مهندسی پسابرجام
اکنون میتوان بازگشت و دوباره اخبار را مرور کرد. آنچه امروز در دستور کار اتاق عملیات جریان تندرو قرار گرفته است " مهندسی فضای کشور در پسابرجام است". مدتهاست که دیگر کار از اتاق فکر گذشته و وارد اتاق عملیات شده است و اتفاقات هفتههای اخیر شواهد و قرائن دیگری بر صحت این مدعاست. به نظر میرسد گروههای اقلیت تندرو که نتوانستهاند بین منافع گروهی خود و منافع ملی کشور ارتباط مثبتی برقرارکنند و سیر اتفاقات جامعه را از انتخابات 92 تا به امروز بر ضرر خود میبینند
مبارزه(رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام)-کیوان توکلی(دبیر انجمن اسلامی دانشگاه علوم پزشکی مشهد):
در هفته های اخیر اتفاقاتی افتاد که موجب نگرانی فعالین اجتماعی- سیاسی شد و همچنین پرسشهایی را پیرامون چرایی آنها برانگیخت؛ – برخورد و بازداشت روزنامهنگاران، – ایجاد اغتشاش و به هم زدن مراسمات و سخنرانیهای دارای مجوز قانونی، – و همینطور فضاسازیهای کاذبی که در برخی دانشگاههای کشور از جمله دانشگاه خودمان (علوم پزشکی مشهد) صورت گرفتهاست. نکته حائز اهمیت در این اتفاقات ارتباط و همبستگی آنها با یکدیگر است، این ارتباط را از جنبههای مختلف میتوان دید؛ عاملان این جریانها، منطق و نحوه عمل، اهداف و موضوعات مورد نظر و شاید از همه مهمتر همزمانی آنها، در واقع درکنار همه فاکتورهای مشترکی که این قبیل اقدامات دارند یک فاکتور بسیار حائز اهمیت است؛ همگی در بازه زمانی “پسا برجام و پیشا انتخابات” در حال رخ دادن هستند. نوشتار پیش رو سعی دارد با ترسیم یک صورت بندی از سپهر سیاسی کشور این قبیل اتفاقات را که احتمالا در آینده نزدیک تکرارهم خواهند شد در یک مجموعه و در پیوستگی با یکدیگر ببیند.
بازه زمانی ” پسابرجام و پیشاانتخابات” را چگونه باید دید؟
حقیقتا هنوز خیلی زود است که بخواهیم قضاوت کنیم آیا برجام واقعا یک نقطه عطف در حیات سیاسی جمهوریاسلامی است یا خیر، باید کمی زمان بگذرد تا تبعات، پیامدها و نتایج برجام خود را نشان دهد تا آنگاه قضاوت کنیم که آیا برجام از نظر یک رخداد سیاسی واقعا ویژگیهای یک نقطه عطف را دارد.
اما صرف نظر از این جنبه، آنچه پس از برجام اتفاق افتاده است ورود واژههایی جدید در ادبیات سیاسی کشور است، “پسابرجام”، “پسا تحریم” و پساتوافق” را بسیار شنیدهایم و پیرامونشان مطالب، سخنرانیها و نشستهای متعددی در حوزههای مختلف از ابعاد اجتماعی گرفته تا سیاسی و اقتصادی برگزار شدهاست که اتفاقا دانشگاهها و انجمنهایاسلامی خود از پیشروان این روند بودهاند، اما اینها همه در حوزه تحلیل و به نوعی پیش بینی آینده نزدیک است و هنوز نمیتوان برجام را نقطه عطف نامید.
