۰۰:۳۴ - ۱۳۹۲/۰۴/۱۸
گفتوگوي متفاوت «قانون» با سيد محمد غرضي
اتهام آدمربایی را نمیپذیرم / مجتبی طالقانی قاتل است
حزب کارگزاران با توان سیاسی من به وجود آمد. ما میخواستیم روش توسعه را در کشور راه بیندازیم. ما نگران بودیم بعد از دولتهاشمیتوسعه مغفول بماند. کارگزاران را فعال کردیم و نتیجه خوبی هم داشت. اما کسانی که بعد از آن بر سر کار آمدند توسعه را لفظی کردند.
«مبارزه» (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام): انتخابات ریاست جمهوری جدا از نتیجه اش یک پدیده دیگر هم داشت؛ محمد غرضی. زمانی که با او تماس گرفتم تا برای مصاحبه قرار بگذارم گفتم دل مردم برای شما تنگ شده است. ما به قصد گفت و گویی نه چندان جدی پیرامون انتخابات و حواشی آن به سراغ مهندس غرضی رفتیم، اما مباحثی درباره درگیریهای سیاسی اوایل انقلاب مطرح شد که بسیار برایم جذاب بود.
به نظر میرسد شما انتخابات را جدی نگرفتید. نه ستاد مشخصی داشتید و نه سفر به شهرهای دیگر و نه تبلیغات انتخاباتی جدی. دلیل این موضوع چه بود؟
من چند جمله در زمان تبلیغات انتخاباتی گفتم که برای مردم بسیار جالب بود. در فیلم دوم تبلیغاتی من هم فردی به من گفت ستاد دارید گفتم نه. گفت چرا گفتم جنگ صفین را چه کسی بر هم زد. مگر مالک اشتر نگفت من تا ۲ ساعت دیگر معاویه را کت بسته میآورم، حضرت امیر فرمود زمانی که تو بیایی دیگر من نیستم. چه کسی بر هم زد؟ ستاد. بعد گفتم حالا من یک سوال از تو میپرسم. چه کسی سجاده را از زیر پای امام حسن(ع) کشید؟ گفت نمیدانم. گفتم من میدانم. ستادش. حالا اینها را نخواستم آنجا بگویم اما به شما میگویم. چه کسی شهید بهشتی را کشت؟ ستادش. ۷۲ نفر را مفتی دادیم دم تیغ. حالا شما بگو شهید. من هم میگویم شهید.اما مفت آنها را از دست دادیم. چیزی گیرمان نیامد. ما در فرهنگمان چیزی هست که دوست داریم حاکم همواره مقاومت کند. خدا صدام را لعنت کند که فرار کرد و کشته شد اما قذافی ایستاد و کشته شد. خب قذافی به درد حکومت میخورد.
الان مگر میشود بدون ستاد وارد کارزار انتخاباتی شد؟
بله که میشود. باید دید که تو میخواهی رئیس جمهور شوی یا میخواهی حرفت شنیده شود.
خب این را شما باید بگویید که میخواستید رئیس جمهور شوید؟
من میخواستم رئیس جمهور شوم تا حرفم جا بیفتد. اما قبل از رئیس جمهور شدن حرفم را جا انداختم. دو سه تا کلمه خیلی خوب من جا افتاد. یک روز یک نفر همین جایی که الان شما نشستید نشسته بود و میگفت اگر ۵۰۰ میلیارد هم هزینه میکردی نمیتوانستی این ۲ کلمه را مانند امروز جا بیندازی. خب این خیلی خوبه. ببینم شما الان میخواهی در تاریخ طولی حرکت کنی یا عرضی؟ یعنی مقطعی میخواهی بری یا رو به جلو حرکت کنی؟
قطعا طولی.
آفرین. خب حالا من بردم یا نه؟
قطعا از این نظر برنده شدید. تا به حال کسانی بودند که چند دوره کاندیدا بودند اما نه حرفی از آنها به یادگار مانده و نه سخنی و چه هزینههای کلانی هم کردند.
دقیقا. ببینید آنها چقدر هزینه کردند. پول فقرا را خرج اغنیا کردند تا به او رای دهند. این خلاف عقل است. من الان میگویم ۵۲ میلیون تومان خرج انتخابات کردم. الان وقتی این مبلغ را بگویی دیگر کسی نمیتواند بگوید که دزدی کردی.
کلا ۵۲ میلیون تومان هزینه کردید؟
بله.
وام نگرفتید؟
وام میدهند. البته من نمیدانستم. وسط ایام تبلیغات انتخاباتی بود که یکی از دوستان گفت ظاهرا برای تبلیغات وام میدهند.
چقدر وام میدهند؟
من نمیدانم.
وام را میگرفتید اگر هم نمیخواستید هزینه تبلیغات کنید، جای دیگری هزینه میکردید؟
عرض میکنم. یک روز زهیر گفت به نظرم وام میدهند. گفتم برو ببین داستان چیه. نتوانست. چند روز بعد یک خبرنگاری گفت ۵۰۰ میلیون میدهند بعد از انتخابات با فرد پیروز کاری ندارند اما از بقیه پس میگیرند. من در تمام عمرم نه وام گرفتم و نه قرض.
