خاتمیِ عینی در برابر خاتمیِ ذهنی
تناقض از خاتمی نیست، از دشمنان خاتمی است. تناقض میان خاتمی واقعی و خاتمی القایی است. تفاوت میان خاتمیِ واقعاً موجود و خاتمیِ ساخته پرداخته رسانههای اصولگرا. خاتمیِ عینیِ اصلاحطلبان معتدل و خاتمیِ ذهنیِ اصولگرایان و اصلاحطلبان افراطی. خاتمیِ ذهنیِ اصولگرایان؛ در تعابیر دو کلمهای خلاصه میشود؛ از قبیل «اصلاحطلب سکولار» و «سران فتنه».
مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام) – سید امین طباطبایی: انتشار صوت و و متن یک سخنرانی از آقای خاتمی در رسانهها، بار دیگری جنجال آفرین شده است. این بار رسانههای اصولگرا که همچنان از اطلاق عنوان “رئیس جمهور اسبق” به ایشان اکراه دارند، سخنرانی مربوط به دیدار با برخی از جوانان در سال گذشته را منتشر کردهاند که در این سخنان، ایشان تأکید میکند در انتخابات ۸۸ تقلبی صورت نگرفته است.
به نظر میرسد این سخنرانی از همان زمان در اختیار نهادهای خاص و خبرگزاریهای وابسته به ایشان بوده اما دست اندرکاران آن صلاح ندانستهاند که آن را منتشر کنند چرا که این سخنرانی تصویری متفاوت از آنچه آنان در ایام ماقبل انتخابات از آقای خاتمی ارائه میکردند، به نمایش میگذارد. به عنوان مثال؛ ایشان در این نشست با اشاره به اینکه پس از انتخابات ۸۸ نسبت به رفتارها و شعارها واکنش نشان داده است، گفتهاند:
«من نسبت به شعارها موضع گرفتم، راجع به جمهوری اسلامی، راجع به اهانت به حضرت اباعبدالله موضع گرفتم. من موضع گرفتهام و همیشه هم گرفتهام. البته شاید توقع این بوده که بیشتر موضع بگیرم.»
آقای خاتمی در این نشست به چگونگی حضور خود در انتخابات ۷۶ اشاره کرده و با اشاره به سوءاستفاده افراد و جریانات سیاسی از فضای باز سیاسی دوران اصلاحات گفتهاند:
«ببینید وقتی فضا یک خورده باز شد هرکسی یک ادعایی میکند، بنده بدبخت بیچاره هم آمدهام سر کار و حرفهایی که نتایج آن ممکن است مشترک باشد و مبانی آن کاملاً مختلف است، صحبت کرده هرکسی میآید یک حرفهایی میزند و من باید تاوان به حسین شریعتمداری بدهم که بله شما گفتید که علیه خدا هم میتوان تظاهرات کرد، این را اصغرزاده گفته به من چه؟ یا شما گفتید امام خمینی به موزه تاریخ سپرده شود، آن را گنجی گفت، من با گنجی اختلاف نظر داشتم. یا اینکه در عاشورا علیه امام حسین شعار دادند، خوب غلط کردند، این را چرا به حساب من میگذارید؟ شاید ما نقصمان این بود که روشنتر مطالب خود را نگفتیم.»
حجتالاسلام خاتمی همچنین در این نشست به بررسی سیر شکلگیری جریان اصلاحات در ایران پرداخته و افزودهاند:
«اتفاقاً یکی از مشکلات اینکه اصلاحات که ریشه عظیم و عمیق دارد تعاریف گوناگونی از آن شده است، اما یک جریان اجتماعی است، ۱۵۰ سال سابقه دارد که اوج آن در انقلاب اسلامی ایران بود و آن را من اصلاحات میدانم و من خودم را وابسته به آن میدانم. میدانید که من تا زمان انتخابات اصلاً عنوان اصلاحات را به کار نبردم، جامعه مدنی را گفتم، آزادی گفتم، دموکراسی دینی را گفتم که البته الآن اصلاحش میکنم و خیلی از آنها بهصورت گفتمان رایج شده است.»
