جنبش دانشجویی فضای منجمد را میشکند
دانشجویان بعضا تحتتاثیر جریانات سیاسی قرار میگیرند که حتی شناسنامه سیاسی ندارند. اولویت این است که جنبش دانشجویی هم مستقل باشد هم وجه نظری آن جریانات سیاسی را بتواند پاسخگو شود و تئوریزه کند. جریانات سیاسی در ایران بیش از آنکه از وجه نظری لازم برخوردار باشند، حالت پراتیک و عملگرا دارند که این البته در بهترین حالت آن است.
مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام)-حامد طبیبی:
«استقلال دانشگاه» در کنار «استقلال فکری جنبش دانشجویی»؛ این مدل آرمانی یکی از اهالی دانشگاه است که دستی بر آتش سیاست دارد. عماد افروغ بارها عنوان کرده چه در مقطعی که بهعنوان دانشجوی نمونه کشور در مقطع دکترا شناخته شد و چه در دورانی که در مرکز تحقیقات استراتژیک نهاد ریاستجمهوری، با نظریهپردازان جریان خط امام همکار بود و چه پس از آن، در کسوت ریاست کمیسیون فرهنگی مجلس هفتم، اصالت را به علم و دانشگاه داده است. وی در سالهای اخیر نیز نگاهی انتقادی به فضای کشور بهویژه دانشگاه داشته و از محدودیتهای ایجادشده برای فعالیتهای معمول فکری و سیاسی، ابراز نارضایتی کرده است. گفتوگوی «شرق» با این مدرس جامعهشناسی سیاسی پیرامون باید و نبایدهای فعالیت سیاسی دانشجویان، در ادامه میآید.
شما از چهرههایی بودید که همیشه از سیاستورزی دانشجویان دفاع کرده و خواستار اعتماد به آنها شده بودید. اما بارها عنوان شده که دانشجو و نهاد دانشگاه باید در امر سیاست، مداخلهای نداشته باشند و فضای دانشگاه، صرفا فضایی علمی باشد. همین نوع اعمال سلیقهها باعث شده گاهی فرصت فعالیت دانشجویی از تشکلها گرفته شود و با محدودیتهایی مواجه باشند. چرا این نوع نگاهها، یکبار برای همیشه کنار گذاشته نمیشود و فضا به سمت نوعی نگاه معتدل نمیرود؟
ابتدا نکتهای را درخصوص موضوعات گفتوگو و یادداشتهای رسانهای مطرح کنم. همواره پرهیز داشتهام از اینکه متناسب با قدرت دولتی غالب، گفتوگوها هم سمت و سوی دیگری بگیرد. برای من چندان خوشایند نیست با ادبیات و مفاهیم دولت حاکم مقاله بنویسم یا مصاحبه بشوم. البته بخشی از آن تا حدودی اجتنابناپذیر است و ما هم در همان حد اجتنابناپذیر بودن، به آن وارد شدیم. یعنی در مقطعی که سخن از توسعه سیاسی بود، یا موضوع عدالت مطرح بود و امروز هم که از افراط و تفریط و اعتدال سخن گفته میشود، باید به استقلال مواضع و گفتوگوها احترام گذاشت.
موضوع ما نسبت جنبش دانشجویی و سیاست است و با گفتمانهای گذشته و امروز، ارتباطی ندارد. شما هم با همان ادبیات همیشگی خودتان، نظرتان را بفرمایید.
