آنان که مرد جنگ نبودند !
آیا وقت آن نرسیده که مدعیان اصولگرایی که تلاش میکنند از بسیج یک حزب سیاسی همسو در دانشگاه بسازند، به جای بهانهجویی سیاسی سوابق انقلابی و علمی وزیر علوم پیشنهادی را در نظر بگیرند و در فعالیت وزارت علوم مانعتراشی نکنند؟ آیا جز اینست که برخی از همان کسانی که در دهه شصت در اعزام دانشجویان بسیجی کارشکنی میکردند، حال به بهانه دفاع از بسیج دانشجویی کارشکنی را در دستور کار قرار دادهاند؟
مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام): در گزارش پیشین در پاسخ به مخالفان وزیر پیشنهادی علوم که او را متهم به مخالفت با بسیج و دفاع مقدس مینمایند، اشاره شد که برخلاف دانشجویان چپ مذهبی دهه شصت که در انجمنهای اسلامی دفتر تحکیم وحدت فعالیت نموده و از همان دفاتر برای حضور در جبهه اعزام میشدند، برخی از مدعیان اصولگرایی در دوران دفاع مقدس مخالف حضور دانشجویان در جبهههای نبرد حق علیه باطل بودهاند.
آنچه در این گزارش خواهید خواند، چند روایت از مخالفت برخی چهرههای اصولگرای امروز با حضور دانشجویان در دفاع مقدس است:
روایتی از احمدینژادهای انجمن اسلامی علم و صنعت
دهه شصت، دوران حاکمیت انجمنهای اسلامی در دانشگاهها بود که در قالب تشکیلات اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان دانشگاهها و مراکز آموزش عالی سراسر کشور (دفتر تحکیم وحدت) متشکل شده و همسو با جناح خط امام (موسوم به جناح چپ) فعالیت فرهنگی و سیاسی در داخل و خارج دانشگاه داشتند. اما معدود انجمنهای دانشکدهها و دانشگاهها هم بودند که به واسطه گرایش به جناح راست (اسلام فقاهتی یا جناح بازار)، از تشکیلات تحکیم وحدت جدا شده تلاش داشتند اتحادیه جدیدی راه انداری کنند. کسانی چون حشمت الله طبرزدی، محمود احمدینژاد، مجتبی هاشمی ثمره، صادق محصولی (دانشگاه علم و صنعت)، عزت الله ضرغامی (دانشگاه صنعتی امیرکبیر)، غلامحسین الهام، محمدرضا مخبردزفولی، شهابالدین صدر (دانشگاه تهران) و… با گرایشات کمابیش مشابه و همسو با جناح راست با یکدیگر همراه شده بودند که البته به جز فعالان انجمن اسلامی دانشگاه علم و صنعت بیشتر آنان در کسب اکثریت انجمنها توفیقی به دست نیاوردند و خیلی زود حذف شدند.
اما با توجه به گرایشات عدالتخواهانه و همسویی دانشجویان با نحلهای از نواندیشی دینی در قالب تفکرات دکتر علی شریعتی و نیز فقه پویای امام خمینی، تفکرات راستگرایانه و محافظهکارانه این گروه در اقلیت مطلق دانشگاهها بود و انجمن علم و صنعت هم تنها با اعمال دیکتاتوری طیف راستگرا و ردصلاحیت گسترده دانشجویان چپگرا توانست تا سال ۶۶ دوام بیاورد.
