۰۷:۴۹ - ۱۳۹۴/۰۸/۳۰

گفتمانِ نو-خط امام و اسلامِ نو-آمریکایی

انتشار بیانیه ی انجمن های دانشجویان اسلامی پیرو خط امام در روزهای گذشته، درباره ی توافق هسته ای و مسائل مربوط به سیاست داخلی، موجب مسرت شد. اینک بیش از هر زمان دیگر لازم است که تلقی خود را از انقلاب اسلامی، علت وقوع آن و دلایل اقبال مردم و روشنفکران به رهبری آن مشخص کنیم. پیشتاز این تنویر البته باید کسانی باشند که چنان که خوب عمل کنند می توانند جریان نو-خط-امام نامیده شوند

مبارزه(رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام)-سرویس دانشگاه:

سایت انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی مقاله ای را از شهریار خسروی با عنوان «گفتمانِ نو-خط امام و اسلامِ نو-آمریکایی خطاب به انجمن های اسلامی دانشجویان پیرو خط امام» منتشر کرده است که مبارزه عیناً این یادداشت را در پی می آورد :

۱٫ در فضای سیاسی ایران، جریان های مختلفی هستند که همگی خود را ذیل گفتمان “خط امام” تعریف می کنند. در دهه ی شصت شمسی، جریان خط امام به ائتلاف روشنفکران جوان (تسخیر کنندگان سفارت آمریکا در دفتر تحکیم وحدت و اقمارشان) با روحانیون رادیکالی گفته می شد، که عمدتا مقام های قضایی، امنیتی، نظامی و… را به واسطه ی انتساب به امام خمینی در دست  داشتند. این ائتلاف حول مبارزه با چیزی شکل گرفته بود که در گفتار امام به عنوان “اسلام آمریکایی” شناخته می شد و عدالت خواهی در معنای خلقی و پوپولیستی کلمه را به واسطه ی تصدی گری دولت در اقتصاد پی می گرفت. اسلام آمریکایی در ادبیات سیاسی آن روز در حوزه ی سیاست خارجی شیوخ عرب و به خصوص حکومت عربستان را شامل می شد و در حوزه ی داخلی عمدتا نیروهای سیاسی جناح راست، موسوم به “جناح فقاهتی” (اقلیت مجلس سوم، اکثریت جامعه ی روحانیت مبارز و منتسبین به روزنامه ی رسالت) را آچمز می کرد.

ائتلاف موسوم به جناح خط امام، به دنبال حاکم کردن نظامی عدالتخواه بود و از فقه پویا (فقه حکومتی)، شکل خامی روشنفکری دینی، ولایت مطلقه ی فقیه، صدور انقلاب، اصلاحات ارضی و… دفاع می کرد. بخش زیادی از برخوردهای خشن با نیروهای اپوزیسیون، مصادره ها، مجاهدت ها در میدان های جنگ و البته گشایش فرهنگی در نیمه ی دهه ی شصت (مثلا در وزارت ارشاد و در اداره ی امور زندان ها) و… حاصل دستپخت این گروه بود.

اگر از زبان اصطلاح شناسی سیاسی سازمان مجاهدین انقلاب الهام بگیریم، می توانیم بگوییم خط امام در دهه ی شصت ائتلافی از چپ مدرن و چپ سنتی اسلامی بود که جناح سنتی در آن دست بالا را داشت.

۲٫ اما امروزه این اصطلاح در معنایی بسیار مبهم به کار می رود. برای مثال در حالی که جناح خط امام در دهه ی شصت از جانب جناح راست و نیز از جانب نیروهای خارجی (مثلا رادیو بی بی سی) به عنوان جناح تندرو شناخته می شد، امروزه خط امامی ها را به عنوان جریانی محافظه کار می شناسند. (با کاربرد غاصبانه ی تندرو ها و پوپولیست های دست راستی از این اصطلاح  کاری نداریم)

یک دلیل این امر آن است که بخشی از فعالان سیاسی گمان می کنند که با استفاده از برندهایی مثل اعتدال گرایی، خط امام و… صاحب چتری امنیتی می شوند و لابد می توانند بدین وسیله فعالیت های سیاسی خود را در مرزهای مجاز نظام تعریف کنند. این است که گاهی فعالیت عزیزان نسبتی با عنوان خط امام ندارد. در واقع متاسفانه به علت رکود مطالعات علوم سیاسی درباره ی مبارزه و زمامداری امام، امروزه خط فارقی بین مدعیان خط امام و فرصت طلبان وجود ندارد. حال آن که می دانیم آیت الله سید روح الله موسوی خمینی تاریخی، هر چه بوده فرصت طلب نبوده است.