یادداشتهایی که قبلا درباره جایگاه دانشگاه نوشتهام، امروز هم بر همان عقیده هستم. دانشگاه بهعنوان یک خردهنظام فکرساز که دوشادوش سایر نهادهای متولی اندیشه و فکر، متولی تولید اندیشه است، باید در یک ساحتی قرار گیرد که به سایر خردهنظامهای سیاسی و اقتصادی خط و ربط دهد نه اینکه برعکس آن را شاهد باشیم. اینکه خردهنظام اقتصادی و سیاسی به این خردهنظام فکری و سیاسی خط و ربط دهد و کنشها و واکنشهای آن را تنظیم کند، امری ناپسند و دون شأن دانشگاه و جنبش دانشجویی است. حسب ترتب و توفقی که اندیشه و فکر از آن برخوردار است، دانشگاه دست بالاتر را در میان خردهنظامها در اختیار دارد. البته بدیهی است که دانشگاه هم نباید بیارتباط با عرصههای سیاسی و اقتصادی باشد و این هم تفکری اشتباه است. پس اگر گزاره فوق را بپذیریم، دانشجویان و استادان باید کنش سیاسی را بشناسند، تولید کنش جدید یا مبانی کنش سیاسی و اقتصادی را تعیین کنند. برخلاف سایر حوزهها که شاید ساختارها بیشتر تعریف میشوند، ما دانشگاهها را محلی میشناسیم که به «عاملیت» شناخته میشود یعنی ساختارها را ارزیابی میکند و برخی را «قابل» و برخی را «مانع» تشخیص میدهد و با تکیه بر ساختارهای قابل، به مقابله با ساختارهای مانع میپردازند. بنابراین دانشگاه محلی است که تولید اندیشه و فکر میکند و جهت و غایت کنشها را مشخص میسازد. این در وضع مطلوب آن است و خواهناخواه در سطوح مختلف آن ما باید شاهد یک نقش پررنگی از دانشگاه اعم از استادان و دانشجویان باشیم. اما اگر دانشجوی ما بخواهد جنبش یا تشکلی داشته باشد یا استاد ما بخواهد فعالیت سیاسی داشته باشد باید در قالب یک نهاد فکرساز و یک جریان اندیشهای تعریف شود و بیآنکه از بیرون خط بگیرد، باید نقش خطدهنده فکری را ایفا کند. بر این اساس جنبش دانشجویی جنبشی است که خودش از درون بجوشد، خودش به فلسفه سیاسی و ایدئولوژی برسد و وظایف خود را تعریف کند نه اینکه در برابر جریانات سیاسی و گروههای قدرت و احزاب بیرونی، منفعل باشد. بحث من در اینجا، «منفعلبودن» و «فعالبودن» است و من فکر میکنم آن حد مطلوب برای سنجش عیار جنبش دانشجویی در فعالیتهای سیاسی، حد میانه است که از افراط و تفریط بهدور است. بله دانشجو باید سیاسی باشد و نگاهی که دانشگاه را غیرسیاسی میخواهد، فاقد اصالت است. دانشجو در عین اینکه علمآموزی میکند، با حیات اجتماعی بیگانه نیست. من مدافع چرخه دیالکتیک بین سیاست و جامعه هستم. بخشی از آن خردورزی سیاسی است که میتواند با توجه به اصل دانشگاه و جایگاه تاریخی دانشگاه و جنبش دانشجویی در فعل و انفعالات سیاسی، نقش طرف خردورز، بین سیاست و جامعه را ایفا کند.
یعنی دقیقا چه نوع ارتباطی با جامعه و سیاست برقرار کند؟
با جامعه ارتباط برقرار کند، نیازهای جامعه را دریافت کند که اصطلاحا به آن «خرد پیشافلسفی» میگوییم. سپس آنها را «اندیشه» کند، روی آن تعقل کند و بعد از آن به یک راهحل برساند که به آن میگوییم «خرد پسافلسفی معطوف به راهکار». سپس این را به جامعه بازگرداند و این چرخه ادامه یابد. اینگونه است که ما شاهد یک کنش سیاسی خواهیم بودیم و هم شاهد کنشی خواهیم بود که جهت به جریانات سیاسی میدهد و بهگونهای نقش تاریخی خود را نیز بهخوبی ایفا میکند. پس اگر دانشگاه با سیاست بیگانه شود، یعنی بیگانه با جامعه است و این اصلا توصیه نمیشود. یعنی به جزیرهای جدا از نیازهای جامعه بدل میشود. من حتی این نوع رویکرد را در حزب هم نادرست میدانم.
ممکن است یک جریان دانشجویی خود را به یک گروه بیرونی وابسته بداند. این جمله کلیشه نیست که جریان دانشجویی مستقل باشد؟ بالاخره خیلی از آنهایی که فعال دانشجویی هستند ممکن است از جریان فکری خوششان بیاید یا نیاید. در کنار بقیه سلیقهها در دانشگاه، نگرش آنها هم علاقه به فعالشدن دارد.
من حالت مطلوب را بیان کردم. البته که محیط علم، محیط آزاد است. «باید» مورد اشاره من، باید «شایستگی» و «بایستگی» است یعنی مطلوب این است او که میخواهد به کنشهای سیاسی خط و ربط دهد، باید خاستگاه اندیشهای داشته باشد و از محمل سیاسی برخوردار باشد.
