آسیب شناسی انجمن های اسلامی
ایجاد نوعی آشتی صوری بین همه جریانات سیاسی اصلاحطلب، به منظور ایجاد فضای جذب حداکثری راوی و حاکی همان پوپولیسمی است که انجمن اسلامی همواره خطر گسترش آن در فضای سیاسی کشور را فریاد میزند. بدون تردید تمسک به گرایشات پوپولیستی بیش از هر چیز به انجمنهای اسلامی در طی دهه گذشته آسیب رساند.طنز تلخی است که جریانی که منتقد وضعیت موجود است، خود بدل به نمونه بازتولید شده همان سیستم بشود.
مبارزه(رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام)-سیدعمادالدین محمودی:
قلم به دستان نیمکتنشینی که در آغازین روزهای پس از پیروزی انقلاب، با استعانت از گردونه تاریخ؛ طیف روشنفکر لیبرال انجمنهای اسلامی دانشجویان که آموزگار طریقشان مرحوم بازرگان، و ایدئولوگ و رهنمایشان مرحوم سحابی بود، از مرکزیت انجمن راندند و خود میراثدار فر و شکوه و لبخند روزگار شدند؛ از پس سه دهه به تجربه آموختند، آن گفته معروف هگل را؛ که همه رویدادها و شخصیتهای تاریخ دو بار به صحنه در خواهند آمد؛ بار اول به شکل تراژدی، و دیگر بار به شکل کمدی!!
استعفای مهاجرانی، حمله به دانشگاه تبریز، حمله به نشست تحکیم در خرم آباد، استیضاح عبدالله نوری، ترور حجاریان، ظهور یقه سفیدهای کارگزارانی،حمله به کوی دانشگاه و حوادثی از این دست، همگی سبب جدا شدن دانشجویان اصلاحطلب از چارچوب میدان رسمیسیاست و آغازی بر گشوده شدن دربهای خروجی بر روی جناح چپ گردید.
حال آنکه امروز برگزاری چند مناظره، پرسش و پاسخ و سخنرانی افراد نه چندان سرشناس اوج فعالیت این جریان نحیف وبدون نقش برای روشن نگاه داشتن مشعل حیات در دانشگاه است.
چه؛ انجمنیهایی که روزی سودای دولت دانشجویی را در سر میپروراندند، در طی دهه اخیر چنان آشفته شدند که حتی قادر به سازماندهی فعالیتهای درون تشکیلاتی خود نیز نمیباشند.
امروز اما؛ دانشگاه دیگر عرصه سرشاخ شدن گلادیاتورها نیست، و به نظر میرسد مجموعههای انجمن اسلامی نیز، زیر مدار صفر درجه در حال حرکتاند. مجموعهای که بدون تردید مهمترین تجربه سیاسی ـ تشکیلاتی پس از انقلاب است.
قصد نگارنده از بیان این چند سطر، چیزی جز روایت تراژیک انزوا و دگردیسی مجموعه انجمن اسلامی ودفتر تحکیم وحدت نبود. مجموعهای که در عین خوشنامی، بدون تردید ناکام است.
یکم. پیش از پرداختن به مساله حدود و ثغور و ماهیت انجمنهای اسلامی، و سیر تحولات و چالشهای این جریان دانشجویی در طی دهههای اخیر؛ باید به این نکته مغفول و حائز اهمیت اشاره شود، که طی چند سال گذشته بحث بازنگری و بازخوانی روند و اتمسفر حاکم بر این مجموعه، بسیار بیشتر از گذشته مورد بررسی قرار گرفته است. علت این امر هر چه باشد (اعم از بسته بودن فضای دانشگاه، عدم امکان انجام فعالیتهای دلخواه مجموعه، افزایش اصطکاک و انسداد درون تشکیلاتی و … ) مسلما میبایست مغتنم و ارزشمند شمرده شود. چرا که بدون تردید عبور از معبر نقد، همواره موجب اصلاح و پیشرفت یک تشکل دانشجویی خواهد بود.
