بازخوانی تاریخی حادثه تروریستی دفتر نخستوزیری
بلافاصله پس از انفجار و در حالی که چند ساعتی از انفجار نگذشته بود، در همان زمانی که حتی چهره اصلی کشمیری هم مشخص نشده بود، بعضی از جریانات سیاسی به ایراد اتهام به دیگران پرداختند. علیکبر هاشمیرفسنجانی در نوشتهای مربوط به آن زمان در کتاب عبور از بحران به تاریخ ۲۲ شهریور از این شایعهپردازیها و تفرقهپراکنیها انتقاد میکند و حزب توده و ضد انقلاب را به در دست داشتن در این شایعهپراکنیها مقصر میداند.
مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام): در رابطه با هشتم شهریور و انفجار در این روز، نام مسعود کشمیری بهعنوان بمبگذار این حادثه به میان کشیده شد که این به میان آمدن باعث آن شد تهمتی ۳۰ ساله بر گرده بهزاد نبوی و خسرو تهرانی سنگینی کند. مسعود کشمیری از فعالان مورد اعتماد اداره دوم ارتش و نیروی هوایی بود و اوایل انقلاب فعالیتهای زیادی در جهت انقلاب داشته است. او در ستاد خنثیسازی کودتا فعالیت داشته و پس از اتمام کار ستادش برای فعالیت به دفتر نخستوزیری راه مییابد.
خسرو تهرانی رئیس دفتر اطلاعات نخستوزیری وقت (که بعدها به وزارت اطلاعات تبدیل شد) در مصاحبهای درباره سمت کشمیری اینچنین میگوید:
«البته باید گفت بعضی در مورد موقعیت او غلو میکنند. از جمله میگویند شهید رجایی پشت سر او نماز میخوانده یا اینکه دبیر شورای عالی امنیت ملی بود، واقعیت این است که او منشی جلسه بود و کارش ضبط جلسات و پیاده کردن نوار جلسات، دعوت از اعضا و تقسیم صورتجلسات بود.»
یا سرهنگ بازنشسته محمدمهدی کتیبه که در آن حادثه خود نیز مجروح شد در کتاب خاطراتش میگوید:
«کشمیری به کلیه اسناد سری و طبقهبندیشده نیروی هوایی، ضد اطلاعات و حفاظت اطلاعات دسترسی پیدا میکند. کشمیری مورد اعتماد همه بود. سیری که طی کرده بود تا به این مقام رسیده بود جای شک و شبههای باقی نمیگذاشت. به خصوص که قیافه حق به جانبی داشت. از ریش محرابی و صورت سرخ و سفیدش روحانیت و نورانیت میبارید! تسبیحش هم همیشه همراهش بود و برای خیلی کارها استخاره میکرد. همه او را به تشرع میشناختند و در جلسات دعای کمیل او یکی از دعاخوانها بود و گاه پیشنماز هم میایستاد. کسی حدس نمیزد که او از اعضای گروه رجوی و نفوذی در عالیترین مرکز تصمیمگیری یعنی شورای امنیت باشد. بهخصوص که او مواضع تندی علیه آنها داشت و گویا پیشنهادهایی مثل بمباران ایستگاه رادیویی مجاهد را داده بود که اعتماد اطرافیان به او دوچندان شده بود. او چنان اعتماد همه را جلب کرده بود که موقع تردد در نخستوزیری بازرسی بدنی نمیشد و هر چه میخواست میبرد و میآورد. آن روز هم کسی متوجه نشد که کشمیری چگونه آن بمب ساعتی قوی را وارد ساختمان کرده است.»
بعد از ظهر روز هشتم شهریور دفتر نخستوزیری، جلسه شورایعالی امنیت ملی
محمدعلی رجایی رئیسجمهور و محمدجواد باهنر نخستوزیر بالای میز و مسعود کشمیری منشی جلسه کنار رجایی نشسته است. تیمسار وحیددستجردی کنار باهنر و به ترتیب اخیانی به جای فرماندهی ژاندارمری کل، تیمسار محمدمهدی کتیبه، سرورالدینی معاون وزیر کشور، خسرو تهرانی رئیس دفتر اطلاعات نخستوزیری، یوسف کلاهدوز قائممقام سپاه در یک طرف میز و در سویی دیگر تیمسار شرفخواه معاون نیروی زمینی، سرهنگ وحیدی معاون هماهنگی ستاد مشترک، سرهنگ وصالی فرمانده عملیات نیروی زمینی و سرهنگ صفاپور فرمانده عملیات ستاد مشترک نشستهاند (دفتریان در جلسه حاضر نیست و پس از انفجار هنگامی که برای کمک میشتابد، در اثر خفگی به شهادت میرسد). کنار سالن فلاسک چای قرار دارد و حاضران برای ریختن چای از میز بلند شده و به سمت آن میروند. به همین دلیل کسی به رفت و آمد دیگران شک نمیکند. کشمیری ضبط صوت را که برای ضبط صحبتهای جاری در جلسه است نزدیک رجایی و باهنر قرار میدهد و دقایقی بعد، انفجاری مهیب.
