۱۳:۳۴ - ۱۳۹۲/۱۱/۳۰ گفتگو با حاج رضا خانی؛ از مبارزین انقلاب:

از تکثیر اعلامیه های امام تا چاپ دفتر مشق ارزان

حاج رضا خانی، یکی از اعضای اصلی سازمان فجر اسلام و از نخستین چاپ و تکثیر کننده های اعلامیه های حضرت امام در سال 56 که بعدها به اتفاق سایر جوانان انقلابی نازی آباد، به دفترچه سازی و ارائه آنها در قالب تعاونی هم رسید؛ انتخاب خوبی است تا با ما از چگونگی تولید دفترچه های سالهای آغازین انقلاب بگوید، از چاپ و تکثیر تصاویر و پیام های امام، از اصرار سعید حجاریان تا زیر بار نرفتن عباس عبدی و البته تا کمی قبل تر از اینها.

haj reza khaniمبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام): لوگو های مدل به مدل و رنگارنگ شرکت های گوناگون و بعضا تصاویری از چهره های شناخته شده ی داخلی و خارجی، طرح ها و عکس هایی هستند که بر دفاتر امروزی نقش بسته اند؛ نقش هایی که نمی توان زیبایی آن ها را انکار کرد. اما پدر – مادر ها و نوجوانان و جوانان سالیان آغازین انقلاب، دفترچه های کاهی با جلد روغنی آن دوران را به یاد دارند. دفترچه هایی که تصاویری از امام و لابه لای آن سخنان ائمه (ع) و سایر بزرگان زینت بخش آن ها بود. البته زیبایی آن ها، تنها در ظاهرشان خلاصه نمی شد چه آن که احساس وجود و حضور پر قدرت سرمایه های اجتماعی که همدلی و همراهی مردم، بخشی از آن باشد، در ورق به ورق این دفترچه های کاهی محسوس بود. آن دفترچه ها، افزون بر، برانگیختن حس نوستالوژ‌یک دهه پنجاه و شصتی ها در مرور خاطرات رنگارنگ سالیان دورشان، به حتم یادآور روزهای سبز زمستان ۵۷ هم هست.

حاج رضا خانی، یکی از اعضای اصلی سازمان فجر اسلام و از نخستین چاپ و تکثیر کننده های اعلامیه های حضرت امام در سال ۵۶ که بعدها به اتفاق سایر جوانان انقلابی نازی آباد، به دفترچه سازی و ارائه آن ها در قالب تعاونی هم رسید؛ انتخاب خوبی است تا با ما از چگونگی تولید دفترچه های سال های آغازین انقلاب بگوید، از چاپ و تکثیر تصاویر و پیام های امام، از اصرار سعید حجاریان  تا زیر بار نرفتن عباس عبدی و البته تا کمی قبل تر از این ها.

رضا خانی، صحبت های خود در زمینه فعالیت های فرهنگی محله ی نازی آباد را با یادی از استاد آن روزهای شان، سید محمد رضا جوهری زاده آغاز می کند:

«ما در نازی آباد، استادی داشتیم با نام سید محمد رضا جوهری زاده؛ ایشان در آن مقطع که به سال های ۴۴- ۴۳ باز می گردد جلساتی در سطح تهران برگزار می کردند که تعداد آن ها به ۱۴ تا هم می رسید. یکی از ویژگی های ایشان افزون بر مطلع و با تقوا بودنشان، نبود قصد انتفاعی از برگزاری کلاس ها برای شخص خویش بود، بدین معنا که از برگزاری کلاس ها هیچ گونه هدف اقتصادی دنبال نمی کردند. حداکثر مبلغی هم که ایشان آن هم بعد از اصرار بسیار، از ما می گرفتند، تنها به اندازه کرایه رفت و آمدشان بود.»

او در جریان این کلاس ها راهی قم و در آنجا موضوعی را شاهد می شود که در آن سنین جوانی چندان برایش قابل هضم نبوده است:

«به شکل تصادفی در همان مقاطع، قسمت شد و بنده یک بار به قم رفتم و در همان یک بار با دو تن از علمای بزرگ قم دیدار کردم. جالب آنجا که یکی از آن ها گلیمی زیر پا داشت که به حصیر طعنه می زد و دیگری قالیچه نخ فرنگی به دیوار نصب کرده بود که این موضوع، برای من جوان چندان قابل هضم نبود.»