باقر علایی، یکی از دانشجویان پیرو خط امام دانشگاه علم و صنعت درباره تفکرات جناح راست دانشگاه در مصاحبهای با عنوان «هاشمیثمره، استراتژیست احمدینژاد بود» (هقفته نامه شهروند امروز، شماره ۲۳، آبان ۱۳۸۶) میگوید: «در ماجرای ۹۹ نفر و مخالفت با آقای میرحسین موسوی، آنها هم با مخالفان آقای موسوی و دولت همراه بودند. در بیانیههای آنها بحث مولوی و ارشادی آمده بود و آقای احمدینژاد و دوستانش معتقد بودند که حکم امام صرفا جنبه ارشادی دارد و نه جنبه مولوی. بر همین اساس آنها خیلی با آقای آذریقمی احساس نزدیکی میکردند. در سال ۶۶ که بحث “فقر و غنا” مطرح شد هم آیتالله قدوسی در مسجد دانشگاه سخنرانی کرد و گفت که ما در اسلام چیزی به نام جنگ فقر و غنا نداریم. امام اما گفت که جنگ ما جنگ فقر و غناست. آن زمان این آقایان هم از همان موضع حمایت میکردند. جالب است که این دوستان امروز خودشان بحث فقر و غنا را مطرح میکنند. گویا شرایط زمان و مکان و بلوغ سیاسی اقتضا میکند که آنها دیدگاهشان را تغییر بدهند.»
او که ورودی سال ۶۲ این دانشگاه است، به دلیل گرایشات انقلابی خود چندین سال متوالی توسط طیف راستگرای حاکم بر انجمن رد صلاحیت میشده، تا اینکه «سال ۶۶ یکسری از بچهها تحت عنوان دانشجویان رزمنده، یک انتخابات جدا برگزار کردند که حدود هزار نفر هم در آن انتخابات شرکت و شورای مرکزی جدیدی را انتخاب کردند. دفتر انجمن را هم رفتند و گرفتند.»
اما مهمترین مسئله در عملکرد جناح راستگرای انجمن، مخالفت آنان با حضور گسترده دانشجویان در دفاع مقدس بوده است: «در سال ۶۵، بحث طرح اعزام ششماهه دانشجویان به جبهه مطرح شد. آنها در انجمن، مخالف این طرح بودند و میگفتند که دانشگاه یک سنگر است و جبهه یک سنگر دیگر و بنابراین لازم نیست همه دانشجویان را به جبهه بفرستیم. اگر اطلاعیههای آن زمان آنها را پیدا کنید، میبینید که اصلا آنها موافق ایده “جنگ همهجانبه” نبودند و با این دیدگاه زاویه داشتند. برای همین هم بود که در سال ۶۶ بچههای منتقد با عنوان دانشجویان رزمنده در برابر آنها انتخابات برگزار کردند و دفتر امام در دانشگاه هم نتیجه انتخابات را تایید کرد.»
روایت غلامعلی رجایی از مخالفین جنگ در علم و صنعت
روایت مخالفت این طیف با حضور دانشجویان در جنگ، شاهدان متعددی دارد. یکی از این روایتها، یادداشتی است با عنوان «آن مرد رفته، در سال ۶۶ چه کسانی را احمق نامید؟!» از دکتر غلامعلی رجایی که در انتقاد از حضور تبلیغاتی رئیس جمهور سابق برای بازدید از مناطق جنگی (راهیان نور) در سایت شخصیاش نوشت:
چند شب پیش به آقای اثنیعشری یکی از دوستان دوران جنگ تلفنی زدم و احوالش را پرسیدم. وی درسال ۶۶ به همراه بعضی از دانشجویان دانشگاههای مختلف، در لبیک به فرمان امام مبنی بر تقویت جبههها درس و مشق و تحصیلشان را رها کرده و به مناطق عملیاتی آمدند. من در تبلیغات جبهه و جنگ قرارگاه خاتمالانبیاء در خدمتشان بودم. یکی از آنها بنام شهید همتی در همین ماموریت توفیق شهادت یافت. بعد خاطره تقریبا شگفتی از آن مرد که این روزها با چفیه بر گردن به مناطق جنگی سابق رفته است برای من بیان نمود. وی گفت: من و احمدینژاد و ثمره هاشمی و محصولی در یک دانشگاه بودهایم من در رشته برق و او در رشته عمران. بعد خاطره تقریبا شگفتی از آن مرد که این روزها با چفیه بر گردن به مناطق جنگی سابق رفته است برای من بیان نمود…. در بحبوحه جنگ روزی که من و احمدینژاد و محصولی و ثمره هاشمی منتظر اتوبوس بودیم و بحث از ضرورت لبیک به فرمان امام در پیوستن به جبههها شد. احمدینژاد به من گفت: اینهایی که در این شرایط تحصیلی به جنگ میروند احمق هستند! …. وی میگفت مملکت دکتر و مهندس میخواهد و مخاطب و منظور امام دانشجویان ترمهای اول هستند نه ما که ترمهای آخر هستیم!!»
