وداع حلقه وصل خاندان خمینی و صدر
صادق طباطبایی از بنیانگذاران انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا، امریکا و کاناداست که چند دوره دبیر روابط بینالملل آن سازمان بوده. شاید افردی همچون محمد هاشمیرفسنجانی، سیروس ناصری، محمد جواد ظریف و تعدادی دیگر خاطرات زیادی را از آن دوران به یاد داشته باشند.
مبارزه(رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام):
سید صادق طباطبایی روز گذشته در ٧١ سالگی درگذشت تا چهار خانواده نامدار خمینی، صدر، خاتمی و خرازی عزادار شوند. مردی که بهتر از همه، نسل اول انقلابیها او را به یاد دارند؛ جوانی جذاب، خوشقیافه و خوشپوش که همواره در کنار امام خمینی دیده میشد و جدای از سید احمد خمینی او را نیز به عنوان سخنگوی رهبر انقلاب میشناختند. شاید برادر زن سید احمد خمینی بودن یکی از مهمترین دلایل پرآوازه شدن صادق طباطبایی بود اما همه شهرت او، فقط اینها نبود، چراکه صادق طباطبایی خود از خاندان و خانواده پرآوازه طباطباییها و صدرها بود. صادق طباطبایی هم فرزند آیتالله حاج سید محمد باقر سلطانی طباطبایی بود و هم نوه پسری آیتالله حاج سید صدرالدین صدر. خواهرزاده امام موسی صدر، معتمد امام، برادر زن سید احمد خمینی، عموی عروس محسن رضایی، دایی سید حسن، سید یاسر و سید علی خمینی و پسر خاله همسر سید محمد خاتمی و… شاید امروز باعث شده تا همه این خانوادهها مشکیپوش شوند اما صادق طباطبایی جدای از این نسبتهای مهم فامیلی یک سیاستمدار بود، سیاستمداری که به جهت نزدیکی و تعاملش با امام، کادر رهبری انقلاب و گروههای سیاسی، نقشی مهم را به او داده بود؛ «محرم اسرار انقلاب».
انجمنهای اسلامی دانشجویان خارج از ایران
صادق طباطبایی برای آنانی که او را از نزدیک میشناختند همیشه یک روشنفکر انقلابی کلاسیک بود؛ روحانیزادهای که غرب را شناخت، روشنفکری را فهمید و طعم مبارزه با توتالیتاریسم را چشید و نهایتا از کادرهای نظام شد. شاید از همان روزی که او با توصیه امام موسی صدر برای ادامه تحصیل راهی آلمان شد برای خیلیها ازجمله امام موسی صدر معلوم بود که او هر چقدر در فراگیری و تحصیل در رشته شیمی موفق خواهد بود و در تعاملات اجتماعی و فعالیتهای سیاسی رمز و راز پیشروی را هم یاد خواهد گرفت. همین بود که او همزمان با گرفتن دکترای شیمی در آلمان کارنامهای به ضخامت تاریخ انقلاب دارد. تولد سیاسی صادق طباطبایی با سازمان کنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی شروع و با مشاورت محسن رضایی در انتخابات ٨٨ تمام شد. او در این بازه زمانی پایش به جاهای مختلفی باز شد و همین است که کارهای زیادی در خارج از ایران، دوران انقلاب و جنگ با اسم او پیوند خورده. صادق طباطبایی از بنیانگذاران انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا، امریکا و کاناداست که چند دوره دبیر روابط بینالملل آن سازمان بوده. شاید افردی همچون محمد هاشمیرفسنجانی، سیروس ناصری، محمد جواد ظریف و تعدادی دیگر خاطرات زیادی را از آن دوران به یاد داشته باشند. صادق طباطبایی از همان