در ادامه همانطور که طبیعی به نظر می رسید، نام آن دو عالم را جویا شدیم و همانطور که طبیعی تر از پرسش ما به نظر می آمد، او از بردن نام دومین نفر امتناع کرد:

«اولی آیت الله مشکینی بود و دومی هم بماند. نفر دوم اتفاقا به نظر من اوایل انقلاب نمره منفی هم گرفت و به لحاظ جناحی و طبقه بندی های آن زمان در جرگه راست های افراطی هم قرار می گرفت. البته از این موارد کم نبود، مثلا در همسایگی جناب جوهری زاده، شیخی بود که بدین لحاظ ها با آقای جوهری زاده تفاوتی از زمین تا آسمان داشت.»

کلاس های محمد رضا جوهری زاده، بستری برای آشنایی رضا خانی با داوود کریمی می شود:

«گرچه ما با شهید حاج داوود کریمی  هم محل بودیم اما در اصل بنای رفاقت ما از همان کلاس های آقای جوهری زاده کلید خورد. ایشان یکی از افراد کلاس بودند که با سرعت و در عرض کم تر از یک سال توانستند، به برگزاری کلاس و جلسات بپردازند. جلساتی که تعداد آن ها به ۱۲ تا هم می رسید و ایشان تا آخر عمر هم از برگزاری آن ها دست نکشیدند.»

رضا خانی در مورد شکل برگزاری کلاس ها نیز می گوید:

«کلاس ها تماما برنامه ریزی شده و هدفمند برگزار می شد حتی در مورد پذیرش افراد. در واقع این گونه نبود که به راحتی هر کسی بتواند ورود کند و باید پیش از ورود شناخته و یا از سوی یکی از دوستان شناخته شده، معرفی می شد. به هر حال این کلاس ها سر فصل و آغاز آشنایی و متعاقبا دوستی من و حاج داوود شد.»

ساخت یک “استنسیل” توسط حاج داوود کریمی و آغاز تکثیر پیام های امام:

«در ادامه ما به یک مقطعی رسیدیم که نیاز به تکثیر فرمایشات امام دیدیم. از آن رو که نمی شد کاغذی نوشت و به هر جایی برای کپی اعتماد کرد، حاج داوود یک “استنسیل” دستی درست کرد که ما تکثیر پیام ها را با آن انجام می دادیم. منتها در عرض یک ساعت ماحصل آن چیزی جز، ۲۰۰ تا نبود. در ادامه عزم خرید دستگاه کپی کردیم منتها در وسع و توان ما نبود. به همین خاطر، حاج داوود از سید اسماعیل هر یک از قطعات دستگاه کپی را جدا جدا خرید و آن ها را با یکدیگر مونتاژ کرد و این گونه شد که ما صاحب دستگاه کپی شدیم. به این شکل تعداد تکثیر ها در مدت زمان کمتری بیشتر و چند برابر شد.»

توضیحات حاج رضا خانی درباره چگونگی افزایش تکثیر اعلامیه های امام و توصیه مرحوم سید تقی خاموشی که کلید آن بود:

«شکل تکثیر توسعه پیدا کرد و مرحوم سید تقی خاموشی، پدر سید مهدی خاموشی سازمان تبلیغات اسلامی امروزی به ما توصیه کردند که فعالیت خود را در جامعه تعلیمات اسلامی، ادامه دهید و ما هم در زبان طاقچه بالا گذاشتیم و در دل غش کردیم. آن جا به ما پیشنهاد کردند تا امور خدمات جنبی مدارس جامعه تعلیمات اسلامی را عهده دار شویم و جامعه تعلیمات اسلامی ۱۸۰ مدرسه در سطح کشور داشت. البته ما به آن وسعت نرسیدیم و بیشتر مدارس تهران را پوشش می دادیم.»

استفاده از دستگاه های کپی موجود در مدارس برای تکثیر اعلامیه ها:

«اولین کاری که ما در جامعه تعلیمات اسلامی انجام دادیم، این بود که دستگاه های کپی موجود در مدارس را با اجازه مسوولان آن، در زمان های خارج از ساعات اداری، مورد استفاده قرار می دادیم.»

