امام و حق تعیین سرنوشت
ترس تفسیر نادرست یا استفاده ابزاری در قالب لفاظیهایی با محوریت «مردم» و یا آنچه این روزها از سمت برخی مدعیان تفسیر انقلاب اسلامی برای کلیدواژه «جمهوریت» اتفاق افتاده است، لازم می دارد تا با رجوع به سخنان و اندیشه امام خمینی مروری به جایگاه حقوق (و نه صرفا تکالیف) مردم بیاندازیم.
«مبارزه» (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام): ایام انتخابات برههای است که کلیدواژه «مردم» بیشتر از ایام دیگر از سوی مسئولین تکرار می شود ولی ترس تفسیر نادرست یا استفاده ابزاری در قالب لفاظیهایی با محوریت «مردم» و یا آنچه این روزها از سمت برخی مدعیان تفسیر انقلاب اسلامی برای کلیدواژه «جمهوریت» اتفاق افتاده است، لازم می دارد تا با رجوع به سخنان و اندیشه امام خمینی مروری به جایگاه حقوق (و نه صرفا تکالیف) مردم بیاندازیم. تا از این طریق بتوانیم ادعای مردم داری و جمهوری خواهی برخی را محک بزنیم. در ادامه مقاله ای از احسان سالاری پیرامون حق تعیین سرنوشت از دیدگاه امام خمینی میآید.
در سطور زیر سعی می کنیم مبنای حق تعیین سرنوشت و نتایج آن را در نظر بنیان گذار انقلاب اسلامی بررسی و تحلیل کنیم.
برای صحبت کردن از هر حقی باید ابتدا منشا آن را مشخص کرد که این حق از کجا به دست آمده است.
۱-منشا حق تعیین سرنوشت:
۱-۱-منشا الهی:
امام در پیامی که در تاریخ ۱۵ مرداد ۱۳۵۷ خطاب به ملت ایران صادر می کنند چنین می فرمایند:
“وَ نُریدُ انْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِى الْارْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ ائِمّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثین اراده خداوند تعالى بر آن است که با رهبرى حکیمانه انبیاى عظام و وارثان آنان، مستضعفین را از قید حکومت طاغوتى آزاد و سرنوشت آنان را به دست خودشان بسپارد؛”۱
امام در سخنرانی ای در ۴ آبان ۱۳۶۰ در آستانه ماه محرم می فرمایند:
“خداى تبارک و تعالى به ما حجت را تمام کرده است. تأیید کرده این ملت را که سرنوشت خودش را به دست خودش بگیرد؛”۲
در نظر امام هر ملتی حق دارد سرنوشتش را خودش تعیین کند و این حق را منتسب به اراده الهی می داند یعنی خداوند اراده کرده است که هر ملتی سرنوشتش را خودش تعیین کند و کسی حق ندارد این حق را از افراد بگیرد.
۱-۲-منشا اجماعی
امام در جاهایی به حقوق بشر و قانون اساسی زمان شاه اشاره می کنند اما باید یادآور شد که اعلامیه حقوق بشر و قانون اساسی زمان شاه و در کل منشا اجماع بشری به عنوان یک منشا اصیل در صحبت های امام مطرح نبوده بلکه ایشان از این مورد بیشتر برای جدل با طرف مقابل استفاده می کرده است. البته این موضوع از گفتارهای امام استنباط می شود و به عنوان امری تحمیلی از طرف ما بر گفتار ایشان نیست.
