سلطنتپرستی در بیوت علما!
برخلاف باور رایج درباره حضور حداکثری روحانیت در نهضت و رهبری ممتاز آنان، جریان اصلی روحانیت تا پیش از آغاز نهضت امام خمینی، اهل مبارزه انقلابی نبود و مبارزات امام نیز در آغاز از حمایت جریان حاکم بر حوزههای علمیه برخوردار نشد. همچنانکه امام خمینی که باید ایشان را یک استثنا در مقایسه با دیگر زعمای حوزههای علمیه قم و نجف به شمار آورد، در«منشور روحانیت» میفرمایند.
مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام) – سرویس حوزه: در بخش اول از این گزارشها اشاره شد که آسیبهای موجود در بیوت روحانیون – اعم از قدرتطلبی، رانت خواری، ثروتاندوزی و… – را لزوماً نمیتوان به نسبت آنان با قدرت مستقر و سوء استفاده آنان از دین و حکومت دینی نسبت داد، همچنانکه گاه در میان آنان آسیبهایی چون رابطه با استبداد و استعمار و نیز عقاید التقاطی، انحرافی و الحادی وجود داشته که مصداق شورش بر دین، خانواده دیندار و یا بر جریان اصیل روحانیت محسوب میشده است.
در هر حال، نهاد روحانیت در مقاطع مختلف تاریخ ایران پایگاه اجتماعی و سیاسی خود را داشته و خاصه روحانیت شیعه استقلال سیاسی و اقتصادی خود را کمابیش حفظ کرده است. این استقلال از سوی دیگر امکان فربه شدن سیاسی و اقتصادی آنان را فراهم کرده، که طبعا در حکومت مدعی دین این امکان مضاعف شده است. هرچند در مقاطع پیشین هم گاهی روابط متقابلی میان وابستگان به نهاد روحانیت با حکومت استبدادی غیردینی و حتی با حکومتهای خارجی ایجاد شده و فرصت رانتخواری را فراهم آورده است.
بخش دوم از این گزارشها به بررسی ارتباطات نهاد روحانیت و بیوت روحانیون با رژیم طاغوت میپردازد.
آنان که طرفدار شاه شیعه بودند!
برخلاف باور رایج درباره حضور حداکثری روحانیت در نهضت و رهبری ممتاز آنان، جریان اصلی روحانیت تا پیش از آغاز نهضت امام خمینی، اهل مبارزه انقلابی نبود و مبارزات امام نیز در آغاز از حمایت جریان حاکم بر حوزههای علمیه برخوردار نشد. همچنانکه امام خمینی – که باید ایشان را یک استثنا در مقایسه با دیگر زعمای حوزههای علمیه قم و نجف به شمار آورد – در پیام موسوم به «منشور روحانیت» در انتقاد از کارشکنی علمای اهل ظاهر در مقابل نهضت میفرمایند: «گمان نکنید که تهمت وابستگی و افترای بیدینی را تنها اغیار به روحانیت زده است، هرگز؛ ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته، به مراتب کاریتر از اغیار بوده و هست. در شروع مبارزات اسلامی اگر میخواستی بگویی شاه خائن است، بلافاصله جواب میشنیدی که شاه شیعه است! عدهای مقدسنمای واپسگرا همه چیز را حرام میدانستند و هیچکس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است. وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست [و] حکومت دخالت نماید، حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد.» (صحیفه امام: ج ۲۱، صص ۹۳-۲۷۳)
گواه این ادعا آنکه بسیاری از افراد خاندان آیات عظام طباطبایی و بهبهانی (رهبران ارشد جنبش مشروطه)، آشتیانی (شخص دوم جنبش اعتراض به امتیاز توتون و تنباکو) و… عوامل دربار و یا موید رژیم پهلوی شدند (پسر بزرگ آیت الله عبدالله بهبهانی، عاقد زنان رضاشاه بود و خود او و پسرش نفوذ زیادی بر محمدرضا شاه نیز داشتند) و حتی با ماسونها در آمیختند. ماجرای سوء استفاده پسر میرزای آشتیانی از موقوفات پدر هم مثالی است از ثروتاندوزی بیوت علما.
