دانشگاه، ایدئولوژی، انقلاب
نقش دانشگاه در انقلاب به قدری مهم بود که شعار "دانشگاه، سنگر آزادی" در دوران انقلاب بر سر زبانها افتاد. روحانیت مبارز از میان صدها مسجد کوچک و بزرگی که در تهران وجود داشت، مسجد دانشگاه تهران را بری تحصن خود برگزیدند و حضرت امام هم قرار بود در روز ورودشان و در مسیر حرکت به سمت بهشت زهرا، در جلوی دانشگاه تهران، سخنرانی کوتاهی به واسطه نقش و جایگاه دانشگاه در مبارزه علیه رژیم ایراد نمایند.
مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام) – محمدمهدی حیدری: نقش دانشگاه و جنبش دانشجویی در پیروزی انقلاب اسلامی بر کسی پوشیده نیست، در دوران انقلاب این امر چنان به اثبات رسید که در و دیوارهای خیابانهای اطراف دانشگاه در دوران انقلاب مملو از تجلیل و تمجید از نقش دانشگاه در مبارزات ملت ایران علیه ظلم، استبداد و اختناق بود و هیچ نهاد دیگری در دوران انقلاب به اندازه دانشگاه مورد ستایش و تجلیل قرار نگرفته بود. اکثریت قریب به اتفاق مبارزین و مخالفین و زندانیان سیاسی در رژیم قبل از انقلاب را دانشگاهیان (دانشجویان) تشکیل میدادند و دانشگاه از معدود کانون هایی بود که در تمامی دوران سالهای استبداد و خفققان هرگز خاموش نشد.[۱] از همین رو بررسی تاریخ جنبش دانشجویی ایران و مبارزات انقلابی دانشجویان بسیار مهم مینماید، بخصوص که همه گروهها و احزاب و جرایات بواسطه شاخهها و چهرههای دانشجویی خود، مدعی سهم اکثریت در پیروزی انقلاب هستند و تاریخ جنبش دانشجویی ایران را سند هویت و مدعای خود قرار داده اند.
نظریههای تاریخ جنبش دانشجویی ایران
جنبش دانشجویی ایران از بدو تاسیس دانشگاه تا پیروزی انقلاب اسلامی، فراز و فرودهای بسیاری را پشت سر گذاشته و از این منظر تحلیلهای مختلفی از تاریخ اندیشه و عمل آن به عمل آمده است. برخی تحلیلگران و من جمله، دکتر محمدباقر خرمشاد، تاریخ جنبش دانشجویی ایران را به چهار موج تقسیم میکند که بر اساس مرام کلی آنان استوار شامل مارکسیسم، لیبرالیسم و اسلامگرایی، است:
موج اول: چپگرایی ( ۱۳۲۲- ۱۳۵۵)
موج دوم: اسلامگرایی (۱۳۵۶- ۱۳۷۳)
موج سوم: راستگرایی (۱۳۷۴- ۱۳۸۰)
موج چهارم: اسلامگرایی (۱۳۸۰ تاکنون)
البته در مرزهای تاریخی دقیق این سالها اختلاف نظری بین این افراد وجود دارد، برخی آغاز جنبش دانشجویی ایران را به حرکات صنفی ۱۳۱۳ و برخی به گروه ۵۳ نفر در ۱۳۱۶ نسبت میدهند و برخی آن را به بعد از حضور متفقین در ایران و تشکیل حزب توده در سایه ارتش سرخ.
اما با توجه به اینکه قعالیتهای ملی(و لیبرال)، اسلامی و چپ، در این سالها به صورت در هم تنیده و در تعامل و تقابل وجود داشته و هر کدام از اینها شکلهای مختلفی از ایدئولوژی مذکور را ارائه کرده اند، باید وارد تقسیم بندی جزی تری بشویم. اما به طور کلی، اگر بخواهیم به تاریخ دانشگاه و جنبش دانشجویی بپردازیم، باید ۵ دهه فعالیت را تفکیک کرده و غلبه نسبی گفتمانهای مختلف در این دههها را مورد بررسی قرار دهیم. بدین شکل خواهیم دید که جنبش دانشجویی با برتری گرایشهای سوسیالیستی و کمونیستی تا سال ۱۳۵۶ به سه شکل ظاهر شده است:
الف) اعتراضهای صنفی: برخی از اعتراضهای صنفی دانشجویان که گاهی نیز به خشونت کشیده شد، عبارت بود از: اعتراض به تدریس برخی از اساتید، عدم ارائه برخی از دروس، عدم کیفیت غذا، جمع آوری بعضی کتابهای مورد علاقه دانشجویان، دستگیری و اخراج بعضی اساتید و دانشجویان، واگذار نکردن خوابگاه در ترم تابستانی و لغو بعضی شهریه ها… که با اعتصاب و راهپیمایی، شکستن شیشه ها، نوشتن شعارهایی بر روی دیوار دستشویی، تجمع در محوطه دانشگاه، عدم حضور در سر کلاس و خودداری از امتحان و… همراه بود.
ب) تکاپوهای سیاسی: با وجود کنترل حضور پلیس در دانشگاه ها، نیروهای فعال دانشجویی نسبت به نابسامانیهای سیاسی – اجتماعی درون دانشگاه و به بیرون از آن، حساسیت نشان میدادند و به مناسبتهای مختلف، به آن اعتراض میکردند.