رضا خانی، از شکل گیری “سازمان فجر اسلام” می گوید:

«حدود سال ۵۵ بود که بعد از انجام آن مقدمات یاد شده و تلاش حاج داوود، سازمان فجر اسلام تاسیس شد و آن جا بود که با امکانات بهتری دست به تکثیر پیام و تصویر امام می زدیم.»

او در پاسخ به پرسشی مبنی بر این که، آیا ساواک موفق به شناسایی شما و گروهتلن نشد، می گوید:

«خوشبختانه با رعایت موارد ایمنی که خیلی هم روی آن ها تاکید داشتیم در مراحل گوناگون انجام این کار، هیچ گاه ساواک موفق به شناسایی و برخورد با ما نشد. یکی از اصول ایمنی هم این بود که با همه گستردگی کار و تعدد افراد حاضر، نهایت شناسایی ما از اشخاص به ۵- ۴ نفر محدود می شد. به عنوان مثال، من تنها از محسن و حسن کنگر لو و حاج داوود کریمی می توانم به عنوان فعالان سازمان فجر اسلام نام ببرم.»

رضا خانی از ضد انقلابی شدن مقطعی خود و دوستانش می گوید:

«یک دوست پر کار و احساسی در بین ما بود که چون قوانین امنیتی را رعایت نمی کرد، عملا شیوه رفتاری خود را با او تغییر دادیم تا آنجا که خود را مقابل او یک ضد انقلاب نشان می دادیم و او هم مدام به نصیحت  ما می پرداخت، غافل از این که این کار ما تنها یک پولیتیک بود تا آن دوستمان به قول معروف دم لای تله ندهد.»

رضا خانی و دوستانش بالاخره دسترسی به دستگاه چاپ پیدا می کنند:

«وقتی کار ما گسترده شد، اعلامیه ها را در سطح کشور توزیع می کردیم. البته از محلی، توزیع عمده آغاز و در ادامه راه بین دیگران تقسیم می شد. عملا کار ما  سازماندهی شده و شبکه ای بود، اما در مقام تئوری نمی شد اِلمان های فعالیت شبکه ای را در آن دید. در مقطعی، نیاز به دستگاه چاپ را حس کردیم که از طریق عباس و جواد حاج باقری به شخصی به نام “حسین آقای چاپ خونه دار” که امروز هم چاپ خانه قدس را دارد معرفی شدیم و از ایشان یک دستگاه چاپ نیم ورقی تهیه کردیم و در باغ یکی از دوستان در محله ۱۷ شهریور امروزی قرار دادیم.»

بعد از صحبت های رضا خانی در مورد دسترسی آنان به دستگاه چاپ، نخستین پرسشی که برایم جالب آمد این بود که بپرسم اولین چیزی که با آن دستگاه چاپ کرده بودند، چه بوده که او پاسخ داد:

«بعد از دسترسی ما به دستگاه چاپ که به سال ۵۶ باز می گشت، تصویری از امام که زیر آن آیه شریفه ” الذین قالو ربنا الله ثم استقاموا” را نوشته بودیم، اولین چیزی بود که با آن دستگاه، چاپ و منتشر کردیم. البته بعد از آن هم تصمیم گرفتیم در قطع کوچک و جیبی تصویر امام را منتشر کنیم تا راحت تر در اختیار و دسترس مردم قرار گیرد.»

او در فعالیت های این چنینی خودشان واژه و عملکرد مدیریتی را چندان تعریف شده نمی داند:

«مسوولیت کلان کار با محسن کنگرلو بود اما به آن صورت در کار ما مدیریت معنا نمی شد. یک روز من داشتم دو بسته اعلامیه با موتور برای حاج داوود می بردم که به یکباره از زیر پیراهنم رها و پخش زمین شد، حالا نه می توانستم آن ها را جمع کنم و نه می توانستم پا به فرار بگذارم، اما بالاخره آن ها را جمع کردم اما به مغازه حاج داوود نرفتم تا مشکلی بوجود نیاید. در ادامه فعالیت های خود نیز یک جزو ۷۰ صفحه ای با نام “خطبة مع الامام” هم آماده کردیم که در آن به نگارش دوره ای از فرمایشات حضرت امام پرداخته شده بود.»