درک اینکه انتشار این مطلب در مقطع فعلی با چه هدفی صورت گرفته، چندان دشوار نیست. نخست آنکه؛ در شرایطی که موضوع رفع حصر آقایان کروبی و موسوی از سوی برخی رسانهها، گروهها و چهرهها مطرح میشود و از سوی مقابل گروهی بر محاکمه ایشان پای میفشارند (که البته از منظر عقلانی و حقوقی، مانعهالجمع نیست و خواسته ما نیز، رفع حصر در عین محاکمه آشکار و عادلانه طرفین مقصر در حوادث سال ۸۸ است) طرح مواضع آقای خاتمی بر علیه موضوع تقلب – که موضوع اصلی مناقشات سال ۸۸ به واسطه اعتراض خارج از روند قانونی آقایان موسوی و کروبی بوده – تنها برای ایجاد اختلاف در آن جبهه است. دوم؛ دولت جدید، خود را وامدار آن جبهه میداند (چنانچه کابینهاش را نیز عموما از میان آنان برگزیده است) و لذا اگر نتواند در زمینه رفع حصر کاری صورت دهد، عملا از جانب ایشان به خیانت و ناکارآمدی متهم خواهد شد. تلاش افراطیون هم در راستای کارشکنی در مسیر دولت و القای ناکارآمدی آن در زمینههای مختلف است (البته ما نیز معتقدیم نباید از وظیفه انتقاد به این دولت کوتاه آمد، اما توجه داریم که در زمین بازی گروههای مخالف آن نیز نقش آفرینی نکنیم.)
هدف سوم (که در وافع هدف اولیه آنهاست و موضوع نقد ما)؛ القای این باورست که خاتمی به عنوان یکی از «سران فتنه»، از مواضع نخست خود عقب نشینی کرده و سرانجام شخص خاتمی به حقانیت نظام (عوامل آن و عوامل دولت گذشته) در برابر بطلان خود و همفکرانش اعتراف کرده است.
البته این مسئله زمانی معنا خواهد داشت که بپذیریم خاتمی پیشتر موضع متفاوتی داشته که موضع اخیر متفاوت با آن و در حکم عقب نشینی از آن است. واقعیت امر اما چیز دیگری است. اولا؛ آقای خاتمی هیچ گاه از تقلب دفاع نکرده بود (همچنانکه در همین سخنرانی که البته مربوط به یک سال قبل است، به نظرات پیشین خود اشاره میکند و موارد تفاوت آراء خود با افراطیون اصلاحات را در دوران ریاست جمهوریش را هم به عنوان شاهد مثال میآورد). دوما؛ امروز هم صراحتا اعلام میکند که اعتقاد به تقلب نداشته است(اصل بر برائت است، و هیچ دلیل محکمه پسندی برای ایراد اتهام به آقای خاتمی بهواسطه دفاع از شبهه تقلب وجود ندارد). سوما؛ آقای خاتمی عملا با شرکت در دو انتخابات مجلس نهم و ریاست جمهوری یازدهم بر صحت کلی فرایند انتخابات در ایران و نهادینه شدن ساختار مردمسالاری صحه گذاشته است (که البته اشکالات مترتب بر آن از قبیل حاکمیت سلایق شخصی و جناحی بهواسطه اعمال نظارت استصوابی شورای نگهبان غیرقابل انکار است و از مهمترین خواستههای آقای خاتمی و همراهانش چه در زمانی که عنوان «جناح چپ» و «خط امام» داشتند و چه بعدها که «دوم خرداد» و «اصلاحطلب»، اصلاح تفاسیر به رأی شورای نگهبان و نظارت استصوابی بوده و هست.)
پس اشکال و تناقض از کجاست؟ تناقض از خاتمی نیست، از دشمنان خاتمی است. تناقض میان خاتمی واقعی و خاتمی القایی است. تفاوت میان خاتمیِ واقعاً موجود و خاتمیِ ساخته پرداخته رسانههای اصولگرا. خاتمیِ عینیِ اصلاحطلبان معتدل و خاتمیِ ذهنیِ اصولگرایان و اصلاحطلبان افراطی. خاتمیِ ذهنیِ اصولگرایان؛ در تعابیر دو کلمهای خلاصه میشود؛ از قبیل «اصلاحطلب سکولار» و «سران فتنه». اما خاتمیِ عینی اصلاحطلبان؛ یک سید روحانی (تلفیقی از بقایای محافظهکاری ذاتی روحانیون و رادیکالیسم روحانیون چپ مذهبی)، یزدی (با سنت محافظهکاری یزدیها)، تحصیلکرده فلسفه در دانشگاه اصفهان (با لایههایی از تفکرات روشنفکری در ظاهر و باطن که مناسبات دقیقی با تفکر مکتبی ندارد)، اصلاحطلب (با تعریف خودش که در همین سخنرانی هم بیان میکند) و البته رئیس جمهور اسبق کشورمان (که تبعا محافظهکاری شخصیت حقوقی مسئولان حال و گذشته را حتی در لابلای موضعگیری های حقیقی هم در بر میگیرد) که مورد فشار دو قطب افراطی سیاسی کشور است.
