احمد توکلی: احمدینژاد دیگر تکرار نمیشود
مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام)
مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام):
محکوم شدن دادستان قدرتمند تهران به بیصلاحیتی مادامالعمر از قضاوت کم مجازاتی نیست. به این قاضی پایتخت کشور که گاهی یکهتازی هم میکرد و تا مقام معاونت رییسجمهور هم رفته، بگویند یک کارپرداز هم نمیتوانی باشی کم چیزی است؟
وقتی که مخصوصا در چهارسال دوم آقای احمدینژاد، هرچه مردم ناله کردند، این گروههای اصولگرا ماله کشیدند و پوشاندند، طبعا مردم از آنها دلخور میشوند. اصولگرایان به قدری که وظیفه داشتند، جلوی این رفتارهای نادرست را نمیگرفتند من قطعا از نظر عقلی، شرعی و دینی به برخی از اصلاحطلبان نزدیکتر هستم. وقتی کسی به راحتی دروغ میگوید و اهتمام به وضع فقرا و محرومین ندارد و در مقابل غرب وادادگی از خود نشان میدهد، حالا اسمش اصولگرا باشد، اما نسبتی با من ندارد اینکه یک رییسجمهور از راه قانونی کاری نکند و بیاید در مناظرات انتخاباتی این حرفها را بزند قطعا سوءاستفاده از قدرت و محکوم است. من فکر میکنم که همان موقع ما باید حرف میزدیم. من یادم نیست که خودم آن موقع چه احساسی داشتم که حرف نزدم ![]() همزمان با اعلام نتیجه انتخابات ریاستجمهوری یازدهم، حرکتی در بین برخی از طیفهای اصولگرا، برای مصادره پیروز این انتخابات به نفع جریان اصولگرایی آغاز شد. اما در این بین برخی از چهرههای معتدلتر اصولگرایی با پذیرش اینکه گفتمانشان در این انتخابات با پاسخ منفی از طرف مردم مواجه شده، مواضعی دیگر اتخاذ کردند. احمد توکلی، نماینده اصولگرای مجلس که سابقه دو دوره رقابت انتخاباتی با روسای جمهوری در دوران سازندگی و اصلاحات را هم دارد، که اصولگرایان وقتی مردم ناله میکردند، روی اشتباهات دولت احمدینژاد ماله میکشیدند و پاسخ خود را هم در انتخابات از مردم گرفتند. اما درباره اینکه تفاوت کاندیدای اصلاحطلبان درسال ۸۸ با کاندیدای مورد حمایت آنها در سال ۹۲ چه بود که برای پیروز نشدن گزینه مورد حمایت اصلاحطلبان درسال ۸۸ همه اصولگرایان بسیج شدند و چشم بر خطاهای احمدینژاد بستند، اما اینبار پیروزی گزینه مورد حمایت اصلاحطلبان را به مردم تبریک گفتند، نظرات متفاوتی دارد. گفتوگوی ما با توکلی، بیش از آنکه به جزییات اتفاقات این روزها معطوف شود، به بازخوانی فضای انتخاباتهای سال ۸۸ و ۹۲ گرایید، اما درپایان این نماینده اصولگرا که برای برکنار شدن سعید مرتضوی از ریاست تامین اجتماعی، به دیوان عدالت اداری نیز شکایت کرد، حکم صادر شده برای متهم ردیف اول جنایات کهریزک را امیدوارکننده دانست. ابتدا درباره این توضیح دهید که بالاخره نتیجه این انتخابات را میتوان شکست اصولگرایان دانست یا آن طور که برخی اصولگرایان میگویند، پیروزی آقای روحانی هم به معنای پیروزی اصولگرایی است؟ بالاخره هیچ یک از کاندیداهای اصولگرایان نتوانستند، رای اکثریت مردم را به دست بیاورند و از این حیث میتوان گفت که برنده این انتخابات نبودند. اما حوادثی که اتفاق افتاد معنای برد و باخت را تغییر داد و در نتیجه الان نمیتوان گفت که برنده نشدن اصولگرایان، به معنای برنده شدن رقیبانشان است. به نظر من مردم و نظام برنده بودند. چون مردم توانستند اعتراض خود را به وضع موجود نشان دهند و حرف خود را به کرسی بنشانند و نظام هم توانست یک بار دیگر ثابت کند که از رای مردم حفاظت میکند و همانطور که زیر بار حرف غیرقانونی نمیرود، از حرف قانونی خوب دفاع میکند. نتایج سیاسی و اجتماعی انتخابات هم همه را امیدوار کرد و حتی تعداد زیادی از کسانی که پای انتخابات نیامده بودند هم با نتیجه این انتخابات امیدوار شدند، سرمایه اجتماعی را بالابرد. در شادی و نشاطی که روز شنبه بعد از انتخابات به وجود آمد، اکثر مردم شریک بودند و حتی بسیاری از کسانی که به کاندیداهای دیگر رای داده بودند هم از این نتیجه ابراز خشنودی میکردند. شما میگویید که هیچ یک از کاندیداهای اصولگرا نتوانستند رای اکثریت را به دست آورند. اما نتایج نشان میدهد که رای همه رقبای آقای روحانی، به فرض اینکه همه آنها را هم نامزدهای اصولگرا بدانیم، باز هم به اندازه ۵۰ درصد آرای رایدهندگان نمیشود. با این حساب به نظر میرسد که حتی اگر اصولگرایان به گزینه واحد میرسیدند هم شانسی برای پیروزی در انتخابات نداشتند. فکر نمیکنید اصولگرایی نیاز به یک آسیبشناسی و تجدیدنظر درونی دارد؟ اینکه اصولگرایی نیاز به آسیبشناسی دارد درست است و نه تنها الان بلکه حتی اگر در انتخابات پیروز هم میشدیم باید همواره خودمان را آسیبشناسی میکردیم و نواقص را بر طرف میکردیم. چون صرف برنده شدن در انتخابات نشانگر این نیست که یک جریان سیاسی درست رفتار میکند. اما اینکه جمع عددی آرا را حساب کنیم و بگوییم که اگر اصولگرایان ائتلاف میکردند هم رای نمیآوردند، غلط است. چون خود نفس ائتلاف کردن یک آثاری در جامعه خواهد داشت که تفرق عکس آن اثر را دارد. اگر اصولگرایان نشان میدادند که گروهی عاقل هستند و برای صندلی قدرت روبهروی همدیگر نمیایستند، بخشی از همین مردمی که به اصولگرایان رای ندادند، به آنها رای میدادند. بنابراین نمیشود گفت که اگر اصولگرایان تفرقه را کنار میگذاشتند و به اتحاد میرسیدند باز هم کمتر از نصف آرا را به دست میآوردند. شما ببینید وقتی آقای عارف از انتخابات کنار رفت، نمیشود گفت که رای عارف کم بود و تاثیر نداشت. چون همین که از انتخابات کنار رفت یک رای جدید برای این دسته خلق شد و بخشی از مردم با دیدن این رفتار، گفتند که اینها انسانهای عاقلتری هستند و به آنها رای دادند. در شبهای آخر قبل از انتخابات گفته میشد که شما برای اصولگرایان یک پیامک فرستادهاید و نوشتهاید که رقیب اصلی روحانی است و همه باید روی کاندیدای پیشرو یعنی قالیباف ائتلاف کنند. شما چنین پیامکی برای دوستانتان فرستاده بودید؟ خیر. اما در عمل اصولگرایان در انتخابات مجلس نهم و این انتخابات نشان دادند که اختلافات درونی شان بیش از آن است که بتوانند روی یک کاندیدا با هم اجماع کنند. بنابراین احتمالا تنها راه رسیدن به کاندیدای واحد، حمایت از رای آورترین گزینه بود. این مساله را قبول دارید یا فکر میکنید مکانیزم دیگری هم برای رسیدن به کاندیدای واحد در بین اصولگرایان وجود دارد؟ اختلافات که تعجبآور نیست. چون هم اصلاحطلبان و هم اصولگرایان به طیف تبدیل شدهاند. ما قبلا به اصلاحطلبان ایراد میگرفتیم که اشتراکات دو سر طیفشان خیلی کم شده است، اما حالا چنین حالتی در بین اصولگرایان هم دارد اتفاق میافتد. الان برخی از اصولگرایان هستند که مانند برخی از اصلاحطلبان، لیبرال سرمایه داری غرب را اگر نگوییم قبول دارند، لااقل میتوانیم بگوییم که اعتراضی نسبت به آن ندارند. چطور میتوان اینها را با سایر اصولگرایان که شدیدا مخالف لیبرالیسم و سرمایه داری هستند تنها به این دلیل که مثلا تفکر مذهبی و شخصی شان مثل هم است، با هم در یک گروه جمع کرد؟ این شباهت و نزدیکی تقیدات شخصی در امر حکومت کفایت نمیکند. لذا فکر میکنم همانطور که چپ و راست از یک زمانی به بعد دیگر کشش نداشت، الان هم در حال یک دگردیسی هستیم و شاید دیگر اصولگرایی و اصلاحطلبی نمیتوانند صحنه سیاسی ایران را تعریف کند. آقای احمدینژاد اعجوبه هزاره سوم است و دیگر تکرار نمیشود. پس چرا در سال ۸۸ این کار را کردید؟ من در سال ۸۸ از احمدینژاد حمایت نکردم. ولی همانطور که قبلا گفتم از روی اضطرار به او رای دادم. نه قوت طرفداران یک نامزد قانونگرا و صادق خطرآفرین است نه مطالبهگری آنها. من که مطالبهگر همیشگیام! من علت اضطرار را بعدها در مطبوعات گفتم. همان موقع هم به جمع همراهان سیاسیام گفته بودم. احساس خطر من از تنش اجتماعی و قانونشکنی بود که بعد معلوم شد حق داشتم که نگران باشم. گفته بودم که ترکیب اجتماعی طرفداران آقای موسوی جوری است که قدرت ایجاد تحرک در برابر نظام را دارد ولو آنکه نخواهد ولی ترکیب حامیان آقای احمدینژاد جوری است که این قدرت را ندارد ولو آنکه بخواهد! متاسفم که خیلی زود اولی خواست و شد و دومی خواست ولی بحمدالله نشد. با توجه به اینکه گروههای حامی آقای روحانی تقریبا همان ترکیب اجتماعی حامی کاندیداهای اصلاحطلب در سال ۸۸ بودند، آیا این اضطرار در سال ۹۲ وجود نداشت؟ نه. برای اینکه صحنه عوض شده و احتمال اینکه تندرویهای سال ۸۸، امسال تکرار شود وجود نداشت. در سال ۸۸ کاندیدای اصلی اصلاحطلبان شرایطی نظیر آقای روحانی داشت، به این معنا که هر دو به لحاظ تشکیلاتی از اعضای گروههای اصلاحطلب نبودند ولی مورد حمایت همه گروههای اصلاحطلب قرار داشتند. مواضع هر دو نفر درباره اقتصاد و سیاست خارجی و مساله هستهیی هم به هم نزدیک است. چرا الان کار تا جایی پیش رفته که برخی از اصولگرایان، همین سیاستهای روحانی را اصولگرایانه میدانند و چهارسال قبل همین سیاستها را به شدت محکوم میکردند. اگر آقای موسوی همان موسوی قبل که میشناختیم بوده، او یک شناسنامه اقتصادی و سیاسی داشت. آنچه ما میدانستیم موسوی تاکید بر تمرکز قدرت دولت در اقتصاد داشته. من نمیدانم ایشان در طول ۲۰ سال سکوت خود، چقدر تغییر کرده بود چون نشانهیی برای آن ندارم. در سیاست خارجی هم آدمی انقلابی و استکبارستیز بود. در سیاست داخلی هم مقداری سختگیر بود و برخلاف آنچه اصلاحطلبان تصور میکنند، باز نبود و منتقدان خودش را زیاد تحمل نمیکرد. اما آقای روحانی بر اساس آنچه از او دیدهایم، در سیاستهای اقتصادی نگاه بازتری دارد. در سیاستهای خارجی کمی منعطفتر است، نه به این معنا که استکبار ستیز نیست، بلکه به دیپلماسی رسمی وزارت خارجهیی نزدیکتر است. در سیاست داخلی هم آقای روحانی را تجربه نکردهام، اما از منش او چنین برمیآید که بازتر عمل کند. اگر بخواهیم تقسیمبندی کنیم، آقای موسوی در قسمت اصلاحطلبان قرار میگیرد و آقای روحانی در قسمت