امام در سخنرانی در تاریخ ۲۹ مهرماه ۱۳۵۷ چنین می فرمایند:
“بینند که این یک حق مسلم ملت، این یک حقى که همه عالم مىگویند که باید با ملتها باشد و از اساس دموکراسى این است که مردم آزاد باشند در این آراى خودشان، در [انتخاب] وکلاى خودشان که به مجلس بفرستند؛ سرنوشت یک مملکتى به دست وکلا و اینها هست، و باید خود مردم سرنوشت شان در دست خودشان باشد، قانون اساسى این اختیار را داده است به مردم، آیا این دموکراسى تندى که، «تند و قاطعى» که به منطق کارتر، شاه عمل کرده است، این حق مسلمِ معلومى که هیچ کس نمىتواند انکار کند که این حقْ حق ملت است، از زمانى که ایشان به سلطنت رسیدهاند یا ایشان را به سلطنت رسانده اید تا حالا ما یک وکلایى داشته ایم؟ از هر شهرىاز شهرهاى ایران مىخواهند، بروند سؤال کنند. این یک مطلبى نیست که پوشیده باشد. شما بروید از هر شهرى از شهرهاى ایران سؤال کنید که آقا این کسى که از طرف شما وکیل است، کى است این؟ چه آدمى است؟ اکثر مردم اصلًا نمىشناسند اینها را! نمىدانند کى هستند اینها. این ملتى که باید سرنوشت خودش را خودش معین کند و باید وکلاى خودش را خودش تعیین کند، اکثر مردم نمىدانند که این کى هست … وقتى اسمش را مىبرند، نمىشناسند او را! این معناى «دموکراسى تند قاطع» است که سلب کرده است این حق مسلّم معلومِ یک ملت را!”۳
امام در سخنرانی ای در ۱۹ مهرماه ۱۳۵۷ چنین می فرمایند:
“و این ملت – هر ملتى- حق دارد خودش تعیین کند سرنوشت خودش را. این از حقوق بشر است که در اعلامیه حقوق بشر هم هست. هر کسى، هر ملتى خودش باید تعیین سرنوشت خودش را بکند، دیگران نباید بکنند. این ملت ما هم الآن همه ایستادهاند و مىخواهند سرنوشت خودشان را تعیین کنند.”۴
امام طی سخنرایشان در ۱۳ بهمن ۱۳۵۷ چنین می فرمایند:
“اصلًا رژیم سلطنتى از اول خلاف عقل بوده. خلاف قانون، خلاف قانون اساسى است «رژیم سلطنتى»! در قانون اساسى، در حقوق بشر، این است که هر ملتى باید خودش سرنوشت خودش را تعیین کند یعنى ما الآن خودمان باید سرنوشت خودمان را تعیین کنیم. ما حق نداریم سرنوشت اعقابمان را تعیین کنیم. اعقاب ما بعد مىآیند؛ خودشان سرنوشتى دارند، به دست خودشان باید باشد، نه به دست من و شما.”۵
۲-نتایج حق تعیین سرنوشت:
هرگاه برای افرادی حق قائل شوند قاعدتا بر آن حقوق نتایجی مترتب است امام نیز ضمن اینکه برای نوع بشر حق تعیین سرنوشت قائل می شود نتایجی نیز برای این حق ذکر می کند که از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:
۲-۱-تعیین نوع حکومت:
نوع حکومت به این معنی که جمهوری باشد یا سلطنتی یا هر نوع حکومت دیگری که از آن بشود نام برد. تعیین محتوای این حکومت را نیز می توان به نوعی وابسته به نوع حکومت تلقی کرد. امام تعیین نوع حکومت و محتوای آن را در صلاحیت مردم می داند و آن را فرع حق تعیین سرنوشت تلقی می کند. ایشان در این زمینه می فرمایند:
امام در مصاحبه ای که با روزنامه انگلیسى فاینشنال تایمز در تاریخ ۶ آبان ۱۳۵۷ دارند چنین می فرمایند:
[اگر رژیم فعلى کنار رود چیزى را که در اصلاحات ارضى انجام شده، از بین خواهید برد؟]
“- از حقوق اولیه هر ملتى است که باید سرنوشت و تعیین شکل و نوع حکومت خود را در دست داشته باشد. طبیعى است که چون ملت ایران بیش از نود درصد مسلمانند، باید این حکومت بر پایههاى موازین و قاعده اسلامى بنا شود.”۶
امام در سخنرانی شان در تاریخ ۹ فروردین ۱۳۵۸ چنین می فرمایند:
“رأى من «جمهورى اسلامى» است و من تقاضا دارم کمک کنید به اسلام، کمک کنید به کشور خودتان، کمک کنید به ملت خودتان، و به جمهورى اسلامى رأى بدهید. آزادید لکن با آزادى، سرنوشت خودتان را تعیین کنید. همه قشرها باید رأى بدهند و شرکت کنند، و همه قشرها آزادند در رأى دادن. تمام قشرها به حقوق خودشان خواهند رسید. برادرهاى سنى ما مثل ما هستند، با ما هیچ فرقى ندارند در حقوق؛ حقوق همه آنها داده خواهد شد. شرکت کنند آنها هم در آنچه سرنوشت آنها را تعیین مىکند. به حرف اشخاصى که بین آنها مىخواهند تفرقه بیندازند، مىخواهند به اسم سنى و شیعه بین ما برادرها را جدایى بیندازند و منافع ما را به جیب دیگران بکنند، به حرف اینها اعتنا نکنید.”۷