دوران با ملی – مذهبیها روابط حسنهای داشت. با مهدی بازرگان، ابراهیم یزدی و مرحوم حسن حبیبی رفیق شفیق بود. رفاقتشان به همان دوران انجمن اسلامی دانشجویان خارج از ایران بازمیگشت. او در نوفل لوشاتو و در زمانی که فرانسوا میتران رییس دولت فرانسه بود مسوولیت بسیاری از هماهنگیها و دیدارهای امام خمینی (ره) را برعهده داشت. تلاش صادقانه او به انضمام هماهنگیهایش با آیتالله هاشمیرفسنجانی و مرحوم شهید بهشتی باعث شد تا به سرعت معتمد امام شود. صادق طباطبایی از آن دوران ناگفتههای جالبی داشت که بخشهایی از آن را در کتاب خاطراتش و بخشهایی را در گفتوگو با روزنامهها و مجلات بیان کرده است. شاید یکی از جالبترین و مهمترین خاطرات صادق طباطبایی روایت داستانی از گزارش ک. گ. ب درباره انقلاب است که در نوفل لوشاتو به دست امام میرسد؛ گزارشی که گویا اوایل دی ماه ۵٧ و دو سه هفته قبل از بازگشت امام به ایران به دست ایشان میرسد. طباطبایی این ماجرا را اینچنین روایت کرده است: «سازمان (کاگب) تحلیل کرده بود که چرا در این یکسال و اندی که قیام مردم ایران وارد این فاز شده، با وجود اقدامات سازمانهای وابسته به قدرتهای جهانی و نیز تشکیلات ساواک ایران، همچنان سنگر به سنگر موانع را فتح میکند؟ تحلیلگران این سازمان اطلاعاتی به این نتیجه رسیده بودند که این پیروزی معلول تفکر کلیدی آیتالله خمینی در سال ۴٢ بر مبنای «وحدت حوزه و دانشگاه» است. به این معنا که مجموعه نیروهای روشنفکر تکنوکرات مسلمان غیرروحانی در امامخمینی این پتانسیل را دیدند که امیال آزادیخواهانه و استقلالطلبانه سیاسیشان میتواند توسط ایشان برآورده شود. به اضافه اینکه ایشان به عنوان یک مرجع بلندمرتبه مذهبی، قدرت بسیج تودهها را دارد، از آنطرف نیروهای روحانی دینی نیز برای اولینبار در فضای تکنوکراتها با نیروهایی مواجه شدند که علاوه بر دغدغههای روشنفکری دارای انگیزههای دینی نیز هستند؛ بنابراین خیلی راحت این دو جریان دست به دست هم دادند. از آن گزارش (کاگب) میشد پیشبینی کرد که وقتی به بعد از انقلاب میرسیم و میبینیم که همان جریان قدرت و همان نیروهای متحد، سازماندهی مردمی را در دست دارد و آن نیروهای غیرروحانی، بدنه اجرایی کشور را تشکیل دادهاند؛ این روند خلاف مصالح دو ابرقدرت شرق و غرب خواهد بود و بنابراین بدیهی بود که با خیل گوناگون و با اتخاذ شگردهای مختلف با آن به عداوت برخیزند. بعد از انقلاب یکی از برنامههای قدرتهای خارجی بنا بر تحلیل (کاگب) و نیز طرح آقای میتران جدا کردن این نیروها بود. برنامه حزبتوده هم دقیقا اجرای همین خط بود. حزب توده بعد از پیروزی انقلاب اعلام فعالیت علنی در چارچوب قانون میکند و میگوید درست است که ما از نظر مبانی با شما مخالفیم، اما این انقلاب را ضدامپریالیستی میدانیم و به هر قیمتی سعی میکنیم از آن دفاع کنیم و هر جا هم که عناصر ضدانقلاب خواستند به آن ضربه بزنند، ما اطلاعات آنها را در اختیار شما قرار میدهیم. با این شگرد خودشان را به سران نزدیک میکنند و با ایجاد و خلق حوادثی موجب جلب اعتماد آنها به خود میشوند.»