ج) مبارزه مسلحانه و نظامی: از اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه، با حرکت نظامی در جنبش دانشجویی با گرایش چپ مواجه ایم که از سال ۱۳۵۰ علنی تر شد و در این راستا، دانشگاهها محل جذب نیرو برای جنبشهای مسلحانه بودند و از این جهت، یک تحول محسوس در جنبش دانشجویی با گرایش چپ روی داد که البته قبل از آن میل به حرکتهای مسلحانه در گروههای اسلام چون حزب ملل اسلامی و گروههای ملی چون سازمان مجاهدین خلق ایران دیده شده بود.[۲]
به همین دلیل باید به اولین حرکات چپگرایانه در فرم سوسیالیست سنتی و سپس مارکسیستی اشاره کنیم. سوسیالیستها و مارکسیستها کمی بعد از ملی گرایان و مذهبیون، پا به عرصه فعالیتهای سیاسی دوره پس از مشروطه نهادند اما کوشاتر و مصمم تر از آن دو، در این عرصه، باقی ماندند لذا در عصر دیکتاتوری رضاخانی، گروهها و گرایشهای فکری مذهبی و ملی به اجبار زمانه به انزوا خزیدند و تنها برخی از آنان به ویژه گرایشهای مذهبی ماندند و به امور فرهنگی سرگرم شدند و یا ماندند و به استخدام دیکتاتور و یا دیکتاتوری درآمدند که اغلب گرایشهای ملی از این دسته بودند. در چنین فضایی، تعدادی که سرانجام عده شان به ۵۳ نفر رسید، علی رغم ممنوعیت فعالیتهای اشتراکی یا همان فعالیتهای کمونیستی و سوسیالیستی، به مبارزه زیرزمینی پرداختند که همگی دستگیر و به زندان رفتند و با فرار و یا عزل رضاخان دیکتاتور، به استثنای دکتر تقی ارانی که در زندان مرد و یا کشته گردید، مابقی آزاد شدند و حزب توده ایران را بنا گذاشتند.
حزب توده و گرایشهای چپ مدارانه ناشی از آن، در فضای باز نسبی سیاسی دهه ۱۳۲۰ و با حمایت آشکار و پنهان شوروی به سرعت رشد کرد و علی رغم احیای دوباره فعالیتهای سیاسی گروههای اسلامی و ملی که پس از یک وقفه ۲۰ ساله صورت گرفت، به گرایش غالب سیاسی نه فرهنگی در میان جنبش روشن فکری به طور عام و جنبش دانشجویی به طور خاص که به عنوان عناصر اصلی مخالفتهای ضد دولتی به شمار میرفتند، درآمد. مستندات فراوانی چنین ادعاهایی را پشتیبانی میکند که اظهارنظر رئیس وقت دانشگاه تهران به سفیر انگلیس و نیز، اعتراف مهندس بازرگان به عنوان فعال برجسته سیاسی آن دوره و همچنین، اعلام حزب توده مبنی بر عضویت و گرایش نیمی از دانشجویان به حزب توده، از آن جمله است.[۳]
نفوذ تقریبا بالای چپ در جنبش دانشجویی از متینگهای متعددی که برگزار میکردند و از تحصنهای مختلفی که تشکیل میدادند و از اعتصابات متنوعی که سازماندهی مینمودند، همانند دعوت از کارکنان دانشگاه به اعتصاب و پاسخ مثبت آنان، به وضوح مشهود و هویدا بود، در حالی که گرایشهای مذهبی به این شدت به کار سیاسی، اعتقادی نداشته و از این رو، همانند گرایشهای غیردینی، در معرکه آشکار سیاسی علیه حکومت وقت حاضر نبوده اند، اما به تدریج و در واکنش به رشد فزاینده گروههای چپگرا به محوریت حزب توده، دولت و گروههای مذهبی و ملی با اهداف مستقل و مجزای از هم، به میدان آمدند که حاصل آن، تأسیس انجمن اسلامی دانشجویی دانشگاه تهران در سال ۱۳۲۲، انحلال اتحادیه دانشجویی حزب توده و انحلال حزب توده توسط دولت در سال ۱۳۲۷ و ایجاد سازمان دانشجویی جبهه ملی در سال ۱۳۲۹ بود و این سازمان به همراه جبهه ملی و به رهبری مصدق نفوذ پررنگ اما موقتی در این دوره پیدا کرد که حاصل آن نهضت زودگذر، ملی کردن نفت در ایران بود. حزب توده که خود را ضعیف احساس میکرد با برقرارسازی ارتباط با اتحادیه بین المللی دانشجویان در پراگ به این اقدامها و این وضعیت پاسخ داد و کوشید حیات سیاسی خود را در محیط دانشگاهی و در میان دانشجویان حفظ نماید ولی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ضربه محکمی را بر حزب توده و سیطره چپ در محیط دانشگاهی وارد ساخت تا حدی که تا اواخر دهه ۱۳۴۰ که جوان ترهای حزب توده به تغییر نام و مشی مبارزه از سیاسی به مسلحانه روی آوردند اما با شکست در این عرصه، راه را برای استقرار موج دیگری از جنبش دانشجویی مهیا کردند.
مبارزات ملی گرایانه هم در سه فرم (سوسیالیستهای سنتی جبهه ملی، لیبرالهای غیر مذهبی جبهه ملی و نهضت آزادی) و در چند مرحله ظاهر گردید:
نهضت ملی شدن نفت و جبهه ملی اول (از ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲)، جبهه مقاومت ملی (۱۳۳۲)، جبهه ملی دوم (از ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲)، نهضت آزادی (از ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷)، جبهه ملی سوم (۱۳۴۴) ، جبهه ملی چهارم (از ۱۳۵۶ تا ۱۳۵۷)
که چون همگی شان به جز نهضت آزادی؛ ناتوان، محافظه کار و کوته عمر بودند، حمایت دانشجویی چندانی نداشتند و تنها در میان برخی اساتید توانستند نیرو جذب کنند.
تفکر اسلامگرایی هم در چند فرم مختلف ظاهر شد:
اسلامگرایی توام با افکار ملیگرایی در نهضت آزادی و انجمنهای اسلامی دانشجویان از ۱۳۲۲ تا ۱۳۵۵٫
اسلامگرایی تحت تاثیر مبارزات امام خمینی که از ۱۳۴۲ آغاز و به پیروزی انقلاب اسلامی منجر شد.
اسلامگرایی ایدئولوژیک تحت تاثیر آموزههای دکتر علی شریعتی که پس از درگذشت ایشان به طور کامل در مبارزات پیروان امام خمینی ادغام شد.