با وام گرفتن مشکل دارید یا فقط با این وام؟
اصلا با کار پولی کردن مشکل دارم.
پس چطور زندگی میکنید؟ الان هم کار اقتصادی انجام میدهید؟
اینجا من رئیس هیات مدیره یک شرکت هستم. حقوقی است سهام مشخص است. به من مربوط نیست. منظورم کاملا شخصی بود. در طول عمرم نه از کسی قرض کردم و نه در بانک پولی گذاشتم.
به کسی قرض هم نمیدهید؟
اگر داشته باشم قرض نمیدهم. بلاعوض کمک میکنم.
برخی میگفتند کاندیداتوری در انتخابات یک بیزینس است. واقعا همین طور است؟
برای عده ای واقعا تجارت است. برای من افتخار شخصی است. برای من آمدن و چند جمله کلیدی گفتن مهم است.
آن سخنانی که میخواستید جا بیفتد چه بود؟
دو کلمه بیششتر نبود و جا افتاد. توسعه جمهوریت و توسعه اسلامیت.
تورم چی؟
آن هم در دل توسعه اسلامیت است. میگویم که دولت اسلامیبا تورم سازگار نیست. اصلا آن دولت مسلمان نیست. دولت قانونی است.
در واقع شما میگویید که دولت فعلی اسلامینیست؟
دقیقا. یک دولت قانونی است. جمهوری اسلامینیست. جمهوری قانونی است. در شرع هم همین آمده است. اینکه نمیشود کسی صبح با ۵۰۰۰ تومان از خانه بیرون بیاید ۱۰ دقیقه بعد دولت ۲۰۰ تومان آن را از جیبش در میآورد. این دولت باید خجالت بکشد.
من فکر میکنم بهترین جمله ای که از شما در اذهان مردم ماند همان بود که گفتید دولت باید دستش را از جیب مردم بیرون بیاورد.
بله. و بعد توسعه جمهوریت که خیلی مهم است. عقل شما نمیرسد که این مفاهیم را در جامعه مطرح کنید..
از چه زمانی تصمیم به ثبت نام گرفتید؟
من ۷۲ سال سن دارم. بیش از ۶۵ سال است که در میدان مبارزه هستم و به هر کاری دست زده ام. تعریفشما از مبارزه و حضور اشتباه است. اگر کسی سمت داشته باشد میگویید در میدان است. من ۲۰ سال سمت داشتم میگفتید غرضی هست. ۱۶ سال سمت نداشتم گفتید غرضی نیست.
اصلا یکی از سوالات من همین بود. میخواستم ببینم در این ۱۶ سال کجا بودید و چه میکردید؟
من ۲۰ سال در ساختمان نظام مهندسی نشسته بودم. قانونی در مجلس تصویب کردم به نام نظام مهندسی. ۲۰ سال اینجا بودم و ۵ بار در انتخاباتش شرکت کردم و اول شدم. سازمان نظام مهندسی ایران بزرگترین سازمان نظام مهندسی در جهان است و ۵۰۰ هزار نفر عضو دارد. من این را ایجاد کردم. کار بسیار عظیم است. اما به یکباره دیدم سخن منفی زیادی بر علیه اسلام و انقلاب و ایران زده میشود. کشور از دست رفت و دولت اینطور شد و آمریکا حمله میکند و از این دست سخنان. گفتم الان وقت آن است که بیایم چند جمله بگویم. گفتم و گرفت. البته شما دائم من را مسخره کردید.
نفرمایید. ما کجا مسخره کردیم؟
دائم گفتید ۵۵ میلیون رای دهنده را از کجا آوردی. حالا من ۲ تا شعار دادم که معارض نداشت. اگر معارض داشت مشکل داشت.
چرا سالهای پیش کاندیدا نشدید؟ از ۷۶ تا ۸۸؟
در آن ۴ دوره قبلی به اندازه کافی انسانهایی بودند که بتوانند کشور را اداره کنند.
همان طور که احمدی نژاد اداره کرد؟
احمدی نژاد با همت دیگران کشور را اداره کرد. تنها که نبود.
یعنی تازه با همت دیگران اداره کرد کار به اینجا رسید؟
بله. احمدی نژاد را که کسی نمیشناخت. او را دیگران بر سر کار آوردند.
آن دیگرانی که او را آوردند معرفی میکنید؟
همواره پشت پرده همه جریانات سیاسی کشور کسانی هستند. من اولین کسی هستم که برای تاسیس حزب کارگزاران سازندگی اقدام کردم.
واقعا؟
بله. حزب کارگزاران با توان سیاسی من به وجود آمد. ما میخواستیم روش توسعه را در کشور راه بیندازیم. ما نگران بودیم بعد از دولتهاشمیتوسعه مغفول بماند. کارگزاران را فعال کردیم و نتیجه خوبی هم داشت. اما کسانی که بعد از آن بر سر کار آمدند توسعه را لفظی کردند.
الان عضو حزب کارگزاران هستید؟
نه. من هرگز عضو کارگزاران نبودم.
شما برای ثبت نام با کسی هم مشورت کردید؟
نه اصلا.
یعنی خودتان تصمیم گرفتید؟
وقتی ثبت نام کردم تازه خانواده ام فهمیدند.
به همسرتان هم نگفته بودید؟
نه.