امام در سخنرانیشان در ۹ فروردین ۱۳۵۸ می فرمایند:
“در آستانه رفراندم لازم است تذکر دهم که این رفراندم سرنوشت ملت ما را تعیین مىکند. این رفراندم یا شما را به آزادى و استقلال مىکشد و یا مثل سابق به اختناق و پیوستگى. این رفراندم چیزى است که همه ملت ما باید در آن شرکت کنند. من توصیه مىکنم به همه ملت که در این رفراندم، که سرنوشت ملت ما و کشور ما و مذهب ما را تعیین مىکند، شرکت کنید. اهمال نکنید؛ تنبلى نکنند بعضى؛ به کارهاى دیگر اشتغال پیدا نکنند. فردا از همان وقت که اعلام شد براى رفراندم همه از خانهها بیرون بیایید و همه بشتابید براى رأى دادن و سرنوشت خودتان را تعیین کردن.”۸
امام در ضمن سخنرانی در تاریخ ۱۸ آبان ۱۳۵۸ چنین می فرمایند:
“این چیزى که الآن محل بحث ما هست، و مورد احتیاج همه ما هست، این امرى است که در رأس امور واقع شده است. این امرى است که اساس مملکت شماست. او این است که بروید و تمام اطراف خودتان را، تمام ملت را آشنا کنید به اینکه قانون اساسى را باید به آن رأى بدهید. و ملاحظه کنید، رأى بدهید. البته آزادید هر رأیى دلتان مىخواهد بدهید، اما بیتفاوت نباشید نسبت به سرنوشت مملکت خودتان، نسبت به اسلام، نسبت به ملت. نسبت به کشور بیتفاوت نباشید.”۹
امام در سخنرانی ۲۲ تیرماه ۱۳۵۸ ضمن تبیین ویژگی های نمایندگان مجلس خبرگان قانون اساسی می فرمایند:
“من توصیه مىکنم که خبرگان خودتان را اشخاص متدین، اشخاص عالِم، علماى بزرگ بلاد، اشخاصى که نه به راست و نه به چپ انحراف دارند، اشخاصى که به صراط مستقیم انسانیت، به صراط مستقیم اسلام، در صراط مستقیم اسلام هستند، اشخاصمعتمد، اشخاص امین، اشخاص وطنخواه، اشخاص اسلامخواه، این اشخاص را تعیین کنید براى تعیین سرنوشت خودتان. امروز سرنوشت شما در دست خود شماست.”۱۰
البته اینکه قانون اساسی در نظر امام چه جایگاهی دارد مجال دیگری می طلبد و نیاز به بررسی و دقت نظر بیشتری دارد تا با تفسیرهای من عندی و اشتباه از جایگاه قانون اساسی آن را به “کاغذ پاره” تشبیه نکنیم.
۲-۳-حق انتخاب حاکم
پس از تعیین نوع حکومت و محتوای آن، نوبت به تعیین حاکم و مجری قانون می شود. امام این موضوع را نیز در صلاحیت مردم می دانند و فرع حق تعیین سرنوشت تلقی می کنند.
امام در سخنرانی ای در ۲۵ آذر ۱۳۵۷ چنین می فرمایند:
“ما فرض مىکنیم که شاه خیلى هم مرد صالحى- فرض کنید- باشد، خیلى هم آدم صحیحى باشد، خیلى هم خدمتگزار به مردم باشد، خوب وقتى مردم یک خدمتگزارى را نخواستند باید کنار برود. ما فرض مىکنیم اینطور که خیر ایشان مصالح مملکت را ملاحظه کرده است، ایشان مىخواهد آزادى بدهد، ایشان مىخواهد مملکت را مستقل کند، ایشان مىخواهد مملکت را به تمدن نو برساند، همه اینها را ما فرض مىکنیم صحیح، مىخواهد یک همچو کارهایى را بکند لکن اهالى مملکت- مىخواهند- مىگویند ما این را نمىخواهیم که سلطان ما باشد؛ سرنوشت اهالى مملکت با خودشان است؛ ما همچو خدمتگزارى را نمىخواهیم؛ ایشان بروند کنار، ما خودمان یک خدمتگزار دیگر جایش مىگذاریم. ما فرض مىکنیم اگر ایشان آن هم بود، آنطور هم بود، مثل سایرِ مثلًا انسانها یک انسانیتى داشت، باز هم اهالى یک مملکت حق داشتند به اینکه بگویند که ما این خدمتگزار را، این آدم بسیار صالح خوب را که مىخواهد مملکت ما را بهشت برین بکند، ما نمىخواهیم ایشان بهشت برین کند مملکتمان را! حق ندارند این را بگویند؟ حقوق بشر این نیست که هرکسى، هر بشرى حق دارد که سرنوشت خودش را خودش تعیین کند؟ اینها مىخواهند سرنوشت خودشان را خودشان تعیین کنند و این آقاى خدمتگزار را نمىخواهند.”۱۱
امام ضمن سخنرانی ای در ۱۰ دی ۱۳۵۷ چنین می فرمایند:
