امام چگونه سیاست های مذهبی محمدرضا شاه را نقد کرد؟
آن خیانتى که کرده بود راجع به تغییر تاریخ اسلام، با شرفترین تاریخها، سازندهترین تاریخها، آن تاریخى که انسانها را - مستضعفین را - بیدار کرد و تمام قلدرهایى که در آن وقت بودند خاضع کرد و انسانِ به تمام معنا، با همۀ ابعاد، هم ابعاد معنوى و هم ابعاد مادى ساخت، و این شخص مىخواست این شرافت را از ایران سلب کند و اصل اسلام را پایکوب کند و تاریخ جاهلیت شاهنشاهى را به جاى آن بگذارد، و دیدید که به واسطۀ همت مردم ایران همۀ قشرها قیام کردند، و این مطلب را هم ملزم شد که از دست بدهد.
مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام): بررسى دیدگاههاى امام خمینى نسبت به رویدادهاى تاریخ معاصر ایران، از ابعاد مختلف حائز اهمیت است چرا که ایشان خود در متن حوادث تاریخى سدۀ اخیر حضورى هوشمندانه و فعال داشته است؛ نمایشگر دیدگاه بخشى از روحانیت نسبت به تاریخ عصر خویش است؛ دیدگاه تاریخى شخصیتى است که خود، تاریخساز دوران خطیر معاصر است؛ ضعفها و کاستیهاى داخلى دوران حکومت قاجار و پهلوى از زبان فردى مطرح مىگردد که خود طرحى جدید و حکومتى نوین را پى افکنده است و بالاخره اینکه ایشان به لحاظ مقابله با ترفندهاى استعمارى و صیانت از کیان امت اسلام، مطالعۀ مطلب ذیل به بازشناسى عمل تاریخى امام پس از آغاز نهضت اسلامى کمک زیادی می کند.
با نگاهى گذرا به زندگانى امام خمینى(س) به سهولت مىتوان دریافت که ایشان به عنوان شاهدى کنجکاو و دردمند، قوت و ضعف نیروهاى درگیر در معارضات سیاسى را شناسایى کرده و سپس در هنگامۀ عمل، درسهاى تاریخ را با قاطعیتى چشمگیر به کار بستهاند. ایشان از بدو کودکى و نوجوانى، با نامهربانیها و مظالم زمان خویش روبهرو شدند، دست ظلم و ستم را بعینه در همهجا مشاهده نمودند و بالاتر از همه، سلطۀ استعمار را بر جامعه و سرزمین خود لمس کردند. امام خمینى(س) در زمره رجال و شخصیتهاى نادر و بىنظیر تاریخى هستند که از حوادث اعصار، متوالیاً درسهاى فراوانى آموخته و بدینسان هنرمندانه با تلفیق دین و سیاست، بزرگترین رویداد تاریخ معاصر را رقم زدند. مطلب ذیل که به سیاست های مذهبی محمدرضا شاه می پردازد شامل گفتار و تذکرات امام دراین حوزه است که در پنج بخش؛ تظاهر مذهبی، تبلیغات علیه روحانیت تبلیغ، جدایى دین از سیاست،حمایت از روحانیون دربارى،تغییر تاریخ اسلامى کشور توسط محمدرضا شاه، از نظر می گذرد:
مگر محمدرضا نمىگفت من مسلمانم، قرآن هم طبع مىکرد، خدمت حضرت رضا هم مىرفت و مىایستاد و برایش زیارتنامه هم مىخواندند و نماز هم مىخواند و همۀ این کارها را مىکرد؛ اما نبود اینطور. (صحیفه امام، ج۹، ص۱۸)
