توضیح اصغرزاده درباره پیشنهاد دلجویی از گروگانهای امریکایی
ترس و تحقیر تجربه 444 روزه آنچه رسانههای امریکا گروگان گرفته شدن کل این کشور میخواندند، استیصال دولت و شکست پاسخهای نظامی و کماندویی نظیر عملیات طبس، اما پس از 35 سال هنوز تخلیهیی عینی نیافته است. گروگانگیری از این منظر ترس تحلیل نشده، سیال و بدون مفری در ذهن جمعی امریکایی است که به رفتار اقتدارطلبانه امریکا در برابر ایران جهت و در چارچوب منافعشان مشروعیت میبخشد.
مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام): روزنامه اعتماد مصاحبه ای با ابراهیم اصغرزاده، عضو اولین شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت (۱۳۵۸) و طراح تسخیر لانه جاسوسی آمریکا انجام داده که وی در این مصاحبه در باره پیشنهاد خود مبنی بر دلجویی از گروگانهای امریکایی کخ این روزها تیتر رسانه ها شده، توضیحاتی را ارائه کرده است. این مصاحبه که انتشار آن به معنای تایید کل محتوا نیست، نکات مهمی را در بر دارد که بخش هایی از آن را متمایز کرده ایم:
تسخیر سفارت امریکا؛ اتفاقی که ۳۵ سال از وقوع آن میگذرد. در روابط دو کشور سوژهیی کهنه است اما هر چندوقت یکبار، با رخدادی تازه، دو دولت را به واکنشی تند وا میدارد. شاید دانشجویانی که بهصورت خودجوش اقدام به این حرکت انقلابی کردند، خود باور نداشتند پس از این همه سال باز برای افکار عمومی جامعه امریکا، این رویداد تا این اندازه حساسیتبرانگیز باشد. امروز اما در گوشه و کنار هر کدام از افراد موثر در ماجرای تسخیر سفارت امریکا، صحبت از بازسازی روابط گسسته تهران و واشنگتن سخن به میان میآورند. در این میان برخی حتی پیشنهاد عذرخواهی از خانوادههای گروگانهای امریکایی را مطرح کردهاند. بهطوری که ابراهیم اصغرزاده بهعنوان مسوول این عملیات به تازگی این پیشنهاد را علنی کرده و میگوید برای منافع ملی حاضر است با خانواده این گروگانها همدردی کند. اما اینکه چطور شد این داغ دوباره برای دولتمردان امریکا تازه شد، بازمیگردد به موضوع نامزد معرفی شده از سوی ایران برای نمایندگی در سازمان ملل طی هفتههای اخیر. اصغرزاده میگوید حمید ابوطالبی تنها یک مترجم بوده است اما حساسیت افکار عمومی در امریکا سبب شده تا لابیگریهای تندروها در امریکا این موضوع را به هیاهو بدل سازد. او پیشنهادی هم برای ابوطالبی دارد: «ابوطالبی استعفا دهد تا این غائله خاتمه یابد».
در مراسمی که برای گــروگانها بــرگزار میکردیم مثلا هنگامی که از کشیشهای امریکایی برای انجام مراسم کریسمس دعوت به عمل آوردیم از ابوطالبی به عنوان مترجم استفاده کردیم یا برای دعوت از سازمانها و نهضتهای آزادیبخش جهان از آقایان عباس عبدی، محمد هاشم و حمید ابوطالبی خواستیم که به الجزیره سفر کنند.