بعد از ثبت نام که به منزل رفتید خانواده مطلع بودند؟
فهمیده بودند. من پنجشبهها از منزل بیرون نمیآیم. برایشان عجیب بود و راننده ما به خانواده گفته بود.
واکنش خانواده چطور بود؟
بدخلقی کردند.
یعنی مخالف کاندیداتوری شما بودند؟
به هر حال انتخابات خانواده و محیط خانه را دچار مسائل مختلفی میکند. همه نمیتوانند تحمل کنند. گفتند که مطمئن باش طولی نمیکشد که همه شیشههای خانه را میشکنند. مخالفانت میآیند و شعار میدهند. خلاصه آماده شدیم برای این مسائل. اما هیچ کس نیامد.
الان ناراحتید که این اتفاق نیفتاد؟
اگر میآمدند و میشکستند شما میآمدید و عکس میگرفتید. معروف میشدم.
دیگه از این معروف تر؟
معروف شدم اما مظلوم نشدم. مثلا اگر کسی چاقویی به من میزد خوب بود.( خنده حضار) یک خاطره برایتان تعریف کنم. در زمان کوتای ۲۸ مرداد که من خودم هم به خاطر دارم. صبح مردم میگفتند درود بر مصدق عصر میگفتند مرگ بر مصدق. یک افسری از اقوام ما بود که برای خلاصی از مسائل و بازخواستهای احتمالی یک گلوله به پای خودش شلیک کرده بود. حالا ما هم دلمان میخواست یک همچنین اتفاقی برای ما بیفتد.
شبی که نتایج صلاحیتها اعلام شد شما کجا بودید؟
منزل خوابیده بودم.
اولین واکنش شما به تایید صلاحیت تان چه بود؟
هیچ.
تعجب نکردید؟
نه. من در طول عمرم تعجب نکردم.
در پشت صحنه مناظرهها ضرغامیبه شما و کاندیداهای دیگر چه میگفت؟
دستور العمل میداد که چه بگویید و چطور رفتار کنید.
به شما بر نمیخورد؟
او جوان است دیگر. مدیران جوان دوست دارند دستور بدهند. مهم نیست. اما من دلم میخواست مناظره چهارمیهم برگزار میشد. مطمئن باشید اگر مناظره دیگری بود ۱۰ میلیون نفر دیگر در انتخابات شرکت میکردند.
شما در مالزی فامیل دارید؟
نه، اما زهیر آنجا یک دوستی دارد. چطور؟
آخر در مالزی یک رای آورده بودید.
حتما همان رفیق زهیر بوده است.
نتیجه انتخابات برای شما قابل پیش بینی بود؟ برنده را حدس میزدید؟
نه، اما دلم میخواست انتخابات در همان مرحله اول تمام شود که شد.
دوست نداشتید یک اصلاح طلب و یا اصولگرا بیاید؟
من اصلا این طیف بندیها را قبول ندارم. اینها اسامیخودساخته است. یک عده ای اینطور خود را جدا میکنند اما عملکردشان مانند هم است.
مثلا الان که آقای روحانی انتخاب شده با جلیلی تفاوتی ندارد؟
نه. روحانی و قالیباف و جلیلی و بقیه هیچ تفاوتی با هم ندارند. به من گفتند به نفع کسی کنار میروید. گفتم من نفعی در اینها نمیبینیم. اینها همه دولتهای متورم تشکیل میدهند. خودم را قبول دارم که میخواهم دولت غیر متورم تشکیل دهم. اینها همه سر و ته همه یک کرباس هستند. شما چرا به اشخاص تکیه میکنید؟ اشخاص با قداست میآیند و با بدبختی میروند.
چرا اینطور است؟
برای اینکه در جامعه به جای اینکه دولت مکلف به انجام وظیفه باشد مردم مکلفند. مردم موظف میشوند از دولت حمایت کنند. این چه استدلالی است که چون انقلاب اسلامیمیخواهد پایدار بماند مردم باید از هر دولتی حمایت کنند؟ چرا باید از دولتی که جیب مردم را خالی میکند حمایت کرد. اعمال دولت باید از دولت حمایت کند. ببینید اصلا من معتقد نیستم که اتفاقات ۱۸ تیر ۷۸ و پس از انتخابات ۸۸ سیاسی بوده است. اینها هر دو نتیجه تورم بود. آقایهاشمیرفت دلار ۲۵۰ تومان بود خاتمی آمد ظرف یکسال دلار شد ۹۰۰ تومان. مردم ریختند در خیابان. احمدی نژاد آمد مرغ ۱۲۰۰ تومان بود سال ۸۸ شد ۴۰۰۰ تومن باز هم مردم ریختند در خیابان.
اما در شعارهای کف خیابان ما یک شعار اقتصادی نشنیدیم. همه شعارها مطالبات سیاسی بود؟
برای اینکه شعارها را روشنفکران میساختند. مگر میشود با شعار ۳ میلیون نفر را آورد کف خیابان. بروید اینها را جامعه شناسی کنید.