بهزاد نبوی که عضو شورایعالی امنیت نبود و هیچگاه در جلسات این شورا شرکت نمیکرد، در آن روز در طبقه چهارم ساختمان نخستوزیری در حالی در جلسه کاری خود به سر میبرد که جلسه شورایعالی امنیت ملی در طبقه اول و در سالنی بزرگ در حال انجام است. هنگامی که انفجار صورت میپذیرد بهزاد نبوی و همراهان از صدای انفجار متوجه آن شده و برای آگاهی از اتفاق، ناخودآگاه به سوی پنجره رفته و به محلی که از آن صدا شنیده شد نگاه میکنند. به گفته ایشان، وقتی سرشان را از پنجره بیرون میبرند، هنوز هم دود و تکههای لباس از پنجره بیرون میآمده. او از برگزاری این جلسه بیخبر بوده، لذا نمیداند این انفجار مربوط به چیست. در حالی که به سمت اتاق میدود، از صدای فریاد مرحوم نوربخش متوجه اتفاق میشود. او محل نشستن رجایی و باهنر را به دلیل حضور در جلسه هیات دولت میداند. کلاهدوز و تهرانی از اتاق بیرون میآیند و تهرانی به نبوی میگوید: «من مشکلی ندارم برو سراغ رجایی و باهنر»
آتش و دود اجازه ورود از در سالن را نمیدهد. نبوی از دیوار اتاق کنار که بر اثر انفجار تخریب شده وارد سالن میشود که باز هم دود و آتش او را به بیرون میزند. این بار باید از پنجره بیرون وارد میشدند که نیاز به ماشین آتشنشانی بود. زمانی که گروه اطفای حریق پس از دقایقی میرسد دیگر کار از کار گذشته است. نبوی در حالی که در حیاط ریاستجمهوری با پسر شهید رجایی ایستاده است، حفاظت، آنها را برای امنیت بیشتر به دفترهاشمی رفسنجانی میبرد و بلافاصله در همان دفتر هیات دولت تشکیل جلسه میدهد. با توجه با اینکه قرار است فردای آن روز عملیات شکست حصر آبادان انجام پذیرد در آن جلسه تصمیم میگیرند برای حفظ روحیه رزمندگان موضوع سربسته باقی بماند. قرار بر این میشود تا گروهی از صداوسیما حضور یابد و نبوی بهعنوان سخنگوی دولت مصاحبه کند. مصاحبه به دلیل اینکه نبوی با تاثر صحبت کرده است دوبار تکرار میشود و نهایتا در مصاحبه عنوان میکند که به رجایی و باهنر جراحاتی وارد و آنها راهی بیمارستان شدند. این مصاحبه بعدها باعث موضعگیریهای منفی علیه نبوی و شروع پروندهسازیها شد.
و اما ماجرای جنازه مسعود کشمیری و تشییع جنازه وی و مشخص شدن زنده بودن او. پس از گذشت چندین سال از آن اتفاق شاهد آنیم که گروهی در تلاش برای مقصر جلوه دادن مسوولان دفتر اطلاعات نخستوزیری وقت هستند و سعی میکنند اعلام خبر نادرست کشته شدن مسعود کشمیری را یک عمد برای اهداف سیاسی منحرف نشان دهند و در این جهت یکی از اشخاصی که مورد حملات فراوانی قرار گرفته آقای بهزاد نبوی است. همانطور که نبوی خود نیز میگوید، همه در آن زمان اطمینان کامل به کشمیری داشتند و نظرات اینگونه هنگامی شروع شد که هویت و عمل مسعود کشمیری برای همه روشن شد.
روز بعد از واقعه، وقتی جستوجو برای پیدا کردن جنازه کشمیری به نتیجهای نرسید، به گفته بهزاد نبوی، عدهای از همکاران کشمیری از یک نماینده روحانی مجلس در این باره سوال میکنند و میگویند جنازه خاکستر شده است. آن نماینده هم اینطور راهنمایی میکند که خاکهای محلی که در آنجا نشسته بوده را در تابوت بریزید. آنها نیز چنین میکنند که به همین دلیل پس از ماجرا دوباره بازداشت میشوند.
