۱۲:۴۷ - ۱۳۹۳/۰۴/۲۹ سخنرانی از معلم انقلاب، دکتر علی شریعتی:

علی تنهاست

همان علی که می‌نالد و دائماً فریاد میزند و سکوتش دردآور است، سخنش دردآور است و‬ ‫همان علی که عمری شمشیر زده، جنگها کرده، فداکاری‌ها نموده و جامعه‌ای را با قدرت و جهادش، پِی ریخته و به وجود آورده است، در هنگامی که این‬ ‫نهضت پیروز شده، او در میان جمع یارانش تنها است، و بعد می‌بینیم که نیمه شبهای خاموش، مدینه را ترک میکند و سر در حلقومِ چاه مینالد.‬

dr. shariatiمبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام): ایام شهادت امیرالمومنان علی (ع) فرصتی است برای بازخوانی سخنان بزرگان درباره امام عدالت. آنچه می خوانید، سخنرانی مرحوم دکتر علی‌ شریعتی است با عنوان «علی تنهاست»:

ابتدا از حضارِ محترم، خانمها و آقایان، باید عذر بخواهم به دلیل اینکه من در مقامی ایستاده‌ام که باید از علی سخن بگویم و این نهایت عَجز و شرمندگی‬ ‫است و علاوه بر آن، من یک سخنران یا خطیب نیستم، بلکه یک معلم ساده‌ام و خواه نا خواه لَحن سخنم همچون لحن سخن یک معلم در کلاس است و ‫بنابراین شاید متناسب با چنین مجلس پُر‌شکوهی نباشد.‬

‫اما فکر میکنم که ما بیش از هر چیز به تعلیم نیازمندیم، و حتی پیش از تبلیغ، به معرفت و آشنایی علمی نیاز داریم.‬

‫اشتباهِ بسیاری از روشنفکران به خصوص در کشورهای راکد این است که می‌پندارند با علم و تکنیک جدید میتوان جامعه مترقی و آزاد داشت، در صورتی که‬ بینایی و آگاهی و دانش اعتقادی و ایدئولوژیک است که جامعه را حیات و حرکت و قدرت میبخشد. وارد کردن علم و صنعت در یک اجتماعِ بی‌ایمان و ‫بی‌ایدئولوژی مشخص همچون فرو کردن درختهای بزرگ و میوه‌دار است در زمین نامساعد و در فصل نامناسب.‬

‫اما در عین حال آنچه را که ما فاقدِ آنیم ایمان و قدرت ایمان نیست، بلکه عدمِ معرفت درست و منطقی و علمی به مسائلی است که بدان ایمان‬ ‫داریم.‬

‫یکی از بزرگترین مسائلی که در تاریخ و جامعه ما مطرح است اسلام و تشیع میباشد که بسیاری از ما بدان معتقدیم، اما آن را به درستی نمیشناسیم.‬

‫به مذهبی ایمان داریم که آشنایی درست و منطقی از آن نداریم. مثلاً به علی به عنوان یک امام، یک مردِ بزرگ، یک اَبر مَردِ حقیقی، و به عنوان کسی‬ ‫که همه احساسها، تَقدیسها و تجلیلهای ما را به خود اختصاص داده، اعتقاد داریم و همیشه در طول تاریخ، بعد از اسلام، ملت ما افتخارِ ستایش او را‬ ‫داشته است. اما متأسفانه آن چنان که باید و شاید او را نشناخته است. زیرا بیشتر به ستایش او پرداخته است نه شناختن او. از این روست که امروز باید‬ ‫بیشتر به سخنی گوش دهیم که علی را به عنوان یک انسان بزرگ، یک رهبر، یک امام و یک سر مشق میشناساند.‬

‫در تاریخ اسلام شاید به اندازهٔ لازم ستایش و تجلیل از علی شده باشد، به طوریکه ما بتوانیم کتابخانه‌های بزرگی از اشعار و مقالاتی که در کرامات‬ ‫و مَناقب علی سروده و یا نوشته شده، و در تجلیل از مقام و عظمت او در پیشگاهِ خدا است، ترتیب دهیم؛ اما متاسفانه وقتی دانشجوی من در این زمان و‬ ‫در این مملکت که کشورِ علی است از من میپرسد که “برای شناختن علی چه کتابی را بخوانم و برای اینکه سخنان و نظریات و افکار و اعمال او را خوب‬ ‫بفهمم به چه مُتونی مراجعه کنم؟” من جواب درستی ندارم که به او بدهم.‬

‫این گِله‌ای است که من نه تنها به نمایندگی معلّمین، بلکه به نمایندگی همه مردم از دانشمندان خودمان دارم که:‬ ‫شما، برای شناساندن درست علی به ملتش، به این مردمِ شیفته‌ای که با همه حیات‌شان، ایمان‌شان و خون‌شان در راهِ علی و برای علی مبارزه کرده‌اند،‬ ‫چه کرده‌اید؟