آقای مهندس چند روز قبل از انتخابات آقای مجتبی طالقانی در مصاحبه ای با رسانههای بیگانه گفت آقای غرضی من را ربوده بود؟
من دلم برای مجتبی میسوزد.ما یک گروهی بودیم که با نظام پهلوی مبارزه مسلحانه میکردیم. در گروه اختلاف دیدگاه پیش آمد و یک عده چپ کردند و یک عده راست شدند. مجتبی از چپها بود. ۱۷ نفر از ما را آنها کشتند.
اسم آن گروه مبارزی که میگویید چه بود؟
حالا یک چیزی بود. مجتبی در پاریس یکی از همراهان ما را به قتل رساند. ما جنازه را تحویل گرفتیم و آوردیم اینجا دفن کردیم. انقلاب که پیروز شد بچههای ما مجتبی را جلوی سفارت فلسطین میبینند و بازداشت میکنند. او را منتقل کردند به سپاه پاسداران به جایی که من رئیسش بودم. ما مجتبی را آنجا نگاه داشتیم. مرحوم آیت ا… طالقانی متوجه میشوند. برادر مجتبی به من گفت مجتبی در بازداشت شماست گفتم بله. گفت او را به من تحویل دهید گفتم هرگز. گفت پس برویم پیش پدر گفتم برویم. رفتیم دفتر آیت ا… طالقانی.
یعنی او را بازداشت کردید به خاطر قتل؟
بله. ما مجتبی طالقانی را قاتل میدانیم.
آن کسی که کشته شده بود که بود؟
خانم مبارزی بود به نام محبوبه افراز.
قتل در پاریس اتفاق افتاده بود؟
بله. در اختلافات داخلی خانم افراز تغییر ایدئولوژی نمیدهد و مجتبی وی را به قتل میرساند.
یادتان هست که چطور کشته شد؟
من که پاریس نبودم. اما جنازه اش را ما تحویل گرفتیم.
رفتید پیش آیت ا… طالقانی بعد چه اتفاقی افتاد؟
آقای طالقانی من را میشناخت. ناراحت شد و اخم کرد و گفت: شما مجتبی را گرفتید. گفتم بله. گفت: مجتبی مدتی است در منزل من سکونت دارد. گفتم این آدم خانه شما بوده؟ ما تصور نمیکردیم آقای طالقانی مجتبی را به منزلشان راه بدهد. مرحوم آقای طالقانی برای من صحبت کردند که من مدتی است با مجتبی کار میکنم و الان ۲۰ روز است که نماز میخواند.خلاصه همان موقع تلفنها به منزل آقای طالقانی شروع شد که غرضی کجاست. فردی بود به نام علی بابایی که از دوستان نهضت آزادی بود. عصبانی آمد به من گفت تو کی هستی که اینهمه برای تو تلفن میزنند و نام تمامیبزرگان آن روز را آورد. مهدی ابریشمچی با منافقین در طبقه پایین منزل آقای طالقانی مستقر و محافظ ایشان بودند. اینها با مسلسل پر آمدند طبقه بالا. یکی از اینها گفت غرضی امشب شب آخر عمر توست. گفتم که تو اگر میخواستی بزنی که نمیگفتی. خلاصه صبح آقایهادوی که دادستان اول انقلاب بود من را به زندان برد.
مجتبی چه شد؟
مجتبی را ما آزاد کردیم. در واقع مجتبی را آوردند و من را بردند. من رفتم زندان. بعد فهمیدم که امام (س) تماس گرفته اند و گفتهاند غرضی کیست و آقای عراقی گفته غرضی همان حیدری خودمان است. امام به آقای اشراقی میفرماید که غرضی را آزاد کنید.
چه مدت زندان بودید؟
۲۴ ساعت. اصلا داستان اختلاف انقلابی و ضد انقلاب از اینجا شروع شد.
به نظر شما در این دعوا آیت ا… طالقانی کجا قرار میگیرند؟
آقای طالقانی در اصل انقلاب قرار میگیرند. در مورد پسرشان مجبور میشوند که عکس العمل نشان دهند. اما بعدا خدمت امام رسیدند و صحبتهای بسیار ارزنده ای داشتند. ایشان در بین روحانیون انسانی بسیار فرهیخته بودند و کمتر کسی یافت میشود که برای انقلاب به اندازه ایشان زجر کشیده باشد. آقای طالقانی یعنی انقلاب.
مجتبی طالقانی اسم این داستان را آدم ربایی گذاشت. پس شما در واقع اآدم ربایی کردید؟
نه. ما وظیفه قانونی خود را انجام دادیم. مجتبی طالقانی قاتل است و هنوز هم این پرونده مفتوح است و صاحبان خون هم هستند. الان او را بگیرید بیاورید تا محاکمه شود.
مجتبی چه زمانی ایران را ترک کرد؟
بعد از ۳۰ خرداد ۶۰٫ تقی شهرام و مسعود رجوی وی را بیچاره کردند وگرنه مجتبی مانند بقیه برادرانش انسان خوبی بود. تقی شهرام وی را بیچاره کرد.
تقی شهرام هم که متخصص تسویه درون سازمانی بود؟
نه. او هم آدم با جربزه ای نبود. وقتی شهرام را از زندان فراری دادند باد کرد. کم کم به او پر و بال دادند و این اعمال را مرتکب شد. تغییر ایدئولوژیک خواسته ساواک بود.
