۱۰:۵۵ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۰ امیر محمد تاجیک :

معمای توده و جنبش نفتی ملت

از سوی انگلیسی‌ها بیزار ساختن افکار عمومی آمریکا نسبت به زمامداری مصدق و هدایت این افکار به سوی برکناری دولت قانونی ایران، مهم‌ترین هدف شناخته می‌شد. آنان قصد داشتند در بدو ورود هریمن به ایران آشوبی برپا کنند تا مصدق را در اداره‌ی امور کشور ناتوان جلوه دهند و بگویند اگر آنها پای خود را از ایران بیرون بکشند کمونیست‌ها ایران را خواهند بلعید. در چنین شرایطی بود که «سازمان جوانان حزب توده» که به شدت زیر نفوذ شبکه‌ی بدامن (Bedamn)اسم مستعار شبکه‌ی مشترک جاسوسی CIA و MI6 قرار داشت، تظاهرات وسیعی را علیه ورود هریمن به ایران ترتیب...

مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام)-امیر محمد تاجیک :

arani

شهرری ، بقعه امامزاده عبدالله ، مزار دکتر تقی ارانی

آفتاب بی فروغ حزب توده ایران ، در این مکان که یادگار رنج های رفته بر ۵۳ نفر بود و در آن روز میعادگاه ۳۰ هزار پیرو مکتب سوسیالیسم شده بود ، مجددا طلوع کرد . اگرچه حزب توده فرصت چندانی نیافت که به صورتی قانونی بخت خود را بیازماید و با ترور نافرجام پهلوی دوم در جشن سالروز تاسیس دانشگاه تهران غیرقانونی خوانده شد اما بعدها در همان ایام گروهی شکل گرفت که در معادلات این حزب در یکی از حساس ترین برهه های تاریخ معاصر ایران نقشی بسزا را ایفا کرد.

در روزهای پایانی مجلس پانزدهم آن هنگام که طرح الحاقی نفت از سوی دولت ساعد به مجلس رفت؛ اقلیتی در مجلس موضوع نفت را به یک جنجال سیاسی بدل کرد و حسین مکی، عبدالقدیر آزاد، حائری‌زاده و بقایی با سرپرستی محمد مصدق به صورت هسته‌ای برای ظهور یک سازمان جدید سیاسی در آمدند که جبهه ملی نامیده شد؛ جبهه‌ای که تاریخ آن با نام مصدق گره خورد و اگرچه نقش مهمی را در تاریخ تحولات ایران عهده‌دار شد اما ائتلاف سیاسی ناهمگونی بود که شخصیت‌ها و گروه‌های سیاسی متفاوت و گاه نامتجانس آن را شکل دادند و اهداف شدیدا میهن‌پرستانه (ناسیونالیستی) و ضداستعماری تنها نشانه پیوند این ائتلاف بود لذا جنبه غالب جبهه ملی همان وجهه ضد‌استعماری‌اش خوانده شد تا وجهه‌های لیبرال و حتی گاه دموکرات آن.

به این ترتیب جنبش کمونیستی ایران که با غیرقانونی خوانده‌شدن به محاق رفته بود در برهه زمانی مقارن با طلوع جبهه ملی روزگاری بس متفاوت‌تر با آنچه از سر گذرانده بود را پیش روی خود دید. توده‌ای‌ها تا زمانی که جبهه ملی به درجه‌ای از بزرگی نرسیده بود که غیرقابل انکار شود آن را مرحله‌ای گذرا تلقی می‌کردند که دوره‌اش تمام خواهد شد اما به محض این که نقش آنان در داستان نفت جدی‌تر شد بر آن شدند تا در نظریاتشان تغییراتی جدی صورت دهند و از آن پس بود که حزب توده ، جبهه ملی را رقیب جدی خود تلقی کرد و مصدق را به عنوان رهبر این جبهه در نظر آورد. هرچند به عقیده توده‌ای‌ها موضوع ملی کردن نفت صرفا و اساسا عکس‌العمل آمریکا در برابر علی رزم‌آرا بود که در دوران نخست‌وزیری‌اش، موازنه سیاسی را به سود انگلستان تغییر داده بود.