به تازگی در خصوص تسخیر سفارت امریکا پیشنهاد عذرخواهی از جانب خود برای خانواده گروگانها را ارائه دادهاید. چرا بعد از این سالها به این نتیجه رسیدید؟
صحبت عذرخواهی یک دولت از یک دولت دیگر نیست. بلکه صحبت همدردی با خانواده افرادی است که به هر دلیل دچار آسیب روحی و روانی شدهاند. نه من نه آنها هیچ یک دارای پست دولتی نیستیم. این کار انسانی در نوع خود ابتکار جدیدی هم نیست چیزی حدود ۱۶،۱۵ سال پیش حتی در سطح رییس دولت آقای خاتمی در مصاحبه با CNN و خانم کریستین امانپور نسبت به آلام و رنجی که دیپلماتهای امریکایی در طول ۴۴۴ روز گروگانگیری کشیدهاند ابراز همدردی کرد. خانم آلبرایت وزیر خارجه دولت کلینتون هم نسبت به مداخله سابق امریکا در امور داخلی ایران و ساقط کردن دولت ملی دکتر مصدق عذرخواهی کرد. به هر حال روابط ایران و امریکا نمیتواند که تا ابد گروگان گذشته باشد. وقتی یکی از وزرای دولت قصد داشت از محل ساختمان سفارت امریکا برای دفتر کارش استفاده کند امام خمینی(س) مخالفت کردند و گفتند مگر قرار است قطع رابطه با امریکا تا ابد طول بکشد. حالا هم ملت ایران تجربه دوران احمدینژاد را پشت سر گذاشتهاند و هوشمندانه با انتخاب شخصی مانند حسن روحانی سایه جنگ و انزوا را از سر کشور دور ساختهاند باید به ابتکار عمل دولت میدان داد. تاکید میکنم که روابط ایران و امریکا نمیتواند تا ابد در بن بست باقی بماند و باید گرهگشایی شود. مسائلی در روابط دو کشور وجود دارد که اگر گره گشایی نشود به صورت مزمن سایه بر حوادث بعدی خواهد انداخت. رابطه ایران و امریکا چه بخواهیم و چه نخواهیم گروگان یک اتفاق تاریخی است که در ۳۵ سال پیش رخ داده است.
این گونه که شما مطرح میکنید ،دولت فعلی باید در خصوص تسخیر سفارت امریکا موضع بگیرد، در حالیکه آن اتفاق مورد تایید نظام قرار گرفت و در عین حال روابط و مشکلات فعلی پیچیدهتر از مسایل سفارت سابق است؟
طبیعتا شایسته این نیست که دولت یا نظام ایران برای حل آن بخواهد اقدامی صورت دهد اما دانشجویان خط امام یا جمعی از دانشجویان که در آن حادثه نقش داشتهاند و حکومتی هم نیستند اگر پیشقدم شوند شاید بتوانند مشکل را حل کنند. من به خاطر اینکه گره گشایی کنم اعلام کردم در شرایطی که منافع ملی کشورم ایجاب کند میشود از این قضیه عبور کرد اما این مقید و مشروط به منافع ملی است. من چون معتقدم نهاد دانشجویان خط امام غیرحکومتی است و از ۱۶ سال پیش به عنوان یک جریان رفرمیست و اصلاحطلب به کمک فضای سیاسی کشور آمده است نباید مخالفتی داشته باشند. البته در بین این دانشجویان خط امام افراد رادیکال هم وجود دارند که مدافع وضع موجودند اما اکثریت دانشجویان خط امام از گشایش در روابط خارجی ایرانی حمایت میکنند و موضوع اشغال سفارت امریکا را متعلق به قالب تاریخی زمان خود میدانند. با این حال پیشنهاد داده شده کاملا شخصی بود.
مگر میشود یک رابطه به این پیچ و خمی را با یک عذرخواهی یا دلجویی حل کرد؟
