پذیرش قطعنامه از سوی ایران و پیمانشکنی عراق
قرعه اجرای قطعنامه به نامهنگاریهای«صدام حسین» و رییسجمهور وقت ایران «هاشمیرفسنجانی» افتاد؛ در فاصله میان امضای قطعنامه ۵۹۸ یعنی شهریور۱۳۶۷تا مرداد ۱۳۶۹، بسیاری از مسایل اصلی مربوط به جنگ، از جمله تبادل اسرا و پذیرش معاهده ۱۹۷۵ که مبنای تعیین حدود مرزی ایران و عراق بود، حلنشده باقی مانده بود. عبور از وضعیت «نه جنگ نه صلح»، مهمترین دستور کار سیاسی ایران پس از امضای قطعنامه بود. رفسنجانی در مقدمه کتاب«متن نامههای مبادلهشده بین روسای جمهوری اسلامی ایران و جمهوری عراق ۱۳۶۹» مینویسد: «فشار زیادی از سوی قرارگاهها برای کسب اجازه انجام عملیات و از بین بردن پیروزیهایی که عراقیها به دست آورده بودند وجود داشت، ولی امام موافق نبودند و اجازه نمیدادند و تنها در حد دفاع اجازه داده شد.» در کنار وضعیت مبهم امنیتی که بر مرزهای غربی- جنوبی حکمفرما بود، ارتش عراق درست سه روز پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی جمهوری اسلامی ایران، تهاجم مجدد و گسترده خود را در سحرگاه روز جمعه ۳۱تیر۱۳۶۷آغاز نمود و از دو محور کوشک و شلمچه در جنوب استان خوزستان، پیشروی به داخل خاک ایران را آغاز کرد. عملیاتی که هدفش اسیرکردن و به قولی «گروگانگرفتن» نیروهای ایرانی برای ایجاد موقعیت چانهزنی صدام بر سر آزادی احتمالی اسرا بود. در ادامه این پیمانشکنیها، در دوره پس از پذیرش آتشبس از سوی ایران، عراق اقدام به بمباران تاسیسات و ساختمانهای نیروگاه اتمی بوشهر کرد و با ۱۲جنگنده میراژ، ۲۳بمب روی ساختمانهای نیروگاه فرو ریخت که بهطورکلی ویران شد. نهایتا با ناکامی عراق در تهاجم مجدد به ایران و با شکست حمله منافقین در عملیات مرصاد، دولت عراق مجبور شد تا حدود یک ماه پس از پذیرش قطعنامه از سوی ایران، در روز ۲۸ مرداد سال ۱۳۶۷ آتشبس را بپذیرد. عراق اعلام کرد گرچه قطعنامه را پذیرفته ولی برای برقراری آتشبس، ایران باید اروندرود را به عراق تحویل دهد. در این فاصله، متحدان عرب صدام به ویژه کویت میدیدند که یک سالی از پایان جنگ میان صدام با ایران گذشته است و انبوه بدهیهای صدام، وضعیت روشنی پیدا نمیکند و تدریجا ندای گرفتن طلبهای خود را بلند کردند. صدام که در توهم هدایت جنگ نیابتی از سوی اعراب علیه ایران بود، انتظار چنین درخواستهایی را نداشت و پیش از اینکه به حسابهای خود با کویت رسیدگی کند، ترجیح داد با شروع یک ابتکار دیپلماتیک «نامهنگاری» با سران جمهوری اسلامی، وضعیت مرزهای شرقیاش را حلوفصل کند و بعد به سراغ دومین پروژه جنگ افروزیاش برود. از این رو در اردیبهشت ۱۳۶۹، مکاتباتی را با مسوولان ایرانی آغاز میکند.
نوشتار زیر بررسی شش نامه صدام حسین و چهار پاسخ همپای ایرانی او «هاشمیرفسنجانی» است. لحن نامههای رییسجمهوری ایران، سراسر بیاعتمادی به طرف مدعی مصالحه [صدام] و یادآوریهای گاه نیشدار ماهیت آتشی است که او افروخته؛ تمسخر پنهان ادعاهای سردار قادسیه، قهرمان جنگ عرب و عجم، آلتدستبودن و دعا برای هدایت او و گاه تمسخر، بیمحلی و فراموشی عمدی درخواست صدام طی پاسخهای نهچندان روشن طرف ایرانی به درخواست عالیترین مقام عراقی نشان از فرصتی دارد که طرف ایرانی میخواهد حداقل در کلام هم، نوعی موازنه شفاهی سیاسی بسازد و برای ثبت در تاریخ، آغازگری جنگ را نشان دهد. موازنهای کلامی که گاه طرف عراقی با درک نکوهش پنهان آن نمیتواند از آن بگذرد و درنامههای بعدی به گزند این اشارهها، اعتراض میکند.