از سوی دیگر این واقعیت وجود دارد که بیست و پنج سال از وفات امام خمینی گذشته و در این سال ها اتفاقات بسیار مهمی رخ داده که شخص امام آن ها را ندیده است. تنها یکی از این پدیده ها دوم خرداد ۷۶ است. لذا گفتمان امام بدون به روز شدن و باز تعریف شدن در نسبت پدیده های جدید تنها کارکاتوری از گفتمان امام است.

۳٫ امروزه متاسفانه دو حادثه مطالعات مربوط به سیاست ورزی امام خمینی را دچار رکود کرده است: از سویی جناح حاکم با مصادره ی چهره ی امام، حبس، حصر و ایذاء نزدیکان ایشان، کوشش برای ارائه ی گزینشی آرای ایشان، تلاش برای ارائه ی قرائت رسمی و سرکوب قرائت های دیگر، عملا مانع پژوهش و کند و کاو در اندیشه ی بنیانگذار جمهوری اسلامی می شوند. از سوی دیگر اپوزیسیون با تاکید بر نقد حقوق بشری اندیشه ی امام، ایشان را از بستر تاریخی خودش جدا می کند و با معیارهای غیرتاریخی، انتزاعی و جهان شمول به نقد پدیده ای تاریخی می رود. البته می توان و باید تاریخ را از جنبه ی اخلاقی و حتی حقوق بشری هم خواند و علی الخصوص باید دهه ی شصت را از این منظر به نقد کشید، اما نباید مطالعات سیاسی، فلسفی و اقتصادی را منوط به بحث های آن چنانی درباره ی دهه ی شصت کرد. اصحاب حقوق بشر اغلب از یاد می برند که به هر صورت زمامداری امام همواره در شرایط بحران و جنگ دیده شده است و “امام خمینی شرایط صلح” را جز با نظریه سازی و تفسیر نمی توان توصیف کرد. جزمی نگری از یک سو و جدل های حقوق بشر از سوی دیگر مانع از واسازی یا بازسازی گفتمان امام خمینی می شوند. البته آیت الله خمینی هرگز ادعای عصمت نکرده و نقد منصفانه ی زمامداری ایشان اتفاقا یکی از فرائض بر زمین مانده است.

۴٫ از مقدمات فوق این نتیجه بر میاید که اگر قرار است در سال ۲۰۱۵ جریان سیاسی زنده ای به نام جریان خط امام داشته باشیم، اولا نیاز است که گفتمان خط امام در نسبت با مسائل روز بازتعریف کنیم و ثانیا نیاز است که حاملان آن را شناسیای
ی کنیم. از همه ی اینها مهمتر باید با فرصت طلب ها فاصله گذاری کرد. آیا حاملین خط امام زندانیان، محصورین و دانشجویان دمکراسی خواه هستند و یا کسانی که با استناد به قرائتی گزینشی از میراث امام (مثلا بند میم وصیت نامه ی ایشان) هر کار می خواهند می کنند و به هیچ کس (حتی ولی فقیه و دستگاه های منبعث از آن) پاسخ گو نیستند. در یادداشت دیگری با نام “بسیجی ها باید چه چیزی از سعید حجاریان بیاموزند؟” درباره ی ولایت مطلقه ی فقیه و معنای “اطلاق امر ولایت” سخن گفتم و کوشیدم نشان بدهم که چطور اطلاق امر ولایت و قانون اساسی جزو محکمات رهبر انقلاب بهمن ۵۷ و بند میم وصیت نامه جز مشروطیات و متشابهات آن هستند. در این جا می کوشیم برون یابی میراث امام را در نسبت با بنیاد گرایی و سکولاریسم بررسی کنیم.

۵٫ امام خمینی با سیاسی کردن اسلام و دعوت به رسوا کردن علمای حکومتی نخستین گام را در راه عبور از میراث سنتی حوزه های علمیه ی قم و نجف برداشت. ایشان با تأسیس «جمهوری اسلامی» (نه حکومت اسلامی)، واگذار کردن دولت موقت به نیروهای لیبرال، صدور فرامینی مانند فرمان هشت ماده ای در تقابل با بنیادگرایی اسلامی قرار گرفت و بوروکراسی، دولت-ملت و… را پذیرفت. در گام بعد با صدور احکام حکومتی، وضع فقه پویای حکومتی بر فراز فقه سنتی (ترجیح احکام ثانویه) در حوادثی مثل اصلاحات ارضی، قانون کار، تعزیرات حکومتی از فقه سنتی (و اصولی مثل تراضی در بحث عقد) عبور کرد. ایشان همچنین کلام مشهور مدرس یعنی «سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست» را با صدور حکم «حفظ نظام اوجب واجبات است»، به انتهای منطقی خودش رسانید. تأسیس «مجمع تشخیص مصلحت نظام» به عنوان نهاد بالادستی نسبت به اصلی ترین نهاد فقها در حکومت ایران، یعنی «شورای نگهبان»، عبور امام از تفقه سنتی را در نظام جمهوری اسلامی نهادینه کرد.

