۰۹:۰۲ - ۱۳۹۴/۱۰/۲ محمد انصاری :

اسلام و مردم

نقش مردم در عرصه گوناگون چنان بارز و تعیین کننده و سرنوشت ساز وبرجسته است که انکارش نفی آفتاب است! گر مردم نباشند نه وطنی است و نه دینی نه امنیتی نه ثباتی ! انکار مردم انکار انقلاب و موجودیت کشور است و این به وضوح و کرات درلسان دین سیره اولیاء وکلام رهبرجاودانه انقلاب (س) و بیان مقام رهبری و برهان عقل ودلیل منطق نمایان است. با نادیده گرفتن نقش مردم در اداره میهن؛ انتظار بقا و ثبات و اقتدار کشور؛دل به سراب خوش کردن؛ امید به واهیات بستن؛ آب در هاون کوبیدن؛ باد هوا کیل کردن و تیر...

مبارزه(رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام)-محمد انصاری:

یدالله مع الجماعه:
-با نگاهی عمیق وفکورانه؛ به تحولات جهان و تاریخ ادیان ، به وضوح خواهیم یافت،  که اساس ومبنای حرکت وجنبش دربسترزندگی بشری؛ و همچنین توفیق در اهداف ترسیم شده آن، و یگانه راه رسیدن به آمال و اغراض غایی اش؛درتمامی عرصه ها ، اعم ازمادی ومعنوی ؛منحصرا ریشه درحیات نوع بشر؛و محورومنشابودن؛ جامعه انسانی؛ و نقش آفرینی وتحرک او درمیدان واقعیت دارد!
-گر درمنطق و فلسفه ارسال رسل ،و انزال کتب از جانب حق تعالی نیز تامل و تدبر نماییم؛ باز به متقن بودن نقش بی بدیل انسان واصل بودن  او در دایره حیات و میدان  زندگی بشری بیش ازپیش پی خواهیم برد. چراکه این امور مهم! همه؛ با خلقت و حضور انسان؛ در میدان جهان محقق شدند ومتبلور گردیدند.
-با سیری اجمالی در آیات نور پروردگاری؛ نیز  واقف خواهیم شد؛ که نقش انسان و جوامع بشری در حوادث واقعه و تحولات جهان؛ محوری وبی بدیل می باشد. بطوریکه به جرآت میتوان گفت جز در مواردی نادر؛ یگانه مخاطب فرقان؛ انسان؛ آن هم نوعا عموم ؛ ونه قشری خاص و یا جماعتی ویژه ای از آنان است؛ و آوردن صیغه های جمع در جای جای قرآن کریم دلالت بر یگانه بودن انسان در صحنه های نقش آفرینی هستی؛ آن هم در قالب جمعیت و انبوه به طور اخص دارد.
- چون در فلسفه و مبانی امور و کارها در عالم هستی؛ فکورانه بنگریم و دقیقا غور نماییم؛ تصدیق خواهیم نمود ،که براساس داده های عقلی ومنطقی، ظهور ادیان و بعثت انبیا بر پهنه جهان درپی خلقت انسان و برای انسان بوده است. و بدون تردید گر انسانی درجهان هستی نقاب از رخ  وچهره نمی گشود و خالق مهربان او را بر پهنه گیتی نمی آورد؛ وجود دین و ارسال رسل و انزال کتب به معنایی که کنون با معرفت انسانی ما قابل درک وتبین است؛ سالبه به انتفاء موضوع بود.
-بروز و اعلام موجودیت نحله ها و مکتب هایی تحت عنوان اومانیسم و اصالت انسان در جهان، میتواند ریشه در همین موضوع بسیار مهم؛ یعنی نقش بی بدیل انسان در شکل گیری پدیده های حساس و مهم هستی داشته باشد؛ و صاحبان این تفکرشاید در زیر سایه سنگین این مهم ودقیقا از این منظر ولی باچاشنی افراط به موضوع نگریسته باشند؛ که این خود بحث دیگری طلبد وچندان دراین مقال نگنجد.
-واقعیت جهان؛ تطور زمان؛ حقیقت ادیان؛ آیات قران وسیره رحمانی ائمه اطهار (ع)در حد معرفت و شناخت انسانی ما؛ نیزبه روشنی بیان دارند و به وضوح شهادت دهند؛ که با نادیده گرفتن نقش مردم  و اراده آحاد خلق؛ در هیچ عرصه ای توفیقی حاصل نیاید! و مراد و مقصودی متجلی نگردد؛ چرا که انسان و جوامع انسانی؛ بلا شک  از ارکان واقعیت یافتن هر امر و پدیده ای؛ و از اصول اساسی توفیق؛ و نیرو محرکه هر جنبشی میباشند.و واقعیات تاریخ نیز به روشنی موید همین امر است.
