۰۹:۰۹ - ۱۳۹۶/۰۴/۷

همه راه‌ها به بهشتی ختم می‌شود

دین خاتم دینی است غیرقایم‌به‌شخص، دینی است ضابطه‌محور. می‌فرمود پس بنابراین این نظام امت و امامت در راس‌ آن اصول عقیدتی و عملی اسلام براساس کتاب و سنت جاری است و مبنای همه‌چیز آن است. صلاحدیدهای شخصی در اینجا جایگاهی ندارد. من می‌‌گویم که رأس هرم آن وجه اندیشه‌ای آرمانی منبعث از وحی است و آن ملاک و معیاری است برای داوری راجع به اقوال و افعال همه اشخاص در هر سطحی که از نظر علمی و دینی و منزلت اجتماعی قرار دارد. بعد در صفحه ١۶ می‌فرمایند براساس این اصول عقیدتی و عملی حاملان مسوولیت و صاحبان اصلی حق...

مبارزه(رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام):

فرشاد مومنی، عضو دیروز حزب جمهوری اسلامی و استاد امروز دانشگاه علامه طباطبایی، رابطه نزدیکی با شهید بهشتی داشته؛ به گونه‌ای که تاثیرپذیرفتن از افکار شهید بهشتی، در بیان او به خوبی خود را نشان می‌دهد. از نظر مومنی مطالعه اندیشه‌های شهید بهشتی و اسلوب روش‌شناختی وی یک فرصت استثنایی برای جهان اسلام است و تاکنون درباره وجوه زیادی از آیت‌الله شهید دکتر بهشتی مثل نحوه مدیریت ایشان، برخورد متین، توانایی و قاطعیت ایشان صحبت شده اما به بنیان‌های اندیشه‌ای او آن گونه که باید و به اینکه این توانایی عملی از دل چه اسلوب روش‌شناختی بیرون آمده، پرداخته نشده است. در صورتی که شهید بهشتی در اسلوب اندیشه‌ای که عرضه می‌کند و می‌توان آن را گرانبهاترین میراث روش شناختی او به شمار آورد، گام‌های استوار و منحصر به فردی را برداشته است؛ به گونه‌ای که اگر جدی گرفته و کار اساسی درباره آن انجام شود، می‌تواند برای ما نویدبخش تولد بهشتی‌های دیگری باشد. در ادامه، متن کامل این گفت‌وگو را می‌خوانید:

beheshti

مهم‌ترین رخداد حقوقی- سیاسی بعد از انقلاب اسلامی ۵٧ تدوین قانون اساسی بوده است. در ابتدا بفرمایید شهید بهشتی در تدوین این قانون چه نقشی را ایفا کردند و دیدگاه‌ها و نظرات ایشان چه تاثیری بر مطالب و موضوع‌های پرداخته شده در قانون اساسی، داشت؟

برای من توفیقی فراهم می‌شود که به همت شما و به مناسبت سی و ششمین سالگرد شهادت آیت‌الله دکتر بهشتی و هفتاد و دو تن از چهره‌های ممتاز و خدوم کشور نکاتی را مطرح کنم با این امید که انشاء‌الله برکات روح پرفتوح این مرد بزرگ و آن حادثه خطیر به همه ما کمک بکند که با تمسک به رویکرد نظری و سیره عملی شهید بهشتی، هم بتوانیم ریشه‌های اصلی گرفتاری‌های موجود جامعه‌مان را بهتر بشناسیم و هم فرصتی فراهم بشود به اینکه با اتکا به آن اندیشه‌های راهگشا بتوانیم کم‌هزینه‌ترین و پردستاوردترین راه‌حل‌ها را برای گرفتاری‌های نسبتا زیاد موجود در جامعه‌مان پیدا بکنیم. اگر بخواهیم درباره نقش آیت‌الله شهید دکتر بهشتی در قانون اساسی صحبت بکنیم، به‌گمان من بسیار مناسب خواهد بود که ذهن خود را به یک سلسله مسائل خیلی مهم درگیر کنیم که به هر دلیل تا به امروز به اندازه کافی درباره آنها بحث نشده است. من فکر می‌کنم یکی از مهم‌ترین دلایل اینکه قانون اساسی ما یک سند پرافتخار است که شاید در طول تاریخ معاصر ایران از موج اول انقلاب صنعتی تا امروز این تنها سندی است که با تکیه بر عقل جمعی و با یک رویکرد مشارکت‌جویانه و در یک فضای به غایت باز و امن تدوین شده برای اینکه افراد دیدگاه‌های خودشان را خیلی صریح و شفاف مطرح کنند و تصویری از امکان‌پذیری برپایی یک نظم اجتماعی مبتنی‌بر آموزه‌های دینی ارایه بشود. جامعه ما درباره نقش خطیر آیت‌الله شهید دکتر بهشتی در این زمینه برخی وجوه را بیشتر می‌داند و برخی وجوه را کمتر می‌داند؛ مثلا آن طور که ما توفیق داشتیم و شاهد بودیم، اینکه قانون اساسی ما توانست با این کیفیت تهیه بشود یک رکن‌اش به بنیان‌های نظری و پایبندی‌های عملی شهید بهشتی و به‌نظام باورهای اسلامی ایشان برمی‌گردد. شاید کمتر کسی در ایران به این نکته توجه کرده باشد که حزب جمهوری اسلامی در بین کاندیداهایی که برای مجلس خبرگان به جامعه ارایه کرد، طیف بسیار قابل‌اعتنایی از کسانی را به عنوان کاندیدا معرفی کرد که آنها در آن ایام تکلیف شرعی و ملی خود می‌دانستند که علیه حزب جمهوری اسلامی و به‌ویژه علیه شهید بهشتی حداکثر تلاش تبلیغاتی و عملی خود را مصروف کنند.

واکنش شهید بهشتی در مقابل این تلاش‌ها و تبلیغ‌ها علیه حزب چه بود؟

روح آزاده و دورنگر و بلنداندیش شهید بهشتی به ایشان کمک کرد که هم توسط خودشان و هم با مددگیری از تعدادی از اعضای برجسته شورای مرکزی حزب‌ جمهوری اسلامی مثل آیت‌الله شهید دکترمحمدجواد باهنر و دیگران، بعضی وقت‌ها ملتمسانه به افرادی که در مخالفت با حزب و شهید بهشتی چیزی فروگذار نمی‌کردند، مراجعه کردند و از آنها خواستند که اجازه بدهد حزب جمهوری اسلامی آنها را کاندیدا بکند، چون همه‌چیز حکم می‌کرد به اینکه یک اعتماد عمومی بی‌سابقه و کم‌نظیر به جمهوری اسلامی وجود دارد و بسیار بعید است که اگر کسی را حزب جمهور اسلامی کاندیدا نکند، انتخاب بشود. شاید ذکر بعضی از اسامی افرادی که اینگونه محل رجوع قرار گرفتند، منشا سوء‌تفاهم‌هایی بشود، بنابراین من از آوردن اسم آنها خودداری می‌کنم ولی می‌خواهم روی آن منطق بنیادی‌ای که شهید بهشتی به آن باور داشت و براساس آن باور همه اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی را هم متقاعد کرد که منش اسلامی آزادمنشانه و عادلانه همین است که ایشان انجام داد، تاکید کنم. من برای اینکه آن منش را توضیح بدهم شاید بد نباشد که یک قدمی به عقب بردارم؛ زمانی که حزب جمهوری اسلامی تشکیل شد، من توفیق داشتم که تقریبا از همان روز اول با لطف و عنایت شهید بهشتی به این حزب پیوستم و مسوولیت به‌عهده گرفتم. با توجه به روحیه‌ای که داشتم و جایگاهی که نسبتا در میان بعضی از دانشجوها داشتم دایما از سوی آنها مورد مواخذه قرار می‌گرفتم که چرا حزب جمهوری اسلامی در شورای مرکزی خود این طیف متنوع و بعضا متعارض دیدگاه‌های اسلامی را در خود جای داده است. به‌خاطر بزرگواری و محبتی که شهید بهشتی داشتند، روی گشاده و قدرت اقناعی خارق‌العاده ایشان نصیب همه کسانی می‌شد که توفیق همنشینی و همکاری با ایشان را داشتند. وقتی که تعداد انتقادهای به من از این ناحیه زیاد شد، من خدمت ایشان رسیدم و گفتم آقا! چه توجیهی برای این تنوع وجود دارد؟ اگر امکان دارد ما را هم مطلع کنید که بتوانیم مثلا از این چیزی که اتفاق افتاده دفاع کنیم. شهید بهشتی با نهایت خوشرویی زمان نسبتا طولانی‌ای را در اختیار من قرار دادند و با بزرگواری توضیح دادند که چه مجموعه مسائلی باعث شد که این گونه بشود و البته ایشان به من فرمودند که این انتقاد تا نقطه عطف شکل‌گیری نخستین کنگره حزب جمهوری‌ اسلامی به قوت خود باقی خواهد بود و به محض اینکه اضطرارهای اولیه انقلاب فیصله پیدا بکند و آن کنگره تشکیل بشود، این ایراد نیز برطرف خواهد شد. یعنی به طور اصولی ایراد را پذیرفتند ولی فرمودند که چون انقلاب ما خیلی سریع به پیروزی رسید، مجال اینکه آن فرآیندهای متداول شکل‌گیری و سامان‌یابی یک تشکیلات حزبی طی بشود وجود نداشت و فرمودند که ما به این جمع‌بندی رسیدیم که باید از همه دیدگاه‌های اسلامی متفاوت و بعضا متعارضی که نقشی در برپایی انقلاب اسلامی به نام دین داشتند و در مجاهدت‌های قبل از انقلاب مشارکت داشتند بخواهیم که بپیوندند و تاویل ایشان این بود که ما فکر کردیم اگر بتوانیم با این مجموعه ناهمگون براساس یک سلسله اصول و موازین به تفاهم برسیم، نتیجه می‌گیریم که پس کشور را هم می‌توانیم اداره بکنیم تا اینکه نظم نهادی انقلابی جایگزین نظم نهادی پیشین بشود. با همین منطق ایشان با آن روحیه ایثارگری و واقعا فروتنی و از خودگذشتگی به سراغ کسانی رفتند و رو انداختند که آنها بعضا حتی هتاکی هم نسبت به شخص ایشان می‌کردند. منطق ایشان این بود که هر قدر که ما در یک فرآیند ضابطه‌محور و اخلاق‌محور و علم‌محور بتوانیم از طریق گفت‌وگو مسائل‌مان و اختلاف‌نظرهای‌مان را حل و فصل کنیم، هم همگان ارتقا پیدا می‌کنند و رشد می‌کنند و هم به تعبیری که امروز در نظریه‌های پیشرو توسعه مطرح است، هر قدر که سهم مشارکت همگان در فرآیندهای تصمیم‌گیری و تخصیص منابع و اجرا بیشتر باشد، هزینه‌های هماهنگی کاهش و کارایی افزایش پیدا می‌کند و می‌شود هزینه‌های کمتری پرداخت و آنچه را که در ساحت نظر با ذی‌نفعان هماهنگ شده کارآمدتر به اجرا گذاشت. این نقش از شهید بهشتی در اینکه ما این توفیق را داشتیم که یک قانون اساسی با یک کیفیت خارق‌العاده طراحی کنیم معمولا نادیده گرفته می‌شد و به‌نظر من این اوج بلوغ فکری و اوج ایثارگری و اوج پایبندی عملی به نظام باورها از او یک انسان بزرگ می‌ساخت.