ملت و مردمِ ما در این راه، کوتاهی نکرده‌اند، اما دانشمندان ما که وظیفه آنها معرفی علی بود کوتاهی نمودند. یک ایرانی نیمه تحصیل کرده‬ ‫نیمه کتاب خوان و نیمه دانشمند باید بهتر از هر کس دیگر علی را بشناسانَد و معرفی کند و اگر مُحققی در دنیا خواسته باشد به جامعه‌ای برود که علی‬ ‫را بشناسد، آن جامعه باید ایران باشد، و همچنین اگر بخواهد به کتابخانه‌ای مراجعه کند تا اثری دربارهٔ او مطالعه نماید قاعدتاً میبایستی به کتابخانه‌های‬ ‫ما بیاید و آثارِ دانشمندان ما را انتخاب کند.‬

‫ملت ما همواره چنان که باید به ستایش علی و فرزنداناش و بزرگداشت آنها پرداخته است؛ اما به عنوان یک فردِ عضوِ این جامعه باید از دانشمندان‬ ‫و فُضال و علمای خودمان سوال کنیم که:‬ ‫چرا علی را درست به ما نشناساندید؟‬

‫در مقدمه کتاب “حجر بن عدی”، “حقیقت”ای را نوشته بودم که گفتند: “مصلحت” نیست!‬

‫نوشته بودم، اگر دانشجویی بخواهد دربارهٔ “بِتهوون” ـ(که یک موسیقی‌دان آلمانی است و در خودِ اروپا همه سبک موزیک او را نمی‌پسندند) مطالعه‬ ‫کند و بدین منظور از من راهنمایی بخواهد، با وجودی که آشنایی با او برای مردمِ ما چندان لزومی ندارد و آثارش را کمتر کسانی میپسندند و میفهمند‬ ‫و احساس میکنند معهذا، حداقل سه کتاب مستقل بسیار عمیق درست زیبا و محققانه و بیش از صدها مقاله و کنفرانس و بحث و مصاحبه علمی‬ ‫و خواندنی وجود دارد.‬

‫اما دربارهٔ علی یک کتاب که بتوان ادعا کرد این بزرگ مَرد را لااقل برای دانشجویان و دانش آموزان و طبقه کتاب خوان و روشنفکر به خوبی بشناسانَد‬ ‫یافت نمیشود. همه‌اش ستایش است و مَدح و شعر؛ اما معلوم نیست که این کسی را که این همه می‌ستاییم کیست و چه میگوید؟ این مردی که ایمان‬ ‫ِ‬‫ملتی را در این قرنهای سخت و دشوار به خودش وقف کرده و ملت ما سالهای فراوان، محبت او را به قیمت زندانها و شکنجه‌ها در دل خود مُشتَعِل‬ ‫نگه داشته و نسل به نسل به بهای جان خود به دست ما سپرده و مردی که این همه تجلیل میشود و این همه دلها برایش میتپد و این همه عشقها‬ ‫نثارش میگردد، کیست ؟‬

‫نمیدانیم!! این، درد است؛ چه، قبل از هر شعر، هر ستایش و هر تجلیل از علی و حتی قبل از محبت علی، معرفت علی است که نیازِ زمان ما و جامعه‬ ما است؛ محبت بی‌معرفت ارزش ندارد، بُت پَرستی است؛ علی الله‌ایها که بیشتر از همه او را بزرگ میشمارند و از او تجلیل میکنند و دوستش میدارند‬ ‫و حتی پیامبران را فرستادهٔ او میدانند، چرا این همه احساسات‌شان و این ولایت‌شان یک پول نمی‌ارزد؟‬

‫این گونه مَدحها و محبتها در میان همه ملتها نسبت به معبودشان، پیغمبرشان، قهرمانان‌شان و مُقدساتشان هست و هیچ ارزشی ندارد. معرفت‬ ‫است که با ارزش است.‬

‫علی، اگر یک رهبر است، یک امام است و یک نجات بخش است، و مکتب او اگر روح یک جامعه است، اگر راهِ یک جامعه است و اگر نشان دهندهٔ مقصدِ‬ ‫حیات و کمال انسان است، در آشنایی با مکتب او و آشنایی با شخصیت او است، نه محبت تنها نسبت به کسی که نمیشناسیم؛ زیرا اگر محبت تنها بدون‬ ‫آشنایی ثَمری میداشت، باید به نتایج بزرگ میرسیدیم؛ زیرا امکان ندارد جامعه‌ای و ملتی علی را بشناسد و درست بفهمد، و از شکنجه آمیزترین و‬ ‫سخت‌ترین محرومیت‌هایی که جامعه‌های عقب مانده دارند، رنج ببرد.‬

‫اگر میبینیم پیروِ علی و کسی که برای علی اشک میریزد و کسی که محبت علی در قلبش موج میزند، سرنوشتش و سرنوشت جامعه‌اش درد ناک‬ ‫است، معلوم است که علی را نمی‌شناسد و تشیع را نمیفهمد، هر چند که ظاهراً شیعه باشد.‬

‫محبت به علی، اگر او را نشناسیم، برابر است با محبت همه ملتهای دیگر نسبت به هر کس دیگر. علی اگر معلوم نباشد که کیست، چه میگوید و‬ ‫چه میخواهد، و تشیع‌ای که معلوم نیست اصولش چیست، هدفش چیست و راهش کدام است ـ این علی و این مذهب ـ ، از نظرِ تاثیرش روی بشر و‬ ‫جامعه و زندگی مساوی است با هر شخصیت و هر مذهب دیگر. علی مساوی است با هر انسان و یا هر قهرمان ملی دیگری که مَجهول است؛ زیرا محبت‬ ‫به خودی خود نجات بخش نیست، بلکه معرفت است که نجات میبخشد.‬