به‌طور اجمال می‌توان گفت که حزب توده از همان آغاز برای این‌که راه واگذاری امتیاز نفت شمال را به شوروی هموار سازد، با ملی شدن نفت در سراسر کشور تا مراحل واپسین مخالفت کرد. در دوره‌ی چهاردهم مجلس شورای ملی شدیداً از قرارداد نفت شمال که دکتر مصدق با آن مخالفت می‌ورزید دفاع کرد و حتی به هنگام ورود کافتارادزه به ایران با ترتیب دادن تظاهرات، خواهان اعطای امتیاز مزبور به دولت شوروی شد. سیاست رسمی حزب توده در این زمان آن بود که در برابر هرگونه امتیازی که انگلستان در جنوب دارد باید همانند آن را شوروی در شمال ایران داشته باشد، چنان‌که احسان طبری در این مورد نوشت:

«ما به همان ترتیب که برای انگلستان در ایران منافعی قائلیم و بر علیه آن سخن نمی‌گوییم، باید معترف باشیم که دولت شوروی در ایران منافع جدی دارد. باید برای اولین بار و آخرین بار به این حقیقت پی برد که نواحی شمال ایران در حکم حریم امنیت شوروی است… عقیده‌ی دسته‌ای که من در آن هستم این است که دولت به فوریت برای امتیاز نفت شمال به شوروی و نفت جنوب به کمپانی‌های انگلیسی و آمریکایی وارد مذاکره شود… »

ایرج اسکندری در خاطرات خود ضمن اشاره به این موضوع، نحوه‌ی برخورد دکتر مصدق را در مورد حریم امنیت به خوبی ترسیم کرده است:

«درباره‌ی حریم امنیت و در رابطه با همین مسأله‌ی نفت و این مسائل، برای اولین بار، طبری مقاله‌ای در روزنامه‌‌ی رهبر نوشته و ضمن آن گفته است که شمال ایران، حریم امنیت شوروی است و ما بایستی این حریم را محترم بشماریم… ما هم خیال می‌کردیم که حرف صحیحی است که گفته شده. روزی در جلسه ای با حضور دکتر مصدق ، ضمن صحبت گفتم: آخر، این مسأله بالاخره جزو حریم امنیت شوروی است. دکتر مصدق گفت: چه گفتی؟ حریم امنیت؟ دست کرد در جیبش، یک قلم‌تراش درآورد بیرون. تیغه‌ی آن را باز کرد و به من گفت: ، اگر یک دفعه‌ی دیگر این کلمه‌ی حریم امنیت از دهنت بیرون بیاید با این زبانت را می‌برم »

در دور اول نخست‌وزیری محمد مصدق، حزب توده برخلاف رویه محتاطانه و مسالمت‌آمیز شوروی با دولت ایران، در تمامی مدت به مخالفت علنی و همه‌جانبه با دولت پرداخت. در آغاز آن را توطئه‌ای انگلیسی قلمداد می‌کرد که به دست عوامل داخلی انگلستان یعنی مصدق و یارانش در حال اجراست. روزنامه‌ی «به سوی آینده» ارگان موقت حزب توده در یکی از شماره‌های خود چنین نوشت:

« ملی چیست؟ ملی، نقاب سیاسی است که چهره‌های داغدار و اندوهگین را می‌پوشاند. ملی سرپوشی است که قبایح و رذایل را مخفی می‌کند. ملی هر جرم و جنایتی را جایز می‌شمارد. ملی پیکر متفعنی است که در قرن بیستم برای انحراف اذهان از راه صحیح و ثمربخش مبارزه برپا گردیده. ملی آخرین تیر ترکش استعمار است. عقل ملی ناقص، فکر ملی ناقص، منطق ملی ضعیف، زبان ملی الکن است. خواهیم بود و اضمحلال ملی را خواهیم دید. »

همین روزنامه دو ماه بعد نوشت: «اکثریت اعضای کمیسیون نفت که پای یک ورقه‌ی خیانت، امضای خود را گذارده‌اند و اقلیت که بازار مانورهای مزدورانه را گرم‌تر می‌آرایند، هر دو باید بدانند که در مقابل صاحبان حقیقی نفت محکومند».

اما این تحلیل در نخستین ماه‌های حکومت دکتر مصدق تغییر کرد و نهضت ملی یک توطئه‌ی آمریکایی قلمداد گردید، توطئه‌ای که مصدق و دیگر عوامل آمریکا آن را رهبری می‌کنند تا انگلستان را از ایران بیرون رانده و صنعت نفت و مملکت را به آمریکایی‌ها بسپارند، و این امر از نظر حزب توده خطرناک‌تر بود زیرا آمریکا بعد از جنگ دوم جهانی بزرگ‌ترین رقیب و دشمن شوروی قلمداد می‌شد. بر اساس نگرش، از نظر حزب توده مطلوب‌تر آن بود که به جای آمریکا، انگلستان در منطقه‌ی خاورمیانه باقی بماند.