در زمان این دومى هم، که دنبال این معنا بود که با سالوسى ابتدائاً کارها را انجام بدهد، و معلمهایى هم در این باب داشت، شروع کرد سالوسى از جهاتى. یکى راجع به اینکه خودش را به دیانت مىبست. قرآن چاپ کرد! هرچند وقت یک دفعه مىرفت در حرم حضرت رضا و مىایستاد و نماز مىخواند و زیارت مىکرد! این یک راه بود. یک راه دیگر هم که براى طبقات دیگر پیش گرفته بود این بود که ما مىخواهیم این مملکت را به «تمدن بزرگ» برسانیم.(همان، ج۱۰، ص ۲)
آقاى کارتر هم از آن اشخاصى است که تربیت آسمانى ندارد. اگر شنیده باشید، این چند روز، یک دفعه رفته است کلیسا و دعا کرده که این افراد خارج بشوند. شما بدانید که این دعاى او هم مثل دعاهاى محمدرضاست که مشهد مىرفت و دعا مىکرد. اینها همان مثلى است که یکى از حکماى ما عبید زاکان گفته است که مژدگانى که گربه عابد شده است. همین است مسأله. (همان، ج۱۱، ص۱۴۳)
این آخر که محمدرضا شروع کرد، شیطنتهایى کردند این هم با حربۀ اسلام. این هم شروع کرد، ابتدا به همان حرفهاى کارهاى پدرش کردن. قرآن مثلاً طبع کرد. سالى هم یک دفعهـ دو دفعه به مشهد مىرفت و نمازى مىخواند و از این مسائل مىخواست مردم را گول بزند. و گاهى هم یک دستهاى را گول مىزد. کمکم دیگر خودش را محتاج به گول زدن نمىدید شروع کرد به اِعمال قدرت کردن. از آن طرف مردم را از همۀ مواهب محروم کرد. (همان، ج ۱۱، ص۴۵۵)
خوب شد که صدام حسین را به ظواهر اسلام کشانده؛ براى اینکه اینروزها مىگویند نماز هم مىخواند! توى مسجد هم مىرود! اینهمان کارهایى بود که محمدرضا مىکرد، عیناً همان. اینها از یکآخور ارتزاق مىکنند. آن هم یکوقتى که پیش مىآمد، بدترین فحشها را به علماى اسلام مىداد و به اسلام هیچ کار نداشت، ضربه مىزد. یکوقت که ضعیف و بیچاره مىشد، مىرفت نماز مىخواند و در حرم حضرت رضا مىرفت و نماز مىخواند و از این بساط درمىآورد. (همان، ج۱۳، ص۲۴۹)
ما در زندگى خود در این انقلاب اسلامى چیزهایى دیدهایم و قبل از آن صحنههایى دیده بودیم باورنکردنى و شگفتانگیز. از دوره افتادن رضاخان در تکایا و شمع روشن کردن تا قرآن طبع نمودن محمدرضا و احرام حج بستن. (همان، ج۱۶، ص۲۹۲)
ما همه دیدیم قرآنى را که محمدرضا خان پهلوى طبع کرد و عدهاى را اغفال کرد و بعض آخوندهاى بیخبر از مقاصد اسلامى هم مداح او بودند. (همان، ج۲۱، ص۳۹۶)
ب: تبلیغات علیه روحانیت
مسلمین آگاه باشند که اسلام در خطر کفر است. مراجع و علماى اسلام بعضى محصور و بعضى محبوس و مهتوک هستند. دولت امر داد حوزههاى علمیه را هتک کنند، و طلاب بىپناه را کتک بزنند، و بازار مسلمین را غارت کنند و درب و پنجرۀ مغازهها را بشکنند. در تهران حضرت آیتاللّه خوانسارى[۱] و حضرت آیتاللّه بهبهانى را در محاصرۀ شدید قرار دادند؛ و عدهاى از علماى محترم و وعاظ معظم را محبوس نمودند. و ما از آنها به هیچ وسیله نمىتوانیم اطلاع پیدا کنیم. اراذل و اوباش را تحریک مىکنند که به علما و روحانیون اهانت کنند.
