«دفتر تحکیم وحدت» اصولگرا و «بحران تمایز»
باید هویت ذاتی انجمنها تئوریزه و عملی گردد تا مرزهای خارجی آنها با تشکلهای غیرمکتبی و نیز تمایز با رقبای مکتبی معلوم شود. اما آنچه در سالهای اخیر شاهد بودهایم، از یک سو چشمداشت نیروهای غیرمکتبی و غیرمذهبی – اعم از لیبرال، مارکسیست، ملی-مذهبی و اصلاحطلبان غیرمکتبی – بوده است و از سوی دیگر، نیروهای اصولگرایی که هیچ نسبتی با تفکر و سوابق خط امامی انجمنها و دفتر تحکیم وحدت ندارند.
مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام) – رضا نساجی: بررسی شرایط امروز انجمنهای اسلامی دانشجویان که در غیاب یک اتحادیه گسترده و متحد با عنوان «دفتر تحکیم وحدت» متفرق شده و دچار ضعف عمیق تشکیلاتی و تئوریک هستند، مستلزم تحلیل جامعهشناسانه از انجمنها به عنوان گروههای اجتماعی زیرمجموعه یک گروه کلانتر به عنوان اتحادیه است. این تحلیل میتواند در سطوح زیر صورت گیرد:
- آسیبشناسی وضعیت تشکیلاتی انجمنها، در قالب تحلیل جامعهشناسی گروههای اجتماعی
- آسیبشناسی وضعیت تئوریک انجمنها و فراکسیونهای دربرگیرنده آنها، در قالب تحلیل گفتمان و یا ایدئولوژی سیاسی
- آسیبشناسی تعارضات مابین انجمنها، در قالب نظریات جامعهشناسی کارکردی تمایز، توافق و کشمکش
- آسیبشناسی وضعیت دموکراسی تشکیلاتی در اتحادیه، در قالب جامعهشناسی سیاسی
- آسیبشناسی شرایط گذشته انجمنها و اتحادیه در نسبت با احزاب و دولت، در قالب جامعهشناسی جنبشهای اجتماعی
در بخش پیشین درباره آسیبشناسی وضعیت دموکراسی تشکیلاتی در اتحادیه، در قالب جامعهشناسی سیاسی سخن گفتیم و در این مجال، به آسیبشناسی تعارضات و تعاملات مابین انجمنها و بین دفتر تحکیم وحدت و سایر تشکلهای دانشجویی اسلامی، در قالب نظریات جامعهشناسی کارکردی تمایز، توافق و کشمکش خواهیم پرداخت تا بدانیم یک انجمن اسلامی زیرمجموعه دفتر تحکیم وحدت را به عنوان یک نمونه آرمانی (Ideal Type) چگونه میتوان از سایر گروههای دانشجویی تجرید (Abstraction) کرد و چگونه مواضع آن را به تشکلهای مشابه تعمیم (Generalization) داد. به بیان دیگر، تمایز (Differentiation) یک انجمن اسلامیِ زیرمجموعه دفتر تحکیم وحدت با سایر تشکلهای دانشجویی و از جمله با انجمنهای اسلامی ناهمسو با دفتر تحکیم وحدت ایدهآل چیست و چه باید کرد که کلیات این ویژگی در همه انجمنهای دفتر تحکیم وجود داشته باشد.
تحلیل جامعهشناختی تمایز
رالف دارندورف[۱] در مقام تحلیل کشمکش در گروههای اجتماعی، گروه ذینفع (Interest Group) و شبهگروه (Quasi-Group) یا «گروه اتفاقی» را از هم تفکیک میکند، بدین معنا که «شبهگروه ها «در حقیقت دستههایی اجتماعی» هستند و نه گروههای واقعی. دارندورف، بازرگانان، مصرفکنندگان و دانشجویان را شبهگروه مینامد و در مقابل اصطلاح گروه ذینفع را عنوان مینماید که همان گروه واقعی باشد. وی گروه ذینفع را «عبارت از افرادی میداند که سازمان و برنامه عمل مشخصی دارند و هدفهای معینی را تعقیب میکنند.» به عنوان مثال سندیکا، حزب سیاسی، نهضت اجتماعی را میتوان در این رده قلمداد نمود. دارندورف پس از متمایز نمودن این دو، چنین نتیجهگیری میکند که این گروه ذینفع است که در تضادهای منافع، عاملی موثر و فعال محسوب میگردد نه شبهگروه. گروه ذینفع در واقع با مشخص نمودن و نظم دادن و همچنین جهت دادن به کنش افراد و خرده گروهها باعث تبلور علل تضادها میگردد.» (روشه: ۳-۱۰۲)
بنابراین توده دانشجویان چیزی بیش از شبهگروه نیست و یک تشکل دانشجویی هم به رغم داشتن ساختار تشکیلاتی، چنانچه ویژگیهایی چون سازمان و برنامه مشخص (متمایز از گروههای رقیب) نداشته و هدف معینی (ایضاً متمایز از گروههای رقیب) را دنبال نکنند، نمیتوانند گروه ذینفع (یا همان گروه به معنای واقعی کلمه) باشند.
