کامبیز ملک شامران

روایتی از شهید کامبیز ملک شامران؛ معلم و نویسنده کودکان

ازدواج به سبک انقلابی!

malak shamran

روز ازدواج کامبیز و مریم، بچه‌های مدرسه را کوه برده بودم، فکر می‌کردم به موقع بر می‌گردم و به مراسم می‌رسم. متاسفانه یکی از بچه‌ها دچار حادثه شد، مجبور شدم او را به درمانگاه برسانم و نتوانستم به مراسم ازدواج برسم. بعدا زنگ زدم و گفتم: «می خواهم بیایم دیدنتان. خودت بگو چه هدیه بیاورم؟» منتظر بودم تا چیزی از لوازم خانگی- که لابد کم داشتند- اسم ببرد. اما کامبیز گفت: «چند جلد المیزان!»