شما میگویید تقی شهرام آدم ساواک بود و مقاله پرچم را هم به دستور ساواک منتشر کرد؟
نه. تقی و دوستانش طیف چپ ما بودند. در زندان تقی با افسر زندان رفیق میشود و با هم نشست و برخاست پیدا کردند. بعد از فرار به دام چپهای کمونیست میافتد. مانند چریک فداییان و …
ارتباط سازمانی شما با مجاهدین چه زمانی قطع شد؟
من هیچ گاه ارتباط سازمانی نداشتم.
پس ارتباط شما با این گروه چطور بود؟
من سابقه زیادی در مبارزه داشتم. با تمامیگروهها کار میکردم. هر گروهی که علم مبارزه را برمیداشت من هم بودم.
من چند جمله در زمان تبلیغات انتخاباتی گفتم که برای مردم بسیار جالب بود. در فیلم دوم تبلیغاتی من هم فردی به من گفت ستاد دارید گفتم نه. گفت چرا گفتم جنگ صفین را چه کسی بر هم زد. مگر مالک اشتر نگفت من تا ۲ ساعت دیگر معاویه را کت بسته میآورم، حضرت امیر فرمود زمانی که تو بیایی دیگر من نیستم. چه کسی بر هم زد؟ ستاد. بعد گفتم حالا من یک سوال از تو میپرسم. چه کسی سجاده را از زیر پای امام حسن(ع) کشید؟ گفت نمیدانم. گفتم من میدانم. ستادش. حالا اینها را نخواستم آنجا بگویم اما به شما میگویم. چه کسی شهید بهشتی را کشت؟ ستادش. ۷۲ نفر را مفتی دادیم دم تیغ. حالا شما بگو شهید. من هم میگویم شهید.اما مفت آنها را از دست دادیم. چیزی گیرمان نیامد. ما در فرهنگمان چیزی هست که دوست داریم حاکم همواره مقاومت کند. خدا صدام را لعنت کند که فرار کرد و کشته شد اما قذافی ایستاد و کشته شد. خب قذافی به درد حکومت میخورد.
الان مگر میشود بدون ستاد وارد کارزار انتخاباتی شد؟
بله که میشود. باید دید که تو میخواهی رئیس جمهور شوی یا میخواهی حرفت شنیده شود.
خب این را شما باید بگویید که میخواستید رئیس جمهور شوید؟
من میخواستم رئیس جمهور شوم تا حرفم جا بیفتد. اما قبل از رئیس جمهور شدن حرفم را جا انداختم. دو سه تا کلمه خیلی خوب من جا افتاد. یک روز یک نفر همین جایی که الان شما نشستید نشسته بود و میگفت اگر ۵۰۰ میلیارد هم هزینه میکردی نمیتوانستی این ۲ کلمه را مانند امروز جا بیندازی. خب این خیلی خوبه. ببینم شما الان میخواهی در تاریخ طولی حرکت کنی یا عرضی؟ یعنی مقطعی میخواهی بری یا رو به جلو حرکت کنی؟
قطعا طولی.
آفرین. خب حالا من بردم یا نه؟
قطعا از این نظر برنده شدید. تا به حال کسانی بودند که چند دوره کاندیدا بودند اما نه حرفی از آنها به یادگار مانده و نه سخنی و چه هزینههای کلانی هم کردند.
دقیقا. ببینید آنها چقدر هزینه کردند. پول فقرا را خرج اغنیا کردند تا به او رای دهند. این خلاف عقل است. من الان میگویم ۵۲ میلیون تومان خرج انتخابات کردم. الان وقتی این مبلغ را بگویی دیگر کسی نمیتواند بگوید که دزدی کردی.
کلا ۵۲ میلیون تومان هزینه کردید؟
بله.
وام نگرفتید؟
وام میدهند. البته من نمیدانستم. وسط ایام تبلیغات انتخاباتی بود که یکی از دوستان گفت ظاهرا برای تبلیغات وام میدهند.
چقدر وام میدهند؟
من نمیدانم.
وام را میگرفتید اگر هم نمیخواستید هزینه تبلیغات کنید، جای دیگری هزینه میکردید؟
عرض میکنم. یک روز زهیر گفت به نظرم وام میدهند. گفتم برو ببین داستان چیه. نتوانست. چند روز بعد یک خبرنگاری گفت ۵۰۰ میلیون میدهند بعد از انتخابات با فرد پیروز کاری ندارند اما از بقیه پس میگیرند. من در تمام عمرم نه وام گرفتم و نه قرض.
با وام گرفتن مشکل دارید یا فقط با این وام؟
اصلا با کار پولی کردن مشکل دارم.
پس چطور زندگی میکنید؟ الان هم کار اقتصادی انجام میدهید؟
اینجا من رئیس هیات مدیره یک شرکت هستم. حقوقی است سهام مشخص است. به من مربوط نیست. منظورم کاملا شخصی بود. در طول عمرم نه از کسی قرض کردم و نه در بانک پولی گذاشتم.
به کسی قرض هم نمیدهید؟
اگر داشته باشم قرض نمیدهم. بلاعوض کمک میکنم.
برخی میگفتند کاندیداتوری در انتخابات یک بیزینس است. واقعا همین طور است؟
برای عده ای واقعا تجارت است. برای من افتخار شخصی است. برای من آمدن و چند جمله کلیدی گفتن مهم است.
