۰۹:۳۲ - ۱۳۹۲/۱۲/۵ گفتگو با محمدعلی نجفی، کارگردان سریال سربداران:

فیلمی از امام خمینی که هرگز پخش نمی شود!

وقتی رفتیم «نوفل لوشاتو» شرایط خاصی پیش آمد که ما توانستیم امام را ببینیم و برای فیلم لیله القدر مصاحبه بگیریم. سؤالات هم مشخص بود، درباره آزادی، احزاب، نشریات، زن، هنر و سینما البته اکنون هرگز پخش نمی شود. فیلم لیله القدر را بعد از انقلاب توقیف کردند.... بحث­ های امام در آن زمان به قدری جنبه اجتماعی داشت که کسی باور نمی­ کرد یک روحانی در این هیئت این طور درباره جامعه، زن اقتصاد و فرهنگ حرف بزند.

mohamad ali najafi - sarbedaranمبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام): «امام به من جرئت ساختن سربداران و طرح دیالوگ های قاضی شارح را داد» این جمله را محمدعلی نجفی پس از یادآوری گفت و گویی که در نوفل لوشاتو با امام خمینی (س) انجام داده، می گوید. امام در اقامتگاه خود در پاریس از انسان حرف می زد و از حقوق زنان؛ و او به عنوان یک سینماگر شهامت فیلم ساختن درباره اعتقادات خود را پیدا کرده بود. نجفی که اکثر ما نام او را با سریال «سربداران» می شناسیم، در ماه های ابتدایی انقلاب، تنها امید سینما بود. او در دیداری که اعضای شورای انقلاب با امام خمینی (س) داشتند، به پیشنهاد مهندس بازرگان و با تأکید امام خمینی به سمت سرپرستی امور سینمایی گماشته شد. بازرگان از سال ها پیش به واسطه فعالیت در انجمن اسلامی مهندسین محمدعلی نجفی را می شناخت. نقش بی بدیل این فیلمساز در شکل گیری سینما در روزهای اول انقلاب باعث شد سراغ او برویم. 

نجفی می گوید فیلمی که او درباره آزادی، احزاب، نشریات، زن، هنر و سینما از امام خمینی در پاریس گرفته است؛ که اکنون هرگز پخش نمی شود و وقتی از او علت آن را می پرسیم؛ می گوید: از آنهایی بپرسید که فیلم لیله القدر را بعد از انقلاب توقیف کردند.
آنچه در پی می آید بخش ابتدایی گفت و گوی تفصیلی ما با اولین رئیس سازمان سینمایی ایران، پس از پیروزی انقلاب اسلامی است:

به نظر می ­رسد که فعالیت جدی سینمایی شما به تأسیس مؤسسه سینمایی «آیت فیلم»پیش از انقلاب برمی ­گردد. تأسیس یک مؤسسه با نیروهای انقلابی چگونه ممکن شد؟‌
ما یعنی من و مهندس عبدالعلی بازرگان، مهندس میرحسین موسوی، مهندس بهشتی، مهندس حمید نقره‌کار، حسن آلادپوش و حسن هندی به لحاظ رشته­ مان درگیر مسائل هنری بودیم. از سال ۴۷ با دکتر شریعتی آشنا شدیم و تصمیم گرفتیم که حسینیه ارشاد را تبدیل به یک آکادمی کنیم. شروع به فعالیت کردیم، اما بعد از اجرای تئاتر سربداران حسینیه بسته شد. همه ما انقلابی و پر از انرژی بودیم بنابراین به فعالیت نمایشی خودمان  در مدرسه کمال و هنرستان کارآموزادامه دادیم و چند نمایش اجرا کردیم.  آنجا هم نتوانستیم دوام بیاوریم. آخرین فعالیت­مان مربوط به سال ۵۵ و کانون توحید بود. آنجا هم نتوانستیم ادامه دهیم. این بود که در تابستان سال ۵۶ به این نتیجه رسیدیم یک شرکت سینمایی جدی و رسمی تأسیس کنیم به نام «آیت فیلم». این مؤسسه هم فعالیت انقلابی داشت، هم سینمایی.