“ما مىگوییم که باید رئیس یک مملکتى را خود ما، خود جمعیت، خود ملت تعیین کند. قهراً وقتى که یک ملتى مىخواهد یک کسى را براى سرنوشت مملکت خودش تعیین کند، این یک آدم صحیح را تعیین مىکند نه یک آدم فاسدى را؛ و قهراً اشتباه در سى میلیون جمعیت نخواهد شد. ما هم تبلیغات خودمان را در وقت انتخابات مىکنیم.”۱۲
امام در ۲۶ مرداد ۱۳۵۹ می فرمایند:
“ملت خودش است که سرنوشت خودش را به دست دارد. اینطور نیست که ملت ما از همه چیز بیخبر باشد و سرنوشتش را در کاخ سفید برایش طرح بکنند یا در کرملین. خود ملت است که با رأى خودش رئیس جمهور تعیین مىکند. جمهورى اسلامى را رأى به آن مىدهد و با رأى خودش که متمرکز است در مجلس، دولت را تعیین خواهد کرد و همه امور دست خود ملت است. امروز مثل زمان رژیم طاغوتى نیست که ملت هیچکاره باشد و همه امور دست یک نفر یا یک عده باشد. ملت همه کاره است و همه هم با رأى خود ملت است و همه چیزها هم به نفع ملت است ان شاء اللَّه.”۱۳
امام در پی سخنرانی چند تن از اعضای جامعه مدرسین و در جواب ایشان در تاریخ ۹ اسفند ۱۳۶۲ در سخنرانی ای می فرمایند:
“از امورى که لازم است امروز تذکر بدهم شاید بعد دیر بشود، قضیه انتخابات است. همان طورى که مکرر من عرض کردهام و سایرین هم گفتهاند، انتخابات در انحصار هیچ کس نیست، نه در انحصار روحانیین است، نه در انحصار احزاب است، نه در انحصار گروههاست. انتخابات مال همه مردم است. مردم سرنوشت خودشان دست خودشان است. و انتخابات براى تأثیر سرنوشت شما ملت است. از قرارى که من شنیدهام در دانشگاه بعض از اشخاص رفتهاند گفتهاند که دخالت در انتخابات، دخالت در سیاست است و این حق مجتهدین است. تا حالا مىگفتند که مجتهدین در سیاست نباید دخالت بکنند، این منافى با حق مجتهدین است، آنجا شکست خوردهاند حالا عکسش را دارند مىگویند. این هم روى همین زمینه است، اینکه مىگویند انتخابات از امور سیاسى است و امور سیاسى هم حق مجتهدین است هر دویش غلط است. انتخابات سرنوشت یک ملت را داردتعیین مىکند. انتخابات بر فرض اینکه سیاسى باشد و هست هم، این دارد سرنوشت همه ملت را تعیین مىکند، یعنى آحاد ملت سرنوشت زندگیشان در دنیا و آخرت منوط به این انتخابات است. این اینطور نیست که انتخابات را باید چند تا مجتهد عمل کنند. این معنى دارد که مثلًا یک دویست تا مجتهد در قم داشتیم و یک صد تا مجتهد در جاهاى دیگر داشتیم، اینها همه بیایند انتخاب کنند، دیگر مردم بروند کنار؟! این یک توطئهاى است که مىخواهند همان طورى که در صدها سال توطئهشان این بود که باید روحانیون و مذهب از سیاست جدا باشد و استفادههاى زیاد کردند و ما ضررهاى زیاد از این بردیم، الآن هم گرفتار ضررهاى او هستیم. حالا دیدند آن شکست خورد، یک نقشه دیگر کشیدند، و آن این است که انتخابات حق مجتهدین است، انتخابات یا دخالت در سیاست حق مجتهدین است. دانشگاهیها بدانند این را که همان طورى که یک مجتهد در سرنوشت خودش باید دخالت کند، یک دانشجوى جوان هم باید در سرنوشت خودش دخالت کند. فرق مابین دانشگاهى و دانشجو و مثلا مدرسهاى و اینها نیست، همهشان با هم هستند. اینکه در دانشگاه رفتند و یک همچو مطلبى را گفتند، این یک توطئهاى است براى اینکه شما جوانها را مأیوس کنند.”۱۴
۲-۳- تداوم دخالت مردم در سرنوشتشان در هر زمان
گاه چنین تصور می شود همین که یک بار مردم یک امر را تایید کردند دیگر امکان تغییر نظر در آن امر را ندارند اما تفسیر امام از حق تعیین سرنوشت، به مثابه حقی است که در هر لحظه جریان داشته و مشروعیت بخش حکومت است. از نتایج این مشروعیت بخشی می توان به موارد زیر اشاره کرد:
۲-۳-۱-گذشتگان حق ندارند در مورد سرنوشت آیندگان تصمیم بگیرند
گاه دیده می شود به صرف برگزاری یک رفراندوم حکومت ها، اعمال خودشان را الی ابد مشروع می دانند و دیگر حقی برای مردم در تعیین نوع حکومت قائل نمی شوند اما امام ضمن رد این موضوع تعیین نوع حکومت و حاکمان را امری زمانمند تلقی کرده و بر این پایه تعیین سرنوشت آیندگان توسط گذشتگان را غیرعقلانی و غیرمشورع می داند.