-پروردگار حکیم در کتاب نورش به هنگام طرح مباحث حرکت وجنبش؛ نجات ورستگاری درجهان بشری؛  بدون استثناء و منحصرا !؟ انسان را بطور اعم ؛و جامعه بشری را بطور اخص؛ مورد خطاب قرار داده است؛ و به پیامبر رحمتش چنین فرموده: که ازجمله؛ رحمت ها والطاف پروردگار در حق تو؛ این بوده است که، خداوند تو را نرمخو؛ لطیف؛ لین و مهربان با مردم خلق نموده است؛ که گرچنین لطیف وحلیم ومهربان نبودی هرآینه خلایق!؟ از گردت پراکندن می شدند. پس به آنان عشق ورز و با آنان مهربان باش و در امور با آنان مشورت نما؛ و بعد از مشورت و بهره مندی و استفاده از آراء و اندیشه آنان!؟ برای اجرای فرامین حق با بهره گیری از نقش و قدرت مردم بر پروردگارت توکل کن!
-ودرجای دیگر حق تعالی ؛چنین فرماید: که بدون تردید پروردگار عالم سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد؛ مگر آنکه آن قوم؛ با تکیه بر رسول باطنی و خرد جمعی؛ عزم و اراده جدی؛ و همت عالی؛ سرنوشت خویش را تغیر دهند! که این خود به نیکی گواهی دهد که هرگونه تحول در جهان منوط به خواست انسان و ایفای منزلت نقش آفرینی او است.
-و در همین راستا آمده است؛ دست قدرت خداوند آنجاست؛ که جماعت و اراده جمعی و خواست همگانی وجود داشته باشد!( یدالله مع الجماعه) که میتواند معنایش این باشد که؛ اراده الهی هیچگاه نفوذ نیابد؛ وجاری وساری نگردد؛ مگر اینکه مردم درپرتو اندیشه و اختیار و آگاهی و درایت؛ آزادانه و هوشمندانه؛ به سان  ید واحده گردهم آیند؛ و بر امری، متفق القول گردند؛ و عزم قوی دارند و همت عالی آرند.
-اینکه پروردگار عالم؛ به گاه خلقت انسان بر خود درود می فرستد و نوع انسان را به عنوان خلقت برتر و جانشین خویش بر زمین انتخاب  مینماید و از ملائکه الله می خواهد که او را سجده کنند خود دلیل روشن و برهان قاطعی بر مقام والا وبالای انسان در عالم هستی ونقش آفرینی او درجهان است؛ ومگر میشود که جانشین خدا رنگ وصبغه الهی نداشته باشد ونقشی در تحول و دگرگونی عالم هستی نپذیرد؟ و در تحولات جهان نقشی ایفا ننماید و گروهی خاص به نیابت از آنان ایفای نقش کنند و انجام وظیفه نمایند؟
- از مجموع قراین  و شواهد دینی و عقلی استنباط می شود که عدول از اصول مذکور؛ و نفی و انکار؛ منزلت بی بدیل انسان در نقش آفرینی اش؛ وطبقه بندی خود سرانه انسانها؛ و مسلوب الاختیار نمودن بخشی از آنان و امتیاز ویژه قایل شدن برای گروهی دیگر؛ خصوصا در قالب معیارهای واهی و انسان ساخته؛ یعنی نادیده گرفتن سنت خدا و حقوقی که باراله به همه انسانها تفویض نموده؛ ونقشی که برای همه آنان قائل شده است.
-بی توجهی به نقش وجایگاه مردم؛  و طرح مباحث مجرد و غیر واقعی و به دور از حقیقت؛ و رنگ و صبغه غیر بشری دادن به امور انسانی و مرتبط با انسان؛ و مسلوب الاختیار نمودن او؛ و ایجاد شکاف در بین صفوف آنان؛ به بهانه های غیر اصیل و واهی؛ و بر خلاف معیارهای ترسیمی پروردگار!چنان مخرب و ویرانگر است؛ که جامعه عظیم انسانی را با ضعیف ترین  بادهاو حوادث روزگار وخفیف ترین هجمه های دشمنان؛ به راحتی متزلزل سازد وبنیان کند و باخود به دیار نیستی و فراموشی برد. انسانی که خود را مختار نبیند و مسلوب الاختیارش سازند وآزادیش را سلب نمایند و نقشی برایش قائل نباشند؛ دیگر عزم واراده و قدرتی در نقش آفرینی ندارد.