آن سخنانی که میخواستید جا بیفتد چه بود؟
دو کلمه بیششتر نبود و جا افتاد. توسعه جمهوریت و توسعه اسلامیت.
تورم چی؟
آن هم در دل توسعه اسلامیت است. میگویم که دولت اسلامیبا تورم سازگار نیست. اصلا آن دولت مسلمان نیست. دولت قانونی است.
در واقع شما میگویید که دولت فعلی اسلامینیست؟
دقیقا. یک دولت قانونی است. جمهوری اسلامینیست. جمهوری قانونی است. در شرع هم همین آمده است. اینکه نمیشود کسی صبح با ۵۰۰۰ تومان از خانه بیرون بیاید ۱۰ دقیقه بعد دولت ۲۰۰ تومان آن را از جیبش در میآورد. این دولت باید خجالت بکشد.
من فکر میکنم بهترین جمله ای که از شما در اذهان مردم ماند همان بود که گفتید دولت باید دستش را از جیب مردم بیرون بیاورد.
بله. و بعد توسعه جمهوریت که خیلی مهم است. عقل شما نمیرسد که این مفاهیم را در جامعه مطرح کنید..
از چه زمانی تصمیم به ثبت نام گرفتید؟
من ۷۲ سال سن دارم. بیش از ۶۵ سال است که در میدان مبارزه هستم و به هر کاری دست زده ام. تعریفشما از مبارزه و حضور اشتباه است. اگر کسی سمت داشته باشد میگویید در میدان است. من ۲۰ سال سمت داشتم میگفتید غرضی هست. ۱۶ سال سمت نداشتم گفتید غرضی نیست.
اصلا یکی از سوالات من همین بود. میخواستم ببینم در این ۱۶ سال کجا بودید و چه میکردید؟
من ۲۰ سال در ساختمان نظام مهندسی نشسته بودم. قانونی در مجلس تصویب کردم به نام نظام مهندسی. ۲۰ سال اینجا بودم و ۵ بار در انتخاباتش شرکت کردم و اول شدم. سازمان نظام مهندسی ایران بزرگترین سازمان نظام مهندسی در جهان است و ۵۰۰ هزار نفر عضو دارد. من این را ایجاد کردم. کار بسیار عظیم است. اما به یکباره دیدم سخن منفی زیادی بر علیه اسلام و انقلاب و ایران زده میشود. کشور از دست رفت و دولت اینطور شد و آمریکا حمله میکند و از این دست سخنان. گفتم الان وقت آن است که بیایم چند جمله بگویم. گفتم و گرفت. البته شما دائم من را مسخره کردید.
نفرمایید. ما کجا مسخره کردیم؟
دائم گفتید ۵۵ میلیون رای دهنده را از کجا آوردی. حالا من ۲ تا شعار دادم که معارض نداشت. اگر معارض داشت مشکل داشت.
چرا سالهای پیش کاندیدا نشدید؟ از ۷۶ تا ۸۸؟
در آن ۴ دوره قبلی به اندازه کافی انسانهایی بودند که بتوانند کشور را اداره کنند.
همان طور که احمدی نژاد اداره کرد؟
احمدی نژاد با همت دیگران کشور را اداره کرد. تنها که نبود.
یعنی تازه با همت دیگران اداره کرد کار به اینجا رسید؟
بله. احمدی نژاد را که کسی نمیشناخت. او را دیگران بر سر کار آوردند.
آن دیگرانی که او را آوردند معرفی میکنید؟
همواره پشت پرده همه جریانات سیاسی کشور کسانی هستند. من اولین کسی هستم که برای تاسیس حزب کارگزاران سازندگی اقدام کردم.
واقعا؟
بله. حزب کارگزاران با توان سیاسی من به وجود آمد. ما میخواستیم روش توسعه را در کشور راه بیندازیم. ما نگران بودیم بعد از دولتهاشمیتوسعه مغفول بماند. کارگزاران را فعال کردیم و نتیجه خوبی هم داشت. اما کسانی که بعد از آن بر سر کار آمدند توسعه را لفظی کردند.
الان عضو حزب کارگزاران هستید؟
نه. من هرگز عضو کارگزاران نبودم.
شما برای ثبت نام با کسی هم مشورت کردید؟
نه اصلا.
یعنی خودتان تصمیم گرفتید؟
وقتی ثبت نام کردم تازه خانواده ام فهمیدند.
به همسرتان هم نگفته بودید؟
نه.
بعد از ثبت نام که به منزل رفتید خانواده مطلع بودند؟
فهمیده بودند. من پنجشبهها از منزل بیرون نمیآیم. برایشان عجیب بود و راننده ما به خانواده گفته بود.
واکنش خانواده چطور بود؟
بدخلقی کردند.
یعنی مخالف کاندیداتوری شما بودند؟
به هر حال انتخابات خانواده و محیط خانه را دچار مسائل مختلفی میکند. همه نمیتوانند تحمل کنند. گفتند که مطمئن باش طولی نمیکشد که همه شیشههای خانه را میشکنند. مخالفانت میآیند و شعار میدهند. خلاصه آماده شدیم برای این مسائل. اما هیچ کس نیامد.
