۱۰:۳۸ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۶

امام چگونه سیاست های مذهبی محمدرضا شاه را نقد کرد؟

آن خیانتى که کرده بود راجع به تغییر تاریخ اسلام، با شرفترین تاریخها، سازنده‏ترین تاریخها، آن تاریخى که انسانها را - مستضعفین را - بیدار کرد و تمام قلدرهایى که در آن وقت بودند خاضع کرد و انسانِ به تمام معنا، با همۀ ابعاد، هم ابعاد معنوى و هم ابعاد مادى ساخت، و این شخص مى‏خواست این شرافت را از ایران سلب کند و اصل اسلام را پایکوب کند و تاریخ جاهلیت شاهنشاهى را به جاى آن بگذارد، و دیدید که به واسطۀ همت مردم ایران همۀ قشرها قیام کردند، و این مطلب را هم ملزم شد که از دست بدهد.

مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام): بررسى دیدگاههاى امام خمینى نسبت به رویدادهاى تاریخ معاصر ایران، از ابعاد مختلف حائز اهمیت است چرا که ایشان  خود در متن حوادث تاریخى سدۀ اخیر حضورى هوشمندانه و فعال داشته است؛ نمایشگر دیدگاه بخشى از روحانیت نسبت به تاریخ عصر خویش است؛ دیدگاه تاریخى شخصیتى است که خود، تاریخ‏ساز دوران خطیر معاصر است؛ ضعفها و کاستیهاى داخلى دوران حکومت قاجار و پهلوى از زبان فردى مطرح مى‏گردد که خود طرحى جدید و حکومتى نوین را پى افکنده است و بالاخره اینکه ایشان به لحاظ مقابله با ترفندهاى استعمارى و صیانت از کیان امت اسلام، مطالعۀ مطلب ذیل به بازشناسى عمل تاریخى امام پس از آغاز نهضت اسلامى  کمک زیادی می کند.

با نگاهى گذرا به زندگانى امام خمینى(س) به سهولت مى‏توان دریافت که ایشان به عنوان شاهدى کنجکاو و دردمند، قوت و ضعف نیروهاى درگیر در معارضات سیاسى را شناسایى کرده و سپس در هنگامۀ عمل، درسهاى تاریخ را با قاطعیتى چشمگیر به کار بسته‏اند. ایشان از بدو کودکى و نوجوانى، با نامهربانیها و مظالم زمان خویش روبه‏رو شدند، دست ظلم و ستم را بعینه در همه‏جا مشاهده نمودند و بالاتر از همه، سلطۀ استعمار را بر جامعه و سرزمین خود لمس کردند. امام خمینى(س) در زمره رجال و شخصیتهاى نادر و بى‏نظیر تاریخى هستند که از حوادث اعصار، متوالیاً درسهاى فراوانى آموخته و بدین‏سان هنرمندانه با تلفیق دین و سیاست، بزرگترین رویداد تاریخ معاصر را رقم زدند. مطلب ذیل که به سیاست های مذهبی محمدرضا شاه می پردازد شامل گفتار و تذکرات امام دراین حوزه است که در پنج بخش؛ تظاهر مذهبی، تبلیغات علیه روحانیت تبلیغ، جدایى دین از سیاست،حمایت از روحانیون دربارى،تغییر تاریخ اسلامى کشور توسط  محمدرضا شاه، از نظر می گذرد:

kf20n5nmkx97x0mgmzryالف: تظاهر مذهبى

مگر محمدرضا نمى‏گفت من مسلمانم، قرآن هم طبع مى‏کرد، خدمت حضرت رضا هم مى‏رفت و مى‏ایستاد و برایش زیارتنامه هم مى‏خواندند و نماز هم مى‏خواند و همۀ این کارها را مى‏کرد؛ اما نبود این‏طور. (صحیفه امام، ج۹، ص۱۸)

در زمان این دومى هم، که دنبال این معنا بود که با سالوسى ابتدائاً کارها را انجام بدهد، و معلمهایى هم در این باب داشت، شروع کرد سالوسى از جهاتى. یکى راجع به اینکه خودش را به دیانت مى‏بست. قرآن چاپ کرد! هرچند وقت یک دفعه مى‏رفت در حرم حضرت رضا و مى‏ایستاد و نماز مى‏خواند و زیارت مى‏کرد! این یک راه بود. یک راه دیگر هم که براى طبقات دیگر پیش گرفته بود این بود که ما مى‏خواهیم این مملکت را به «تمدن بزرگ» برسانیم.(همان، ج۱۰، ص ۲)