باید گرهگشایی کرد. زخمهایی در روابط دو کشور وجود دارد که اگر درمان نشود مانند زخمی مزمن و چرکین تمام مناسبات خارجی و منافع هر دو کشور را تحتالشعاع قرار خواهد داد. سیاستمداران دو کشور اجازه ندهند فرصتها بهراحتی از دست بروند یا خود تبدیل به تهدید بشوند. ببینید همین ماجرای ایرانشناس و ایران دوست شهیر امریکایی مرحوم ریچارد فرای که وصیت کرده است در کنار استادش پروفسور آرتور پوپ در اصفهان دفن شود چگونه بازیچه دست عدهیی کم خرد و خودسر قرار گرفت که هیچ درکی از موقعیت و تمدن ایرانی ندارند. من از سکوت آقای رییسجمهور و اعضای کابینه ایشان تعجب میکنم که خودشان را به ندیدن و نشنیدن زدهاند. مگر نمیدانند فرای همان شخصی است که نه تنها یک بار از ایران و ایرانی جماعت بد نگفت که در کتاب عصر طلایی ایران، در زمانی که شیوخ عرب دلارهای بادآورده را خرج میکردند که تمدن اسلامی را کاملا عربی نشان دهند و حضور دیگر ملتها را کمرنگ سازند، از اهمیت ایرانیان و فرهنگ ایرانی برای شکلگیری تمدن اسلامی دفاع و اهمیت زبان فارسی را برای تمدن آسیا گوشزد کرد. یا یک مثال کلاسیک دیگر بزنم وقتی شوروی فروپاشید و بهجای دو همسایه دریای خزر ناگهان سر و کله پنج کشور مدعی در ساحل دریا پیدا شد دولتمردان و دستگاه دیپلماسی ما باید از لابی با غرب و امریکا بهصورت ابزاری استفاده میکردند و اجازه نمیدادند روسها با انعقاد پیمانهای دوجانبه قواعد حقوقی دریاچه را بر آنجا حاکم کند و سهم لااقل ۲۰ درصدی ایران از بستر دریا به کمتر از ۱۳ درصد کاهش یابد. امریکاییها هم اگر این روند واگرایی با ایران را متوقف نکنند بیش از این در منطقه خاورمیانه زمینگیر و سرگرم خواهند شد آن وقت چین و روسیه سهم خودشان از اقتصاد جهانی را افزایش خواهند داد. ببینید در همین ماجرای بلعیدن کریمه توسط روسها اگر ایران تامینکننده گاز اروپا بود آیا غرب اجازه میداد کریمه به دامن مسکو سقوط کند. رابطه ایران و امریکا چه بخواهیم چه نخواهیم گروگان تاریخ گذشتههای دور است از سقوط مصدق تا سقوط سفارت امریکا در ۳۵ سال پیش. طبیعتا شایسته نیست که دولت یا ملت ایران برای گشودن و حل مشکل بخواهند اقدامی بکنند اما گروه دانشجویان خط امام یا همان جمعی از دانشجویان که در اشغال سفارت نقش داشتهاند و جریانی دولتی و حکومتی هم نیستند پیشقدم نشوند. گرچه در جبهه برای صلح، کسی سراغ سرباز در حال جنگ را نمیگیرد. با اینحال شاید ما هم در حد بضاعت خود بتوانیم به جای کور کردن بیشتر گرهی از گرههای موجود باز کنیم.
پرسش دیگری که این روزها مطرح است اینکه ماجرای گروگانگیری مربوط به ۳۵ سال پیش است چرا باید با مطرح شدن نماینده انتخابی ایران برای سازمان ملل در امریکا با چنین واکنشی مواجه شود؟
تردید نکنید کابوس ۴۴۴ روز گروگانگیری هنوز در خاطره جمعی جامعه امریکا زنده است و بر هر حرکتی سایه میاندازد. بسیاری امریکاییها از گذشته امپریالیستی کشورشان در حمایت از دیکتاتوریهای نظامی خبر ندارند حتی نمیفهمند که چه جنایتی در فلسطین صورت میگیرد زیرا غولهای تبلیغاتی و رسانهیی دایما ذهن و روح مردم را در تسخیر خود دارند و اجازه نمیدهند سیاستمداران معتدل امریکایی نظیر اوباما برنامه خود را پیش ببرند. انتخاب آقای اوباما البته برای ایران فرصتی فراهم ساخت. همچنین انتخاب آقای روحانی در ایران و نمایش قدرت دموکراسی ایرانی برای امریکا فرصتی جدید فراهم آورد تا در سیاستهای خاورمیانهییاش تجدید نظر بکند. در این میان ساختن فیلمهای تحریککننده هالیوودی نظیر آرگو و دادن جایزه اسکار به آن و اخیرا اخلال در صدور ویزای آقای حمید ابوطالبی نشان داد که افکار عمومی امریکا تا چه اندازه نسبت به مساله اشغال سفارتش در تهران نگران و شکننده است. لااقل هیچ رابطه منطقیای میان حمایت دولتش از شاه و گروگانگیری نمیتواند برقرار کند. اساسا فجایع زمان شاه و جنبههای مردمی انقلاب ایران به گوشش آشنا نیست.