همچین تردیدی نیست که بسیاری از علما و فرزندان علما (از جمله فرزندان آیت الله کاشانی که سمپاتهای «حزب زحمتکشان ایران» در تقابل با مصدق و حزب توده بودند)، سلطنت محمدرضاشاه را با بهانههایی از قبیل ارجحیت بر ادامه هرج و مرج دولت مصدق و سلطه حزب تودهی وابسته به شوروی توجیه میکردند.
شواهد موجود نشانگر آنست که فرزندان برخی علما در اصلاحات سکولار عصر پهلوی پیشقراول بودند، از جمله شیخ حسن نراقی (فرزند میرزا محمدحسین نراقی و از نوادگان ملا احمد نراقی، صاحب فتوای جهاد در جنگ دوم ایران و روس، و ملا مهدی فاضل نراقی، صاحب کتاب جامعالسعادات) که در زمان رضاشاه لباس روحانیت را کنار گذاشته، به همراه همسرش، با تغییر ماهیت یکی از مدارس دینی کاشان، نخستین مدرسه مختلط را در این شهر به وجود آوردند.
و نیز باید از برخی علما نام برد که یا مخالفتی با رژیم شاه نداشتند و یا عملکرد آنان دارای فراز و فرودهای مشکوکی بود که بعد از سقوط رژیم آن مسائل آشکار شد. از جمله آیت الله سید محمّدکاظم شریعتمداری (مرجع تقلید، و موسس حزب جمهوری خلق مسلمان ایران و دارالتبلیغ اسلامی)[۱] که اسناد ساواک رژیم طاغوت نشان میدهد از ابتدا مخالف مبارزه امام خمینی با رژیم بوده است. [۲]
بر همین اساس بود که امام خمینی درباره برخی روحانیون که وابسته به رژیم بودند، تعبیر «آخوند درباری» را به کار برد: «آخوندهاى دربارى که دین را به دنیا مىفروشند از این لباس خارج و از حوزهها طرد و اخراج شوند.» (ولایت فقیه: ص ۱۳۷)
از جمله این افزاد، میتوان به افراد زیر اشاره کرد که پیشتر در دو گزارش متوالی به نقد عملکرد ایشان پرداخته بودیم:
- سید حسن امامی (فرزند سید ابوالقاسم امام جمعه و از خاندان امام جمعه اصفهان در عصر صفوی و امام جمعه تهران در عصر قاجار که منصوب دربار بودند)[۳] که در لژ ماسونری ایران عضویت داشت،[۴]
- دکتر جواد نوایی مناقبی (استاد دانشگاه تهران در رشتهٔ کلام، فلسفه و منطق، داماد علامه طباطبایی و فرزند حاج شیخ محمد مناقبی نوائی (حاج واعظ نوائی) از خطباء تهران)[۵] که به علت وابستگی به دربار پهلوی از سوی انقلابیون مورد اعتراض شدید قرار گرفت، چنانچه عزت شاهی در خاطرات خود میگوید مجالس او را به نشانه اعتراض بر هم زده و اتومبیلش را هم آتش کشیدهاند. (خاطرات عزتشاهی: ص ۱۳۹)
آنان که افتخار روحانیت بودند
در مقابل این سوابق منفی، نمیتوان منکر این حقیقت هم شد که فرزندان برخی از علمای آن دوران، همچون شهید حجتالاسلام شاهآبادی (فرزند استاد اخلاق امام خمینی) و شهید حجتالاسلام منتظری (فرزند قائممقام وقت رهبری)، خود پیشگام انقلاب و دفاع مقدس بودند، یا حاج مصطفی خمینی، فرزند رشید و دانشمند امام که شهادت او در سال ۵۶، موج فروخته انقلاب را بیدار کرد (مسئلهای که امام از آن با تعبیر «الطاف خفیه الهی» یاد کردند). علاوه بر این فرزندان شهید علما که خود نیز روحانی بودهاند، شهیدانی چون محمدحسن قدوسی (فرزند شهید آیت الله علی قدوسی و نوه دختری علامه محمدحسین طباطبایی) را هم میتوان نام برد که در شمار دانشحویان مسلمان پیرو خط امام در جریان تسخیر لانه جاسوسی حضور داشت و در نخستین ماههای دفاع مقدس نیز به همراه همانان به جبهه رفت و در حماسه هویزه به شهادت رسید.