مسئله تمایز را از دیدگاه رهیافت نوکارکردگرای (neofunctionalism) موسوم به «تمایز» (Differentiation) میتوان بررسی کرد. این دیدگاه درباره ساختارهای درون یک نهاد بحث میکند که دچار تحول و تمایز ناهمگون شدهاند: «قضیه «تحول ناهمسان» در عرض پهنههای گوناگون نهادی و نیز تمایز ناهمسان (heterogeneous differentiation) در چارچوب یک نهاد هم اهمیت دارد. اما تمایز ناقص زمانی رخ میدهد که نخستین گامها در راه تمایز به خوبی برداشته نشده باشد در نتیجه، دو یا سه ساختار برای کسب اقتدار لازم برای یک کارکرد معین با یکدیگر رقابت کنند و یا در اجرای آن کارکرد با یکدیگر تداخل پیدا کنند.» (ریتزر: ۱۵۸)
بر این اساس میتوان گفت که وقتی تشکلهای دانشجویی درون نهاد دانشگاه برای کسب مقبولبت اجتماعی در میان تودههای دانشجو و برای اعمال نفوذ در مسائل عمده دانشگاه، با هم رقابت کنند، اما تمایزی میان آنان (بر سر مسائلی چون چگونگی عضوگیری، اهداف کوتاهمدت و بلندمدت و…) ناقص باشد، در انجام کارکرد خود (از قبیل ایفای نقش میانجی میان توده دانشجویان و مدیریت دانشگاه بر سر مسائل صنفی، و مسائل اجتماعی و سیاسی بیرون دانشگاه) تداخل رخ خواهد داد. مسئلهای که امروز شاهد آن هستیم، به نحوی که حتی در مسائلی که چالش برانگیز نیست و مطالبه عامه دانشجویان هم نمیتواند باشد، نیز تداخل کارکردی دیده میشود. وقتی همه تشکلهای اصولگرا تلاش میکنند در مساجد دانشگاه پایگاه و دفتر داشته باشند تا از میان توده مذهبی و دغدغهمند عضوگیری کنند، یا وقتی برای برگزاری مراسم روز دانشجو، میان برنامههای تشکلهای اصولگرا تفاوتی دیده نمیشود، مصداق همین تداخل کارکردی ناشی از عدم تمایز است. (بگذریم از این بحث که مراسم ۱۳ آبان امسال تشکلهای مختلف و از جمله در دانشگاه تهران اساساً نسبتی با جنبش دانشجویی نداشت. تشکلهای اصولگرا از افرادی چون محمدحسین صفارهرندی، محمدباقر قالیباف و سعید جلیلی دعوت کرده بودند که هیچ گونه سابقه فعالیت دانشجویی نداشتهاند و تشکل اصلاحطلبِ انجمن اسلامی هم فعالان حزبی را دعوت کرده بود که اگرچه سابقه عضویت در انجمن اسلامی را داشتهاند اما نمیتوانند اولویت مناسبی برای روز دانشجو باشند.)
در چنین شرایطی، طبعاً نمیتوان تشکلهای دانشجویی موجود را مصداق «جنبش دانشجویی» دانست، چرا که در عموم تعاریف مطرح شده برای یک جنبش اجتماعی، معیارهایی چون اصول سهگانه آلن تورن (Alain Touraine) مطرح است که عبارتند از اصل هویت [جمعی]، اصل ضدیت یا مخالفت [با ارزشها و گروههای رقیب، ساختارهای موجود و...] و اصل عمومیت [یا فراگیری تفکر و عقاید گروه] (روشه: ۳۱-۱۳۰)
لترپی، گرلاخ و ویرجینیا اچ.هاین به پنج خصوصیت مشترک ساختار سازمانی، الگوهای عضوگیری، ایدئولوژی، تعهد شخصی و حریفان جنبشهای اجتماعی اشاره میکنند:
- ساختار و نحوه سازماندهی جنبش های اجتماعی از سلولهای نیمه خودمختار ترکیب یافته و جنبش دارای چند سرو غیرمتمرکز است. جنبش یک رهبر عالی ندارد، بلکه هر بخش یا سلول دارای رهبر یا رهبرانی و واحدهای سازمانی جنبش هر کدام دارای عضو، ساختار و ایدئولوژی هستند.