اما تا همینجا هم برای آنکه بدانیم پسا برجام چیست و در آن چه اتفاقی خواهدافتاد و یا نیکوست که بیفتد ابتدا باید ببینیم ” پیشا برجام” چه بودهاست؟ برجام خود یک معلول است که در ادامه میتواند علت بسیاری از روندها و اتفاقات بدیع باشد، که در همین صورت است که به یک نقطه عطف بدل میشود. لذا ابتدا باید شرایط و زمینههایی که برجام محصول آنها بودهاست را به دقت کاوید، این نکته مهمی است که برجام در خلا شکل نگرفتهاست و غفلت از آن یک خطای استراتژیک است. عدهای که برجام را صرفا ناشی از مسائل بینالمللی و فرامرزی جمهوری اسلامی میدانند یا دچار خطای تحلیل شدهاند یا عامدا سعی در جااندازی نگاه تقلیلگرایانه بدان دارند و به اصطلاح به دنبال دادن آدرس غلط هستند. برجام چکیده، فشرده و ترجمان “به رسمیت شناختن یکدیگر” است. به رسمیت شناختن بازیهای دیپلماتیک بینالمللی از سوی جمهوری اسلامی ایران و به رسمیت شناختن جمهوری اسلامی به عنوان نظامی تثبیت شده و قدرت منطقهای از سوی بازیگران موثر بینالمللی. این به رسمیت شناختن خود مستلزم کمی عبور از مواضع پیشین بودهاست، کمی حرکت از هر دوسو به نقطهای در وسط، یا به عبارتی دیگر کوتاه آمدن از نگاه یکطرفه برد- باخت به نگاه دو طرفه برد- برد. طبیعی است که در شرایط مطلق هر بازیگری به دنبال برد حداکثری خود باشد، حرکت به سمت نقطه مشترک محصول شرایط پیچیده است، اما شرایط پیچیدهای که برجام را سبب شد چه بود؟ در واقع برجام یک واقعه چند علیتی است و در تحلیل آن بایستی مجموعه عوامل را در نظر داشت.
شرایط داخلی کشور در سالهای اخیر، وضعیت منطقه خاورمیانه و رشد و قدرتگیری گروههای تکفیری- تروریستی، پوستاندازی اجتماعی و تظاهر جدی نشانههای گذار در کشورهای منطقه، قدرتگیری بیش از پیش شرق آسیا و تبدیل شدن تدریجی به نقطه تمرکز غرب و نهایتا تغییر تدریجی نظم منطقهای و شاید حتی در آینده نظم بینالمللی، همگی از مهمترین عوامل شکلدهنده برجام هستند.
در روزگار فعلی، در جهان به هم پیوسته که مرزها یکدیگر را در نوردیدهاند و در انزوا زیستن و مستقل از تأثیر و تأثر پیرامون بودن امکان خود را از دست داده است، گفته میشود که سیاست خارجی کشورها در پیوستگی با سیاست داخلی آنهاست. نمیتوان خطی پر رنگ کشید و بیان کرد که در حیطه بین المللی به گونهای عمل میکنیم و در حوزه داخلی کلا مستقل از فاکتورهای حوزه خارجی. درواقع مجوعه سیاستهای داخلی و خارجی کشورها در کنار همدیگر است که معنا پیدا میکند. از تبعات عدم توجه به این همپیوستگی همان نگاه تقلیل گرایانه به برجام است که عده ای در داخل کشور با بسط و ترویج این نگاه میخواهند بگوید برجام صرفا یک اتفاق در حوزه سیاست خارجی بوده است و مستقل از شرایط داخلی کشور اتفاق افتادهاست و لذا روند مدیریت داخلی بایستی به همان شکل و روال قبل باشد. به اعتقاد نگارنده شرایط داخلی کشور- ناشی از اتفاقات سالهای اخیر- فضایی را به وجود آورد که یکی از علل اصلی توافق با غرب است.
از نظرگاه دانش سیاسی هر نظام سیاسی دارای ۴ پایه است:
یکم: کارامدی
دوم: مشروعیت گفتمانی و به تعبیری ایدئولوژیک
سوم: یکپارچگی قدرت حاکمه
چهارم: ابزار قهریه/زور/اجبار
طبیعی است که وجود هر ۴ عامل برای بقای یک واحد سیاسی ضروری است و نمیتوان هیچیک را به بهای دیگری از دست داد، ضمن اینکه توجه به نسبت قدرت نرم و سخت در این مولفهها ضروری است، مثلا نمیتوان با تکیه بیش از حد به ابزار اجبار و زور از مشروعیت منطقی و کارآمدی غافل شد و اتفاقا قوام هرچه بیشتر مشروعیت گفتمانی منجر به استفاده کمتر از ابزار قهریه میشود و لذا به تعمیق و تثبیت یک واحد سیاسی در ذهنیت مردم کمک میکند. اما نگاهی به شرایط داخلی کشور در سالهای اخیر برای ارزیابی هر یک از مولفههای چهارگانه مذکور چه میگوید؟
به لحاظ کارآمدی مجموعهای از عوامل که میتوان آنها را به دو دسته عوامل ناکارآمدی مدیریتی داخلی و فشارها و تحریمهای خارجی تقسیم کرد شرایط نا بهسامانی را ایجاد کرده بود که سیاهه آمار و ارقام – که از حوصله این نوشتار خارج است- خود موید این نکته است، به طوری که در سالهای پایانی دولت سابق حتی همقطاران فکری- سیاسیاش هم حاضر به دفاع از عملکرد آن دوره نبودند و نیستند.
