مروری بر کتاب «۴۴۴ روز»
وخیم شدن وضعیت جسمانی شاه به خاطر سرطان باعث شد کارتر مقاومت بیشتری در مقابل دیوید راکفلر و هنری کیسینجر از خود نشان ندهد. در 30 مهر 1358 شاه وارد آمریکا شد. 4 نوامبر، یعنی 13 آبان، سالگرد شهادت تعدادی از دانش آموزان به دست رژیم شاه بود. مأموران سفارتخانه میدانستند که در این روز قرار است در مقابل سفارت آمریکا تظاهراتی انجام شود.
مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام): در پیشگفتاری که «تیم ولز» بر کتاب «۴۴۴ روز» نگاشته، چنین آمده: «کتابی که در دست دارید به عنوان دلیلی ردیه بر تبلیغات ناروای رسانههای امریکا تلقی میشود و انتشار آن کوششی است برای نمایاندن حقایق دوران اسارت گروگانها»
تیم ولز درمورد آنچه رسانههای غربی از ماجرای تسخیر سفارتخانه آمریکا انعکاس دادهاند، بی اعتماد است. او برای ابراز این بی اعتمادی، پشتوانهای از خاطرات گروگانها را فراهم کرده است. یکی از گروگانها در این زمینه میگوید: «…پس از مشاهده مطالبی که راجع به ما انتشار مییافت فوراً فهمیدم که گردانندگان این رسانهها واقعا بی وجدان هستند. آنها چون فقط در پی پخش مطالبی بر میآیند که برای مردم هیجان انگیز باشد، به همین جهت نیز در جریان آزاد شدن ما سعی کردند تا جایی که میتوانند مطالب اغراق آمیز انتشار دهند…»
تیم ولز نوشته است که برای جمع آوری خاطرات گروگانها دو سال و نیم وقت صرف شده و تقریباً بیست هزار مایل سفر به ایالات مختلف آمریکا صورت گرفته است.
▫▫▫
با پیروزی انقلاب، دوره تازهای شروع شده بود. موفقیت برای بازسازی ارتباط با ایران، هدف اصلی دیپلماتهای آمریکایی در این دوره بود. فضای عمومیکشور کاملاً ضد آمریکایی بود. باری روزن (وابسته مطبوعاتی سفارت) از آن روزها چنین میگوید: «مطبوعات ایران در مقالات خود لحنی بسیار تند و گزنده علیه آمریکا به کار میبردند و روزی نبود که مطلبی بنویسند و در آن آمریکا را به ارتکاب اعمال وحشیانه در جهان متهم نکنند.» (ص۴۴) در مهر ماه ۵۸ اتفاقی افتاد که روابط ایران و آمریکا را از آنچه بود بحرانیتر کرد.
وخیم شدن وضعیت جسمانی شاه به خاطر سرطان باعث شد کارتر مقاومت بیشتری در مقابل دیوید راکفلر و هنری کیسینجر از خود نشان ندهد. در ۳۰ مهر ۱۳۵۸ شاه وارد آمریکا شد. ۴ نوامبر، یعنی ۱۳ آبان، سالگرد شهادت تعدادی از دانش آموزان به دست رژیم شاه بود. مأموران سفارتخانه میدانستند که در این روز قرار است در مقابل سفارت آمریکا تظاهراتی انجام شود.
آغاز تسخیر
ویکتور تامست، عضو ارشد سیاسی از یکی از مباحث مطرح در جلسه صبح ۱۳ آبان خبر میدهد: «فراموش نمیکنم که ضمن جلسه عمومیاول صبح خود، بیشتر راجع به این مسأله بحث داشتیم که پرچم سفارتخانه را به مناسبت سالگرد کشته شدن سه، چهار نفر [!]در دانشگاه تهران نیمه افراشته کنیم یا نه؟ و سر آخر هم تصمیم گرفتیم که دست به این کار نزنیم و پرچم را کماکان به حال افراشته نگهداریم.»(ص۷۳)
تظاهر کنندگان به سفارت نزدیک میشدند. جوهال، افسریار سفارت میگوید کارکنان، صدای مرگ برآمریکا و مرگ بر شاه را میشنیدند. اما این مسأله برای آنها غیر عادی نبود. تا اینکه «ناگهان شنیدیم که یکی از تفنگداران پیام داد یک نفر زنجیر در ورودی را بریده و دو سه نفر ایرانی وارد سفارتخانه شدند.»(ص۷۷)
افراد حاضر در این ساختمان خیلی زود تسلیم شدند به ویژه که مقامات ارشد سفارت با این تصور که به زودی با دخالت وزارت خارجه ایران، ماجرا خاتمه مییابد، از هر گونه مقاومت و مقابله منع کردند.