اسلامگرایی تحت تاثیر مجاهدین خلق که پس از بیانیه تغییر مواضع ایدئولوژیک ضربه جدی خورد و جریان مدعی اسلام مسعود رجوی و موسی خیابانی در دوران پس از انقلاب هم، نوعی ماکیاولیسم و نفاق با پوشش اسلامی بود.(گذشته از التقاط پنهان و آشکار آن)[۴]
دهه نخست جنبش دانشجویی، چپگرایی صنفی
نخستین نشانههای عملی از حضور دانشجویان در صحنه سیاسی اجتماعی ایران، در همان سالهای نخست تاسیس دانشگاه و تحت تاثیر گفتمان چپ بوجود آمد. در سال ۱۳۱۳ چندی پس از تأسیس دانشگاه تهران و ۱۳۱۵ اعتصابهایی توسط دانشجویان پزشکی و تربیت معلم صورت گرفت. در سال ۱۳۱۶ نیز دانشجویان دانشکده حقوق در اعتراض به هزینههای بیهوده برای آماده ساختن دانشگاه جهت بازدید ولیعهد، در کلاسها حاضر شدند، آنها شکایت داشتند چرا اکنون که اکثر روستاها، امکانات آموزشی ندارند، ولی بیش از ۱۲۰۰۰۰ ریال برای خرید ادکلن جهت معطر کردن سالنهای دانشگاه هزینه شده است؟ در همان سال، ۲۰ فارغ التحصیل دانشگاه که بیشتر آنها در حال گذراندن خدمت سربازی بودند، به جرم پشتیبانی از فاشیسم و توطئه برای قتل شاه بازداشت شده و دکتر تقی ارانی رهبر گروه به طور پنهانی اعدام شد. [۵] همین افراد بعدها حزب توده را بوجود آوردند.
دهه بیست: غلبه چپگرایی حزبی و ظهور اسلامگرایی توام با ملی گرایی
در یک تقسیم بندی کلی میتوان گفت که سه گرایش چپ، اسلامی و ملی در فاصله سالهای ۳۲-۱۳۲۰ شکل گرفتند که هر یک تحت تأثیر تحولات اجتماعی و سیاسی و به سبب نزدیکی با گرایشهای فکری سیاسی موجود در کشور بودند.
نخست، «سازمان جوانان حزب توده» در سال ۲۲ تاسیس شد و فعالیتهای دانشجویی حزب را نیز زیر چتر خود گرفت. در همین سال توده ایها «اتحاد دانشجویی» را تشکیل دادند و در سال ۱۳۲۴ این اتحادیه به عنوان تنها نماینده دانشجویان دانشکدههای پزشکی و داروسازی و دانشکدههای فنی، ادبیات و کشاورزی تحث تأثیر مستقیم سازمان جوانان حزب توده رسمیت یافت. توده ایها سه سال بعد «سازمان دانشجویان دانشگاه تهران» را بوجود آوردند که رسما رهبری دانشجویان طرفدار حزب توده را بر عهده گرفت. این سازمان با «اتحادیه بین المللی دانشجویان» در پراگ ارتباط تشکیلاتی برقرار کرد و هفته نامه ای به نام «دانشجو» با سردبیری «توران جاوید» منتشر نمود که مبلغ سکولاریسم مارکسیستی و سربازان تابع خواستها و سیاستهای دیپلماسی دولت شوروی بودند. البته شعارهای ضد سرمایه داری و عدالت طلبانه آنها در فضای آن سالها پر طنین بود و در سالهای نخست وزیری دولت مصدق، اعتراضات صنفی ای را علیه «افزایش خدمت نظام وظیفه دانشجویان» و «مخالفت با گرفتن مالیات تحصیلی» رهبری کردند.[۶]
غلبه گفتمان چپ برجنبش دانشجویی ایران در دهه ۲۰ آن چنان است که خود حزب توده در سال ۱۳۲۶ اعلام می دارد که در این سال بیش از نیمی از دانشجویان یا عضو حزب بودند یا هوادار آن. رشد قدرت ایدئولوژی کمونیستی در جنبش ایران تا جایی اوج می گیرد که در سال ۱۳۳۰، مجله هفتگی معروف تهران مصور می نویسد: ۲۵درصد از دانشجویان اعضاء مخفی حزب توده و ۵۰ درصد دیگر هوادار حزب هستند.[۷]
اوج قدرت نمایی دانشجویان طرفدار حزب توده در جریان اغتشاشات بهمن ۲۷ بود. پس از ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ که رژیم شاه دانشگاه را هدف سروب قرار داده بود، پلیس امنیتی دانشگاه را اشغال کرده و دانشجویان (را که طرفدار سازمان دانشجویان دانشگاه تهران بودند) دستگیر نمود. در این هنگام شعار “حفظ استقلال دانشگاه و وحدت استاد و دانشجو” شعار اصلی دانشجویان بود و نامه هایی که به “شورای عالی دانشگاه، ریاست دانشگاه و استادان” ارسال میشد، و اعلامیه هایی از این دست خواست دانشجویان را منعکس میکرد:
«… دانشگاه محل مقدسی است که پرورشگاه جوانان آزادمنش و دانش پژوه است ولی اینک تفرجگاه پلیس و مفتشین شهربانی شده است. ما بارها از طرف کلیه دانشجویان به مسئولین محترم دانشگاه گفته ایم که ادامه این وضع یعنی پلیسی شدن دانشگاه و از بین رفتن استقلال آن برای دانشجویان تحمل ناپذیر است. ما نمی خواهیم و اجازه نمی دهیم که بیش از این بدین حریم مقدس هنرز و دانش اهانت شود. ما نخست همچنان که شیوه همیشگی ماست، میخواهیم که به دخالت ناروای دشمنان هنر و دانش بدون توسل به قدرت دسته جمعی دانشجویان و فقط از راه مذاکره با اولیاء دانشگاه خاتمه داده شود. اگر از این راه نتیجه ای بدست نیامد، در قبال عکس العمل دانشجویان مسئولیتی نخواهیم داشت و مستقیما اولیاء دانشگاه را مسئول آن میدانیم. بارها گفته ایم و باز هم میگوییم پلیس را از دانشگاه بیرون ببرید.»[۸]