دوم. مقصود نگارنده؛ چیزی جز مداقه در باب امکان و امتناع بازگشت به سنت تشکیلاتی سابق و احیای سبک سیاستورزی تشکیلاتی در سطح کلان در دانشگاه نیست. حال آنکه در بسیاری از فجایع بزرگ تاریخ معاصر دست کم ردپایی از سیاستورزی «خود ژنرال پندارهای دانشجو» دیده میشود. لذا جهت گریز از تکرار مکررات و بیان دراماتیک و رمانتیک از آنچه بر یگانه تشکل مسلط بر جریان دانشجویی ـ و به تعبیری نه چندان درست و با تسامح؛ جنبش دانشجویی ـ پس از انقلاب رفته است، کوشش نگارنده بر آن است تا نگاهی منتقدانه نسبت به ایده بازسازی دفتر تحکیم داشته باشد. لذا؛ آنچه در پی میآید بیان بخشی از ضعفها و کجرویهای بنیادین و خطاهای راهبردی در اتمسفر انجمنهای اسلامی در طی فراز و فرودهای تاریخ انقلاب تا به امروز است؛ که بسیاری از آنها ناشی از نگاه پارلمانی و پروراندن سودای دولت دانشجویی در این مجموعه بوده و از این باب ایده «بازگشت به تحکیم» را نقد میکند:
هویت ژلهای و تلورانس نظری
کیست که نداند مجموعه انجمن اسلامی در کارنامه خویش، مقاطع پر نوسان و پر چرخشی را پشت سر نهاده؛ به گونهای که گاه زاویه این چرخشها به «یکصدو هشتاد درجه» نیز رسیده است. حاکم بودن گفتمان عدالت اجتماعی و بیگانهستیزی در اواخر دهه شصت، جای خود را به دغدغه حقوق مدنی و استقرار جامعه دموکراتیک در ایران داد.همچنین ایجاد و برقراری ارتباط نوستالژیک و غیرنقادانه با بسیاری از شخصیتهای سیاسی در طول تاریخ معاصر، نوعی سیالیت و انعطافپذیری فراخ دامنهای را به وجود آورد، که حاکی از تلورانس نظری انجمن اسلامی است. شاید بتوان نمود عینی و ماحصل این شکاف را قرارگرفتن هویت دینی و ایدئولوژیک در برابر هویت دموکراتیک در طول دهه هشتاد تلقی نمود.
از مهمترین شکافهای موجود در انجمنهای اسلامی از آغاز شکلگیری دولت اصلاحات تا به امروز شکاف سنتی ـ مدرن است. شکافی که در قالب دفاع از سنت ایدئولوژیک و دینی انجمنهای اسلامی، در برابر دفاع از ارزشهای دموکراتیک و توسل به قاعده تبعیت از اکثریت در درون تشکیلات جلوه میکند. آنچه که به عنوان سنتز این دو جریان ( فارغ از نیتها و انگیزههای طرفین) بر جای مانده است؛ کلاف سردرگمی است که نه نشانی ازدموکراسی و انسجام یک پارلمان دانشجویی دارد، و نه اصولا میتوان خطمشی اعتقادی و دینی روشنی از آن به دست داد. گویی از پس این دوگانگی چیزی جز برخورداری از نوعی «هویت چهل تکه» برای این مجموعه باقی نمانده است. مساله ای که تحلیل کمی و کیفی آن مسلما در چارچوب و حوصله این مقال نمیگنجد.