الان ناراحتید که این اتفاق نیفتاد؟
اگر میآمدند و میشکستند شما میآمدید و عکس میگرفتید. معروف میشدم.
دیگه از این معروف تر؟
معروف شدم اما مظلوم نشدم. مثلا اگر کسی چاقویی به من میزد خوب بود.( خنده حضار) یک خاطره برایتان تعریف کنم. در زمان کوتای ۲۸ مرداد که من خودم هم به خاطر دارم. صبح مردم میگفتند درود بر مصدق عصر میگفتند مرگ بر مصدق. یک افسری از اقوام ما بود که برای خلاصی از مسائل و بازخواستهای احتمالی یک گلوله به پای خودش شلیک کرده بود. حالا ما هم دلمان میخواست یک همچنین اتفاقی برای ما بیفتد.
شبی که نتایج صلاحیتها اعلام شد شما کجا بودید؟
منزل خوابیده بودم.
اولین واکنش شما به تایید صلاحیت تان چه بود؟
هیچ.
تعجب نکردید؟
نه. من در طول عمرم تعجب نکردم.
در پشت صحنه مناظرهها ضرغامیبه شما و کاندیداهای دیگر چه میگفت؟
دستور العمل میداد که چه بگویید و چطور رفتار کنید.
به شما بر نمیخورد؟
او جوان است دیگر. مدیران جوان دوست دارند دستور بدهند. مهم نیست. اما من دلم میخواست مناظره چهارمیهم برگزار میشد. مطمئن باشید اگر مناظره دیگری بود ۱۰ میلیون نفر دیگر در انتخابات شرکت میکردند.
شما در مالزی فامیل دارید؟
نه، اما زهیر آنجا یک دوستی دارد. چطور؟
آخر در مالزی یک رای آورده بودید.
حتما همان رفیق زهیر بوده است.
نتیجه انتخابات برای شما قابل پیش بینی بود؟ برنده را حدس میزدید؟
نه، اما دلم میخواست انتخابات در همان مرحله اول تمام شود که شد.
دوست نداشتید یک اصلاح طلب و یا اصولگرا بیاید؟
من اصلا این طیف بندیها را قبول ندارم. اینها اسامیخودساخته است. یک عده ای اینطور خود را جدا میکنند اما عملکردشان مانند هم است.
مثلا الان که آقای روحانی انتخاب شده با جلیلی تفاوتی ندارد؟
نه. روحانی و قالیباف و جلیلی و بقیه هیچ تفاوتی با هم ندارند. به من گفتند به نفع کسی کنار میروید. گفتم من نفعی در اینها نمیبینیم. اینها همه دولتهای متورم تشکیل میدهند. خودم را قبول دارم که میخواهم دولت غیر متورم تشکیل دهم. اینها همه سر و ته همه یک کرباس هستند. شما چرا به اشخاص تکیه میکنید؟ اشخاص با قداست میآیند و با بدبختی میروند.
چرا اینطور است؟
برای اینکه در جامعه به جای اینکه دولت مکلف به انجام وظیفه باشد مردم مکلفند. مردم موظف میشوند از دولت حمایت کنند. این چه استدلالی است که چون انقلاب اسلامیمیخواهد پایدار بماند مردم باید از هر دولتی حمایت کنند؟ چرا باید از دولتی که جیب مردم را خالی میکند حمایت کرد. اعمال دولت باید از دولت حمایت کند. ببینید اصلا من معتقد نیستم که اتفاقات ۱۸ تیر ۷۸ و پس از انتخابات ۸۸ سیاسی بوده است. اینها هر دو نتیجه تورم بود. آقایهاشمیرفت دلار ۲۵۰ تومان بود خاتمی آمد ظرف یکسال دلار شد ۹۰۰ تومان. مردم ریختند در خیابان. احمدی نژاد آمد مرغ ۱۲۰۰ تومان بود سال ۸۸ شد ۴۰۰۰ تومن باز هم مردم ریختند در خیابان.
اما در شعارهای کف خیابان ما یک شعار اقتصادی نشنیدیم. همه شعارها مطالبات سیاسی بود؟
برای اینکه شعارها را روشنفکران میساختند. مگر میشود با شعار ۳ میلیون نفر را آورد کف خیابان. بروید اینها را جامعه شناسی کنید.
آقای مهندس چند روز قبل از انتخابات آقای مجتبی طالقانی در مصاحبه ای با رسانههای بیگانه گفت آقای غرضی من را ربوده بود؟
من دلم برای مجتبی میسوزد.ما یک گروهی بودیم که با نظام پهلوی مبارزه مسلحانه میکردیم. در گروه اختلاف دیدگاه پیش آمد و یک عده چپ کردند و یک عده راست شدند. مجتبی از چپها بود. ۱۷ نفر از ما را آنها کشتند.
اسم آن گروه مبارزی که میگویید چه بود؟
حالا یک چیزی بود. مجتبی در پاریس یکی از همراهان ما را به قتل رساند. ما جنازه را تحویل گرفتیم و آوردیم اینجا دفن کردیم. انقلاب که پیروز شد بچههای ما مجتبی را جلوی سفارت فلسطین میبینند و بازداشت میکنند. او را منتقل کردند به سپاه پاسداران به جایی که من رئیسش بودم. ما مجتبی را آنجا نگاه داشتیم. مرحوم آیت ا… طالقانی متوجه میشوند. برادر مجتبی به من گفت مجتبی در بازداشت شماست گفتم بله. گفت او را به من تحویل دهید گفتم هرگز. گفت پس برویم پیش پدر گفتم برویم. رفتیم دفتر آیت ا… طالقانی.