در باب فاکتور مشروعیت، اتفاقات سال ۸۸ و مدیریت نادرست وقایع بعدی در کنار سقوط کارآمدی اجرایی پرسشهای جدی را ایحاد کرد که بایستی به آنها پاسخ داده میشد.استفاده بیش از حد از ابزار اجبار و انقباض اجتماعی و تنگ امدن عرصه برای کنشگران سیاسی و مدنی گویای وضعیت نامطلوب بوده است.
به لحاظ یکپارچگی قدرت حاکمه، اساسا اگر بخواهیم کمی بدبین باشیم بایستی بگوییم یکی از کارویژه های رییس دولت سابق و همراهانش ایجاد انشقاق در صف هیئت حاکمه بود، چرا که احمدینژاد خود محصول “شکاف” بود و بایستی به این شکاف دامن میزد تا حیاتش تضمین شود. در سالهای دولت مهرورز به راحتی به کسانی که نقش پررنگی در انقلاب و نطام جموری اسلامی داشتند تهمتها وبرچسبهای گوناگون زده شد و بدین ترتیب هرچه پیش رفت نگاههای متفاوتی پیرامون مسائل عمده ملی چه در بعد سیاست خارجی، چه به لحاظ سیاستهای اقتصادی و چه از نظر نگاه فرهنگی شکل گرفت. اما از آنجایی که ادامه این روند افق روشنی را نشان نمیداد از جایی به بعد با نگرانی قوه عاقله نظام از عمق یافتن بیشتر این شکاف، نگاه درون حاکمیت به رییس دولت و برخی اطرافیانش تغییر کرد. بهطوری که اساسا یکی ازعلل برآمدن و همینطور کارویژههای شخص حسن روحانی و دولت تدبیر و امید نزدیکسازی نگاههای فاصله گرفته از مرکز است.
به لحاظ ابزار قهری، مساله برعکس سه مورد قبلیست، به عبارتی اگر در رابطه با مشروعیت، کارآمدی و انسجام رهبران سیاسی، قوام، غلظت و تاکید بیشتر بر هر کدام نشانهای مثبت تلقی میشود، در رابطه با دستگاه سرکوب و اجبار استفاده هرچه کمتر نشانه سلامت است. در صحنه داخلی یک کشور هنر در استفاده هرچه کمتر از این ابزار است، به عبارت دیگر آن حکومتی بهترین است که کمتر حکومت کند. نگاهی به سالهای گذشته گویای چگونگی وضعیت در این حوزه است.
اکنون با توجه به وضعیت هریک از این چهار عامل میتوان نگاه روشنتری به زمینه های داخلی شکل گیری برجام داشت.
اگر از دریچه داخل کشور به برجام بنگریم باید گفت برجام معلول برآیند وضعیت چهار شاخصی است که ذکر شد. درواقع قوه منطق و تدبیر حاکمیت با تحلیلی که از شرایط پیش گفته داشت بدین نتیجه رسید که ادامه روند فعلی درمنافات با ادامه حیات نظام است پس بایستی روند پیشین در جایی قطع شود، این چنین شد که صندوق انتخابات ۹۲ ابزار قطع آن روند و آغاز تغییر مسیر بود.