به موجب سندهایی که در خرداد ۱۳۳۰ از دفتر اطلاعات مرکزی شرکت نفت انگلیس و ایران از خانه‌ی ریچارد سدان ، رییس شرکت نفت در ایران ، به دست آمد معلوم شد که شرکت سابق نفت علناً به مطبوعات توده‌ای کمک مالی می‌داده تا مخالفت آنها با دولت مصدق را مؤثرتر و کارآمدتر سازد. از این نظر عبارت مشهور «توده‌ی نفتی» که مصدق به این گروه اطلاق کرده معنی و مفهوم بیشتری پیدا می‌کند.

نکته‌ی مهم دیگر که پیشتر به آن اشاره شد، این است که با پیدایش جبهه‌ی ملی، مشکل عمده‌ای برای حزب توده به‌وجود آمد و آن علم شدن جبهه‌ی ملی به عنوان رقیبی جدی در برابر این حزب بود. حزب توده که پس از شهریور ۱۳۲۰ تا آستانه‌ی انتخابات دوره‌ی شانزدهم مجلس، خود را یگانه سازمان سیاسی متشکل علیه دولت‌ها قلمداد می‌کرد، اکنون شاهد جذب نیروهای ملی اعم از روشنفکران، بازاریان، بخشی از روحانیان و حتی گروهی از کارگران در جبهه‌ی ملی بود.

جبهه‌ی ملی به عنوان پیشنهاددهنده‌ی اصل ملی شدن نفت توانسته بود علاوه بر جلب و جذب بسیاری از اقشار مردم، رهبر خود ،دکتر مصدق را نیز به مقام نخست‌وزیری برساند. با افزایش تعداد هواداران جبهه‌ی ملی، توده‌ای‌ها متوجه شدند که دیگر از نادیده گرفتن آنان طرفی نخواهند بست و به تدریج دریافتند که نمی توانند بیش از این نسبت به شکل‌گیری یک نهضت مردمی دیگر که بتواند در ساختار مناسبات داخلی و خارجی ایران موجد دگرگونی‌های جدی باشد؛ بی اعتنا باشند.

این گونه بود که حزب توده در حادثه ۳۰ تیر ۱۳۳۱ و پس از آن به خاطر حفظ منافعش به پشتیبانی توام و مشروط با دولت مصدق روی آورد و با آغاز دور دوم نخست‌وزیری همراه وی شد. در آن خیزش عظیم مردمی ، توده‌ای‌ها نیز به همراه دیگر مردم به دفاع از مصدق پرداختند و شعار «با خون خود نوشتیم یا مرگ یا مصدق» را سر دادند.

هرچند بازگشت مصدق به صندلی نخست‌وزیری آنان را شاید از این عملشان پشیمان کرد. چنان که پس از آن او را نماد بورژوازی ملی خواندند و بی‌توجهی‌اش به احزاب را دائما سرزنش می‌کردند. کیانوری بعدها در خاطراتش بزرگترین نقص او را به عنوان یک رهبر سیاسی، نداشتن عقیده به احزابی دانست که نماینده طبقات مختلف توده باشند.

 در این بین اما اعتصاباتی که پیش و پس از تیرماه ۱۳۳۱ روی داده بود و از آن مهم تر واقعه ۲۳ تیر و برگزاری تظاهرات عظیم توده ای ها به هنگام ورود اورل هریمن ، نماینده رئیس جمهور آمریکا که برای مذاکره جهت برون رفت از بحران نفت به ایران آمده بود ؛ جای تحلیل و بررسی فراوان دارد.