مسوول برگزاری رفراندوم تاریخی
صادق طباطبایی سال ۵٧ به همراه امام به ایران آمد. مهدی بازرگان که نخستوزیر دولت موقت شد با هماهنگی امام و به جهت رفاقت دیرینهاش با مرحوم مهدی بازرگان به وزارت کشور رفت و نخستین معاون سیاسی –اجتماعی وزارت کشور شد. ٣۶ ساله بود که مسوولیت رفراندم تاریخی «جمهوری اسلامی؛ آری یا نه» را در ١٢ فروردین ۵٨ بر عهده گرفت و برگزار کرد. او پیش از برگزاری این رفراندوم تاریخی به همراه چند نفر از دستاندرکاران ستاد مرکزی رفراندوم حضور امام رسیدند تا از مشورتهای امام بهره بگیرند. صادق طباطبایی در کتاب خاطرات خود درباره این ملاقات گفته است: «روز دهم فروردین ۵٨ به عنوان تاریخ برگزاری رفراندوم تعیین شد. امام تاکید داشتند هر چه سریعتر رفراندوم برگزار شود. وقتی مشکلات را عرض کردم، گفتند شما حرکت بکنید، مردم هم مردم نجیبی هستند، کمک خواهند کردند و زیاد نگران تحریکات ضد انقلاب نباشید. در جواب ایشان گفتم گاهی ناهماهنگیها مربوط به روحانیون شهرستانهاست. گفتند هر جا با اشکال مواجه شدید به من اطلاع بدهید. بدین ترتیب مقدمات برگزاری رفراندوم فراهم شد و در اولین ساعات روز دهم فروردین رفراندوم با شکوه هر چه تمامتر آغاز شد. حضور مشتاقانه مردم از همان ساعات اولیه نمایان بود. بسیاری از مردم برای نخستین بار در طول عمر خود بود که در رایگیری شرکت میکردند. از اخبار و گزارشها و تصاویری که وجود دارد میزان شور و حرارت وصفناپذیر مردم، حتی اقلیتهای مذهبی کاملا پیداست. روز اول آنچنان تراکم جمعیت زیاد بود که به برخی مناطق، به خصوص مناطق مرزی تعرفه لازم نرسید و نزدیک غروب امام اجازه داد که ٢۴ ساعت دیگر مدت رأیگیری تمدید شود. صادق طباطبایی در این باره میگوید: «ما یک پل ارتباطی بین مراکز استانها و شهرهای بزرگ برقرار کردیم و با هواپیما و هلیکوپتر و خیلی جاها با قاطر برگهها را به جاهایی که نرسیده بود رساندیم. باز هم گزارشهایی میرسید که گروههای ضدانقلاب چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق(منافقین ) اقداماتی کرده بودند و برگهها را از بین برده بودند. متاسفانه با وجود تدابیر امنیتی در گنبد و ترکمن صحرا و سقز و سنندج و مهاباد، نگذاشتند رفراندوم برگزار شود. حتی به اتومبیل هیات حسن نیت و نمایندگان آقای طالقانی هم حمله کردند که خوشبختانه به آنها آسیبی نرسید. در سنندج اکیپی شامل شش پزشک و سه پرستار که برای مداوای مجروحین رفته بودند مورد حمله قرار گرفته و کشته شدند. ماموران وزارت کشور با صندوقهای سیار به بیمارستانها و زندانها هم میرفتند، از نکات جالب اینکه امیرعباس هویدا در زندان درخواست کرده بود رای بدهد که برگه به او داده شد و او هم رای آری به جمهوری اسلامی داد. بلافاصله پس از اتمام ساعات رایگیری، شمارش آرا آغاز شد. یادم است در حالی که نتایج آرا را از نقاط مختلف دریافت میکردیم، اطلاع دادند که چریکهای فدایی یا عدهای مسلح قصد دارند به ستاد انتخابات حمله کنند. عدهای از کارکنان ترسیده بودند، آقای کیارشی – معروف به پیراشکی – از دوستان انجمن اسلامی شهر آخن هم آن موقع به وزارت کشور برای دیدار با من آمده بود. من گفتم به نظر میرسد جنگ روانی باشد. ولی بالاخره حرکت مذبوحانه و بیثمری انجام دادند. با وجود آن شمارش آرا ادامه یافت. ساعت ٢- ۵/١ بعد از نیمهشب بود که نتایج جمعآوری شد. با وجود اینکه در برخی شهرها رأیگیری انجام نشده بود و به برخی نقاط هم برگه رأی نرسیده بود، اما روی برخی اطلاعات، تخمین ما این بود که ٩۴ درصد واجدین شرایط در رفراندوم شرکت کردهاند، البته سرشماری دقیق جمعیتی نداشتیم، اما براساس تعداد تعرفهها و اطلاعات دیگر جمعیتی این درصد را به دست آوردیم که خب یک امر بیسابقهای بود… و ٢/٩٨ درصد رای آری به جمهوری اسلامی دادند… ضمنا ۴١٢ یا ۴١٣ نفر هم خواهان جمهوری دمکراتیک خلق [بودند...]».