آیا افرادی که مد نظر حزب جمهوری اسلامی بودند بالاخره این منطق را پذیرفتند و قانع شدند تا حزب آنها را کاندیدا کند؟

کسانی بودند از میان متفکران و صاحبنظرانی که با وجود بی‌شمار تلاش شخصی و گروهی شهید بهشتی به‌خاطر شدت برافروختگی و عصبانیتی که داشتند، حاضر نشدند که حزب جمهوری اسلامی آنها را کاندیدا بکند و بنابراین حرف‌های آنها در مجلس خبرگان شنیده نشد. اما از میان همفکران این گروه افراد آقای بهشتی با کمک شهید باهنر و دیگران کسانی را انتخاب و متقاعد کردند و آنها هم آمدند و شما وقتی که به‌ صورت‌مذاکرات مجلس خبرگان و قانون اساسی مراجعه می‌فرمایید، می‌توانید این طیف متنوع و بعضا متعارض دیدگاه‌ها را ملاحظه کنید و این یک وجه نقش خارق‌العاده شهید بهشتی در شکل‌گیری قانون اساسی جمهوری اسلامی است. یک وجه بسیار مهم دیگر ماجرا به این برمی‌گردد که آیت‌الله شهید دکتر بهشتی اگر نگویم تنها اسلام‌شناس بزرگ معاصر، با احتیاط می‌توانم بگویم جزو معدود اسلام‌شناسانی بود که توانسته بود بر یک نقص اساسی سرنوشت‌ساز نظام آموزش حوزوی ما غلبه پیدا بکند و آن غلبه به ایشان این امکان را داد که با بهره‌گیری از متدهای جدید پژوهش علمی در حیطه دینی بتواند یک نماد و نمودی از یک نظم اجتماعی قابل‌استقرار به‌نام دین به‌صورت سیستمی دفاع بکند. کسانی که به مسائل مربوط به آموزش‌های علمی و دینی و رابطه آن با توسعه، وقوف تاریخی و شناختی دارند، می‌دانند که در یک دوره زمانی چندصد ساله نظام آموزش حوزوی ما اساسا بر
no what و no why استوار بود. دلیل آن این بود که دین، حاکمیت نداشت و بنابراین نیازهای اندیشه‌ای و تکلیفی دینداران از طریق طرح مساله با اسلام‌شناسان و به‌ویژه مراجع تقلید اتفاق می‌افتد و چون آن موقع اسلام به مثابه نظم اجتماعی مستقر مسوولیتی نداشت، پاسخ‌ها عموما فردگرایانه و در استاندارد «بلااشکال» یا «احوط ترک است»، مطرح می‌شد. شهید بهشتی از آغازین روزهای انتشار آثار مکتوب خودشان یعنی سال‌های دهه ١٣٣٠ به این وقوف روش‌شناختی دست پیدا کرده بودند که اگر براساس آیات متعدد قرآن می‌توان اینگونه استنباط کرد که یکی از انتظارات خداوند از انسان‌های آگاه و مسوول مسلمان این است که به قدر وُسع برای برپایی نظم اجتماعی مبتنی‌بر اسلام کوشش بکنند، پس دانش چیستی و دانش چرایی برای برپایی آن نظم، لازم است ولی به هیچ‌وجه کافی نیست. شرط کفایت، دانش چگونگی یا no how است و به‌نظر من این یکی از مهم‌ترین و منحصربه‌فردترین امتیازات آیت‌الله شهید دکتر بهشتی نسبت به همه اسلام‌شناسان بزرگ معاصر است که ما توفیق درک محضرشان یا توفیق استفاده از آثارشان را داشته‌ایم.

راجع به این دانش یعنی دانش چگونگی شهید بهشتی و تجربه خود از این موضوع، توضیحات بیشتری را ارایه بفرمایید.

از همان آغازین روزها دغدغه محوری شهید بهشتی این بود که همانطور که برای فهم اسلام ما باید شرایط محیطی آن زمان عربستان را بفهمیم، اگر امروز هم بخواهیم اسلام را پیاده کنیم به یک مجموعه شناخت‌هایی نیاز داریم که مهم‌ترین آنها خودشناسی و دیگرشناسی و اسلام‌شناسی از زاویه دانش چگونگی است و بنابراین شاید الان چیزی بالغ بر ۴٠ کتاب از ایشان منتشر شده، در تک‌تک این آثار شما این دغدغه روش‌شناختی را ملاحظه می‌فرمایید. در کتاب بسیار خارق‌العاده «بانکداری، ربا و مسائل مالی اسلام» ایشان یک جایی می‌فرمایند که مکرر دوستان مشفق به من توصیه می‌کنند که شوونات و جایگاه علمی و اجتماعی خودم را رعایت بکنم و به خیلی از کارها دست نزنم. مثل اینکه مثلا هر جایی که صندوق قرض‌الحسنه‌ای تشکیل می‌شود به من می‌گویند که این در شأن شما نیست که بروی و در آنجا حضور پیدا کنید. بعد می‌فرمایند که پاسخ من این است که اگر یک روزی قرار باشد که ما یک نظم اقتصادی بدون ربا پیاده کنیم، صندوق‌های قرض‌الحسنه به عنوان یک تمرین عملی کوچک برای دست یافتن به آن دانش چگونگی برای برپایی آن نظم به کار ما خواهد آمد. شما نگاه بکنید که در مقایسه با دوره پهلوی تا زمانی که شهید بهشتی در قید حیات بودند، چون این دانش چگونگی را وقوف روش‌شناختی داشتند، گزارش‌های رسمی کارشناسی نشان‌دهنده این است که سهم پرداخت به عامل پول که تحت‌شرایطی ربا محسوب می‌شود، در زمان حیات ایشان و تا پایان جنگ که به طور نسبی به اندیشه‌های ایشان پایبندی عملی بیشتری وجود داشت، نسبت به GDP ایران از نسبت مشابه برای کشورهای صنعتی مانند انگلستان هم کمتر بود و چون در غیاب ایشان، آن دانش چگونگی وجود ندارد؛ الان یکی از ارکان بیچارگی‌ها و بحران‌آفرینی‌های اقتصاد ایران، آقایی بی‌سابقه پول و سیطره بی‌سابقه مناسبات ربوی بر اقتصاد ایران است که صرف‌نظر از همه عوامل دیگر که من در آثار خودم به آنها اشاره کردم، وجه معرفتی ماجرا این است که ما از نظر دانش چگونگی در غیاب شهید بهشتی بسیار داریم هزینه می‌پردازیم. امروز ما شرایطی را تجربه می‌کنیم که بهای تمام‌شده پول برای تامین سرمایه در گردش تولیدکنندگان در ایران یک چیزی حدود ١٠ برابر میانگین جهانی است و نرخ بهره رسمی در بازار پول در ایران طی ٢۵ ساله گذشته بین ٣ تا ۵ برابر میانگین جهانی بوده؛ یعنی یک وضعیت بسیار غم‌انگیز و فاجعه‌بار که درواقع هزینه‌ای است که جامعه ما در غیاب شهید بهشتی از منظر خلأ درباره دانش چگونگی، می‌پردازد.