و اما گرایش ملی که با ارتباط ارگانیک نهضت خداپرستان سوسیالیست با حزب ایران به فضای فکری دانشجویان راه یافت، دانشجویان طرفدار “ناسیونالیسم لیبرال” مصدق و جبهه ملی هم دست به اقدام عملی زدند و در سال ۱۳۲۹ “سازمان دانشجویان و جوانان مبارز” وابسته به جبهه ملی را تشکیل دادند که نشریه “جنب و جوش” را با مدیریت دکتر “عیسی سپهبدی” به عنوان ارگان خود منتشر مینمودند. اندکی بعد و در جریان مبارزات ملی شدن صنمعت نفت، که ملعهم از کاشانی و مصدق بودند، “سازمان صنفی دانشجویان دانشگاه تهران” را پدید آوردند.[۹] این سازمان در اعتراض به تقلب توده ایها در انتخابات سازمان دانشجویی در سال ۲۹ شکل میگیرد.[۱۰]
همچنین انجمن اسلامی دانشجویان در سال ۲۲ و تحث تأثیر از تشکیل کانون نشر حقایق اسلامی در مشهد (محمدتقی شریعتی)، اتحادیه مسلمین و جمعیت مبارزه با بی دینی (نواب صفوی و حاج سراج انصاری)، جامعه اسلامی (شیخ عباسعلی اسلامی)، انجمن تبلیغات اسلامی (دکتر شهاب پور)، کانون اسلام (آیت الله طالقانی و مهیاری) و…. و فضای ضد مذهبی آن دوران و در راستای دفاع از هویت دینی جامعه، تشکیل شد. مرام انجمن در چهار ماده اعلام شد:
۱_ اصلاح جامعه بر طبق دستورات اسلامی
۲_ کوشش در ایجاد دوستی و اتحاد بین افراد مسلمان، مخصوصا جوانان روشنفکر
۳_ انتشار حقایق اسلامی بوسیله ایجاد موسسات تبلیغاتی و نشر مطبوعات
۴_ مبارزه با خرافات
در همین راستا نیز نهضت خداپرستان سوسیالیست به رهبری فکری جلال آشتیانی و محمد نخشب تشکیل شد. آنها توحید را به عنوان جهان بینی پذیرفته بوند و به لحاظ اقتصادی به سوسیالیسم گرایش داشتند و به لحاظ سیاسی در صدد مبارزه با استبداد و خواهان دخالت مردم در سرنوشت خود بودند. [۱۱]
اساسا این قدرت فوق العاده و غلبه فوق تصور ایدئولوژی سوسیالیستی- مارکسیستی در جنبش دانشجویی و دانشگاه هاست که باعث شکل گیری های تشکلهای دانشجویی رقیب، ولو به صورت ضعیف و کم جمعیت، توسط نیروهای اسلامگرا و ملی گرایان لیبرال می گردد. آنها برای مقابله با تفکرات و فعالیت های توده ایها در درجه اول و البته بهاییها در وهله بعد وارد صحنه می شوند. انجمن اسلامی دانشجویان که در سال ۱۳۲۲ در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران تأسیس می گردد، چنین حالی داشته است. این نکته در گفته های دکتر محب الله آزاده از بنیان گذاران این انجمن اسلامی مشهود است، جایی که میگوید: برنامه درسی دانشکده پزشکی طوری بود که ما فرصت رفتن به منزل و برگشتن را نداشتیم. لذا در دانشکده می ماندیم و نماز ظهر و عصر را در همان جا، با ناراحتی و حتی با ترس و لرز در محیط دانشجویی که اکثرا کمونیست و برخی بی اعتنا به دین بودند، با تحمل مسخره کردن ها، و متلک گویی های آن ها، در زیر پله های سالن بجا می آوردیم و حمله های افراد را تحمل می کردیم. به فکرمان رسید که کشور ایران یک مملکت اسلامی است و اکثریت نزدیک به تمام خانوادهها مسلمان و معتقدند. چرا ما که اکثریت را تشکیل می دهیم، مانند یک اقلیت ترسو رفتار کنیم؟ وظیفه ما حمله است نه تحمل زور… به فکر افتادیم جمعیتی تشکیل بدهیم و با پنج نفر انجمن اسلامی دانشجویان را تشکیل دادیم و شروع به تبلیغ اسلام کردیم به طوری که پس از شش ماه عددمان به ۷۰ نفر رسید. این در حالی بود که تعداد کمونیستها حدود ۱۵۰۰ نفر و بسیاری هم لاابالی بودند… همانگونه که ملاحظه می شود اولا: انجمن اسلامی دانشجویان در پاسخ به نفوذ و فشار توده ایها شکل می گیرد.
ثانیا: تعداد آنها بیش از ۲۰ برابر اعضاء انجمن اسلامی دانشجویان بوده است. مشابه گفته های فوق را در سخنان مرحوم مهندس بازرگان نیز می توان یافت: در دانشگاه تهران دو دسته یا دو دست به کار افتاده و در میان جوانان ما سخت تبلیغ می کردند: توده ایها و بهایی ها… بچه مسلمانها که شاید عده ای از آنها در کانون اسلامی پای تفسیر قرآن آقای طالقانی آمده بودند، به رگ غیرتشان برخورده بود، انجمن تشکیل دادند.[۱۲]
دهه سی: غلبه ملی گرایی، افول چپگرایی حزبی
دهه سی با سقوط دولت مصدق آغاز شد و خیانتها و حداقل کوتاهی حزب توده در حمایت از او، سبب کاهش نفوذ این حزب در دانشگاه و گرایش مضاعف بعه نزدیکان مصدق در جبهه ملی گردید. همانطور که گفته شد، خرده گفتمان جبهه ملی و تشکیلات وابسته به آن در دانشگاه، ناسیونالیستی_لیبرالیستی بوده و بیشتر بر دموکراسی و آزادی خواهی تاکید دارد، در حالی که گفتمان غالب در جنبش دانشجویی، دارای حال و هوای عدالت طلبانه، فقرستیزانه، ضد استعماری، ضد استعماری و ضدسرمایه داری است.[۱۳] بنابراین طبیعی بود که این تشکل نتواند دانشجویان را به خود جذب کند و علیرغم خیانتهای حزب توده به ملی شدن صنعت نفت، هیچ گاه در حد یک آلترناتیو و جایگزین برای حزب توده در دانشگاه مطرح نشود.
