۱۷:۱۲ - ۱۳۹۲/۰۶/۳ دکتر سید یحیی یثربی:

ماجرای تامل‌بر‌انگیز اصولگرایی

اصولگرایان در دوران ثبات به خطای دیگر هم گرفتار شدند و آن همین توجه و تمرکز به مسایل پراکنده نظری و برخی موضوعات بین‌المللی و غفلت از مسایل و مشکلات اجرایی و عملی کشور بود. این خطا هم ناشی از عدم توجه به تفاوت دوران ثبات با شرایط دوران تثبیت نظام بود. مثلا اصولگرایان مشغول نقد مسایلی از قبیل پلورالیزم، تضاد علم و دین، یا برخی اظهارات سیاستمداران غربی شدند، بدون آنکه مردم ما با اینگونه مسایل به طور عینی و جدی درگیر باشند.

yasrebiمبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام) - سیدیحیی یثربی (استاد دانشگاه)
در این نوشته، این‌بار برآن شدم که نگاهی داشته باشم به اصولگرایی در جامعه‌مان! تا ببینم آیا واقعا ما اصولگرایی داریم یا اصولگرایی ما نیز همانند روشنفکری‌مان ادعایی بیش نیست؟ به هرحال پاسخ این پرسش را باید در بررسی اصولگرایی جامعه‌مان جست‌وجو کنیم! همه می‌دانند که نقد من از روی صداقت و دلسوزی است نه غرض‌های دیگر! من در زمان حاکمیت اصلاح‌طلبان، از روشن‌اندیشان و اصلاح‌طلبان جامعه‌مان نقدی کردم که در دو کتاب جداگانه به نام‌های «ماجرای غم‌انگیز روشنفکری در ایران» و «خودکامگی و فرهنگ»، به چاپ رسیدند. اساس انتقاد من آن بود که ما در کشورمان معترض و مبارز داشته و داریم! اما روشنفکر و روشن‌اندیش، نداشته و نداریم! یعنی کسانی را نداشتیم که تحولی در تفکر ایجاد کنند و جامعه‌ ما را از نظر ذهن و فکر به فضای جدیدی وارد سازند! ستارخان و باقرخان با استبداد مبارزه می‌کردند گرچه این مبارزه ستودنی است، اما نمی‌دانستند که جامعه مدنی با تفنگ ایجاد نمی‌شود بلکه نیازمند چند قرن تلاش روشن‌اندیشانه در تحول علوم‌انسانی و اخلاق و تربیت جامعه است. با این انتقاد‌ها، نه‌تنها از آنان بی‌مهری ندیدم، بلکه بیش از هر زمان دیگر در دوران اصلاح‌طلبان مورد محبت قرار گرفتم که به جزییات این محبت‌ها نمی‌پردازم! پس از پیروزی انقلاب اسلامی جز دوران هشت‌ساله آقای خاتمی، همیشه کار در دست اصولگرایان بوده است. اینک در پایان حکومت یک دولت اصولگرا و در طلیعه کار یک دولت مستقل و اعتدال‌گرا به نقد اصولگرایان می‌پردازم! با این نیت که نقد من وسیله‌ای باشد برای هوشیاری و جبران غفلت‌ها و کاستی‌ها!