‫ما در زمان خودمان موظف به شناختن امام هستیم، نه محبت بدون معرفت به امام. اما شک نیست که من نمیخواهم از محبت به امام انتقاد کنم.‬

‫چگونه ممکن است کسی علی را بشناسد و به او عشق نورزد و او را نستاید؟ اما این محبت معلول شناختن علی و آشنا شدن با زیبایی‌های عظیم یک‬ ‫روح، شکوهِ یک روح و عظمت و پاکی یک انسان بزرگ است. محبتی که معلول این معرفت است، نجات‌بخش است و روح زندگی یک جامعه است، نه‬ محبتی که با تَلقین و توصیف و تجلیل و جمله‌های زیبای شاعرانه و ادبی، نسل به نسل از کوچکی در دل ما جایگزین شده است. این محبت ثَمری‬ ندارد و من فکر نمیکنم علی به چنین محبت‌هایی ارج نهد و چنین عُشاقی را بپذیرد؛ علی‌ای که در پاسخ یکی از افسرانش که او را با عبارات شگفتی‬ میستاید، صاف و پوست کنده میگوید: “من بزرگتر از آنم که در دل داری و کوچکتر از آن که بر زبان”! علی‌ای که به نقل “مِلل و نِحل” نخستین‬ ‫پرستندگان خویش را در آتش می‌افکند و پیشوایشان را از قلمروِ خویش دور میسازد.‬

‫یک انسان معمولی هم چنین است، بیشتر کسی را دوست دارد که او را میشناسد، نه کسی که بی‌آنکه بشناسد از او ستایش میکند.‬

شاید بعضی خیال کنند که محبت علی موجب شفاعت در آخرت گردد؛ اما به نظرِ من محبت توأم با جهل برای آخرت هم به کار نمیاید؛ زیرا آخرت با‬ ‫همان قوانین معقول و منطقی این دنیا ساخته شده، آخرت ساخته همان عقل و اراده است که این جهان را ساخته است. همان طور که در اینجا محبت‬ ‫زاییدهٔ جهل ثمری ندارد، در آن دنیا هم ثمری نخواهد داشت.‬

‫من در این چند شبی که در اینجا برنامه دارم، روی دو موضوع صحبت خواهم کرد:‬

۱- “تنهایی و علی”‬

۲- “پیروزی در شکست”‬

‫ما همیشه پیروزی را در پیروزی میبینیم و میشناسیم، اما علی درس بسیار بزرگی داده است و آن پیروزی در شکست است.‬

‫چگونه یک امام، یک رهبر و یک قائدِ انسانی گاه با موفق شدن و پیروز شدن درس میدهد و گاه با پذیرفتن شکست، گاه با سخن می‌آموزد و گاه با‬ ‫سکوت؟‬

‫در مقاله‌ای که دربارهٔ حضرت امیر نوشته بودم، اشاره کردم که نهج البلاغه بعد از قرآن بزرگترین کتاب ماست که آن را نمی‌خوانیم و نمی‌دانیم و‬ ‫نمی‌شناسیم. چنان که قرآن هم همین طور: قرآن را هم فقط ستایش میکنیم، میبوسیم و تَبَرُک میدانیم.‬

‫آن همه تجلیل و ستایش میکنیم، اما چه فایده دارد، چه تاثیری میتواند داشته باشد، وقتی که درونش را ندانیم چه میگوید؟‬

‫شخصیت‌های بزرگی هم که میتوانند نجات بخش ملت ما، جامعه ما و نسلهای آیندهٔ ما باشند همین طورند.‬

‫ِ‬‫در آن مقاله نوشتم که نهج البلاغه، به اقرارِ اغلب دانشمندان و نویسندگان و ادبای حتی معاصرِ غیرِشیعی، زیباترین متن عرب است؛ سخنانی که‬ ‫از نظرِ ادبی در اوج زیبایی و از نظرِ فکر در عمق بسیار و از نظرِ اخلاق سرمشق و نمونه است؛ در آن عباراتی هست که هر خواننده‌ای اقرار میکند که در‬‫بشریت نظایرِ این عبارات وجود ندارد. این، عبارات و سخنان علی است.‬

‫اما من معتقدم که از همه سخنانی که علی در مدت عمرش گفته است، جمله‌ای از همه رساتر، بلیغ‌تر، زیباتر، اثر بخش‌تر و آموزنده‌تر وجود دارد‬ ‫و آن:‬

‫”۲۵ سال سکوت علی است”‬ که خطاب به همه انسانها است، انسانهایی که علی را میشناسند.‬

‫بیست و پنج سال سکوت در نهایت سختی و سنگینی برای یک انسان، آن هم نه یک انسان گوشه گیر و راهب، یک انسان فعال اجتماعی.‬ ‫این سکوت، خود یک جمله است، یک سخن است.‬ ‫بنابراین امام، گاه با سخنش حرف میزند و گاه با سکوتش، گاه با پیروزیش درس میدهد و گاه با شکستش.‬