اما افراد حاضر در ساختمان دبیرخانه نگران اسناد بودند.کورت بارنس، مأمور مخابرات در مورد آن شرایط میگوید: «کوشش ما در مرکز مخابرات سفارت این بود که هر چه زود تر راجع به سرنوشت اسناد محرمانه و وسایل ارتباطی تصمیمیبگیریم.»(ص۱۰۱)
امحای اسناد
کارکنان سفارت هر چه ماسک ضدگاز و اسلحه بود برداشتند و به طبقه دوم رفتند. زمانی که «لینگن» کاردار سفارت از رخنه دانشجویان به داخل زیرزمین ساختمان دبیرخانه با خبر شد، دستور نابود کردن اسناد را صادر کرد. آنها برای انهدام وسایل و اسناد محرمانه تقریباً دو ساعت وقت لازم داشتند.«کورت بارنس» مأمور مخابرات میگوید:
«از بین تقریبا ده نفری که در اتاق گنبدی شکل مرکز مخابرات حاضر بودند،گروهی به رشته کردن اسناد پرداختند و عدهای مشغول تخریب دستگاهها و لوازم موجود در آن مرکز شدند.»(۱۱۵)
علاوه بر پروندههای مرکز مخابرات، اسناد طبقهبندی شدهای نیز در اتاق کاردار وجود داشت؛ اما کسی از رمز گاو صندوق باخبر نبود. کاردار نیز در وزارت خارجه ایران بود.
درِ فلزی طبقه دوم ساختمان دبیرخانه بسته و ارتباط با راه پله قطع شد. «کوین هرمنینگ» تفنگدار دریایی میگوید:
بعضی از آنها در حالی که با مشت به در فلزی میکوبیدند، فریاد میزدند:«در را باز کنید! در را باز کنید!»(۱۲۲)
پس از مدتی آمریکاییها تصمیم گرفتند با دانشجویان مذاکره کنند. برای این کار جان لیمبرت افسر سیاسی که به راحتی میتوانست به زبان فارسی صحبت کند را انتخاب کردند. آنها قصد داشتند مهاجمین را معطل کنند و نیز اینکه امیدوار بودند که بتوانند در میان دانشجویان فردی را پیدا کنند که با دولت یا شورای انقلاب در ارتباط باشد. مذاکره به نتیجهای نرسید. در طبقهی دوم اتاقکی بود که آمریکاییها از آن به عنوان اتاقک گنبدی شکل یاد میکردند. موقعی که آمریکاییها تصمیم گرفتند تسلیم شوند ۱۰ نفر به داخل این اتاق رفتند، تا کار انهدام وسایل مخابراتی و اسناد محرمانه را تمام کنند. با وجود اینکه دانشجویان بزودی فهمیدند که عدهای از آمریکاییها در این اتاق هستند، اما آنها به کار خود ادامه دادند. همهی اسناد و وسایل مخابراتی را خراب کردند. سر انجام در اتاقک گنبدی شکل هم باز شد. ایرانیها وارد اتاقک شدند. مشاهده اسناد رشته شده، آنها را عصبانی کرده بود.
در وزارت خانه
بروس لینگن (کاردار) و ویکتور تام ست(عضو ارشد سیاسی) که در وزارت امور خارجه حضور داشتند؛ برای پایان ماجرا نتوانستند اقدامیکنند؛ چرا که هیچ یک از مقامات مسؤول وزارتخانه در دسترس نبودند. البته آنها بر این باور بودند که ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه آن روز در وزارتخانه حضور داشت اما در خود قدرتی برای حل مشکل احساس نمیکرد. به آنها قول داده شد که همان شب یا حداکثر فردا صبح مسأله حل خواهد شد.
حمایت مردم
فردای آن روز یعنی ۱۴ آبان خیابانهای اطراف سفارت پر بود از مردمیکه به تأیید کار دانشجویان که خود را دانشجویان پیرو خط امام مینامیدند به آنجا آمده بودند.