آقاى کارتر هم از آن اشخاصى است که تربیت آسمانى ندارد. اگر شنیده باشید، این چند روز، یک دفعه رفته است کلیسا و دعا کرده که این افراد خارج بشوند. شما بدانید که این دعاى او هم مثل دعاهاى محمدرضاست که مشهد مى‏رفت و دعا مى‏کرد. اینها همان مثلى است که یکى از حکماى ما عبید زاکان گفته است که مژدگانى که گربه عابد شده است. همین است مسأله. (همان، ج۱۱، ص۱۴۳)

این آخر که محمدرضا شروع کرد، شیطنتهایى کردند این هم با حربۀ اسلام. این هم شروع کرد، ابتدا به همان حرفهاى کارهاى پدرش کردن. قرآن مثلاً طبع کرد. سالى هم یک دفعه‏ـ‏ دو دفعه به مشهد مى‏رفت و نمازى مى‏خواند و از این مسائل مى‏خواست مردم را گول بزند. و گاهى هم یک دسته‏اى را گول مى‏زد. کم‏کم دیگر خودش را محتاج به گول زدن نمى‏دید شروع کرد به اِعمال قدرت کردن. از آن طرف مردم را از همۀ مواهب محروم کرد. (همان، ج ۱۱، ص۴۵۵)

خوب شد که صدام حسین را به ظواهر اسلام کشانده؛ براى اینکه اینروزها مى‏گویند نماز هم مى‏خواند! توى مسجد هم مى‏رود! اینهمان کارهایى بود که محمدرضا مى‏کرد، عیناً همان. اینها از یکآخور ارتزاق مى‏کنند. آن هم یک‏وقتى که پیش مى‏آمد، بدترین فحشها را به علماى اسلام مى‏داد و به اسلام هیچ کار نداشت، ضربه مى‏زد. یک‏وقت که ضعیف و بیچاره مى‏شد، مى‏رفت نماز مى‏خواند و در حرم حضرت رضا مى‏رفت و نماز مى‏خواند و از این بساط درمى‏آورد. (همان، ج۱۳، ص۲۴۹)

ما در زندگى خود در این انقلاب اسلامى چیزهایى دیده‏ایم و قبل از آن صحنه‏هایى دیده بودیم باورنکردنى و شگفت‏انگیز. از دوره افتادن رضاخان در تکایا و شمع روشن کردن تا قرآن طبع نمودن محمدرضا و احرام حج بستن. (همان، ج۱۶، ص۲۹۲)

ما همه دیدیم قرآنى را که محمدرضا خان پهلوى طبع کرد و عده‏اى را اغفال کرد و بعض آخوندهاى بیخبر از مقاصد اسلامى هم مداح او بودند. (همان، ج۲۱، ص۳۹۶)

ب: تبلیغات علیه روحانیت

مسلمین آگاه باشند که اسلام در خطر کفر است. مراجع و علماى اسلام بعضى محصور و بعضى محبوس و مهتوک هستند. دولت امر داد حوزه‏هاى علمیه را هتک کنند، و طلاب بى‏پناه را کتک بزنند، و بازار مسلمین را غارت کنند و درب و پنجرۀ مغازه‏ها را بشکنند. در تهران حضرت آیت‏اللّه‏ خوانسارى[۱] و حضرت آیت‏اللّه‏ بهبهانى را در محاصرۀ شدید قرار دادند؛ و عده‏اى از علماى محترم و وعاظ معظم را محبوس نمودند. و ما از آنها به هیچ وسیله نمى‏توانیم اطلاع پیدا کنیم. اراذل و اوباش را تحریک مى‏کنند که به علما و روحانیون اهانت کنند.