‫خطاب او به ماست و رسالت ما نیز معلوم است: ‫شناختن این درسها،‬ و خواندن این سخنان‬ ‫و شنیدن این سکوتها…‬

‫مساله‌ای که در اینجا لازم است مطرح کنم بیماری عوام زدگی است که بعضی از مکتب‌ها و یا بعضی از ادیان، گاه دچارِ آن میشوند.‬ ‫فلسفه ایَنشتن هیچ گاه دچارِ عوام زدگی نمیشود، زیرا موضوعی است که فقط عده‌ای مُتخصص ریاضی و فیزیک با آن سر و کار دارند و متخصصین‬ ‫ِ‬‫ریاضی و فیزیک، چون زبان اَینشتن را به درستی میفهمند، نمیتوانند مَسخش کنند، عَوضش کنند و یا تحریفش نمایند.‬

‫از این رو این گونه مکتبها و فلسفه‌ها همیشه از بیماری عوام زدگی به دور است و در بین یک عده مُتخصص که در سطح درک و فهم آن هستند‬ ‫ِ‬‫مَحصور میماند. اما نوعِ دیگری از مذاهب و مکتبهای علمی و اجتماعی وجود دارد که به علت آنکه خَطاب‌شان به تودهٔ مردم است، بیماری عوام‌زدگی‬ ‫زود در آن رسوخ میکند. یکی از آثارِ این بیماری، بَد تلقی کردن مفهوم و حقیقت واقعی مکتب است.‬

‫عوام‌زدگی بیماری‌ای است که حقیقت یک فکر و یا یک انسان را دگرگون میکند، در قالب فکرِ کوتاهِ خودش می‌ریزد و رنگ سنتها و عادتها و‬ ‫سلیقه‌ها و تربیت‌های شخصی خودش را به این مکتب تازه، به این مذهب تازه میزند و به کلی عَوضش میکند. معنی “اسلام پوستین‌اش را بر عکس‬ ‫و چپه تنش میکند” این است.‬

‫یکی از مواردی که به عنوان نمونه برای فهمیدن بیماری عوام زدگی میتوان گفت، تلقی‌ایی است که از انسانهای بزرگ و شخصیتهای برجسته‌ای‬ ‫که در مذهب ما وجود دارند میشود. ارزشهای واقعی یک انسان را درک نمی‌کنیم و مثلاً نمیدانیم علی چرا بزرگ است؛ فقط میدانیم که بزرگ است؛‬ ‫میدانیم که عظمت دارد، میدانیم که از ما خیلی عالیتر و متعالی‌تر است، ستایش‌اش میکنیم و به او عشق میورزیم.‬

‫اما چرا بزرگ است؟ چه بزرگی‌ها و چه فضیلت‌ها دارد ؟ نمیدانیم. بر اساس مِلاکی که خودِ علی و مکتب او میدهد او را تحلیل و ارزیابی نمی‌کنیم،‬ ‫زیرا که اصولاً مِلاک‌ها را نمیشناسیم.‬

‫بر اساس سنت قدیمی خودمان و روحی که در جامعه‌مان نسل به نسل به ما به ارث رسیده، علی را و مکتبش را میشناسیم. تمامِ فضائل او را در‬ کرامات و معجزات و کارهای خارق العاده‌اش مُنحصر میکنیم و فقط به دنبال مُعجزات و کِرامات میرویم. مثلاً، در دورهٔ شیر خوارگی علی، یک اَفعی واردِ‬ ‫شهر میشود و به مردم حمله میکند، و علی که در قُنداق بوده است دستهایش را در می‌آورد و اَفعی را میکشد! پس علی بزرگ است ! من نمیخواهم‬ ‫بگویم چنین چیزی هست یا نیست؛ اما شما میگویید علی امام است، یعنی اگر من از او پیروی کنم نجات خواهم یافت؛ میگویید او رهبر است، یعنی‬ ‫جامعه ما اگر دنبال علی برود، جامعه آزاد و متمدن و مترقی خواهد شد؛ اما چگونه میشود من از این چنین مردی که در کوچکی و در قُنداق اَفعی را از‬ ‫وسط می‌دراند، پیروی کنم و نجات یابم؟ چگونه ممکن است جامعه ما از کسی که چنین کارِ درخشان مُحیّر الْعُقولی را انجام میدهد پیروی کند و بعد‬ ‫متمدن شود؟ چه جور؟…. من نمی‌فهمم!!‬

‫بر فرض که علی، روزی یک مرتبه، چنین معجزاتی کرده باشد، چگونه من او را بِستایم تا واقعاً از پیروی علی و از مذهب علی استفاده کنم و جامعه‌ام‬، ‫جامعه‌ای مترقی بشود و پیش برود؟‬

‫چرا چنین کاری میکنند؟ زیرا در طول هزاران سال، بینش مذهبی بشر این چنین بوده که دنیای خاکی که ما انسانها روی آن زندگی میکنیم‬ ‫پَست است، پایین است و از همه پایین‌تر؛ بعد از این دنیا اَفلاک مختلفی است که بالاتر از زمین می‌باشند؛ این افلاک هر چه به طرف آسمان بالاتر‬‫میرود، عالیتر و برتر و متعالی‌تر میشود؛ از آنجا که میگذرد به عالَم فرشتگان میرسد که عالَم بالاتر از زمین و بالاتر از انسان است؛ از عالَم فرشتگان‬ ‫که میگذرد به عالَم خدایان و یا خدا میرسد؛ و این سلسله مراتبی است که ما از نظرِ ارزشهای بزرگ انسانی و ما فوق انسانی در طول تاریخ بشر و در‬ ‫همه مذاهب قائل بوده‌ایم.‬