از سخنگوی دولت موقت تا رقابت با بنی صدر
پس از رفراندوم بلافاصله معاون سیاسی مهدی بازرگان و سخنگوی دولت شد. در جریان اشغال سفارت امریکا توسط دانشجویان خط امام که منجر به استعفای دولت موقت شد با حکم شورای انقلاب و تاکید امام، سرپرستی نخست وزیری را برعهده گرفت. درماجرای اشغال سفارت امریکا حرفهای بسیاری برای گفتن داشت. طباطبایی برای حل این بحران به دیدن سید احمد خمینی میرود و پیشنهادی به ایشان میدهد. پیشنهادی که در نهایت با موافقت امام همراه میشود. او در توضیح این دیدار طی گفتوگویی گفته بود: «به همراه ایشان (سید احمد خمینی) به دیدار امام رفتیم و من همین مساله را مطرح کردم و پرسیدم حداقل خواسته ما در قبال آزادی گروگانها چه باید باشد. بعد از گفتوگوهایی چند؛ امام چهار شرط را بدین ترتیب تعیین کردند: ١- بازپس دادن اموال شاه و خانوادهاش ٢- لغو تمام ادعاهای امریکا علیه ایران ٣-تضمین امریکا به عدم مداخله سیاسی و نظامی در ایران. ۴- آزاد کردن تمامی اموال و سرمایههای توقیفشده ایران.» پس از این شروط صادق طباطبایی با هاشمیرفسنجانی و ابوالحسن بنیصدر گفتوگو میکند، با سفیر آلمان در تهران تماسی تلفنی میگیرد و از او میخواهد تا با «گنشر، وزیر امورخارجه آلمان» تماس بگیرد و از او بخواهد که پیغام مرا (صادق طباطبایی) به کاخ سفید برساند و بگوید که «من آمادهام تا با موافقت و حمایت مقامات تصمیم گیر در ایران در جلسهای با نمایندگان پرزیدنت کارتر؛ شرایط ایران را برای آزادی گروگانها مطرح کنم.» طباطبایی این ماجرا را اینگونه روایت کرده است: چند ساعت بعد دکتر ریتسل، سفیر آلمان در تهران به من خبر داد که پرزیدنت کارتر از این پیشنهاد خیلی استقبال کرده اما یک نگرانی هم دارد. نگرانی او از این بود که در این مدت، افراد زیادی مراجعه کرده و ادعا کرده بودند که مساله گروگانها را حل میکنند. امریکاییها هم با آنها وارد مذاکره شده بود اما سر بزنگاه معلوم میشده که پشتشان خالی است و بدون اطلاع مقامات تصمیم گیر اصلی وارد میدان شده بودند. او به من گفت امریکاییها گفتهاند از کجا اطمینان حاصل کنیم که شما پشتتان به عالیترین مقامات تصمیمگیر در ایران گرم است؟ حرفشان معقول بود. برای همین او نزد امام رفت و گفت: پس از گفتوگو با شما با آلمانها تماس گرفتم و آقای کارتر پرسیده است که از کجا بداند که من با اطلاع و حمایت شما برای مذاکره میروم و شما به نتایج مذاکرات صحه میگذارید؟ ایشان پرسیدند که چگونه میخواهی اطمینان بدهی؟ من گفتم: شما چند روز دیگر یک دیدار عمومی دارید، اگر در آن دیدار، این چهار شرط خود برای آزادی گروگانها را عنوان کرده و بگویید که اگر امریکا این شروط را بپذیرد، مجلس مقدمات آزادی گروگانها را فراهم میکند، من به آنها خبر میدهم که در سخنرانی چند روز بعد امام، شرایط آزادی گروگانها اعلام خواهد شد. وقتی آنها در بیانات شما این شروط را شنیدند، این را بهترین نشانه بر اصالت ماموریت خواهند دانست. امام این مساله را تایید کردند. روز قبل از دیدار عمومی امام هم بار دیگر این موضوع را به ایشان یادآوری کردم. اتفاقا «همیلتون جردن»، سخنگوی کاخ سفید در خاطراتش در