‌ روش شهید بهشتی در برخورد با چنین مسائلی چه تفاوتی با روش‌هایی که سایرین به کار می‌بستند، داشت؟

یک مساله بزرگ در این زمینه این بود که آقای بهشتی کسی بود که به‌صورت روشمند و مبتنی ‌بر موازین علمی توانسته بود یک فهم سیستمی از اسلام به مثابه یک نظام حیات جمعی پیدا بکند و چون تنها او بود که در یک ابعاد خارق‌العاده و با مبنا به دانش چگونگی احاطه داشت، شما می‌بینید که به محض اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی می‌رسد، هر جایی که بحث از چگونه عمل کردن براساس موازین اسلامی است، همه راه‌ها به بهشتی ختم می‌شود. شما نگاه کنید از زمانی که شهید بهشتی به شهادت رسیدند تا امروز، گاه و بیگاه از سوی برخی مقامات کشور گفته می‌شود که مثلا دانشگاه‌ها اسلامی نیستند، بانک‌ها اسلامی نیستند، بیمه‌ها اسلامی نیستند؛ اما وقتی که گفته می‌شود خیلی خب! شماها که حاکمیت دارید و همه اقتدارها و صلاحیت‌ها و جایگاه‌ها را هم دارید؛ خب به آن عینیت ببخشید، این ممکن نمی‌شود. اینکه ببینید حسن‌نیت وجود دارد ولی امکان عینیت‌بخشی وجود ندارد به‌خاطر این است که هنوز هم آن نقص در نظام آموزشی حوزوی ما در حد نصاب و به‌صورت سیستمی برطرف نشده و بنابراین جامعه ما همچنان در حال پرداختن هزینه‌ها است و من در جمع‌بندی عرض خواهم کرد که این یکی از آن زاویه‌هایی است که بازگشت به اسلوب روش‌شناختی شهید بهشتی که یک تمرکز خارق‌العاده روی تمرکز چگونگی دارد می‌تواند مددکار ما باشد. شاید بحث ما را یک مقدار مفصل بکند، ولی ذکر این مورد را من خالی از لطف نمی‌دانم. از مجموعه آثاری که از ایشان به یادگار مانده، یکی هم یک نواری است که به محض تصویب قانون اساسی، شهید بهشتی مدیران اقتصادی وقت را جمع کردند و مدیریت می‌کنند به اینکه چگونه نظم اقتصادی نوین جایگزین نظم قبلی بشود. با همه آن صلابت و جدیت و در عین حال خوشرویی و خوش‌برخوردی‌ای که شهید بهشتی داشتند، یکی از مقامات اقتصادی آن روز بهشان می‌گویند که آقا! من می‌دانم شما آدم منظمی هستید و می‌دانم که می‌گویید فقط باید هر جلسه در کادر موضوعی که به‌خاطر آن تشکیل شده، جلو برویم؛ اما یک چیزی است که دارد گلوی من را فشار می‌دهد و می‌خواهم خواهش کنم به من رحم کنید و من را راهنمایی کنید. ایشان می‌فرمایند که مشکل شما چست! آن آقا می‌گویند که من مثلا نشستم یک توجیهاتی پیدا کردم که شما چگونه توانستید با مجلس خبرگان با آن ترکیبی که ما دیدیم، مثلا اسلام‌شناسان خیلی مطرح آن روز کشور را متقاعد کنید که به برخی جهت‌گیری‌ها به‌ویژه در حیطه اقتصاد مثل دولتی کردن تجارت خارجی، مثل ملی کردن بانک‌ها و چیزهایی از این قبیل تن بدهند؟ من می‌گویم که من نشستم برای خودم یک توجیهاتی پیدا کردم و الان وقت شما را نمی‌گیرم که چک کنم که آن توجیهات من درست است یا نادرست است. بعد می‌گوید که آقا! من نمی‌توانم تصور بکنم که شما چگونه توانستید آن جمع را متقاعد کنید که بیمه‌ها را تحت‌کنترل دولت قرار بدهند. شهید بهشتی در پاسخ لبخندی می‌زنند (این جلسه ١٣۵٩ تشکیل شده) و می‌فرمایند که سوال جذابی کردی و برای خودم هم انگیزه وجود دارد که توضیح بدهم. بعد می‌فرمایند که من ٣٠ سال پیش یعنی ١٣٢٩ به این فکر افتادم و در تحقیقاتم به این جمع‌بندی رسیدم که ما باید تکلیف خودمان را از منظر اسلامی با موسسه‌های بیمه‌ای که یک موسسه‌های مستحدثه به مفهوم اسلامی‌اش هستند و در گذشته وجود نداشتند و پس از انقلاب صنعتی پدیدار شدند؛ در این زمینه مشخص کنیم. خوب دقت بکنید که ١٣٢٩ شهید بهشتی ٢٢ سال داشتند! یعنی اینکه مثلا چه عنایت‌هایی خداوند به این مرد کرده بوده را از این زوایا هم بهتر می‌شود شناخت. بعد می‌فرمایند که ٣ سال مطالعه تئوریک و تجربی کردم، اما دیدم که برای فهم از منظر دانش چگونگی باید مستقیما به موسسه‌های بیمه‌ای مراجعه کنم تا به‌دقت طرز عمل آنها را هم متوجه بشوم. بعد آن وقت نکاتی را مطرح می‌کنند که هم خودشان می‌خندند و هم دیگران می‌خندند از اینکه مدیران بیمه‌ای آن روز چقدر شگفت‌زده می‌شدند که یک عالم دینی از موضع پژوهشی به آنها مراجعه کرده است.

نکته عجیب این ماجرا که یک عالم دینی از چنین موضعی به آنها مراجعه کند، چه بود؟

برای اینکه فقط تصوری داشته باشید من خاطرم است وقتی که مرحوم آیت‌الله طالقانی (ره) از زندان آزاد شدند، من به حکم ادب و عرض ارادت در منزل ایشان با یک جمعی از دوستان به خدمت رسیدم. بعد ایشان در آن نکات و خاطره‌هایی که برای ما تعریف می‌کردند، می‌فرمودند که حتی در دهه ١٣۴٠ هم بخش بزرگی از روحانیون حوزه علمیه قم من را به نام سیدمحمود طالقانی نمی‌شناختند و به من سیدروزنامه‌خوان می‌گفتند. یعنی اینکه یک روحانی روزنامه بخواند و در معرض مثلا ماوقع روز ایران و جهان قرار بگیرد، برای بخش اعظم حوزوی‌ها تا این اندازه غیرمتعارف بود. شهید هاشمی‌نژاد هم یک بار عین این تعبیر را برای من تعریف فرمودند و گفتند به من هم سید روزنامه‌خوان می‌گفتند. یعنی آنقدر غریب بود که یک روحانی روزنامه بخواند. آن وقت در یک چنین شرایطی نه در دهه ١٣۴٠ بلکه در دهه ١٣٢٠ یک عالم دینی به چنین مسائلی می‌پردازد. در اواخر این دهه شهید بهشتی شخصا از موضع نیل به دانش چگونگی به ده‌ها موسسه بیمه‌ای مراجعه کرده بودند که طرز عمل موسسه‌های بیمه‌ای صرف‌نظر از مبانی اندیشه‌ای به‌دقت متوجه بشوند تا بتوانند با ژرف‌نگری و واقع‌بینی بیشتر دیدگاه اسلام را درباره آن بفهمند. بعد ایشان می‌فرمایند که بعد از اینکه آن کار تحقیقی به انجام رسید، یکی از جمع‌بندی‌های من این شد که مکندگی ربوی موسسات بیمه‌ای اگر بیش از مکندگی ربوی بانک‌های ربوی نباشد، کمتر از آن هم نیست و می‌فرمودند چون من از همان زمان تا پیروزی انقلاب مرتبا خودم را در این زمینه به‌روز نگه داشته بودم، فرمودند که اتفاقا متقاعد کردن علمای اَعلام در این زمینه که موسسه‌های بیمه‌ای از سویی برای بقا و بالندگی اقتصاد ما لازم است، اما چون آن ملاحظه را دارد ما نمی‌توانیم اجازه فعالیت خصوصی به آنها بدهیم؛ کار سختی نبود و فرمودند که این مساله حتی از ماجرای ملی شدن بانک‌ها هم آسان‌تر به تصویب رسید. حالا این خیلی نکته قابل‌اعتنایی است و واقعا جای آن دارد که در یک زمان دیگری به تفصیل در این باره صحبت کنیم که ببینید!‌ از روزی که خشت کج میدان‌دادن به بانک‌های خصوصی در این اقتصاد زده شد، این بانک‌ها به گواه گزارش‌های رسمی انتشاریافته کمترین اعتنا و اهتمام را به مصالح توسعه ملی داشتند و بیشترین نقش را در دامن زدن به تب سوداگری و رانت‌جویی و رباخواری در اقتصاد ایران ایفا کرده بودند و الان هم می‌بینید که مقام‌های پولی ایران به هیچ‌وجه قادر نیستند که آنها را در مسیر مصالح توسعه ملی قرار بدهند؛ یعنی آن ژرف‌اندیشی‌ها و آن تسلط از موضع دانش چگونگی چنین بینش‌هایی را ایجاد کرده بود. در مملکت ما که متاسفانه سطحی‌نگری و هُرهُری‌مذهبی و اتکا به شنیده‌ها به جای ژرف‌اندیشی و پژوهش جایگاه شگفت‌انگیزی حتی در میان بعضی از خواص دارد، یک عده‌ای هم اینجوری چشم خودشان را می‌بندند و می‌گویند که مثلا آن جهت‌گیری‌هایی که در قانون اساسی بوده، تابع شرایط چپ‌زده آن زمان بوده؛ درحالی که شما وقتی وارد جزییات می‌شوید، می‌بینید که چقدر منطق‌های اصیل و روزآمد اسلامی پشتیبان آن ماجرا بوده است. شما همین صحبت‌های اخیر آقای رییس‌جمهور را درباره آنچه به نام خصوصی‌سازی بر سر کشور آمد، شنیده‌اید. آقای روحانی حتما خاطرشان است که هر قدر ما از ١٣۶٨ به بعد تلاش کردیم و توضیح دادیم که ما با تقدم امر نهادی با تصمیم‌گیری‌های شتابزده روبه‌رو هستیم و تا زمانی که فضای اقتصادی ایران شفاف نشده و تا زمانی که یک فضای رقابتی عادلانه ایجاد نشده، آنچه به نام خصوصی‌سازی اتفاق می‌افتد چیزی جز توزیع رانت و تبدیل دارایی‌های بین‌نسلی کشور که نسل‌های گذشته و آینده هم بر آنها حق دارند به ابزاری برای روزمرّگی و امور جاری را گذراندن، نخواهد بود.