آقایان طلاب و مبلغین را مانع مىشوند که براى تبلیغ اسلام در نواحى ایران بروند و تبلیغ احکام کنند. با ما معاملۀ بردگان قرون وسطى مىکنند. به خداى متعال من این زندگى را نمىخواهم. إِنّى لاَ اَرَى المَوْتَ إِلاّ سَعادةً وَ لاَ الحَیَاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلاّ بَرَماً.[۲] کاش مأمورین بیایند و مرا بگیرند تا تکلیف نداشته باشم. فقط جرم علماى اسلام و سایر مسلمین آن است که دفاع از قرآن و ناموس اسلام و استقلال مملکت مىنمایند و با استعمار مخالفت دارند. این است حال ما، تا آقاى عَلَم و ارسنجانى[۳] چه بگویند. (همان، ج۱، ص۱۴۱)
دشمنهاى اسلام و شما، هم اسلام را بد معرفى کردهاند و هم شما را. دشمنهاى بشریت ادیان را مطلقاً مىگویند که براى این است که افیون باشد براى مردم، براى ملتها! اینها چون دیدهاند آن چیزى که در مقابلشان مىایستد دیانت است، و آن جمعیتى که در مقابلشان مىایستد جمعیت روحانى است، از این جهت با این دو نیرو به مخالفت برخاستند و از زمانهاى بسیار سابق این دو نیرو را کوبیدهاند. (همان، ج۶، ص۴۰)
محمدرضاخان در یکى از حرفهایش، قبل از ۱۵ خرداد، در یکى از حرفهایش گفت که این آخوندها طیاره هم سوار نمىشوند! ـهمان روزها بود که یکى از مراجع با طیاره رفته بود مشهدـ و اینها با طیاره هم مخالفند. اصلاً با همۀ اساس تجدد مخالفند. اینها مىخواهند برگردد به آن وقتى که مثلاً الاغ سوارى کنند و بروند این طرف و آن طرف. یا فرض کنید که شمعى بسوزانند! برق را با آن مخالفند. همۀ آثار تمدن را با آن مخالفند. مىآمدند پیش شماها یک همچو مسائلى را طرح مىکردند. یا اینکه آخوندها همه دربارى هستند! اینها همه براى منافع دربارها! اصلاً وجود اینها را دربارها آوردند. سلاطین این وجودها را در خارج محقق کردند! مىآمدند پیش این قشر مىگفتند: اینها دین ندارند! این بىدینها، یک مشت فکلى بىدین! و طورى تزریقمىکردند که معالأسف بعضى از اشخاص بىعمق باورشان مىآمد. این باور آمدن اسباب این شد که این دو قشر از هم جدا شدند. این به او بدبین شد. (همان، ج۷، ص۴۶۹)
آنهایى که مىخواستند شرق را غارت کنند و ملتهاى اسلامى را به اسارت بکشند، آنها تبلیغاتى کردند که حتى خود شرقیها هم، آنهایى دکه غافل بودند از اسلام و از مکتبهاى توحیدى، باورشان آمد. آنها بعکس آن چیزى که مکتبهاى توحیدى هست، که همه مکتب تحرک بودهاند، گفتهاند دیانت افیون جامعه است! یعنى دین آمده است که مردم را خواب کند. روحانیت دربارى است، روحانیون دربارى هستند، روحانیون در خدمت سرمایهدارها هستند. این تبلیغاتى بوده است که در طول شاید چند صد سال شده است؛ و در این سالهاى اخیر و زمان این پدر و پسر خیلى زیادتر شد. (همان، ج۸، ص۲۹۱)
این همان مطالبى است که از اول زمان رضاخان ـپیشترها هم بوده اما از اول زمان رضاخانـ تا امروز و تا وقتى که پسرش از ایران رفت، این دو تا مسأله بود، این دو تا تبلیغ بود: تبلیغ بر ضد اسلام، تبلیغ بر ضدروحانیت؛ یعنى اسلام، و خدمتگزاران اسلام. این دو تبلیغ از زمان رضاشاه بود. در زمان او بسیارى از مردم هم، به واسطۀ تبلیغات زیادى که کردند و فشارى که از آن طرف آوردند و اذیتهایى که کردند به این طایفه، آنوقت، عدۀ زیادى باورشان آمده بود. در زمان این هم، باز عدۀ زیادى از جوانهاى ما بازى خوردند، گول خوردند، پشت کردند بر اسلام، پشت کردند بر روحانیون.(همان، ج۸، ص۲۹۷)