من از باب اینکه بگویم دوستی و دشمنی کشورها نسبی و موقتی است و تنها منافع ملی هر کشور است که دایمی است اعلام کردم مقید و مشروط به منافع ملی چه اشکالی دارد اشخاص و نهادها غیر حکومتی از در آشتی جویی درآیند و با آسیب دیدگان همدردی کنند. ۳۵ سال پیش دوستان من براساس تحلیلی که از پذیرفتن شاه در امریکا داشتند تصمیم گرفتند جواب مداخله جویی امریکا را در قالب اعتراض دانشجویی بدهند. ولی کنترل از دستشان خارج شد و در پی حمایت و استقبال مردم ایران که ناخودآگاه جمعی شان انباشته از نفرت و ترس نسبت به دخالتهای گذشته امریکا بود ناچار از تداوم گروگانگیری طولانی مدت شدند. وقتی انقلاب تثبیت و استقلال کشور تضمین شد ایران بهصورت کامل از مدار جاذبه امریکا خارج شد و حتی جهان دو قطبی غرب و شرق فرو پاشید دیگر پس از ۳۵ سال، ترویج امریکا هراسی و انداختن همه گناهان و ندانم کاریها به گردن امریکا معنا ندارد. خب همین افراط و تفریط و مخدوش کردن مرزهای میان واقعیت و خیال باعث بیاعتمادی میشود و عدهیی هم میافتند دنبال شیفتگی و شیدایی نسبت به امریکا و فکر میکنند قبله آمال و آزادیها امریکاست. وقتی میگویم منافع ملی یعنی منافع متعلق به همه آحاد جامعه نه فقط یک گروه. منافع ملی تعریف خاص خود را دارد: منافع ملی ترکیبی از همه مولفههای ایدئولوژیک، آرمانی و غیر آرمانی است. اما وقتی منافع ملی را در چارچوب جغرافیایی کشور تعریف میکنیم به اهداف و منافع ملی دیگر کشورها تا آنجا که با منافع ما تعارض نداشته باشد و در چارچوب سرزمینی خودشان تعریف شود احترام میگذاریم. بنابراین نگرانی جامعه غربی نسبت به رشد بنیادگرایی و فاندامنتالیسم را درک میکنیم و متقابلا دلواپسی خود را از رشد بنیادگرایی مسیحی و یهودی که پشت پرده اسلام هراسی و توهین به مقدسات آن پنهان ساختهاند نشان میدهیم. بنیادگرایی در هر صورت و شکل یک خطر جهانی است.
با شرایط پیش آمده در خصوص موضوع آقای ابوطالبی آیا این تصمیم شما میتواند در این برهه صلاح باشد؟
اعتمادسازی در شرایط فعلی ضرورت اجتناب ناپذیر برای امنیت ملی کشور است. وزارت خارجه ابتکارات دیپلماتیک را باید بهگونهیی بهکار بندد که هزینه سیاسی و معنوی اقدامات ماجراجویانه و ضد منافع ایران در افکار عمومی را بهشدت افزایش دهد و فرصت را از دست تندروهای ضدایرانی چه نئوکانها و نئو محافظهکاران داخل امریکا و چه نظامهای فرسوده و مستعملی مانند عربستان و اسراییل بگیرد. بارها گفتهام با توجه به توان نامحدود نظامی امریکا تصور بازدارندگی نظامی ساده انگاری است. بازدارندگی تنها در چارچوب تدابیر سیاسی و دیپلماتیک ممکن است. از این رو ابتکارات دیپلماتیک دولت روحانی میتواند به تقویت موقعیت ایران در افکار عمومی جهان و ارتقای منافع ملی منجر شود. همانطور که راهبرد منطقهیی وزارت خارجه باید این باشد که تحت هیچ عنوان در خلیج فارس و منطقه با کشورهای عربی و همسایگان وارد چالش و جنگ لفظی نشود و نباید بر اساس لفاظی آنها تحریک شود در چالشهای پیش رو با غرب وامریکا نباید در ترکیب متعادل و منطقی مصلحت گرایی، حکمت سنجی و عزت ملی دچار تناقض و عدم تعادل شود. تهدیدات را باید از تنگترین مفرها به فرصت تبدیل ساخت؛ مشابه همان کاری که مردم در انتخابات گذشته کردند.