وجه تمایز آیت‌الله بهشتی از همعصران او چه بود که به گفته خود شما اغلب می‌توانست جلوتر از سایرین حرکت کند؟

آن چیزی که شهید بهشتی را ممتاز و متمایز می‌کرد این بود که او به‌صورت متدولوژیک خودش را مجهز به دانش چگونگی کرده بود. در اواخر دهه ١٣۴٠ در جمع دانشجویان مسلمان اروپا ایشان یک بحثی ارایه کردند که به‌نظر من یکی از شاهکارها و پرافتخارترین اسناد نهضت اسلامی به حساب می‌آید. خوشبختانه این متن تحت‌عنوان «مراحل اساسی یک نهضت» منتشر شد. شهید بهشتی در آن تحلیلی که برای دانشجویان ارایه دادند برای مراحل اساسی یک نهضت، گام‌به‌گام مسائلی را که یک نهضت اصلاحی در عمل با آنها روبه‌رو می‌شود، مطرح کردند و سازوکارهای روزآمد و تمهیدات پیشینی موردنیاز برای حل و فصل آنها را هم ارایه کردند و به شرحی که اشاره کردم در تمام آثار ایشان این دقت و وقوف روش‌شناختی به مساله دانش چگونگی موج می‌زند.

نحوه مدیریت ایشان در مجلس خبرگان را چگونه تحلیل می‌کنید؟

اتفاقا رکن سوم نقشی که ایشان در قانون اساسی داشتند به مدیریت صحن علنی مجلس خبرگان مربوط می‌شود. بسیاری از متفکران و اسلام‌شناسان و ایران‌شناسان مطرح کشور در مواجهه‌های حضوری با من نفس اداره عالمانه و مبتنی ‌بر اخلاق مجلس خبرگان را مثل یکی از معجزه‌های انقلاب اسلامی به‌شمار می‌آوردند. دلیل آن هم این است که این ملت تمرین گفت‌وگو به لحاظ تاریخی نداشته و ما نمی‌توانیم با رعایت موازین و با حفظ دیدگاه‌های خودمان به شکل قابل‌تداوم و به شکلی که از دل آن اعتلابخشی و به جمع‌بندی رسیدن وجود داشته باشد با یکدیگر گفت‌وگو بکنیم. شما می‌دانید که حتی در محافل دانشگاهی و حوزوی و حتی در سطح مقامات بالای کشورمان این آداب گفت‌وگو هنوز در حد نصاب وجود ندارد و جامعه ما چقدر در این زمینه هزینه می‌پردازد؛ ولی در آن ایام با آن شرایط متلاطم، به اعتبار اینکه در آن زمان اخلاق و تقوا و از خودگذشتگی و صداقت جایگاه بسیار والاتری داشت، مرحوم آقای منتظری با اینکه به اعتبار مراتب علمی خارق‌العاده و مراتب مجاهدت و مراتب زهد و تقوای‌شان بحق به عنوان رییس‌ مجلس خبرگان با اکثریت قاطع نمایندگان انتخاب شده بودند، وقتی که آن نظم فکری و آن انسجام ذهنی و آن رویکرد سیستمی شهید بهشتی را ملاحظه کردند، خودشان از شهید بهشتی تقاضا کردند که مسوولیت اداره مجلس خبرگان را برعهده بگیرند. به‌نظر من بازگشت به آن ایام و به‌ویژه بازگشت به متن صورت مذاکرات مجلس خبرگان نشان می‌دهد که حتی اگر امروز قرار باشد که مجددا چنین اتفاقی بیفتد، ما در غیاب شهید بهشتی دیگر کسی را نداریم که در آن حد نصاب و با آن کیفیت در عین بهره‌مندی حداکثری از ذخیره دانایی موجود جامعه، بتواند یک تفسیر بسیار اصولگرا از منظر اسلامی و بسیار روزآمد از منظر انطباق با اقتضائات زمانه ارایه بدهد. تجربه سال‌های پس از جنگ که بارها و بارها با ملاحظه‌ها و مصلحت‌اندیشی‌هایی قانون اساسی ما دور زده یا کنار گذاشته شد و هزینه‌ها و خسارت‌های بسیار بزرگی که از این ناحیه به کشورمان تحمیل شده که یک گوشه‌اش آن چیزی است که آقای رییس‌جمهور از موضع ارزیابی تجربه خصوصی‌سازی مطرح کردند، نشان‌دهنده این است که وجود گرامی آیت‌الله شهید بهشتی با تجمیع آن صلاحیت‌های اندیشه‌ای و اخلاقی و قدرت سازماندهی چه موهبتی بود و باعث شد که چگونه یکی از پرافتخارترین اسناد اسلامی به‌نام قانون اساسی جمهوری اسلامی به یک شکل خارق‌العاده رقم بخورد و به عنوان یک میراث ارزشمند در اختیار ما قرار بگیرد.

یعنی شما راه برون‌رفت از مشکلات کشور به ویژه بحران‌های اقتصادی را بازگشت به قانون اساسی اول می‌دانید؟

من فکر می‌کنم و الان هم از این فرصت استفاده می‌کنم و می‌گویم که طی ٢۵ سال گذشته به طور متوسط حداقل سالی سه بار من این را اعلام کرده‌ام که با هر کس که آمادگی داشته باشد حاضرم بحث بکنم و نشان بدهم که آنچه بر سر اقتصاد ایران طی ٢۵ ساله گذشته آمده، بیش از آنکه ریشه در قانون اساسی ما داشته باشد ریشه در نادیده گرفتن و دور زدن قانون اساسی داشته و اگر همین امروز هم ما به همان اصول و مبانی و چارچوب‌های روش‌مند و منطق‌دار و مبتنی ‌بر یک شناخت عالمانه ترکیبی از اسلام که متناسب با مقتضیات زمانه و برجسته‌ترین نظریه‌های آن روز توسعه و یک شناخت بسیار عمیق تاریخی از ریشه‌های توسعه‌نیافتگی ایران بوده، برگردیم، آن سند هنوز هم می‌تواند برای ما رهگشایی داشته باشد و اگر همه آن مصلحت‌اندیشی‌هایی که بحران‌ساز بودند و هیچ دستاوردی نداشتند و تجربه عملی هم این را نشان داده؛ کنار گذاشته بشود و ما برگردیم به همان مناسبتی که شهید بهشتی در قانون اساسی اول طراحی کرده بودند، می‌توانیم از این گرفتاری‌ها بیرون بیاییم. خوب دقت دارید که یکی از وجوه نگرش سیستمی و روشمند شهید بهشتی این بود که به امر اقتصادی و امر سیاسی و امر اجتماعی و امر فرهنگی به مثابه امور منتزع از یکدیگر نگاه نمی‌کردند؛ بنابراین آن اصول اقتصادی را با آن جهت‌گیری‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی که در قانون اساسی وجود دارد می‌شود جلو برد و اگر آن پایبندی عملی ایجاد بشود، شخصا تردیدی ندارم که بسیاری از گرفتاری‌های ما با کمترین هزینه و با کوتاه‌ترین زمان قابلیت حل و فصل پیدا می‌کند.

برای وارد شدن به بحث بعدی، در مورد جایگاه مردم در سیاست و مشروعیت حکومت از نظر شهید بهشتی بفرمایید.