در زمان محمدرضا حمله به روحانیت را تغییر دادند شروع کردند به تبلیغات کردن که مردم را از روحانیت جدا کنند. چون این دو قوۀ اسلام، قوۀ روحانیت و قوۀ دانشگاه، مىتوانست در مقابل اینها بایستد. آن ترتیبى که با فشار بخواهند روحانیت را از بین ببرند، این ترتیب نشد، تغییر دادند وضع را. شروع کردند تبلیغات به ضدروحانیت که جدا کنند روحانیت را از دانشگاه، و همه را از مردم. بین مردم، هم دانشگاهى و هم روحانى را، هم روحانیین را، مىخواستند ـدر بین مردمـ یک طورى قلمداد کنند که اینها دیانت صحیح ندارند؛ اینها هم دربارى و انگلیسى و ـنمىدانمـ امریکایى و اینها هستند. نقشه این بود که ملت جدا بشود از این دو قشرى که از آنها کار مىآید. (همان، ج۸، ص۳۱۱)
در زمان «محمدرضا»، در اوایل این نهضت، یک وقت در یکى از کلامش گفت که این معممین، روحانیین مىخواهند که مملکت برگردد به حال سابق؛ حتى کسى سوار اتومبیل هم نشود؛ سوار طیاره هم نشود؛ اینها با این هم مخالفند. اینها مىخواهند مثل همان سابق مثلاً با الاغ این طرف و آن طرف بروند! همان وقتى که بعض مراجع با طیاره رفته بودند به مشهد، همان وقت هم ایشان این حرف را مىزد که ما هم بالاى منبر گفتیم، که همین حرفى که این مىزند الآن بعضى مراجع با طیاره رفتند مشهد. چه طور این حرف را مىزند؟ روحانیت با فساد مخالف است، نه با تمدن. (همان، ج۸، ص۳۹۵)
همان طورى که در زمان این پدر و پسر خبیث، از اسلام چون خارجیها مىترسیدند، اینها را وادار کردند که با اسلام مخالفت کنند، لکن در پوشش اینکه با روحانیت مخالفت کنند؛ با منبر مخالفت کنند؛ با محراب مخالفت کنند؛ مجالس را قَدَغَن کنند. در این پوششها، اسلام نقطهنظر بود. (همان، ج۱۰، ص۳۰۷)
در رژیم سابق، آنهایى را که مىکشتند، بهترین جوانهاى ما و متعهد و مُسْلِم، براى اینکه مىگفتند که خلاف نکنید، مىگفتند که مملکت ما را به باد ندهید. علماى اسلام بودند. این آقاى منتظرى مدتها در حبس بود. آن مرحوم آقاى طالقانى مدتها در حبس بود و امثال اینها زیاد. آنهایى که اعدام شدند چه اشخاصى اعدام شدند؟ مرحوم سعیدى اعدام شد و امثال اینها. از همین علمایى که در همۀ اطراف اینها گرفتند و در بعضى وقتها در حبس بودند. این آقاى لاهوتى که الآن در [سپاه] پاسداران هست، ایشان مدتها حبس بود. و چه زجرهایى این مرد دیده است و چه اهانتهایى دیده است. در تبعید فضلاى این حوزه، علماى این حوزه، دانشمندهاى این حوزه در تبعید بودند. این طرف، آن طرف، اینها را مىبردند و تبعید مىکردند. آنهایى که حبس بودند در آن وقت، این سنخ مردم بودند. آنها هم که اعدام شدند آن جور اشخاص بودند. (همان، ج۱۰، ص۴۹۴)