این باره نوشته است که «این پیام ما را خیلی دلگرم کرد و کارتر از این کار خیلی خوشحال بود». تا اینکه روز موعود فرا رسید و من به اتفاق پرزیدنت کارتر و با حضور مترجمین در اتاقی پای سخنرانی آقای خمینی نشستیم تا درجا سخنان وی را بشنویم و برایمان ترجمه شود. امام سخنانش را با مسائل معنوی و اخلاق آغاز کرد که هیچ ربطی به موضوع گروگانها نداشت. احساس کردیم که دوباره سرکارمان گذاشتهاند و داشتیم افسرده میشدیم که یکباره شنیدیم که امام اظهار داشت «و اما درباره مساله گروگانها…» همگی نگاهی به یکدیگر دوختیم. خیلی خوشحال شدیم و سپس شنیدیم که امام شروط چهارگانه ایران را گفت و افزود که اگر امریکا این شروط را بپذیرد، مجلس مقدمات آزادی گروگانها را فراهم میکند. کارتر با شنیدن این جملات رو به وارن کریستوفر کرده و میگوید که تو خودت برو و با نماینده ایران وارد گفتوگو و تعامل شو. پیداست که جای درستی آمدهایم. در نتیجه این مذاکرات، چهار شرط ما با ملحقات آن پذیرفته شد. قرارشد آقای کریستوفر نتیجه مذاکرات را به پرزیدنت کارتر ارایه دهد و ایشان موافقت خود را با آنها کتبا نوشته و امضا کند و به من بدهد تا من با بازگشت به تهران به مقامات مربوطه برسانم. دو روز بعد در دوسلدورف در هتل محل اقامت من از طریق وزارت خارجه آلمان آقای شلاگ اینوایت پاکتی به من داد که حاوی نامه ٢۵ صفحهای پرزیدنت کارتر بود که ایشان در آن به پذیرفتن شرایط ما پرداخته و ضمنا ضرب الاجل زمانی را تعیین کرده بود که تا ماه اکتبر که آغاز برنامههای انتخاباتی امریکاست این مساله تمام شود. طبیعی هم بود که چنین درخواستی بشود. ما هم میخواستیم این اتفاق هرچه سریعتر رخ دهد تا امتیازاتی را که میخواستیم، بگیریم. کارتر هم که میخواست دوباره انتخاب شود، حاضر بود امتیازات مورد درخواست ما را بدهد.» اما این ماجرا به دلیل اتفاقاتی دیگر به همراه تاخیر ورود یک هفتهای صادق طباطبایی به ایران گویا به بن بست میرسد. صادق طباطبایی این ماجرا را اینچنین روایت کرده است: «من به محض ورود به ایران، لباسهایم را عوض کردم و به دیدن امام رفتم و گزارش کارم را دادم نامه کارتر را هم نشان دادم که قرار شد آن را به آقای هاشمی در مجلس برسانم. من این پاکت را به آقای هاشمی رساندم و اگرچه انتظار میرفت که مجلس به سرعت به آن رسیدگی کند اما مدام امروز و فردا میشد و دستور کار مجلس به محض ورود به موضوع گروگانها با عدم نصاب لازم روبهرو میشد!»
رقابت با بنیصدر در نخستین دوره انتخابات
در اولین دوره انتخابات ریاستجمهوری، صادق طباطبایی کاندیدای یکی از ٩۶ نامزد انتخابات ریاستجمهوری بود. جدای از او ابوالحسن بنی صدر، احمد مدنی، داریوش فروهر، صادق قطب زاده، حسن ابراهیم حبیبی، کاظم سامی، حسن آیت، صادق خلخالی، محمد مکری، صفر علی خلیلی، از جمله نامزدهای اولین دوره انتخابات ریاستجمهوری در ایران بودند. صادق طباطبایی تنها ۵٠ هزار رای آورد. پس از رای نیاوردن در انتخابات ریاستجمهوری، صادق طباطبایی از فضای سیاسی ایران دور شد و دیگر کمتر کسی بود که از او خبری داشت تا آنکه در گرماگرم جنگ ایران و عراق بار دیگر نام او بر سر زبانها افتاد.