چه کسانی در تأسیس آیت فیلم با شما همکاری داشتند؟
انجمن اسلامی مهندسین از مؤسسان و سرمایه‌گذاران آیت فیلم بودند که از اعضایشان مهندس موسوی و مهندس بازرگان بودند. هیئت مدیره‌اش ما بودیم. مصطفی هاشمی‌طبا که مدتی هم مدیرعامل شد، سید محمد بهشتی، فرهادیان که بعد رفت قم، محمد آلادپوش، محمد آقاجانی، عبدالله فلسفی، فخرالدین انوار و من.

فیلم «جُنگ اطهر» را همان زمان ساختید؟
بله اولین تولید سینمایی ما جنگ اطهر بود که برای آن مجوز هم گرفتیم. آن را تحت تأثیر دو معلم یعنی «جلال آل احمد» و «دکتر شریعتی» ساختیم و اولین باری بود که بازیگر زن فیلم در خانه هم روسری سر می­ کرد.. تجربه­ های خود من با دانشجویان و دانش آموزان هم اضافه شد. برای اینکه کار حرفه ­ای شود از «محمود استاد محمد» برای نوشتن سناریو دعوت کردیم.

داستان جُنگ اطهر چه بود؟
درباره معلمی به نام «اطهر» بود که به صورت فوق برنامه با شاگردانش نمایش کار می‌کند و آخرش هم با ماشین سفید رنگ کشته می‌شود. گرچه صراحتا مطرح نمی شد کسانی که سوار ماشین پیکان هستند چه کسانی­ اند ولی همه می دانستند مأموران ساواک برای بردن انقلابی­ ها با پیکان می­ آیند.

جنگ اطهر فیلمی بود که با مجوز ساختید؟
بله فیلم­های زیرزمینی را قبلا ساخته بودیم، مثلا «الناس» و پخش آن هم در خارج از کشور بود.

چطور توانستید مجوز بگیرید؟
ما مجوز چیز دیگری را گرفتیم، بعد رفتیم فیلم خودمان را ساختیم. باید مجوز را میگرفتیم، برای این که احتیاج داشتیم وقتی دوربین را در خیابان می‌گذاریم کسی مزاحم‌مان نشود.

بعد از آن شما فیلم «لیله القدر» را ساختید. فیلمی که در جریان ساخت آن توانستید با امام هم دیدار داشته باشید. داستان این فیلم از چه قرار بود؟
این فیلم تحت تأثیر شعارهایی که مردم می­دادند ساخته شد. مثلا یکی از شعارهای آن زمان «پنجاه سال سلطنت، پنجاه سال خیانت» بود. بر این مبنا ما مروری داشتیم بر وقایع تاریخی از کودتای ۱۲۹۹ تا انقلاب که ببینیم چه چیزهایی این انقلاب را شکل داده­ است. بخش­ های تاریخی را با نقاشی کار می­ کردیم. کارمان هم به این صورت بود که از شعارهای مردم فیلم می­ گرفتیم و بعد ریشه تاریخ آن شعار را با نقاشی نمایش می­ دادیم.

پس ریشه شناسی انقلاب بود؟
بله کاملا.

آن زمان دیدار خصوصی امام کار آسانی نبود، چطور شد توانستید ایشان را ببینید و با وی مصاحبه کنید؟
خب امکان مونتاژ در ایران وجود نداشتم بنابراین ما رفته­ بودیم انگلیس. وقتی رفتیم «نوفل لوشاتو» شرایط خاصی پیش آمد که ما توانستیم امام را ببینیم و برای فیلم لیله القدر مصاحبه بگیریم. سؤالات هم مشخص بود، درباره آزادی، احزاب، نشریات، زن، هنر و سینما البته اکنون هرگز پخش نمی شود.

چطور؟
بروید از آنهایی بپرسید که فیلم لیله القدر را بعد از انقلاب توقیف کردند. نظریات امام در آن موقع حیرت آور بود.  بحث­ های امام در آن زمان به قدری جنبه اجتماعی داشت که کسی باور نمی­ کرد یک روحانی در این هیئت این طور درباره جامعه، زن اقتصاد و فرهنگ حرف بزند. یک خاطره برایتان تعریف می ­کنم. دختر خانم فرانسوی­ ای بود که چادر سر می­ کرد و به سخنان امام گوش می­ داد. یک روز به من گفت: «نگاه کن! به نظر تو مارکس در هیئت مسیح ظهور نکرده؟» با این حال بعد از انقلاب همه چیز تغییر کرد.  امام خمینی سوره حمد را تفسیر می ­کرد نامه زدند که پخش نشود. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. آن امام خمینی نوفل لوشاتو قدرت عظیمی داشت و قدرت معنوی هم بود. همین بود که وقتی یاسر عرفات نزد امام آمد و گفت تمام قوای نظامی­مان را در اختیار شما قرار می ­دهیم، امام فرمود ما نیازی به قوای نظامی نداریم، ما مردم را داریم.