اصولگرایان. چون آقای روحانی در سابقهاش، عضویت در جامعه روحانیت مبارز هست و به طور سنتی در مقابل اصلاحطلبان قرار میگرفت. اما همانطور که گفتم این الفاظ دیگر جواب نمیدهد و نمیتواند عرصه سیاسی ایران را توصیف و به درستی دستهبندی کند. چون الان میبینیم اشتراک نظرات و مواضع آقای روحانی رفته رفته با اصلاحطلبان بیشتر از جامعه روحانیت مبارز شده است. اما به هر حال در مبانی فکری، آقای موسوی به اصلاحطلبان نزدیکتر بود. مثلا آن زمان که مساله فقه سنتی و فقه پویا مطرح بود و احتمالا سن شما اقتضا نمیکند که آن زمان را به یاد داشته باشید، آقای روحانی طرف فقه سنتی بود و آقای موسوی طرف فقه پویا. بنابراین فارغ از اصطلاحاتی که در هر دوره زمانی به دلیل فقدان احزاب، جعل میشود تا دستهبندیها را مشخص کند، آقای موسوی و آقای روحانی به لحاظ بنیادهای اندیشهیی متفاوت هستند. البته باز هم تاکید میکنم این الفاظی که الان برای گرایشهای سیاسی به کار برده میشود، برای نشان دادن دستهبندیها کافی نیست. به همین دلیل است که من در مجلس به برخی از اعضای طیف اقلیت احساس نزدیکی بیشتری میکنم، تا کسانی که از اکثریت هستند. من قطعا از نظر عقلی، شرعی و دینی به برخی از اصلاحطلبان نزدیکتر هستم. وقتی کسی به راحتی دروغ میگوید و اهتمام به وضع فقرا و محرومین ندارد و در مقابل غرب وادادگی از خود نشان میدهد، حالا اسمش اصولگرا باشد، اما نسبتی با من ندارد. حالا در طرف مقابل اگر یک اصلاحطلب که در این سه شاخص به من نزدیکتر باشد، من خودم را نباید در یک پوسته تنگ محصور کنم و با آن اصلاحطلب حرف نزنم. البته این سه شاخص را به عنوان مثال بیان کردم، نه اینکه همین سه مورد معیار سنجش باشد. لذا آقای موسوی را در مجموع، به نسبت آقای روحانی خیلی بیشتر نزدیک به اصلاحطلبان میدانم. در سال ۸۸ آقای احمدینژاد هنوز این طور نزد سیاستمداران آشکار نشده بود. شما به مشی آقای احمدینژاد در دو دوره که نگاه کنید، میبینید که فقط بحث شدت و ضعف نیست. بلکه دوره دوم آقای احمدینژاد با دوره اول ایشان، تفاوت ماهوی دارد. این ایرادات اگر هم در آن زمان وجود داشت، آشکار نشده بود. آنها مبنایشان فرق داشت. من اردیبهشت سال ۸۸ در دانشگاه امام صادق یک سخنرانی داشتم و آنجا آقای موسوی و آقای احمدینژاد را با هم مقایسه کردم و نشان دادم که این دو در اکثر موارد مدیریت کشور، شبیه هم هستند. بله. چون ما افراد را با کارنامههایشان میشناسیم. موسوی در دوران بیست ساله سکوت که قابل ارزیابی نیست. بنابراین من درباره آن موسوی که میشناختم حرف میزنم و آن موسوی را با احمدینژاد مثل هم میدانم. با این تفاوت که احمدینژاد جنمش فرق میکند و ابعاد وجودی بد و خوبش بزرگتر میشود. بعد هم ثابت شد که همین طور است. یعنی آقای احمدینژاد ایرادش این است که به قانون احترام نمیگذارد و درستترین و مهمترین نقد آقای موسوی هم این بود که آقای احمدینژاد به قانون تمکین نمیکند. اما خودش در این آزمون سخت بهشدت شکست خورد و نخستین کسی بود که در انتخابات قانون شکنی کرد و مردود شد. اجازه بدهید ابتدا درباره مقایسه انتخابات ۸۸ و ۹۲، تا شب قبل از انتخابات صحبت کنیم. در آنجا آمارهایی از طرف آقای احمدینژاد ارائه میشد و در مقابل، اصلاحطلبان هم آمارهایی