اصولگرایی یعنی چه؟
آنگونه که از ادعا‌ها برمی‌آید، اصولگرایی یعنی پایبندبودن به اصول و ارزش‌های اسلامی، به‌گونه‌ای که جز اسلام ناب، هیچ‌گونه تفسیر و تاویل و مسامحه و سازش را در نظر نگیریم. توحید را بپذیریم و با هیچ‌ عذر و بهانه‌ای به زیر بار سازش با شرک نرویم. قوانین و شریعت اسلامی را بپذیریم و به اجرا درآوریم و توجهی به مصلحت‌های سیاسی و نگرش‌ها و اعتراض‌های بین‌المللی نداشته باشیم. کسانی باشیم همانند سلمان و ابوذر که در کنار رسول‌خدا یا علی‌بن‌ابیطالب، زندگی می‌کردند! اگرچه رسانه‌های غربی، اصولگرایی یا بنیادگرایی را غالبا به معنای تندروی و افراط می‌دانند، باید کاری با آنان نداشته باشیم و در جای خود، از مقاومت و ایستادگی دریغ نورزیم و تا پای جان در راه عقاید و ارزش‌های اسلامی، ایستادگی کنیم و در جای لازم نیز از در صلح و سازش درآییم و از هرگونه درگیری و خشونت پرهیز کنیم. بی‌تردید اصولگرایی به این معنا، کاری است بسیار پسندیده زیرا دین اسلام، دین عقل و منطق است و آموزه‌های این دین، هرگز برخلاف عقل و منطق نبوده و نخواهد بود. بنابراین اگر به این اصول و آموزه‌ها پایبند باشیم، بی‌تردید کار ما از عقل و منطق دور نمی‌شود و هرگز به افراط و تندروی متهم نمی‌شویم. چنان‌که رسول‌خدا(ص) و علی‌بن‌ابیطالب(ع)، هرگز از طرف دشمنان، متهم به تندروی و خشونت نبودند. خود پیامبر(ص) گاهی به خاطر تلاش برای صلح و سازش، مورد سرزنش تند یارانش قرار می‌گرفت. چنان‌که در صلح حدیبیه، مورد اعتراض و سرزنش قرار گرفت. بنابراین اصولگرایی یک راه و روش پسندیده، ثمربخش و برابر با عقل و منطق خواهد بود. در درستی اصولگرایی شکی نیست اما در دو مورد جای شک و تردید باقی است: یکی آنکه آیا فهم و تعریف ما از اصول و آموزه‌های اسلام، درست است و نیازی به اصلاح و تکمیل ندارد؟ دیگر آنکه آیا ما که ادعای اصولگرایی داریم، به اصول و ارزش‌های اسلامی پایبندیم؟
بررسی مورد اول نه در توان من است و نه این مقاله گنجایش آن را دارد! ما در این مقاله، به اصول و ارزش‌های شناخته‌شده اسلام اشاره می‌کنیم نه مسایل اختلافی. زیرا مردم ما به‌قدر کافی با اصول و ارزش‌های اساسی اسلام و سیاست‌های اسلامی آشنا هستند. آنچه در این نوشته، مورد نظر من بوده و تا حدودی قابل بررسی و ارزیابی است، مورد دوم است. بنابراین سوال اصلی این مقاله آن است که «ما چقدر اصولگراییم؟» و چون اصولگرایی بیشتر در حوزه سیاست مطرح است، من نیز بیشتر با کارگزاران و سیاستمداران طرف خواهم بود. سیاستمداران اصولگرا باید چند هدف زیر را دنبال می‌کردند: هدف اول، عمل به اسلام و اجرای آموزه‌های اسلام. هدف دوم، ترویج و تبلیغ اسلام برای دیگران، هدف سوم، ساماندهی یک نظام اسلامی نمونه برای تامین آرامش و سعادت مردم جامعه و نیز برای ارایه به جهانیان و هدف چهارم، پاسداری از موقعیت جهانی این نظام نمونه! اینک به صورت پراکنده، به ذکر نمونه‌هایی از رفتار اصولگرایان نسبت به هدف‌های یادشده، می‌پردازیم و بحث تفصیلی در عملکرد اصولگرایان را در مورد بندهای سه و چهار در آینده پی می‌گیریم.