نکتهای که در اینجا باید بدان اشاره کرد، جدال جبهه ملی با نخست وزیری علی امینی است. اگرچه امینی با سیاستهای ملایم خود موجبات فعالیت مجدد جبهه ملی را فراهم کرده و آنان با استفاده از همراهی امینی با سیاستهای دولت دموکرات وقت در امریکا، جبهه ملی دوم را در سال ۳۹ تاسیس کرده بودند[۱۴]، اما دانشجویان طرفدار جبهه ملی تفاوت چندانی بین این نخست وزیر و دیگران نمی دیدند و همینم موجب اختلاف آنان با سران تشکیلات شد. در دوران حکومت پهلوی چندین بار دانشگاه (و به طور ویژه دانشگاه تهران) مورد حمله قرار گرفت. علاوه بر ۱۶ آذر ۳۲ و ۱۳ آبان ۵۷، که به وفور از آن سخن گفته شده، در اول بهمن ۱۳۴۰ هم دانشگاه تهران مورد حمله وحشیانه ای واقع شد که موجبات اعتراض شدید دانشجویان طرفدار جبهه ملی را فراهم آورد. در آن سال به دستور محمد درخشش وزیر فرهنگ دولت امینی، حدود ۱۵ تن از دانش آموزان به جرم ارتباط با سازمان جوانان جبهه ملی اخراج شدند و متعاقب آن کمک هزینه تحصیلی دانشجویان سال اول دانشسرای عالی نیز قطع شد و دانشجویان را بر آن داشت تظاهراتی را در اول بهمن ماه تدارک ببینند. این تظاهرات با سرکوب شدید نیروهای انتظامی مواجه شد و پس از گزارش ساواک مبنی بر اسائه ادب به مجسمه شاه، واحدهای چترباز و کماندوهای ارتش هم وارد عمل شدند که منجر به مجروح شدن ۶۰۰ دانشجو و وارد آمدن خسارات فراوان به دانشگاه شد. اگرچه دانشجویان و گروههای سیاسی، نخست وزیر امینی را در این جریان مقصر دانسته و مورد هجمه قرار دادند[۱۵]، اما به نظر میرسد این اتفاق بخشی از توطئه نظامیان در راستای اهداف شاه برای بدنام کردن نخست وزیر میانه روی خود و کنار زدن وی بوده باشد.
دهه چهل؛ افول گفتمان ملی گرایی، ظهور اسلامگرایی و چپ رادیکال
دهه ۴۰ برای جریان دانشجویی مسلمان دهه رشد نرم افزاری و فکری به حساب میآمد در این دهه مبارزات دانشجویان دارای چند ویژگی شاخص و بارز بود:
۱- تنوع گروهها و گرایش های سیاسی و اعتقادی
۲- تاثیر پذیری و ارتباط مستقیم با جنبش سیاسی و مبارزاتی موجود در جامعه
۳- ضدیت و مخالفت بنیادین با رژیم و سرسپردگی به آمریکا
۴- موازنه تحصیل با مبارزه در اندیشه و عمل دانشجویان
یکی از رویدادهای مهم در ابتدای این دهه را باید در سال ۱۳۴۲ دنبال کرد، سالی که نه تنها در جریان دانشجویی بلکه در تاریخ انقلاب اسلامی ایران وقایع مهم و تاثیرگذاری را در خود جای داده است و این خود اثبات کننده این مهم میباشد که بدنه جریان دانشجویی با بدنه جامعه در یک مسیر قرار گرفته بوده است. در وقایع ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ یکی از گروههای فعال و مهم در مبارزه، اقدام دانشجویان بود. دانشجویان دانشگاه تهران به سرعت نسبت به دستگیری امام خمینی (ره) واکنش نشان دادند. بعضی از دانشجویان با سخنرانی و تشویق سایر دانشجویان اقدام به راهپیمایی و تظاهرات در محوطه دانشگاه کردند و ضمن حمل تراکت بزرگی که خبر از دستگیری آیت الله خمینی میداد با دادن شعارهای ضد حکومتی در صدد راهپیمایی به طرف بازار تهران و حمایت از بازاریان در مبارزه علیه حکومت شدند. بسیاری از دانشجویان در خیابان های اطراف دانشگاه اجتماع کردند که تعداد زیادی از آنها توسط پلیس دستگیر شدند. در ادامه تظاهرات، دانشجویان با قطع سیمهای تلفن دانشگاه و با سر دادن شعارهایی پلاکاردهایی از پارچه تهیه و بر سر در دانشگاه نصب کردند. دانشجویان با تکثیر و توزیع نوار سخنرانی روز عاشورای امام فعالیت خود را در کوی دانشگاه گسترش دادند که منجر به دستگیری و زندانی شدن گروهی از دانشجویان شد و آنان با تجمع خود دانشکده های مختلف را به تعطیلی کشاندند به طوری که پلیس به سختی توانست تظاهرات را سرکوب کند.[۱۶]
دانشجویان دانشسرای عالی تهران و دانشگاه پلی تکنیک نیز ضمن تجمع و دادن شعارهایی علیه شاه مردم را به شرکت در تظاهرات ترغیب کردند. پانزده خرداد موضوعی بود که دانشجویان در سالهای بعد به مناسبت بزرگداشت این روز به تظاهرات، تجمعات، اعتصاب و … اقدام می کردند. آنان در سال ۱۳۴۶ به هنگام مرگ مشکوک غلامرضا تختی، در سال ۱۳۴۸، در مخالفت به افزایش قیمت بلیت اتوبوس حضور خود را در صحنه به نمایش گذاشتند.[۱۷] مرگ مشکوک تختی نخستین حادثه ای این نوع نبود، اما نقش مهمی در سرعت گرفتن مبارزات داشت، تاجاییکه مبارزان با عقاید گوناگون حوادث مشابه را بهانه ای برای بدنامی هرچه بیشتر شاه قرار داده و حداکثر استفاده تبلیغاتی را از آن بردند. مشابه همین مانورها روی مرگ صمد بهرنگی، نویسنده چپگرا هم داده شد، علیرغم آنکه معلوم شد او خود در رودخانه ارس غرق شده است.