افراطیون اصلاحات زمانی از وی موضع گیری آشکار به نفع موسوی و کروبی را میطلبیدند که وی با استنکاف از این موضع، نهایتا در انتخابات مجلس نهم نیز شرکت کرد. فلذا مورد هجمه شدید آنان قرار گرفت، آنهم در شرایطی که منتقدان اصولگرای وی، از او به جهت این فداکاری سیاسی (یا هر عنوانی از قبیل انجام وظیفه شرعی و…) هرگز قدردانی نکرده و نه تنها او را در مقابل افراطیون اصلاحات تنها گذاشتند که بر کینهتوزی خود پایداری ورزیدند که: سرانجام خاتمی هم عقبنشینی کرد، یکی از سران فتنه به شکست برنامه براندازی شان اعتراف کرد، فتنهگران تسلیم انتخابات شدند و…
بنابراین؛ متقابلا افراطیون اصولگرا هم زمانی آرام میگیرند که خاتمی هم مثل بسیاری دیگر، آشکارا و یکباره در یک سخنرانی همه مسائل از امام و اسلام گرفته تا انقلاب و ولایت فقیه و شخص رهبری را با تعابیر تند و موهن زیر سوال ببرد و پس از تحمل چند سال حبس، از کشور گریخته، پس از دریافت چند جایزه صلاح و حقوق بشر از منابع خارجی، تبعه یکی از آن کشورها شده و در کسوت یک ضدانقلاب خارجنشین به فعالیت بپردازد. تنها در این صورت است که فرضیات آنها درباره باطن خائنانه خاتمی (همچون دیگر اصلاحطلبان) اثبات میشود و لذا تا تحقق کامل آن فرضیه از پای نخواهند نشست. برای آنان اثبات فرضیات ذهنیشان اهمیت و ارزش دارد نه درک واقعیتهای عینی، چه برسد به جذب حداکثری و دفع حداقلی نیروهای این نظام (که عملا تحتالشعاع نظریه رادیکال «خالصسازی نظام از خواص مردود و ساکت فتنه» قرار گرفته و به بهانه کثرت رویشها، به تمام ریزشهای احتمالی بیتوجهی میکنند.)
البته این مطلب در دفاع از آقای خاتمی نیست و اشکالات متعددی را بر وی مترتب میداند، اما مسلماً خاتمی آنگونه که اصولگرایان افراطی میگویند نیست. پذیرش فرضیات متأثر از توهم توطئه آنان، عملا ورود به بازی خطرناکی است که با حذف کامل منتقدانشان تحت لوای تعابیری از قبیل بی بصیرت، ضدولایت فقیه، فتنهگر، برانداز، سکولار و… ختم میشود (و حتی با تصفیه درونی خود اصولگرایان هم ادامه مییابد) که تبعا ما نیز که خود را «خط امامی» و «چپ مکتبی» میدانیم، بخش کوچکی از این فرایند تصفیه سیاسی خواهیم بود. درک همین سرنوشت محتمل، ما را به ارزیابی انتقادی از مواضع اصولگرایان در قبال اصلاحطلبان و شخص آقای خاتمی وا میدارد وگرنه رشتههای ارتباط تئوریک و پراتیک میان ما «خط امامیها» و «اصلاحطلبان»، مدتهاست که کاملا گسسته است. میان ما نه علایق مشترک چندانی وجود دارد و نه اساسا منافع سیاسی و مادی خاصی از کنشهای ایدئولوژیک و انقلابیمان دنبال میکنیم که به اشتراک عمل سیاسی با یک طیف سیاسی (همچون اصلاحطلبان) وادار شویم.