گسستگی مقاصد از واقعیتها
به اعتقاد نگارنده، انجمن اسلامی نمیتواند در مقام تعیین اهداف و مقاصد؛ درک و فهم روشنی از واقعیتها و ضروریات فضای دانشگاه و جامعه دانشجویی به دست آورد و مقاصد خود را براساس حرکت عمومی جامعه تعریف نماید. از این رو اقدام به «واقعیتسازی» و «خیالپردازی» نموده؛ و در فضایی مشحون از خلاء ضرورتهایی غیرواقعبینانه و موهوم را در ذهن خود خلق کرده است. بنابراین طبیعی است که موضع انجمن اسلامی نسبت به فضای دانشگاه و دانشجویان به نوعی قیممآبانه و موهوم تلقی شود. لذا انجمن اسلامی توان لازم برای پیشبرد و نمایندگی مطالبات دموکراتیک دانشجویان را نداشته، و از ظرفیت ذهنی لازم برای این امر نیز برخوردار نمیباشد. لذا به نظر میرسد وقتی انجمن اسلامی میخواهد با بدنه دانشگاه خط مرزی بکشد، یا آن قدر آمیخته میشود که هویتش را از دست میدهد و یا اینکه به طور کلی به جدایی از دانشگاه میرسد.
واقعیت اینست که دغدغههای انجمن اسلامی، دغدغه عموم دانشجویان نیست و نبود. این امر نه معنای مثبت دارد، و نه معنای منفی. اما به نظر میرسد این گسست هویتی و دغدغهای، سبب از دست رفتن پشتوانه و مشروعیت انجمن اسلامی، از فضای دانشگاه میشود. خصوصا آنکه انجمن اسلامی، در ذهن دانشجویان به نردبانی برای دستیابی به کانونهای قدرت و ثروت از طرف اعضای آن تعبیر شود. لذا به نظر میرسد سرنوشت محتوم تنفس در آسمان آرزوها جز سقوط آزاد بر زمین سفت واقعیت برای این جریان دانشجویی نبوده و نخواهد بود. چندی پیش و در جریان کشاکش استیضاح وزیر سابق علوم؛ دکتر فرجی دانا؛ و عدم تمایل دولت به حمایت تشکلهای دانشجویی ـ به عنوان مهمترین پایگاه رای دولت و رسمیترین جریان اجتماعی حامی وزیر علوم ـ این پرسش بار دیگر و این بار به شکل جدیتر و عمیقتری اذهان بسیاری را برانگیخت، که چرا با روی کار آمدن دولت پسا محمود؛ باز هم وقعی به نهادهای مدنی در جهت احقاق حقوق دموکراتیک و مشروع دانشجویان نمینهند. بیش از هر چیز به نظر میرسد که نگاه دولت مبتنی بر نوعی بی اعتمادی نسبت به دانشگاه بود. این بیاعتمادی نه از سر تزویر، که از روی ترس بود. ترس از آغاز وقایعی چون ۱۸ تیر. در حقیقت در آن برهه دولت به جای تکیه بر حمایت مدنی بدنه اجتماعی خود در قالب تشکلهای دانشجویی، تصمیم به لابی و معامله با جریان حاکم بر مجلس گرفت؛ و شد آنچه شد. در این میان به نظر میرسد بیش از آنکه باید دولت را از این مساله نکوهش کنیم، باید به آن حق بدهیم. چرا که تجربه تاریخی ما نوعی هراس و بیاعتمادی نسبت به دانشگاه را در همه جریانات حاکم به وجود آورده است. به اعتقاد نگارنده پاسخ به چرایی این هراس را باید در اشتباهات استراتژیک نسل قبل تحکیم در رادیکالیزه کردن بیمورد فضای دانشگاه دانست.
پارادوکسهای تئوریک درونی
انجمنیها سیاستورزان ناپختهای هستند که مدتهاست از حل تناقضات نظری درونی خود ناکام ماندهاند، و همین چالههای نظری مسیر پیشرو را برای حرکت آنها با دشواریهای متعددی روبه رو ساخته است. شکافها و تعارضات درونی انجمن، گاه به حدی میرسد که موجب ایجاد مرزبندیها و تحولات داخلی عمیقی در داخل مجموعه گردد. به نظر میرسد مجموعه انجمن اسلامی دچار نوعی مرگ مغزی شده باشد، و به جای قوه عاقله، قوه عاطفهاش فرمانبری کند. وجود نگاه پارلمانی در داخل مجموعه، و اتخاذ رویکرد کالکتیویستی نسبت به عناصر هویتی آن، چنین پارادوکسهایی را طبیعی جلوه میدهد. لذا این نوع نگاه سبب شده است که امروز انجمن اسلامیدر فضای کف دانشگاه حل شود. و صرفا پوسته سخت خود را حفظ کرده باشد. امری که دیر یا زود با فرض باز شدن فضای داشگاه و جامعه ـ فرض محال که محال نیست ـ قابل پیشبینی به نظر میرسد.
