۰۷:۲۰ - ۱۳۹۲/۰۳/۱

شورای نگهبان و فرصت هایی که از دست رفت

حالا اما دیگر این حرف ها تمام شده است؛ صلاحیت حسن سبحانی برای تصدی پست ریاست جمهوری، قربانی نگاه های سیاسی و مصلحت سنجی ها شده است و البته این برای مردی که شعار انتخاباتی اش اجرای قانون و تمکین به قانون بوده است، و برای دوستانش که قانون گرایی او را می ستوده اند، خط پایان ماجراست.

amohamadzade«مبارزه» (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام) – سرویس جامعه مجازی: علی محمدزاده در وبلاگ «با چراغ گرد شهر» درباره تأیید صلاحیت های شورای نگهبان نوشت:

انتشار اسامی تایید صلاحیت شدگان توسط شورای نگهبان، اگر چه برای من تلخ و نامطلوب بود، اما از پیام های تبریکی که برایم ارسال می شد، می شد فهمید که برای عده ای این خبر چقدر مسرت بخش بوده است.

از همان ساعت ۵:۳۰ دقیقه کذایی که هاشمی و مشایی به وزارت کشور رفتند و نام شان در در لیست متقاضیان نامزدی انتخابات ریاست جمهوری ثبت کردند؛ و حتی قبل از آن؛ زمانی که پراید سعید جلیلی مقابل ساختمان وزارت کشور ترمز کرد؛ و حتی قبل تر؛ زمانی که زمزمه های تایید صلاحیت تنها ۷-۸ نفر توسط شورای نگهبان و رد صلاحیت مابقی در رسانه ها به گوش می رسید، شیرینی انتخابات ۹۲ در کامم به تلخی می گرایید.

ایران در حالی به روزهای انتخاباتی اش نزدیک می شد که تجربه سه دولت را پشت سر؛ و بلکه پیش رو داشت. تجربه ای که با همه تلخی ها و شیرینی هایش حالا وقتش رسیده بود محصول بدهد و از شناخت خطاهای گذشته، برای ادامه مسیر در آینده استفاده کند.

ایرانی که خسته و پشیمان از سیاست زده گی ها و احساس گرایی ها و شعار انقلابی دادن های توخالی، حالا وقتش رسیده بود عقلانیت انباشت شده اش را به کار گیرد و ادامه مسیر را متفاوت با گذشته رقم زند.

اما این همه نیازمند فردی بود که در عرصه انتخابات حضور یابد و نگذارد مردم «مجبور به انتخاب میان گزینه های موجود» شوند. فردی که با درک درستی از آسیبها و مسائل کشور در عرصه های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، با دستی پر به میدان انتخابات بیاید و شرط لازم را برای تغییری رو به تعالی در مسیر حرکت کشور فراهم کند. وقتی شرط لازم فراهم شد، نخبگان و دغدغه مندان و مسئله شناسانی پیدا شوند و او را به فضای جامعه معرفی کنند و عقلانیت انباشت شده مردم را در مسیر صحیح خویش و به درستی به کار گیرند.

افراد یکی یکی می آمدند و اعلام حضور می کردند؛ برخی هم امضاها و نامه ها بود که می آمد برای دعوتشان و ما همچنان چشم انتظار بودیم. تا روزی که خبرش را نه از رسانه های سیاست زده کشور، که از اندک دوستان مان شنیدیم: دکتر حسن سبحانی؛ استاد اقتصاد دانشگاه تهران؛ برای حضور در انتخابات اعلام آمادگی کرده بود. ۳۷ میلیونی پس انداز کرده بود و حالا همان بضاعت مالی اندکش را گذاشته بود کنار بضاعت فکری و راهبردی بسیارش و قدم در راه گذاشته بود. آن وقت بود که فهمیدیم چرا تابستان که برای نشست جنبش دعوتش کرده بودیم مشهد، بر خلاف همیشه که دعوت های جنبش را می پذیرفت، این بار نپذیرفته بود؛ می ترسیده که مبادا از امکانات جنبش- یعنی بیت المال مسلمین –  استفاده تبلیغاتی کرده باشد!