پایان گلوله، آغاز نامه
صدام حسین اولین نامه خود را به تاریخ دوم اردیبهشت ۱۳۶۹خطاب به رهبری و ریاستجمهوری ایران مینویسد. نامه از طریق فرد شناختهشدهای به همراه نامهای از یاسر عرفات، رییس سازمان آزادیبخش فلسطین، به مقامات ایرانی تسلیم میشود. نامهای که در ابتدا تردیدهای بسیاری درباب صحت و سقم آن مطرح میشود. تا در جلسهای با حضور سران در خصوص نحوه پاسخ به صدام تصمیمگیری شود.
صدام در این نامه نوشتهبود:«… اینک… بدون تکرار دیدگاههای قبلی خود که میتواند موجب طرح متقابل دیدگاههای شما شده و بحث را از محدوده و اهداف سازنده خویش دور نموده و به سوی جدلی سوق دهد که در آن، عوامل اختلاف نمایان گردد و برای اینکه چنین وضعی بر توافق مورد علاقه ما در زمینه تحقق صلح قابلاجرا، فراگیر، فوری، به خواست خدا نهتنها میان ایران و عراق بلکه میان امت عرب و ایران فایق نیاید، این بار مستقیما شما را مخاطب قرار داده تا در این ماه مبارک که مسلمانان روزهدارند و به سوی نیل به رضای خدای سبحان و متعال روی میآورند، پیشنهاد کنم ملاقات مستقیمی بین ما صورت گیرد که در آن از سوی ما، بنده خدا، فرستنده این نامه و آقای عزت ابراهیم به همراه مجموعهای از دستیاران خودمان و از سوی شما آقایان علی خامنهای و هاشمیرفسنجانی به همراه گروهی از دستیاران شما شرکت کنند.»
صدام در این نامه محل ملاقات مستقیم را مکه و زمان آن را نیز روز دوم عید فطر پیشنهاد میکند.
مقامات ایرانی بعد از دریافت نامه با مورد توجه قراردادن، اعتبار حامل نامه و صحت نامه فرستادهشده، تشکیل جلسه میدهند. رییسجمهور ایران پس از ۱۰روز نامه را اینچنین پاسخ میدهد:
«جناب آقای صدام حسین
نامه مورخ ۲۶رمضان المبارک ۱۴۱۰ شما را دیدم؛ براستی اگر مطالبی که در نامه آمده، هشت سال پیش مورد توجه واقع میشد و ارسال نامه جای اعزام سرباز را میگرفت، امروز دو کشور ایران و عراق و شاید امت اسلامی با این همه خسارات و ضایعات مواجه نبود… . اگر همه دولتهای منطقه عربی همانطور که بعضی از آنها عمل کردند، قدر این انقلاب ضدصهیونیستی و ضداستکباری را شناخته، با آن همکاری میکردند، اکنون معادله قدرت در خاورمیانه به سود اسلام و مسلمین میبود و اسراییل و استکبار، اینگونه فرصت بسط وجود و توسعه شرارت را نمییافتند. البته ما با امت عرب مشکلی نداریم و از همکاری صادقانه بعضی از دول عربی بهره بردهایم. افسوس که فرصت تاریخی در ۱۰سال گذشته از کف رفته است. در همان آغاز انقلاب اسلامی جنگی ناخواسته و ویرانگر بر ما تحمیل شد و بخش بزرگی از سرزمین ما در مرزهای غربی کشور اشغال گردید و بخش عظیمی از سرمایههای انسانی و اقتصادی و نظامی دو ملت بزرگ ایران و عراق که باید در راه مبارزه با کفر و الحاد به کار گرفته میشد، از میان رفت.»
هاشمی در فرازهای اولیه پاسخ خود به اولین نامه، صراحتا به صدام یادآوری میکند که آغازگر جنگ بوده است. اهمیت این یادآوری در این است که دراین دوره علیرغم درخواست موکد ایران برای شناسایی آغازگر جنگ، سازمانملل هنوز عراق را بهعنوان آغازگر جنگ معرفی نکرده است. در این پاراگراف نیز کاربرد «دوران دفاع» دالی موکد بر متجاوزبودن صدام حسین است. از سویی نگارنده ادامه وضعیت نه جنگ نه صلح را غیرممکن و در هشداری پنهان ادامه این وضعیت را در تقابل با اعتماد ملت ایران به جمهوری اسلامی میداند.