خرید اسلحه در زمان جنگ
او در این مقطع در آلمان زندگی میکرد و به تهیه اسلحه برای دولت ایران مشغول بود ولی در یک مورد خرید سلاح حرف و حدیثهای بسیاری درباره تعداد سلاحها منتشر شد که مایه ناراحتی و دلخوری صادق طباطبایی شد. حتی تا سالها بعد هم در این باره علاقه نداشت تا سخن بگوید. شاید از معدود دفعاتی که او درباره این ماجرا لب به سخن گشود مربوط به سال ٨٨ و گفتوگویی با فصلنامه یادآور باشد که چنین توضیح داده است: «قطعا در کتاب خاطرات در این باره بیشتر خواهم گفت. مثلا احضار آقای ری شهری و آقای صانعی توسط امام را میتوانم بیان کنم و اتفاقا مصر هستم با تمام جزییات بیان کنم.» هنگامی که مصاحبه کننده یادآور میشود: «البته آقای ریشهری شما را تبرئه کرد» پاسخ میدهد: «بله. ولی قبل از آن، یک سال و نیم دمار از روزگار من درآورد تا سند فوق محرمانه اداره پنجم ارتش پیدا شد.» توضیح او درباره سلاحهای خریداری شده خواندنی است و نشان میدهد امام با وجود نسبت نزدیک نه تنها با پیگیری موضوع در عالیترین سطح مخالفت نمیکند بلکه وزیر وقت اطلاعات مامور رسیدگی میشود. ریشهری، وزیر اطلاعات وقت درباره پرونده فوق گفته است: «فکر میکردم احمد آقا به آقای صانعی گفته پرونده را از ریشهری بگیرید ولی دیدم در حضور امام میگوید بهترین فرد برای رسیدگی، خود ری شهری است و من فهمیدم که در مورد احمد آقا اشتباه میکردم. خدمت امام گفتم: دادستان ارتش به این پرونده رسیدگی میکند. امام گفتند من ایشان را نمیشناسم ولی شما را میشناسم. خودتان رسیدگی کنید و خودم رسیدگی کردم و آقای طباطبایی تبرئه شد.» صادق طباطبایی در همان گفتوگو میگوید با اینکه ماجرا تمام شده بود و امام هم گفتند قضیه را تمام شده میدانند اما ذهن من همچنان آشفته بود تا اینکه تیمسار ظهیرنژاد سندی نشان داد که نشان میداد فرماندهان ٢٠٠ سلاح تحویل گرفته و رسید داده بودند ولی ظهیر نژاد گفت چون سند فوقمحرمانه است فقط به امام ارائه میدهم و از طریق احمد آقا به امام منتقل شد و من از همه نظر تبرئه شدم. اشاره صادق طباطبایی به قرارداد وزارت دفاع در دوران شهید فکوری برای خرید ٢٠٠ قبضه تفنگ ام- ١٠۶ امریکایی در مقابل نوع اسراییلی بود و چون قیمت نوع اسراییلی ٢۶ هزار دلار و نوع امریکایی ٣٢هزار دلار بود بحثهایی بر سر تعداد سلاحهای تحویلی درگرفت. نکته قابل توجه اینکه ظاهرا تخلف در پرونده مشابه دیگری رخ داده و یکی از تیمسارهای زمان شاه واسطه خرید همین تعداد شده و کمتر تحویل داده بود.