آنچه امروز به وضوح در بدنه این مجموعه به چشم میخورد غلتیدن در دامان نوع رادیکالی از رومانتیسم سیاسی و ورود به ورطهای بدون چارچوب است.
دون پایگی تئوریک
به نظر میرسد انجمن اسلامی، امروز در برزخی از ضعف تئوریک و هماهنگی فکری، ضعف مدیریت، و ضعف سازماندهی گرفتار گشته و برای پنهان کردن این بحران، از شاخهای به شاخهای دیگر میپرد، تا ذهن نظارهگر را پریشان ساخته و او را در پیچ و خم مغالطات سرگردان نماید. لذا به نظر میرسد با افول جریان روشنفکری دینی، انجمن نیز منبع فکری جدیدی برای خود نیافته و به لحاظ تئوریک توان بازتولید خود را ندارد. از دیگر سو در طی این دوران شاهد آن بودهایم که دانشجویان اصلاحطلب و منتقد فعال انجمنهای اسلامی، به جای تاکید بر عرصه نقد عمومی تمایل پیدا کردند که در نقش استراتژیست و تئوریسین یک جنبش کلان اجتماعی ایفای نقش کنند. این توهم تا آنجا پیش رفت که تز «عبور از خاتمی» از سوی جمعی از دانشجویان مطرح گردید که صرفا به یک بمب صوتی؛ برای «مطرح شدن» برخی از تحکیمیها بدل شد. حال آنکه باید این واقعیت را پذیرفت که پروژه سنگین دموکراسیخواهی بر دوش نحیف دانشجویان سنگینی میکند، و انجمنیها و تحکیمیان میبایست در وزن خود مشت بزنند. آینه تمام نمای تاریخ گواهی میدهد که رسالت اصلی جنبش دانشجویی در ایران، همواره مبتنی بر اقدامات ایثارگرانه بوده است، نه حضور در عرصه تدوین استراتژی. چه؛ تجربه تلخ جنبشهای چریکی دهه پنجاه و اقدامات دانشجویان در برهه ابتدایی انقلاب، گواه خوبی بر عدم توانمندی دانشجویان در ایفای نقش موثر و مثبت در عرصه کلان و حرفهای سیاست است. امروز و از پس انباشتی از تجربه سیاسی و تاریخی جریان دانشجویی، باید اذعان داشت که انجمنهای اسلامی و دفتر تحکیم وحدت به موازات جریان روشنفکری دینی در جامعه حرکت کردهاند. در هر موقعیت زمانی که روشنفکری دینی در اوج بود، انجمنهای اسلامی هم بدل به جریانی فعال و اثرگذار میشدند؛ و هرگاه این جریان به بنبست کشیده میشد، این مجموعه هم به زوال میرفت. پیش از انقلاب؛ و پس از نگاه توام با تحول مرحوم بازرگان و طالقانی، «مجاهدین بنیانگذار» به رهبری محمد حنیف نژاد ـ که خود از پیشتازان انجمن اسلامی دانشگاه تهران بود ـ با نقد مشی پدران معنوی خود اقدام به تاسیس تشکیلاتی کردند که برخاسته از بطن دانشگاه بود. پس از ضربه سال پنجاه و ظهور اسلام شریعتی، بدنه جریان دانشجویی مسلمان به سمت «اسلام مجاهد» حرکت کرد و پرچمدار نحوه زیست جوان مسلمان مدرن عصر خویش شد. پس از انقلاب هم با دعوی آشتی دین و دموکراسی در پروژه «عبدالکریم سروش» به سمت دموکراسیخواهی و نقد قرائت ایدئولوژیک از دین حرکت کرد و جامه مدافع نظام را از تن کند، و لباس قبض و بسط تئوریک شریعت را زیبنده خود دید. جامهای که گویی بر قامت دانشجو ـ به مثابه فعال سیاسی ـ چندان دوامی نیاورد. سروش که خود منادی اسلام لیبرال و مخالف تهورات دانشجویی بود، مهمترین پایگاه خود را تحکیم وحدت یافت. تحکیمی که عملا از صف آرایش نیروهای سیاسی درون نظام خارج میشد. در کنار تلاشهایی که از سوی امثال کدیور و ملکیان صورت گرفت، امروز با افول این جریان فکری و عدم ظهور روشنفکری از تبار بازرگان و شریعتی و سروش؛ این خلاء بیشاز پیش نمایان شده؛ و آنچه باقی مانده عدم وجود نظام معرفتی اقناعکننده دانشجوی امروز در خصوص دین، سیاست و جامعه است.
