خاطرات

گزیده خاطرات احمدی‌نژاد بدون سانسور منتشر شد!

36943_344

قرار بود وزیر کار را استیضاح کنند. شیخ‌الاسلامی آمد پیش من و گفت: «آقا دستم به دامنتون. یه کاری واسه ما بکن. تا حالا 2.5 میلیون شغل بیشتر ایجاد نکردم. هنوز 427 تا شغل دیگه باید ایجاد کنم که یه وقت خدای ناکرده پیش مردم بدقول و شرمنده نشم. بگید دوهفته استیضاح رو بندازن عقب اینها رو هم تولید می‌کنم و تمام.» گفتم: «وقت ندارم، امروز قرار دارم، باید برم توی مردم.» خواهش کرد: «آقا شما که هر روز توی مردمید، یه امروز رو به خاطر من بیایید مجلس.» داد زدم: «پسر! بپر اون کاپشن منو بیار.» یکهو دیدم اسفندیار...