آقایان طلاب و مبلغین را مانع مى‏شوند که براى تبلیغ اسلام در نواحى ایران بروند و تبلیغ احکام کنند. با ما معاملۀ بردگان قرون وسطى مى‏کنند. به خداى متعال من این زندگى را نمى‏خواهم. إِنّى لاَ اَرَى المَوْتَ إِلاّ سَعادةً وَ لاَ الحَیَاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلاّ بَرَماً.[۲] کاش مأمورین بیایند و مرا بگیرند تا تکلیف نداشته باشم. فقط جرم علماى اسلام و سایر مسلمین آن است که دفاع از قرآن و ناموس اسلام و استقلال مملکت مى‏نمایند و با استعمار مخالفت دارند. این است حال ما، تا آقاى عَلَم و ارسنجانى[۳] چه بگویند. (همان، ج۱، ص۱۴۱)

دشمنهاى اسلام و شما، هم اسلام را بد معرفى کرده‏اند و هم شما را. دشمنهاى بشریت ادیان را مطلقاً مى‏گویند که براى این است که افیون باشد براى مردم، براى ملتها! اینها چون دیده‏اند آن چیزى که در مقابلشان مى‏ایستد دیانت است، و آن جمعیتى که در مقابلشان مى‏ایستد جمعیت روحانى است، از این جهت با این دو نیرو به مخالفت برخاستند و از زمانهاى بسیار سابق این دو نیرو را کوبیده‏اند. (همان، ج۶، ص۴۰)

محمدرضاخان در یکى از حرفهایش، قبل از ۱۵ خرداد، در یکى از حرفهایش گفت که این آخوندها طیاره هم سوار نمى‏شوند! ـ‏همان روزها بود که یکى از مراجع با طیاره رفته بود مشهد‏ـ و اینها با طیاره هم مخالفند. اصلاً با همۀ اساس تجدد مخالفند. اینها مى‏خواهند برگردد به آن وقتى که مثلاً الاغ سوارى کنند و بروند این طرف و آن طرف. یا فرض کنید که شمعى بسوزانند! برق را با آن مخالفند. همۀ آثار تمدن را با آن مخالفند. مى‏آمدند پیش شماها یک همچو مسائلى را طرح مى‏کردند. یا اینکه آخوندها همه دربارى هستند! اینها همه براى منافع دربارها! اصلاً وجود اینها را دربارها آوردند. سلاطین این وجودها را در خارج محقق کردند! مى‏آمدند پیش این قشر مى‏گفتند: اینها دین ندارند! این بى‏دینها، یک مشت فکلى بى‏دین! و طورى تزریقمى‏کردند که مع‏الأسف بعضى از اشخاص بى‏عمق باورشان مى‏آمد. این باور آمدن اسباب این شد که این دو قشر از هم جدا شدند. این به او بدبین شد. (همان، ج۷، ص۴۶۹)

آنهایى که مى‏خواستند شرق را غارت کنند و ملتهاى اسلامى را به اسارت بکشند، آنها تبلیغاتى کردند که حتى خود شرقیها هم، آنهایى دکه غافل بودند از اسلام و از مکتبهاى توحیدى، باورشان آمد. آنها بعکس آن چیزى که مکتبهاى توحیدى هست، که همه مکتب تحرک بوده‏اند، گفته‏اند دیانت افیون جامعه است! یعنى دین آمده است که مردم را خواب کند. روحانیت دربارى است، روحانیون دربارى هستند، روحانیون در خدمت سرمایه‏دارها هستند. این تبلیغاتى بوده است که در طول شاید چند صد سال شده است؛ و در این سالهاى اخیر و زمان این پدر و پسر خیلى زیادتر شد. (همان، ج۸، ص۲۹۱)

این همان مطالبى است که از اول زمان رضاخان ـ‏پیشترها هم بوده اما از اول زمان رضاخان‏ـ تا امروز و تا وقتى که پسرش از ایران رفت، این دو تا مسأله بود، این دو تا تبلیغ بود: تبلیغ بر ضد اسلام، تبلیغ بر ضد‏روحانیت؛ یعنى اسلام، و خدمتگزاران اسلام. این دو تبلیغ از زمان رضاشاه بود. در زمان او بسیارى از مردم هم، به واسطۀ تبلیغات زیادى که کردند و فشارى که از آن طرف آوردند و اذیتهایى که کردند به این طایفه، آن‏وقت، عدۀ زیادى باورشان آمده بود. در زمان این هم، باز عدۀ زیادى از جوانهاى ما بازى خوردند، گول خوردند، پشت کردند بر اسلام، پشت کردند بر روحانیون.(همان، ج۸، ص۲۹۷)