چند روایت از مخالفین سراداران شهید!
اما این جریان خاص دانشگاه علم و صنعت دهه شصت و دولت مهرورزی دهه هشتاد نه تنها با حضور گسترده دانشجویان در دفاع مقدس مخالفت میکرد که برخی از آنان که وارد بدنه اجرایی کشور شده بودند، در کار جنگ و مخصوص برخی از سرداران شهید کارشکنی میکردند. به نوشته رسانهها، ماجرای مخالفت “جریان خاص” با شهدای دفاع مقدس بالاخص شهیدان مهدی و حمید باکری به سال ۱۳۶۱ باز میگردد. جریانی که در رأس آنها نزدیکان و مسئولین دولت فعلی قرار دارند و از همه بیشتر نام “صادق محصولی” فرمانده وقت سپاه منطقه ۵، در عداوتها و مخالفتها با “شهیدان مهدی و حمید باکری” به چشم میخورد.
به همین خاطر بود که سال ۸۷ زمانی که نام صادق محصولی به عنوان گزینه پیشنهادی محمود احمدینژاد برای تصدی وزارت کشور مطرح شد، همسر شهید حمید باکری در نامهها و گفتههای هشدارآمیز نسبت به خطر وجود “جریانی خاص” خبر داد. او نه تنها نامهای به نمایندگان آذریزبان مجلس نوشت که در گفتگو با یکی از روزنامهها اعلام کرد: «سابقه شناخت من از صادق محصولی به سال ۱۳۵۹ برمی گردد، زمانی که ایشان فرماندار ارومیه و شهید مهدی باکری شهردار این شهر بود. افرادی همچون محصولی، {…} در سال های ابتدایی انقلاب همزمان فرماندار شهرهای استان آذربایجان بودند که تاب تحمل پذیرش افرادی غیر از خودشان را نداشتند. عملکرد خودخواهانه و غیرقابل قبول صادق محصولی در دوران فرمانداریاش در ارومیه سبب شد شهیدان مهدی و حمید باکری از ارومیه فرار کنند.»
وی از ارائه مدرکی به نمایندگی مجلس خبر داده و گفته بود: «این مدرک حاوی نامه صادق محصولی است که در آن مدعی شده است شهید مهدی باکری فرمانده لشگر عاشورا نیست.»
وی در ادامه تصریح کرده بود: «ما باید از تغییر و تجدیدنظر آدم ها در رفتارشان استقبال کنیم ولی آنچه برای ما مشهود شد این بود که این آدم ها و این تیم تغییر چندانی نکردهاند. بنابراین وقتی تغییر در رفتار آنها مشاهده نمیشود، چگونه میشود انتظار داشت افرادی که روزی با شهید مهدی و حمید باکری آنگونه برخورد کردند در صورت حضور در وزارت مهم و تاثیرگذاری چون وزارت کشور همان رویکرد حذفی خود را دنبال نکنند و مانع از حضور افراد شایسته در مناسب مهم نشوند.»