امام در سخنرانی ۲۶ آبان ۱۳۵۷ می فرمایند:
“این مادهاى که مستند سلطنت محمدرضا شاه [است]، ایشان استناد به آن مىکند که در قانون اساسى است که سلطنت موهبتى است الهى که ملت به شخص سلطان آن را اعطا مىکند. ملت یک جمعیتى هستند که بالفعل و در حال حاضر این جمعیت در این مملکت ساکن هستند و از اهالى این مملکت هستند، و یک وحدت عقیدهاى یا وحدت جهات دیگر دارند؛ اینکه ملت است، این طبقه موجودْ ملت هستند یا اینکه طبقاتى که الآن دیگر نیستند، آنها هم الآن ملت ایران هستند؟ آنها ملت «بودند» یا ملت «هستند»؟ خوب، شکى نیست در اینکه آنهایى که نیامدند حالا، مثلًا پانصد سال دیگر، خوب ایران هم باز داراى یک جمعیتى است، ملتى دارد اما آنها الآن ملت ایران هستند یا آنها بعدها که آمدند ملت ایرانند؟ همان طور که مثلًا علماى ایران، حزب مردم ایران، علماى ایران، عبارت از آنهایى هستند که در پانصد سال بعد از این مىآیند! اگر گفتند باید یک چیزى به رأى علماىِ- مثلًا- ایران باشد یا به رأى اطباى ایران باشد، آیا آنهایى که بعدها مىآیند اطباى ایران هستند یا آنها الآن نیستند تا اسمشان طبیب باشد یا اسمشان عالِم باشد؟ همان طورى که نسبت به اشخاصى که بعدها مىآیند معنا ندارد این مطلب، یعنى این قانون منطبق نیست که اگر گفتند ملت ایران اعطا مىکند یک چیزى را، سلطنت را اعطا مىکند، عبارت از آن ملتى که بعدها وجود پیدا مىکنند نیست؛ هر ملت آن وقت ملت است که موجود است بالفعل. اینهایى که الآن موجودند بالفعل، اینها، اطباى ایران- طبیبهایشان اطباى ایران هستند، علمایشان علماى ایران هستند- عرض بکنم که- مهندسینشان مهندسین ایران هستند، طوایفشان، طایفه مثلًا کردشان، طایفه ایران است و اما آنهایى که در پانصد سال بعد وجود پیدا مىکنند، الآن نه از علماى ایران هستند و نه از مهندسین ایران هستند و نه از اطباى ایران هستند و نه ملت ایران. آنهایى که پانصد سال پیش از این موجود بودهاند و حالا موجود نیستند، اینها علماى ایران یکوقتى بودهاند اما حالا دیگر نیستند؛ تمام شد. مهندسهایشان مهندسین ایران «بودهاند»، نه مهندس ایران «هستند». در قانون- آنطورى که حالا اینها به آن تشبث کردند- این است که سلطنت یک موهبتى است الهى که ملت ایران به شخص سلطان مىدهند. خوبروى این میزان باید همین ملتى که الآن ملت است، این سلطنت را بدهند. آنهایى که فرض کنید در پانصد سال پیش از این [نظر] دادند، ما فرض مىکنیم پانصد سال پیش از این آنها به علم غیب مىدانستند که محمدرضاخان در سَنه کذا مىآید در ایران! و آنهاروى آن علمى که داشتند در آن وقت گفتند که سلطنت مال آن محمدرضاخانى که بعد از پانصد سال مىآید! آنها ملت ایران نبودند؛ ملت ایران در زمان خودشان بودند. الآن باید ملت ایران اعطا کند یک چیزى را به او. الآن ملت ایران عبارت از اینهاست که موجود هستند؛ اینها ملت ایرانند. اگر این ملت ایران به حَسَب این قانون اساسى- که مورد تمسک ایشان است- اگر این ملت ایران الآن به ایشان رأى دادند و گفتند شما سلطان باشید، به حَسَب این ماده قانون اساسى ایشان مىشوند سلطان. این ملتى که الآن هستند که رأى ندادند به ایشان. کدام یک از این ملت رأى داده به ایشان؟ حالا ما اینکه ایشان رأیشان را پس گرفتند نمىگوییم، براى اینکه مردم مىگویند «نه»، حالا ما قبل از اینکه آن مطلب را بگوییم مىگوییم که شما مىگویید. که قانون اساسى مىگوید که سلطنت موهبتى است الهى که ملت به شخص سلطان مىدهد، ملت باید به شخص سلطان، یعنى آن وقتى که به سلطان مىخواهند بدهند، باید اسمش ملت باشد که بدهد؛ آنهایى که پانصد سال پیش از این به جد اعلاىِ- مثلًا- یک سلطانى رأى دادند، نسبت به آن سلطانى که رأى دادند ملت ایران بودند؛ و رأى دادند بر یک مصداقى که، شخصى که عبارت از آن سلطان بوده است. بسیار خوب، به حَسَب قانون اساسى آنهایى که در آن وقت رأى داده بودند به ایشان، به آن آدم، او شد سلطان؛ اما نسبت به آن اشخاصى که در آن وقت بودند، نسبت به این آدمى که حالاست که رأى ندادند. بر فرض اینکه رأى داده بودند، حالا ملت ایران نیستند. رأیى داده بودند، خودشان پوسیدند و رأیهایشان هم پوسید، تمام شد رفت سراغ کارش. نه خودشان الآن هستند نه رأیى آنها دارند. الآن مىتواند کسى بگوید که آراى اشخاصى که در پانصد سال پیش از این است آرایشان عبارت از این است حالا؟ خوب رأى ندارند حالا؛ همه فوت شدند؛ خدا رحمتشان کند!”۱۵
امام در سخنرانی ۱ بهمن ۱۳۵۷ می فرمایند:
“ما رژیم سلطنتى را اصلًا غلط مىدانیم، از اول این غلط بوده، خلاف قوانین انسانى بوده؛ رژیم سلطنتى از اول خلاف قوانین عقلیه انسان است. یک کسى حالا در مجلس به او رأى بدهند، یا خیر فرض بفرمایید- صحیحش را من مىگویم، باطلش که مال ایران آن باطلش است، من وجه باطلش را من نمىگویم، من وجه صحیحش را مىگویم- شما فرض کنید که یک مجلس مؤسسان ملى- صددرصد ملى- تأسیس بشود و این یک کسى را با اعقابش به حکومت بنشانند، خودش و سلسله بعد؛ ما به این مجلس مؤسسان که از جانب ملت است و به این ملت، مىگوییم بسیار خوب شما زمانى که خودتان تشریف داشتید حق داشتید که سرنوشت خودتان به دست خودتان باشد، سرنوشت مایى که دویست سال بعد از شما به این دنیا مىآمده ایم به چه مناسبت شما تعیین کردید آقاى پدربزرگ؟! شما با چه قانون، با چه حق، سرنوشت ماهایى که در این زمان هستیم تعیین مىکنید؟ شما حق دارید که … این حرفى است [که] همه عقول با آن موافقند منتها اینقدر تعمیه مىکنند بین مردم و تبلیغات سوء مىکنند که مردم باور مىکنند؛ گاهى وقتها اینقدر شور است که خان هم مىفهمد! یک مملکتى که مىگویید قانون این است، عقل این است، حقوق بشر این است که سرنوشت هر آدمى به دست خودش باشد، هر ملتى سرنوشتش به دست خودش باشد، این صحیح؛ ملت ایران حالا سرنوشتش باید به دست خودش باشد؛ الآن اگر بخواهد یک کسى را تعیین کند براى وکالت، تعیین کند براى ریاست جمهور، حق دارد که خودش قرار بدهد. ما همه فرض کنید اجتماع کردیم و یک نفر را رئیس جمهور کردیم و اجتماع کردیم هر ناحیه یک وکیل درست کرد، این صحیح، حالا اگر ما همهمان مجتمع شدیم که یک مجلس مؤسسان درست کردیم، مجلس مؤسسان از ناحیه ما همه صحیح؛ او حق دارد- این مجلس مؤسسان- که سرنوشت این ملتى که الآن هست، موجود هست تعیین کند؛ آنى که الآن نیست و بعدها خواهد موجود شد، نه حالا ملت ایران است نه چیز دیگرى، هیچ چیز نیست حالا، ملتى نیست این؛ گروه هایى که در صد سال دیگر در اعقاب شماها مىآیند، آنها ملت ایران الآن نیستند، آنها الآن هیچند، من نمىتوانم سرنوشت آنها را تعیین کنم. آخر ما چه حقى داریم که سرنوشت دیگران را تعیین کنیم؟ آنها دیگرانند. به مجرد اینکه ما همه در ایران هستیم، به مجرد اینکه ما همه مسلمان هستیم نمىتوانیم ما سرنوشت یک جمعیتى که الآن موجود نیستند بعدها ملزم باشند آن اعقاب ما به اینکه این آقا را به «اعلیحضرتى» بشناسند! آخر به چه مناسبت تو همچو کارى مىکنى؟ به من و شما چه ربط دارد این؟ پس سلطنت اصلًا، اصلًا قضیه سلطنت یک مطلب خلاف عقلى است، خلاف شعور انسانى است. این در صورتى که یک مؤسسان صحیح صددرصد ملى باشد، این است که براى اعقابْ هیچ اثرى نباید داشته باشد. اما اگر ما رجوع کنیم به تاریخ- و ما که شاهد خود قضیه بودیم، شما جوانها آن وقت نبودید- ما شاهد قضیه بودیم که قضیه چه جور بود و چه جور تحقق پیدا کرد، با سرنیزه مجلس درست کردند! با سرنیزه رأى درست کردند! مگر کسى جرأت مىکرد رأى ندهد؛ جرأت مىکرد نفس بکشد. درست کردند و البته یک عدهاى هم آن وقت از جان گذشتند مخالفت کردند لکن مابقى همه سرنیزه بالاى سرشان بود، یا تطمیع. زیاد به آنها چیز دادند. یا سرنیزه بود. یک مجلسى سرنیزهاى درست کردند و باآن مجلسِ سرنیزهای به ما تحمیل کردند یک همچو موجوداتى را. اگر هم صحیح بود، غلط بود. اگر صحیح بود نسبت به آن کسى که در آن زمان بود صحیح؛ اما نسبت به کسى که در آن زمان نبود، ماهایى که شماهایى که در آن وقت نبودید، رفراندم آن وقت و- نمىدانم- مجلس مؤسسانِ آن وقت هیچ دخالت نمىتواند داشته باشد در سرنوشت شما.”۱۶
امام خمینی در ۱۳ بهمن ۱۳۵۷ می فرمایند:
“اصلًا رژیم سلطنتى از اول خلاف عقل بوده. خلاف قانون، خلاف قانون اساسى است «رژیم سلطنتى»! در قانون اساسى، در حقوق بشر، این است که هر ملتى باید خودش سرنوشت خودش را تعیین کند یعنى ما الآن خودمان باید سرنوشت خودمان را تعیین کنیم. ما حق نداریم سرنوشت اعقابمان را تعیین کنیم. اعقاب ما بعد مىآیند؛ خودشان سرنوشتى دارند، به دست خودشان باید باشد، نه به دست من و شما.”۱۷
۲-۳-۲-تحقق جامعه مدنی
امام ضمن توجه به حق انتخاب مردم و زمانمند بودن آن، برای ساختارهای اعمال اراده مستقیم مردم در حاکمیت نیز سرفصل جداگانه ای گشودند و از حق آزادی احزاب و روزنامه ها سخن گفتند.
امام در مصاحبه ای که به تاریخ ۱۱ آبان ۱۳۵۷ با روزنامه ایتالیایى پائزه سرا دارند در جواب خبرنگار و در توضیح طرح حکومتی جدیدشان چنین می فرمایند:
- [به شما این را نسبت مىدهند که مىخواهید رژیم توحیدى اسلامى تشکیل دهید، در حالى که جمهوریهاى مسلمان دیگر مثل الجزیره که توحیدى نیست و رژیمهاى اسلامى دیگرى مثل عربستان سعودى که فئودالى است، انزجارى در غرب ایجاد نکردهاند. آیا مىتوانید مشخصات جمهورى اسلامى را که در نظر دارید بیان کنید که چگونه است؟ در مورد محتواى اجتماعى، سازماندهى سیاسى، خصوصاً براى احزاب، سندیکاها و مطبوعات؟]
- امروز در جهان آن چیزى که مقصود ما از جمهورى اسلامى است دیده نمىشود. هیچ یک از خصوصیات اصولى جمهورى اسلامى در حکومت عربستان سعودى دیده نمىشود. آیا مگر ملت ایران براى تعیین سرنوشت خویش باید ببیند که دولتهاى غربى چه چیزى را مىپسندند؟ مگر سایر دولتها در تعیین خط مشى سیاسى خودشان و یا تعیین نوع حکومتشان به آراى ملت ایران مراجعه مىکنند؟ در جمهورى اسلامى، زمامداران مردم نمىتوانند با سوء استفاده از مقام، ثروت اندوزى کنند و یا در زندگى روزانه امتیازى براى خود قائل شوند. باید ضوابط اسلامى را در جامعه و در همه سطوح به دقت رعایت کنند و حتى پاسدار آن باشند. دقیقاً باید به آراى عمومى در همه جا، احترام بگذارند. هیچ گونه تسلط و یا دخالت اجانب را در سرنوشت مردم، نباید بپذیرند. مطبوعات در نشر همه حقایق و واقعیات آزادند. هرگونه اجتماعات و احزاب از طرف مردم در صورتى که مصالح مردم را به خطر نیندازند آزادند و اسلام در تمامى این شئون حد و مرز آن را تعیین کرده است.