سکوت طولانی تا انتخابات ٨٨
صادق طباطبایی پس از آن کمتر در فضای سیاسی دیده شد و ترجیح داد تا سکوت کند. اگر حرفی هم میزد بیشتر درباره امام موسی صدر و امام و انقلاب بود. با رحلت سید احمد خمینی مواضع بیت امام بیشتر از سوی صادق طباطبایی اعلام میشد تا برخی از او با عنوان سخنگوی بیت امام یاد کنند. صادق طباطبایی در تمامی این سالها سکوت کرد تا آنکه سال ٨٨ فرارسید و شایعات احتمال کاندیداتوری او در این انتخابات قوت گرفت. این شایعات در آن روزها آنچنان جدی شد که برخی حتی از رد صلاحیت سیدصادق طباطبایی سخن گفتند اما در نهایت، از آنجایی که او عموی عروس محسن رضایی بود تلویحا از محسن رضایی حمایت کرد و در نهایت دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام طی حکمی این عضو بیت امام را به عنوان رییس ستاد ایرانیان خارج از کشور و عضو شورای برنامهریزی راهبردی خود منصوب کرد. لزوم تشکیل دولتی با حضور همه نیروهای متعهد به اصول انقلاب و نظام دلیل پیوستن صادق طباطبایی به ستاد محسن رضایی اعلام شد. همین بود که او در همان ایام و طی گفتوگویی گفت: «من در همان زمانی که ایشان این تئوری را مطرح کرد، با ایشان به گفتوگو نشستم و در خلال این جلسات بود که متوجه شدم، برای عملی ساختن آن نیز راهکارهای عملی و منطقی وجود دارد.» صادق طباطبایی در پاسخ به این سوال هم که در صورت پیروزی رضایی، در چه عنوانی به او کمک خواهید کرد، گفته بود: «در زمینه سیاست خارجی و روابط بینالملل یا در فضاهای فرهنگی و هنری اگر بتوانم با تیم ایشان کار میکنم، البته نمیتوانم در حال حاضر حوزه یا محوری را تعیین یا حذف کنم.»
اعتراض به ماکت مقوایی امام
بعد از انتخابات ٨٨ و افزایش بیماری صادق طباطبایی کمتر کسی یادی از او میکرد تا آنکه بهمن ماه ١٣٩٠ رسید و مراسم نمادینی از بازگشت امام به ایران برگزار شد. در بازسازی این مراسم تصویری مقوایی از امام(ره) تهیه شده بود و در مسیر بازسازی شده از ورود امام حمل میشد. صادق طباطبایی در صفحه اجتماعی اینترنتی خود دراینباره نوشت: دلم گرفت از این کمذوقی در مراسم نمادین ورود امام به میهن. از دیدن این تصاویر دلم گرفت از این همه بیذوقی و کجسلیقگی؛ آیا نمیشد از یکی از هنرمندان با ذوق این فن کمک و مشورت خواست و طرحی متناسب با شکوه آن روز ارایه داد؟
مرگ خاموش
صادق طباطبایی طی دو سه سال گذشته به دلیل بیماری سرطان کمتر حتی حاضر به دیدار و گفتوگو با رسانهها شد. او سال پیش به مناسبت ۴٠ ساله شدن دخترش و برای شرکت در آیینی به همین بهانه به آلمان رفت و هنگامی که خانم دکتر سرفههای پدر را دید و طبیعی ندانست، درنگ نکرد و پدر را به بیمارستان محل کار خود برد و آنجا دریافتند که به سرطان ریه مبتلاست و اندکی بعد نوبت به شیمیدرمانی رسید و در مراجعت به ایران نیز ادامه رسیدگی را برادرش - دکتر عبدالحسین طباطبایی – برعهده گرفت که از پزشکان و جراحان حاذق و مشهور است و پیوند خانواده محسن رضایی با خانواده امام از طریق این طباطبایی شکل گرفته است. صادق طباطبایی سرانجام در دوم اسفند ١٣٩٣ درگذشت .
