میراث تحزب، سی سال پس از شهید بهشتی
شهید همچنان مظلوم انقلاب آیت الله بهشتی میفرماید: «اگر در جامعهای حزب و تشکیلات رسمی نباشد، مسلماً در آن جامعه، گروههایی پیدا میشوند، اطراف هر شخصیتی و هر صاحب نفوذی، افراد گرد میآیند و به جای آنکه احزاب و سازمانهای متشکل باشند، باندهای خطرناک فاقد تشکّل و مسؤولیت و انضباط تشکیلاتی به وجود میآیند که خطرشان برای وحدت، چندین درجه بیشتر است.»
مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام) – سامان صحرائی: چهارمین ماه سال یادآور دو اتفاق مهم در تاریخ سیاسی ایران است. انفجار بمب در دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی و بیش از هفتاد تن از یاران انقلاب د فاجعه هفتم تیر سال شصت. و اتفاق دوم انتخاب آقای محمود احمدینژاد به ریاست جمهوری در سوم تیر سال هشتاد و چهار. این یادداشت ذیل همین دو عنوان به بررسی ضرورت وجود حزب موثر در ساختار سیاسی کشور میپردازد.
در بررسی دوره ریاستجمهوری آقای محمود احمدینژاد مسائل فرهنگی سیاسی خاصی قابل مطالعه است. از جمله در سیاست خارجی، اظهار نظرهای خاص دولتمردان که در روزگار نمایش چهره واقعی و متجاوز اسرائیل با مطرح کردن نفی هلوکاست از اسرائیل چهرهای مظلوم ساختند و البته روز دیگر خود را دوست مردم اشغالگر اسرائیل نامیدند. و یا کاغذپاره خواندن قطعنامههای شورای امنیت و دیگر سخنان و عملکردهایی که هزینه همه آنها بر مردم تحمیل شد.
مطالعه آمار و ارقام اقتصادی هم که از جانب بانک مرکزی و مرکز آمار منتشر میشود میتواند به مسئولان و دلسوزان نظام متذکر شود که چطور باید در سپردن مسئولیتهای سنگین به اشخاص و جریانهای سیاسی مراقبت داشته باشند.
فراموش نکنیم که ما تنها کشور در دنیا هستیم که داعیهدار مملکتداری براساس دستورات اسلام هستیم و همین امر موجب میشود کوچکترین خطای ما عواقب ناخوشی برای دنیا و آخرتمان داشته باشد. آنچنان که حضرت امام (ره) فرمودند: «اگر ما در رژیم سابق یک خطائی میکردیم «پای اسلام» حساب نمیشد، نمیگفتند دولت اسلامی، میگفتند دولت طاغوت. امروز خوف این است در خارج بگویند این نظام اسلامی هم مثل سابق است، همان طوری است که سابق میریختند توی خانه مردم، آخوندها کار همان سرهنگ سابق را میکنند، پاسدار اسلامش مثل ساواکیها عمل میکند، دادگاهش مثل همان دادگاههای طاغوتی است و هکذا. این مصیبت است برای ما که اسلاممان در معرض این است که «دنیا» به آن پشت بکند و با اعمال ما دفنش کنند.» (صحیفه امام، جلد ۸، ص۴۰۹)
لذا باید توجه داشت اگر یک طیف سیاسی مسئولیتی را به عهده میگیرد، اولا از آنهایی باشند که در سالهای مبارزه و انقلاب و دفاع مقدس وقتی نیاز بود برای رسیدن به هدف از جان و مال خودشان هزینه کنند برادری خود را ثابت کرده باشند و ثانیا نه شعارگونه که حقیقتاً خود را خادم مردم بدانند تا هم به نظرات نخبگان جامعه در اداره کشور اهمیت دهند و هم رعایت لزوم پاسخگویی در برابر عملکرد خود را داشته باشند.
