اصولگرایان
تریبونهای نظام را جناحی نکنید
آیا دبیر محترم شورای نگهبان عواقب این اظهار نظرهای شائبه برانگیز خود را بر عهده میگیرند؟ بهتر نیست برخی جریانات و گروههای سیاسی به جای اینکه با استفاده از تریبونهای ملی و امکانات عمومی دوپینگ سیاسی کنند و مدام بر طبل رد صلاحیت رقیبان سیاسی خود بکوبند، اندیشههای سیاسی خود را در فضایی آزاد به معرض انتخاب مردم بگذارند تا ... در چارچوب مردمسالاری دینی گزینههای مد نظر خود را انتخاب کنند؟
مردم حق داشتند که نخواهند به اصولگرایان رای دهند
در انتخابات سال 72 که من رقیب اصلی آقای هاشمی رفسنجانی بودم روزهای آخر نزدیک به رای گیری واقعاً نگران شده بودند. روز پنجشنبه که تبلیغات ممنوع بود من رفته بودم مشهد. یکی از مجتهدان جامعه مدرسین داشت از زیارت برمیگشت که مرا دید گفت احمد آقا من اینجا نیامدم مگر اینکه دعا کنم تو برنده نشی. یعنی تا این حد نگران شده بودند. ولی من هیچوقت ادعای برخی از طرفداران خودم را نپذیرفتم که تقلب شده. تقلب شده ولی موثر نبوده. من چهار میلیون و 100 هزار تا رای آورده بودم، آقای هاشمی 10 میلیون و نیم رای آورده...
نگاه غلط برخی اصولگرایان به مقوله ولایت فقیه و حکومت دینی
اما اصلاح طلبان به سرعت این رویکرد را اصلاح کردند و فهمیدند صحنه سیاست یک صحنه واقعی است و باید با این واقعیت کنار آمد و سعی کرد به حداقل ها و نه حداکثر ها اکتفا کرد و با حداقل ها موجودیت خود را در جامعه حفظ کرد. اما همانطور که عرض شد اصولگرایان خیلی این نگاه را به صحنه سیاست ندارند.
حداد دوباره وارد میشود
آقای حسین شریعتمداری که دچار دوگانگی شدهاند، نمیدانند روحانی اصولگراست یا خودشان اصلاحطلب هستند (چون قاعدتا ممکن نیست که آنها انتخابات را باخته باشند.) آقای شهردار هم که هنوز فشارش بالاست بنابراین مردم تهران بدنشان را گرم کردهاند که ببینند بعد از گرانی بلیت مترو و اتوبوس و اتفاقات پل صدر، حالا نوبت چیست.
این گزارش را فقط اصولگرایان بخوانند!
اصولگرایان باید واقع نگر باشند. شکست را بپذیرند و جرزنی سیاسی نکنند. توهم پیروزی در انتخابات 24 خرداد، مخدری است که موقتا اصولگرایان را تسکین میدهد؛ اما با واقع گرایی و پذیرش شکست و اینکه در هشت سال گذشته در مجلس و دولت اسباب نارضایتی مردم را فراهم و مردم را متقاعد به حرکت به سوی تغییر کردهاند. اگر تمایلی به پذیرش این واقعیت نباشد، دو سال و چهار سال دیگر و... بر همین سیاق باید پذیرای شکستهای بعدی باشند.
رسم رفاقت اصولگرایان
ز این دست نمونهها زیاد است که در زمان خود با انتقاد و اعتراض اصولگرایان مواجه نشد و از شش ماه مانده به انتخابات ریاستجمهوری به ناگهان تبدیل به موضوع اصلی تمامی اظهاراتشان شد.
ائتلاف اصولگرایان: بیفایده و ناممکن
کمترین حمایت تشکیلاتی از آقای قالیباف بود که بیتشرین رأی را در میان آنان داشت و بیشترین حمایت از آقای جلیلی بود که کمترین رأی را داشت. اگر ائتلاف به نفع آقای جلیلی میشد، خلاف منطق رأیآوری میشد و بیشتر آرای آقای قالیباف و آقای ولایتی به سمت آقای روحانی میآمد و اگر به نفع آقای قالیباف ائتلاف میشد، منطق اصولگرایی مخدوش میشد که چگونه نیروی اصلح خود را قربانی رأیآوری کردهاند.
اصولگرایان از شکست می گویند
شکست اصولگرایی واجب بود؛ واجب تر از نان شب! جریان اصولگرایی باید درک کند که فقط در مونولوگ است که میتواند فرمایشهای خود را برای مردم بخواند و دیکته کند و در یک دیالوگ و گفتوگوی دو نفره همیشه کم میآورد و قافیه بازی را میبازد و مردم هم خوب میبینند که عیار هر کس به چه میزان است!
جنبش آرام
ر چنین وضع سیاسی منفعلی که بی تفاوتی های اجتماعی را به دنبال خواهد داشت، اگر همچنان قشر جوان و تحصیل کرده جامعه نسبت به آینده خود و مهمترین مساله سیاسی کشورشان بی تفاوت باشند از دیگران چه توقعی داریم؟ آیا می توان از نقش دانشجویان و تاثیر آنها در جامعه صرف نظر کرد؟
اصولگرایان با برائت از احمدی نژاد میخواهند «حُر» زمانه لقب بگیرند
چطور ممکن است مردم باور کنند اصولگراها فریب خوردهاند؟ برخی از آنها خود را با بصیرتترین افراد میدانستند. مگر باور کنیم در شاخصهای بصیرت سیاسی فریب خوردن هم هست. سابقه سیاسی آقای احمدینژاد چقدر بوده که بتواند کل جریان اصولگرایی را فریب دهد؟ مگر اصولگرایان از سابقه او آگاه نبودند؟ انتخاب آقای احمدینژاد با آن ویژگیها و سوابق از عمد بود.
جناح راست و نوسازی اجتماعی
در سال های ابتدایی انقلاب جریان راست که اقبال اکثریت مردم مستضعف را به جناح چپ می دید و در برابر آن به پایگاه اجتماعی خود (بازاریان و روحانیون سنتی) نگاه می کرد و می دانست که باید برای تاثیرگذاری بیشتر این معادلات را تغییر دهند. و در این راستا راستگرایان پس از دوران جنگ راهبرد جدیدی را انتخاب کردند، سیاستی که آن موقع کسی از تاثیر آن در چند سال آینده آگاه نبود.