دومین نامه صدام: تقاضای صلح با گلایههای جنگی
رییسجمهور وقت عراق در دومین نامه و در واقع در پاسخ به اولین جواب رسمی ایران در این نامه نگاریها، مینویسد:
«نامه مورخ ۶شوال ۱۴۱۰شما را دریافت کردم و بیش از یک بار توسط من و برادرانم در کادر رهبری عراق مطالعه شد. گرچه برداشت ما از نامه مزبور این بود که شما با پیشنهاد ما در زمینه برگزاری ملاقاتی درسطح سران برای حل و فصل قاطع و نهایی مشکلات موجود بین دو کشور که علت کشمکش یا نتیجه آن بوده موافقت دارید و ما از این امر خوشحال شدیم، ولی روح پیام شما آنچنان که ما امیدوار بودیم نبود، زیرا مقدمه پیام در هرجا که فرصتی دست داده، شامل عبارتهای دوپهلو و پایان آن، خشن بوده است.»
پاسخ ایران به اولین نامه صدام حاوی نکاتی است که موجب گله مجدد صدام از طرف ایرانیاش میشود. با این حال صدام به واسطه شرایط حساس کشورش و عجلهای که برای حلوفصل موضوع دارد با زبانی کند، گلههایی را مطرح میکند. در این نامه صدام میپرسد چرا رییسجمهور ایران از عباراتی همچون«جنگ تحمیلی» و«کندذهنی» استفاده کرده است و چرا بهجای کاربرد جمله معمول و متداول«والسلام علیکم» ازجمله«والسلام من اتبع الهدی» استفاده کرده است و تاکید میکند که به واسطه دلایل ایمانی و جایگاه صلح از مفاهیم و اصطلاحاتی استفاده کرده است که با معیارهای انسانی و اهداف والایش سازگاری داشته باشند.
در قسمت پایانی نامه، صدام به عدمپاسخگویی صریح طرف ایرانی در مورد مکان احتمالی برگزاری نشست اشاره میکند: «در مورد محل ملاقات سران، ما همچنان در انتظار پیشنهاد شما هستیم. زیرا در پاسخ شما نظر قاطعی در مورد محل پیشنهادی ما که مکه مکرمه است نیافتیم…» صدام با تاکید در مورد اینکه چه کسانی در جلسه سران حضور یابند، نیز به صرافت میافتد و با اظهار امیدواری مینویسد: «ما همچنان معتقدیم که اگر شما عملا ایده ملاقات درسطح سران را پذیرفته و برای تحقق آن با ما با توکل بر خدا مصمم شدهاید، جلسه درسطح سران باید دربرگیرنده مراجع اصلی تصمیمگیری در دو کشور باشد… . به همین جهت پایبندی خود را به پیشنهادمان مبنی بر اینکه در ملاقات سران از طرف ما رییس شورای انقلاب، رییسجمهوری و نایبرییس شورای فرماندهی انقلاب و از طرف ایران آقایان علی خامنهای و علیاکبر هاشمیرفسنجانی حضور داشته باشند، یکبار دیگر تکرار میکنیم.»
رییسجمهور ایران برای دومینبار جواب نامه صدام حسین را با عبارات زیر میدهد:
«نامه دوم مورخ ۲۹اردیبهشت ماه ۱۳۶۹هجری شمسی (۲۴شوال هجری قمری) شما را دریافت کردیم. چون احتمال جدیبودن دولت شما در راه صلح در حد قابل توجهی از نامه برمیآید، جواب نامه دوم را هم میدهیم، ولی انتظار داریم بعد از این، وقت را با مبادله نامهها تلف نکنیم، مگر در موارد ضروری و دو ملت و مردم منطقه تحت تاثیر حالت نه جنگ نه صلح، بیش از این رنج و خسارت نبینند و دعا میکنیم که این آخرین نامه باشد و شاهد گامهای جدی عملی در راه صلح باشیم.»
رییسجمهوری ایران با توضیح بیجا بودن گله طرف عراقی از لحن نامه، مینویسد که ما هم از اینکه در مکاتبات صلح مطالب رنجشآور مطرح شود راضی نیستیم، ولی متاسفانه سنگ بنای این بنا در اولین نامه شما[صدام حسین] گذاشته شده است. هاشمی مینویسد:
«در نامه اول به گونهای ادعا شده بود که گویا طرف ما «امت عرب» است، چیزی که در طول جنگ برای جاانداختن آن تلاشهای فراوان بینتیجهای به کار رفت. خود شما و حزب شما آن روزها که از موضع جریان پیشرو و جبهه مقابله حرف میزدید گفتهاید که افرادی مثل بعضی از ملوک و شیوخ و امرایی که در طول جنگ پشت سر شما بودند،«امت عرب» نیستند و به اندازه کافی در افشای ماهیت آنها گفته و نوشته و اسناد گویا بهجا گذاشتهاید.