این به‌نظرم یکی از مسائل بسیار خارق‌العاده و حیرت‌انگیز است. برداشت من این است که اگر یک مرور فراگیر به آثار شهید بهشتی در این زمینه داشته باشیم، به نکته‌هایی برمی‌خوریم که واقعا مثل یک معجزه می‌ماند. ما مکرر در نقل‌قول‌هایی از معصومین، مضمونی نزدیک به این عبارت « اتقوا فراسة المومن فإنه ینظر بنور‌الله» داریم. معصومین ما می‌گویند که از فراست مومنان آگاه باشید به‌خاطر اینکه آنها به نور خدایی به امور نگاه می‌کنند و به‌نظر من نگاه شهید بهشتی به نظم روزآمد مبتنی‌بر اسلام، از این زاویه خیلی خوب درک می‌شود. برداشت من این است که کتاب‌هایی مثل «امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه قرآن»، «حق و باطل از دیدگاه قرآن»، «مبانی نظری قانون اساسی»، «نقش آزادی در تربیت کودکان» و کتاب‌های دیگر ایشان را وقتی یک به یک نگاه می‌کنید، می‌توانید یک درک سیستمی از جایگاه مردم در یک نظام اسلامی به دست بیاورید. در کتاب «مبانی نظری قانون اساسی» نکته‌هایی در این زمینه وجود دارد که واقعا حیرت‌انگیز است و اینها را شما می‌توانید به عنوان مصداق‌‌هایی از آن ادعای من در نظر بگیرید که اگر ما به‌صورت سیستمی و به‌صورت یک کلیت یکپارچه به قانون اساسی ١٣۵٨ برگردیم، ببینید چگونه اصلا طرز نگاه ما تغییر می‌کند و هم می‌توانیم منشاهای گرفتاری‌ها و بحران‌های کوچک و بزرگ موجود را خیلی خوب بفهمیم و هم می‌توانیم سازوکارهای اسلامی روزآمد متناسب با شرایط ایران را مبنای حل و فصل این گرفتاری‌ها قرار بدهیم. در صفحه ١۵ کتاب «مبانی نظری قانون اساسی»، شهید بهشتی نکاتی را مطرح کردند که واقعا خارق‌العاده است. ایشان توضیح می‌دهند که چه شد که شعارهای مردم از حکومت اسلامی به جمهوری اسلامی متحول شد، برای اینکه متناسب با اقتضائات زمانه و در عین حال متناسب با نظام باورهای اسلامی باشد. بعد می‌فرمایند که نام راستین و کامل این نظام، نظام امت و امامت است. بعد می‌فرمایند این نظام امت و امامت یک نظام ضابطه‌محور و نه شخص‌محور است. ایشان در کتاب بسیار خارق‌العاده دیگری که تحت‌عنوان «روحانیت و ولایت و رهبری در اسلام» دارند، یک بحث بسیار خارق‌العاده‌ای را مطرح کردند که مضمون آن این است که چرا در اسلام به عنوان دین خاتم، پیروان این دین به‌نام پیامبرشان معرفی نمی‌شوند. به ما نمی‌گویند محمدی، آن گونه که به مسیحی‌ها می‌گویند مسیحی و به یهودی‌ها می‌گویند موسوی. توضیحات بسیار خارق‌العاده‌ای را در آن کتاب و چند کتاب دیگر خودشان دادند که مضمون آن این است که اسلام به عنوان دین خاتم، دینی است غیرقایم به شخص و مبتنی‌ بر اصول. در عین حال که مستنداتی را از قرآن مطرح می‌کنند، مستندات بسیار خارق‌العاده‌ای را هم از مولا علی‌بن‌ابیطالب نقل می‌کنند که در آنجا نقل با چنین مضمونی دارد که علی‌بن‌ابیطالب هم می‌فرمایند که شما از طریق شناخت اشخاص نمی‌توانید به حق برسید، از طریق شناخت حق می‌توانید راجع به اشخاص داوری کنید و این اشخاص هر کسی که می‌خواهند باشند. بنابراین شهید بهشتی با همه اوصاف جمال و کمالی که به‌خصوص از نظر اخلاقی از پیامبر گرامی اسلام وصف می‌کنند، می‌فرمایند دین خاتم دینی است غیرقایم‌به‌شخص، دینی است ضابطه‌محور. می‌فرمود پس بنابراین این نظام امت و امامت در راس‌ آن اصول عقیدتی و عملی اسلام براساس کتاب و سنت جاری است و مبنای همه‌چیز آن است. صلاحدیدهای شخصی در اینجا جایگاهی ندارد. من می‌‌گویم که رأس هرم آن وجه اندیشه‌ای آرمانی منبعث از وحی است و آن ملاک و معیاری است برای داوری راجع به اقوال و افعال همه اشخاص در هر سطحی که از نظر علمی و دینی و منزلت اجتماعی قرار دارد. بعد در صفحه ١۶ می‌فرمایند براساس این اصول عقیدتی و عملی حاملان مسوولیت و صاحبان اصلی حق در این ایدئولوژی یا در این نظام عقیده و عمل، ناس و مردم هستند. بعد یک شرح مستوفای خارق‌العاده‌ای می‌دهند که درست است که در قرآن به مسلمان‌ها فرمان داده شده که از پیامبر گرامی اسلام اطاعت کنید، بعد می‌فرمایند که خوب دقت می‌کنید که این فرمان تعیینی است ولی تحمیلی نیست؛ یعنی انسان مسلمان براساس شناخت آگاهانه و قدرت و حق انتخاب آزادانه‌ای که دارد می‌تواند این را بپذیرد، می‌تواند هم نپذیرد. بعد می‌فرمایند که پس درباره پیامبر اسلام و معصومین درست است که آنها تعیین شده‌اند اما اطاعت از آنها به همان اندازه‌ که تعیینی است، غیرتحمیلی است. بعد در صفحه ١٧ می‌فرمایند ولی امروز در عصر غیبت امام معصوم منصوب منصوص، در این عصر امامت دیگر نه تعیینی است و نه تحمیلی. شما الان ببینید چقدر انرژی کشور از یک بحث‌هایی که متاسفانه بعضی‌ها به‌صورت می‌توانیم بگوییم بی‌ضابطه براساس آن موازینی که اسلام و جمهوری اسلامی در ایران برپا شد و در آرای امام خمینی و شهید مطهری و شهید بهشتی و امثال آنها منعکس است، وقت و انرژی جامعه را می‌گیرند و چقدر سوء‌تفاهم ایجاد می‌کنند و به تعارض‌ها و تزاحم‌ها دامن می‌زنند صرف‌نظر از اینکه حتی اگر بپذیریم که حسن‌نیت هم دارند.

شهید بهشتی درباره این رابطه متقابل در جمهوری اسلامی چه نظری دارند؟

ببینید! جمهوری اسلامی براساس همین دیدگاه طراحی شده؛ در قانون اساسی ما هم این دیدگاه مبنای تنظیم رابطه بین مردم و حکومت بوده است. ایشان می‌فرمایند در عصر غیبت امام معصوم منصوب منصوص، امامت نه تعیینی است و نه تحمیلی؛ بلکه شناختنی و پذیرفتنی یا انتخابی است. بعد می‌فرمایند پس این مبنای رابطه امامت و امت در عصر ما است نه چیز دیگر و در این چارچوب می‌فرمایند که یک رابطه تمام‌عیار مبتنی‌بر مسوولیت و تعهد متقابل در این امامت و امت وجود دارد و بعد استناد می‌کنند به علی‌بن‌ابیطالب که بسیار فوق‌العاده در این زمینه نکاتی را در خطبه ٢٠٧ نهج‌البلاغه آوردند. در انتها درباره این جایگاه رفیق مردم در شکل دادن به سرنوشت خودشان بحث‌های بسیار خارق‌العاده و منحصربه‌فردی را مطرح کردند که واقعا باید شرح مبسوط آن را در این کتاب ارزشمند و خارق‌العاده دید. من می‌خواهم به شما عرض کنم که از این قبیل مسائل که الان جمهوری اسلامی بی‌جهت دارد هزینه‌هایی بابت آنها می‌پردازد، بی‌شمار نکته‌های خارق‌العاده در این کتاب وجود دارد. برای مثال؛ در همین کتاب مبانی نظری قانون اساسی چندصفحه‌ای به مساله ریاست‌جمهوری زنان اختصاص داده شده. کاش شما فرصت کنید و آن چند صفحه را برای تنویر افکار عمومی و نشان‌دهنده اینکه آن اسلامی که اعتماد مردم را برانگیخت و مردم آن را به عنوان نظام اجتماعی حاکم بر ایران انتخاب کردند چقدر اسلام دوست‌داشتنی، بامنطق، اخلاقی، قابل‌عمل و مایه افتخاری بود، مطرح کنید. در تکمیل این مساله برای اینکه شما بتوانید درک عمیق‌تری راجع به نقش مردم در جمهوری اسلامی براساس قانون اساسی که درواقع یک قراردادی است که بین مردم و حکومت امضا شده داشته باشیم، من به‌ویژه در میان همه آثار خارق‌العاده و منحصربه‌فرد شهید بهشتی توصیه می‌کنم که به‌ویژه صفحه ١۵ کتاب «نقش آزادی در تربیت کودکان» دیده بشود. ببینید! تعابیری که ایشان مطرح کردند، جایگاه و منزلتی را که ایشان برای آزادی و انتخاب‌گری و انتخاب آزادانه انسان‌ها براساس اسلام به‌نمایش می‌گذارد و شما خیلی خوب می‌بینید که اگر ما به این مناسبات برگردیم، چقدر رابطه حکومت‌گران با یکدیگر و رابطه آنها با مردم اصلاح و بهبود پیدا خواهد کرد و چقدر کمک می‌کند به اینکه ما با حسن‌تفاهم تمام انرژی خودمان را متمرکز کنیم که به جای این حاشیه‌رویه‌ها و اصطکاک‌های پرهزینه و بی‌دستاوردی که الان در همه سطوح مشاهده می‌شود، برگردیم و مسائل مبتلابه مردم را حل و فصل کنیم.

در صفحه ١۵ این کتاب ایشان از این تعبیر استفاده فرمودند؛ می‌فرمایند که نقش خدا به عنوان مبدا هستی و آفریدگار (فعال لما یرید: آنکه هرچه بخواهد، می‌کند)، نقش پیامبران به عنوان رهبران و راهنمایان امت، نقش امام به عنوان زمامدار و مسوول امت و مدیر جامعه و همه اینها نقشی است که باید به آزادی انسان لطمه وارد نیاورد. اگر این نقش‌ها بخواهد به آزادی انسان لطمه وارد بیاورد، برخلاف مشیت خدا عمل شده است. من در توفیقی که در سال‌های قبل داشتم و بحث‌هایی را راجع به اسلوب اندیشه‌ورزی شهید بهشتی مطرح کردم و واقعا بر این باور هستم که اگر نظام آموزشی ما چه در حوزه و چه در دانشگاه براساس این اسلوب روش‌شناختی استوار بشود، امکان تولد بهشتی‌های جدید فراهم خواهد شد. مفصل توضیح دادم که چه سازگاری حیرت‌انگیزی میان آن اسلوب روش‌شناختی با موازین مربوط به عقل، اخلاق و علم وجود دارد و چگونه به تعبیر قرآنی، آن اسلوب روش‌شناختی وقتی مبنای معرفی دین و عمل به آن قرار بگیرد، واقعا بستر را برای آن چیزی که در قرآن با تعبیر «رایت الناس یدخلون فی دین‌‌الله افواجا» فراهم می‌کند و فکر می‌کنم که در آن صورت هم مردم به جایگاه بایسته خود می‌رسند و هم هزینه‌های هماهنگی با مشارکت فعال مردم به حداقل می‌رسد و هم کارایی نظام اسلامی افزایش پیدا می‌کند و هم از همه‌ مهم‌تر این است که مشروعیت این نظام به اعلا درجه خودش خواهد رسید. من از این زاویه هم مانند آن زوایای قبلی در پایان این قسمت می‌خواهم این را عرض کنم که اسلوب روش‌شناختی شهید بهشتی گرانبهاترین میراثی است که برای ایران می‌تواند نجات‌بخش باشد و من سال گذشته از موضع احساس خطری که به اعتبار شرایط منطقه‌ای حاکم بر خاورمیانه داشتم، محور اصلی بحث‌های خودم را در آن سال روی این گذاشته بودم که با کمال تاسف در بسیاری از تریبون‌ها در جاهای مختلف قرائتی از دین ترویج می‌شود که به‌شدت به‌ رویکردهای اشعری‌مسلکی، شبه‌داعشی و شبه‌طالبانی نزدیک است و در آنجا مشفقانه و خاضعانه به همه دستگاه‌های تبلیغاتی و آموزشی و پژوهشی کشور گفته بودم که اسلوب روش‌شناختی شهید بهشتی کارآمدترین و ثمربخش‌ترین نظام اندیشه‌ای برای برخورد فعال با تلقی‌ها و رفتارهای شبه‌طالبانی و شبه‌داعشی است و اگر لازم شد من می‌توانم خیلی مبسوط‌تر در این زمینه توضیحاتی را مطرح کنم.