«بیل بلک» مأمور مخابرات شرایط آن روز را این طور بیان میکند: «با اینکه جمعیت تظاهر کننده در خارج سفارتخانه پشت سر هم فریاد میکشیدند ولی ایرانیهایی که در داخل سفارتخانه ما را به گروگان گرفته بودند رفتاری کاملا آرام و ملایم داشتند و اثری از هیجان زدگی نشان نمیدادند.»(ص۱۹۵)
۹ آمریکایی کارمند سفارت نیز بودند که در خارج از سفارت مخفی بودند. در این میان «لی شاتس» وابستهی کشاورزی از وضعیتی استثنایی برخوردار بود. او در محل دفتر وابستگی کشاورزی که تقریباً در سمت دیگر خیابان روبروی سفارت قرار داشت، میتوانست تمام رویدادهای سفارت خانه را مشاهده کند، او آنچه را که میدید برای واشنگتن گزارش میکرد.
آمریکاییها شاید در شرایط فعلی عمق دشمنی مردم ایران را نسبت به شاه و آمریکا بهتر درک میکردند و اشتباه بودن تصمیم دولت در دادن اجازهی ورود به شاه را با همهی وجود لمس میکردند. سرهنگ توماس شفر، نمایندهی وزارت دفاع میگوید: «با یادآوری واقعه ماه فوریه به این فکر فرو رفتم که واقعاً چرا توصیههای ما به واشینگتن در مورد راه ندادن شاه به امریکا مورد توجه قرار نگرفت؟ و در همان حال نیز چون پرزیدنت کارتر را مقصر اصلی میدانستم در ذهن خود خطاب به او گفتم: مرده شورت ببرد جیمی! آخر این چه تصمیمیبود که گرفتی؟»(ص۲۰۰)
بازجویان بیتجربه
تا مدتی دانشجویانی از گروگانهای بازجویی میکردند. بازجوییها با تصویری که گروگانها در ذهن خود داشتند متفاوت بود.جان گریوز میگوید: «ایرانیها اصولا در جریان بازجویی هیچ فشاری به من وارد نمیآوردند و به قدری ناشیانه عمل میکردند که حیران مانده بودم. آنها مثلا میدانستند که اگر زندانی را تمام شب بیدار نگه دارند بر اثر فشار ناشی از بی خوابی ناچار اعترافاتی خواهد کرد؛ ولی موقعی که بازجویی شبانه تمام میشد اجازه میدادند تمام روز را بخوابم و به این ترتیب چون دیگر تحت فشار بی خوابی نبودم طبعاً اعترافی هم نمیکردم.»
حمایت امام
۶ نوامبر، یعنی ۱۵ آبان ۵۸، روز مهمیبود؛ چرا که امام خمینی بالاخره پس از ۲ روز حمایت خود را از تسخیر سفارت آمریکا اعلام نمود و به دنبال آن استعفای نخست وزیر یعنی مهندس بازرگان نیز اعلام شد. خبر حمایت امام، موجی از شادی را بین دانشجویان به وجود آورد. جان لیمبرت افسر سیاسی، موضوع حمایت امام را چنین تحلیل میکند: «به نظر من تأخیر ۴۸ ساعته [امام]خمینی در تأیید اقدام دانشجویان نیز علتی جز این نداشت که میخواست بداند عکس العمل مردم چیست واصولا روش رهبری او همواره جز این نبوده که در پشت سر مردم حرکت کند و دقیقاً همان جریانی را مورد تأیید قرار دهد که اکثر مردم خواهانش هستند.{امام}خمینی در برخورد با مسأله اشغال سفارت آمریکا به هیچ وجه عجولانه تصمیم نگرفت. او حتی قبول استعفای بازرگان را نیز (که بعد از ظهر دوشنبه ۵ نوامبر تسلیم شده بود)تا ظهر سه شنبه ۶ نوامبر به تأخیر انداخت تا در این فاصله به خوبی از حمایت اکثریت قاطع مردم نسبت به اقدام دانشجویان در تصرف سفارتخانه مطمئن شود و البته طی این مدت هم آشکارا به او ثابت شد که بیشتر مردم از طبقات گوناگون اجتماع پشتیبان چنین اقدامیهستند.» (ص۲۲۴)
روز ۲۶ آبان ماه، امام خمینی دستور داد تا گروگانهای زن و سیاهپوست آزاد شوند. به این ترتیب هشت سیاه پوست و پنج زن آزاد شدند. البته دو زن و یک سیاهپوست که به جاسوسی متهم بودند آزاد نشدند.