… و نیز در نامه اول از موضع متولی امور فلسطین و فلسطینیان و نیروهای مقاوم در مقابل تهاجم امپریالیسم مورد دعوت قرار گرفته بودیم، با اینکه تهیهکنندگان نامه بعید است که از دلسوزی و پیشتازی جمهوری اسلامی نسبت به این مساله آگاه نبوده باشند…
علاوه بر این در نامه شما آداب معمول در مکاتبات رسمی و رایج رعایت نشده، عبارات و تعبیرات حاوی نکات منفی و رنجشآور دیگری نیز از قبیل آنچه در نامه ما خردهگیری شده در مکتوب اول و دوم شما موجود است، که بهتر است بگذاریم و بگذریم و اگر شما باب گله را نگشوده بودید، همینها را هم نمینوشتیم، زیرا اکنون به صلح میاندیشیم.»
رییسجمهوری ایران در مورد حضور سران جمهوری اسلامی در ملاقات پیشنهادی صدام مینویسد:
«… خوب است از هماکنون روشن باشد که حضرت آیتالله خامنهای، مقام ولایت امر انقلاب اسلامی، در مذاکرات شرکت نخواهند کرد، البته رییسجمهور و سایر مسوولان برخلاف نظر رهبری اقدامی نمیکنند و در مسایل مهم با کسب نظر رهبری اقدام مینمایند. و در این موضوع هم اگر رییسجمهور در مذاکرات شرکت کند، قطعا با اختیارات کامل خواهد بود که تصمیمات مطمئنا اجرا خواهد شد…»
رییسجمهور ایران با مقایسه شرایط عقبنشینی نیروهای عراقی پس از فتح خرمشهر و عقبنشینی نیروهای ایرانی پس از فاو، مجددا هم بر متجاوز بودن صدام و هم بر تحت اشغال بودن ایران پس از فتح خرمشهر دست میگذارد و اتهام ادامه جنگ توسط ایران را با بیان این نکته که، قسمتهایی از سرزمین ما در اشغال ارتش عراق بود و در چنین شرایطی پذیرش صلح چه معنایی میتواند داشته باشد، رد میکند.
سومین نامه صدام: نامهای بیپاسخ
صدام بار دیگر برای سومینبار در نامهای که کوتاهترین نامه در میان شش نامه فرستاده شده بوده است، بهصورت بسیار خلاصه با فاصلهگیری از ادبیات نامههای پیشین اینچنین مینویسد:
«سلام علیکم،
جهت تسریع در راه صلح، تمایل خودم را در فرستادن نمایندهای از طرف ما به سوی شما جهت رویارویی و بحث در مورد استقرار صلح بین دو کشور و استفسار از نظریات شما نسبت به هرآنچه اجرای صلح را در عراق و ایران تسهیل نماید، اعلام مینمایم.
طبق نظر شما این دیدار میتواند علنی یا محرمانه باشد.»
این نامه صدام پاسخی را از طرف ایران بههمراه ندارد و صدام مجددا دست به ارسال نامه دیگری میزند.
چهارمین نامه صدام: نامه متناقض
در چهارمین نامه، از سویی صدام سعی دارد باز بر اراده به صلح خود تاکید کند اما همزمان بحث اروندرود را با منطقی مطرح میکند که با همان، جنگ را آغاز کرده بود. در بند چهارم پیشنهاد بر عقبنشینی دوماهه از تاریخ تصویب توافقنامه بین طرفین میدهد و حتی تاکید میکند هرچه کوتاهتر باشد، بهتر است. برای اولینبار موضوع اسرا را مطرح و پایبندی خود را به قراردادهای ژنو اعلام میکند. اما در بند شش، باز به سراغ ادعاهای قبلیاش میرود و در مورد شطالعرب مینویسد:
«حاکمیت کامل بر رودخانه متعلق به عراق باشد، زیرا که حق تاریخی و مشروع آن است.»
در بند دوازده این نامه نیز صدام سعی میکند با طرح تقسیم مشترک کمکهای بینالمللی به بازسازی دو کشور«تقسیم بالمناصفه بین ایران و عراق» از اتهام آغازگری جنگ بگریزد.
اینبار نیز رییسجمهوری ایران به دلیل موضوعیتنداشتن پیشنهادهای عراق خاصه در مورد اروندرود و کمکهای بینالمللی جوابی به نامه نمیدهد.