- الگوهای عضوگیری در جنبشهای اجتماعی براساس روابط شخصی و چهره به چهره با دوستان، همسایگان و همکاران است.
- هر جنبش دارای ایدئولوژی مخصوص به خود است که ارزشها و اهداف را مشخص میکند و یک شبکه مفهومی منسجم را برای تفسیر تجربیات و حوادث فراهم میآورد. همچنین امور مربوط به اهداف و ایجاد تغییر را تأمین، مخالفان را مشخص و گروههای جداگانه را با یکدیگر متحد میکند.
- تعهد و الزام افراد به وسیله کنش ها یا تجربه بدست میآید و جای افراد را در سازمان مشخص میکند و آنها را با ارزش ها، تعهدات و رفتار جدید آشنا میسازد.
- حریفان ممکن است واقعی یا تصنعی باشند که برای ترویج و رشد جنبش لازم هستند و موجبات اتحاد و تعهد جنبش میشوند. (مقاله «تمایز رفتار جمعی در جنبش اجتماعی و حزب سیاسی»)
تعارضات انجمنها در جامعهشناسی کارکردی تمایز، توافق و کشمکش
بر اساس مقدمات گفته شده، اگر قصد آسیبشناسی تعارضات مابین انجمنهای اسلامی را در قالب نظریات جامعهشناسی کارکردی تمایز، توافق و کشمکش داشته باشیم، میبایست ابتدا به مرزهای هویتی این تشکلها بر اساس اسناد تشکیلاتی آنها پرداخت. در مرامنامه دفتر تحکیم وحدت، در بند «خط مشی اعتقادی- سیاسی» درباره مرزبندی دفتر تحکیم وحدت با سایر گروهها، دو شاخص تعریف شده است:
مرزبندی با دیگر گروههای اسلام مکتبی: «۵- با اعتقاد به وحدت و انسجام عقیدتی، سیاسی و هماهنگی در میان گروههای اسلامی معتقد و متعهد به ولایت فقیه، امر به معروف و نهی از منکر نسبت به آنها را وظیفه خود میدانیم.»
مرزبندی با دیگر گروههای اسلام غیرمکتبی و غیراسلامی: «۶- در برابر سایر گروهها با آنانکه در موضع خصومت و رویارویی با اسلام و انقلاب اسلامی نیستند، موضع عدم همکاری و نقد نظریات و مواضع آنها و افشای ماهیت اصلیشان را داریم و با گروههایی که در موضع تخریب و براندازی نظام جمهوری اسلامی باشند، با توجه به رهنمودهای ولی فقیه با آنها برخورد مینمائیم و نهایت سعی در ارشاد نیروهای صادق و ناآگاه گروههای فوق الذکر را از طریق ارائه اسلام راستین به آنها خواهیم داشت.»
اما وضعیت امروز برخی انجمنهای اسلامی که در قالب باقیمانده طیف شیراز همچنان مدعی دفتر تحکیم وحدت هستند و انتخابات مجعولی را با حضور ۸ انجمن در مهرماه جاری برگزار کردند، چنان است که تفاوتی میان آنها و سایر تشکلهای دانشجویی اصولگرا – به خصوص انجمنهای اسلامی مستقل- وجود ندارد. خروجی همه آنها اگرچه انسجام و عمق تئوریک ندارد اما در جهت منافع جناحهای رادیکال جریان اصولگرایی است، بیآنکه توجه متقابل رادیکالهای اصولگرا را به خود جلب کند و پاداش مناسبی را نصیب آنان که با موضعگیری های افراطی و عملکرد تفرقهجویانه خود دفتر تحکیم وحدت را به بنبست کشاندهاند، نماید. در واقع آنها حکم کارگزاران بیمزد و منت جبهه پایداری را دارند، برخلاف تشکلهای دیگر اصولگرا که در ازای حمایت از لیست انتخاباتی جبهه پایداری در انتخابات مجلس نهم، تعدادی از ادوار خود را در این لیستها جا داده بودند و اگرچه نتیجهای از آراء مردم به دست نیاوردند، اما در منافع سیاسی و اقتصادی گستردهای شریک شدند.
