۰۹:۰۲ - ۱۳۹۲/۰۷/۲۷ سید امین طباطبایی:

از رنج بی‌فرهنگی که می‌بریم

منکر خطاهای حضرات روشنفکر و شاعر و نویسنده نیستم، چرا که برخی از همان‌ها نیز قلم‌شان را به چماقی برای توهین به انقلاب و فرهنگ ایرانی و اسلامی این ملت تبدیل کرده‌اند. اما شکی نیست که برخورد با اهل فرهنگ، هنر و علم و... با هر سلیقه‌ای که دارند، نباید چماقی و شلاقی باشد. بگذریم از اینکه سالهاست دلسوزان انقلاب به ویژه دانشجو و دانشگاهیان مسلمان و خط امامی را هم به همین شیوه تنبیه و تأدیب می‌کنند!

ale ahmadمبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام) – سید امین طباطبایی: امروز شایعه حکم زندان و شلاق علی دهباشی (مدیرمسئول نشریه بخارا) تکذیب شد ولی کیست که نداند این رنج مدامی است که از دست بی‌فرهنگ‌ها و چماق به دست‌ها می‌بریم؛ چه آنهایی که در مسند فرهنگ نشسته اند و چه آنهایی که در کمین فرهنگ!

آقای دهباشی خود در مستند «نویسنده بودن» درباره زندگی جلال آل‌احمد و همسرش سیمین دانشور، تعریف می‌کرد که وقتی کتاب «سنگی بر گوری» جلال را با کمک شمس آل‌احمد منتشر کردیم (رمان جلال درباره زندگی شخصی‌اش با سیمین که به ماجرای بچه‌دار نشدن‌شان می‌پردازد. انتشار این کتاب توسط شمس، سبب دلخوری سیمین از او و قهر تا پایان عمر شد) ناگهان از کمیته ریختند داخل دفتر انتشارات و گفتند این جلال آل احمد کیست؟ گفتم چطور؟ گفتند این مردک بی‌حیا کیست که در کتابش اعتراف کرده که با یک زن هلندی دوست بوده و با هم فلان کرده‌اند؟ این کیست که در کتابش به زنا اعتراف کرده؟

می‌گفت تا ما خواستیم توضیح بدهیم که جلال آل‌احمد همان است که «غرب‌زدگی» را نوشته و الان هم مرده است، ما را خواباندند و کلی شلاقمان زدند که آل‌احمد تو هستی! وسط این کتک خوردن‌ها یکی از اعضای بیت امام (عبارت دقیق خاطرم نیست، احتمالا آقای اشراقی) که مرا می‌شناخت به دادمان رسید که این بیچاره را رها کنید و الخ …

حالا شما تصور کنید این همان جلال آل احمدی است که امام درباره‌اش می‌گوید:

«آقای جلال آل احمد را جز یک ربع ساعت بیشتر ندیده‌ام. در اوایل نهضت یک روز دیدم که آقایی در اتاق نشسته‌اند و کتاب ایشان (غرب زدگی) در جلو من بود. ایشان به من گفتند چه طور این چرت و پرت‌ها پیش شما آمده است و فهمیدم که ایشان هستند…» (صحیفه نور، جلد ۱۲، صفحه ۹۰)

و متقابلا جلال در سفر حج خود (فروردین ۱۳۴۳) این نامه را به امام می‌نویسد که:

«و وقتی خبر خوش آزادی آن حضرت، تهران را به شادی واداشت؛ فقرا منتظر الپرواز (!) بودند به سمت بیت الله. این است که فرصت دست بوسی مجدد نشد. اما اینجا دو سه خبر اتفاق افتاده است. شنیده شده که دیدم اگر آنها را وسیله ای کنم برای عرض سلامی، بد نیست…. دیگر این که طرح دیگری در دست داشتم که تمام شد و آمدم. درباره نقش روشنفکران میان روحانیت و سلطنت. و توضیح این که چرا این حضرات همیشه در آخرین دقایق، طرف سلطنت را گرفته اند و نمی بایست اگر عمری بود و برگشتیم تمامش خواهم کرد و محضرتان خواهم فرستاد. علل تاریخی و روحی قضیه را گمان می کنم نشان داده باشم. مقدماتش در غرب زدگی ناقص چاپ اول آمده. دیگر این که امیدوارم موفق باشید.»

با این توصیفات وقتی نوشته‌های همین آل احمد – که امروز در میان بسیاری از روشنفکران به جهت بازگشت فکری به اسلام و علاقه‌اش به امام مورد اهانت قرار می‌گیرد – مستمسک برخوردهای چماقی می‌شود، دیگر فاتحه فرهنگ و هنر را باید خواند. گرچه امروز دیگر نویسندگان را به زندان نمی‌برند و به طرز مشکوکی نمی‌میرند و فلان کتابفروشی را آتش نمی‌زنند و… اما تا این شایعات تکذیب بشود و این زندان رفتن‌ها و در زندان مردن‌ها پایان پذیرد، هزینه بسیار پرداخته شده، چرا که قبل‌تر ها این حکم‌های شلاق و زندان شایعه نبود، امر شایع بود!

البته منکر خطاهای حضرات روشنفکر و شاعر و نویسنده نیستم، چرا که برخی از همان‌ها نیز قلم‌شان را به چماقی برای توهین به انقلاب و فرهنگ ایرانی و اسلامی این ملت تبدیل کرده‌اند. اما شکی نیست که برخورد با اهل فرهنگ، هنر و علم و… با هر سلیقه‌ای که دارند، نباید چماقی و شلاقی باشد. بگذریم از اینکه سالهاست دلسوزان انقلاب به ویژه دانشجو و دانشگاهیان مسلمان و خط امامی را هم به همین شیوه تنبیه و تأدیب می‌کردند و هنوز هم می‌کنند! بگذریم از اینکه زمانی نماینده‌های خط امامی مجلس را به جرم انتقاد از استقراض خارجی و اقتصاد لیبرال هاشمی «فتنه‌گر» می‌نامیدند، ردصلاحیت می‌کردند و به زندان می‌انداختند! بگذریم از اینکه زمانی به جرم انتقاد از استقراض خارجی به بیت و حسینیه مراجعی چون مرحوم منتظری حمله می‌کردند و…

بگذریم!

:::::

دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*

85 + = 87