از اواخر دهه ۱۳۴۰ فعالیت دانشجویان بیشتر سیاسی بود و فعالیتهای صنفی نیز رنگ سیاسی به خود گرفت. درخواست های دانشجویان از امکانات آموزشی و رفاهی به مسائل سیاسی تغییر کرد و شعارهای ساده جای خود را به شعارهای آزادی زندانیان سیاسی، مرگ بر شاه، اتحاد، مبارزه …” بر روی دیوار دانشکدههای ادبیات حقوق داد.[۱۸]
با رشد کمی و کیفی مبارزات دانشجویی از اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه با دو حرکت همسو مواجه هستیم: “حرکت اول جنبش مسلحانه که از سال ۵۰ علنی شد و در معرض قضاوت افکار قرار گرفت. دانشگاهها محل جذب نیرو برای جنبش های مسلحانه بودند و یک تحول بسیار عمیق کیفی در حرکتهای دانشجویی به وجود آمد. حرکت دوم مربوط به انقلاب فرهنگی بود که بسیاری از اندیشمندان اسلامی با تکیه بر امکانات بالقوه دانشجویی راهی نو پیش روی جوانان گشودند. از جمله دکتر شریعتی، آیت الله مطهری، آیت الله طالقانی و … با تأسیس کانونهای فکری مانند حسینیه ارشاد تلاشهای گستردهای را جهت پیریزی بیداری اسلامی آغاز کردند. در مقابل، حکومت نیز دست به اقداماتی نظیر: ایجاد سرگرمی، تفریح، ترتیب دادن کلوپهای رقص و موسیقی و … زد.[۱۹]
دهه پنجاه: سقوط چپ گرایان و غلبه گفتمان دینی
دهه پنجاه اوج کنشهای رادیکال و مسلحانه بود، که با اعدام سران مجاهدین خلق در سال ۵۱ آغاز شد. کنشهای مسلحانه شهری و جنگل، تاثیر خود را بر دانشگاه هم گذاشته و دانشجویان را هم به این روشها متمایل کرده بود. به طوریکه پلیس رژیم کمتر کنش اعتراض آمیزی را تحمل میکرد. یکی از این اعتراضات که در تاریخ مبارزات دانشجویی تأثیر به سزایی گذاشت، واقعه ۵ و ۶ اسفند ۱۳۵۱ دانشگاه تبریز بود که درخواست صنفی دانشجویان با دخالت پلیس تبدیل به اعتصاب شد و بسیاری از دانشجویان زخمی شدند و دهها تن روانه زندان گشتند. مهمترین عامل این حرکت مخالفت با ریاست دانشکده فنی قید شده است.[۲۰]
از حدود سالهای ۱۳۵۱ و ۱۳۵۲ طیف نیروهای مذهبی در جنبش دانشجویی رو به افزایش میگذارد، به گونهای که در سال ۱۳۵۳ دیگر نیروهای مذهبی به یک وزنه مستقل و قابلتوجه در جنبش دانشجویی تبدیل شده بودند. در سالهای نیمه اول دهه پنجاه، بخشی از چهرههای معروف و اهل نظر روحانیت مبارز و انقلابی (افرادی مثل: استاد مطهری، شهید مفتح، شهید بهشتی، مرحوم علامه جعفری و …) ارتباطی پیوسته و مستمر با جنبش دانشجویی برقرار کردند؛ اما در این سالها نفوذ جریان فکری متمایل به تفسیر التقاطی مارکسیستی از اسلام (که به لحاظ تئوریک و متدولوژی فاقد کمترین پشتوانه و سامان فکری بود اما به دلیل در پیش گرفتن رویکرد عملیات نظامی شبهچریکی در تهران و معدودی از شهرهای دیگر، در میان جنبش دانشجویی صاحب پایگاه و اتوریته گردیده بود) در میان دانشجویان از نفوذ بیشتری برخوردار بود. [۲۱]
در پاسخ به چرایی رشد سریع این گرایش، تحلیلهای متنوع و متعددی میتوان ارائه نمود. الویه روا ایران شناس فرانسوی چرایی گرایش جوانان و دانشجویان و جنبش دانشجویی آنان به اسلام گرایی به طور عام و به شخص امام خمینی به طور خاص را در این می بیند که آنان در اسلام گرایی و امام خمینی سنتزی را می یافتند که در جست وجویش بودند، راهی بین رادیکالیسم سیاسی و ایمان دینی، آن چه که نه در نزد آیت الله های معتبر و صاحب نامی همچون آیت الله خویی یافت می شد و نه در نزد گرو ه های افراطی چپ که در عین فعال بودن زیاد، بسیار هم جزمگرا بودند.[۲۲]
هر چند که این روند همزمان با اوجگیری انقلاب اسلامی مردم ایران و آشکار شدن رهبری پرفروغ حضرت امام خمینی (ره) از اساس دگرگون گردیده و روحانیت پیرو حضرت امام (ره) بر کل نیروهای مذهبی و نیز تمامیت جنبش دانشجویی (که در سالهای ۵۶ و ۵۷ دیگر به خیل عظیم مردمی پیوسته بود) سرکردگی و هژمونی تام و تمام پیدا کرد. اما در مقطع مورد نظر یعنی سالهای نیمة اول دهة پنجاه، گرایش مارکسیستی همچنان به عنوان یک گرایش نیرومند حضور داشت و دانشگاه از طرف مارکسیستها و به ویژه عوامل رژیم شاه و ساواک به کانون نظری و علمی ترویج سکولاریسم بدل گردیده بود. در این میان به ویژه سیاست خاص رژیم شاه برای اشاعه رسم اباحه و فساد و ساختن سالنهای رقص در دانشگاهها و ترویج غریزهگرایی صرف در میان دانشجویان قابل ذکر است.[۲۳]
از اواسط سال ۱۳۵۲ و به موازات قدرت گرفتن تدریجی نیروهای مذهبی در دانشگاه، تلاشهایی از طرف این دانشجویان جهت مقابله فیزیکی با مظاهر فساد و اشاعهدهندگان رسم فحشا و منکر در فضاهای دانشگاهی صورت گرفت. به عنوان نمونه میتوان به تذکر لسانی و سپس درگیری فیزیکی برخی دانشجویان طیف مذهبی آن روز در کافهتریای دانشکده علوم دانشگاه تاریخ با چند جوان بیمبالات در تاریخ ۲۸/۹/۵۲ اشاره کرد. نظیر این واقعه در تبریز هم پیش آمده بود. در دانشگاه تبریز در نیمسال اول تحصیلی ۱۳۵۵ – ۱۳۵۴ جمعی از دانشجویان مبادرت به تشکیل یک گروه ضربت برای مقابله با برخی مظاهر فساد و یا عوامل ترویج رسم اباحه نموده بودند. در اینگونه موارد، ساواک به شدت با دانشجویان مسلمان معترض به فساد و بیبندوباری برخورد میکرد و مدیریت دانشگاه نیز به شدت از ترویج بیمبادلاتی و بیبندوباری حمایت مینمود. دانشجویان معترض به ساواک احضار گردیده و مورد بازجویی و یا آزارهای جسمانی و روانی قرار میگرفتند.[۲۴]