نظر شهید بهشتی در مورد افراطی‌گری چیست و چه راهکارهایی را در برخورد با افراطی‌گری ارایه می‌کردند.

شهید بهشتی در کتاب بسیار ارزشمند «بایدها و نبایدها از دیدگاه قرآن» که دیدگاه‌های ایشان را درباره امر به معروف و نهی از منکر منعکس کرده، بحث‌های بسیار خارق‌العاده‌ای دارند درباره اینکه منشأهای اندیشه‌ای و علمی گرایش به افراطی‌گری چیست. در آنجا به شکل بسیار خارق‌العاده توضیح داده‌اند که آمیزه‌ای از جهل، تحجر، تعصب و جمود، عوامل سه‌گانه نیروی محرکه افراطی‌گری است. به طور کلی شهید بهشتی بر این باور هستند که افراطی‌گری یک وجه معرفتی- اندیشه‌ای دارد و یک وجه علمی و مادی دارد. وجه معرفتی-اندیشه‌ای افراطی‌گری به تعبیری که من از دیدگاه شهید بهشتی مطرح می‌کنم، برخورد مطلق‌انگارانه درباره برداشت‌های شخصی از علم و معرفت‌ دینی است. آنهایی که برخورد مطلق‌انگارانه می‌کنند و برداشت‌های خود را عین ما انزل‌الله پیدا می‌کنند، بسیار مستعد خشونت‌ورزی می‌شوند به دلیل اینکه حتی اگر صادق باشند و ملاحظات دیگر هم در کار نباشد، وقتی که شما با برداشت‌های آنها چون و چرا می‌کنید، تصور آنها این است که شما دارید با ما انزل‌الله چون و چرا می‌کنید. من این وجه معرفتی- اندیشه‌ای افراطی‌گری را با استفاده از بحث‌هایی که در روش‌شناسی توسعه وجود دارد، اسمش را «عدم وقوف روش‌شناختی به مساله نقص اطلاعات انسان» گذاشته‌ام. در روش‌شناسی توسعه به‌صورت مبسوط توضیح داده شده که هر دستگاه نظری چه در ساحت دین و چه در ساحت علم، وقتی با این فرض کار می‌کند که اطلاعات کامل دارد به لزوم به مطلق‌انگاری و خشونت‌ورزی کشیده می‌شود. منطق آن را هم توضیح دادم. یکی از شاهکارهای اندیشه‌ای و عملی شهید بهشتی این وقوف روش‌شناختی ایشان به مساله نقص اطلاعات است. کسی باید با شهید بهشتی حشر و نشر داشته باشد تا بفهمد که چه می‌شود که آن آدم که تا اندازه‌های معجزه‌آسا از بلوغ فکری و قدرت اقناعی و نظم فکری برخوردار است در عین حال تا این اندازه روادار، اهل گفت‌وگو، نقدپذیر و اهل شنیدن صدای دیگران و جلب مشارکت دیگران است. به‌ گمان من همه اینها به آن وقوف روش‌شناختی برمی‌گردد و شاید یکی از مثال‌هایی که ما را از توضیحات مبسوط‌تر در این زمینه بی‌نیازتر بکند و به‌نظرم این هم یکی از آن افتخارات بزرگ اندیشه دینی در ربع پایانی قرن بیستم محسوب می‌شود؛ یک نکته‌ای است که استاد فقید مرحوم محمدتقی شریعتی در مصاحبه‌ای که در ماه‌های پایانی عمر خودشان قبل از اینکه به رحمت خدا بروند با کیهان فرهنگی آن روز دوره مسوولیت آقای خاتمی انجام دادند. مصاحبه بسیار خارق‌العاده‌ای است. ایشان نقل‌قولی از شهید بهشتی کردند که عین آن نقل قول را سرکار خانم دکتر پوران شریعت‌رضوی هم در کتاب بسیار ارزشمند «طرحی از یک زندگی» که درباره دکتر شریعتی نوشته‌اند، ذکر کرده‌اند. کتاب بسیار فوق‌العاده‌ای هم هست و انصافا ایشان زحمت بسیار ارزشمندی برای تهیه این اثر کشیده‌اند. مرحوم محمدتقی شریعتی اینطور نقل کردند؛ فرمودند که همگان می‌دانند که مرحوم دکتر شریعتی قبل از آنکه به رحمت خدا بروند، سه نفر را به عنوان وصی علمی خودشان قرار داده بودند و در وصیت‌نامه‌شان گفته بودند که سه نفر هستند که پس از مرگ دکتر شریعتی حق دارند که در آثار ایشان دست ببرند. این سه نفر عبارت بودند از آیت‌الله شهید مرتضی مطهری، زنده‌یاد مرحوم مهندس بازرگان و جناب استاد محمدرضا حکیمی که ان‌شاء‌الله عمرش دراز باد. می‌فرمایند وقتی مرحوم مطهری به‌شهادت رسیدند ما با آن دو نفر دیگر و اعضای خانواده یک جلسه‌ای تشکیل دادیم و موضوع آن جلسه این بود که چه کسی جایگزین شهید مطهری شود. به اتفاق آرا اعضای آن جلسه گفتند که کسی شایسته‌تر از شهید بهشتی نیست. وقتی شهید بهشتی در نخستین جلسه در این مقام شرکت کردند، ما در جلسات قبلی با یکدیگر تفاهم کرده بودیم که براساس چه اصول و موازینی چه بخش‌هایی از آثار دکتر شریعتی را حذف کنیم و چه بخش‌هایی را حذف نکنیم و مثلا در پاورقی توضیحاتی درباره‌اش بدهیم. می‌فرمایند وقتی که نتایج جمع‌بندی‌شده جلسات پیشین را با شهید بهشتی مطرح کردیم، تعبیر استاد شریعتی این است که ایشان به تنهایی در برابر کل جلسه ایستادند و آنقدر استدلال کردند تا همگان را متقاعد کردند که کسی حق حذف هیچ چیز از دکتر شریعتی را ندارد، حداکثر حق این است که هر جایی که فکر می‌کنیم نادرست است یک ستاره بزنیم و در پاورقی توضیح بدهیم که بنا به چه دلایلی ما فکر می‌کنیم که مثلا آن دیدگاه اشتباه است و دیدگاه جدید درست است. خب تا اینجای مساله که آقای بهشتی با حذف مخالف هستند، این همانی است که همگان کم و بیش از شهید بهشتی می‌شناسند. آن آزاداندیشی و رواداری و اهل گفت‌وگو بودن و آن مرامی که ایشان در حیطه نظری و عملی داشتند. اما از این مهم‌تر استدلالی است که شهید بهشتی در این زمینه کردند که به‌نظرم این استدلال قله آن وقوف روش‌شناختی به‌ نقص اطلاعات را به نمایش می‌‌گذارد و نشان می‌دهد که این برخوردهای هتاکانه و حذفی و خشونت‌آمیزی که با اندیشه می‌شود چقدر دور از سیره پیامبر و علی‌بن‌ابیطالب و از روح قرآن است. خیلی خوب این را به نمایش می‌گذارد و من بسیار متاسفم که رسانه‌های رسمی ایران از شهید بهشتی هم مثل خیلی مواریث بسیار ارزشمند ما بیشتر با برخورد کلیشه‌ای و ابزاری استفاده می‌کنند و این اندیشه‌ها، این روش و این منش آنها را که درواقع ایران را در برابر خطر طالبانیسم و داعشی‌گری و القاعده‌ای‌گری مصونیت می‌بخشد، کنار گذاشته است. واقعا اینها مصداق «یکی بر سر شاخ بن می‌برید» هستند.