اگر بخواهد دیدگاه سیاسی یکی از جریانات کشور را ترویج کند، چطور؟
من این امر را مطلوب نمیدانم و میگویم همیشه عارضه داشته است. دانشجویان بعضا تحتتاثیر جریانات سیاسی قرار میگیرند که حتی شناسنامه سیاسی ندارند. اولویت این است که جنبش دانشجویی هم مستقل باشد هم وجه نظری آن جریانات سیاسی را بتواند پاسخگو شود و تئوریزه کند. جریانات سیاسی در ایران بیش از آنکه از وجه نظری لازم برخوردار باشند، حالت پراتیک و عملگرا دارند که این البته در بهترین حالت آن است. یک وجه پراتیک قابل توجه دارند. خوب است که برخی فعالیتهای اندیشهای دانشگاه، به نظریهپردازی عملی منجر شود. این نکتهای مهم است و از یک خلأ حکایت دارد. ممکن است برخی گمان کنند وقتی میگوییم احزاب سیاسی تعریفشدهای نداریم، برخورد هیجانی میکنیم یا دچار احساس شدهایم.
به دلیل آنکه احزابی وجود داشتهاند که دارای تشکیلات منسجم، کنگره، مرامنامه، سند راهبردی و… بودند.
اما به نظر من واقعا چنین تشکیلاتی وجود ندارند. این به این معنا نیست که حزب وجود ندارد. ما کار تحقیقی کردیم که پایاننامه آن در دانشگاه تربیتمدرس موجود است. موضوع پایاننامه این بود که فرهنگ سیاسی چهار تشکیلات که دولتساخته نبودند را مطالعه کنند. اتفاقا احزابی باسابقه هستند و البته در اینجا اسم از آنها نمیآورم. پس از مراجعه به آنها مشخص شد حتی آرشیو بیانیهها و موضعگیریهای سالهای گذشته را ندارند و دانشجو ناگزیر شد به مطبوعات مراجعه کند.
این چه سالی بود؟ چند حزب محوری اصلاحطلبان و اصولگرایان، دارای تشکیلات منسجمی هستند و آرشیو هم دارند.
سال ۷۸، ۷۹ بود و اینکه گفتم، واقعیتی بود که پس از مراجعه به آنها مشخص شد و دانشجو به سختی فرهنگ سیاسی اینها را بهدست آورد. پس وقتی حداقل رفتار تشکیلاتی وجود نداشته باشد، نمیتوانیم توقع داشته باشیم خروجی مشخص، فلسفه تشکیل، مواضع ثابت، منبع مالی مشخص و… هم وجود داشته باشد. البته این به آن معنا نیست که بگوییم واقعیتی به نام جریانات سیاسی مشخص نداریم و به قول آقای روحانی، آنها نزدیک انتخابات کرکره را بالا میدهند و بعد بهکارهای سابق بازمیگردند. من با این هم مخالفم. بیش از سهدهه از انقلاب گذشته و یک معنای کلی از «راست» و «چپ» در ذهن جامعه و به طریق اولی، در ذهن جنبش دانشجویی وجود دارد و ما میتوانیم بگوییم اختلافنظرهایی دارند اگرچه همپوشانی نظرات هم وجود دارد. باید به سمت شفافیت برویم و تفاوتهای بین آنها را بهدست آوریم. جنبش دانشجویی با پتانسیلی که دارد، میتواند اینها را تئوریزه کند. در عین حال بله این توقع هم وجود ندارد که همه این وجوه عملگرایانه احزاب، توسط دانشجویان بررسی شود. بخشی از رسالت دانشگاهیها این است که دیدگاههای نظری و حتی دیدگاههای نظری گروههایی که به آن گرایش دارند را تئوریزه کنند. این نباید به اندازه یک گرایش باقی بماند. این میتواند بخشی از رسالت تاریخی باشد. بخش دیگر فعالیت سیاسی جریانات دانشجویی، میتواند بهصورت «مسالهمحور» تعریف شود. یعنی مسایل سیاسی را بررسی کنند که البته چون اینجا بحث ما سیاسی است، من روی سیاست تاکید میکنم اگر نه مسایل اجتماعی و فرهنگی هم در جایگاه خود بسیار بااهمیت هستند. دانشجویان میتوانند مسایل سیاسی کشور را احصا و بعد راجعبه راهحل این مسایل، اندیشهورزی کنند. این هم یک وجه فعالیت است. دانشجو میتواند خودش بهصورت مستقل اهل تفکر باشد و البته این منافاتی با «مسالهمحوربودن» فعالیتها هم ندارد. میتواند آن را به یک راهحل تبدیل کند و به جامعه بازگرداند که اینجا مفهوم «خرد سیاسی» و «جامعه» شکل میگیرد. این مطلوبترین حالت است. دانشجو حتی اگر میخواهد «خط» بگیرد، این خط را خوب بگیرد و شکل یک انفعال سیاسی نباشد، یعنی در واقع توقع نداریم جریان دانشجویی، «منفعل» باشد.