اوضاع در سفارت به مرور زمان عادی میشد. «چالز جونز» مأمور مخابرات از جلسات روزانه محل اسکان خود میگوید: «وضعیت جلسات آنها که معمولا خیلی به درازا میکشید و تا حدود نیمه شب ادامه مییافت- به یک پیک نیک دسته جمعی بیشتر شباهت داشت تا جلسه مشورتی. چون در خلال آن علاوه بر گفتگو با یکدیگر هم غذا و تنقلات میخوردند و هم چای مینوشیدند. در اکثر موارد نیز حتی از ما که گروگانشان بودیم دعوت میکردند تا به جمعشان بپیوندیم و در بحثها و صرف تنقلات با آنها همراهی کنیم.»(ص۲۹۸)
فرار ناموفق
گاهی گروگانها به فکر فرار میافتادند. بیل بلک مأمور مخابرات تصمیم گرفت فکر فرار را عملی کند. او موفقیت خود را در این میدانست که خود را به آن سوی دیوار سفارت برساند و بعد با تصاحب یک وسیله نقلیه به سفارت یکی از کشورهای انگلیس، استرالیا و یا سوئیس برود. بیل بلک موقعی که نگهبان اتاق به خواب رفته بود از ساختمان خارج شد، اما همه جا با حضور پیش بینی نشده دانشجویان مواجه میشد به ویژه آنکه متوجه شد شبها همه چراغهای حیاط سفارتخانه روشن است. او پس از مدتی سرگردانی، خود را پشت سر دانشجویانی قرار میداد که میخواستند از حیاط یکی از قسمتهای سفارت عبور کنند. با گذشتن از کنار نگهبان، خود را به حصاری از تور سیمیرساند که محوطه سفارت را دو قسمت میکرد. موقع رد شدن از سوراخ حصار بود که با صدای دختر نگهبانی مجبور به توقف شد. درگیری با نگهبان و شلیک یک گلوله کافی بود برای اینکه دیگران با خبر شوند. بیل بلک به سرعت به سمت دیوار سفارت فرار کرد اما وقتی به بالای دیوار رسید، خود را با دو مأمور پلیس مواجه دید، تعادل خود را از دست داد و به زمین افتاد. خود را درون بشکهای آب سرد مخفی کرد؛ اما زیاد طول نکشید تا اینکه دانشجویان موفق شدند بیل بلک را به ساختمان برگرداندند.
خائن بیمدال
در میان گروگانهای آمریکایی، گروهبان «جوزف سوبیک» از امکانات بیشتری برخوردار بود. وضعیت او برای سایر گروگانها مشکوک بود. این معما بعد از آزادی حل شد. جوزف سوبیک به عضویت در سازمان «سیا» اعتراف کرده بود. همین مسأله باعث شد که او بعد از آزادی از دریافت مدال افتخار محروم بماند.
در طول مدت گروگانگیری خارج از سفارت اتفاقات مهمیمیافتاد. تصویب قانون اساسی با آراء مردم و برگزاری انتخابات ریاست جمهوری گامهای مهمیبرای استقرار نظام تازه تأسیس جمهوری اسلامیبود که با وجود تهدیدات آمریکا، با اصرار امام خمینی برداشته شد.
فرار موفق
سفارت کانادا پس از مدتی به این نتیجه رسید که شش دیپلمات آمریکایی حاضر در سفارت کانادا را با مدارک و گذرنامههای جعلی از طریق هوایی از ایران خارج کند. آنها از تهران به سوئیس پرواز کردند و پس از آلمان به آمریکا رفتند. بعد از مراسم تشریفات، دیپلماتها را برای دیدار با کارتر به کاخ سفید بردند. برنامهای که در ابتدا دیپلماتها از آن بیخبر بودند.«مارک لیچک» کارمند کنسولگری میگوید: «اگر قبلاً به گروه، فرصت بحث راجع به حضورمان در کاخ سفید داده میشد امکان داشت بعضیها مخالفت کنند چرا که همگی تا حدودی از تصمیم دولت آمریکا برای دادن اجازه ورود شاه به آمریکا که عامل اصلی گرفتاری ما محسوب میشد خشمگین بودیم.» (ص۴۰۸)
شکست عملیات نجات
رخداد مهم بعدی شکست عملیات نجات بود. دانشجویان که احتمال تلاش مجدد آمریکا برای نجات گروگانها را بعید نمیدانستند؛ ۴۴ گروگان را به جاهای دیگر از جمله برخی مراکز استانها منتقل کردند. تنها ۵ نفر در داخل سفارت باقی ماندند که یکی از آنها نیز به خاطر بیماری به آمریکا بازگردانده شد. البته بروز مشکلاتی در یافتن مکان مناسب، مسائل بهداشتی، تغذیه و مشکلات امنیتی باعث شد در تابستان ۱۳۵۹ گروگانها را دوباره به تهران برگردانند. این بار دانشجویان گروگانها را به زندان کمیته منتقل کردند.