از اصلی‌ترین آموزه‌های اسلام، پرهیز از هواوهوس است. هواوهوس اساس هرگونه فساد و گناه است. از نظر قرآن هواپرستی در میان انسان‌ها‌، یک آفت فراگیر است. به نظرم اصولگرایان ما در این‌باره چندان موفق نبودند! من منکر موارد خاص نیستم اما عموما در عمل، نشانه‌های دوری از هواوهوس را ندارند! به ذکر سه مورد از این نشانه‌ها قناعت می‌کنم:
نخست، داوطلب شغل نبودن و به‌دنبال شغل نرفتن؛ اصولگرای دور از هواوهوس، برای رسیدن به شغل و مقام، چنان تلاشی که نشانه هواوهوس باشد، انجام نمی‌دهد. رسول خدا فرمود: «کسانی را که به دنبال شغل و مقام‌اند به کار نگیرید!» آری درخواست شغل و تلاش برای به‌دست آوردن وکالت و وزارت، خود نشان روشن هواپرستی است و همچنین اگر آن‌کار یا موقعیت خود را از دست بدهد، ناراحت نمی‌شود و نیز هر شغلی که دارد، آن شغل برای او جنبه مادی نداشته باشد. از وزارت و وکالت گرفته تا امامت جماعت و سفر حج، از اینکه جایش را به دیگران دهد، در دلش ناراحت نمی‌شود. عملا کسی را که‌ دارای چنین روحیه و اوصافی باشد، کمتر دیده‌ام! مساله دوم، هم‌تراز کردن زندگی خود با طبقات محروم است. زندگی فقیرانه، تکلیف دینی مسلمانان نیست. مسلمانان بایستی زندگی‌ای همراه با آرامش، آسایش، رفاه و امنیت داشته باشند. اما مسوولان جامعه باید زندگی خود را در حد طبقه محروم جامعه، نگه دارند. از خود بپرسیم که به عنوان مسوولان نظام اسلامی تا چه مقدار خود را از امکانات رفاهی محروم کرده‌ایم؟ عملا کسی را ندیده‌ام که تا حدی نتواند از امکانات دولتی بهره بگیرد! البته ندیدن من، دلیل نبودن چنین کسانی نیست اما دلیل، محدود بودن تعداد آنان هست. سومین مساله، ‌توجه به حرمت بیت‌المال است. یکی از نشانه‌های بارز مسوولان در نظام اسلامی، حساسیت به بیت‌المال است. علی(ع) برای مراجعانی که کار خصوصی داشتند، چراغ روشن نمی‌کرد، تا از بیت‌المال مردم یک لیف خرما را مصرف نکرده باشد! اکنون اصولگرایان باید از خود بپرسند که رابطه‌شان با بیت‌المال چگونه است؟ چه تعدادی از آنان در مناطق پایین‌شهر خانه دارند و با وسایل عمومی رفت‌وآمد می‌کنند و زن و فرزندشان با زن و فرزند مردم فقیر همدردند! و از خانواده‌شان چند نفر بیکار دارند؟ از ارزش‌ها و آموزه‌های اسلام به همین سه مورد قناعت ورزیده و به نقد موارد دیگری از رفتار سیاسی-اجتماعی اصولگرایان می‌پردازیم:
۱- خودمحورند نه برنامه محور
اصولگرایان بیش از آنکه برنامه‌محور باشند، شخص‌محورند! یعنی شخص را منجی، قلمداد می‌کنند و نیز شخص را مخرب می‌دانند. یعنی از طرفی به اشخاصی رو می‌آورند که منجی جامعه باشند و از طرف دیگر بر آن هستند تا شکست‌ها و ناکامی‌ها را به اشخاص نسبت دهند! دلیل آنکه ما به جای برنامه به اشخاص توجه می‌کنیم، آن است که هنوز مدیریت‌های ما به صورت سنتی شکل گرفته و تسخیرمحورند نه تدبیر محور. یعنی بیش از آنکه به اصول و مبانی و برنامه‌های تدبیری توجه کنیم، بر آن می‌کوشیم که اشخاص معینی مسوول مدیریت‌ها باشند! و این یکی از مشکلات علمی و فرهنگی جامعه ما بوده و هست. منشا این وضعیت نیز عدم رشد و تحول ما در زمینه علوم‌انسانی است.