-اراده بالغه الهی و مشیت پروردگاری بر این قرار گرفته است؛ که هیچ کار بی سبب در عالم هستی جریان نیابد و واقع نگردد! (البته اعجاز و کشف کرامات به عنوان اصولی یقینی مبحث خاص خویش را دارد) و در همین راستا است که؛ با وضوح و قاطعیت آمده است که: ( ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها) پروردگار عالم به جد اکراه دارد و خودداری ورزیده است؛ که امری محقق گردد؛ مگر اینکه اسباب وعلل آن امر فراهم گردد. و این سنتی لاتغیر است که هر معلولی علت خاص خود را خواهد؛ وسبب ویژه اش را طلبد؛ جز ذات بی نیاز از علت ؛حضرت باریتعالی جل شانه؛ که خود فی الذاته؛ علت العلل؛و مسبب الاسباب است.
پس نتیجه گرفته می شود که بدون حضور مردم به عنوان قوی ترین سبب و اصیل ترین انگیزه در نظام اسباب و مسببات عالم انسانی؛ تحول واصلاح وتوفیقی حاصل نخواهدشد. وبه عبارت واضح تر مردم در پدیدهای بشری علت اصلی هر حرکت و جنبش هستند.
- بیگمان تحولات جهان ؛دگرگونیهای زمان ؛ تغییر شرایط ؛ ثبات اوضاع ؛ امنیت دنیا؛ اسقرار حکومت ها؛ دوام نظامها و عزت کشورها بدون حضور همه آحاد مردم؛ ونقش آفرینی آنان؛ نه ممکن است ونه عملی !لذا هر گونه تشکیک در این اصل؛ شنا نمودن بر خلاف جریان سهمگین؛ رودخانه خروشان زندگی است.آنانی که بدون لحاظ مردم توفیق را ممکن دانند و نقشی چندان در عرصه محقق کردن اهداف دین و دوام نظام و بقای حکومت برای آنان قائل نیستند آب به آسیاب دشمن ریزند وراه ترکستان پویند.
-سیره نبی مکرم اسلام و پیامبر رحمت مبین این امر است ،که پیامبر(ص) بعدازاتکال بر پروردگار خویش!با اعتقاد به اهمیت  نقش وجایگاه مردم در قیامش  ؛ ازهمان نقطه آغاز رسالت ؛  ازثروت حضرت خدیجه(س)  و قدرت ومنزلت حضرت ابیطالب (ع)  ومعدود یاران خویش  در مکه تا حد ممکن بهرها برد  ؛  وهمچنین به امید همکاری و مشارکت  واستعانت هرچه بیشتر و گسترده تر مردم؛ در گسترش و رونق آیین حق به مدینه هجرت نمود ؛ وبا تکیه بر قدرت انصار(نامی که خود گواه ومبین همه جانبه اثبات مطلب است)ومهاجران؛ غزوه ها و سریه های متعددی را تدارک دید؛ و قلمرو حاکمیت آیین خویش را بعد از عنایات پروردگاری بایاری آنان؛ گسترش داد؛ و درمواضع بسیاری که وحی منزل وحکم قاطعی نبود ؛ رای مردم را بر اندیشه خویش رجحان داد؛ که نمونه بارز  وآشکار این مهم ؛ پذیرش رای سلمان پارسی در حفر خندق در قضیه جنگ احزاب از واضحات و یقینیات روزگار  ودوران پیامبر است.
-ودیدیم در جریان ثقیفه بنی ساعده؛ که مردم زمان؛ به هر دلیلی به امام حق اقبال ننمودند وبه حمایتش قیام نکردند و گوشه عزلت و عافیت گزیدند؛ امام علی (ع) صاحب اصلی حکومت و خلافت به ناچار بیست سه سال خار درچشم و استخوان در گلو سکوت پیشه کردند؛ تا که مرگ خلیفه سوم حادث گردید ومردم به امام اقبال نمودند؛ و چون امام حجت را برخویش تمام دید؛ ومردم را در صحنه یافت؛ سکوت  را شکست و از عزلت خارج گردید  و پا به عرصه قدرت وحاکمیت گذاشت و از مردم بیعت گرفت که در اجرای عدالت لحظه ای اورا رها ننمایند و تنهایش نگذارندو میدان تلاش و کار؛نقد وانتقاد؛ و حضور همه جانبه را؛دمی خالی ننمایند؛ که گر خواهیم؛ شمه ای از آن گفته آید مثنوی هفتاد من کاغذ شود.