روزی در زندان کمیته، دانشجویان فیلم مصاحبه «رویای پر» در آمریکا را پخش کردند که برای برگزاری مراسم عید پاک به سفارت آمده بود. گروگانها از مصاحبه او ناراضی بودند. گروهبان«پان لوئیس» تفنگدار آمریکایی میگوید: «موقعی که در زندان کمیته فیلم مصاحبه «رویای پر» بعد از مراجعتش به آمریکا را دیدم، مطالبی از او شنیدم که اصلا برایم باور کردنی نبود. او در مصاحبه اش گفت که در سفر به تهران وسایل شکنجه گری ساواک و سیا را به چشم دیده و همچنین مدارکی مشاهده کرده که اتهامات وارده از سوی دانشجویان به آمریکا را کاملا به اثبات میرساند.»(ص۵۶۴)
شروع جنگ
گروگانها در زمان شروع جنگ در ایران بودند. موقع حمله هواپیماهای عراقی فکر کردند که آمریکا بار دیگر اقدام به انجام عملیات نجات کرده است. با ادامه وضعیت غیر عادی، گروگانها احتمال دادند ایران دچار جنگهای داخلی شده است. اما سرانجام آنها از شعار «مرگ بر صدام» در پایان نماز دانشجویان فهمیدند عامل بمباران تهران، عراقیها هستند.
برخی دانشجویان که بعد از جنگ به جبهه رفته بودند شهید شدند. واکنشها بین گروگانها متفاوت بود. بودند گروگانهایی که از دانشجویان شهید به خوبی یاد میکردند و برخی که ابراز خشنودی کرده بودند. «کورت بارنس» مأمور مخابرات میگوید: «هرگز از ایرانیها خوشم نمیآمد و هر بلایی هم به سرشان میآمد اصلا ناراحتم نمیکرد…. وقتی خبر کشته شدن دانشجویان را در عملیات جنگی شنیدم، با خود گفتم همان بهتر که به جبهه بروند و آرزویشان برای شهادت برآورده شود.» (ص۵۹۷)
شرایط مذاکره
با آغاز جنگ دانشجویان بیش از هر زمان دیگری برای خاتمه دادن به ماجرای گروگانگیری آمادگی نشان میدادند. با مرگ شاه و شروع جنگ، دیگر مسأله گروگانگیری اهمیت اولیه خود را از دست داده بود. وضعیت جدید، روند آزادی گروگانها را سرعت بخشید. مجلس ایران طرحی برای آزادی گروگانها به تصویب رساند که شامل چهار شرط بود. ۱- بازگرداندن اموال شاه ۲- تعلیق کلیه ادعاهای آمریکا علیه ایران ۳- رفع انسداد از داراییهای ایران ۴- تعهد آمریکا به عدم مداخله در امور ایران.
به دنبال ارائه این طرح با میانجیگری سه مقام الجزایری مذاکرات غیر مستقیم بین ایران و آمریکا صورت گرفت. ایران تمایل داشت آزادی گروگانها در زمان ریاست جمهوری کارتر صورت نگیرد. سرانجام روز ۲۷ دی ۱۳۵۹ (۱۷ ژانویه ۱۹۸۱) تنها سه روز قبل از موعد واگذاری ریاست جمهوری آمریکا به ریگان مذاکرات به نتیجه رسید؛ چند روز بعد گروگانها آزاد شدند؛ اما کارتر نتوانست در آخرین نطق خود خبر آن را اعلام کند.
منبع: راه
::::