عدم استقلال از احزاب و جریانهای بیرون دانشگاه
به نظر میرسد انجمن اسلامی همواره با یک تاخیر فاز، سخنان و ایدههای احزاب و روشنفکران را تکرار کرده، و حتی توانایی اشاعه نحوه زیست مدرسه روشنفکری دینی را (که امروز به درست و یا به غلط ادعای نمایندگی آن را دارد) در طول یک دهه اخیر نداشته است. البته مطلوبیت نفس ارتباط با احزاب خارج دانشگاه همچنان مورد سوال است، اما با توجه به عرف موجود در بافت عمودی و افقی این مجموعه؛ به نظر میرسد که در طول دو دهه گذشته انجمن اسلامی زلف خود را به جناحها و جریانات برون دانشگاهی گره زده است. به اعتقاد نگارنده، اعضای این تشکل دانشجویی در فضای سیاسی امروز، نماد سربازان جمعهای هستند، که اصولا تا پیش از رسیدن به قدرت نقش دارند. اما پس از پیروزی سربازان شنبه به عرصه میآیند و دانشجویان بی نام و نشان را با اشارتی از صحنه محو میکنند. در حقیقت دانشجویان و فعالان دانشجویی تنها نقش میلیشیای جریانات سیاسی را عهدهدار هستند. این ادعا با نگاه به سیر وقایع ستادهای انتخاباتی کاندیداهای ریاست جمهوری انتخابات اخیر به وضوح قابل اثبات است. هر چند بعید به نظر میرسد این امر در انتخاباتهای پیش رو دوباره تکرار نشود.
تحول در نحوه زیست دانشجویی
حقیقت اینست که سبک زندگی دانشجویان ورودی دانشگاه در سالهای اخیر، با نسلهای گذشته تفاوت بسیار زیادی پیدا کرده است. به نظر میرسد دانشجویان امروز شرکت در کنسرت را به حضور در برنامه مناظره سیاسی و یا سخنرانیها ترجیح میدهند. همچنین رفتن به اردوی دانشجویی را بیش از فعالیت تشکیلاتی میپسندند. اصولا شکلگیری حلقههای مطالعاتی جدی در سالهای اخیر به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسد. همچنین با توجه به ظهور شبکههای اجتماعی و گسترش و تنوع ارتباطات؛ نشریههای دانشجویی امروز برد بسیار محدودی پیدا کردهاند و اصولا مورد توجه واقع نمیشوند.اصولا در چنین شرایطی میتوان انتظار حل شدن انجمن اسلامیدر کف دانشگاه را نداشت؟ از طرف دیگر با صنعتی شدن دانشگاه و رشد بی رویه دانشگاههای آزاد، پیام نور و… میتوان مفهوم واحدی از دانشجو و جنبش یا جریان دانشجویی ارائه داد؟ آیا میتوان با ظهور چنین وضعیتی انتظار کنش و خواست آگاهانه و تمرکز تشکیلاتی داشت؟ آیا اصولا لزومی به تکرار تجربه توام با ناکامی گذشته، آن هم به صورت تقلیدی وعاری از هرگونه نوآوری و بازاندیشی درونی و صرفا از سر گرایشات رمانتیک وجود دارد؟
گرایشات پوپولیستی
وجود نگاه پارلمانتاریستی در ساخت و بافت تشکیلات انجمنهای اسلامی ناشی از عدم درک صحیح نسبت به تشکیلات و ماهیت آن است. هر چند وجود نارساییهای عمیق و انسدادهای فراوان در ساخت سیاسی کشور؛ اعم از فقدان وجود احزاب و عدم تکوین جامعه مدنی، سبب شده است تا همه دانشجویان منتقد مامنی جز انجمنهای اسلامی برای پیگیری دغدغههای خود نیابند، اما بدون تردید نگاه پارلمانی به تشکیلات سبب میشود تا از عمق گرایشات و جهتگیریهای مجموعه کاسته شود.