اصولا در هر کشوری با هر نوع آرمانی چیدمان قدرت طوری تعریف میشود که احزاب سیاسی با نخبگان خود ، مردم را هدایت کنند. اگرچه به نام دموکراسی و با انتخابات، رئیس جمهور انتخاب میشود اما شخص منتخب و حامیان آن از هر طرف که باشد باید به اهداف کلی کشور ایمان داشته باشد و پاسخگوی عملکرد خود باشد.
همین است که ایالات متحده نیز اساساً به یک نظام دو حزبی تبدیل شده است که در آن دو حزب جمهوریخواه و دموکرات صاحبان قدرت در جامعه بودهاند و احزاب سوم مانند حزب لیبرال با پیروزیهای نادر در انتخابات روبرو میشوند. در نمایش دموکراسی آمریکایی اگرچه مردم پای صندوق رأی میروند اما هر انتخابی حاصل شود، آن شخص داخل در جریان نخبگان سیاسی آن کشور است و اهداف کلان کشور را فدای بازیهای سیاسی جناحی و خودنمایی های شخصی نمیکند.
برنامهای که در دموکراسی حقیقی ما وجود ندارد و آراء مردم توسط نخبگان و احزاب مدیریت نمیشود.
البته اتفاقی که در کشور ما تا قبل از سال ۸۴ شکل میگرفت این بود که منتخبان مردم با هر سلیقهای، به هر حال داخل در جریان نخبگان سیاسی بودند، اما در سال ۸۴ در میان رقابت دو جریان اصلی کشور در دور اول شخصی مستقل و غیر حزبی بالا میرود. اگرچه منتخب مردم سوابق مدیریتی داشت اما تا آن روز به هیچ عنوان به عنوان نخبه ی سیاسی در سطح جامعه مطرح نبود.حتی بسیاری از مردم برای اولین بار در همان انتخابات با نام ایشان آشنا شدند.
تشکیلات جریان اصولگرایی هم در دور اول انتخابات ۸۴ هیچگونه حمایتی از ایشان نداشت و در دور دوم جبرا به ایشان متصل شد. حامیان مشهور ایشان از جمله آیت الله مصباح یزدی هم همیشه در مقابل این پرسش قرار داشتهاند که چرا در سالهای مبارزه و دفاع مقدس و حیات مبارک امام(ره) حضور پررنگی نداشتهاند و خارج از جریان به درس و بحث مشغول بودهاند؟
اما به لطف عواملی چون غیبت احزاب قدرتمند، وجود دموکراسی واقعی در ایران، و شعارهای احساسی عوامگرایانه بدون پشتوانه علمی که باعث میشود همواره تصمیم نخبگان و عامه مردم بر هم منطبق نباشد، برنده انتخابات همین آقایانی میشوند که این آمار اقتصادی را از خود بجا میگذارند که طبق گفتههای رسمی در ثروتمندترین دولت بعد از انقلاب نرخ رشد اقتصادی منفی میشود، بزرگترین مفاسد اقتصادی در دوره شان شکل میگیرد، حدود سه هزار بورسیه دانشجویی غیرقانونی انجام میشود و …..
میشود حدس زد اگر در انتخابات ۸۴ هر کدام از کاندیدای اصولگرایان یا اصلاحطلبان یا حتی کاندیدای مستقل با سابقه – با حامیان ریشهدار در جریان انقلاب – پیروز میشد این آمار شکل به مراتب بهتری داشت از آنچه الان دارد.
بدیهی است که برای اینکه جریانات ریشهدار، با تشکیلات منظم و با حضور نخبگان بتوانند با سلایق مختلف خود آراء مردم را هدایت کنند و اداره جامعه را در دست بگیرند نیاز به وجود احزاب قدرتمند است.