دلیل شهید بهشتی برای جلوگیری از حذف بخش‌هایی از آثار دکتر شریعتی چه بود؟

استدلالی که شهید بهشتی مطرح فرمودند این است که ما با درکی که از علم و فناوری و اسلام تا امروز داریم فکر می‌کنیم که دکتر شریعتی به خطا رفته و ما درست فکر می‌کنیم. ما از این دیدگاه خودمان الان محکم دفاع می‌کنیم، اما نباید این دیدگاه را مطلق کنیم. شاید در آینده به اعتبار اینکه کاروان علم و معرفت از حرکت بازنمی‌ایستد، بشر در معرض دانش‌ها و تجربه‌هایی قرار بگیرد که متناسب با شرایط آن زمان معلوم شود که حق با شریعتی بوده و ما در اشتباه هستیم. من این را «وقوف روش‌شناختی به مساله نقص اطلاعات» می‌گذارم و به نظر من این شاه‌بیت اسلوب روش‌شناختی و سیره عملی شهید بهشتی محسوب می‌شود. شما وقتی که به تاریخ اسلام نگاه می‌کنید، حتی اگر نخواهیم به زمان‌های خیلی دور هم برگردیم مصداق‌های اینگونه را ملاحظه می‌کنید. بخش بزرگی از روحانیان رسمی در دوره حیات صدرالمتالهین او را منحرف و او را جزو کسانی‌ می‌دانستند که مثلا بدعت در دین گذاشته، اما به همان تعبیری که شهید بهشتی مطرح فرمودند گذشت زمان و ارتقای ذخیره دانایی بشر معلوم کرد که اتفاقا این ملاصدرا بود که از زمانه خود جلو بود و دیگران در خطا بودند. این آن چیزی است که ما را در برابر طالبانیسم واکسینه می‌کند، ما را روادار می‌کند، اهل اخلاق می‌کند، اهل گفت‌وگو می‌کند، اهل اعتلابخشی یکدیگر می‌کند و این دقیقا همه آن فرامینی است که پیامبر گرامی و معصومین به ما دادند و متاسفانه کسانی هستند که براساس درک‌ها و منافعی دایما به قرائت‌های خشونت‌ورزانه از دین در ساحت اندیشه دامن می‌زنند و خدا می‌داند که اسلام از این رویه‌ها چقدر صدمه می‌بیند و جمهوری اسلامی بابت اینها باید چقدر هزینه بپردازد.

پس یک وجه مساله افراطی‌گری مساله وجه اندیشه‌ای- معرفتی آن است که به نظر من با ترویج آثار و اندیشه‌ها و به‌ویژه اسلوب روش‌شناختی شهید بهشتی ما می‌توانیم ایران در درجه اول و جهان اسلام در درجه بعدی را در برابر بلای خارجی‌گری، اشعری‌گری و داعشی‌گری به نام اسلام واکسینه کنیم. یک وجه بسیار مهم دیگر مساله به مساله نابرابری‌ها و تحقیرشدگی‌ها برمی‌گردد. به‌ نظر من هم در ساحت اندیشه و هم در ساحت عمل یکی دیگر از شاه‌بیت‌های آن موازین روش‌شناختی و اندیشه‌ای شهید بهشتی که می‌تواند برای ایران و جهان اسلام بسیار نجات‌بخش باشد، آن حساسیت‌هایی است که شهید بهشتی نسبت به نابرابری‌های ناموجه و ظلم‌های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی داشتند. این بسیار جالب و قابل‌اعتنا است که ایشان در کتاب خارق‌العاده و گرامی «حق و باطل از دیدگاه قرآن» به شکلی منحصربه‌فرد و به‌نظر من حتی بسیار پیشرفته‌تر و قانع‌کننده‌تر از آنچه از میراث اندیشه‌ای آیت‌الله شهید مرتضی مطهری به یادگار مانده، توضیح می‌دهند که قبل از اینکه اسلام بیاید و قبل از اینکه قرآن به پیامبر گرامی اسلام نازل بشود، مردم حتی در جامعه جاهلی عربی آن روز درکی از خوب‌ها و بدها داشتند و از آنجا این نتیجه را می‌گیرند که مساله‌ حسن‌و‌قبح ذاتی افعال یک مساله بنیادی است و بعد نتیجه می‌گیرند که پس مساله عدالت در سلسله علل احکام قرار می‌گیرد و به مثابه یک امر فرادینی میزان و ملاکی است که ما با آن استنباط‌هایی که از دین خدا می‌شود را محک می‌زنیم. به‌نظر من کتاب «حق و باطل از دیدگاه قرآن» از این زاویه واقعا مثل یک نوری است که می‌تواند نجات‌دهنده و اعتلابخش برای ایران باشد.

فقدان عدالت چه آسیب‌هایی را برای جامعه در پی دارد؟

با کمال تاسف پس از شهادت آقای مطهری و به‌ویژه پس از شهادت شهید بهشتی یک حساسیت‌زدایی غیرمتعارف و احیانا مشکوک در زمینه اندیشه و عمل مبتنی ‌بر عدالت در ایران مشاهده می‌شود. در تمام آثار شهید بهشتی این مساله که استنباط‌های ما از قرآن و سیره پیامبر و ائمه با محک عدالت سنجیده می‌شود و اعتبار می‌یابد به چشم می‌خورد و به‌نظر من این هم می‌تواند یک مساله‌ای باشد که هم در صورت‌بندی نظری و هم در طراحی‌های عملی می‌تواند برای ایران نجات‌بخش باشد. شهید بهشتی در آثار خودشان به شکل بسیار خارق‌العاده و منحصربه‌فردی نشان دادند که هزینه‌های هماهنگی و میزان آمادگی و انگیزه افراد برای همکاری به جای ستیز و حذف تابعی از وضعیت عدالت و برابری در جامعه است. ایشان به شکل بسیار خارق‌العاده‌ای در این زمینه توضیح دادند که هرقدر که نابرابری‌های ناموجه افزایش پیدا می‌کند، مردم از دین و از نظام اسلامی سرخورده می‌شوند، نسبت به مشارکت در سرنوشت خود بی‌رغبت می‌شوند و بنابراین هزینه‌های هماهنگی افزایش پیدا می‌کند و کارایی سیستم به‌شدت کاهش پیدا می‌کند. من می‌خواهم بگویم واقعا آنهایی که به هر دلیل و توجیهی در این زمینه سهل‌انگاری کردند، برگردند و نگاه کنند که اگر امام خمینی می‌خواستند با رویه‌های غیرمشارکت‌جویانه و غیربه‌حساب‌آورنده مردم، نظم سلطنتی ٢۵٠٠ ساله را ساقط بکنند، ببینید ما چقدر هزینه‌های اقتصادی، اجتماعی و انسانی وحشتناک می‌پرداختیم. اینها چقدر خوب است که یک نگاهی به جنگ بیندازند. اگر در جنگ مردم مشارکت نداشتند و قرار می‌شد که دولت جنگ را با نظام پرداخت‌های متعارف کلاسیک اداره بکند، برداشت من این است که ما بیش از دو سال نمی‌توانستیم دوام بیاوریم. اینها آن چیزهایی است که نسل ما به چشم خود دیده و به‌نظر من مساله‌ برمی‌گردد به اینکه اگر ما می‌خواهیم با اندیشه‌های طالبانی و داعشی چه در درون ایران و چه در سطح منطقه و چه در سطح جهان اسلام مبارزه بکنیم، آن مساله وقوف روش‌شناختی به نقص اطلاعات و دقت درباره وجه اندیشه‌ای و معرفتی ماجرا یک بحث است. بحث اساسی‌تر این است که از این غفلت خسارتبار و پرفاجعه در زمینه توسعه عادلانه باید عبور بکنیم.

این مسائل به چه شکل در آثار شهید بهشتی انعکاس یافته است؟

شهید بهشتی در آثار خودشان به طرز خارق‌العاده‌ای نشان دادند که در مناسبات نابرابر چگونه مشارکت سیاسی- اجتماعی به حداقل می‌رسد، هزینه فرصت برای چشم و همچشمی و رقابت‌های کور و ضدتوسعه‌ای افزایش پیدا می‌کند و ما امروز با تکیه بر دستاوردهای جدید دانش توسعه می‌توانیم بگوییم که هرقدر که نابرابری‌ها افزایش پیدا می‌کند وابستگی‌ ذلت‌آور ما و مبتنی ‌بر رابطه یکسویه به دنیای خارج افزایش پیدا می‌کند. چقدر خوب بود که نظام تصمیم‌گیری ما و به خصوص شورای محترم نگهبان به گزارشی که در مهرماه ١٣٩٢ توسط مرکز پژوهش‌های مجلس تهیه شده به دیده ژرف نگاه کنند. در آن گزارش که تهیه‌کننده آن هم یکی از مطرح‌ترین و صاحب‌صلاحیت‌ترین متفکران اقتصادی معاصر ایران یعنی خانم دکتر فیروزه خلعتبری است، محاسبه شده که در دوره مسوولیت جناب آقای احمدی‌نژاد در ایران برای دستیابی به هر یک واحد رشد اقتصادی در مقایسه با دوره آقای خاتمی پنج برابر دلار نفتی بیشتر هزینه شده است. این یعنی بی‌سابقه‌ترین سطح ناکارآمدی و فساد در کل دوره پس از جمهوری اسلامی. وقتی که شما از زاویه این صورت‌بندی به مساله نگاه می‌کنید، مساله خیلی روشن می‌شود. وقتی که آنها آمدند و بخش بزرگی از نیروهای سیاسی را حذف کردند و رویه‌های غیرمشارکت‌جویانه و آمرانه و غیرشفاف را در دستور کار قرار دادند، یک چنین هزینه وحشتناکی را به ایران تحمیل کردند. ما نمی‌خواهیم درباره نیت آنها تردید کنیم و حمل بر این می‌کنیم که چون آن وقوف عالمانه کارشناسی در استانداردی که شهید بهشتی برای ما به یادگار گذاشتند وجود نداشته، آمیزه رویه‌های مبتنی‌ بر حذف، رویه‌های غیرمشارکت‌جویانه، رویه‌های مبتنی‌ بر عدم‌شفافیت اینجور فاجعه‌های انسانی و اجتماعی و محیط‌زیستی برای ما پدیدار کرد و جایگاه ما را هم در تمام زمینه‌ها در نظام بین‌المللی به‌شدت پایین آورد. اینها آن چیزهایی است که شهید بهشتی با آن اسلوب‌ روش‌شناختی خاص خودشان مورد توجه قرار می‌دادند. من به حسن روحانی و هم به همه اجزای نظام تصمیم‌گیری کشور که به حق خواهان پیگرد کسانی شدند که به آقای رییس‌جمهور در راهپیمایی روز قدس تعرض و اهانت کردند، گوشزد کنم که برخورد با خاطیان برای مهار افراطی‌گری تنها بخش کوچکی از آن چیزی است که باید در دستورکار قرار بگیرد. این برخورد در بهترین حالت ممکن است که لازم باشد، اما به هیچ‌وجه کافی نیست و شرط کفایت آن است که ما مساله عدالت اجتماعی را در مرکز قاعده‌گذاری‌ها و نظام تصمیم‌گیری و تخصیص منابع کشور قرار بدهیم. تا زمانی که آن خودمطلق‌انگاری اندیشه‌ای و این جلوه‌های متعفنی که به تعبیر شهید بهشتی در کتاب «بایدها‌ و نبایدها» از تعبیر لجن استفاده می‌کنند برای جامعه‌ای که در آن نابرابری‌های ناموجه بیشتر از حد است تا زمانی که این احساس تحقیر ناشی از این نابرابری‌ها وجود دارد، ما نمی‌توانیم امیدوار باشیم که افراطی‌گری در ایران مهار بشود. امیدوارم حسن روحانی که از خودش در مبارزه‌های انتخاباتی تا حدودی بلوغ فکری بسیار فراتر از رقبای خودش نشان داد، در این زمینه هم غفلتی که در چهار ساله گذشته و در برنامه ششم و در برنامه انتخاباتی خودش وجود داشته را هرچه سریع‌تر و با بهترین کیفیت و با اتکا به حداکثر ظرفیت‌های کارشناسی کشور برطرف کند تا انشاء‌الله ریشه‌های افراطی‌گری در درجه اول در ایران و سپس به مدد اسلوب‌ روش‌شناختی شهید بهشتی در سطح منطقه و جهان ریشه‌کن بشود.