۲- بر گزینش تکیه دارند نه نظارت
قرآن‌کریم همیشه بر آزادی انسان تاکید می‌ورزد اما عمل او را زیر نظر می‌گیرد که اگر درست رفتار کرد، پاداش دهد و اگر به بیراهه رفت، به کیفرش رساند. این یعنی نظارت بر رفتار. قرآن‌کریم در چندین آیه، گزینش را رد می‌کند. با این مضمون که اگر خدا می‌خواست، بدکاران را از میان برمی‌داشت و به‌جای آنان انسان‌های دیگری می‌آورد که تبهکار نباشند. آری خداوند انسان را آزاد آفریده است و این انسان آزاد می‌تواند هر لحظه با لحظه پیش فرق کند. ساعتی کافر باشد و ساعتی مسلمان. بنابراین اگر به انسان‌شناسی قرآن توجه کنیم، نباید یکی را انتخاب کنیم که این خوب است و خوب خواهد بود و دیگری را که بد است، بد خواهد بود. بلکه هر انسان آگاه و آزاد، هر لحظه می‌تواند از راهی که در پیش دارد، برگردد. از ایمان به کفر روی آورد یا از کفر به ایمان. بنابراین باید رفتار انسان را در نظر گرفت و مهر رد و قبول بر وی نزد. بنابراین تکیه بر گزینش و غفلت از نظارت یک روش اسلامی نیست و عملا دست مسوولان را در خلافکاری و غفلت از وظیفه باز می‌دارد! و فساد مسوولان را پنهان می‌سازد و مسوولان را از نقد و اعتراض در امان می‌دارد! بنابراین روش درست آن است که گزینش را به تخصص اختصاص دهیم و در تعهد، کم‌رنگ سازیم اما در میزان نظارت بر مسوولان بیفزاییم و نهاد‌ها و امکانات نظارت مردم را بر رفتار مسوولان توسعه دهیم و جدی بگیریم.
۳- سیطره‌گرا هستند نه هدایت‌گرا
هدایت یعنی آموزش و پرورش درست انسان تا در تشخیص حق از باطل دچار انحراف نشود. بنابراین در رابطه تشریعی خدا و انسان، کار خداوند در محدوده هدایت و راهنمایی انسان خواهد بود. چون اساس کار تشخیص خود انسان است، تشخیص هم، اکراه و جبر را برنمی‌تابد. اما اصولگرایان عملا هدایت را که بسی دشوار و طاقت‌فرساست، نادیده گرفته و بر آن می‌کوشند تا کار را با سلطه پیش ببرند! به همین دلیل با وسایل گوناگون به مردم فشار می‌آورند تا خود را مسلمان نشان دهند! از گزینش و تخصیص مشاغل گرفته تا ارتقا در درجات شغلی و از تنگنا‌های سیاسی و اجتماعی گرفته تا برخوردهای کمیته‌ای و انتظامی همه و همه گواه آن است که ما مثلا به هدایت یک بدحجاب نمی‌پردازیم که کاری است نیازمند برنامه و تحمل و حوصله! بلکه به وسیله گشت‌ارشاد یا نیروی انتظامی او را وادار به رعایت حجاب می‌کنیم که کاری است بسیار آسان اما نادرست و بی‌حاصل.
۴- ترکیب مسایل مدیریتی با مسایل اعتقادی
اصولگرایان، مسایل مدیریتی را با مسایل اعتقادی ترکیب می‌کنند و این ترکیب باعث می‌شود که به چندین پیامد نادرست گرفتار شوند، از جمله می‌توان به تقدیس مدیریت اشاره کرد که مشکلات را در جامعه‌های اسلامی تقدیس می‌کنند، در صورتی که مدیریت، کار بشری است و کار بشر غیرمعصوم، قابل تقدیس نمی‌شود و بنابراین نسبت‌دادن مدیریت اشخاص به خدا و پیامبر و امام زمان و غیره به‌گونه‌ای تقدیس مدیریت است و مدیریت تقدیس‌شده، زمینه را برای خودکامگی اشخاص فراهم می‌آورد. همچنین تلاش بر بقای خودشان به‌جای تلاش بر پاسداری از اصول و ارزش‌های اسلامی که درپی آن دولتی که خود را تقدیس کند، به هر قیمتی می‌خواهد بماند و ادامه یابد و در این تلاش برای بقا، بسیاری از اصول و ارزش‌ها؛ زیر پا گذاشته می‌شوند. نکته مهم دیگری که باید به آن توجه کرد، نقد‌گریزی است. اصولگرایان به خاطر همین نگاه تقدیسی به مدیریت، نقد را بی‌حرمتی می‌دانند و می‌کوشند تا مدیران اصولگرا را نقد نکنند بلکه به هر صورت به حمایت و تایید آنان بپردازند. در صورتی که در مدیریت، نقدپذیر بودن یک اصل اساسی است و مورد آخر مطلق‌نگری آنهاست اصولگرایان مساله حق و باطل را به حوزه مدیریت نیز سرایت می‌دهند در نتیجه عده‌ای را کاملا برحق و عده‌ای را بر باطل قلمداد می‌کنند! در صورتی‌که هر دو گروه، مسلمانند و هردو گروه می‌توانند درستکار باشند و خلاف هم داشته باشند.