میدادند که آمارهای دولت را نقض میکرد. در این بین رفتار اصولگرایان در راستای تایید احمدینژاد، یا در بهترین حالت تایید نکردن آمار رقیبانش، اثر حمایت از احمدینژاد را داشت. می توانیم بگوییم رفتار اصولگرایان اثر حمایتی داشت. اما این با اینکه بگوییم همه اصولگرایان از احمدینژاد حمایت کردند تفاوت دارد. اما در این حد که با احمدینژاد مخالفت نکردند و این مخالفت نکردن اثر حمایتی داشت با شما موافقم. اما هرچه به روزهای آخر تبلیغات نزدیک میشدیم، موضعگیریهای مهندس موسوی نگرانکنندهتر میشد، تا اینکه در نهایت روز آخر انتخابات کار را خراب کردند. درباره نهادها این حرف را قبول ندارم. مثلا میدانید که بسیج یک نهاد مردمی است که در آن امر و نهی سیاسی فرمانده تعیینکننده نیست. در نتیجه ممکن است خیلی از فرماندهان سپاه رایشان آقای احمدینژاد نبود ولی بدنه بسیج به دلیل ذائقه خود، تمایل داشت به آقای احمدینژاد رای دهد. بنابراین من این دعاوی که گفته میشود سپاه یا بسیج پشت قضیه بود را واقع بینانه نمیدانم. چون حتی در خود سپاه هم فرماندهی سیاسی وجود ندارد. ولی احزاب و گروههای اصولگرای زیادی از آقای احمدینژاد حمایت کردند و این را قبول دارم. انتخابات دو قطبی شده بود و اقتضا میکرد که نیروهای هر جناح روی گزینه اصلی متمرکز شوند. فکر میکنید، اصولگرایان در مقابل این حمایتی که از احمدینژاد کردند، مسوولیتپذیر بودند و نسبت به ضعفهای دولت، به مردم پاسخگو بودند؟ خیر و به همین دلیل در انتخابات سال ۹۲ پاسخشان را از مردم گرفتند. وقتی که مخصوصا در چهارسال دوم آقای احمدینژاد، هرچه مردم ناله کردند، این گروههای اصولگرا ماله کشیدند و پوشاندند، طبعا مردم از آنها دلخور میشوند. رفتار گروهی که قدرت را در اختیار دارند، هر روز بیش از روز قبل، تاثیر خود را در زندگی مردم نشان میدهد و اصولگرایان به قدری که وظیفه داشتند، جلوی این رفتارهای نادرست را نمیگرفتند. مردم هم که خاطرخواه یک جریان سیاسی نیستند که بگویند هر اتفاقی بیفتد ما با شما هستیم. مردم میخواهند یک زندگی سالم حداقلی را داشته باشند و علایق دینی و سیاسی و اجتماعیشان را هم با درجات مختلف دارند. مردم عضو حزب نیستند که هر تصمیمی شورای مرکزی حزب گرفت تبعیت کنند. بلکه به رفتارها نگاه میکنند و بر اساس آن قضاوت و تصمیمگیری میکنند. همانطور که در سال ۷۶، آقای خاتمی نماد تحول و تغییر تلقی شد و توانست در مقابل آقای ناطق که خیلی پر سر و صداتر بود پیروز شود. میخواهم از این حرف، این نتیجه را بگیرم که اصولگرایان به دلیل اینکه چهارسال نقد صحیح از رفتار دولت را کنار گذاشتند، از مردم پاسخ گرفتند که ما این تاییدها را قبول نداریم. شما در این گفتوگو اشاره کردید که در انتخابات امسال صحنه عوض شده بود و امکان به وجود آمدن حوادث سال ۸۸ وجود نداشت. با توجه به اینکه تقریبا به جز تیم آقای احمدینژاد، همه گروههای حاضر در انتخابات ۸۸، در این انتخابات هم حاضر بودند، میتوان گفت که رفتارهای تیم آقای احمدینژاد عامل ایجاد فضای سال ۸۸ شد؟ چنانکه دیدیم در دو سال گذشته رفتار آقای احمدینژاد و تیمش در مسائلی نظیر پخش فیلم در صحن مجلس و انتشار مطالبی درباره سوابق تحصیلی شما، با واکنش همراه شد. ولی اصولگرایان انتظار داشتند تا همه کسانی که در مناظرات مورد اهانت قرار گرفتند واکنش نشان ندهند. به نظر من این زمینه اصلا وجود نداشت. منظور از بیانیه اول، همان بیانیهیی است که بعد از اعلام نتایج انتخابات منتشر شد؟ نخیر. بیانیه اولی که بعد از اعلام کاندیداتوری منتشر شد. آنجا همان موسوی بود که در دوره اصلاحطلبان گفت «توطئه توهم نیست» و روزنامههای زنجیرهیی اصلاحطلب به او حمله کردند و ایشان دیگر تا آخر دوره اصلاحات سکوت کرد. منظور من این است که خلاصه سهم عوامل فرعی را بزرگتر از آنچه بود نشان ندهید. چون اگر آقای موسوی میخواست، حتی اگر همه مردم عصبانی بودند، میتوانست مانع آن فتنهها شود. البته باعث عصبانیت مردم هم خود اینها بودند. چون به مردمی که بعد از دو هفته پر نشاط، آن انتخابات پرشور را برگزار کرده بودند، گفتند که حقتان خورده شده و مردم را عصبانی کردند. اما بعد از انتخابات این تصور وجود داشت و حتی روز ۲۵ خرداد، مردم بودند که به نتیجه اعلام شده اعتراض داشتند. این فضا نبود و اینها فضا را به وجود آوردند. وقتی آقای موسوی به خیابان میآید و در میان جمعیت حاضر میشود و آنها را تحریک میکند، مردم عصبانیتر میشوند. آقای موسوی میتوانست به مردم بگوید به خانه هایتان بروید و من از راه قانونی شکایت خود را پیگیری میکنم. این وظیفه یک سیاستمدار وطن دوست و یک مسلمان متشرع مانند آقای موسوی بود، اما او این کار را نکرد و باعث شد که اتفاقات بدی بیفتد و از همه مهمتر اینکه محیط را امنیتی کرد. اینها را میگویند ولی من اخبار غیرموثق را مبنای قضاوت خود قرار نمیدهم. الان من این حرف شما را تکذیب نمیکنم اما چون به اصل آن اطمینان ندارم، مبنای قضاوت قرار نمیدهم. قبل از انتخابات فضا امنیتی نبود و نسبتا اخلاقی هم بود. اما شب بعد از انتخابات، دستگاههای امنیتی بر اساس وظیفه شان بازداشتها را انجام دادند. آقای موسوی شرایط را به سمت حل مسائل از طریق قشون کشی برد و این مهمترین خطای ایشان بود. این خیانتی بود به خود آقای موسوی که به رقیبش میگفت قانون را قبول نداری. اگر آقای موسوی این کار را نمیکرد، به طور طبیعی، رییس یک حزب ۱۳ میلیونی ثبت نشده، بود. من خودم در سیاست ایران آدم باسابقهیی هستم اما بخش اعظم نفوذ خود را مدیون دو انتخاباتی هستم که رقیب اصلی آقای هاشمی و آقای خاتمی بودم. نفر دوم شدن من که چهار و نیم میلیون رای داشتم باعث نفوذ کلامم شد و معلوم است که آقای موسوی با سیزده میلیون رای جایگاه بالاتری داشت. آقای موسوی میتوانست رییس یک حزب با بدنه اجتماعی قوی باشد و در تعدیل دولت احمدینژاد هم نقش داشته باشد. اگر این کار را میکرد قطعا الان به جای آقای روحانی، آقای موسوی رییسجمهوری ایران بود. کاری که آقای موسوی و آقای کروبی کردند هم با شخصیت خودشان تناقض داشت و هم باعث شد حوادث تلخ فتنه پیش بیاید و عده زیادی آسیب ببینند و فضا هم امنیتی شود. فضای امنیتی به نفع کسانی است که روحیه استبدادی دارند و این افراد هم در چهارسال گذشته استفاده خود را از این فضا کردند. ببینید در مجلس هشتم من به دوستان اصلاحطلب میگفتم که چرا اینقدر سکوت میکنید؟ میگفتم سکوت شما باعث میشود تا ما هم که منتقد دولت هستیم تحت فشار قرار بگیریم چون نه دوستان اصولگرایمان با ما همراهی میکنند و نه شما. آنها میگفتند شرایط بسته است و ما امکان حرکت و موضعگیری نداریم. من میگفتم اگر میخواهید فضا برایتان باز شود، موضع خود را مشخص کنید. بیایید و بگویید مثلا از ده کاری که آقای موسوی کرد ما سه تای آن را قبول نداریم و درست نمیدانیم اما در هفت مورد به آقای موسوی ظلم شد. این طور میتوانید خط خود را از فتنهگری سوا کنید و بعد حرف بزنید. شرایطی که آقای موسوی و آقای کروبی ایجاد کردند باعث شد که در چهارسال دوم آقای احمدینژاد، نقد کردن سخت شود و همه هزینه دادیم. چون انگیزههای قوی دارند. یعنی حاضرند برای انگیزههای خودشان مایه بگذارند و حتی هزینه بدهند. همیشه گروههای متعصب تاثیرشان بیش از تعدادشان است. به لحاظ عدد کم هستند ولی اثرشان زیاد است. این یک اختلاف جدی در بین اصولگرایان است. چون اینها خودشان را ملاک حق و باطل میدانند و دستهبندی سیاسیشان تابع این است که چه کسی مثل من است. ولی همانطور که در انتهای طیف اصلاحطلبان برخی افراد بیدین هم قرار دارند، در این سر طیف اصولگرایان هم این افراد هستند و احتمالا از اصولگرایی جدا خواهند شد. البته اگر در اصلاحات آدمهای بیدین هم وجود داشته باشند، تا به حال نگفتهاند که هرکس مانند ما بیدین نباشد از حقوق اجتماعی باید محروم شود. سابقه امر نشان میدهد که متاسفانه وقتی اصلاحطلبان مسلط شدند، در طرد مخالفان خودشان قویتر از اصولگرایان عمل کردند. وقتی که همین مهندس موسوی از طرف روزنامههای اصلاحطلب تحمل نشد و او را له کردند، بقیه حساب کار خودشان را کردند. متاسفانه خیلی از رفتارهای بدی که از اصولگرایان امروز میبینید، توسط اصلاحطلبان پایهگذاری شده است. مثلا شعار «مرگ بر مسوولان کشور» را نخستین بار اصلاحطلبان در حضور آقای خاتمی دادند. فکر میکنم نخستین سالگرد دوم خرداد بود که وقتی ایشان برای سخنرانی به دانشگاه تهران رفته بود و آقای ابطحی هم آنجا حضور داشت، شعار «مرگ بر یزدی» سر دادند و آقای خاتمی فقط گفت «من از شعار مرگ خوشم نمیآید.» در حالی که باید میایستاد و میگفت ایشان مسوول رسمی کشور است و آن زمان که شما به دنیا نیامده بودید برای استقلال و آزادی این کشور مبارزه کرده و شما بیخود میکنید که اینطور دربارهاش شعار بدهید. اما این کار را نکرد و حالا اگر میبینید این طرف گاهی درمقابل برخی مسائل سکوت میکنند، ریشههای اینچنینی دارد. یک بار هم آقای ناطق برای سخنرانی به دانشگاه تهران رفت، ولی در مسجد را بستند و ایشان را به مسجد راه ندادند. مرا انجمن اسلامی دانشگاه شهید چمران اهواز دعوت کرد، به سالن مراجعه کردیم توی راه گفتند به دستور رییس اصلاحطلب دانشگاه در سالن را بستهاند. من در همان محوطه بدون تجهیزات صوتی سخنرانی کردم. پس آنها هم بد رفتاری کردند و از این حیث سابقه اصلاحطلبان بهتر از اصولگرایان نیست. اتفاقا اگر این انتخابات اخیر نتیجهاش این باشد که هر دو طرف این رفتارهای خودشان را تقبیح کنند و ما به هم نزدیک شویم، این خودش یکی از مهمترین برکات انتخابات خواهد بود. من فکر میکنم حداقل باید دو سال صبوری کنیم تا بشود جریان اقتصادی را مهار کرد و در مسیر صحیح قرار داد. آنها که تعدادشان خیلی اندک است. و میرود خانهاش. باید به قاضی اعتماد کرد و از راه قانونی تخطی نکرد. منبع: روزنامه اعتماد
:::
|