در زمان محمدرضا حمله به روحانیت را تغییر دادند شروع کردند به تبلیغات کردن که مردم را از روحانیت جدا کنند.  چون این دو قوۀ اسلام، قوۀ روحانیت و قوۀ دانشگاه، مى‏توانست در مقابل اینها بایستد. آن ترتیبى که با فشار بخواهند روحانیت را از بین ببرند، این ترتیب نشد، تغییر دادند وضع را. شروع کردند تبلیغات به ضد‏روحانیت که جدا کنند روحانیت را از دانشگاه، و همه را از مردم. بین مردم، هم دانشگاهى و هم روحانى را، هم روحانیین را، مى‏خواستند ـ‏در بین مردم‏ـ یک طورى قلمداد کنند که اینها دیانت صحیح ندارند؛ اینها هم دربارى و انگلیسى و ـ‏نمى‏دانم‏ـ امریکایى و اینها هستند. نقشه این بود که ملت جدا بشود از این دو قشرى که از آنها کار مى‏آید. (همان، ج۸، ص۳۱۱)

در زمان «محمدرضا»، در اوایل این نهضت، یک وقت در یکى از کلامش گفت که این معممین، روحانیین مى‏خواهند که مملکت برگردد به حال سابق؛ حتى کسى سوار اتومبیل هم نشود؛ سوار طیاره هم نشود؛ اینها با این هم مخالفند. اینها مى‏خواهند مثل همان سابق مثلاً با الاغ این طرف و آن طرف بروند! همان وقتى که بعض مراجع با طیاره رفته بودند به مشهد، همان وقت هم ایشان این حرف را مى‏زد که ما هم بالاى منبر گفتیم، که همین حرفى که این مى‏زند الآن بعضى مراجع با طیاره رفتند مشهد. چه طور این حرف را مى‏زند؟ روحانیت با فساد مخالف است، نه با تمدن. (همان، ج۸، ص۳۹۵)

همان طورى که در زمان این پدر و پسر خبیث، از اسلام چون خارجیها مى‏ترسیدند، اینها را وادار کردند که با اسلام مخالفت کنند، لکن در پوشش اینکه با روحانیت مخالفت کنند؛ با منبر مخالفت کنند؛ با محراب مخالفت کنند؛ مجالس را قَدَغَن کنند. در این پوششها، اسلام نقطه‏نظر بود. (همان، ج۱۰، ص۳۰۷)

در رژیم سابق، آنهایى را که مى‏کشتند، بهترین جوانهاى ما و متعهد و مُسْلِم، براى اینکه مى‏گفتند که خلاف نکنید، مى‏گفتند که مملکت ما را به باد ندهید. علماى اسلام بودند. این آقاى منتظرى مدتها در حبس بود. آن مرحوم آقاى طالقانى مدتها در حبس بود و امثال اینها زیاد. آنهایى که اعدام شدند چه اشخاصى اعدام شدند؟ مرحوم سعیدى اعدام شد و امثال اینها. از همین علمایى که در همۀ اطراف اینها گرفتند و در بعضى وقتها در حبس بودند. این آقاى لاهوتى که الآن در [سپاه] پاسداران هست، ایشان مدتها حبس بود. و چه زجرهایى این مرد دیده است و چه اهانتهایى دیده است. در تبعید فضلاى این حوزه، علماى این حوزه، دانشمندهاى این حوزه در تبعید بودند. این طرف، آن طرف، اینها را مى‏بردند و تبعید مى‏کردند. آنهایى که حبس بودند در آن وقت، این سنخ مردم بودند. آنها هم که اعدام شدند آن جور اشخاص بودند. (همان، ج۱۰، ص۴۹۴)

این روزها حملات به روحانیت اصیل که براستى چه در زمان شاه و چه در زمان پدرش از بارزترین اقشارى بودند که با قیامهاى متعدد خود در مقابل فساد دستگاه به افشاگرى و مبارزه پرداختند و مبارزات ضدشاهى‏ـ‏امریکایى را در طول مبارزات بر حق مردم شریف هدایت مى‏کردند و به پیروزى رساندند، از طریق ایادى شاه و دارودسته‏اش گسترش پیدا کرده است. درست زمانى که روحانیت، مبارزۀ سرسختش را در سالهاى ۴۱‏ـ‏ ۴۲ علیه شاه خائن شروع کرد، شاه روحانیت متعهد و مسئول را «ارتجاع‏سیاه» نامید، زیرا تنها خطر جدى براى او و سلطنتش روحانیون مبارزى بودند که ریشه در عمق جان مردم داشتند و در مقابل او و ستمکارى‏اش ایستادند. (همان، ج۱۲، ص۲۰۸)