در زمینه فرهنگ ایشان چه گفتند؟
من عین صحبت­ های ایشان را یادم نیست. اما حرف­هایی که زدند برای من جدید بود. در دوران دانشجویی ما مسائل روشنفکری در دین مطرح نبود. تمام روشنفکران ما چپ بودند. یک دفعه از دل یک جریان مذهبی، که ارتجاعی خوانده می­ شد؛ با رهبری یک روحانی، یک جریان انقلابی با کمک نیروهای جوان، تحصیل کرده و مردم شکل گرفت. البته این را هم بگویم که بسیاری از بچه­ های هم­ دوره­ ای ما نتوانستند تحمل کنند، یکی از آنها هم حسن آلادپوش بود. اما من آمدم این سمت. همان موقع هم از طرف آن بچه­ ها بایکوت شدم برای اینکه من اعتقادی به مبارزه مسلحانه نداشتم. من اعتقاد به فعالیت فرهنگی داشتم. من روش شریعتی و امام خمینی را می­ پسندیدم. روشی که منطق آن آگاهی­بخشی بود. روشی که می­ گفت ما به مردم آگاهی می­ دهیم، آنها کار انقلاب را انجام می­ دهند. همین اعتقاد و آن انرژی توانست حسینیه ارشاد را به یک آکادمی تبدیل کند و آیت فیلم را به وجود آورد.

بنابراین سینما و تئاتر ابزاری بود برای آگاهی بخشیدن به مردم؟
من از اسم ابزار خوشم نمی­ آید. سینما فرهنگ ما بود. وقتی مولوی زبان را برای بیان صحبت­ هایش انتخاب کرد، یک فرهنگ را برگزید نه اینکه بخواهد از زبان استفاده ابزاری کند. یکی از دلایلی که ما نتوانسته­ ایم از دفاع مقدس یک فیلم خوب و جذاب بسازیم این است که فکر می­کنیم دوربین سینما وسیله است. یعنی کارگردانان توقع دارند دوربینشان همان حرفی را بزند که آنها می­ خواهند، در حالی که این ممکن نیست. فرد در سینما وارد حوزه­ ای از تفکر می­ شود. ببینید ما سه حوزه داریم به نام اندیشه، عمل و تفکر. در حوزه «اندیشه» ما آزادی می­خواهیم، در حوزه «عمل» قانون و در حوزه «تفکر» خودسازی. استدلال در حوزه تفکر وجود دارد و در این جاست که فرد دست به مقولات فرهنگی می­ زند. بنابراین زمانی که انسان تفکر می­ کند افراد را به دلیل تفکرشان انتخاب می­ کند نه به خاطر چیز دیگری. در فضای فرهنگ فرد باید همه وابستگی­ ها را حذف کند و آماده کشف واقعیت شود.

منظور شما اینست که فرق بین ابزار بودن سینما یا فرهنگ بودن آن همین باز فکر کردن است؟
ببینید دوربین به کارگردان خط می­ دهد. سرمایه­ دار فکر می­ کند که خودش برای سرمایه تصمیم می­ گیرد، اما تصور نمی­ کند که روزی سرمایه برای او تصمیم می­ گیرد و برای او مسائل تازه­ای را به وجود می­ آورد.