در کنار این دو نقش که میتواند دانشگاه داشته باشد واقعیتهایی هم وجود دارد از آنها هم نمیتوان چشمپوشی کرد. با تعریف جنابعالی، کمی توقع از دانشگاه بالا نرفت؟ به هر حال فضای موجود در کشور و نگاه به دانشگاه، خلاف این دیدگاه شماست.
اتفاقا خوب است که توقعات بالا برود اما من هم میپذیرم که باید همه چیزمان به همه چیزمان بیاید! بله باید دید در چه جامعهای داریم حرف میزنیم اما جایگاه و تقسیم وظایف و اندازه نهادی به نام دانشگاه، توقعات را هم بالا میبرد. باید سعی کنیم به سمت مطلوبها برویم. به لحاظ تاریخی به دلیل اینکه جامعه مدنی متشکل نداریم، – قابلیت و ظرفیت بالاست اما متشکل نشدهاند – بخشی از وظایف احزاب و تشکلها به دانشگاهها سپرده شده است بهویژه جنبش دانشجویی. نمیتوانیم چشم ببندیم و بگوییم ۱۶آذر و ۱۳آبان اتفاق نیفتاده یا برخی شبهجنبشهای دانشجویی رخ نداده است. من منکر آن نیستم و میگویم اتفاقا این تحرکات دانشگاه، پاسخ به برخی کمبودهاست. اتفاقا این نوع فعالیتها، در زمانی بوده که از بیرون «خط» و «ربط» نگرفته است یعنی وقتی ما با یک انجمادی در فضای سیاسی مواجه بودیم، این جنبشهای دانشجویی نیمبند بوده که ما را از این انجماد نجات داده و انفعال و تحتتاثیر قرارگرفتن نبوده است. اگر دانشجویان ما خط از بیرون بگیرند و به جای اندیشهورزی و مستقلبودن، منفعل باشند من این را یک سم مهلک میدانم و سابقه خوبی هم از این شرایط در ذهن ندارم. دعواهای حیدری – نعمتی، بهکارکردی که باید جنبش دانشجویی داشته باشد، لطمه میزند. دانشگاه محل خردورزی، اندیشهورزی، تضارب آرا و آزاداندیشی است اما اینها هیچکدام با یک رفتار هیجانی بهدست نمیآید. اتفاقا در ۱۶آذر همه فعالیتهای سیاسی منجمد شده بود و آنها آمدند یخ را شکستند. اتفاقا همین اصالتنداشتن برخی جریانات وابسته به نهادهایی در بیرون دانشگاه است که سبب شده وقتی همانها ادای تشکل دانشجویی را دربیاورند، معمولا پای صاحبان قدرت وسط میآید و این نوع فعالیت به «باور» تبدیل نمیشود.
این نوع ارتباط با بیرون، کلا از نظر شما مردود است؟
بله، البته آنجا هم سلسلهمراتب وجود دارد؛ قدرت، احزاب سیاسی، برخی افراد صاحب نفوذ و… باز هم میگویم این به این مفهوم نیست که ارتباط با سیاستورزان قطع باشد.
این نوع فعالیت دانشجویی، به یک فضا نیاز دارد. در کشوری که اکثر سیاستگذاریها دولتی است و در مقاطعی با عوضشدن دولتها یا اتفاقات سیاسی، فضای کشوربهکلی عوض میشود، میتوان توقع فعالیت مداوم از جریانات دانشجویی داشت؟ مثلا در هشتسال گذشته بهویژه چهار سال آن، اساسا امکان فعالیت دانشجویی نبود چون تشکلهای آنها، امکان فعالیت نداشتند.