آیا پیشنهاد شما مبنی بر عذرخواهی از خانواده گروگانهای امریکایی و همزمانی آن با موضوع آقای ابوطالبی هدفی خاص را دنبال میکند؟
من این پیشنهاد را تنها در رابطه با تنگنای معرفی و روادید آقای ابوطالبی ارائه نکردهام. موضوع آقای ابوطالبی مسائل خفته و پنهان را به سطح آورد و نشان داد که زیر این پوسته بهظاهر آرام موجود چه میزان هیجان، نگرانی و دلواپسی در دو کشور وجود دارد، من معتقدم دولت آقای روحانی و وزارت خارجه باید جانانه از دیپلمات خود و در حقیقت از حقوق مردم دفاع کنند باید در خصوص آقای ابوطالبی برای نمایندگی ایران در سازمان ملل پافشاری کنند و از مجاری حقوقی و کمیته ویژه مربوطه در سازمان ملل موضوع سوءاستفاده غیر حقوقی امریکا از میزبانی خود را پیگیری کنند. این حرکت مربوط به دولت ایران است. اما اینکه آقای ابوطالبی خود تصمیم به انصراف از پذیرش این پست بگیرد و بن بست موجود را بگشاید مساله ثانوی است. تقاضای شخصی من از آقای ابوطالبی این است که به خاطر حل مساله و گرهگشایی، خود ایشان از این مسوولیت انصراف دهند. این اقدام ابوطالبی سبب میشود که هم موضوع حل شده و هم دولت ایران عقبنشینی نکند. چون دیگر موضوع از مجاری دیپلماتیک به سطح عمومی کشیده شده و برای طرفین تبدیل به موضوعی حیثیتی و پرستیژی شده عقبنشینی آقای روحانی از معرفی ابوطالبی باعث میشود که در داخل کشور برای رییسجمهور مشکلاتی پیش بیاید. در مورد منافع ملی کشور مواردی هست که به واقع بینی ما در سیاست خارجی باز میگردد که باید لحاظ شود؛ نکتهیی که در سخنان مقام معظم رهبری هم ذکر شده. یعنی تلفیق مصلحت، حکمت و عزت. نمیتوان یکی را لحاظ و بخش دیگر را رها کنیم. مواردی از واقع گرایی حضرت امام وجود دارد که به عنوان دانشجویان خط امام وقتی خدمت ایشان میرسیدیم میفرمودند که به موقع آنها را خواهم گفت ایشان مطالبی را عنوان میکردند که نشان میداد بین واقعگرایی و آرمانگرایی پل میزنند و آنجاست که منافع کشور حفظ میشود. اخیرا دیدهام آقای هاشمیرفسنجانی با نقل خاطراتی به بخشی از آنها اشاره میکند.
سیاستهای کلی نظام و رهنمودهای رهبری در خصوص رابطه با امریکا برای همگان لازم الاجرا ست اما در عین حال عدهیی در داخل موافق و عدهیی مخالفند ، نقش سخنان غیر کارشناسی یا سیاسی در این باره چیست؟
طبیعتا اگر به تندروها میدان دهیم چه در داخل امریکا، چه در جامعه غربی و چه در داخل ایران وضعیت غیرقابل کنترل خواهد شد. اختلاف بر سر تعامل با امریکا در سالهای طولانی آنقدر نهادینه شده که هر ابتکار جدیدی در این رابطه نیازمند اجماع ملی در داخل کشور است و اینکه همه جناحها باید از این اجماع حمایت کنند یعنی به عنوان یک هدف ملی پذیرفته شود که باید کشور را از معرض تهاجم، تهدید، تحریم و انزوا خارج ساخت. بحث برقراری رابطه با امریکا نه در گذشته و نه در آینده نزدیک تابع یک روند ثابت نبوده و نخواهد بود زیرا طرفین بر اساس تعریف خود از منافع ملی و با درک شرایط زمان و مکان عمل کرده و میکنند و حالاحالاها این قضیه فراز و فرود خواهد داشت ولی هم روحانی و هم اوباما گامهای خوبی برداشته اند که نشان میدهد طرفین هم به برداشت مناسبی از منافع ملی خود به خصوص پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی دست یافتهاند و هم اراده کردهاند. با وجود مواضع افراطی در هر دو سوی ماجرا سخنان روحانی و اوباما در مورد پیشرفت امور نه سیاه است نه سفید. هردو در منطقه خاکستری حرکت میکنند و این قدم مهمی است که برداشتهاند باید طرفین از مطلق نگری و بازی صفر و صد دست بردارند. پس از انتخابات ۲۴ خرداد سال گذشته و مذاکرات ژنو تصویر