۵- هدر‌دادن امکانات
اصولگرایان امکانات را با اطمینان به اشخاص، در اختیار آنان قرار می‌دهند و از محاسبه و پیگیری نتایج کار‌ها غفلت می‌ورزند! صد‌ها موسسه تحقیقی به نام اسلام و قرآن در این کشور بودجه می‌گیرند اما کسی از نتیجه کار آنان را بازخواست نمی‌کند! و چقدر مردم از آنان راضی‌اند؟ و همین‌طور… به طور کلی اصولگرایان از نظر تبلیغات و مدیریت، مشکلات زیادی دارند که به برخی از آنها اشاره می‌کنم نه به قصد حمله و هجوم بر اصولگرایان، بلکه با نیت یادآوری مشکلات و کاستی‌ها، تا به یاری خدا، به حل مشکلات و جبران کاستی‌ها اقدام شود. نقد نه اهانت است و نه تخریب! نقد یک هشدار است برای خودشناسی و غنیمت‌شمردن فرصت‌ها و اقدام به جبران کاستی‌ها!
اما برخی از این مشکلات به شرح زیرند:
۱- توجه و تمرکز به نشر اسلام به جای عمل به آرمان‌های تبلیغ‌شده اسلام
در تمام کشورهای پیشرفته، تبادل قدرت در میان احزاب براساس پیروزی در انتخابات انجام می‌پذیرد؛ و هر حزبی وقتی برنده شد و دولت تشکیل داد، تلاش می‌کند به وعده‌های خود عمل کند، نه اینکه به تبلیغات حزبش بپردازد. در ایران اسلامی، انتقال قدرت، از شاه به رهبران اسلامی جامعه با نظر و حمایت و مبارزه مردم تحقق یافت. یعنی این مردم بودند که اسلام و آرمان‌های اسلام را دریافته و برگزیده بودند. اینک پس از استقرار حکومت اسلامی و دفع و رفع همه خطرات نیازی به این نبود که اصولگرایان، تبلیغ همین دین را که عامل اصلی قیام و پیروزی بود، هدف اصلی خود قرار دهند و بکوشند تا مردم مسلمان را دوباره مسلمان و مسلمان‌تر کنند! که تلاش در جهت تحصیل حاصل، عبث، بی‌حاصل و حتی زیان‌بار است. بلکه باید تمام هم‌وغم خود را صرف پیاده‌کردن آرمان‌های اسلامی و وعده‌های خودشان به مردم، می‌کردند. مانند عدالت اجتماعی، رفع فقر تامین آزادی، تدارک معیشت مردم، اصلاح مفاسد اداری و‌هزاران وعده دیگر. برای اینکه نهضت مردم ما به خاطر اینگونه هدف‌های والا بود و مردم به تامین آنها حساس بودند. اما اسلامیت مردم، جای نگرانی نبود. چون اگر مردم مسلمان نبودند، پیروزی انقلاب اسلامی، اتفاق نمی‌افتاد. بنابراین اصولگرایان عموما کار خود را بر نشر دین متمرکز ساخته، انتقاد از عملکردها را فراموش کردند؛ و در نتیجه به تدریج، از فرهنگ اسلامی فاصله گرفته و به ارزش‌های مادی بازگشتیم. فاصله طبقات بیشتر شد و صدها عوارض دیگر. اما اصولگرایان فقط به تعلیم مسایل نظری پرداخته، بر مراسم و تشریفات تبلیغاتی افزوده، خودشان را به کارهای صوری سرگرم کردند. به دلیل رعایت اختصار از ذکر نمونه و آمار خودداری می‌کنم. برای نمونه کافی است که تنها به تعداد خودروهای ادارات و هزینه تشریفات استقبال و بدرقه‌ها و هزینه سفرهای خارجی توجهی کنیم و آنگاه سکوت سازمان‌های تبلیغاتی را در نظر گرفته و اشتغالشان را به مسابقه‌های مناسبتی و سمینارها و کنفراس‌های بی‌حاصل، مورد نظر قرار بدهیم.