البته مشکل مواضع نامتمایز این اقلیت پرمدعا، مشکل دیگر تشکلهای دانشجویی اصولگرا نیز هست، چرا که همه آنان – به جز جنبش عدالتخواه که مواضع نسبتا مستقلی دارد – از جنس اصولگرایی به شمار میآیند و در کنشهای مختلف سیاسی از قبیل انتخابات نیز، یا شورای مرکزی آنان رسما از یک کاندیدای خاص حمایت میکنند یا آنکه اعضا و ادوار آن، جانب میگیرند. به این ترتیب، از منظر عامه دانشجویان تفاوتی میان منش و روش این تشکلها نیست و چه بسا فعالان آنها همچون الکترونهای آزاد در سطح اتمی فلزات، در رفت و آمد میان تشکلهای مختلفی باشند که به جای تمایز تئوریک و پراتیک، اختلافات شخصی حکم است، همچنانکه به جای مبانی تئوریک و پراتیک مدون و متقن، عقاید و سلایق فردی دیده میشود. در این شرایط، تشکلهای موجود برای اثبات هویت خود بهعموم دانشجویان، به اقدامات افراطی در مقایسه با تشکلهای همسان رقیب روی میآورند که به انحطاط و اضمحلال بیشتر آنان میانجامد.
به عنوان مثال، «جامعه اسلامی دانشجویان» که مدعی بود ریشه در شاخه دانشجویی و دانشآموزی حزب جمهوری اسلامی دارد (چنانچه شهید بهشتی را به عنوان تئوریسین کار حزبی و نماد حزب جمهوری اسلامی، الگوی خود معرفی میکردند) و زمانی به عنوان یک از احزاب جامعتین (در کنار جامعه مدرسین حوزه علمیه، جامعه روحانیت مبارز، جامعه اسلامی مهندسین، جامعه زینب و…) در محافل سیاسی جناح راست حضور موثری داشت و در لیستهای انتخاباتی راستگرایان مشارکت مینمود، در دهه هشتاد از جناح راست و اصولگرایان سنتی فاصله گرفت و پس از یک مجادله طولانی مدت میان جناح راست، جناح عدالتخواه مستقل و جناح هواداران افراطی احمدینژاد (که پیشتر فرزند رئیسجمهور را هم به شکل مبهمی تا سطح شورای مرکزی و دبیر کلی اتحادیه پذیرفته بودند) در دفاتر جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاههای مختلف که به جدایی بی سر و صدای برخی دفاتر انجامید، سرانجام به وضعیت فعلی رسید که تلفیقی از مواضع عدالتخواهانه و رادیکال اصولگرایی دارد.
مواضعی که تفاوتی با مواضع قاطبه بسیج دانشجویی ندارد (مگر دفاتر هوادار جنبش عدالتخواه و نیز ردههای بالای سازمانی و بخشهایی که هوادار اصولگرایان تحولخواه و شخص علیرضا زاکانی که پیشتر در رأس سازمان بسیج دانشجویی بوده و حال در رأس حزب رهپیویان انقلاب است) و در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم تفاوتی با مواضع جنبش عدالتخواه نداشت. چرا که همه این تشکلها آشکار و نهان از کاندیداتوری سعید جلیلی حمایت کردند.