‫بنابراین بینش، انسان در پَست‌ترین مرحله قرار دارد و بَعد فرشتگان‌اند، و بعد خدایان و خدا. این طرزِ فکر و بینش که واردِ اسلام میشود، علی را و‬ ‫اسلام را درست ارزشیابی برعکس میکند و چون ما، متفکران و بنیان‌گذاران این مذهب و این دین را با همین بینش ضدِ اسلامی می‌سنجیم و تحلیل‬ ‫میکنیم و بعد میپَرستیم و میستاییم، نتیجه‌ای نمیگیریم.‬

‫آقای گورویچ ـ یکی از استادان من ـ که جامعه شناس معروفی است میگفت: من هفتاد سال در جامعه شناسی با مکتب “ِاستروکتورالیسم” ‫(Structuralisme‬) که یکی از مکاتب جامعه شناسی است، مبارزهٔ خستگی ناپذیر کردم، و بعد کتاب لاروس را که در آن شرح حال مرا نوشته بود باز کردم‬ ‫و در آنجا خواندم که “آقای گورویچ یکی از بزرگترین بنیان گذاران مکتب استروکتورالیسم در جامعه شناسی است!”‬

‫این نتیجه کارِ من است! بعد زیرِ آن (معرفی) دیگر هر چه از گورویچ تعریف کنند و ستایش کنند که این یک نابغه بزرگ است و یا بزرگترین‬ ‫جامعه شناس عالَم است، دیگر فایده‌ای ندارد.‬

‫در فلسفه خلقت انسان در اسلام می‌بینیم، خداوند با این صراحت یک مجلس امتحان بزرگ ترتیب میدهد، امانت خود را بر زمین و کوه‌ها و فرشتگان‬ ‫و حتی فرشتگان مُقرب عرضه میکند، همه از پذیرفتن آن سرباز میزنند و انسان آن را برمیگیرد. خداوند فرمان میدهد که همه فرشتگان و حتی‬ ‫فرشتگان بزرگ باید به خاک بیفتند و در برابرِ انسان سجده کنند. این نشان میدهد که در اسلام، انسان بزرگتر از فرشته است و مقامِ آدم، مقامِ بشریت،‬ ‫مقامِ انسانیت، اَعلی و اَشرف از مقامِ فرشته و حتی فرشتگان مُقرب است.‬

‫بنابراین اگر بخواهیم اسلامی بیاندیشیم و اگر بخواهیم دربارهٔ علی، به عنوان یک مسلمان که دربارهٔ امامش حرف میزند، حرف بزنیم و بطور خلاصه‬ ‫اگر یک بینش اسلامی بخواهد راجع به علی سخن بگوید، خود به خود به دنبال فضایلی از علی که خواست انسان متعالی است میرود، انسانی که مسجودِ‬ ‫مَلائک است و از ملائک مُقرب‌تر و بالاتر و برتر است.‬

‫اما ما این درک را نداریم، این بینش هنوز واردِ ذهن‌مان نشده و بنابراین برای این که بزرگترین ستایش را از امامان‌مان و پیغمبرمان و بزرگترین‬ ‫مُقدسین خودمان بکنیم، صفات فرشته‌ای به آنها منسوب میکنیم و خیال میکنیم که اگر امام را به مقامِ یک فرشته بالا ببریم، او را از مقامِ انسان بالاتر‬ ‫ِ‫ِ‬‫برده‌ایم، در صورتی که پایین‌ترش آورده‌ایم!‬

اگر همه این کرامات را که مربوط به فرشتگان است، منسوب به ائمه خودمان کنیم و ثابت نماییم که امامان ما جزءِ فرشتگان مُقرب خداونداند، از‬ ‫نظرِ قرآن، مقامِ آنها را از آدم و انسان پایین‌تر آورده‌ایم. فضیلت پیغمبرِ اسلام در این نیست که سایه ندارد، زیرا ارواح سایه ندارند، فرشتگان سایه ندارند‬ ‫و موجودات غیبی هستند که سایه ندارند! این فضیلتی برای پیغمبرِ اسلام نیست و چنان کاری و چنان قهرمانی‌ای برای علی فضیلت به شمار نمیرود،‬ ‫زیرا اگر هم چنان کراماتی در علی باشد، علی به مقامِ فرشتگان میرسد. اما مقامِ علی از فرشتگان بالاتر، و مسجودِ ملائک است.‬

‫بنابراین در شخصیت او باید ارزشهای انسانی را جستجو کنیم، نه ارزشهای فرشته‌ای را. ولی چون بینش ما یک بینش ضدِ اسلامی و قبل از اسلامی‬ ‫است و با همان نگاه علی را میشناسیم، اینست که از علی و از راهبران‌مان فرشتگانی ساخته‌ایم که به کارِ رهبری ما نمی‌آیند؛ زیرا از فرشته نمیتوان‬ ‫پیروی کرد و فرشته نمیتواند جامعه بشری را نجات دهد. انسان متعالی است که میتواند انسان را نجات بخشد؛ و انسان متعالی، علی است.