لذا سنتز میان جمع کردن همه دانشجویان منتقد وضع موجود زیر سقف کوتاه و محدود انجمن اسلامی، و تلاش برای ارائه تصویری کاریکاتوری از ریشههای هویتی آن؛ چیزی جز حرکت در ورطه پوپولیسم نخواهد بود. به تعبیر دیگر ایجاد نوعی آشتی صوری بین همه جریانات سیاسی اصلاحطلب، به منظور ایجاد فضای جذب حداکثری راوی و حاکی همان پوپولیسمی است که انجمن اسلامی همواره خطر گسترش آن در فضای سیاسی کشور را فریاد میزند. بدون تردید تمسک به گرایشات پوپولیستی بیش از هر چیز به انجمنهای اسلامی در طی دهه گذشته آسیب رساند.طنز تلخی است که جریانی که منتقد وضعیت موجود است، خود بدل به نمونه بازتولید شده همان سیستم بشود. مسلما در ورای تعابیر شیرین دفاع از دموکراسی و آزادی، نباید اینگونه تعبیر شود که توتالیترهایی قبضه کردن یک تشکل دانشجویی را در سر میپرورانند. لذا میبایست ساختاری تعریف کرد که مبتنی بر یک استراتژی هدفدار باشد. تدوین استراتژی جدید هنگامی موثر است که کاستی و نقایص را برطرف سازد و افقی شایسته پیش روی مخاطبان خود قرار دهد. آری؛ دلخوش داشتن به الفاظ نوعی سادهلوحی است. در حالی که انجمن اسلامی بیمار و در بستر احتضار افتاده است، عدهای درصدد تکرار تجربهای شکست خورده و بازی کردن در زمین اغیاراند. در زمینه و زمانه ای که انجمنهای اسلامی از فقدان حافظه تاریخی و عدم توانایی در تحلیل و نقد گذشته خود رنج میبرند، احیای تشکیلاتی آن چون آب درهاون کوفتن است. بدون تردید فرو رفتن در گرداب پوپولیسم و رومانتیسم سیاسی مهمترین خطری است که امروز در جریان تحولخواه دانشجویی موج میزند، و آن را دچار نوعی از خودبیگانگی ـ به تعبیر کارل مارکس ـ کرده است. از این رو تغییر استراتژی مداوم انجمن اسلامی، دور باطلی است که فقط به پیچیدگی بحران آن میافزاید و قادر نیست ادامه حیات آن را تسهیل نماید. خود برتربینی و گریز از نقد موجب میگردد تا مجموعه انجمن اسلامی در مرحله تعیین اهداف، مطالباتش مغایر با دانشجویان باشد؛ و در مرحله تعیین روش با استمداد از آنارشیسم و عصیانطلبی، به طور طبیعی در انحلال و اضمحلال فرو رود.
حال آنکه میباید جهدی عظیم کرد تا سر حلقه رندان جهان شد.