تبیین تمایز و مهندسی معکوس نوسازی
تحلیل کشمکش دارندورف که پیشتر اشاره شد، در واقع مشتمل بر تبیین سه گونه گروه گسترده است. نخستین گروه، شبهگروه یا «مجموعهای از متصدیان سمتها با منافع نقشی یکسان است»… این گروه زمینه عضوگیری را برای گروه نوع دوم – گروه ذینفع – را فراهم میسازد…. از میان بسیاری از گروههای ذینفع، گروههای کشمکشی، یا آنهایی که در کشمکشهای گروهی عملا شرکت میکنند، پدید میآیند. (ریتزر: ص ۱۶۳) دارندورف از شرایطی فنی، مانند وجود اعضای کافی، شرایط سیاسی چون فضای سیاسی فراگیر و شرایطی اجتماعی همچون وجود پیوندهای ارتباطی، یاد میکند. نحوه عضوگیری مردم در شبهگروهها نیز شرط اجتماعی مهم دیگر دارندورف به شمار میآید. او احساس میکرد که اگر این عضوگیری اتفاقی و برحسب تصادف باشد، گروه ذینغع و در نهایت، گروه کشمکشی بعید است که پدید آید… زمانی که عضوگیری برای شبهگروه ها ساختار پیدا میکند، همین گروهها زمینه مساعدی را برای گروههای ذینفع و در برخی موارد گروههای کشمکشی فراهم میسازند. (همان: صص ۴-۱۶۳)
کوزر[۲] درباره کارکرد مثبت کشمکش اجتماعی استدلال میکند که کشمکش میتواند به تحکیم گروهی که از نظر ساختاری دچار ضعف است، کمک کند. کشمکش با جامعهای دیگر میتواند هسته یکپارچه کننده جامعهای را که به از هم گسیختگی گرایش دارد، ترمیم کند… کشمکش کارکرد ارتباطی نیز دارد. گروهها، پیش از کشمکش ممکن است از موضع مخالفانشان آگاهی نداشته باشند، اما در نتیجه کشمکش، مواضع و مرزهای میان گروهها غالباً روشنی مییابد. بدین سان افراد بهتر میتوانند در مورد اتخاذ عمل مناسب در برابر مخالفانشان تصمیمگیری کنند. (همان: ص ۱۶۸)
به این معنا که انجمنها به رغم تشتت فکری، در صورتی که تمایز خود با سایر تشکلها را مشخص کنند، به همبستگی داخلی خواهند رسید. که البته این مهندسی معکوس تئوریک! روش چندان درستی هم نیست. در واقع باید هویت ذاتی انجمنها تئوریزه و عملی شود تا مرزهای خارجی آنها با تشکلهای غیرمکتبی و نیز تمایز با رقبای مکتبی معلوم شود. اما آنچه در سالهای اخیر شاهد بودهایم، از یک سو چشمداشت نیروهای غیرمکتبی و غیرمذهبی – اعم از لیبرال، مارکسیست، ملی-مذهبی و اصلاحطلبان غیرمکتبی – به انجمنهای اسلامی و دفتر تحکیم وحدت بوده است و از سوی دیگر، چشمداشت نیروهای اصولگرایی که هیچ نسبتی با تفکر و سوابق خط امامی انجمنها و دفتر تحکیم وحدت ندارند. حال آنکه مرامنامه و سوابق خط امامی و اصلاحطلبی تشکیلات انجمنهای اسلامی و دفتر تحکیم وحدت نشانگر آنست که این تشکل نه جای اصولگرایان است و نه جای سکولارها.
این مسئله را میباید در تحلیل سیر تطور گفتمانی انجمنهای اسلامی به طور مستقل و مبسوط بررسی کرد.
منابع:
تغییرات اجتماعی، گی روشه، ترجمه منصور وثوقی، نشر نی، چاپ نوزدهم، تهران ۱۳۸۶
تمایز رفتار جمعی در جنبش اجتماعی و حزب سیاسی، علی عنایتی شبکلایی، روزنامه همشهری، شماره ۳۰۷۷، مورخ ۲۵ خرداد ۱۳۸۲
کریب- ایِن، نظریههای مدرن در جامعه شناسی؛ از پارسنز تا هابرماس، ترجمه محبوبه مهاجر، انتشارات سروش، چاپ دوم، تهران ۱۳۹۰
نظریه جامعهشناسی در دوران معاصر، جورج ریتزر، ترجمه محسن ثلاثی، نشر علمی، چاپ دوازدهم، تهران ۱۳۸۶
[۱]- رالف گوستاو دارندورف (Ralf Gustav Dahrendorf) (۲۰۰۹-۱۹۲۹) جامعهشناس آلمانی-انگلیسی و نظریهپرداز نظریه کشمکش اجتماعی.
[۲]- لیوئیس آلفرد کوزر (Lewis A. Coser) (2003-1913) جامعهشناس برجسته آلمانی- آمریکایی و رئیس دورهای انجمن جامعهشناسی آمریکا در سال ۱۹۷۵ که در نظریه کشمکش مطرح است.
:::::
با این عقاید شما نباید با دبیر سابق تحکیم هم باشی آقای نساجی !یک آدم حزبی ، قدرت طلب ، …….
دبیر سابق تحکیم کجا هست؟