با همان بضاعت مالی اندک و قلیل افراد دغدغه مندی که مسائل کشور را شناخته بودند و سبحانی را هم؛ سایتی تاسیس کرده بود و نامه ای به ملت ایران نوشته بود:

«انتخابات قبل از آن که صحنه تقلای کاندیداها، برای گرفتن رای ملت باشد،عرصه تلاش عموم مردم، برای پوشانیدن ردای خدمت بر قامت فردی است که، نزدیک‌ترین قرابت را به آرمان‌هایشان دارد. انتخابات عرصه رقابت مردم، برای تحقق خواسته‌هایشان است، نه عرصه رقابت داوطلبان برای برگزیده شدن. دریای خروشان ملت، باید از درون خویش، اصلح ارزش‌ها و آرمان‌های خود را بیرون بیاورد. نه این که داوطلبان، با هزاران فعالیت جانکاه، و به مدد پول و سرمایه، خودشان را از درون صندوق‌های رای، بر ملت تحمیل کنند».

«مقوله انتخابات، و از جمله انتخاب رئیس جمهور اصلح، هم از طرف آحاد مردم، و هم از طرف نهادهای حکومتی به لحاظ نوع وظایفی که دارند، با صعوبت و سختی بسیار زیادی مواجه است. مردم ناگزیرند به اطلاعاتی که به‌طور رسمی، در فاصله حداکثر سه هفته، درباره داوطلبان مورد تایید شورای محترم نگهبان، و به‌طور غیررسمی، احتمالاً چند ماه در خصوص داوطلبان شرکت در انتخابات، آن هم در محیطی مملو از عدم تقارن اطلاعاتی، عدم شفافیت، ضد و نقیض گویی‌ها و تخریب‌ها و ستودن‌های بعضاً غیرمتعارف و… به‌دست می‌آورند تمکین، و سرانجام با متمایل کردن سلایق خودشان به جانب یکی از داوطلبان، از حیث مشارکت در انتخابات، ظاهراً تکلیف خود را انجام دهند. هر چند تحقیقاً مطمئن نیستند، که آیا حقوق خود را هم، در این ارتباط و به خصوص در ازاء ادای تکلیف حضور و مشارکت، استیفاء کرده‌اند؟ یعنی به منویات و دیدگاه و برنامه منطبق و یا نزدیک به خویش، رای داده‌اند یا خیر. دلیل آن هم بسیار واضح است. آنان عمدتاً با شخص داوطلب، و نه با برنامه و اندیشه و تفکر و رویکرد و مواضع او مواجه می‌شوند. البته داوطلبان برنامه‌هایی را هم ارائه می‌کنند،که بعضاً در آن‌ها، ردپای وعده بذل و بخشش‌های مالی، در صورت رای آوردن در انتخابات پررنگ است. وعده‌هایی که استضعاف اقتصادی و به تبع آن استضعاف فرهنگی مردم را نشانه گرفته‌اند، اما نه تنها چاره این استضعاف غم انگیز و تأسف بار نیستند،که تعمیق دهنده آن ها هم می‌باشند. وعده‌هایی که، تخریب حرث و نسل ملتی را فدای نایل شدن به قدرتی می‌نماید، و خواسته یا ناخواسته برگره‌های زده شده بر سازوکار گشایش مسایل اقتصاد و فرهنگ و سیاست، گره‌هایی می‌افزایند و آن‌ها را ناگشودنی‌تر می‌سازند. اندوه سونامی وعده‌ها، از آن جهت پایان ناپذیر است که، بر بستری از محرومیت و حرمان می‌نشیند، تا تلویحاً بر کرامت تضعیف شده انسان‌ها، و تصریحاً بر توهم درآمدی آنان، پافشاری و اصرار نماید. لیکن چون از آن چه احزاب فعال و کارآمد انجام می‌دهند، که همانا معرفی دیدگاه‌ها و مواضع و اصول خودشان در موضوعات مختلف کشور، در دوره‌های طولانی از زمان است، به نحوی که مردم می‌توانند،حتی روند تغییرات در تصمیمات متخذه و مواضع آن‌ها را رصد، و با آگاهی، نمایندگان و کاندیداهای معرفی شده از سوی آنان را انتخاب کنند، و یا به سراغ دیگران بروند خبری نیست، برای مردم در چنین جامعه‌ای، چه راهی جز حداکثر توجه به اشخاص باقی‌ می ماند. آن هم اشخاصی که، معمولاً توانسته‌اند به پشتوانه امکانات مالی و سرمایه‌ای و خبرگزاری و مطبوعات و سایت و سازمان های مردم نهاد عمدتاً ساخته و پرداخته دولتی و عمومی غیردولتی و … در ذهنیت آنان جای بگیرند. و چون چنین بوده است، پاسخگویی از طرف منتخب هم، معمولاً تعطیل بوده است. به راستی کدام جامعه توانسته است از منتخب چنین روشی، مسئولیت بخواهد و آن را عبرت انتخاب‌های بعدی خویش نماید»؟