ما در هر قصه‏اى که واقع مى‏شویم، مى‏بینیم که روحانیت هدف است. محمدرضا هم در نطقهایى که کرده بود و مى‏کرد، اینها را ارتجاع [مى‏نامید، مى‏گفت:] «اینها عمّال ارتجاعند.» حتى اینها مى‏گفتند: «اینها عمّال انگلیسها هستند.» این را من خودم با گوشم، در یک اتومبیلى که در تهران یک وقت نشسته بودم، دیدم که آن یکى به آن مى‏گوید ـ‏ما سه نفر بودیم که معمّم بودیم‏ـ گفت من مدتهاست این، این هیکل ها را ندیده‏ام. اینها را انگلیسها درست کردند در نجف و قم براى اینکه ملت ما را چه بکنند. ما در آن دوره عمّال انگلیس بودیم و ارتجاعى. (همان، ج ۱۲، ص ۴۶۷)

مطلب این نیست که اینها با آخوند بدند. با آخوند بدند براى اینکه با اسلام بدند. مى‏بینند آخوند براى اسلام دارد چه مى‏کند، چهارتا آخوند هم بد است، جهنم! اما نمى‏گویند چهارتا آخوند، مى‏گویند روحانیون. وضع این طورى است. این یک نقشه‏اى نیست که حالا کشیده باشند. این نقشه‏اى است که بعد از آنکه دیدند که در این صد سال، صد سال آخر، دیدند که یک همچو قدرتهایى موجود است، خوب، باید این قدرت را بشکنند تا راه آنها باز بشود. (همان، ج۱۳، ص۳۶۲)

در زمان این دو تا، پدر و پسر حاصل همۀ چیزها را هم از روحانیون گرفته بودند. مانده بود یک مسجدى، آن هم یک مسجدى که تحت نظرِ ـ‏فرض کنید‏ـ یک نفر بازنشسته باشد و محدود بود، همه جا محدود بود. نمى‏توانستید یک کلمه حرف بزنید. (همان، ج۱۵، ص۴۸۶)

سرّ قضیه، همان‏طور که خودتان فهمیده‏اید، این است که مردم را نمى‏شود به چیزى توجه داد، مگر توسط روحانیون. و در طول تاریخ هر چه بوده از روحانیون و مردم بوده است. و هر وقت این دو را از صحنه کنار گذاشته‏اند، همه‏اش فساد بوده. و در همین پنجاه سال هم که ما شاهد آن بوده‏ایم، آنچه که ما را در دامن غرب انداخت، این بود که روحانیون و مردم را سرکوب کرده بودند.(همان، ج۱۶، ص۴۹۱)

در آن زمان روزى نبود که حادثه‏اى نباشد، ایادى پنهان و آشکار امریکا و شاه به شایعات و تهمتها متوسل شدند حتى نسبت تارک‏الصلوة و کمونیست و عامل انگلیس به افرادى که هدایت مبارزه را به عهده داشتند مى‏دادند. واقعاً روحانیت اصیل در تنهایى و اسارت خون مى‏گریست که چگونه امریکا و نوکرش پهلوى مى‏خواهند ریشۀ دیانت و اسلام را برکنند و عده‏اى روحانى مقدس نماى ناآگاه یا بازى‏خورده و عده‏اى وابسته که چهره‏شان بعد از پیروزى روشن گشت، مسیر این خیانت بزرگ را هموار مى‏نمودند.(همان،ج۲۱ ،ص۲۸۰)

محمدرضا پهلوى مخلوع مى‏گفت که اینان مى‏خواهند با چهارپایان در این عصر سفر کنند ـ‏یک اتهام ابلهانه بیش نیست. زیرا اگر مراد از مظاهر تمدن و نوآوردها، اختراعات و ابتکارات و صنعتهاى پیشرفته که در پیشرفت و تمدن بشر دخالت دارد، هیچ‏گاه اسلام و هیچ مذهب توحیدى با آن مخالفت نکرده و نخواهد کرد. (همان، ج۲۱، ص۴۰۶)[۴]