 از سوی انگلیسی‌ها بیزار ساختن افکار عمومی آمریکا نسبت به زمامداری مصدق و هدایت این افکار به سوی برکناری دولت قانونی ایران، مهم‌ترین هدف شناخته می‌شد. آنان قصد داشتند در بدو ورود هریمن به ایران آشوبی برپا کنند تا مصدق را در اداره‌ی امور کشور ناتوان جلوه دهند و بگویند اگر آنها پای خود را از ایران بیرون بکشند کمونیست‌ها ایران را خواهند بلعید. در چنین شرایطی بود که «سازمان جوانان حزب توده» که به شدت زیر نفوذ شبکه‌ی بدامن  (Bedamn)اسم مستعار شبکه‌ی مشترک جاسوسی CIA و MI6 قرار داشت، تظاهرات وسیعی را علیه ورود هریمن به ایران ترتیب داد. فردای روز ۲۳ تیر رادیو بی‌بی‌سی در تفسیر وقایع ایران گفت:

« فاجعه‌ی روز یکشنبه در تهران نشان داد که دکتر مصدق حاکم و مسلط بر اوضاع نیست و کمونیست‌‌ها در کمین هستند که ایران را ببلعند و اگر انگلستان پای خود را کنار بکشد کار ایران تمام است.»

دولت انگلستان با تکرار این‌گونه تبلیغات، سرانجام پس از دو سال کوشش موفق شد این نظر را به دولت آمریکا القا کرده و این دولت را در اقدام خود با کودتا علیه حکومت ملی مصدق موافق سازد.

هدف دیگر، انگلستان در به صدا درآوردن زنگ خطر حزب توده و تکان دادن مترسک کمونیسم، تشجیع دربار و عوامل متنفذ داخلی به شدت عمل علیه حکومت دکتر مصدق بود تا سقوط او را فراهم سازد. آن ها نهایتا به دنبال القای این نظر بودندکه دولت مصدق تا دیر نشده باید با محافل نفتی انگلستان و شرکت نفت سابق کنار بیاید.

اما حزب توده و کادر رهبری آن با برنامه ریزی چنین درگیری‌هایی اهداف دیگری را در سر می پروراندند : در مرحله نخست ، نمایش قدرت و اینکه نیروی خود را به رخ سایر گروه های سیاسی بکشند و دوم این‌که ، درگیری‌های دائمی با حکومت مصدق ایجاد کنند تا از این راه خصومت و کینه میان توده‌ای‌ها با دولت و جبهه‌ی ملی بیشتر شود و رقیب را در انظار توده‌ مردم به عنوان سرکوب‌گر و فاشیست معرفی کند.

دسته‌های دیگر از جمله حزب زحمتکشان بقایی نیز در به خشونت کشیدن تظاهرات ۲۳ تیر نقش مهمی بازی کردند. بدون تردید در این حادثه شاه و دربار نیز دست داشتند. هرچند حزب توده برای ناآرام نشان دادن اوضاع و تضعیف دولت، تظاهرات خیابانی آن روز را ترتیب داده بود ولی مأموران انتظامی به دستور سرلشکر حسن بقایی(رییس‌ شهربانی منتخب شاه) به سوی مردم آتش گشودند که در نتیجه تعدادی کشته و زخمی شدند. متعاقب این جریان، محافظه‌کاران طرفدار دربار، حزب توده و روزنامه‌های وابسته به انگلستان، گناه کشتار را به گردن دولت مصدق انداختند و در این زمینه دست به تبلیغات دامنه‌داری زدند. انگلستان نیز که در کمین فرصت بود تا مصدق را به بی‌لیاقتی متهم و عاجز از مهار نیروهای کمونیست معرفی کند، از این حادثه حداکثر استفاده را برد.

اما با این حال این همه سبب نشد که توده‌ای‌ها دیگر بار از او حمایت نکنند و برای رسیدن به اهدافشان از مصدق خواستند که سیاست‌های تندروانه‌تری را در برخورد با امپریالیسم و مشخصا آمریکایی ها اتخاذ کند هرچند که خواسته آن ها به جایی نرسید و ۲۸ مرداد۱۳۳۲ سرنوشت دیگری را برای جبهه ملی و همچنین حزب توده رقم زد.

از میانه مرداد ۱۳۳۲ به بعد زمزمه‌های کودتا در میان دولتی ها و نظامیان پیچیده بود و شخص نخست‌وزیر، دکتر فاطمی و بسیاری دیگر از وجود توطئه مطلع و کودتا را به انتظار نشسته بودند اما هیچ یک را گمان جدی بودن آن در سر نبود چه آن که وقتی کیانوری به منزل مصدق تلفن کرد تا او را از وجود تانک‌ها و قصد شوم کودتا مطلع کند چندان جدی گرفته نشد.