اما؛ خلاصه سخن آنکه خاتمی در میان دافعه خواستههای افراطی این دو قطب به گروگان گرفته شده و هر اقدامی انجام دهد مورد لعن و نفرین یک یا هر دو گروه مذکور قرار خواهد گرفت. فلذا همچون «یهودی سرگردان» تا پایان عمر، «باید بکشد عذاب تنهایی را». علت ماجرا هم تناقض میان خاتمیِ عینی و خاتمیِ ذهنی است. اصولگرایان از خاتمی یک فتنه گر ساختهاند که اگرچه شخصا در تظاهرات خیابانی ۸۸ شرک نداشته اما همچون آقای موسوی خوئینیها، «مرد خاکستری» و عامل پشت پرده آن حوادث بوده است. شواهد اثبات این مسئله هم نهایتا چند عکس منتشر شده از خاتمی، موسوی خوئینیها و سید حسن خمینی در مجالس عروسی خانوادههای اصلاحطلب در کنار آقایان کروبی و موسوی است. یا تصاویر دید و بازدید خاتمی با خانواده برخی اصلاحطلبان محکوم به زندان در دادگاه حوادث ۸۸٫ این حداکثر شواهد آقایان برای اثبات فتنهگری خاتمی است وگرنه هیچ سخنرانی از خاتمی به نفع تقلب وجود ندارد، بلکه سخنرانیهای موجود (و از جمله نوار اخیرا منتشر شده) بر علیه تقلب است. وقتی خاتمی چند ماه بعد از شرکت در انتخابات مجلس (که همفکرانش مشارکت و موفقیتی در آن نداشتهاند) و چند ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری (که برخی جریانات و نهادهای خاص، خود او را از شرکت در آن به عنوان نامرد انتخاباتی بازداشتند) علیه تقلب، اقدامات منتسب به فتنهگران و اقدامات پیشین افراطیون اصلاحات موضع میگیرد، دلیلی برای تردید در موضع سازنده وی وجود ندارد.
اگر قائل به عقلانیت و اخلاق هستیم باید پیشفرض ها و دشمنیها را کنار گذاشته، افراد را آنچنان که هستند بپذیریم و درک کنیم نه آنچه که به منافع ما نزدیکتر است. سید محمد خاتمی را نیز باید آنگونه که سخن میگوید و عمل میکند پذیرفت و از مواضع منطقی و سازنده وی – در مقایسه با عموم اصلاحطلبان – تقدیر کرد نه آنکه در پازل برخی گروه های افراطی و شبه امنیتی عمل نماییم که حتی درباره طلاق فرزند خاتمی از همسرش، هم جوسازی و شانتاژ میکنند. شانتاژهایی که ریشه آن در برخی نهادها و شبه نهادهاست، همانهایی که آقای خاتمی چندی پیش به کنایه به آنان گفت اگر شنود میکنند لااقل درست شنود کنند!
همانهایی که این جمله رهبری درباره خاتمی را که در آخرین دیدار اعضاى هیأت دولت اصلاحات (دهم مرداد ۱۳۸۴) بیان شد، فراموش کردهاند:
«در میان خصوصیات ایشان، اگر من بخواهم روى یکى از آنها تکیه کنم، این است که ایشان در همه این مدت، دشمنانى را که کمین کرده و خیز برداشته بودند، ناامید کردند. خیلىها از سال ۷۶ ـ از اول تشکیل این دولت ـ میخواستند آقاى خاتمى را در موضع مقابله و مواجهه ى با نظام قرار دهند؛ خیلى هم تلاش کردند؛ ما شاهد بودیم. البته ریشه و مبنا و سلسله جنبان این تلاشها در بیرون از این مرزهاست؛ منتها کسانى هم متأسفانه همان انگیزه هاى فاسد و پلید را در داخل انعکاس میدادند. خیلى تلاش کردند، اما آقاى خاتمى حقیقتاً مقاومت کردند. آن روزى که ایشان اعلام کردند وقتى میگویم «جامعه مدنى»، مراد من مدینةالنبى است ـ که اتفاقاً دیروز یا پریروز در یکى از صحبتهای ایشان من این را خواندم ـ خیلى خلاف انتظار بعضیها شد؛ لذا به ایشان حمله کردند و فشار آوردند….»
:::::