نامه سبحانی به مردم ایران، سرتاسرش بوی محرومین و مستضعفین می داد؛ محرومین و مستضعفینی که سالها بود تنها در شعارها جای داشتند و جای شان در برنامه ها خالی بود! حالا استاد تمام اقتصاد دانشگاه تهران بنای برنامه اش را محرومین و مستضعفین قرار داده بود و اولویت برنامه اقتصادی و فرهنگی اش را گذاشته بود رفع فقر. در سایت سبحانی، نه صحبت از این بود که چه کسی با بنز آمده است و چه کسی با پراید؛ و نه عکس های زندگی ساده اش را گوشه ای از سایتش – جهت تنویر افکار عمومی- قرار داده بود. و برای تو که بارها به اتاق ساده سبحانی در دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران سرزده بودی و مشی زندگی و شیوه برخورد او را دیده بودی، برایت جای تامل داشت که چرا شعارهای داغ انتخاباتی با طعم انقلابی گری و ساده زیستی را از زبان سبحانی نمی شنوی. شعارهایی که این روزها مد روز شده بود!

سبحانی در نامه اش به مردم ایران و در مصاحبه ها و گفته های انتخاباتی اش، از اخلاق و سلامت اخلاق گفته بود و گفته بود:

«ما بر آن بودیم که ناهنجاری‌ها را محو، و هنجارها را تقویت کنیم. و حتی شیفته آن بودیم و هستیم که، ارزش‌هایمان را به هنجارهایی برگردانیم که، به خاطر تجلی آن‌ها در کردار اکثریت، نمودی از جامعه ارزشی اسلامی را، در معرض دید خودمان و دیگران قرار دهد، و جامعه دینی ما را، که مزین به پیشرفت و ترقی شده است، الگو و اسوه نماید. به راستی بر ما چه گذشته است و در ساز و کار مدیریت کشور، کدامین عوامل نقش آفرینی کرده‌اند که، مقامات رسمی کشور، از گشایش حدود ۱۳ میلیون پرونده در قوه قضاییه روایت می‌کنند».

و ریشه آسیب شناسی هایش را برگردانده بود به آن چیزی که حالا معلوم شده بود علت العلل مسائل کشور است و سبحانی در این سالها بارها بر آن تاکید ورزیده بود:

«اینجانب به جِد بر آن هستم که، آن چه به‌طور نظام‌وار،و متأثر از روابط علت و معلولی، سهم غالب را در تحقق چنین شرایطی، در ارتباط با اصول قانون اساسی به خود اختصاص داده است، سیاست‌های اقتصادی و برنامه‌های توسعه و قوانین معطوف به آن‌ها، در ربع قرن گذشته است. که همگی آن‌ها، صرفنظر از تفاوت در روش دولت‌ها، منشأ واحدی داشته‌اند. به نحوی که، به سهولت می‌توان بین اوضاع اقتصادی و فرهنگی فعلی ایران و آن سیاست های اقتصادی یکسان، در دولت‌های مختلف، رابطه تنگاتنگ و معناداری را جستجو و اثبات کرد.یعنی منطقاً شاخص‌ها و نماگرهای کلان اقتصادی، از هر وضعیتی برخوردار باشند، آن وضعیت از نوع سیاست‌های اقتصادی ربع قرن گذشته، حکایت می‌کنند. سیاست‌هایی که، بدون تردید، رابطه تنگاتنگ علی، با اوضاع اقتصادی کشور دارند. سیاست‌هایی که، موجبات نابرابری بین اقشاررا تدارک دیده و موجب شده اند، به واسطه نا برابری ها از یک طرف، و از کف رفتن قدرت خرید مردم، در عین افزایش دریافتی‌های آنان از طرف دیگر، عوامل منجر به ریزش و تضعیف ارزش‌های طبقات محروم‌تر، دست‌اندر کار شوند و تقویت ارزش‌های طبقه مسلط و برخوردار، و ریزش آن‌ها به اقشار کم‌تر برخوردار را، زمینه‌سازی نمایند».

سبحانی آمده بود تا بگوید امور باید به مجاری اصلی خود بازگردند. حالا وقت آن رسیده بود تا جنگ زرگری اصولگرا و اصلاح طلب به پایان خود برسد؛ حالا وقت آن رسیده بود تا دیگر فاصله ها مساله ها را در نوردند و شکاف میان نخبگان و رسانه ها و مردم، کلاف سردگم مشکلات کشور را پیچیده تر کند.