جدیدی در افکار عمومی جهان نسبت به ایران شکل گرفته که بههمراه خود فرصت نوینی فراهم ساخته است فرصتی که ایران از موضع برابر و بالا و در عین حال مظلومیت و حق بهجانب برای حل مشکلاتش با امریکا و دنیای غرب قدم بردارد. بهرسمیت شناخته شدن ایران به عنوان یک کشور دارای نفوذ در منطقه و خاورمیانه که دارای حق و توان هستهیی و به خصوص سیستمی مردمی است امتیاز کمی نیست. ما هم همینقدر که نسبت به تندرویها و بنیادگراییها در کشورهای غربی و جوامع مسیحی نگران هستیم باید نسبت به تندروی در کشورهای اسلامی هم نگران باشیم. در این زمینه بین اسلام شیعی و اسلام سنی فرقی نگذاریم. ما خودمان قربانی تروریسم هستیم. تازه از مساله گروگانگیری مرزبانان ایرانی توسط یک جریان تندروی تروریست رهایی یافتهایم. برای اینکه بتوانیم راحتتر زندگی و منافع مردم را پیگیری کنیم باید روشها و سیاستهایی را به کار بگیریم که مردم در سال ۹۲ به ما نشان دادند. و قطعا تمام این موارد بر اساس منافع ملی و سیاستهای اجتماعی نظام باشد
آیا ادعاهایی که امریکا درخصوص آقای ابوطالبی مطرح کرده صحیح است؟ آقای ابوطالبی در جریان تسخیر سفارت امریکا چه وظیفهیی داشته است و موضوع مترجم بودن ایشان برای گروگانها آیا صحت دارد؟
آقای حمید ابوطالبی از دانشجویان مستعدی بود که به دلیل آشنایی با زبان انگلیسی و فرانسوی از طرف دانشجویان خط امام دعوت به همکاری شد تا به صورت موقت در ترجمه بعضی مراسم و مذاکرات همکاری داشته باشد. ایشان حتی به آن اندازه که خانم ابتکار و آقای شیخالاسلام جزو دانشجویان خط امام محسوب میشدند دانشجوی خط امام بهحساب نمیآمد او نه تنها از اعضای تصمیمگیرنده دانشجویان نبود که حتی به صورت ممتد در مدت ۴۴۴ روز در محل سفارت امریکا حضور نیافت و اینک خود قربانی و گروگان شیطنت جریان تندرو داخل امریکا شده است. در مراسمی که برای گروگانها برگزار میکردیم مثلا هنگامی که از کشیشهای امریکایی برای انجام مراسم کریسمس دعوت به عمل آوردیم از ابوطالبی به عنوان مترجم استفاده کردیم یا برای دعوت از سازمانها و نهضتهای آزادیبخش جهان از آقایان عباس عبدی، محمد هاشم و حمید ابوطالبی خواستیم که به الجزیره سفر کنند. آقای ابوطالبی بعد از آن به جرگه دستگاه دیپلماسی کشور پیوست و به دیپلماتی مجرب و کارکشته تبدیل شد. همکاری ایشان با دانشجویان خط امام در حقیقت جزو کوچکترین بخش از تجربه و تاریخ زندگی سیاسی ایشان است. آن زمان کسی یافت نمیشد که در صورت تقاضای دانشجویان دست رد به سینهشان بزند. اکثریت قریب به اتفاق جامعه روشنفکری و تحصیلکرده کشور از اقدام اشغال سفارت حمایت میکردند. ایشان حالا از دانش دیپلماسی برخوردار است و متاسفم که او اینک قربانی بازی هیاهو برای هیچ شده است. اولا بیجهت دوباره موضوع اشغال سفارت به تیتر یک غول رسانهیی امریکا تبدیل شد و ثانیا اعتراض کاملا دانشجویی دانشجویان خط امام در ۳۵ سال پیش اینک در قالب یک اقدام تروریستی به دنیا معرفی شد. مخالفتی که با ابوطالبی صورت گرفته بهنظرم موضوعی حاشیهیی است که دستمایه انتقامگیری نومحافظهکاران و تندروهای امریکایی از دولت اوباما و روحانی و تماس تلفنی سال گذشته آنهاست. انتقام از جریانی است که می خواهد روند واگرایی موجود را متوقف کند. همه می دانند نان تندروها و لابی صهیونی در چالش بیشتر میان ایران و امریکاست. آنها توانستند حاشیه را بهانه کنند و به متن بیاورند و با تبلیغات تبدیل به یک موضوع مهم و چالش برانگیز برای دولت اوباما کنند. دولت آقای روحانی هم دچار مخمصه شد نه راه عقبگرد و نه راه پیشرفت دارد تنها میتواند اعتراض خود را پیگیری حقوقی کند .