رضا خانی با بیان این که، خرید کاغذ های ما کامیونی بود و به اندازه یک کامیون اعلامیه توزیع می کردیم، درباره چگونگی دیدار خود و دوستانش با شهید رجایی و خرید کاغذ دولتی اظهار می کند:

«علی حجاریان استراتژیست کار های اقتصادی ما بود که ما به واسطه آشنایی ایشان با مسوول دفتر شهید رجایی موفق به دیدار با شهید رجایی شدیم. در آنجا طرح جدیدی برای دفترچه ارائه دادیم که در آن تصویر امام و سخنان ائمه درج می شد. ایشان نیز هماهنگی های لازم را انجام داد تا ما بتوانیم کاغذ دولتی تهیه کنیم که خوشبختانه موفق به این مهم هم شدیم.»

رضا خانی و دوستانش چگونه موفق به تولید دفترچه شدند؟

«برای یاد گرفتن تولید دفترچه خدمت دوستی در بازار رفتیم که چون بعد از جلسه ای ۴۵ دقیقه ای ما را رقیب خود دید، حاضر به گفتن چم و خم کار نشد و ما هم از ایشان دست کشیدیم و آمدیم. اما در ادامه بالاخره یاد گرفتیم و در آن سال ۸۰۰ هزار دفترچه تولید کردیم. دفترچه هایی که در آن افزون بر تصویر امام، احادیث و روایات هم به چشم می خورد. ما این دفاتر را پنج ریال قیمت گذاشتیم که البته به نیازمندان رایگان توزیع می کردیم و مهمترین ویژگی دفترمان را هم در این می دیدیم که با آیات و روایات توزیع می شود.»

رضا خانی در قالب خاطره ای از چگونگی برخورد مدیر چاپ آن روز های ابتدایی انقلاب با آن ها و شکل فعالیت شان می گوید:

«یک روز بعد از انقلاب که اتفاقا ما دراقتدار هم بودیم. مدیر چاپ سازمان میراث فرهنگی – گردشگری که از طاغوتی ها به شمار می رفت به چاپخانه ما آمدند و در مورد فعالیت ما توضیح خواستند که ما در پاسخ تا حدودی جریان و حوزه فعالیت مان را که به پیش از انقلاب باز می گشت برای ایشان توضیح دادیم، که ایشان در پاسخ گفتند، شما هم پیش از انقلاب خلاف می کردید و هم حالا. بخاطر همین من باید اینجا را ببندم. هر چه با صحبت خواستیم او را قانع کنیم نپذیرفت. سر آخر من او را به ستونی بستم و تلفن هم مقابلش قرار دادم و گفتم، به هر کسی که می خواهی زنگ بزن تا ببینم دستت کجا بند می شود. بعد از چند ساعت خسته شد و چاپخانه را ترک کرد.»

رضا خانی، برخود مدیر عامل سازمان اقتصاد اسلامی با او و دوستانش در قبال تهیه دفترچه را این چنین تعریف می کند:

«سال ۵۹ اولین سالی بود که ما آغاز به تولید دفترچه کردیم. در دوره دوم تولید دفترچه ها، بعد از رفع نواقص و تایید شهید رجایی به طرح های جدیدی به اتفاق حاج داوود، صنیع خانی، عطایی و فانی رسیدیم. این دفتر چه ها به لحاظ قیمتی که دارای کیفیت بهتری هم بودند برای ما ۱۳ ریال و ۲۵ دینار تمام می شد و ما بنا را به این گذاشتیم که سه میلیون دفترچه به قیمت پشت جلد ۱۴ ریال تولید کنیم. از آن رو که تولید این دفترچه ها با آن تیراژ بالا، سود دهی بسیاری برای ما داشت و بنای ما هم سود دهی نبود، تصمیم گرفتیم بخشی از آن را برای نیازمندان، رایگان توزیع کنیم.