ابتدا در سال ۹۲ با انتخاباتی نسبتا پرشور و با مشارکت بالا پشتوانه حاکمیت تقویت شد و سپس در ادامه آن باید نوبت به بازسازی عقل مدیریتی و کارآمدی جهت رفع مشکلات انبوه معیشتی- رفاهی مردم میرسید، نگاه کارشناسانه داخل حاکمیت بدین نتیجه رسیدهبود که برای ترمیم اوضاع اقتصادی بایستی همزمان در دو جهت گام بردارد، اراده و تلاش برای حل مساله هستهای که نتیجه اش برداشتن تحریم ها باشد و از سوی دیگر بازگشت برنامه، نظم و نگاه عاقلانه و کارشناسی به مدیریت داخلی اقتصاد. تغییر سیاست خارجی و حرکت از نگاه برد – باخت و مطلق گرا به سوی نقطه وسط و برد- برد ( که این تغییر را حتی با یک مقایسه ساده بین سعید جلیلی و محمدجواد ظریف هم میتوان دید) بخشی از همان راه حل دوگانه بوده است.
اما سوی دیگر ماجرا گروههایی هستند که مسبب به بن بست کشاندن شرایط داخلی کشور در سالهای گذشته بودهاند، در واقع هرچند با انتخابات ۹۲ رویکرد فکری- سیاسی متمایز از آنها به قوه مجریه دست یافت اما این به معنای کنارهگیری گروههای پیشگفته از قدرت و سیاست نبوده و نیست. در سالهای گذشته بخشی از جریان راست سیاسی کشور به مدد بحرانهای ایجاد شده برای کشور و با دور زدن تحریمها بیشترین سودهای اقتصادی را بردند و با توجه به امنیتی شدن فضای سیاسی کشور با حذف صدای رقیب تمام کرسیهای قدرت را در اختیار گرفتند، در واقع حیات این چنین اقلیتهایی نیازمند نابهسامانی اوضاع است. گروههایی که توان رقابت در شرایط عادی را ندارند، همواره به دنبال استثنایی کردن شرایط هستند تا با بهره گیری از منابع قدرتی که در اختیار دارند در صدد حذف رقیبان برآیند. فعالیتها و اقدامات این اقلیت تندرو جریان راست سیاسی کشور را میتوان به دو بازه زمانی تقسیم کرد، تا قبل از تصویب برجام برنامه اقدام آنها بدین صورت بود که از تمام ابزار و تریبونهای در اختیار در جهت کارشکنی و به ثمر ننشستن راه حل دیپلماتیک استفاده شود. اما همانطور که ذکر شد سطوح عالیتر سیستم به نتیجه دیگری رسیده بود، از شدت مناقشه با غرب باید کاسته میشد. چرا که هرچند پرونده هسته ای در اولویت بالایی باشد اما یک اولویت بالاتر از آن نیز جود دارد و آن “بقای سیستم” است. لذا مخالفین سیاستهای نوین خارجی با عدم کامیابی در دوره قبل از قطعیت توافق با غرب، وارد بازه زمانی دوم شدند و اینچنین است که آنها کنشگری خود را در فضای سیاسی پس از برجام شروع کردهاند، و همانطور که پیداست مهمترین رخداد سیاسی پسابرجام دو انتخابات مجلس شورا و خبرگان است، دو انتخاباتی که برای هر دو جریان سیاسی کشور حیاتی به نظر میرسد.
