضیح نیست که منافقین سرودهای متعدد خود را ساختهاند و این سرود هیچگاه مورد تمسک آنها نبوده است – باید پرسید که آیا چون منافقین آیه شریفه قرآن کریم «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً» (النساء: ۹۵) را شعار خود قرار داده بودهاند، استناد به این آیه نیز نباید ممنوع است؟
اما به منظور اطلاع آقای علمالهدی از تاریخچه سرود «یار دبستانی من»، این توضیح ضروری است که سرود «یار دبستانی من» اولین بار روی فیلم «از فریاد تا ترور» منصور تهرانی با ترانها و آهنگی از خود او ساخته شد که ابتدا قرار بود با صدای مرحوم فریدون فروغی اجرا شود اما نهایتا با صدای جمشید جم منتشر شد و شهرت یافت. اگرچه اجرای فریدون فروغی هم در میان طرفداران وی محبوب است اما در مقایسه با اجرای جمشید جم کمتر شهرت دارد، به ویژه آنکه آقای جم همچنان در مجامع فرهنگی و انقلابی حضور یافته و این سرود را با هدف زنده نگه داشتن یاد روزهای انقلاب، اجرا میکند.
درباره تاریخچه این سرود و مواضع خواننده آن، متن گفتگویی با آقای جمشید جم در ادامه میآید که ماهنامه سوره (شماره ۱۴، بهمن ۸۳، ص ۲۳) منتشر کرده است:
اللهاکبر که شروع شد ترس ما هم ریخت
دیداری با جمشید جم خواننده «یار دبستانی من»
جمشید جم اگرچه برای بچههای رادیو نام شناختهشدهای است اما مطمئناً شهرت اثرش بسیار بیشتر از خود اوست. «یار دبستانی من» به آهنگسازی منصور تهرانی و خوانندگی جمشید جم از جمله آثار بهیادماندنی روزهای مقارن پیروزی انقلاب اسلامی است. جم که سالهاست در شبکههای مختلف رادیو فعالیت دارد کمتر خودش را آفتابی کرده است. در این دیدار او از خودش، «یار دبستانی من» و اوضاع موسیقی سخن گفته است:
از نوجوانی مکبّر مسجد بودم و عشقم این بود که صبح زود بروم اذان بگویم. مجری اسمم را گفت. رفتم روی سن و خواندم: «یار دبستانی من…» تیمسار زهیرنژاد بغلم کرد. گفت: نمیدانستم شما در مملکت هستید.
یکی دو سفر رفتم ترکیه و دبی. آن طرفیها به شوخی سفارت آمریکا را نشان میدادند میگفتند بروی، روی دست میبرندت!
بچههای جانباز شرق تهران دعوتم کردند. بعد اجرا دورم را گرفتند. خیلی صحبت کردند. همه خستگیام رفع شد.
از نیروی انتظامی زنگ زدند. میخواهید به شما اسلحه بدهیم؟ خندیدم.
***
از نوجوانی موسیقی را دوست داشتم. سنتی، غربی، کلاسیک…
هفتهای دو سه روز دنبال این، دو سه روز دنبال آن یکی، که بشناسم، یاد بگیرم، و اگر فردا خواستم کاری بکنم بدانم کجا قرار دارم.
«سهم ما از همه دنیا غم و اندوه چرا؟ / بار زندگی رو دوشا مثل یک کوه چرا؟» سریال تلاش ساخته آقای مصطفیزاده. ترانهاش را من خواندم. اولینبار بود. سال ۵۵، ۵۶٫ دو شب بیشتر پخش نشد.
***
اللهاکبرها که شروع شد ترس ما هم ریخت. به منصور ]تهرانی[ میگفتم: این همه آدم سرود کار میکنند. ما چرا نکنیم؟
سرودها یکی یکی میرسید. بچهها کاستها را یواشکی میآوردند و گوش میدادیم که این شعر ارکسترال هست یا نه… پراکندگی بود.
هفت هشت گروه بودند که کار میکردند. شهرام ناظری، محمدرضا لطفی، شاهنگیان، … ولی هیچکس نمیشناختشان.
منصور میگفت: من دنبال یک چیز دیگری هستم. باید به آن برسم.