این روزها حملات به روحانیت اصیل که براستى چه در زمان شاه و چه در زمان پدرش از بارزترین اقشارى بودند که با قیامهاى متعدد خود در مقابل فساد دستگاه به افشاگرى و مبارزه پرداختند و مبارزات ضدشاهىـامریکایى را در طول مبارزات بر حق مردم شریف هدایت مىکردند و به پیروزى رساندند، از طریق ایادى شاه و دارودستهاش گسترش پیدا کرده است. درست زمانى که روحانیت، مبارزۀ سرسختش را در سالهاى ۴۱ـ ۴۲ علیه شاه خائن شروع کرد، شاه روحانیت متعهد و مسئول را «ارتجاعسیاه» نامید، زیرا تنها خطر جدى براى او و سلطنتش روحانیون مبارزى بودند که ریشه در عمق جان مردم داشتند و در مقابل او و ستمکارىاش ایستادند. (همان، ج۱۲، ص۲۰۸)
ما در هر قصهاى که واقع مىشویم، مىبینیم که روحانیت هدف است. محمدرضا هم در نطقهایى که کرده بود و مىکرد، اینها را ارتجاع [مىنامید، مىگفت:] «اینها عمّال ارتجاعند.» حتى اینها مىگفتند: «اینها عمّال انگلیسها هستند.» این را من خودم با گوشم، در یک اتومبیلى که در تهران یک وقت نشسته بودم، دیدم که آن یکى به آن مىگوید ـما سه نفر بودیم که معمّم بودیمـ گفت من مدتهاست این، این هیکل ها را ندیدهام. اینها را انگلیسها درست کردند در نجف و قم براى اینکه ملت ما را چه بکنند. ما در آن دوره عمّال انگلیس بودیم و ارتجاعى. (همان، ج ۱۲، ص ۴۶۷)
مطلب این نیست که اینها با آخوند بدند. با آخوند بدند براى اینکه با اسلام بدند. مىبینند آخوند براى اسلام دارد چه مىکند، چهارتا آخوند هم بد است، جهنم! اما نمىگویند چهارتا آخوند، مىگویند روحانیون. وضع این طورى است. این یک نقشهاى نیست که حالا کشیده باشند. این نقشهاى است که بعد از آنکه دیدند که در این صد سال، صد سال آخر، دیدند که یک همچو قدرتهایى موجود است، خوب، باید این قدرت را بشکنند تا راه آنها باز بشود. (همان، ج۱۳، ص۳۶۲)
در زمان این دو تا، پدر و پسر حاصل همۀ چیزها را هم از روحانیون گرفته بودند. مانده بود یک مسجدى، آن هم یک مسجدى که تحت نظرِ ـفرض کنیدـ یک نفر بازنشسته باشد و محدود بود، همه جا محدود بود. نمىتوانستید یک کلمه حرف بزنید. (همان، ج۱۵، ص۴۸۶)
سرّ قضیه، همانطور که خودتان فهمیدهاید، این است که مردم را نمىشود به چیزى توجه داد، مگر توسط روحانیون. و در طول تاریخ هر چه بوده از روحانیون و مردم بوده است. و هر وقت این دو را از صحنه کنار گذاشتهاند، همهاش فساد بوده. و در همین پنجاه سال هم که ما شاهد آن بودهایم، آنچه که ما را در دامن غرب انداخت، این بود که روحانیون و مردم را سرکوب کرده بودند.(همان، ج۱۶، ص۴۹۱)
در آن زمان روزى نبود که حادثهاى نباشد، ایادى پنهان و آشکار امریکا و شاه به شایعات و تهمتها متوسل شدند حتى نسبت تارکالصلوة و کمونیست و عامل انگلیس به افرادى که هدایت مبارزه را به عهده داشتند مىدادند. واقعاً روحانیت اصیل در تنهایى و اسارت خون مىگریست که چگونه امریکا و نوکرش پهلوى مىخواهند ریشۀ دیانت و اسلام را برکنند و عدهاى روحانى مقدس نماى ناآگاه یا بازىخورده و عدهاى وابسته که چهرهشان بعد از پیروزى روشن گشت، مسیر این خیانت بزرگ را هموار مىنمودند.(همان،ج۲۱ ،ص۲۸۰)
محمدرضا پهلوى مخلوع مىگفت که اینان مىخواهند با چهارپایان در این عصر سفر کنند ـیک اتهام ابلهانه بیش نیست. زیرا اگر مراد از مظاهر تمدن و نوآوردها، اختراعات و ابتکارات و صنعتهاى پیشرفته که در پیشرفت و تمدن بشر دخالت دارد، هیچگاه اسلام و هیچ مذهب توحیدى با آن مخالفت نکرده و نخواهد کرد. (همان، ج۲۱، ص۴۰۶)[۴]
ج: تبلیغ جدایى دین از سیاست