-گر در عصر امام حسن (ع) ؛مردم پا در عرصه تلاش و همت وحمایت؛ می گذاشتند وامام خویش را یاری می نمودند؛ قطعا امام معصوم در  میدان ایفای نقش ؛ راه دیگری انتخاب می نمودند؛ و صرفا به منظور حفظ کیان دین و جان مردم و وحدت امت؛   زیر بار قرارداد صلح با معاویه نمی رفت.
-اگر حضور مردم محقق می گشت هیچگاه سرور شهیدان وسالارآزادگان واحرار جهان از شهر آبا واجدادی خویش به ستم خارج نمی گشت و به مکه عزیمت نمی نمود؛ و اگر در شهر امن الهی؛ مردم نقش خود را ایفا می نمودند و از پیشوای حق حمایت می کردند وبه یاری امامشان می شتافتند؛ ایشان به امید پشتیبانی مردم کوفه؛حرم امن الهی را ترک نمی کردند؛و پا به وادی بلا نمی گذاشتند؛ وبه سوی عراق حرکت نمی کردند؛ و در صحرای کربلا مظلومانه شهید نمی گشتند؛و اهل بیتش را به اسارت نمی گرفتند.
-اگر کنون آنطور که شایسته و بایسته است مردم در صحنه حضور می داشتندو از امام عصر خویش حمایت می نمودند امام عصر وولی امت وحجت الهی در پرده حجاب فرو نمی رفت و باحضور وظهور خویش به ستم حاکم بر عصر کنونی پایان می داد.
-اگردرجریان انقلاب اسلامی و انفجار نور؛ مردم در پشت سر خورشید همیشه فروزان انقلاب اسلامی قرار نمی گرفتند؛ و امام امت به پشتوانه این ملت عظیم؛ مشت ویرانگر به دهان نظام ستم شاهی نمی کوبید؛ انفجار نوری حادث نمی گردید و انقلاب به پیروزی نمی رسید؛ و ما از فراز نشیب های ویرانگر بیشمار؛ مانند فتنه گروهک ها ،ستیز خلق ها؛ خطرات  تجزیه کشور؛ وهشت سال جنگ ویرانگر تحمیلی و….پیروز از میادین مربوطه خارج نمی گشتیم.وحکومت اسلامی ما دوام و بقا نمی یافت.
-اگر حضور و نقش آفرینی بی بدیل مردم در عرصه های گوناگون وحوادث واقعه در یکی دو دهه اخیر تحت زعامت و هدایت مقام رهبری نبود؛ ما قادر نبودیم و نمی توانستیم حقانیت خویش را در سالهای اخیر به جهان ودشمنان و دوستان اثبات نماییم؛ برجام تصویب کنیم؛ تحریم بشکنیم؛ خطرات هولناک  دفع کنیم؛ امید آفرینیم و آب رفته را به جوی باز گردانیم.
-نقش مردم در عرصه گوناگون چنان بارز و تعیین کننده و سرنوشت ساز وبرجسته است که انکارش نفی آفتاب است! گر مردم نباشند نه وطنی است و نه دینی نه امنیتی نه ثباتی !و نه از تاک نشان خواهد ماند نه از تاک نشان.
- انکار مردم انکار انقلاب و موجودیت کشور است و این به وضوح و کرات درلسان دین سیره اولیاء وکلام رهبرجاودانه انقلاب (س) و بیان مقام رهبری و برهان عقل ودلیل منطق نمایان است.
–گرگذاریم؛ مردم مانند؛ مردم باشند؛ مردم بیایند؛ و آنان حقیقتا در اداره کشور مشارکت جویند ،هم دین خواهد ماند و هم قدرت و هم کشوروهم شوکت و هم عظمت.
-با نادیده گرفتن نقش مردم در اداره میهن؛ انتظار بقا و ثبات و اقتدار کشور؛دل به سراب خوش کردن؛ امید به واهیات بستن؛ آب در هاون کوبیدن؛ باد هوا کیل کردن و تیر درتاریکی رها بنمودن است!

::::

برچسب‌ها:

دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*

66 - = 57