شهید همچنان مظلوم انقلاب آیت الله بهشتی میفرماید: «اگر در جامعهای حزب و تشکیلات رسمی نباشد، مسلماً در آن جامعه، گروههایی پیدا میشوند، اطراف هر شخصیتی و هر صاحب نفوذی، افراد گرد میآیند و به جای آنکه احزاب و سازمانهای متشکل باشند، باندهای خطرناک فاقد تشکّل و مسؤولیت و انضباط تشکیلاتی به وجود میآیند که خطرشان برای وحدت، چندین درجه بیشتر است.» (جاودانهی تاریخ، ج۶، ص۱۰۳)
برای روشنتر شدن موضوع میتوان به برخی امتیازات وجود احزاب اشاره کرد. ایجاد تشکیلات منظم و کادرسازی برای تامین مدیران آینده کشور: آنچنان که حزب جمهوری اسلامی در سالهای پس از انقلاب عمل کرد.
مدیریت اعتراضات سیاسی، یعنی مصون ماندن اصل حاکمیت و متوجه شدن انتقادات به احزاب حاضر در قدرت: آنچنان که در سیستم سیاسی آمریکا پس از هر دوره ریاست جمهوری با نارضایتی عمومی و پاسکاری دورهای قدرت بین دو جریان اصلی قابل مشاهده است.
لزوم پاسخگویی فرد منتخب به حزب و حامیان خود و بر همین اساس لزوم پاسخگویی حزب به حاکمیت و مردم، که منجر میشود از تک صدایی و شخص محوری و تصمیمات خلق اسلاعه در عرصه های کلان مدیریتی جلوگیری شود و تصمیمات بر محور خرد جمعی شکل بگیرد.
شهید بهشتی میفرماید: «بدون تشکیلات حرکت کردن را نپسندید که در چنین صورتی، روز پشیمانی در برابرمان قرار خواهد گرفت، روزی که به اشتباه خود پیببریم. میدانید یک گروه پنجاه نفری متشکّل میتواند یک جمعیت پانصد نفری بیتشکّل را از پا درآورد؟ و این روشن است. و نیز نگویید که احزاب و تحزبها با منطق قرآن سازگار نیست. کدام منطق قرآن؟ تمام دستورات قرآنی تشکیلاتی است.» (همان، ص۱۱۰)
البته هیچکس قائل بر بیعیب و نقصی احزاب نیست. اما میشود اظهار داشت تشکیلات منظم به هرحال بهتر از جمعیتهایی عمل میکنند که نزدیک هر انتخابات فی المجلس شکل میگیرند و بعد هم بی هیچ نظم و قاعده به حال خود رها میشوند. شهید بهشتی همین نظم موجود در تشکیلات را ضرورت وجود آن میدانند: «اما ضرورت اصل تشکّل، مگر الله الله ی که در آن وصیت مولا فرموده یکیش «نظم امرکم» نیست؟ خدای را، خدای را در نظم امرتان. آیا در اینکه تشکّل یک نوع نظم است، کسی تردید دارد؟» (همان، ص۷۶)
مخالفان تحزب معمولاً با این مدعا که قدرتطلبی جزء ذات تشکّل است و موجبات انحراف از آرمانهای اسلامی را فراهم میکند، مقابل قدرتمند شدن احزاب میایستند. در مقابل باید از ایشان پرسید آیا بدون وجود حزب، هیچ شخص یا جریانی به شکل پراکنده و غیر قابل مهار برای رسیدن به قدرت تلاش نمیکند؟ و اگر احیاناً با عوامفریبی به قدرت رسید در برابر کدام حامیان نداشتهی خود پاسخگو و انتقادپذیر خواهد بود؟
و نیز اینکه، شخصی که خارج از تحزب قدرت گرفته است برای تصمیمگیری به کدام خرد جمعی احترام میگذارد؟ حال اگر تعهد حزب به حاکمیت باعث شود جمعیتی با اهداف و چارچوب مشخص برای رسیدن به قدرت، ذیل حاکمیت تلاش کنند، این خود امتیازی برای حاکمیت در جهت کنترل منحرف نشدن سیاستمداران محسوب نمیشود؟
امید است در دولت فعلی که نام تدبیر گرفته است و تقریبا اجماعی از عقلای دو جناح اصلی کشور را در میان مسئولان و حامیانش دارد، تدبیری هم در جهت ساماندهی و رشد فضای کاری احزاب اندیشیده شود.
::::