امام در سخنرانی ۱۲ تیر ۱۳۵۸ می فرمایند:
“شما امروز آزاد هستید. همه برادران و خواهران ما امروز آزادند. و آزادانه انتقاد مىکنند از دولت. انتقاد مىکنند از هرچیزى که بر خلاف مسیرشان باشد. و تقاضا مىکنند مسائل اساسى را از دولت. این نهضت شما را آزاد کرد، و از آن بندهایى که بر ملت بود، و از آن قید و بندها شما را آزاد کرد. الآن آزادانه در اینجا مجتمع هستید، و آزادانه مسائل سیاسى و اجتماعى محل احتیاج ملت را طرح مىکنید. شما بانوان، بانوان چند سال پیش از این نیستید. برادران برادران چند سال پیش از این نیستند. شما امروز خودتان در سرنوشت خودتان دخالت مى کنید، خودتان مسائل سیاسى را طرح مىکنید، و از دولت مىخواهید. این معناى آزادى است که اسلام به شما داده است. و بالاترین آزادیهایى که بعد ان شاء اللَّه نصیب شما مىشود.”۱۹
امام در مصاحبه با مجله«الاقتصاد العربى» در تاریخ ۸ آذر ۱۳۵۷ می فرمایند:
“[در یکى از بیانیه هایتان از کارگران ایران خواسته اید که بدون توجه به وعدههاى رژیم، به اعتصابات خود ادامه دهند. یکى از درخواستهاى مطرح شده، در این اعتصابات، تشکیل اتحادیههاى آزاد کارگرى است. نظرتان درباره این اتحادیهها چیست؟ اگر با تشکیل آنها موافقید، اینها در چهارچوب حکومت جمهورى اسلامى مورد پیشنهاد شما، چه نقشى و اهمیتى خواهند داشت؟]
- کارگران محروم و متدین ایران که اکثر آنان همان کشاورزان و زارعین فقیر و گرسنه سابقند، حق دارند براى به دست آوردن حقوق حقه خود، به مبارزه ملت از هر طریق ممکن و مشروع بپردازند. و در جمهورى اسلامى، به آنها حق داده مىشود که به هر شکل ممکن به دور هم جمع شوند و مسائل و مشکلات خود را بررسى کنند و در نتیجه، دولت را در جریان مسائل خود قرار دهند و نیز از حقوق صنفى خود دفاع کنند.
[نظرتان درباره فعالیت احزاب سیاسى چپ، بدون اتکا به هیچ قدرت خارجى در چهارچوب حکومت جمهورى اسلامى چیست؟]
- در جمهورى اسلامى، هر فردى از حق آزادى عقیده و بیان برخوردار خواهد بود، ولکن هیچ فرد و یا گروه وابسته به قدرتهاى خارجى را، اجازه خیانت نمىدهیم.”۲۰
————
۱- صحیفه نور ج۳ ص ۴۳۷
۲- صحیفه نور ج۱۵ ص ۳۳۵
۳- صحیفه نور ج۴ ص۷۲
۴- صحیفه نور ج۳ ص۵۰۳
۵- صحیفه نور ج۶ ص۳۲
۶- صحیفه نور ج۴ ص۳۶۷
۷- صحیفه نور ج۶ ص۴۳۴
۸- صحیفه نور ج۶ ص۴۳۳
۹- صحیفه نور ج۱۱ ص۲۵
۱۰- صحیفه نور ج۹ ۶۸
۱۱- صحیفه نور ج۵ ص۲۴۵
۱۲- صحیفه نور ج۵ ص۳۲۳
۱۳- صحیفه نور ج۱۳ ص۱۲۵
۱۴- صحیفه نور ج۱۸ ص۳۶۸
۱۵-صحیفه نور ج۵ ص۵
۱۶- صحیفه نور ج۵ ص۵۰۹
۱۷- صحیفه نور ج۶ ص۳۲
۱۸- صحیفه نور ج۴ ص۲۶۶
۱۹- صحیفه نور ج۸ ص۳۸۴
۲۰- صحیفه نور ج۵ ص۱۳۹
منبع: قسط انلاین
:::