پیشنهاد شما در خصوص عذرخواهی چه اندازه میتواند در سرنوشت چالش به وجود آمده در خصوص ابوطالبی تاثیرگذار باشد؟
تغییر زاویه دید در روابط خارجی ایران نسبتی با منافع چپ یا راست ندارد به واقعی بودن و تشخیص امنیت ملی ربط دارد. برای ایران امنیت ملی از بالاترین مطلوبیت برخوردار است. هر روز که میگذرد و نسل جدیدتر با مطالبات متفاوتتر به صحنه میآید برای ما، امنیت خصلتی پیچیده، ترکیبی و غیرنظامیتر میگیرد؛چیزی که کمتر مورد توجه امریکاییهاست و ایران خواهان تضمین و تامین آن در روابط خارجیاش با دیگران است. از نظر من و بسیاری اصلاحطلبان قدرت صرف تسلیحاتی و امنیت نظامی و کلاسیک که به ما توانایی تهاجمی و دفاعی مسلحانه در برابر تهدیدات نظامی دشمن را بدهد دیگر کفایت ندارد بلکه وجهه مردمی و دموکراتیک نظام بیشتر از هر چیز اقتدار و امنیت یا پایداری سیاسی سیستم ما را حفظ میکند.
امنیت ملی ما در گرو اقتصادی است که به منابع و بازارهای جهانی برای جذب سرمایه و تامین رفاه مردم دسترسی داشته باشد. آن وقت است که امنیت اجتماعیای که در پرتو آن به حفظ الگوهای سنتی فرهنگی و مذهبی و هویتی جامعه خود بپردازیم هم فراهم میشود بدون اینکه از ابزار زور و اجبار بخواهیم استفاده کنیم. و نگرانی وسواسگونه و افراطی نسبت به بیگانگان و غرب آن هم از جنس پارانویای داییجان ناپلئونی مشکل ما را حل نمیکند. تابوهای سه دهه گذشته با نشست و برخاست و تلفن زدن و کدخدای جهان نامیدن امریکا و عذرخواهی این و آن شکسته نشده و کینهها شسته نمیشود. برداشتن قدمهای شتابزده و بیپروا میتواند به ضرر باشد. شما میدانید لابیهای متعددی از نیروهای ضد ایرانی در فضای سیاسی امریکا حیات دارند مانند لابی قدرتمند آیپک که صرفا اهداف سیاسی را دنبال میکند. اقدامات سیاسی لابیها سالهاست بر جهتگیری سیاست خارجی آن کشور تاثیر میگذارد. لابی آیپک متعلق به سران جامعه یهودیان امریکاست که اکنون ۱۰۰ هزار عضو دارد و وظیفهاش جلب حمایت سیاسی، نظامی و اقتصادی لازم است تا بقای اسراییل تضمین شود.
با این حساب پس چه بایدکرد؟
معادله چند مجهولی روابط ایران و امریکا با این چیزها حل شدنی نیست. باید جنبید. پوتین دارد بر اساس نقشه زیرکانه با بلعیدن مناطق اطرافش و گرفتن فرصتهای اقتصادی از ایران در دریای خزر و آسیای میانه کشورش روسیه را تبدیل به امپراتوری میراثدار مشترک تزاریسم و استالینیسم میکند که از چالش ما با غرب سود میبرد و در نهایت به ضرر منافع ملی ماست. ولی در شورای امنیت ملی گوشی شنوا برای شنیدن حرفها و دیدگاههای بنده و دیگر اصلاحطلبان وجود ندارد. در هویت جمعی امریکایی در دهههای اخیر دو اتفاق کابوسوار و تروماتیک نقش عمدهیی بازی کرده است. نخست واقعه گروگانگیری و دیگری فاجعه یازده سپتامبر. گرچه این دو حادثه از یک جنس نیستند اولی اقدامی انقلابی و تدافعی در برابر مداخلهجویی امریکا و دومی حادثهیی تروریستی است ولی افکار عمومی جامعه امریکا هم به یازده سپتامبر و هم به گروگانگیری پاسخی متحدکننده از طریق همذاتپنداری عمومی با قربانیان این دو واقعه داد. یعنی در هردو واقعه دولت و ملت امریکا موقعیت قربانی را برای خود برگزیدند. دولت امریکا در واکنش به حادثه ۱۱ سپتامبر با حمله نظامی و برقآسا به عراق و افغانستان به تخلیه روانی کابوس جامعه دست زد ولی در تحلیل روانی گروگانگیری که بهشدت تحقیر شده بود هنوز دچار مشکل است.