سید تقی خاموشی، یک روز به ما گفت که مدیر عامل سازمان اقتصاد اسلامی با شما کار دارد و ما به همراه مرحوم خاتم پور به آنجا رفتیم. بعد از آغاز گفتگو متوجه شدیم که موضوع صحبت مدیر عامل سازمان با دفترچه های تولیدی ماست. اولین سوالش هم این بود که چرا دفترچه هایی با این کیفیت را ۱۴ ریال می فروشید؟ البته انصافا هم دفترچه های ما به نسبت زمان خودش با کیفیت بود، به عنوان نمونه، یکی از طرح های آن ها تصویر حضرت امام در حال قنوت بود که بر جلد گلاسه ۲۵۰ گرمی نقش بسته بود. بعد از این که ایشان گفت، من ۴۰ سال دفتر سازم فهمیدیم که سازمان اقتصاد اسلامی دفاتر را به قیمت ۱۸ ریال می فروشد. در ادامه او از ما پرسید چرا با این قیمت کم توزیع می کنید که ما توضیح دادیم این دفترچه ها در ادامه راه قبل از انقلاب و به شکل دوستانه و بدون دستمزد خاصی تولید می شود. مدیر عامل سازمان به ما پیشنهاد دادند که شما قیمت را افزایش دهید و به جای آن در صندوق قرض الحسنه ای که وام می دهید تعداد وام ها را بالا تر ببرید که ما گفتیم ما این تقوای شما را نداریم می ترسیم این پول ها به ما نسازد و به فکر خانه دار شدن در دربند و شمرون بیفتیم.

سر آخر که مدیر عامل سازمان اقتصاد اسلامی دید ما زیر بار نمی رویم، گفت به شهید رجایی می گویم تا دیگر به شما کاغذ ندهد این را که گفت، خیلی به من برخورد و من گفتم، شما تصور نکن که ما از سر نا توانی اینجا هستیم؛ کاری نکن که همین حالا دست بند بزنم بهت و بدم ببرنت جایی که تا سه ماه کسی نتواند پیدات کند. به هر حال او چون ما را رقیب خود می دانست، می خواست یا قیمت دفترچه های ما را هم به قیمت دفتر چه های خودش برساند یا به طور کل فعالیت ما را قطع کند. که موفق هم نشد و ما هم تا سال ۶۷ به فعالیت خود در حرفه دفترچه سازی ادامه دادیم.»

بعد از پایان جریان تکثیر پیام ها و تصاویر امام و همچنین چگونگی تولید دفترچه، از آن رو که رضا خانی، دوست و بچه محل نازی آبادی هایی نظیر شهید حاج داود کریمی، یرادران صنیع خانی، براداران حجاریان، عبدی، فانی، باقی و .. بود از او در مورد همکاری های آنان در زمینه فعالیت های انقلابی پرسیدیم که او در پاسخ بخاطر ضعف جسمانی که مدت هاست همراه او هست به بیان بخش کوتاهی از خاطره حضور عباس عبدی در برگزاری راهپیمایی های پیش از انقلاب اکتفا کرد:

«چون چند نفری را نام بردید که اتفاقا در مقاطعی نازی آباد بودند، یک نمونه از فعالیت و همکاری هایمان را تعریف می کنم. من مسوول هماهنگی برگزاری راهپیمایی ها بودم و تقریبا همه مساجد را هم در راهپیمایی ها مشارکت می دادیم. یک روز راهپیمایی را با شعار “الله اکبر” و “لا اله الا الله”  آغاز کردیم که عباس عبدی آمد و به ما اعتراض کرد که این شعار محکم، کوبنده و تاثیر گذار نیست، آن هم در حالی که از ابتدا قرار گذاشته بودیم که شعار های کوبنده را میدان انقلاب سر دهیم. به هر حال این اتفاق سبب شد تا عباس عبدی به همراه چند نفر دیگر و البته با شعار هایی متفاوت از شعار های ما از مسیر دیگری حرکت کند. ما از سعید حجاریان که دوست صمیمی عباس عبدی بود خواستیم تا به او بگوید عبدی را با ما و شعار های ما همراه کند که عباس زیر بار نرفت. ما هم به طور مثال با ۲۰۰ نفر از مسجد الرسول حرکت خود را آغاز کردیم که در نزدیکی کشتارگاه به پنج هزار نفر هم رسیدیم. آن ها هم از سمت دیگر و از خیابان نوبهار آمدند که در نقطه ای همه با هم یکی شدیم. البته کسی هم نفهمید که ما در زمینه ارائه شعار ها به اختلاف خوردیم و به حمد خدا آن روز همه چیز به خوبی پیش رفت.»

منبع: جماران

::::

دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*

54 + = 63