اما در پاسخ به این اباحه گری ها، واکنشهایی از میان دختران مبارز نیز دیده میشد. در دهه سالهای ۱۹۷۰ میلادی، در بین تعدادی از خانمهای دانشجو تمایلی در جهت بازگشت به چادر یا پوشیدن لباس به سبک جدید که عبارت بود از یک روسری عریض که موها و پیشانی را میپوشانید و یک مانتوی بلند تا پایین زانو و شلوارهای گشاد که غالبا به رنگهای ساده بودند، بوجود آمد. بعضی از دانشجویانی که این لباس جدید و یا چادر را بر تن میکردند، واقعا مسلمان بودند و بقیه نیز این کما را به عنوان اعتراض علیه رژیم شاه انجام میدادند. این یعنی غلبه تدریجی گفتمان اسلامگرایی بر جنبش دانشجویی ایران.[۲۵]
در سالهای مورد بررسی، جنبش دانشجویی به طور کلی گرفتار یک رکود نسبی گردیده بود، هرچند که در مواردی به ویژه در مناسبتهای حماسی سیاسی – مذهبی نظیر سالروز قیام پانزده خرداد، رویکردهای اعتراضیای از سوی دانشجویان ظاهر میگردید که یکی از آنها تظاهرات مستقل دانشجویان مذهبی در بزرگداشت خاطرة قیام حماسی پانزده خرداد بود که در سال ۱۳۵۳ برگزار گردید. در سال ۵۴ و پس از تغییر ایدئولوژی “مجاهدین خلق” آن زمان، از اسلام التقاطی منافقانه به مارکسیسم علنی و صریح، بخشی از نیروهای مذهبی دستخوش سرگردانی شدند. رژیم شاه هم در پی بالارفتن قیمت نفت و فعال شدن رویکرد ویرانگر اقتصاد مصرفی و مسرفانه در جامعه و خاطر جمعی از حمایتهای مستمر دولت آمریکا (که در این سالها رسماً رژیم شاه را به عنوان ژاندارم حامی منافع آمریکا در منطقة خاورمیانه مینامید) و نیز ضرباتی که ساواک و دستگاه شکنجة وحشیانه رژیم به جنبشهای چریکی مارکسیستی و التقاطی وارد ساخت، دیگر احساس پیروی و قدرت میکرد، سپس از موضعی تماماً مستبدانه و ظالمانه در اسفند سال ۱۳۵۳ برقراری دیکتاتوری مطلقة شبهفاشیستی بر محور حزب تمامیتگرای “رستاخیز” و ایدئولوژی ناسیونالیسم باستانگرایِ شووینیستی را رسماً اعلام نمود و شاه هم، همة مردم را موظف به عضویت در “حزب رستاخیز” سخت و اعلام کرد هر کس با او مخالف است حق ندارد در کشور ایران زندگی کند. شدت گرفتن جو اختناق و سرکوبی تام و تمام رژیم شاه در مبارزه با مقاومتهای مردمی، جنبش دانشجویی را در سال ۱۳۵۴ با افول و رکود روبرو ساخت. شاه سرمست از باده استبداد شیطانی مطلقه خود، در پایان سال ۱۳۵۴ و در ادامه روند اسلامستیزی ویرانگر خود، تاریخ رسمی کشور را از “هجری شمسی” به تاریخ موهوم و ناسیونال – شووینیستی “شاهنشاهی” تغییر داد و به خیال خود گامی بلند در مسیر بسط سکولاریسم در ایران برداشت. این اقدام رژیم موجب نارضایی گروههای وسیعی از مردم و طلاب گردید و حتی حضرت آیتالله العظمی گلپایگانی “رحمهاللهعلیه” در نامهای که به تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۵۴ برای رؤسای “مجلس سنا” و “مجلس شورای ملی” آن زمان فرستادند نسبت به آن اعتراض کردند.[۲۶]
از پدیدههای مهم و قابل تأملی که از اواخر سال ۵۴ و اوایل سال ۵۵ روند رو به گسترش و نقش تأثیرگذاری پیدا کرد، یکی شکلگیری هیأتهای مذهبی خانگی با حضور دانشجویان به عنوان هستههای مبارزاتی و تربیت فکری و عاطفی بود و دیگری (به ویژه از اواخر سال ۱۳۵۵ و اوایل ۱۳۵۶) افزایش تعداد دخترانی بود که با روسری و حجاب اسلامی در دانشگاه تردد میکردند و رفتار با وقار و لباس عفاف آنها به پرچم مبارزه دانشجویان مذهبی با رژیم شاه و سکولاریسم و آتهئیسم (لامذهبی) آشکار آن بدل گردیده بود. از اواسط سال ۱۳۵۵ و همزمان با افزایش اقتدار و نفوذ روحانیت در جامعه، بر میزان تأثیرگذاری روحانیون در سخنرانیها و فضاهای دانشگاهی نیز افزوده شد و تشکیل نماز جماعتهای دانشگاهی سیمایی جدید از فضای مبارزة دینی و آرمانی علیه رژیم شاه را در دانشگاهها رقم میزد، تا اینکه دانشگاه در سال ۱۳۵۷ به قلب تپنده مبارزه علیه رژیم طاغوت تبدیل شد و جنبش دانشجویی تبدیل به جنبشی اجتماعی با آرمان های بزرگ شد.
با تغییر سیاستهای محمدرضا شاه بعد از به روی کار آمدن کارتر از حزب دموکرات آمریکا، شدت سانسور کاهش یافت و در زندانها به روی هیأتهای بینالمللی گشوده و سرکوب محدودتر شد. به دنبال این تحولات به عمر ۱۲ ساله دولت هویدا خاتمه داده و یک تکنوکرات تحصیلکرده آمریکا (جمشید آموزگار) مأمور تشکیل کابینه گشت. در چنین فضایی فعالیت دانشجویان نیز شکل تازهای به خود گرفت و دانشجویان در مبارزه با هدف سرنگونی حکومت علاوه بر شعارنویسی، تجمع، اعتراض، اعتصاب و حمله به مأموران گارد، تظاهرات را به خیابانهای اطراف دانشگاه کشانده و شکل تازهای به روند مبارزه دادند.[۲۷]
در این شرایط سران جبهه ملی، فضا را برای حضور مجدد و البته محدود مناسب دیدند و جبهه ملی چهارم را تشکیل دادند. با این حال کار از اختیار ملی گرایان و حتی چپ گرایان خارج شده بود و دیگر تفکر مذهبی به تنهایی، نهضت را راهبری میکرد، در نتیجه آنان نیز لازم دیدند تا با حضور در پاریس و دیدار با امام، همراهی خویش را با نهضت یادآور شوند. موضوعی که در این میان، سقوط رژیم را سرعت بیشتری بخشید، چند واقعه پی در پی شامل مرگ مشکوک دکتر شریعتی در لندن و حاج مصطفی خمینی در نجف بود که ایندو حادثه به همراه انتشار مقاله توهین آمیز به امام، و تبعات آن در شهرهای مختلف، کار شاه را به یک باره تمام کرد.