به این ترتیب شاید عدم اعتماد مصدق به گفته‌های اطرافیان در مورد کودتاچیان سبب آن شد که به حفظ و دفاع از خانه خود به مثابه دژ اصلی دولت و ملت قناعت کند، در حالی که حفظ و تداوم مبارزه برای نفت و اطلاع از ترکیب و تکیه‌گاه کودتاچیان و پشتیبانان خارجی آنها ایجاب می‌کرد تا دولت به جای سیاست دفاعی ، سیاست مشت آهنین یا دست‌کم خنثی‌کردن قاطع عوامل کودتا را در پیش گیرد و دستور بازداشت همه کسانی را که در راه تهیه و به ثمر رساندن کودتا سهمی داشتند صادر کند اما چنین نشد. هرچند نباید پایبندی دیرینه مصدق به قوانین مدنی و سنت دیرینه‌اش در صبر و مدارا و همینطور عقب‌نشینی‌های مصلحت‌آمیز خواسته یا ناخواسته‌اش که بر اثر سال‌ها حیات سیاسی و تجربه‌اندوزی کسب کرده بود را نادیده گرفت که همه اینها نمی‌گذاشت به شکلی انقلابی و قاطع عوامل کودتا را ریشه‌کن کند. اما در آن مقطع شاید باید از همه آنها عبور می‌کرد. از سوی دیگر حزب توده نیز به روایت تاریخ آنچه را که باید در قبال دفاع از دولت مصدق انجام نداد و بر خلاف تبلیغات خود در روزهای قبل از آن، نتوانست اقدام موثری در مقابله با کودتا کند و وعده حرکت بر ضد کودتا به فراموشی سپرده شد. اگرچه مصدق دستور داده بود تا احزاب و گروه‌ها ( مخصوصا توده ای ها) در دفاع از وی به خیابان‌ها نیایند اما با فرض صحت آن، پس از کودتا توده‌ای‌ها حتی یک اقدام سیاسی خیابانی نیز علیه کودتاچیان انجام ندادند و سکوت اختیار کردند. در واقع با فاکتورگیری از تلفن‌های کیانوری که علتش هنوز واضح و شفاف نیست آنها مرعوب استراتژی سکوت کشور پدرخوانده‌شان شوروی شدند؛ استراتژی‌ای که دنباله استراتژی جهانی شوروی بود و طبق آن غرب و مهمتراز همه آمریکا به حملات خاوردور خود آتش‌بس می‌داد و مرزهای جدیدی برای نفوذ سیاسی و حضور شوروی و غرب در جهان تعیین می‌شد.

لذا در ایران قبول حکومت کودتا و حتی پس دادن طلا‌هایی که از زمان جنگ با ایران، شوروی به ایران بدهکار بود، نمایش دست دوستی دولت شوروی با حکومت کودتا بود و این در حالی رخ داد که شوروی سال‌ها از بازپرداخت آن سر باز زده و دولت مصدق را با گرفتاری‌های سخت مالی از آن محروم گذارده بود. به این ترتیب فارغ از نقش انگلیس و آمریکا و بسیاری از حکومتیان در فروپاشی دولت مصدق و گلوله‌باران شدن ساختمان ۱۰۹ خیابان کاخ، باید بر این نکته صحه گذاشت که حزب توده بر خلاف آنچه مدعی آن بود ، نماینده مردم و حامی حقوق پرولتاریای عظیم جامعه ایران به شمار نمی رفت ؛ چنان که هیچ گاه آن طور که می بایست از خواست مردم در قبال ملی شدن صنعت نفت ، این ثروت بزرگ ملی ، دفاع نکرد و اقدامات ناکارآمد محدودی که از خود در دفتر تاریخ به ثبت رساند، تنها بر یک هدف استوار بود ؛ حراست از منافع اتحاد جماهیر شوروی حتی اگر مخالف منافع توده مردم ایران باشد!

::::

۲ دیدگاه

  1. محمد نور کجوری :

    از رسانه شما بعید است که بازگوی قلم دشمنان باشد –اینها تکرار و بازگویی های
    تحلیل دشمنان حزب توده است و واقعن یکطرفه به قاضی رفتن است
    خوب هم قکر کنید در میابید که نخ نماست –مطابق این متن حزب هم از انگلیس
    تغذیه میکرده و هم از شوروی –این تحلیل به هیچ وجه یک تحلیل رئال و تاریخی
    نیست –مانند اینکه همیشه گفته میشود رضا شاه خط اهن را برای استفاده
    متفقین ساخت البته توسط المان إإإ

دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*

19 - = 18