در عرض پنجاه سال، که روحانیین را عقب زده بودند و هر چه هم جدّیت مىکردند نمىتوانستند که کارى انجام بدهند ـاز باب اینکه مردم را از روحانیون کنار زده بودندـ در عرض پنجاه سال، همۀ حیثیت شما را به باد فنا دادند و اسلام را به آنجا رساندند که براى اینکه اسلام پیروز شده است، بر ایران، گریه کردند و حرف زدند و در شعرهایشان فحش دادند و همۀ الواطیها را کردند. همۀ داراییهاى شما را به چپاول بردهاند؛ براى اینکه یک کسى نبود بگوید چرا؟ این روشنفکرهایى که الآن دارند مىگویند و معالأسف، بینشان بعضى متدیّنین هم هست که بازىخوردهاند و غربزدهاند مىگویند که روحانیون باید بروند سراغ کار خودشان و ملت را بگذارند، سیاست را بگذارند براى ما. شما سیاست را پنجاه سال داشتید و هیچ غلطى نکردید. شما کجا یک کار مثبتى توانستید انجام بدهید؟! هر کدامتان که ملّى بودید یا ـفرض کنیدـ متدیّن بودید، تا صدایتان درمىآمد، توى سرتان مىزدند.(همان، ج۱۳، ص۳۴۹)
یک نقشۀ دیگرى که قبلاً هم کشیده بودند و در عرض همین هم بود و توسعهاش دادند ـکه ما همۀ اهل علم، الاّ البته یک نادرى، باورشان آمده بود که باید اینجور باشدـ و او اینکه معممین را از سیاست جدا کنند؛ مجالسى که تشکیل مىشود و اهل علم در آنجا مىخواهد صحبت بکند، نباید راجع به سیاست صحبت کند. آنقدر راجع به این معنا که «آخوند را به سیاست چه؟» ترویج کرده بودند که علما هم بسیارى از آنها باور کرده بودند و اگر یک کلمهاى گفته مىشد، مىگفت: این سیاست است، به ما ربطى ندارد. (همان، ج۱۵، ص۲۰۹)
د:حمایت از روحانیون دربارى
اینها از فقهاى اسلام نیستند و بسیارى از اینها را سازمان امنیت ایران معمم کرده تا دعا کنند. اگر در اعیاد و دیگر مراسم نتوانست به زور و جبر ائمه جماعت را وادار کند که حضور یابند، از خودشان داشته باشند تا ـجل جلالهـ بگویند! اخیراً لقب ـجل جلالهـ به او[۵] دادهاند! اینها فقها نیستند؛ شناخته شدهاند، مردم اینها را مىشناسند. در این روایت است که از این اشخاص بر دین بترسید؛ اینها دین شما را از بینمىبرند. اینها را باید رسوا کرد، تا اگر آبرو دارند در بین مردم رسوا شوند؛ ساقط شوند. اگر اینها در اجتماع ساقط نشوند، امام زمان را ساقط مىکنند؛ اسلام را ساقط مىکنند. (ولایت فقیه، ص۱۴۸)
نغمۀ «سپاه دین»[۶] در شرایطى ساز مىشود که دستگاه جبار هر روز ضربههاى پیگیرى به پیکرۀ اسلام وارد مىکند، و دست جنایتکار اسرائیل را در تمام شئون اقتصادى، سیاسى و نظامى ایران باز گذاشته است. بسیارى از علماى اعلام، خطباى عظام، محصلین علوم اسلامى و ملت شریف ایران در زندان، تبعید و تحت شکنجه به سر مىبرند، و جوانان غیور وطنخواه، اعدام و تیرباران مىشوند و یا مقدمات محاکمه و اعدام آنها فراهم مىشود. اینجانب به ملت محترم ایران اعلام خطر مىکنم که اگر خداى نخواسته، ایادى اجانب و دشمنان اسلام در این مقصد شوم و کمرشکن توفیق پیدا کنند، اولاً علماى اعلام و وعاظ و مروجین اسلام را کنار زده، و ثانیاً اسلام و احکام آسمانى آن را محو و نابود مىنمایند. خطر این سپاه نامیمون که باید در خدمت استعمار، جمیع حقایق اسلام را به نفع آنها توجیه و تأویل کند، بزرگترین خطرى است که مسلمین و در رأس آنها علماى