بله، این اشکال کاملا وجود دارد و دلیل آن این است که ما نفهمیدیم جایگاه دانشگاه چیست؟ نهاد دانشگاه و جریانات دانشجویی و اساتید، جایگاه فکر و اندیشه هستند، جایگاه کرسیهای آزاداندیشی و نظریهپردازی هستند. لازمه آزاداندیشی، وجود یک روشنفکری عمومی آزاد است و آزادی بیان و پس از بیان در عرصه عمومی جامعه باید تضمین شود تا در دانشگاه هم قابل اجرا باشد. اینجاست که مساله میتواند در دانشگاه تئوریزه شود. اگر جایگاهی برای نظریهپردازی قایل هستیم در جامعه هم میپذیرفتیم که این مولفهها وجود داشته. یعنی افراد و گروهها در جامعه «در سروکله هم بزنند» و مسایل متعین شود و بعد در دانشگاه پیرامون آن نظریهپردازی شده و به راهحل برسند. اما چون میخواهیم کشور را بر اساس یک فلسفه سیاسی واحد اداره کنیم، فکر میکنیم به جای اینکه دانشگاه متولی خطدادن باشد، دانشگاه خط از سیاست بگیرد. فرقی نمیکند این تحمیل از سوی چه کسی و چه جریانی باشد. در حالیکه این دانشگاه و نهادهای فکرساز ماست که باید به کنشهای اقتصادی و سیاسی و الگوهای آن، خط دهد. وقتی این نگرش نباشد، کار برعکس میشود. در هیچ جای دنیا، نیروهای نظامی انتخابی نیستند و درست هم هست. اما دانشگاه کارکرد خودش را دارد و باید شاهد رقابت، استقلال و آزادی نسبی باشد. دانشگاهها حتی باید بتوانند اعضای هیات علمی و دانشجویان خود را بر اساس معیارهای خودشان بگیرند نه حسب سلایق سیاسی. وقتی یک جوان در یک مرکز آموزش عالی قبول میشود نباید به فعالیت سیاسی او کاری داشته باشند. باید ببینند صلاحیت علمی دارد؟ فعالیتهای لازم را دارد؟ گذشته علمی قابلقبول و هوش لازم را داراست و ملاکهایی که دنیا به آن استناد میکند، در این فرد وجود دارد؟ ما فکر کردیم دانشگاه هم به شکل دیگری قابل ادارهشدن است. دردی که وجود دارد تمرکزگرایی و روحیه تمرکز است اما این نگاه، در هر جا جواب دهد در دانشگاه جواب نمیدهد. دانشگاه محل علم است. علم باید متناسب با شرایط زیستمحیطی، زیست جهانی و محیط پیرامونی خود تعریف شود. ما این معانی را بهدرستی درک نکردهایم. دیالکتیک خرد و جامعه را فهم نکردیم. دیالکتیک باید در بستری از آزادی دانشگاهی، تبیین شود و دانشجو باید آزادانه بیندیشد و مسایل را فهم کند تا این فعالیت در بستر و محیط خود تداوم داشته باشد. معلوم است که در غیر اینصورت، فضای سردی حاکم میشود. ما چون تعریف خوبی از نظام فرهنگی و ارتباط آن با سایر خردهنظامها و تعریف خوبی از جایگاه دانشگاه نداریم، دچار این عارضه شدهایم. در این زمینه باید به این واقعیت هم توجه داشت که معمولا همه قدرتهای دولتی بهگونهای سعی کردهاند از دانشگاه یارگیری کنند و در اغلب مواقع، دعواهای حیدری- نعمتی خود را به دانشگاه کشیدهاند.
اما همین دعوای حیدری – نعمتی هم در این چهار سال امکان انجام نداشت. گفتید در گذشته، این دانشگاه بود که انجماد سیاسی را شکست اما محدودیتها، این بار فضای دانشگاه را سردتر هم کرد چراکه هزینه فعالیت سیاسی، واقعا افزایش یافت.
بله، چون کسانی دانشگاه را اداره میکردند که جزو رجال سیاسی بودند نه فرهنگی. متاسفانه مسایل قابل بحث زیاد است و حرف توی حرف میآید و باید هم بیاید. نهاییترین حرف من این است که متولی فضای دانشگاه و علم، باید یک آدم فرهنگی باشد نه آدم سیاسی. نه اینکه اینها از هم جدا باشند بلکه مسوولان آموزش عالی باید بتوانند با عنصر فرهنگ، به سیاست خط دهند. رجل سیاسی به معنای سیاسی نمیتواند متولی امر فرهنگ باشد. فرهنگ مقولهای جداست و انسان فرهنگی و سیاسی تفاوت دارند و من البته میگویم چهره فرهنگی، فضیلت هم دارد چون اهل حقیقت است و از جنس دیگری است. آدم وقتی فرهنگی شد، ادب و آدابی دارد و آن را تحت هر شرایطی لحاظ میکند و آن را متاثر از شرایط سیاسی، عوض نمیکند.