سردار حسین علایی نیز که پیش از صادق محصولی فرمانده سپاه استان آذربایجان بوده و مهدی باکری معاون عملیاتی وی، با اشاره به نقش “صادق محصولی” در طرد و حذف شهید باکری، چنین میگوید: «در اثنای جنگ و در نیمه دوم سال ۱۳۶۱، مسئولین وقت سپاه آذربایجان تلاش زیادی داشتند تا فرد دیگری را به جای آقامهدی به فرماندهی لشکر عاشورا بگمارند. حتی فرمانده وقت سپاه منطقه ۵، در تاریخ ۲۱/۹/۱۳۶۱ حکمی را برای فرد دیگری به جای مهدی باکری جهت تصدی فرماندهی لشکر ۳۱ عاشورا صادر کرد. البته به نظر میرسید که وی بدون هماهنگی با فرمانده کل سپاه دست به چنین اقدامی زده بود. وقتی مسئولین سپاه منطقه ۵ این مسئله را با من مطرح کردند، به شدت با آن مخالفت کردم و نظر مخالف خود را هم به فرمانده کل سپاه در میان گذاشتم. ولی وقتی، فرمانده سپاه منطقه ۵ که خود عملا در میدانهای جنگ حضور نداشت موفق به تغییر آقامهدی نشد، افرادی را برای مسئولیتهای ستادی و ارکان لشکر به فرماندهی لشکر تحمیل کرد. آقامهدی در این شرایط، به گونهای رفتار کرد که این افراد جدید، آن قدر جذب در اخلاق آقا مهدی شده بودند که از طرف مسئولین وقت سپاه آذربایجان مورد بازخواست قرار میگرفتند که چرا شما تبدیل به یکی از نیروهای آقامهدی شدهاید؟ آقامهدی هیچگاه این افراد تحمیلی را به عنوان غیرخودی تلقی نمیکرد، بلکه آنها را بندگان خدا میدانست که میتوانستند از این فرصت برای فعال شدن در جبهههای جنگ استفاده نمایند.»
روایت شکوریراد از حضور تحکیم وحدت در جنگ
اما همچنانکه در گزارش پیشین اشاره شد، برخلاف طیفهای راستگرا و برخی مدعیان اصولگرایی امروز، تأکید دانشجویان طیف چپ (دفتر تحکیم وحدت) به اولویت دفاع مقدس چنان بود که سابقه حضور در جبهه را به عنوان شرط لازم جهت عضویت در شورای مرکزی دفتر تحکبم وحدت گنجاندند.
روایت دکتر علی شکوریراد از نشستهای انتخاباتی دفتر تحکیم وحدت در دهه شصت گویای این مطلب است. او در یادداشتی که در آبان ۱۳۸۸ در تجلیل از سوابق انقلابی دکتر داود سلیمانی با عنوان «عجز آنان و عزم داوودی تو» مینویسد: «روز دوم یا سوم نشست که پس از بحثهای داغ تدوین خط مشی یک ساله آماده برگزاری انتخابات بودیم، داود آمد. او نماینده انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شهید چمران اهواز بود و با همان لباس خاکی رزمندگان، مستقیماً از جبهه آمده بود. وقتی پشت تریبون رفت و صحبت کرد و ما را از حال و هوای بحث های داغ نشست متوجه حال و هوای جبههها کرد آیۀ «وجاء من اقصا المدینه رجل یسعی قال یاقوم اتبعوا المرسلین» در ذهنم تداعی شد و حسی در من ایجاد شد که از آن زمان به بعد با هر بار دیدن او تکرار میشود.»
مخالفت با اعزام دانشجویان در دانشگاه امام صادق!
مخالفت طیف راستگرا با اعزام دانشجویان به دفاع مقدس به طیف دانشگاه علم و صنعت محدود نمیشد. شاید مهمترین مجادلات در این زمینه در دانشگاه امام صادق رخ داد که مدیریت آن در اختیار سران جامعه روحانیون مبارز و روحانیون ار جناح راست قرار داشت. آیتالله علمالهدی که در آن سالها معاون آموزی دانشگاه امام صادق بوده، در سخنانی که در مراسم تجلیل از برگزیدگان حوزه علمیه خراسان (۱۸ آبان ۱۳۹۱) ایراد نموده، خود به این مسئله معترف است: «در تجربه هشت ساله خود در زمان جنگ در دانشگاه امام صادق (ع) به عنوان عنصر ضدجنگ شناخته شدم در حالی که امام جنگ را در راس امور دانسته بود و من این برچسب را قبول کردم. در آن زمان دانشگاهها دانشجویانی که به جبهه میرفتند واحدهای آنها را پاس شده تلقی میکردند در حالی که من در دانشگاه امام صادق این موضوع را قبول نکردم و اعلام کردم که تمام دانشجویان باید سر کلاس بیایند و امتحان بدهند. در آن زمان اعلام کردم که آمادهام حتی برای دو نفر هم کلاس تشکیل بدهم، ولی دانشجو باید درس خوانده باشد تا درس را پاس کند.»