ج: تبلیغ جدایى دین از سیاست

در عرض پنجاه سال، که روحانیین را عقب زده بودند و هر چه هم جدّیت مى‏کردند نمى‏توانستند که کارى انجام بدهند ـ‏از باب اینکه مردم را از روحانیون کنار زده بودند‏ـ در عرض پنجاه سال، همۀ حیثیت شما را به باد فنا دادند و اسلام را به آنجا رساندند که براى اینکه  اسلام پیروز شده است، بر ایران، گریه کردند و حرف زدند و در  شعرهایشان فحش دادند و همۀ الواطیها را کردند. همۀ داراییهاى شما را به چپاول برده‏اند؛ براى اینکه یک کسى نبود بگوید چرا؟ این روشنفکرهایى که الآن دارند مى‏گویند و مع‏الأسف، بینشان بعضى متدیّنین هم هست که بازى‏خورده‏اند و غربزده‏اند مى‏گویند که روحانیون باید بروند سراغ کار خودشان و ملت را بگذارند، سیاست را بگذارند براى ما. شما سیاست را پنجاه سال داشتید و هیچ غلطى نکردید. شما کجا یک کار مثبتى توانستید انجام بدهید؟! هر کدامتان که ملّى بودید یا ـ‏فرض کنید‏ـ متدیّن بودید، تا صدایتان درمى‏آمد، توى سرتان مى‏زدند.(همان، ج۱۳، ص۳۴۹)

یک نقشۀ دیگرى که قبلاً هم کشیده بودند و در عرض همین هم بود و توسعه‏اش دادند ـ‏که ما همۀ اهل علم، الاّ البته یک نادرى، باورشان آمده بود که باید این‏جور باشد‏ـ و او اینکه معممین را از سیاست جدا کنند؛ مجالسى که تشکیل مى‏شود و اهل علم در آنجا مى‏خواهد صحبت بکند، نباید راجع به سیاست صحبت کند. آنقدر راجع به این معنا که «آخوند را به سیاست چه؟» ترویج کرده بودند که علما هم بسیارى از آنها باور کرده بودند و اگر یک کلمه‏اى گفته مى‏شد، مى‏گفت: این سیاست است، به ما ربطى ندارد. (همان، ج۱۵، ص۲۰۹)

د:حمایت از روحانیون دربارى

اینها از فقهاى اسلام نیستند و بسیارى از اینها را سازمان امنیت ایران معمم کرده تا دعا کنند. اگر در اعیاد و دیگر مراسم نتوانست به زور و جبر ائمه جماعت را وادار کند که حضور یابند، از خودشان داشته باشند تا ـ‏جل جلاله‏ـ بگویند! اخیراً لقب ـ‏جل جلاله‏ـ به او[۵] داده‏اند! اینها فقها نیستند؛ شناخته شده‏اند، مردم اینها را مى‏شناسند. در این روایت است که از این اشخاص بر دین بترسید؛ اینها دین شما را از بینمى‏برند. اینها را باید رسوا کرد، تا اگر آبرو دارند در بین مردم رسوا شوند؛ ساقط شوند. اگر اینها در اجتماع ساقط نشوند، امام زمان را ساقط مى‏کنند؛ اسلام را ساقط مى‏کنند. (ولایت فقیه، ص۱۴۸)

نغمۀ «سپاه دین»[۶] در شرایطى ساز مى‏شود که دستگاه جبار هر روز ضربه‏هاى پیگیرى به پیکرۀ اسلام وارد مى‏کند، و دست جنایتکار اسرائیل را در تمام شئون اقتصادى، سیاسى و نظامى ایران باز گذاشته است. بسیارى از علماى اعلام، خطباى عظام، محصلین علوم اسلامى و ملت شریف ایران در زندان، تبعید و تحت شکنجه به سر مى‏برند، و جوانان غیور وطنخواه، اعدام و تیرباران مى‏شوند و یا مقدمات محاکمه و اعدام آنها فراهم مى‏شود. اینجانب به ملت محترم ایران اعلام خطر مى‏کنم که اگر خداى نخواسته، ایادى اجانب و دشمنان اسلام در این مقصد شوم و کمرشکن توفیق پیدا کنند، اولاً علماى اعلام و وعاظ و مروجین اسلام را کنار زده، و ثانیاً اسلام و احکام آسمانى آن را محو و نابود مى‏نمایند. خطر این سپاه نامیمون که باید در خدمت استعمار، جمیع حقایق اسلام را به نفع آنها توجیه و تأویل کند، بزرگترین خطرى است که مسلمین و در رأس آنها علماى اعلام با آن مواجه شده‏اند. آنها در تجربه‏هاى طولانى خود فهمیدند که علماى معظم اسلام و وعاظ محترم با مجاهدات پیگیر خود ملتها را به نفع اسلام و قرآن سوق داده هیچ‏گاه با تهدید و تطمیع به نفع دستگاه جبار و اجانب چپاولگر قدمى برنداشته‏اند، و با کمال قدرت پستهاى خود را حفظ کرده و مساجد و مجامع را در خدم ت قرآن کریم و اسلام عزیز در دست دارند؛ و اگر چند نفر معمم بى‏حیثیت و از خدا بیخبر به نفع دستگاه جبار قدمى بردارد، مطرود جامعۀ علمیه و جوامع اسلامى است. لهذا این نقشۀ خطرناک را کشیده‏اند تا به خیال باطل خود دست علماى اعلام و مبلغین را کوتاه کرده و اسلام را به وسیله عمال خود بازیچه قرار دهند و اساس دیانت را برچینند تا به مقصد خود که قبضه کردن تمام ذخایر کشور است برسند، و ملت مُسْلم را عقب‏مانده و استعمارزده نگه دارند…