با در نظر داشتن این شرایط پیام اتاق فکر اقلیت تندرو به اتاق عملیاتش بدین ترتیب بودهاست: ” اگر به جهت حفظ مصالح عالی، برجام باید عملی میشد و مقابله با شروع اجرای آن محقق نشد اکنون باید آن را مهندسی کرد. برجام را باید گزینشی دید. تبعات مثبتش را گرفت و آنچه منجر به از دست رفتن قدرت سیاسی در دو انتخابات پیش رو میشود کنترل و جلوگیری شود.” در واقع نگاه آنها به برجام راهبردی و استراتژیک نیست، نگاه تاکتیکی و مقطعی است. تا آنجا که یک جریان سیاسی برای حفظ حیاتش بخواهد کنشگری سیاسی داشته باشد و وقایع سیاسی را نقد کند مشکلی وجود ندارد و طبیعت امر سیاسی همین است، اما خطر از آنجا آغاز میشود که اقلیتی که قدرت و ثروت نامحدودی دارد درصدد آن باشد که به هر ترتیب ممکن و با نادیده گرفتن و انکار زمینه های اجتماعی- سیاسی شکل گیری برجام – که در ابتدا ذکر شد – به دنبال حفظ قدرت و پاک کردن صورت مساله باشد. نباید فراموش شود که برجام یک راه حل بوده است و بایستی دید مشکل چه بوده است. نباید فراموش شود که پرونده هستهای و مشکلات اقتصادی تنها بخشی از معضلات کشور و خود معلول مشکلاتی اساسیتر و مهمتر بودهاند؛ مسائل مربوط به حوزه سیاست داخلی. نباید فراموش شود که انتخاب حسن روحانی بسیار پرمعناست، اگر مساله تنها حل پرونده هستهای، آن هم در مواجهه با قدرتهای جهانی بودهاست پس چرا این پروژه به دست محسن رضایی یا علی اکبر ولایتی یا حتی خود سعید جلیلی عملی نشود؟ نقطه تمایز روحانی با دیگر کاندیداهای انتخابات نه صرفا در نگاه او به “خارج” بلکه پیش از آن در نگاه او به “داخل” بودهاست.
برجام در ادامه همان خط تدبیریست که انتخابات ۹۲ را رقم زد. رهبری در آستانه انتخابات ۹۲ دو جمله راهبری و کلیدی بیان کرد که بایستی به دقت به آنها توجه کرد: – “رای مردم حق الناس است”. – ” بعضیها – حالا به هر دلیلی – نخواهند از نظام جمهوری اسلامی حمایت بکنند امّا از کشورشان که میخواهند حمایت کنند، آنها هم باید بیایند پای صندوق رأی، همه باید بیایند”.
این گزارهها ناشی از تحلیل قوه تصمیم ساز حاکمیت از ارزیابی آن ۴ مولفه است. اگر اراده بر حل اساسی و پایدار مسائل است بایستی به دنبال درمان بود، تسکین دیر یا زود اثربخشیاش را از دست خواهد داد. درمان اساسی را بایستی متوجه حوزه سیاست داخلی ساخت. فساد اقتصادی ناشی از رانتهایی است که در فضای عدم شفافیت و عدم گردش آزاد اطلاعات شکل میگیرد. فساد ساختاری محصول عدم گردش نخبگان در قدرت است. ناکارآمدی مدیریتی ناشی از عدم پاسخگویی صاحبان قدرت است. افول اخلاق اجتماعی معلول کارکرد پیدا کردن رذائل اخلاقی در سیستم بروکراتیک کشور است. افول آموزش عالی محصول نگاه انقباضی در دانشگاهها و عدم به رسمیت شناختن استقلال دانشگاه است. سقوط نشاط و شادابی جامعه ناشی از فقدان آزادی اندیشه، بیان و نقد است، و این جریان را میتوان همینطور ادامه داد. واقعیت آنست که زیربنای مشکلات به مولفههای سپهرسیاست داخلی بازمیگردد.
اکنون میتوان بازگشت و دوباره اخبار را مرور کرد. آنچه امروز در دستور کار اتاق عملیات جریان تندرو قرار گرفته است ” مهندسی فضای کشور در پسابرجام است”. مدتهاست که دیگر کار از اتاق فکر گذشته و وارد اتاق عملیات شده است و اتفاقات هفتههای اخیر شواهد و قرائن دیگری بر صحت این مدعاست. به نظر میرسد گروههای اقلیت تندرو که نتوانستهاند بین منافع گروهی خود و منافع ملی کشور ارتباط مثبتی برقرارکنند و سیر اتفاقات جامعه را از انتخابات ۹۲ تا به امروز بر ضرر خود میبینند به دنبال آنند تا در آستانه انتخابات مجلسین شورا و خبرگان هرچه در توان دارند در جهت سرکوب نهادهای جامعه مدنی بگذارند. جهت مقابله و جلوگیری از این قبیل اتقافات ناخوشایند و فراقانونی چگونگی عملکرد قوه قضاییه، دولت، نهادها و فعالین اجتماعی حائز اهمیت است که در فرصت پیشرو تا انتخابات به آنها خواهیم پرداخت.
::::