‫‫اما ارزشهای انسانی علی کدام است؟‬

‫آنچه که تا کنون شاید آن چنان که باید درباره او طرح نشده، مسأله تنهایی علی است. اصولاً انسان یک موجودِ تنهاست، در تمامِ قصه‌ها، در تمامِ‬ ‫اَساطیرِ انسانی، در تمامِ مذاهب بشری، در طول تاریخ، تنهایی انسان به انواعِ گوناگون و زبانهای گوناگون بیان شده که “رنج انسان، تنهایی اوست در‬ ‫این عالم”. این تنهایی چراست؟‬

‫اریک فروم میگوید:‬ ‫”تنهایی زاییده عشق است و بیگانگی”. راست است!‬

‫کسی که به یک معبود، به یک معشوق عشق میورزد، با همه چهره‌های دیگر بیگانه میشود و جز در آرزوی او نیست. خود به خود وقتی که او نیست،‬ ‫تنها می‌ماند، و کسی که با افراد و اشیاء و اجزاءِ پیرامونش بیگانه است، مُتجانِس نیست و با آنها تفاهمی ندارد، تنها می‌ماند، احساس تنهایی میکند.‬

‫انسان به میزانی که به مرحله انسان بودن نزدیک‌تر میشود، احساس تنهایی بیشتری می‌کند.‬

‫می‌بینیم اشخاصی که عمیق‌ترند، اشخاصی که دارای روح برجسته‌تر و ممتازتر هستند، از آنچه که توده مردم هوس روزمرّه‌شان است و لذت عمومی‌شان،‬ ‫بیشتر رنج میبرند، و یا میبینیم کسانی را، که به میزانی که روح در آنها اوج میگیرد و اندیشه متعالی پیدا میکنند، از جامعه و زمان فاصله می‌گیرند‬ ‫و در زمان تنها میمانند.‬

‫شرح حال نوابغ را اگر بخوانیم، میبینیم که یکی از صفات مشخص این نوابغ، تنهایی‌شان در زمان خودِ آنها است. در زمان خودشان مجهول‌اند،‬ ‫غریب‌اند و در وطن خویش بیگانه‌اند، و آنها را، اثرشان را، سخنانشان را و سطح اندیشه و هنرشان را، آیندگان بهتر می‌توانند بفهمند.‬

‫در همه فلسفه‌ها و مکتب‌ها انسان موجودی است تنها و از تنهایی رنج میبرد و به میزانی که انسان‌تر میشود و تکامل پیدا میکند، از اشتراک در‬ عواطف و احساسات و ابتذال روزمره‌ای که بر جمع و بر عام حکومت میکند فاصله می‌گیرد و مجهول‌تر میشود.‬

‫یکی از عواملی که انسان را در جامعه‌اش تنها میگذارد، بیگانه بودن اوست با آنچه که مردم همه میشناسند، تشنه ماندن اوست در کنارِ جویبارهائی ‫که مردم از آن می‌آشامند و لذت میبرند. گرسنه ماندن اوست بر سرِ سفره‌ای که همه خوب میخورند و سیر میشوند. روح به میزانی که تکامل مییابد‬ ‫و به آن انسان متعالی‌ای که قرآن از آن به نامِ قصه آدم یاد میکند، میرسد، تنهاتر میشود.‬

‫چه کسی تنها نیست؟ کسی که با همه، یعنی در سطح همه است، کسی که رنگ زمان به خود میگیرد، رنگ همه را به خود میگیرد و با همگان‬ ‫تفاهم دارد و در سطح موجودات و با وضع موجود، به هر شکلش و هر بُعدش، مُنطبق است.‬

‫این آدم، احساس تنهایی و احساس تک بودن و مجهول بودن نمیکند، چرا که از جنس همگان است.‬ ‫او در جمع است، با جمع میخورد و میپوشد و میسازد و لذت میبرد.‬

‫احساس خلاء مربوط به روحی است که آنچه در این جامعه و زمان و در این ابتذال روزمرّگی وجود دارد نمیتواند سیرش کند.‬

‫احساس گریز، احساس تنهایی در جامعه و در روی زمین و احساس عشق، که عکس‌العمل این گریز است، او را به طرف آن کسی که می‌پرستدش و‬ ‫با او تفاهم دارد میکشاند، به آن جایی که جای شایسته اوست و متناسب با شخصیت او.‬

‫احساس تنهایی و احساس عشق در یک روح به میزانی که این روح رشد میکند، قویتر و شدیدتر و رنج‌آورتر میشود.‬

‫دردِ انسان، دردِ انسان مُتعالی، تنهایی و عشق است.‬

‫ِ‬‫و می‌بینیم علی (به همان میزانی که میشناسیم)، همان علی که می‌نالد و دائماً فریاد میزند و سکوتش دردآور است، سخنش دردآور است و‬ ‫همان علی که عمری شمشیر زده، جنگها کرده، فداکاری‌ها نموده و جامعه‌ای را با قدرت و جهادش، پِی ریخته و به وجود آورده است، در هنگامی که این‬ ‫نهضت پیروز شده، او در میان جمع یارانش تنها است، و بعد می‌بینیم که نیمه شبهای خاموش، مدینه را ترک میکند و سر در حلقومِ چاه مینالد.‬

‫آن همه یاران، آن همه همرزمان، آن همه نشست و برخاست با اصحاب پیغمبر ـ هیچ کدام ـ برای علی تفاهمی به وجود نیاورده است: در سطح ‬‫ِ‬‫هیچ کدام از آنها نیست؛ میخواهد دردش را بگوید، حرفاش را بزند؛ گوشی نیست، دلی نیست، تَجانسی نیست.‬

‫در یَثرب، یعنی شهری و جامعه‌ای که به شمشیرِ او و سخن او پِی ریخته شده، هیچ آشنا نمی‌بیند و نیمه شب به نخلستان پیرامون شهر میرود و در‬ دل تاریک و هراسناک شب به اطرافش نگاه میکند که کسی متوجه او نشود!‬

‫رنج بزرگ یک انسان این است که عظمت او و شخصیت او در قالب فکرهای کوتاه و در برابرِ نگاه‌های پَست و پلید و احساس او در روح‌های بسیار آلوده‬ ‫و اندک و تَنگ قرار گیرد. چنین روحی در چنان حالی، همیشه هراسناک است که این نگاه‌ها، این فهم‌ها و این روح‌ها او را ببینند، بفهمند و بشناسند.‬

‫به قول یکی از نویسندگان: “روزها شیر نمی‌نالد”!‬

‫در برابرِ نگاهِ روباهان، در برابرِ نگاهِ گرگها و در برابرِ نگاهِ جانوران، شیر نمی‌نالد؛ سکوت و وقار و عظمت خویش را بر سرِ شکنجه‌آمیزترین دردها‬ ‫حفظ میکند. اما، تنها در شبها است که شیر می‌گرید: نیمه شب به طرف نَخلستان میرود؛ آنجا هیچ کس نیست، مردم راحت آرمیده‌اند، هیچ دردی‬ ‫آنها را در شب، بیدار نگاه نداشته است؛ و این مردِ تنها، که روی این زمین خودش را تنها مییابد، با این زمین و این آسمان بیگانه است، و فقط رسالت و‬ ‫وظیفه‌اش او را با این جامعه و این شهر پیوند داده، پیوندِ روزمرّه و همه روزه.‬

‫ولی وقتی که به خودش برمی‌گردد، می‌بیند که تنها است؛ به نخلستان میرود، و هراسان است که کسی او را در آن حال نبیند، که شیر در شب‬ می‌گرید و تنهایی.‬

و باز برای اینکه ناله او به گوش هیچ فهم پلیدی و هیچ نگاهِ آلوده‌ای نیالاید، سر در حلقومِ چاه فرو میکند و میگرید.‬

‫این گریه از چیست!؟‬

‫افسوس که گریه او یک معما برای همه است، زیرا حتی شیعیان او نمیدانند علی چرا میگرید.‬

‫از اینکه خلافتش غصب شده؟ از اینکه فَدک از دست رفته؟ از اینکه فلانی روی کار آمده؟ از این که او از مقامش…. ؟، از اینکه … ؟، از … ؟ واقعاً‬ ‫که چنِدش آور است !‬

‫یک روح تنها در دنیایی که با آن بیگانه است، در جامعه‌ای که دائماً در آن زندگی می‌کند، اما نتوانسته خودش را در سطح آن جامعه و سطح اسلامِ‬ ‫قبایلی یاراناش پایین بیاورد و نتوانسته خودش را با آن بَند و بَست‌ها و با آن کِشش‌ها و با آن خود خواهی‌ها و با آن سطح دَرکی که یاران پیغمبر از اسلام‬ داشته‌اند مُنطبق کند، تنها مانده است… و می‌نالد.‬

‫علی همان طور که فلسفه‌ها میگویند، مینالد، به خاطرِ اینکه انسان است، و به خاطرِ اینکه تنها است.‬

‫این حرفی که میزنم، هم مذاهب به آن معتقدند، و هم مردی مانند “سارتر”، که اصولاً به مذهب و خدایی معتقد نیست، انسان را یک بافته جدا، یک‬ ‫تافته جدا بافته میداند و میگوید: همه موجودات یک جور ساخته شده‌اند؛ اول ماهیت آنها ساخته شده و بعد وجودشان، به جز انسان که اول وجودش‬ ‫ساخته شده و بعد ماهیتش.‬

‫می‌بینیم که سارتر هم که به خدا اعتقاد ندارد، معتقد است که انسان یک عنصرِ کاملاً ممتاز از عالَم مادی است و بیگانه با آن و انسان هر چه از مرحله‬ ‫حیوانی و نیازهای غریزی که طبیعت بر او تحمیل کرده دورتر میشود، در طبیعت تنهاتر میشود و گرسنه‌تر و تشنه‌تر، و علی یک انسان مطلق است.‬