بر کافّۀ علماى اعلام و وعاظ محترم است که اگر گلایه‏هایى از هم دارند، نادیده گرفته و خود را مجهز نموده صفوف خود را فشرده‏تر کرده و در صف واحد در این امر حیاتى چاره‏جویى کنند. و بر آنان و سایر دانشمندان و علاقه‏مندان به اسلام و استقلال کشور است که ملت مسلمان، خصوصاً ساکنین قرا و قصبات را از این فکر شیطانى که با نام فریبندۀ «سپاه دین» مى‏خواهند دین و استقلال کشور را پایمال کنند، آگاه سازند و با هر وسیلۀ ممکن مفاسد این نغمۀ شوم را به مردم برسانند. (صحیفه امام، ج۲، ص۳۹۶)

ه: تغییر تاریخ اسلامى کشور

شما ببینید چه جنایت بزرگى [است]، در تمام جنایتهایى که این مرد کرده است؛ همۀ خیانتهایى که این مرد کرده است؛ از دادن نفت ما به خارج، از خراب کردن وضع زراعت ما، از خراب کردن فرهنگ ما، از دست دادن حیثیت نظام ما؛ همۀ اینها را یک طرف بگذارید، قضیۀ تغییر تاریخ را یک طرف. تغییر تاریخ اسلام به تاریخ گبرها را شما اگر در یک طرف ترازو بگذارید، خیانتهاى این آدم و جنایتهاى این آدم و همۀ چیزهاى دیگرى که از دست داده‏ایم ما به واسطۀ این [شخص]، در یک طرف بگذارید؛ این اهمیتش بیشتر است و گمان نکنید که اگر ملت مهلتش داده بود، همین [یک] قدم بود؛ این همین است که زرتشتیها، به حَسَب آن زمانها، زرتشتیها نوشتند …، به شاه نوشتند:  تاکنون کسى پیدا نشده است که به اندازۀ شما به مذهب ما خدمت بکند! به مذهب زرتشتیها، آتش‏پرستها خدمت بکند! این قدم اولش بود که تاریخ را تغییر داد؛ قدمهاى دیگرى داشت که بحمداللّه‏ ملت توى دهنش زد. حتى تاریخ را هم برگردانید به نحو اول! (همان، ج۴، ص۱۱۰)