منصور تهرانی؛ فوقالعاده زرنگ بود. نکتهبین، باهوش، شاعر، آهنگساز، لطیف، و مسلمان.
****
«یار دبستانی من» آمد. رفتیم استودیو صبا برای ضبط. یک بار تمرین. و بار دوم خواندیم. قرار نبود اینقدر سریع بیرون بیاید. بدون برنامهریزی.
خانه بودم. بچهها زنگ زدند. کار دارد پخش میشود. توی خیابان انقلاب طنین انداخته بود.
***
هنوز هم سرودهای انقلابی را که پخش میکنیم. معمولاً مردم خسته نمیشوند ـ گوش میکنند. چون آن کارها گروهی و تیمی بوده.
من برای صدای شما شعر میگویم. آهنگساز برای صدای شما ملودی میسازد. آهنگساز میداند شاعر این تصنیف چه کسی است. ما هم«گروه» بودیم. همدلی و همنفسی بود.
اگر شاعر، آهنگساز و خواننده با هم باشند و کار از روی عشق باشد، ماندگار میشوند.
***
تیم بودیم. وقتی شنیدیم خرمشهر آزاد شد، یک کاست بهعنوان هدیه خواندم: «پیروزی»؛ که ده سرود دارد. همزمان در جبههها پخش شد.
سال ۶۳ در روزنامه یا هفتهنامه «هدف» مینوشتم. برای اینکه فکر نکنند «جمشید جم» یک اسم مستعار است، خواهش میکردم عکسم را (خیلی کوچولو) چاپ کنند ـ که بدانند من واقعیام!
***
یک نفر آن طرف آب گفته بود که من نیرو دارم. میروم جمشید جم را میکُشم… از دفتر فرمانده نیروی انتظامی زنگ زدند… گفت قضیه جدیست. شما تهدید شدهاید، به ما گفتهاند برای شما محافظ بگذاریم… اما هیچ اتفاقی نیفتاد…
***
موسیقی ما خیلی بزرگ است. ولی باید مدون شود.
ما از هفت دستگاه موسیقی، پنج مقام آوازی داریم. موسیقی غرب در مقابل ما خیلی ضعیف است. آنها دو مقام دارند. یعنی دو گام ماژور و مینور. «هور» ما همان مقام ماژور است و دستگاه همایون ما همان گام مینور آنهاست.
ما دستگاههای «شور» و «سهگاه» و «چهارگاه» را بیشتر از آنها داریم. این حرف نیست. واقعاً وجود دارد. فقط باید اساتید و بزرگان ما بنشینند مدون کنند.
آن چیزی که از موسیقی سنتی مانده، سینه به سینه منتقل شده. اگر مثلاً فلان استاد خسّت به خرج نمیداد، خیلی از این «گوشهها» و ملودیها زیر خاک نمیرفت.
غربیها از لحاظ ملودی به بن بست رسیدهاند! فقط تکنیک و تکنولوژی دارند. ملودی ما اگر با تکنیک آنها همراه شود، جهان را میلرزاند.
***
باید شوراهایی داشته باشیم که اهلیت داشته باشند. نگویند، من آمدم اینجا و مسئولِ موسیقیام، اما موسیقی نمیدانم.
یک مسئول به جایی میآید. تا میخواهد کاری انجام دهد پنج سال طول میکشد. بعد از پنج سال هم کنار میرود. خسته میشود. بعد مسئول دیگری میآید. یک بریدگی و گسست اینجاست.
شرکتهایی که متولی تولید و تکثیرند، ما را به سمتی هدایت میکنند که خودشان دلشان میخواهد.
من اسمش را موسیقی تقلیدی، صدای تقلیدی، آهنگ تقلید و… میگذارم. و الّا ما نیاز نداریم که کارهایمان تم عربی داشته باشد.
***
در جشنوارههای جهانی، همین نوازندگان ما که اینجا بنا و معمار و کشاورزند و بیل میزنند، میروند آنجا دوتار میزنند… حیرتزده میکنند… و نفر اول میشوند. سلیمانیها، پورعطایی، بخشیها.. در «شیروان»، در «کردستان»، گنبد، جنوب،… موسیقی مقامی، حیرتانگیز است.
به نظرم کسانی مثل آقای شجریان، اگر از موسیقی ما کنار بروند… نفر بعدی که جای آنها را بگیرد نداریم. تکلیف ما چه میشود؟ باید اینها را آموزش داد و منتقل کرد.