استاد دانشگاه تهران، راه حل را در احیای قانون اساسی یافته بود و بر آن بود که «نظام اقتصادی مصرح در قانون اساسی، به سهم خویش، تحقق بخش آرمان‌های ملتی است که،با انقلاب اسلامی به مواضع فکری و جهان بینی اصیل اسلامی برگشت… این نظام اقتصادی مهجور و منزوی شده، ضمن ایجاد موازنه بین فعالیت‌های بخش‌های گوناگون اقتصادی، از سر بر آوردن دولت به‌عنوان کارفرمای بزرگ مطلق، ممانعت می‌کند و در عین حال، به تمرکز و تداول ثروت در دست اشخاص و گروه‌های خاص نیز، پایان می‌دهد. نظام اقتصادی قانون اساسی، نه تنها ربوی نیست،که دین و اخلاق و اقتصاد جامعه را، در گرداب اعلان جنگ با خدا و پیغمبر خدا به هلاکت برساند، که بر منع اضرار به غیر و انحصار، و احتکار و ربا و معاملات باطل و حرام، تاکید و دولت را موظف می‌کند، تا ثروت‌های ناشی از ربا را، به صاحب حق و یا بیت‌المال برگرداند (اصل چهل و نهم)».

اما در این میان بر ما چه گذشت؟ و بر نخبگان ما چه گذشت؟

نامه ای برای ایرانش را که خواندیم، شور و شعف بود که وجودمان را فراگرفت. ته دلمان روشن شده بود که این انتخابات متفاوتی در پیش است. و چشم امیدمان به دوستانی بود که عدالتخواه و آزاد اندیش می دانستیم شان و حالا وقت آن بود که از گذشته درس بگیرند و حالا که شرط لازم مهیا شده بود، برای مهیا کردن شرط کافی هم تلاش کنند.

اما در کمال تعجب دیدیم که گرد سبحانی همچنان خالی ماند و بازهم ظواهر بر بواطن چربید!

حالا اما دیگر این حرف ها تمام شده است؛ صلاحیت حسن سبحانی برای تصدی پست ریاست جمهوری، قربانی نگاه های سیاسی و مصلحت سنجی ها شده است و البته این برای مردی که شعار انتخاباتی اش اجرای قانون و تمکین به قانون بوده است، و برای دوستانش که قانون گرایی او را می ستوده اند، خط پایان ماجراست.

اما حالا خوشحالیم از اینکه صدای استاد تمام اقتصاد دانشگاه تهران که خطابش به نخبگان و روشنفکران و توده های مردم بود، به گوش ها رسیده است و تاثیر خود را گزارده است و بیشتر هم خواهد گزارد.

و ناراحتیم از اینکه فرصتی که می توانست گشاینده راه های پر امیدی برای نظام اسلامی باشد، از دست رفته است.

برچسب‌ها:

۱ دیدگاه

  1. آشنا :

    دلم یاد جماران کرده امشب
    هوای وصل یاران کرده امشب
    اماما! شِکوه ام از حد برون است
    که قلب دوستانت غرقِ خون است
    چرا میراث تو مهجور مانده؟
    کلام حق تو مستور مانده
    همانانی که از تو کینه دارند
    هزاران عقده اندر سینه دارند
    به تیغ مصلحت، حق را دریدند
    میان روز، خورشیدت ندیدند
    ز «سبحانی» کدامین بود برتر؟
    مصالح را چه حجت؟ روز محشر
    به غربت، مردِ جنگِ با رباخوار
    عزیز آنکس کند مدحِ خطاکار
    نبود این راه و رسم دینمداری
    لباس حق بپوشد ظلم؟ آری!
    جفا کردند بر اسلام و ایران
    صلاح خویش را دادند رُجحان
    نمی گیرند عبرت از زمانه
    همی توجیه گویند و بهانه
    سزای هر که غافل گشت از راه
    به گمراهی رود یا در ته چاه!
    الا ای پیر ما، مرد خدایی
    برون آر این جماعت از تباهی
    بگو حرمت شکستن از بزرگان
    نباشد در طریق عقل و ایمان
    بگو اخلاق، رمز ماندگاریست
    بگو انصاف، اصل حق مداریست
    بگو دشمن نشاید دوستان را
    بگو توهین نشاید مومنان را
    سیاست بی صداقت، یک دروغ است
    سیاست نیست، تضعیف حقوق است

پاسخ دادن به آشنا (لغو پاسخگویی)

*

2 + 5 =