در ایران ما از آن طرف این آتش‏پرستهاى اطراف یزد و این حدود تقویت شدند، به‏طورى که همین گبرهاى امریکا به شاه کاغذ نوشتند ـ‏به حسب آن چیزى که در روزنامه‏ها بود‏ـ و از ایشان تشکر کردند و نوشتند که تاکنون کسى پیدا نشده است که به اندازۀ شما از مذهب ما تجلیل کند و پشتیبانى کند. این خدا خواست که ملت ما زود بیدار شد ولو دیر بود؛ ولى باز زود بیدار شد که نگذاشت دنبال کند این آدم این  مقاصدى را که داشت و گبرهاى امریکا و ثروتمندان آنها به او مى‏خواستند تحمیل کنند، یا خودش هم موافق بود، والاّ بیشتر از این مسائل بود در [این ]باب، و مطالب خیلى دقیقتر و بیشتر بود. ابتداى کار این بود که بعضِ آتشکده‏ها را تقویت کرد و تاریخ اسلام را عوض کرد به تاریخ گبرها؛ و خدا مى‏داند که این خیانت که این به اسلام کرد و این اهانت که به پیغمبر اکرم ـ‏صلى‏اللّه‏ علیه و آله‏‏ـ کرد، این خیلى جنایتش بالاتر از این کشتارهایى است که کرده است. کشتارها [را] موازنه اگر بکنیم با این یک کارى که تغییر تاریخ رسمى اسلام را، نشانۀ توحید را، نشانۀ انسانیت را، این تبدیل کرد به این چیزهاى آتش‏پرست، به تاریخ آتش‏پرست، گبرها؛ از همۀ خیانتهایى که به ما کرده است، این بالاتر است. این حیثیت اسلام را مى‏خواست از بین ببرد؛ این علامت اسلام را مى‏خواست از بین ببرد. نفتهاى ما را فرستاده و برده و داده است به آنها؛ اینها امور مادى است، البته خیانت است، خیانت به یک ملتى است که ذخایر را به اجانب بدهد، لکن قضیۀ تغییر تاریخ یک اهانت به حیثیت اسلام است. و این آدم، این کار را کرد. و اگر این مشتى که ملت به دهن این زد که ملزم شد به اینکه تاریخ را دوباره برگرداند، تاریخ اسلام کند و تاریخ گبرها را کنار بگذارد، اگر این کار نشده بود، دنباله داشت این مسائل. اینها مى‏خواستند که اصل ورق را برگردانند به همان زمان قبل از پیغمبر اکرم؛ به همان زمان سلاطین گبرِ متعدىِ آدمکشِ قهار؛ و آنطور رفتار کنند و بساط هم همان بنا باشد. «پان ایرانیسم»! ایران باید همان شئون ایرانیتش را حساب بکنید! شئون ایرانیت!! شما همه چیزتان شاهان باستان بوده است؟ شما ببینید آنها چه کردند با مردم. یک دسته هم آن «مغان» و امثال ذلک بودند؛ ببینید اینها چه جور رفتار مى‏کردند با مردم ایران. (همان، ج۴، ص۱۶۲)

آن خیانتى که کرده بود راجع به تغییر تاریخ اسلام، با شرفترین تاریخها، سازنده‏ترین تاریخها، آن تاریخى که انسانها را – مستضعفین را – بیدار کرد و تمام قلدرهایى که در آن وقت بودند خاضع کرد و انسانِ به تمام معنا، با همۀ ابعاد، هم ابعاد معنوى و هم ابعاد مادى ساخت، و این شخص مى‏خواست این شرافت را از ایران سلب کند و اصل اسلام را پایکوب کند و تاریخ جاهلیت شاهنشاهى را به جاى آن بگذارد، و دیدید که به واسطۀ همت مردم ایران همۀ قشرها قیام کردند، و این مطلب را هم ملزم شد که از دست بدهد. (همان، ج۵، ص۵۰۳)

منبع: کتاب تاریخ معاصر ایران ار دیدگاه امام خمینی(تبیان آثار موضوعی- شماره بیست)، ص۹۷

 

پاورقی ها:

[ ۱] - آیت‏اللّه‏ العظمى حاج سیداحمد خوانسارى (۱۳۰۹‏ـ‏۱۴۰۷ ه.ق.) از شاگردان مرحوم آخوند خراسانى و  سیدمحمدکاظم طباطبایى یزدى و از مراجع بزرگ شیعه بود. برجسته‏ترین اثر علمى ایشان کتاب جامع المدرک است.

[۲] - «من مرگ را جز سعادت و خوشبختى، و زندگى با ستمگران را چیزى جز رنج و نکبت نمى‏دانم»؛ بحارالانوار ج ۷۵،  ص۱۱۷٫

[۳] - سیدحسن ارسنجانى، وزیر کشاورزى کابینه‏هاى على امینى و اسداللّه‏ علم، که در جریان اصلاحات ارضى ثروت هنگفتى به دست آورد.

[۴] علاوه بر موارد مذکور براى اطلاع بیشتر رجوع شود به: ۱٫ صحیفه امام،  ج ۷، ص ۴۶۸ـ۴۷۰٫ ۲٫ همان؛ ج ۸ ، ص ۴۵۲ـ ۴۵۵٫ ۳٫ همان؛ ج ۱۰، ص ۴۲ـ۴۳٫  ۴٫ همان؛ ص ۳۱۴ـ ۳۱۵٫

[۵] - منظور، شاه است.

[۶] - فرمان تشکیل سپاه دین در تاریخ ۲۴/۵/۵۰ از سوى محمدرضا پهلوى صادر شد و آن را زیر نظر سازمان اوقاف قرار داد، اما هیچ‏گاه این سپاه تشکیل نشد.

منبع: پرتال امام خمینی

:::::

دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*

+ 71 = 72