یعنی او را بازداشت کردید به خاطر قتل؟
بله. ما مجتبی طالقانی را قاتل میدانیم.
آن کسی که کشته شده بود که بود؟
خانم مبارزی بود به نام محبوبه افراز.
قتل در پاریس اتفاق افتاده بود؟
بله. در اختلافات داخلی خانم افراز تغییر ایدئولوژی نمیدهد و مجتبی وی را به قتل میرساند.
یادتان هست که چطور کشته شد؟
من که پاریس نبودم. اما جنازه اش را ما تحویل گرفتیم.
رفتید پیش آیت ا… طالقانی بعد چه اتفاقی افتاد؟
آقای طالقانی من را میشناخت. ناراحت شد و اخم کرد و گفت: شما مجتبی را گرفتید. گفتم بله. گفت: مجتبی مدتی است در منزل من سکونت دارد. گفتم این آدم خانه شما بوده؟ ما تصور نمیکردیم آقای طالقانی مجتبی را به منزلشان راه بدهد. مرحوم آقای طالقانی برای من صحبت کردند که من مدتی است با مجتبی کار میکنم و الان ۲۰ روز است که نماز میخواند.خلاصه همان موقع تلفنها به منزل آقای طالقانی شروع شد که غرضی کجاست. فردی بود به نام علی بابایی که از دوستان نهضت آزادی بود. عصبانی آمد به من گفت تو کی هستی که اینهمه برای تو تلفن میزنند و نام تمامیبزرگان آن روز را آورد. مهدی ابریشمچی با منافقین در طبقه پایین منزل آقای طالقانی مستقر و محافظ ایشان بودند. اینها با مسلسل پر آمدند طبقه بالا. یکی از اینها گفت غرضی امشب شب آخر عمر توست. گفتم که تو اگر میخواستی بزنی که نمیگفتی. خلاصه صبح آقایهادوی که دادستان اول انقلاب بود من را به زندان برد.
مجتبی چه شد؟
مجتبی را ما آزاد کردیم. در واقع مجتبی را آوردند و من را بردند. من رفتم زندان. بعد فهمیدم که امام (س) تماس گرفته اند و گفتهاند غرضی کیست و آقای عراقی گفته غرضی همان حیدری خودمان است. امام به آقای اشراقی میفرماید که غرضی را آزاد کنید.
چه مدت زندان بودید؟
۲۴ ساعت. اصلا داستان اختلاف انقلابی و ضد انقلاب از اینجا شروع شد.
به نظر شما در این دعوا آیت ا… طالقانی کجا قرار میگیرند؟
آقای طالقانی در اصل انقلاب قرار میگیرند. در مورد پسرشان مجبور میشوند که عکس العمل نشان دهند. اما بعدا خدمت امام رسیدند و صحبتهای بسیار ارزنده ای داشتند. ایشان در بین روحانیون انسانی بسیار فرهیخته بودند و کمتر کسی یافت میشود که برای انقلاب به اندازه ایشان زجر کشیده باشد. آقای طالقانی یعنی انقلاب.
مجتبی طالقانی اسم این داستان را آدم ربایی گذاشت. پس شما در واقع اآدم ربایی کردید؟
نه. ما وظیفه قانونی خود را انجام دادیم. مجتبی طالقانی قاتل است و هنوز هم این پرونده مفتوح است و صاحبان خون هم هستند. الان او را بگیرید بیاورید تا محاکمه شود.
مجتبی چه زمانی ایران را ترک کرد؟
بعد از ۳۰ خرداد ۶۰٫ تقی شهرام و مسعود رجوی وی را بیچاره کردند وگرنه مجتبی مانند بقیه برادرانش انسان خوبی بود. تقی شهرام وی را بیچاره کرد.
تقی شهرام هم که متخصص تسویه درون سازمانی بود؟
نه. او هم آدم با جربزه ای نبود. وقتی شهرام را از زندان فراری دادند باد کرد. کم کم به او پر و بال دادند و این اعمال را مرتکب شد. تغییر ایدئولوژیک خواسته ساواک بود.
شما میگویید تقی شهرام آدم ساواک بود و مقاله پرچم را هم به دستور ساواک منتشر کرد؟
نه. تقی و دوستانش طیف چپ ما بودند. در زندان تقی با افسر زندان رفیق میشود و با هم نشست و برخاست پیدا کردند. بعد از فرار به دام چپهای کمونیست میافتد. مانند چریک فداییان و …
ارتباط سازمانی شما با مجاهدین چه زمانی قطع شد؟
من هیچ گاه ارتباط سازمانی نداشتم.
پس ارتباط شما با این گروه چطور بود؟
من سابقه زیادی در مبارزه داشتم. با تمامیگروهها کار میکردم. هر گروهی که علم مبارزه را برمیداشت من هم بودم.
منبع: قانون
:::