بدین ترتیب، سال تحصیلی ۵۶-۵۷ برای دانشجویان با بحث در مورد مرگ دکتر شریعتی آغاز شد و به همین دلیل دانشگاهها محل برگزاری حادترین افشاگریها از طریق برپایی نمایشگاهها، سخنرانیها، کنفرانسها و آموزشهای سیاسی بود. دانشجویان ضمن برگزاری مراسم شعرخوانی، سخنرانی توسط کانون نویسندگان ایران همسو با رخدادهای سیاسی روز به مبارزه خود ادامه دادند. مانند صدور بیانیه و تحصن به مناسبت سالگرد وقایع مختلف، گسترش مجالس یادبود، ختم برای درگذشت نابهنگام دکتر شریعتی، حاج آقا مصطفی خمینی، عکس العمل به انتشار مقاله توهین آمیز نسبت به امام(ره) در روزنامه اطلاعات به امضای رشیدی مطلق، قیام ۱۹ دی قم و ۲۹ بهمن تبریز.[۲۸] و همین مسائل بود که به پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۵۷ انجامید.
نتیجه
نقش دانشگاه و جنبش دانشجویی مسلمان، در انقلاب به قدری مهم بود که شعار “دانشگاه، سنگر آزادی” در دوران انقلاب بر سر زبانها افتاده بود. تا جاییکه روحانیت مبارز از میان صدها مسجد کوچک و بزرگی که در تهران وجود داشت، مسجد دانشگاه تهران را بری تحصن خود برگزیدند و حضرت امام که قرار بود در روز ورودشان و در مسیر حرکت به سمت بهشت زهرا، در جلوی دانشگاه تهران، سخنرانی کوتاهی به واسطه نقش و جایگاه دانشگاه در مبارزه علیه رژیم ایراد نمایند که این سخنرانی یادبودگونه به دلیل تراکم و هجوم جمعیت عملا غیر ممکن گردید. و در کمتر اعلامیه یا سیخنرانی رهبر انقلاب بود که دانشگاه مورد تمجید و تفقد قرار نگیرد. [۲۹] با این تفاسیر می توان گفت، جنبش دانشجویی در ایران از سال ۱۳۲۰ تا پیروزی انقلاب اسلامی تحت تاثیر سه جریان فکری چپ، اسلامگرا و لیبرال بوده است که ویژگی مشخصه جامعه سیاسی آن استبداد و استعمار می باشد. لکن دانشگاه در سال ۱۳۵۷ به قلب تپنده مبارزه [اسلامی] علیه رژیم طاغوت تبدیل شد و جنبش دانشجویی تبدیل به جنبشی اجتماعی [اسلامی] با آرمان های بزرگ گردید.[۳۰]
[۱] _ دانشگاه و انقلاب، صادق زیباکلام، نشر روزنه.
[۲] _ یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و ابراهیم فتاحی، تهران: نشر نی.
[۳] _ کیوان باژن، خصلت تودهای جنبش دانشجویی، مندرج در سایت ecaep4ruoj.com.
[4]_ البته بنوعی اسلامگرایی رادیکال و مسلحانه هم در قالب جریاناتی همچون “حزب ملل اسلامی” و “حزب الله” بوجود آمد که در دانشگاهها نفوذی نداشت و در واقع بخش چریکی مبارزات مردمی پس از خرداد ۱۳۴۲ بود.
[۵] _ جنبش دانشجویی در ایران از تأسیس دانشگاه تا پیروزی انقلاب اسلامی، علیرضا کریمیان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
[۶] _ جنبش دانشجویی ایران از دیروز تا امروز، شهریار زرشناس.
[۷] _ به سوی موج چهارم، محمدباقر خرمشاد.
[۸] _ دانشجو، شماره ۷، اسفند ۱۳۲۹٫ به نقل از کتاب سازمان دانشجویان دانشگاه تهران، حسن ضیاء ظریفی، نشر و پژوهش شیرازه.
[۹] _ جنبش دانشجویی ایران از دیروز تا امروز.
[۱۰] _ به سوی موج چهارم.
[۱۱] _ جنبش دانشجویی ایران از دیروز تا امروز.
[۱۲] _ به سوی موج چهارم.
[۱۳] _ همان.
[۱۴] _ اصولا جبهه ملی همواره در حالت واکنش به خارج از ایران قرار داشته و منتظر بوده است تا فرجی از سمت امریکا حاصل شود و در این بستر آزادی نسبی، دوباره خود را نشان دهد. هر چند که در هر بار اعلام حضور، تشتت موجود در آن مانع از فعالیت شده و خیلی زود از بین رفته است.
[۱۵] _ کنفدراسیون، افشین متین.
[۱۶] _ تحلیلی جامعهشناختی تاریخی از جنبش دانشجویی ایران، مرتضی شیرودی، سایت باشگاه اندیشه.
[۱۷] _ همان.
[۱۸] _ تحلیلی جامعهشناختی تاریخی از جنبش دانشجویی ایران.
[۱۹] _ همان.
[۲۰] _ همان.
[۲۱] _ جنبش دانشجویی ایران از دیروز تا امروز.
[۲۲] _ به سوی موج چهارم.
[۲۳] _ جنبش دانشجویی ایران از دیروز تا امروز.
[۲۴] _ جنبش دانشجویی ایران از دیروز تا امروز.
[۲۵] _ به سوی موج چهارم.
[۲۶] _ همان.
[۲۷] _ تحلیلی جامعه شناختی تاریخی از جنبش دانشجویی ایران.
[۲۸] _ همان.
[۲۹] _ دانشگاه و انقلاب، صادق زیباکلام.
[۳۰] _ تحلیلی جامعه شناختی تاریخی از جنبش دانشجویی ایران.
:::::