***
الآن یک خارجی بیاید اینجا، به کجا مراجعه میکند؟ مثلاً جمشید جم نوازنده سهتار است، پیش او میآید. به آن خارجی در حد توانایی خودش اطلاعات میدهد. آنوقت آن خارجی فکر میکند موسیقی ایران را شناخته.. درحالیکه موسیقی منِ نوازنده را با خودش میبرد ـ نه موسیقی ایران را.
من به کسی که میخواهد تست گویندگی بدهد، میگویم که فشار به گلویت نیاور. خیلی راحت حرف بزن. خودت باش. برای خوانندگی هم همینطور. ما نباید تقلید کنیم. ما باید آنجا که هستیم باشیم.
***
در مشرق زمین معمولاً همه صداهاشان خوب است ـ خصوصاً ایرانیها. اما تقلید برای یکبار خوب است. حتی اگر جامعه هم اقبال نشان داد، یکی بس است. متأسفانه ما فقط میخواهیم آمار بدهیم…
من اگر در بین پنجاه خواننده گل کنم، کار کردهام. نه اینکه فقط خودم و خودم باشم. الآن موسیقی ما متأسفانه این طوریست.
نمیخواهیم همه چیز را رد کنیم. گاهی آدم امیدوار میشود. اما باید به آن چیزهایی که نیست توجه کنیم. کاستیها را باید بگوییم. چرا ما دنبال کیفیت نیستیم؟
الآن با هفت ـ هشت شبکه رادیو و تلویزیونی، این همه شاعر جوان، موزیسین جوان… باید اینها فعالیت کنند. باید به همین نسبت، سال به سال «یار دبستانی» جدید تولید بشود…
***
من سر چهارراهها میایستادم. از داخل ماشینها صدای رادیو پیام را میشنیدم. میگفتم الهی شکر! ولی باز مدتیست که… دل آدم به درد میآید.
بچههایی بودند که آن زمان اصلاً نبودند، خیلیها زمان جنگ و انقلاب نبودند. ولی میبینیم که یار دبستانی را میشنوند… حس میکنم به وجد میآیند.
****
سازنده اثر هنری، امروز خیلی به فکر مخاطب نیست. میداند که هفتاد میلیون جمعیت است و میخرد. کار به هر حال فروش میرود. حالا شما فوت هم بکنید، میخرند…
به این ترتیب آن هنرمندانی که فلوت میزنند، نی میزنند… میبینند فوت کنند و به مردم بدهند راحتتر است…
ما هم میگوییم هر شنوندهای که زنگ میزند رادیو، «گل پری جان» را میخواهد، نباید پخش کنیم. هنرمندان اگر گروه باشند و به همدلی برسند، مطمئناً کارها ماندگاری پیدا میکند.
***
در میدان انقلاب دیدم صف است. پرسیدم برای چه ایستادهاند؟ گفتند برای فلان آهنگ. گفتم مگر ارشاد مجوز داده؟! گفتند بله ارشاد داده… از طرفی گفتم شاید میخواهند جوانها را نگه دارند ـ که دیگر نروند فلان موسیقی را بشنوند…
ممیزیها آیا درست است یا غلط؟ این نمرهها از کجا میآید، جای سؤال دارد. کار را یک جا میبری رد میشود. جای دیگر میگویند خیلی خوب است. معیارها چیست؟
***
انقلاب که شد به همه اعلام کردیم هر کس میتواند بیاید جلو. طاغوتی، یاقوتی ندارد. آقای گلپایگانی میتوانی با این شرایط خودت را وفق بدهی، بیا. ما ممیزی نداریم. بیا خودت را وفق بده.
مثلاً کورش یغمائی را آن موقع من گفتم آمد. گفت من نمیتوانم. گفتم برو قصه کودک کار کن. برو موسیقی برای متن قصه بساز.
فرهاد آدم خوبی بود. بعضی مشکلات شخصی منزویاش کرد… تلویزیون صحبتهای حضرت امام را نشان میداد. دیدم فرهاد تا امام را دید سراپا گوش شد… من شاهد بودم که عاشق امام بود.
پاکی و نجسی سرش میشد… دیده بودم نماز میخواند…
::::