‫علی در طول تاریخ، تنها انسانی است که در ابعادِ مختلف و حتی متناقضی که در یک انسان جمع نمیشود قهرمان است. هم مثل یک کارگرِ ساده،‬ ‫که با دستش، پنجه‌اش و بازویش خاک را میکند و در آن سرزمین سوزان بدون ابزار قَنات می‌کـَند، و هم مانندِ یک حکیم می‌اندیشد، و هم مانندِ یک‬ ‫عاشق بزرگ و یک عارف بزرگ عشق می‌ورزد و هم مانندِ یک قهرمان شمشیر میزند، و هم مانند یک سیاست‌مدار رهبری میکند، و هم مانندِ یک معلم‬ ‫اخلاق، مَظهر و سرمَشق فضائل انسانی برای یک جامعه است. هم یک پدر است، و هم یک دوست بسیار وفا دار، و هم یک همسرِ نمونه.‬

‫چنین انسانی و در چنین سطحی معلوم است که در دنیا تنها است؛ چنین انسانی در جامعه‌اش و در برابرِ یاران همرزمش که عمری را در راهِ عقیده‬ ‫کار کرده‌اند، با پیغمبر صادقانه شمشیر زده‌اند، مبارزه کرده‌اند، به ایمان پیغمبرشان ایمان دارند، اما در اوج اعتقاد و ایمان و اخلاصشان به پیغمبر و‬ ‫اسلام، قبیله را فراموش نکرده‌اند، خودخواهی را فراموش نکرده‌اند، مقام را نتوانسته‌اند آگاهانه و یا ناخودآگاه از یاد ببرند و اخلاص مطلق و یک دست‬، ‫همچون علی شوند. او در میان یارانش، که سالیان دراز با هم در یک فکر و یک راه کار کرده‌اند و شمشیر زده‌اند، تنها است. علی قربانی خویشاوندِ‬ ‫پیغمبر بودن است، زیرا در جامعه قبایلی عرب، روابط قبیله‌ای نیرومندتر از اسلام است: هنوز جامعه به طورِ خودآگاه یا ناخودآگاه نمیتواند تحمل کند‬ ‫که هم پیغمبر از بنی‌هاشم باشد و هم جانشین او؛ در این صورت برای بنی‌تمیم و بنی‌عدی و بنی‌زهره چیزی نخواهد ماند و این “بنی”ها و “ابناء” از‬ ‫میان خواهند رفت!‬

‫یک مورخ و یک جامعه شناس میفهمد که چه میگویم.‬

‫بنابراین یکی از عواملی که علی قربانی آن میشود و تنها میماند، خویشاوندی او با پیغمبر است؛ اگر از خانواده پیغمبر نبود شانس بیشتری برای‬ ‫موفقیت میداشت. علی کسی بود که هیچ پیوندی با جامعه یثرب نداشت، مگر شمشیرهایی که به خاطرِ حق زده و رنجها و خطرهایی که به خاطرِ حقیقت‬ ‫کشیده و همین شمشیرها او را تنها گذاشته؛ بنابراین علی در مدینه تنها است.‬

‫از این دردناک‌تر اینکه، علی در میان پیروان عاشقش نیز تنها است! در میان امتش، که همه عشق و احساس و همه فرهنگ و تاریخش را به علی‬ ‫سپرده است، تنها است. او را همچون یک قهرمان بزرگ، یک مَعبود و یک ِاله می‌پرستند، اما نمی‌شناسندش و نمیدانند که کیست، دردش چیست،‬ ‫حرفش چیست، رنجش چیست و سکوتش چراست؟‬

‫در زبان فارسی ما هنوز نهج البلاغه‌ای که مردم بخوانند، وجود ندارد! تنهایی مگر چیست؟‬

‫از تئاترنویسی مانندِ بِرِشت، حداقل پنج اثر که به فارسی بسیار خوب ترجمه شده می‌توان نام برد، از نویسندگان معمولی همه جای دنیا آثارِ مُتعدد‬ ‫و فراوان به بهترین نثر و چاپ منتشر شده، اما هنوز پس از گذشت قرنها، سخن علی به زبان فارسی‌ای که نسل ما بخواند و بفهمد وجود ندارد و هنوز‬ ‫ملتی که تمامِ هستی‌اش را در راهِ عشق علی نثار کرده، از او کلمه‌ای و سخنی درست نمی‌شناسد.‬

‫این است که علی در میان پیروانش هم تنها است؛ اینست که علی در اوج ستایش‌هایی که از او میشود مَجهول مانده است.‬

‫دردِ علی دو گونه است: یک درد، دردی است که از زخم شمشیرِ ابن مُلْجم در فَرق سرش احساس می‌کند، و دردِ دیگر دردی است که او را تنها در‬ ‫نیمه شب‌های خاموش به دل نخلستان‌های اطراف مدینه کشانده… و به ناله درآورده است. ما تنها بر دردی میگرییم که از شمشیرِ ابن مُلْجم در فرقش‬ ‫احساس میکند.‬

‫اما، این دردِ علی نیست؛‬ ‫دردی که چنان روح بزرگی را به ناله آورده است، “تنهایی” است، که ما آن را نمیشناسیم!‬

‫باید این درد را بشناسیم، نه آن درد را؛‬

که علی دردِ شمشیر را احساس نمیکند،‬

و… ما‬

‫دردِ علی را احساس نمی‌کنیم!

:::::

دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*

+ 59 = 67