نامه پنجم: دشمنان جدید صدام و اتمام حجت ایران
اما صدام نامه پنجم را با یادآوری شرایط دشوار منطقهای و تهدیدات متحدان سابق و دشمنان جدیدش میفرستد. اینبار اما نامه جواب ایران را بههمراه دارد. رییسجمهور وقت ایران در ابتدای نامه مینویسد:
«نامه مورخه ۱۲/۵/۶۹شما دریافت شد؛ با اینکه اصل نامه علیالظاهر بهمنظور پیشبرد مذاکرات صلح تنظیم شده، لیکن بخشی از مضامین آن تاسفآور است.» هاشمی در هفت بند به مجموع نامههای بیپاسخ صدام جواب میدهد. در این جواب ملاقات مستقیم بین روسای جمهور قویا رد میشود و تنها زمانی آن مفید ارزیابی میشود که مسایل کلیدی و مهم حلوفصل شده باشد. هاشمیرفسنجانی با انتقاد از اشغال کویت، درمورد گله صدام از کمکهای ایران برای اطفای چاههای نفت کویت، مینویسد که در این مدت ما نشانهای از اقداماتی که بیانگر حسننیت شما باشد ندیدیم و ادامه اشغال خاک ایران تردیدهای جدی را نسبت به انگیزه و اراده به صلح از طرف شما ایجاد کرده است؛ در آخرین بند این نامه هاشمی با اتمام حجت برای معاهده الجزایر، پذیرش آن را تنها راهحل عملی اجرای صلح میداند.
نامه آخر
صدام در آخرین نامه خود تصمیمات خود را در چهار بند درخصوص آغازگری مبادله اسرا، سفر هیاتهای سیاسی میان تهران و بغداد و عقبنشینی مرزی از هفدهم اوت ۱۹۹۰ اعلام میکند. او مینویسد:
برادرعلیاکبر هاشمیرفسنجانی رییسجمهوری…
با این تصمیم ما، دیگر همه چیز روشن شده و به این ترتیب همه آنچه را که میخواستید و بر آن تکیه میکردید تحقق مییابد و دیگر اقدامی جز مبادله اسناد باقی نمیماند تا با هم از موضع مسوولیت، نظارهگر واقعی حیات جدیدی سرشار از تعاون در سایه اصول اسلام باشیم، حقوق یکدیگر را محترم شمرده و بدینوسیله کسانی را که سعی میکنند از آب گلآلود ماهی بگیرند از سواحل خود دور کنیم و چهبسا در جهاتی همکاری کنیم که در نتیجه آن خلیج [فارس] به دریاچه صلح و امنیت و عاری از ناوگانها و نیروهای بیگانه که در کمین ما نشستهاند، مبدل شود. مضافا اینکه همکاری مزبور میتواند شامل جنبههای دیگر زندگی شود. الله اکبر وللهالحمد».
چهار روز بعد، رییسجمهور ایران در ۲۷مردادماه ۱۳۶۹ در آخرین و چهارمین پاسخ خود به صدامحسین، نوشت:
«نامه مورخه ۲۳/ ۵/ ۶۹ (۱۴ اوت ۱۹۹۰) جنابعالی دریافت شد. اعلام پذیرش مجدد معاهده ۱۹۷۵ از سوی شما راه اجرای قطعنامه و حل اختلافات در چارچوب قطعنامه ۵۹۸ و تبدیل آتشبس موجود به صلح دایم و پایدار را هموار ساخت.
شروع عقبنشینی نیروهای شما از اراضی اشغالی ایران را دلیل صداقت و جدی بودن شما در راه صلح با جمهوری اسلامی ایران به حساب میآوریم و خوشبختانه در موعد مقرر آزادی اسرا هم آغاز گردید که امیدواریم عقبنشینی نظامیان شما طبق زمانبندی اعلامشده و آزادی اسرای دوطرف با آهنگ و سرعت هرچه بیشتر ادامه یافته و تکمیل گردد».
با پذیرش دوباره عهدنامه ۱۹۷۵ از سوی صدام، عراق پذیرفت تا به نشانه حسننیت، عقبنشینی از اراضی اشغالی ایران را از روز جمعه ۲۶مردادماه ۱۳۶۹ برابر با ۱۷ اوت ۱۹۹۰ آغاز و بهجز یک نیروی نمادین در کنار ماموران مرزبانی و انتظامی که برای ماموریتهای روزمره در شرایط عادی باقی میماند، نیروهای خود را از مناطق ایران در طول مرز فرا خواند.