اما مساله از آنجایی روشن شد که روز نهم شهریور، همان همکاران کشمیری برای رسیدگی به کارهای وی به منزلش مراجعه میکنند که در آنجا خبری از همسر و فرزندان او هم نیست. شکها آنجا بیشتر میشود که به محل پارک اتومبیل کشمیری در خیابان خورشید سابق (خ شهید رجایی) مراجعه میکنند و از نبود ماشین در آنجا مطلع میشوند. این زمانی است که یک روز کامل از انفجار گذشته است و نبوی، تهرانی، مهدویکنی، دادستان و نمایندگان دادستان و چند نفر دیگر تشکیل جلسه داده و به این نتیجه میرسند که کشمیری عامل منافقین و عامل اصلی توطئه بوده است.
اما مهمتر اینکه در آن جلسه تصمیم بر آن شد که برای دستیابی به نتیجه مطلوبتر اینگونه تظاهر شود که ایشان متوجه ماجرا نشدهاند. اینجا است که سریعا دستور بستن مرزها صادر و خانه مادر وی تحت نظر و با حکمی تلفنش تحت کنترل قرار میگیرد. این در حالی است که در اتهاماتی که از سوی جناح دیگر به بهزاد نبوی وارد میشود، عنوان میشود که این کارها برای این بوده که کشمیری بتواند از کشور خارج شود. در حالی که به واقع منافق بودن کشمیری پس از گذشت ۲۴ ساعت محرز میشود و او در همان ۲۴ ساعت ابتدایی از مرزها عبور کرده است. به گفته نبوی، ایشان پس از ۷۲ ساعت متوجه میشوند که مادر کشمیری پشت تلفن میخندد و معلوم شد که از سلامت او اطمینان پیدا کرده است. نبوی میگوید: «از آن پس نیز تمام کارها به مرحوم ربانیاملشی ارجاع شد.»
۱۲ روز بعد از مسوولیت آیتالله ربانیاملشی، او در روزنامه جمهوری اسلامی به تاریخ ۲۳ شهریور میگوید:
«کشمیری از یک سال قبل وارد نخستوزیری میشود و خیلی خوب نقش بازی میکند و چهره کریه خود را مخفی میدارد، به طوری که یکی از مسوولین امر در نخستوزیری میگفت که در بین هزار احتمال یک احتمال انحراف درباره او نمیدادیم».
بلافاصله پس از انفجار و در حالی که چند ساعتی از انفجار نگذشته بود، در همان زمانی که حتی چهره اصلی کشمیری هم مشخص نشده بود، بعضی از جریانات سیاسی به ایراد اتهام به دیگران پرداختند.
علیکبر هاشمیرفسنجانی در نوشتهای مربوط به آن زمان در کتاب عبور از بحران به تاریخ ۲۲ شهریور از این شایعهپردازیها و تفرقهپراکنیها انتقاد میکند و حزب توده و ضد انقلاب را به در دست داشتن در این شایعهپراکنیها مقصر میداند.
از سویی دیگر شخصی که اتهاماتی را به بهزاد نبوی وارد میکرد، مرحوم زوارهای بود که نمایندگی مجلس را در آن زمان عهدهدار بود. هنگامی که مهدویکنی در زمان ریاستجمهوری شهید رجایی اعلام عدم آمادگی برای ادامه وزارت کرده بود نظرها برای جانشین وی روی زوارهای بود. اما شهید رجایی موافق او نبود و نبوی را به جای او معرفی کرد. نبوی هم هنگامی که از موضوع باخبر میشود برای جلوگیری از اینکه گروهی در مقابلش و در مقابل دولت قرار بگیرد از شهید رجایی میخواهد که مهدویکنی را معرفی کند و تا آن زمان نبوی برای آمادگی مهدویکنی تلاش میکند که مفید واقع شد.
از جمله موارد دیگری که بهوسیله آن به ایراد تهمت و اتهام به بهزاد نبوی پرداخته میشود مساله لاجوردی و وصیتنامه او است که در آن علیه بهزاد نبوی و مبارزه با سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی صحبتهایی است. بهزاد نبوی خود در این باره بر این اعتقاد است که ریشه اختلافات لاجوردی با او و همفکرانش به قبل از انقلاب و زمان زندان میرسد. او معتقد به مبارزه با مجاهدین خلق قبل از انقلاب بود، در حالی که نبوی و همفکرانش بر این عقیده بودند که تلاش برای مبارزه باید در جهت مبارزه با رژیم شاه باشد و برای مبارزه با مجاهدین باید به طرز ایدئولوژیک وارد مبارزه شد. نبوی اینطور بیان میکند که پس از انقلاب و هنگامی که لاجوردی دادستان انقلاب اسلامی مرکز بود به شهید رجایی و نبوی و همفکران او اینچنین میگفت که شما میدانید مجاهدین خلق بالاخره علیه جمهوری اسلامی اقدام میکند، پس چرا برخورد نمیکنید اما شهید رجایی، شهید بهشتی، شهید قدوسی و بهزاد نبوی و همراهانشان بر این سخن پافشاری میکردند که نباید قصاص قبل از جنایت کرد که نهایتا در اطلاعیهای ۱۰ مادهای در مورد احزاب چنین مضمونی آمده بود که قبل از اقدام مسلحانه میتوانند فعالیت سیاسی داشته باشند.