رابط امام با انجمنهای اسلامی دانشجویان خارج از ایران
محمد هاشمی
صادق طباطبایی از نیروهای فعال و مبارز در خارج از کشور بود. سابقه آشنایی من با ایشان به سال ١٣۴٨ بر میگردد. وقتی در این سال من به امریکا سفر کردم، تشکیلاتی مثل انجمن اسلامی برای گروههای فارسی زبان در این کشور کمتر بود و در برخی مناطق اصلا وجود نداشت. من با آیتالله بهشتی در این باره مکاتبهای داشتم. در آن زمان شهید بهشتی در مسجد هامبورگ در آلمان فعالیت میکردند. من برای فعال شدن انجمنها و تشکلهای اسلامی در امریکا از ایشان درخواست کمک کردم و همچنین از ایشان در مورد تشکیلات اسلامی مورد نیاز دانشجویان مسلمان امریکا مشاوره گرفتم. آیتالله بهشتی در پاسخ به نامه من چندین نفر را در امریکا معرفی کردند و همینطور شماره و آدرس صادق طباطبایی را برای من فرستادند و در نامه قید کردند که ایشان مسوول ارتباطات انجمن اسلامی دانشجویان در اروپاست تا من از طریق ارتباط با صادق طباطبایی مقدماتی را برای تشکیل انجمن ایرانیان مسلمان امریکا فراهم کنم. ارتباط من با ایشان از طریق آیتالله بهشتی و به همین دلیل آغاز شد. من هم به اقتضای موارد و مسائلی که پیش میآمد با ایشان در ارتباط بودم و از ایشان مشورت میگرفتم، بعد از آن سفری به آلمان داشتم. در این سفر آقای طباطبایی را ملاقات کردم. ایشان در آلمان اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان ایرانی در اروپا را مدیریت میکردند که بسیار سامان یافته و شکل گرفته و فعال بود. آقای طباطبایی هم در آن زمان در این اتحادیه فعالیت زیادی داشت. از سویی ایشان به اقتضای نسبتی که با آقای صدر در لبنان داشت و همچنین ارتباط خویشاوندی با مبارزین در لبنان و خاورمیانه هم در ارتباط بودند. زمانی هم که امام در نجف بودند باز هم به دلیل ارتباط و خویشاوندی که با سید احمد خمینی داشتند پل ارتباطی بسیار خوبی بین اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان و حضرت امام بودند. صادق طباطبایی در همان زمان جوانی هم فرد بسیار مستعد و فعالی بود که بیشترین دوران فعالیت و مبارزهشان در خارج از کشور گذشت و به همین دلیل یکی از مهمترین نقشها را در ارتباط دادن سازمانها و انجمنهای اسلامی در اروپا و امریکا با خاورمیانه و نجف را داشت. بعد از انقلاب هم رابطه آشنایی و دوستی ما برقرار بود. البته بعد از انقلاب هم ایشان مدتی سمت سخنگویی دولت را بر عهده داشتند اما بعد از آن مسوولیت اجرایی نداشتند که البته به دلیل نزدیکی ایشان به بیت امام از داشتن سمت اجرایی هم منع شده بودند، اما همواره به عنوان یک فرد مطلع در مسائل گوناگون و مشاور در نظام حضور داشتند و هر از گاهی هم به عنوان نماینده برای حل مشکل یا رساندن پیغامی از وجود ایشان استفاده میشد.
معتمد دو امام
سید صادق خرازی
صادق طباطبایی که رحمت بر او باد شخصیتی مهربان و سیاستمداری با جهانبینی کاملا مشخص و باز بود که بیش از شش دهه از عمر خود را وقف کار سیاسی و اجتماعی کرد. اگر چه او یک متخصص علم شیمی بود اما سیاستمداری بود که به عنوان یکی از چهرههای مورد اعتماد حضرت امام و امام موسی صدر در اروپا جا افتاد. او یکی از کسانی بود که در عرصه مطالعات علمی و فرهنگی نقش داشت و از بنیانگذاران اتحادیههای انجمن اسلامی در اروپا بود. همچنین به دلیل قرابتی که با مرحوم امام موسی صدر داشت توانسته بود موقعیت ویژهای را در آن مقطع به دست آورد و به همین دلیل نیز کارهایی به عهده داشت که تنها از عهده خودش برمیآمد. آن مرحوم به دلیل ارتباط سببی و نسبی که با حضرت امام داشت از دیگر مبارزان تاریخ ایران متمایز شده بود. ویژگیهای شخصیتی او باعث میشد درهای بسته فراوانی در برابرش باز شود. شخصیت او همچنین به گونهای بود که انسان احساس میکرد او یک موجود جهانی است.
منبع: اعتماد
::::