ترس و تحقیر تجربه ۴۴۴ روزه آنچه رسانههای امریکا گروگان گرفته شدن کل این کشور میخواندند، استیصال دولت و شکست پاسخهای نظامی و کماندویی نظیر عملیات طبس، اما پس از ۳۵ سال هنوز تخلیهیی عینی نیافته است. گروگانگیری از این منظر ترس تحلیل نشده، سیال و بدون مفری در ذهن جمعی امریکایی است که به رفتار و سیاستهای اقتدارطلبانه امریکا در برابر ایران جهت و در ضمن در چارچوب منافعشان مشروعیت میبخشد.
ولی ما هم در گذشته پاسخی به ندامت و عذرخواهی دولت امریکا ندادیم…
من کاری به دولت امریکا ندارم، دغدغه من افکار عمومی و مردم امریکا هستند که باید آنها را جدا و قابل انعطاف دید. ما باید همان زمان در ماه مارس سال ۲۰۰۰ میلادی، که خانم مادلین آلبرایت، وزیر خارجه وقت امریکا در سخنرانی مشهورش در شورای روابط ایران و امریکا محورهایی از مسائل مورد علاقه و زمینههای همکاری میان دو کشور را برشمرد و به مواردی چون صلح و امنیت در خلیج فارس، توسعه اقتصادی منطقهیی و مواردی از این دست اشاره کرد و از گذشته عذرخواهی کرد آن را جدی میگرفتیم اما دیدید نگذاشتند و هر ۹ روز یکبار اصلاحطلبان را با بحران مواجه ساختند. زخم مزمن رابطه ایران و امریکا همانطور که گفتم با این ملاحظات بهبود نمییابد. پیچیدهتر از این صحبتهاست که با عذرخواهی حل شود. ما باید در مساله ایران و امریکا منطق جدیدی را به کار ببریم. منطق اشغال سفارت امریکا متعلق به ۳۵ سال پیش بوده است، این منطق حالا کارآمدی ندارد. من چند بار گفتهام باید با نهادهای مدنی و خانواده دیپلماتهای آسیبدیده و البته نه ماموران سازمان سیا که رسما جاسوس تلقی میشدند ابراز همدردی کرد.
آیا در خصوص این پیشنهاد با فرد یا کسان دیگری مشورت کردهاید؟ مثل آقای عبدی؟ به عبارتی آیا آنها با این پیشنهاد شما موافق هستند؟
هنوز نه. بعضیشان زندانند، بعضی هم از فعالیت سیاسی و حزبی محروم شدهاند با عباس عبدی که بیشتر از بقیه دغدغههای اینچنینی دارد هم هنوز نتوانستهام مفصل صحبت کنم. البته دانشجویان خط امام یک نهاد سیاسی و متشکل نیستند. از ۱۶ سال پیش اکثر آنها که به صورت فردی و گروهی نیروی محرکه جریان رفرمیست و اصلاحطلب سیاسی کشور شدند علیالاصول نباید مخالفتی داشته باشند.
اکثر این کهنهدانشجویان باور دارند که عادی شدن روابط با غرب و پایان دادن به جنگ سرد میان ایران و امریکا برای دولتهای فاشیست و مرتجع منطقه به مراتب خطرناکتر از دستیابی مستقیم ما به بمب اتمی است زیرا در آن صورت دیگر نان دعوای ایران و غرب را نخواهند خورد و جهان متوجه اصلاح این حکومتهای غیردموکراتیک خواهد شد. دانشجویان خط امام اینک برای ترویج ارزشهای دموکراتیک، بسط روشهای خردگرا و اعتدالی، سنت شدن انتخابات آزاد و دموکراتیک و بالا بردن ضریب امنیت و رضایت ملی در کشور تلاش میکنند.
منبع: اعتماد
::::