البته وی دلیل این کار خود را نیاز کشور به شخصیتهای جبهه رفته و درس خوانده دانسته و عنوان کرده بود: آینده در آن زمان به شخصیتهایی نیاز داشت که دارای مدرک تحصیلی بالا باشند، در حالی که اگر کسی درس نخوانده باشد یقیناً نمیتواند ارشد و دکترا کسب کند و پشت این مانع میماند و این در حالی است که کسانی که به جبهه نرفتهاند و درس خواندهاند، میتوانند ادامه تحصیل دهند.»
با این حال دانشگاه امام صادق هم طیف دانشجویان پیرو خط امام حضور داشتند که به رغم این مخالفتها، فعالیت در زمینه دفاع مقدس را با جدیت پیگیری می کردند. یکی از این دانشجویان خط امامی فعال در حوزه جنگ، شهید علیرضا وقار بود که سرانجام در حج خونین به شهادت رسید.
نماینده ولی فقیه در خراسان رضوی با اشاره به فشارهایی که در آن زمان به ایشان آمده، گفته بود: «تمام شخصیتهای آن زمان فشار زیادی را به من وارد میکردند، حتی از وزارت علوم نیز مورد هجمه قرار گرفتم.»
نکته جالب اینست که در آنزمان، معاون امور جنگ وزارت علوم (از سال ۶۶ تا ۶۸) و مسئول اعزام دانشجویان طرح سهماهه برای حضور در جبههها، دکتر احمدی دانش آشتیانی بوده که حال به عنوان گزینه پیشنهادی وزارت علوم معرفی شده و اصولگرایان او را متهم به همراهی با فتنه و مخالفت با بسیج کردهاند!
با این شرایط، آیا وقت آن نرسیده که مدعیان اصولگرایی که تلاش میکنند از بسیج یک حزب سیاسی همسو با خود در دانشگاه بسازند و از فتنه بهانهای برای سرکوب رقیبان سیاسی خود فراهم کنند، به جای بهانهجویی سیاسی سوابق انقلابی و علمی وزیر علوم پیشنهادی را در نظر بگیرند و بیش از این در مسیر فعالیت وزارت علوم مانعتراشی نکنند؟ آیا جز اینست که برخی از همان کسانی که در دهه شصت در اعزام دانشجویان بسیجی کارشکنی میکردند، حال به بهانه دفاع از بسیج دانشجویی دوباره کارشکنی را در دستور کار قرار دادهاند؟
::::
الله اکبر و لله الحمد.
جناب نویسنده، در فضای مجازی هم خدا وجود دارد. چرا نسبت به برخی که عقده دارید دورغ می بندید. اینجا جواب شما داده شده اما ……..
https://plus.google.com/u/0/109820573607836719052/posts/U8ghzP9g6WV
یعنی برادر احمدی نژاد هم “حاجی گرینینوف” بوده اند؟
فقط پشت جبهه خدمت می کرده اند؟ توفیق اعزام به خط مقدم نصیبشان نمی شده؟
این همه بچه های تسخیر لانه جاسوسی و انجمنهای اسلامی در همان روزهای ابتدای جنگ به صورت داوطلب رفتند سوسنگرد و هویزه شهید شدند، آن وقت آقای احمدی نژاد و محصولی و هاشمی ثمره تا پایان جنگ مشغول تقسیم پستهای دولتی در فرمانداری و سپاه پاسداران آذربایجان غربی بودند؟