اعلام با آن مواجه شدهاند. آنها در تجربههاى طولانى خود فهمیدند که علماى معظم اسلام و وعاظ محترم با مجاهدات پیگیر خود ملتها را به نفع اسلام و قرآن سوق داده هیچگاه با تهدید و تطمیع به نفع دستگاه جبار و اجانب چپاولگر قدمى برنداشتهاند، و با کمال قدرت پستهاى خود را حفظ کرده و مساجد و مجامع را در خدم ت قرآن کریم و اسلام عزیز در دست دارند؛ و اگر چند نفر معمم بىحیثیت و از خدا بیخبر به نفع دستگاه جبار قدمى بردارد، مطرود جامعۀ علمیه و جوامع اسلامى است. لهذا این نقشۀ خطرناک را کشیدهاند تا به خیال باطل خود دست علماى اعلام و مبلغین را کوتاه کرده و اسلام را به وسیله عمال خود بازیچه قرار دهند و اساس دیانت را برچینند تا به مقصد خود که قبضه کردن تمام ذخایر کشور است برسند، و ملت مُسْلم را عقبمانده و استعمارزده نگه دارند…
بر کافّۀ علماى اعلام و وعاظ محترم است که اگر گلایههایى از هم دارند، نادیده گرفته و خود را مجهز نموده صفوف خود را فشردهتر کرده و در صف واحد در این امر حیاتى چارهجویى کنند. و بر آنان و سایر دانشمندان و علاقهمندان به اسلام و استقلال کشور است که ملت مسلمان، خصوصاً ساکنین قرا و قصبات را از این فکر شیطانى که با نام فریبندۀ «سپاه دین» مىخواهند دین و استقلال کشور را پایمال کنند، آگاه سازند و با هر وسیلۀ ممکن مفاسد این نغمۀ شوم را به مردم برسانند. (صحیفه امام، ج۲، ص۳۹۶)
ه: تغییر تاریخ اسلامى کشور
شما ببینید چه جنایت بزرگى [است]، در تمام جنایتهایى که این مرد کرده است؛ همۀ خیانتهایى که این مرد کرده است؛ از دادن نفت ما به خارج، از خراب کردن وضع زراعت ما، از خراب کردن فرهنگ ما، از دست دادن حیثیت نظام ما؛ همۀ اینها را یک طرف بگذارید، قضیۀ تغییر تاریخ را یک طرف. تغییر تاریخ اسلام به تاریخ گبرها را شما اگر در یک طرف ترازو بگذارید، خیانتهاى این آدم و جنایتهاى این آدم و همۀ چیزهاى دیگرى که از دست دادهایم ما به واسطۀ این [شخص]، در یک طرف بگذارید؛ این اهمیتش بیشتر است و گمان نکنید که اگر ملت مهلتش داده بود، همین [یک] قدم بود؛ این همین است که زرتشتیها، به حَسَب آن زمانها، زرتشتیها نوشتند …، به شاه نوشتند: تاکنون کسى پیدا نشده است که به اندازۀ شما به مذهب ما خدمت بکند! به مذهب زرتشتیها، آتشپرستها خدمت بکند! این قدم اولش بود که تاریخ را تغییر داد؛ قدمهاى دیگرى داشت که بحمداللّه ملت توى دهنش زد. حتى تاریخ را هم برگردانید به نحو اول! (همان، ج۴، ص۱۱۰)
در ایران ما از آن طرف این آتشپرستهاى اطراف یزد و این حدود تقویت شدند، بهطورى که همین گبرهاى امریکا به شاه کاغذ نوشتند ـبه حسب آن چیزى که در روزنامهها بودـ و از ایشان تشکر کردند و نوشتند که تاکنون کسى پیدا نشده است که به اندازۀ شما از مذهب ما تجلیل کند و پشتیبانى کند. این خدا خواست که ملت ما زود بیدار شد ولو دیر بود؛ ولى باز زود بیدار شد که نگذاشت دنبال کند این آدم این مقاصدى را که داشت و گبرهاى امریکا و ثروتمندان آنها به او مىخواستند تحمیل کنند، یا خودش هم موافق بود، والاّ بیشتر از این مسائل بود در [این ]باب، و مطالب خیلى دقیقتر و بیشتر بود. ابتداى کار این بود که بعضِ آتشکدهها را تقویت کرد و تاریخ اسلام را عوض کرد به تاریخ گبرها؛ و خدا مىداند که این خیانت که این به اسلام کرد و این اهانت که به پیغمبر اکرم ـصلىاللّه علیه و آلهـ کرد، این خیلى جنایتش بالاتر از این کشتارهایى است که کرده است. کشتارها [را] موازنه اگر بکنیم با این یک کارى که تغییر تاریخ رسمى اسلام را، نشانۀ توحید را، نشانۀ انسانیت را، این تبدیل کرد به این چیزهاى آتشپرست، به تاریخ آتشپرست، گبرها؛ از همۀ خیانتهایى که به ما کرده است، این بالاتر است. این حیثیت اسلام را مىخواست از بین ببرد؛ این علامت اسلام را مىخواست از بین ببرد. نفتهاى ما را فرستاده و برده و داده است به آنها؛ اینها امور مادى است، البته خیانت است، خیانت به یک ملتى است که ذخایر را به اجانب بدهد، لکن قضیۀ تغییر تاریخ یک اهانت به حیثیت اسلام است. و این آدم، این کار را کرد. و اگر این مشتى که ملت به دهن این زد که ملزم شد به اینکه تاریخ را دوباره برگرداند، تاریخ اسلام کند و تاریخ گبرها را کنار بگذارد، اگر این کار نشده بود، دنباله داشت این مسائل. اینها مىخواستند که اصل ورق را برگردانند به همان زمان قبل از پیغمبر اکرم؛ به همان زمان سلاطین گبرِ متعدىِ آدمکشِ قهار؛ و آنطور رفتار کنند و بساط هم همان بنا باشد. «پان ایرانیسم»! ایران باید همان شئون ایرانیتش را حساب بکنید! شئون ایرانیت!! شما همه چیزتان شاهان باستان بوده است؟ شما ببینید آنها چه کردند با مردم. یک دسته هم آن «مغان» و امثال ذلک بودند؛ ببینید اینها چه جور رفتار مىکردند با مردم ایران. (همان، ج۴، ص۱۶۲)
آن خیانتى که کرده بود راجع به تغییر تاریخ اسلام، با شرفترین تاریخها، سازندهترین تاریخها، آن تاریخى که انسانها را – مستضعفین را – بیدار کرد و تمام قلدرهایى که در آن وقت بودند خاضع کرد و انسانِ به تمام معنا، با همۀ ابعاد، هم ابعاد معنوى و هم ابعاد مادى ساخت، و این شخص مىخواست این شرافت را از ایران سلب کند و اصل اسلام را پایکوب کند و تاریخ جاهلیت شاهنشاهى را به جاى آن بگذارد، و دیدید که به واسطۀ همت مردم ایران همۀ قشرها قیام کردند، و این مطلب را هم ملزم شد که از دست بدهد. (همان، ج۵، ص۵۰۳)
منبع: کتاب تاریخ معاصر ایران ار دیدگاه امام خمینی(تبیان آثار موضوعی- شماره بیست)، ص۹۷
پاورقی ها:
[ ۱] - آیتاللّه العظمى حاج سیداحمد خوانسارى (۱۳۰۹ـ۱۴۰۷ ه.ق.) از شاگردان مرحوم آخوند خراسانى و سیدمحمدکاظم طباطبایى یزدى و از مراجع بزرگ شیعه بود. برجستهترین اثر علمى ایشان کتاب جامع المدرک است.
[۲] - «من مرگ را جز سعادت و خوشبختى، و زندگى با ستمگران را چیزى جز رنج و نکبت نمىدانم»؛ بحارالانوار ج ۷۵، ص۱۱۷٫
[۳] - سیدحسن ارسنجانى، وزیر کشاورزى کابینههاى على امینى و اسداللّه علم، که در جریان اصلاحات ارضى ثروت هنگفتى به دست آورد.
[۴] علاوه بر موارد مذکور براى اطلاع بیشتر رجوع شود به: ۱٫ صحیفه امام، ج ۷، ص ۴۶۸ـ۴۷۰٫ ۲٫ همان؛ ج ۸ ، ص ۴۵۲ـ ۴۵۵٫ ۳٫ همان؛ ج ۱۰، ص ۴۲ـ۴۳٫ ۴٫ همان؛ ص ۳۱۴ـ ۳۱۵٫
[۵] - منظور، شاه است.
[۶] - فرمان تشکیل سپاه دین در تاریخ ۲۴/۵/۵۰ از سوى محمدرضا پهلوى صادر شد و آن را زیر نظر سازمان اوقاف قرار داد، اما هیچگاه این سپاه تشکیل نشد.
منبع: پرتال امام خمینی
:::::