اما برخی استادان و دانشجویان معتقد بودند فراتر از مسوولان آموزش عالی بوده و برخی روسای دانشگاه، در اینباره از خود سلب مسوولیت میکردند.
من این را نمیپذیرم. میگویم دانشگاه به «عاملیت» تعریف میشود و عاملیت، خلاقیت پدید میآورد. آدم فرهنگی هیچگاه نمیگوید نگذاشتند! مینشیند فکر میکند، مشورت میگیرد، از افراد دعوت میکند و مطمئن باشید صرفنظر از هر گرایش سیاسی، یک آدم فرهنگی وقتی رییس دانشگاه یا وزیر شود، همه گرایشهای دانشجویی او را میپذیرند و قدرت او برای مقابله با مباحث بیرونی، افزایش مییابد و از استقلال دانشگاه دفاع میکند. سیاست، قدرت است اما فرهنگ، هدف است. سیاست ابزار است. فرد فرهنگی یعنی فردی که به اندیشه و خلاقیت و نوآوری رسیده است. این آدم تلاش میکند خودش خلاق باشد و خلاقیت را ایجاد کند حتی در فضای بسته و انجماد. در گزینشهای خود به خلاقیت مینگرد نه خط و ربط سیاسی. او به انسانهای ابزاری میدان نمیدهد. نه نگاه ابزاری به انسانها میکند نه اجازه میدهد ابزارگرایان در دانشگاه مانور دهند.
احتمالا منظور شما قدرت اقناع است نه برخورد.
بله، دقیقا و آدم سیاسی کمتر اقناع و بیشتر اغوا میکند. اگر این باشد، اصالت با فرهنگ است. اگر اینها با هم خلط شود، فعالیت دانشجویی و ویژگیهای نهاد دانشگاه جای درستی تعریف نمیشود و آدم سیاسی، دانشگاه را جای مانور سیاسی میکند که در این چند سال اخیر، اتفاق افتاد. دانشگاه را باید به آدمهای فرهنگی دهیم. ما گفتمانی به نام انقلاب اسلامی داریم که در ذیل آن و در ذیل گفتمان و فرهنگ ایرانی میتوان اندیشید و سعی کرد که جامعه را رشد داد. در این صورت دانشگاه میشود ابزار «برکشیدن» و رشد جامعه. کسی میتواند این کار را سامان دهد که خودش اهل اخلاق باشد، فردی که میتواند فضای سیاسی را آسیبشناسی و کنش مطلوب سیاسی ایجاد کند. دانشجویان هم جای فعالیت قابلقبولتری مییابند. من باز هم تاکید میکنم که سیاست، فعل مشروط است و هدف نیست. البته به این معنا نیست که اهمیت ندارد. این قدرت و دولت است که میتواند اهرم اجرایی پدید آورد تا بتواند زمینه ظهور غایتهای مطلوب را فراهم کند. این اصل نیست بلکه ابزار است و «تقدم رتبی» دارد و «تقدم ارزشی» ندارد. اما دولتها وقتی میخواهند وزیر انتخاب کنند، کمتر به اینها میاندیشند. بهتر است جریانات دانشجویی و استادان، شاخصهایی برای تشخیص چهره فرهنگی تعریف کنند که علم را بشناسد، نحلههای علمی را بشناسد، نسبت فرهنگ با جامعه را بشناسد. اما بعضا به سراغ کسی میروند که یا علوم ابزاری را خوب بشناسد یا همخط «خودمان» باشد. من شخصا اگر بخواهم با ادبیات امروزی حرف بزنم، میگویم اگر یک جا فراجناحی باشد آن وزارت علوم است. من قایل به فراجناحی نیستم اما بخشهایی باید باشد مثل شورای نگهبان و نیروهای نظامی باید فراجناحی باشند. اما در یک دولت جناحی هم، میگویم وزارتخانههای فرهنگی و آموزشی بهتر است در اختیار چهرههای فراجناحی باشند و وزیر علوم در صدر آنها قرار میگیرد. اینها کمک میکند تا سیاست به معنای درست آن، بار دیگر در متن فعالیتهای دانشجویی دیده شود و نشاط و تولید فکر و فضای نقادی صریح، بار دیگر به دانشگاه بازگردد.
منبع: روزنامه شرق
:::