۲- همسویی با دولت و عوامل اجرایی
دولت در برابر ملت قرار داشته و دارد. این مقابله و در برابرهم قراگرفتن در قرون گذشته و در جامعه‌های سنتی، به صورت مقابله حاکم و محکوم است که طبعا مردم از دولت‌ها راضی نبوده و تغییر آنها را آرزو می‌کنند. در جامعه‌های دموکراتیک هم، دولت به‌عنوان طرف قرارداد، متعهد انجام کارهایی است که حزبش به مردم وعده داده است. در این کشورها نیز به هرحال به نوعی، مردم از عملکرد دولت انتقاد می‌کنند که تبادل قدرت میان احزاب، ناشی از همین عدم رضایت نسبی از عملکردهاست. بنابراین دولت، در هر شرایطی، سرانجام قابل انتقاد بوده و مورد ناخشنودی مردم قرار می‌گیرد. طبیعی است که در کشور مانند ایران که از طرفی مردمش می‌خواهند ناکامی نسل‌ها را هرچه‌سریع‌تر با کامیابی خود جبران کنند و لذا حدود انتظارات بسیار غیرعادی است و از طرف دیگر به خاطر شرایط خاص استقرار نظام جدید، مشکلات و گرفتاری‌های زیادی در پیش پای دولت است و طبعا شرایط زندگی مردم به آسانی بهبود نخواهد یافت، معلوم است که در چنین شرایطی هر دولتی در آینده نزدیک شدیدا در معرض انتقاد مردم خواهد بود؛ بنابراین همسویی همه اصولگرایان با دولت از قدرت نفوذ آنان خواهد کاست. خطای عمده اصولگرایان آن است که دوران تثبیت نظام را از دوران ثبات جدا نکرده‌اند و در دوران ثبات هم، همسویی خود را با دولت حفظ کردند؛ و چون در دوران ثبات به خاطر مشکلات زیاد ناشی از سوءمدیریت و هوای نفس بعضی از مسوولان، دولت در معرض انتقاد قرا ر می‌گرفت، همسویی اصولگرایان با دولت، برای جایگاه و اعتبارشان در نظر مردم بسیار زیانبار بود.