نبوی در مورد لاجوردی اینطور ادامه میدهد:
«شهید لاجوردی این حرفها را قبول نداشت و براساس تفکر خودش سعادتی را بعد از اینکه نامه خوبی مبنیبر برائت از مجاهدین خلق نوشت، بدون اطلاع مسوولان قضایی اعدام کرد. یک شب شهید رجایی در منزل ما بود. به خاطر این اتفاق در یک گفتوگوی تلفنی طولانی با شهید لاجوردی به شدت به این اقدام اعتراض میکرد و شاید لاجوردی تصور میکرد منشاء این مخالفتها ما هستیم. بعد از دست به اسلحه بردن منافقین، شهید لاجوردی استدلال میکرد کسانی که نگذاشتند منافقین را قبل از شروع عملیات مسلحانه بازداشت و مجازات کنیم، همدست آنان هستند و با این استدلال بعدها (نه در حیات رجایی، بهشتی و… بلکه پس از شهادت آنها) ما را منافقین جدید میخواند».
امام خمینی(ره) در رابطه با این پرونده و ادامه رسیدگی بدان میگویند:
«علت اینکه آقایان را زحمت دادم این بود که نامهایی را عدهای از آقایان برای من نوشته و فرستادهاند که شهادت دادهاند ما این افراد را میشناسیم و تایید میکنیم و مساله این نیست که چند نفر را بگیرند و محکوم کنند، بلکه قضیه این است که افراد مومن به انقلاب و جمهوری اسلامی را کنار بزنند و افرادی که مخالفند کمکم روی کار بیایند. البته من از همان اول که این قضایا را شروع کردند سوءظن داشتم و میدیدم که هر وقت یکی از این افراد در جایی میخواهد مثلا وکیل بشود فوری او را میخواستند و احضار میکردند و این آقای تهرانی و آن آقای دیگری که از اینها بزرگتر است. اینها را یکوقت آقای رجایی مرحوم در همین اتاق و در آنجا نشسته بود که صحبت این آقای بهزاد نبوی بود و مرحوم رجایی رحمت الله علیه گفت: ایشان را میشناسم. از همان زندان فردی مومن و قرص بود و ایشان را تایید میکرد و من از همان اول میدانستم که یک دستی در کار است که میخواهد این افراد را بدنام کند و کنار بزند. النهایه فکر کردم آقایان به قضیه میرسند و خاتمه میدهند ولیکن الان احساس میکنم که باز قضایا به جاهای دیگر کشیده میشود و در روزنامهها مطرح میکنند و من این سه نفری -سازندگان پرونده انفجار نخستوزیری- که این کارها را کردهاند باید بشناسم. اسامی اینها را بدهید من خودم باید تحقیق کنم و اسلام برای افرادی که اینطور اشخاص را دستگیر میکنند و آبروی آنها را میبرند تکلیف اینها را معین کرده است. من باید بفهمم این افراد چهکارهاند و سوابق اینها چیست؟ آیا اینها از روی اعتقاد برای تکلیف شرعی (تکلیف شرعی که این نیست اینها خلاف تکلیف است) این کارها را کردهاند و یا یک اغراض دیگری در کار است و از بیرون یک اموری را وارد قضا کردهاند. مقصود من این است که این پرونده باید ختم بشود و کنار برود و بسته شود. این افراد شناسایی شوند و من خودم باید تحقیق کنم و بفهمم اینها چه کسانی هستند»
و در ادامه با تاکید بر اینکه این پرونده باید خاتمه داده شود، گفتند:
«این افراد را من خودم باید دربارهشان تحقیق کنم چون مساله قضا مهم است و اگر امروز اشخاص بخواهند به بهانهای افرادی را اینطور گرفتار کنند و آبروی آنها را ببرند فردا یک عده دیگر را و روز دیگر هم یک عده دیگر را و به این ترتیب در جمهوری اسلامی کسی امنیت پیدا نمیکند و از همین جا باید جلوی این کارها گرفته شود.»
منابع:
مصاحبات با بهزاد نبوی و خسرو تهرانی – پایگاه اطلاعرسانی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران
کتاب خاطرات سرهنگ کتیبه – محمدمهدی کتیبه
کتاب عبور از بحران – اکبر هاشمیرفسنجانی
منبع: فرهیختگان
:::