در آن دیدار که با امام داشتید، امام درباره فرهنگ و هنر چه گفتند؟
ببینید امام خمینی که مثل یک هنرمند درباره هنر به صورت تخصصی نظر نمی­داد. مفهوم کلی­ای که من از ایشان گرفتم این بود که انسان زمانی که احساس مسئولیت می­ کند، خودش مسیر را انتخاب می­ کند ودر برابر انتخاب خودش مسئول است. ما در فرهنگ­مان هم چنین چیزی داریم. مثلا نظامی چندین هزار بیت شعر عاشقانه می­ سراید که در تمام آن یک کلمه مستهجن پیدا نمی­ شود. اینکه امام بعدها فرمودند «ما با سینما مخالف نیستیم با فحشا مخالفیم» هم منظورشان همین بود که نگذارید سینماها کاربرد دیگری پیدا کنند و منحرف شوند. وقتی با امام درباره هنر حرف می­زدیم او از انسان حرف می­زد. امام می­ گفت هنر با انسان معنا پیدا می­ کند. اشتباه است که از امام درباره تکنیک هنر بپرسیم از او باید درباره انسان و جامعه بپرسیم. وظیفه من هنرمند است که این چیزها را نمایش بدهم.

آیا امام در آن دیدار صحبتی از هنرمندان دوران شاه هم داشتند؟
خیر. امام فقط مباحث کلی می­ کردند.

آن دیدار چقدر روی فیلم­سازی شما تأثیر گذاشت؟
به من به عنوان یک آدم مذهبی جرئت و اعتماد به نفس داد، گفت تو هم می ­توانی فیلم خودت را بسازی و فعالیت کنی. امام شرایطی ایجاد کرد که هنرمندان امکان نفس کشیدن پیدا کنند. قبل از انقلاب محدودیت­ها برای ما زیاد بود. انرژی و جرئتی که امام به سینماگران مسلمان داده­ بود باعث شد من بتوانم در آن سال­ها سربداران را بسازم و دیالوگ­های قاضی شارح را بر زبان او جاری کنم. انقلاب انرژی­ ای در ما به وجود آورد که منجر به شکل گیری سینمای دهه شصت شد. یکی از سفرای ما در سال ۶۵ به من گفت: «نجفی تنها چیزی که می­ توانیم با آن حرفی برای گفتن داشته­ باشیم سینمای ماست.» مهم­ ترینش هم این بود که ما دور خودمان دیوار آهنی نکشیدیم.

دیدار بعدی شما با امام به بعد از انقلاب باز می گردد. زمانی که برای برعهده گرفتن مسئولیت اداره نظارت بر نمایش نزد ایشان رفتید. چه کسی این دیدار را برایتان هماهنگ کرد؟
بچه­ ها نگفتند که برای چه می­ رویم. آقای بهشتی، انوار، حجت و مصطفی هاشمی طباء من را بعد از ظهر چهارشنبه بردند نزد امام که گفتند بمانید برای فردا. روز پنجشنبه که رفتیم دیدیم اعضای شورای انقلاب هم حضور دارند. مهندس بازرگان اشاره کرد که بروم کنارش. شروع کردند صحبت کردن با امام و به ایشان گفت: «بین بچه­ ها تنها کسی که دیده­ ام درباره سینما حرف می­زند نجفی است. کسی را نداریم.» امام گفتند ایشان را مسئول این کار کنید. من گفتم اصلا اهل کار اجرایی نیستم. امام فرمودند: «تکلیف است، حرفی هم نزنید، بروید.» بعد هم اشاره کردند که بروید. نقطه سرخط. هیچ حرف دیگری هم زده نشد.

چرا مهندس بازرگان شما را انتخاب کردند، آیا واقعا شخص دیگری نبود که بتواند مسئولیت امور سینمایی را برعهده گیرد؟
این مسئله به چند دلیل بود. اولا قبل از انقلاب فیلم ساخته بودم و سینماگران نمی­ توانستند، بگویند یک نفر از خودشان را گذاشتند. ضمن اینکه من در تمام جاهایی که کار می­ کردم بنیانگذار مسائل سینمایی بودم، در حسینیه ارشاد، کانون توحید و پس از آن هم در آیت فیلم. بنابراین از نظر آنان می­ توانستم چنین مسئولیتی را قبول کنم. از طرفی مهندس بازرگان من را کاملا می­ شناخت و به من اعتماد داشت. ایشان یقین داشت که من دغدغه ریاست ندارم. فعالیت­ هایی که داشتم هم نشان می­داد که زبان مردم را می­ دانم و می­ توانم برای مردم فیلم بسازم. آن موقع واقعا کسی نبود. سینماگران که کنار کشیده بودند و همه ترسیده بودند. همه گیج بودند، به همه چیز فکر کرده­ بودند جز سینما. بازیگران هم که جزو مطرودین بودند.

منبع: جماران

::::

دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*

- 4 = 4