۳- توجه و تمرکز به مسایل پراکنده نظری و برخی از موضوعات بین‌المللی و غفلت از مسایل و مشکلات اجرایی و عملی کشور
اصولگرایان در دوران ثبات به خطای دیگر هم گرفتار شدند و آن همین توجه و تمرکز به مسایل پراکنده نظری و برخی موضوعات بین‌المللی و غفلت از مسایل و مشکلات اجرایی و عملی کشور بود. این خطا هم ناشی از عدم توجه به تفاوت دوران ثبات با شرایط دوران تثبیت نظام بود. مثلا اصولگرایان مشغول نقد مسایلی از قبیل پلورالیزم، تضاد علم و دین، یا برخی اظهارات سیاستمداران غربی شدند، بدون آنکه مردم ما با اینگونه مسایل به طور عینی و جدی درگیر باشند. در برابر آن از عملکرد مسوولان و از مشکلات زندگی مردم که ناشی از عملکرد مسوولان بود، چیزی نگفتند. در صورتی که مردم ما عملا با مشکلاتی درگیر بودند. همانند: اختلاس، فساد، قاچاق، رشوه، بیکاری و بی‌برنامگی، تورم، عقب افتادگی و…
۴- اشتغال به خطرات محسوس و غفلت از خطرهای نامحسوس
نظام نوپای اسلامی با سه خطر محسوس و دو خطر نامحسوس روبه‌رو بود. خطرات محسوس عبارت بودند از: خطر کودتا و دخالت نظامی، خطر جنگ داخلی با تحریک و حمایت خارجی، خطر درگیری با یکی از کشورهای همسایه. از قضا هر سه خطر، عملا آزمایش شدند اما کارآیی، نداشتند. هم با کودتا روبه‌رو بودیم هم با دخالت نظامی مستقیم و هم با حمله خارجی. اما مردم ما با یکپارچگی و رهبری قوی، همه این خطرات را پشت سر گذاشتند. اما دو خطر نامحسوس که در درازمدت این نظام را تهدید کرده و جدی‌تر از سه خطر قبلی است همچنان وجود دارد: خطر فشار اقتصادی و اجتماعی که از درون، مردم ما را دچار مشکل می‌کند و همچنین تلاش برای تغییر محتوای نظام و چشم پوشی از اصول و لوازم انقلاب، با به‌کارگرفتن شخصیت‌های سیاسی و علمی داخلی. اصولگرایان باید از طرفی عملکرد دولت و مدیران اقتصادی کشور را به دقت زیر نظر می‌داشتند و از طرف دیگر مواظب فرآیند فرهنگی جامعه می‌شدند. برای اینکه شکست برنامه‌های اقتصادی از امید مردم به این نظام کاسته، به نارضایتی آنان می‌افزود و نیز نداشتن یک برنامه علمی، اقتصاد کشور را دچار نابسامانی کرده، نابرابری طبقاتی را افزایش می‌داد. چنان‌که با همه تاکید نظام و قانون اساسی برکاهش نابرابری این نابرابری افزایش یافت. از طرف دیگر با بی‌توجهی اصولگرایان تدریجا ثروت در جامعه ما، جای ارزش‌های معنوی را گرفت.
۵- به‌روز نکردن شعارها و موضوعاتی که تبلیغات بر آنها متمرکز می‌شد. در ادامه به موارد دیگر به صورت تیتروار اشاره می‌کنم.
۶- تمامیت خواهی به جای تنجیم ۷- تسخیر به جای تدبیر ۸- هوش و تعهد به جای تخصص ۹- توجه به مسایل فرعی به جای نیازهای اقتصادی ۱۰- توجه به ظاهر و غفلت از رفتار ۱۱- توجه به عمل، غفلت از آثار ۱۲- توجه به دیندارکردن به جای انسان‌سازی ۱۳- توجه به فروع به جای اصول ۱۴- توجه به رفتار هیاتی به جای حساسیت‌های جهانی ۱۵-توجه به مسایل جزیی و شخصی به جای عوامل اثرگذار در سطح جامعه. (مثلا توجه به کراوات، به جای دزدی و اختلاس) ۱۶- غفلت از نظرسنجی ۱۷- ورود به رانت‌خواری و ثروت‌اندوزی ۱۸- توجه به آیین نه عمل روزمره و همیشگی اشخاص؛ و موارد دیگر مخصوصا مسایل مربوط به هدف‌های سوم و چهارم که در آینده آنها را نیز به اختصار و با ذکر سرفصل‌ها مطرح خواهیم کرد و نیز به مشکلات علوم‌انسانی و مسایل فرهنگ عمومی به اختصار خواهیم پرداخت در مرحله دوم، این سرفصل‌ها را با سرفصل‌های دیگری که بر آنها خواهیم افزود، پس از گردآوری شواهد و مدارک لازم، با تفصیل بیشتر به صورت یک کتاب، منتشر خواهیم کرد.
منبع: شرق
:::

دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*

3 + 7 =