اکنون دو ره پیداست: یکی راهی است که با تکیه بر متشابهات امام (دادگاه ویژه ی روحانیت، بند «میم» وصیت نامه و..) می کوشد محکمات امام (قانون اساسی، پاسخ به نامه ی نمایندگان اکثریت مجلس سوم، منشور نوفل لوشاتو، فرمان هشت ماده ای و…) را زیر پا بگذارد. جریانی روحانیت ستیز که محوریتش را مداحان حکومتی تشکیل می دهند و سکولاریسمی نقابدار و ستیزه گر را در قالب بنیادگرایی شیعی و طامات های آخرالزمانی عرضه می کند. روشن است جریانی که در دوران چوب لای چرخ امام می گذاشت و بعدا هم به امام تنها به مثابه نماد مخالفت با مدرنیسم غرب رو کرده بود، به چنین جایی هم برسد. فراموش نکنیم که این جریان این سکولاریسم نقابدار را با ارجاع به کنش و روش امام توجیه می کند. راه دیگر راهی است که بر اساس محکمات امام، می کوشد امام خمینی مترقی ۲۲ بهمن ۵۷ و موسس «جمهوری» اسلامی را در نسبت با مقتضیات عصر خوانش کند و با مخالفت با دین دولتی و سکولاریسم و پوپولیسم بنیادگرا به نزاع بر خیزد. این دیگری روحانیت ستیز نیست و اتفاقا از حقوق روحانیت، چه روحانیت سنتی و چه روحانیت منتقد در برابر تفاسیر اتوکراتیک از ولایت مطلقه ی فقیه دفاع می کند. از سوی دیگر، ناگزیر است که با «دین دولتی» مبارزه کند تا هم از زمینی شدن هر چه بیشتر ارزش های دینی جلوگیری کند و هم از آفات دولت قشری در امان بماند.

به نظر می رسد که قرائت اول امروز بیش از هر زمان دیگر مصداق «اسلام آمریکایی» است. امروزه با از بین رفتن ساز و کار سنتی بازار و مرگ راست سنتی، اسلام آمریکایی بیش از هر چیز خودش را در بنیادگرایی شیعی و در یک فیگور امنیتی-نظامی نمایان کرده است. «اسلامِ –نو-آمریکایی» چنان در مخالفت با توافق هسته ای ایران و پنج به علاوه ی یک با اسرائیل و عربستان هم سخن شده است که اگر هر چه زودتر ائتلافی دموکراتیک علیه این همدستی صورت نگیرد، ته مانده ی میراث انقلاب اسلامی هم به تاراج می رود. امروزه بزرگترین حامی نرمش قهرمانانه ی ایران در برابر پنج به علاوه ی یک، آیت الله خامنه ای و بزرگترین مخالف این نرمش خط اسلام-نو-آمریکایی است که با بستن فضای سیاست داخلی در ایران می کوشد نوعی جنگ ستیزی را به بالای هرم تصمیم گیری در نظام تحمیل کند.

انتشار بیانیه ی انجمن های دانشجویان اسلامی پیرو خط امام در روزهای گذشته، درباره ی توافق هسته ای و مسائل مربوط به سیاست داخلی، موجب مسرت شد. اینک بیش از هر زمان دیگر لازم است که تلقی خود را از انقلاب اسلامی، علت وقوع آن و دلایل اقبال مردم و روشنفکران به رهبری آن مشخص کنیم. پیشتاز این تنویر البته باید کسانی باشند که چنان که خوب عمل کنند می توانند جریان نو-خط-امام نامیده شوند اما بدون بازتعریف میراث انقلاب و مقابله با اسلام نو-آمریکایی بنیادگرایان سکولار، عنوان خط امام از سویی به دست یک جریان تجددستیز و از سوی دیگر به دست فرصت طلبان خواهد افتا و خط امامی ها زینت المجالس بزمی می شوند که هیچ نسبتی با ۲۲ بهمن ۵۷ ندارد.

* همچنین نگاه کنید به یادداشتی از نگارنده با عنوان «بسیجی ها باید چه چیزی از سعید حجاریان بیاموزند؟» در فضای مجازی.

::::

 

دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*

+ 71 = 81