شهدای والا مقامی همچون حاج مصطفی خمینی، شهید دکتر بهشتی، استاد شهید مطهری، شهید آبت الله اشرفی اصفهانی، شهید قدوسی، شهید آبت الله غفاری، شهید آبت الله سعیدی، شهید اندرزگو و مرحوم طالقانی از جمله چهرههای شاخصی بودهاند که طعم تلخ زندان کمیته مشترک را چشیدهاند. اما در این میان نام برخی روحانیون انقلابی که در زیر شکنجههای ساواک به شهادت رسیدند بیشتر می درخشد؛ کسانی چون شهید آیت الله سید محمدرضا سعیدی و شهید آیت الله حسین غفاری (که به همراه فرزند خود، حجتالاسلام هادی غفاری در شکنجهگاه ساواک به سر میبرد و همسر و دختر ایشان هم دستگیر شدند). فهرست شهدای روحانی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، و نیز جریان مبارز روحانیت در دوران پیش از نهضت امام خمینی (که البته در برابر جریان محافظهکار و متحجر روحانیت حکم اقلیت را داشتهاند) هم که نه نیازی به شرح دارد و نه امکان شرح آن در این مجال میتواند باشد.
در بخشهای آتی به نقد عملکرد نهاد روحانیت و بیوت روحانیون در نسبت با جریانات مارکسیستی و التقاطی خواهیم پرداخت.
[۱]- در جریان بازداشت صادق قطبزاده در ۱۷ فروردین ۱۳۶۱ به اتهام طرح کودتا، او در مصاحبه تلویزیونی ضمن اعتراف به اتهامات، از آیتالله کاظم شریعتمداری به عنوان کسی که قرار بود پس از این کودتا آن را تأیید کند، یاد کرد. در هشتم اردیبهشت ۱۳۶۱ آیت الله شریعتمداری توسظ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از مرجعیت عزل شد. آقای شریعتمداری ۱۴ فروردین ۱۳۶۵ در بیمارستان مهراد تهران، بر اثر نارسایی کلیه درگذشت و در قبرستان ابوحسین قم دفن شد.
[۲]- یکی از این اسناد به ملاقات رئیس شهربانی قم با آقای شریعتمداری در فرودین ۱۳۴۲ بر میگردد. پس از تحریم رفراندوم لوایح ششگانه انقلاب سفید توسط امام خمینی که منجر به حمله وحشیانه و گسترده مأموران مسلح رژیم به فیضیه (و همچنین مدرسه طالبیه تبریز) و ضرب و شتم و قتل طلاب و مردم متدین شد، امام خمینی بیانیهای صادر و وجوب مبارزه و حرام بودن تقیه را اعلام کردند. آقای شریعتمداری هم ۴ روز بعد از این نامه و در جواب تعداد فراوانی نامه و تلگراف که به او فرستاده شده بود، اعلامیه ای صادر کرد و در بخشی از آن، ضمن دعوت مردم به آرامش از وقایع رخ داده ابراز تأسف کرد.