شما به عنوان یکی از نزدیکان شهید بهشتی، دلیل هجمه‌هایی که نسبت به ایشان انجام می‌شد را چه می‌دانید؟

ببینید! من فکر می‌کنم باید ترکیبی از عوامل گوناگون را در این زمینه در مرکز توجه قرار داد. یکی از آن عوامل که به‌نظر من خیلی هم مهم است این است که شهید بهشتی در برابر اصول اخلاقی و دینی بسیار قاطع و شفاف بودند. به هیچ‌وجه اهل سازش نبودند. ایشان اهل گفت‌وگو بودند، اما آن چیزی که به تعبیر خودشان منطق فترت پذیرفته بود را دیگر از آن کوتاه نمی‌آمدند. خب، این در اقتصادی که چندصد سال سابقه رانتی دارد و هزاران سال رانت زمین و چیزی نزدیک به ١٠٠ سال در آن زمان رانت نفت یک مناسبات خاصی را ایجاد کرده بود، این برخورد شفاف، صریح و صادقانه را نمی‌پذیرفت. از این شهید بزرگوار عبارتی به یادگار مانده که خیلی‌ها به کار می‌برند که می‌فرمایند من برخورد تلخ صادقانه را به شیرینی کاذب برخورد منافقانه ترجیح می‌دهم. من می‌خواهم عرض بکنم که این چیزی که شهید بهشتی نقل کردند واقعا در مواجهه‌ای که ما با ایشان داشتیم، می‌دیدیم که شهید بهشتی با آن زندگی می‌کنند و به همین خاطر هم هست که شما ملاحظه‌ می‌کنید که مثلا حدود ١٠ سال پیش وزارت اطلاعات یک مجموعه سه جلدی درباره آغاز و انجام مجاهدین خلق منتشر کردند. در آنجا از قول یکی از رهبران سازمان مجاهدین خلق در سال ١٣۵۴ با دست‌خط خود آن فرد نوشته شده که ما به این جمع‌بندی رسیدیم که باید با بهشتی برخورد فیزیکی کنیم و او را به قتل برسانیم. پس این هم یک جنبه دیگر از مساله است؛ جهل، جمود و بت کردن تشکیلات و خود‌مطلق‌انگاری آنها را به اینجا می‌رساند که مثلا می‌توانند ملت‌شان را به صدام‌حسین بفروشند و برای صدام‌حسین خبرچینی بکنند که به ملت و کشورشان کارآمدتر لطمه بزند و همه آن جنایت‌ها و قساوت‌هایی که اینها انجام دادند. پس این هم یک مساله است. یک مساله بسیار مهم دیگر این است که در اقتصادها و جامعه‌های رانتی، دستکاری واقعیت در راستای منافع رانتی هم بیداد می‌کند. من آمادگی دارم در یک زمان مناسب برای شما نشان بدهم که بخش بزرگی از آنچه عوام مردم راجع به مسائل اقتصادی کلیدی ایران فکر می‌کنند هیچ نسبتی با واقعیت ندارد و این آن چیزی است که به تعبیر بودریار هایپر رئالیتی و دست‌ساخته کسانی است که واقعیت را دستکاری می‌کنند که منافعی را جلو ببرند. همه آنهایی که یا از موضع حسادت یا از خودکم‌بینی یا از جهل یا از منافع آن برخورد اقناعی مبتنی ‌بر اخلاق و شفافیت و صراحت شهید بهشتی را نمی‌پسندیدند، آنقدر هزینه کردند و آنقدر به دروغ چهره ایشان را برای بی‌خبران مشوه کردند که یک عده‌ای هم واقعا فریب خوردند. ما خودمان شاهد بودیم که چه کسانی چگونه پس از شهادت بهشتی از عمق جان می‌سوختند و گریه می‌کردند و حقایق بر ایشان آشکار شد. بنابراین امکان نداشت کسی از نزدیک با بهشتی مراوده داشته باشد و یک حداقلی از انصاف و اخلاق هم داشته باشد و مجذوب ایشان نشود. من به شما ماجرای موضع‌گیری مجاهدین راجع به ایشان را نقل‌قول کردم. شخصا خاطره‌ای دارم که هر وقت یادم می‌افتد من را واقعا تکان می‌دهد و متاثر می‌کند. آن موقع من مسوول واحد دانش‌آموزی حزب جمهوری اسلامی بودم. بعد از استعفای دولت مرحوم مهندس بازرگان، امام دیگر اجازه انتخاب نخست‌وزیر جدید ندادند و از شورای انقلاب خواستند که تا شکل‌گیری نهادهای رسمی، انتخاب رییس‌جمهور و نمایندگان مجلس مسوولیت را به‌عهده بگیرند و این باعث شد که چند ماه شهید بهشتی که مسوول مستقیم تشکیلات بودند و ما زیرنظر ایشان کار می‌کردیم نتوانند به حزب تشریف بیاورند. بعد من وقتی گرفتم که مثلا بعضی از مسائل حیاتی حیطه مسوولیت خودم را با ایشان هماهنگ کنم. در آنجا به اعتبار مثلا درکی که از مسوولیت‌های خودم داشتم، با گریه به ایشان می‌گفتم که آقا! قرار ما این بود که با راهنمایی‌ها و حمایت‌های شما این کار جلو برود و اگر در قیامت از من در قبال این کارهایی که در غیاب شما جلو بردم سوال بشود، من مسوولیت به‌عهده نمی‌گیرم. ایشان واقعا با نهایت شفقت و مهربانی و خوش‌رویی و لطفی که به من داشتند فرمودند که فلانی! به جای این گریه‌ها برو دعا کن که خداوند به من فرصت بیشتر بدهد. اگر چنین فرصتی نصیب من بشود، من به تو قول می‌دهم که حتی مسعود رجوی را هم اصلاح می‌کنم. اما به اعتبار شناختی که ما از قبل از انقلاب از مسعود رجوی داشتیم، برای‌مان پذیرفتنی نبود که او قابل‌اصلاح باشد. بعدا دیدیم که در قرآن خداوند حتی از اصلاح فرعون هم مایوس نیست و وقتی که پیغمبرش را می‌فرستد می‌گوید با او نرم و متقاعدکننده سخن بگو، شاید او اصلاح بشود. بعدا این را دقت کردم. ولی شهید بهشتی وقتی که من با تعجب گفتم آقای بهشتی! رجوی را اصلاح می‌کنید!؟ ایشان خندیدند و به من گفتند من می‌فهمم چقدر برای تو غیرقابل‌باور است، ولی این چیزی که من به تو گفتم رجزخوانی نبود.

من توده‌ای‌هایی را نمازشب‌خوان کردم که رجوی به گرد آنها هم نمی‌رسد و من قاطعانه به تو قول می‌دهم که اگر فرصت کنم رجوی را هم اصلاح خواهم کرد. این، آن منش پیامبرگونه اعتلابخشی است که مایه عزت اسلام و مایه حل و فصل کم‌هزینه و پردستاورد مسائل جمهوری اسلامی می‌شود. بهشتی در آن دوره‌ای که آن کارهای بی‌اخلاقی وحشتناک را رجوی و مجاهدین خلق می‌کردند، در درون حزب با ما این گونه صحبت می‌کرد. بنابراین من واقعا از خداوند می‌خواهم که ایشان را در اعلای علیین و با اجداد طاهرین‌شان محشور کند و به ما هم لیاقت و صلاحیت و توفیق بهره‌مندی از اسلوب‌ روش‌شناختی و سیره نظری و عملی ایشان عنایت بکند.

منبع: اعتماد

::::

دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*

7 + 1 =