اما در فردای صدور اعلامیه آقای شریعتمداری، ایشان در ملاقات با رئیس شهربانی قم نه تنها «قول میدهد» که دیگر به هیچ عنوان علیه رژیم حرفی نزند بلکه اعلام می کند تلاش خواهد کرد که امام خمینی هم مبارزه را ترک کند! جالب است که در ادامه سند به یک مکالمه تلفنی رئیس شهربانی قم با آقای شریعتمداری هم اشاره شده است که در آن آقای شریعتمداری اعلام می کند نتوانسته امام را به ترک مبارزه راضی کند: «[مُهر محرمانه] در مذاکراتی که روز ۱۸/۱/۴۲ آیت الله شریعتمداری با رئیس شهربانی قم به عمل آمده است شریعتمداری قول میدهد که در آینده هیچ گونه فعالیت و تحریکاتی علیه دولت و لوایح ششگانه ننموده و اعلامیهای هم به چاپ نرساند. ضمناً خمینی را هم راضی نماید که به همین نحو عمل نموده دست از مبارزات و تحریکات خود بردارد. ولی اطلاعِ رسیده حاکی است در تهران اعلامیهای به امضای شریعتمداری و خمینی تحت عنوان تشکر و اظهار تأسف چاپ و منتشر گردیده است (که دو نسخه رونوشت آنها به پیوست ایفاد میگردد)»
بلافاصله آقای رئیس شهربانی قم [به] وسیله تلفن با شریعتمداری تماس [گرفته] و اظهار میدارد مگر قرار بر این نبود که دیگر اعلامیهای چاپ نکنید و اعمال خلافی انجام ندهید. شریعتمداری می گوید این اعلامیهها مربوط به قبل از مذاکرات ما بوده (یعنی ۱۰ و ۱۱ ذیقعده) در ضمن آیت الله خمینی را هم نتوانستم راضی کنم و گفته است من دست از مبارزاتم نخواهم کشید. (آیت الله شریعتمداری به روایت اسناد، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحه ۱۹۱)
[۳]- وی علاوه بر اخذ درجه اجتهاد در نجف، دکترای حقوق را در سوییس خوانده و در بازگشت به ایران، پس از درگذشت عمویش سید محمد امام جمعه، مسئولیت امام جماعت تهران در دوره محمدرضا شاه را بر عهده گرفت. سید حسن در مجلس هفدهم در انتخابات مجلس پیروز شد ولی در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۳۱ تصویب اعتبارنامه وی در مجلس تشنج آفرین شد. اعتبارنامه امامی با تمام بحثها تصویب شد و وی در ۱۰ تیرماه همان سال با ۳۹ رأی از ۷۶ رأی به ریاست مجلس برگزیده شد. اما ریاست وی یک ماه هم نپایید و ۳۱ تیرماه پس از قضایای ۳۰ تیر از سمت خود کنارهگیری کرد. وی در ۱۵ مرداد همان سال تهران را به مقصد اروپا ترک کرد و در بازگشت به ایران پس از وقوع کودتای ۲۸ مرداد، بیشتر به تدریس و تألیف حقوق مشغول شد.
رک: این آخوندهای درباری، سید مرتضی ابطحی، وبلاگ تورجان، مورخ ۸ مرداد ۱۳۸۹
[۴]- بنا به یکی از گزارشهای ساواک چون از لحاظ موقعیت مملکتی صلاح نبود شاه ریاست فراماسونری ایران را قبول کند و دکتر لقمان ادهم هم کهولت سن داشت و امام جمعه تهران هم معمم بود قرار شد مهندس شریف امامی رئیس لژ ایران گردد.
[۵]- در جریان اعتراف صادق قطب زاده به طراحی کودتا و هماهنگی با آیت الله شریعتمداری، دکتر جواد مناقبی (داماد علامه طباطبایی) به همراه احمد عباسی (داماد آیت الله شریعتمداری) و حجتالاسلام مهدی مهدوی نیز بازداشت و به عنوان رابط به زندان محکوم شدند. آقای هاشمی در خاطرات شنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۶۱ خود مینویسد که در دیدار با امام: «درباره وضع آقای شریعتمداری همصحبت شد. خبر شدیم که [محمد جواد] مناقبی را هم بازداشت کردهاند.»
مناقبی در ۱۱ مهر ۱۳۸۰ درگذشت و در مقبرهٔ آیتالله شریعتمداری دفن گردید.
:::::