ماجرای یک طیف شیراز
مسئله نخستی که روی این کنشها اثر گذاشته، نگرشها و کنشهای فرادانشجویی در قبال جنبش دانشجویی به معنای عام است که وجود یک تشکیلات منسجم و مستقل دانشجویی را برای بسیاری نهادهای غیردانشگاهی و حتی دانشگاهی تحملناپذیر میکرد... به خاطر بیاوریم که برخی نهادها یک طیف را به سمت برگزاری نشست در دانشکده صنعتی شیراز سوق دادند و برخی نهادها جریان مخالف آن را به سمت برگزاری نشست در دانشگاه علامه، ابعاد امنیتی مسئله خودنمایی خواهد کرد.
مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام): با گذشت ۱۴ سال از انشقاق دفتر تحکیم وحدت در اسفند ۱۳۸۰ به دو طیف موسوم به شیراز و علامه، به نظر میرسد دفتر تحکیم بهعنوان یک پدیده تاریخی عملاً به فراموشی سپرده شده است؛ هرچند امروز هم شور و اشتیاق برای بازسازی انجمنهای اسلامی در دانشگاههای مختلف همچنان وجود دارد. ارجاع به نام این تشکیلات در سالهای اخیر، تنها در مواردی چون ذکر نام افراد ذیل بیانیههای حمایت از فعالان سیاسی بهعنوان ادوار شورای عمومی یا مرکزی تشکیلات یا ذکر سوابق فعالان احزاب اصلاحطلب یافت میشود. معدود روایتهای مکتوب از تاریخ دفتر تحکیم وحدت هم که در سالهای اخیر به چاپ رسیده، بهجز یک اثر آکادمیک در چارچوب تحلیل گفتمان فوکویی، از سطح خاطرات شفاهی چندان فراتر نرفتهاند.
این فراموش تاریخی در حالی است که هنوز جریانی اقلیت از اقلیت، تحت عنوان دفتر تحکیم وحدت در رسانهها وجود دارد که میراثدار طیف شیراز است، هرچند نسبتی با جریان اصلاحات ندارد و به جهت عدم تمایز عقیده و عمل با جریانات دانشجویی اصولگرا، به شدت از بحران هویت رنج میبرد. مواضع این افراد در شرایطی به نام انجمنهای اسلامی، طیف شیراز و دفتر تحکیم وحدت تمام میشود که برخلاف رویه فعلی، طیف شیراز هیچگونه نسبت مبنایی و تشکیلاتی با اصولگرایان نداشته است. چرا که به گواه مستندات تاریخی مکتوب و روایات شفاهی متواتر، ریشههای جریان مذهبی دفتر تحکیم وحدت (موسوم به طیف شیراز) را که در زمستان ۱۳۷۰ بهواسطه انشقاق تشکیلاتی در دفتر تحکیم وحدت تشکیل شد و در مقابل جریان مدرن موسوم به «طیف علامه» قرار گرفت، باید در جریان «طیف سنتی» دفتر تحکیم وحدت یافت که در طول یک دهه پس از جنگ همواره در مقابل جریان موسوم به «طیف مدرن» وجود داشته است. با توضیح که مواضع این دو طیف در ادوار مختلف تفاوتهایی داشته و مصادیق سنت و مدرنیسم هم یکسان نبوده، همچنانکه انجمنهای هوادار این دو طیف هم در ادوار و حتی نشستهای مختلف تشکیلاتی و انتخاباتی، متفاوت بودهاند و هماره شورای عمومی و مرکزی میان این دو جریان دستبهدست میشده است.
اما در اوج مناقشات این دو طیف که از آغاز سال ۷۸ تا پایان ۸۰ – واقعه کوی دانشگاه تا انشقاق – به طول انجامید، این جریانات و تعارضات فیمابین شکل جدیتری به خود گرفتند، که در ادامه به ایجاد انشعاب در طیف سنتی به سه جریان دانشگاه تهران (که بعداً تبدیل به فراکسیون سنتی طیف مدرن شد)، دانشگاه بهشتی و تربیت مدرس (بعدها فراکسیون دموکراسیخواه طیف علامه)، و جریان سومی به لیدری سیدمهدی طباطبایی (دبیر وقت تشکیلات دفتر تحکیم) منجر شد که شاخهای از طیف مدرن را به خود جذب کرده بود. این شاخه که بهعنوان جریان علی توکلی و نزدیک به حزب همبستگی و شخص دبیرکل آن تلقی میشد، پس از بروز اختلاف میان شخص توکلی و علی افشاری در جریان انتخاب کاندیداهای سهگانه دفتر تحکیم برای لیست مشترک اصلاحطلبان در مجلس ششم و نیز بروز اختلافات جدی میان مهندس اصغرزاده و اکثریت اصلاحطلبان (که موجب اعلام کاندیداتوری اصغرزاده در انتخابات ریاستجمهوری ۸۰ و نیز کنارهگیری وی از حزب همبستگی شد)، بهتدریج از طیف مدرن و حزب همبستگی فاصله گرفته به طیف سنتی نزدیکتر گردید.
مناقشه میان دو طیف سنتی و مدرن از یکسو و اختلاف درون طیف سنتی از سوی دیگر که موجب تأخیر در برگزاری انتخابات و تعیین شورای مرکزی سالهای ۷۹ و ۸۰ اتحادیه شد، سرانجام بعد از برگزاری نشستهای اضطراری در گیلان و شیراز به انتخاب شورای مرکزی جدیدی انجامید. شورایی که طیف سنتی دست بالا را در آن داشت و به «طیف شیراز» مشهور شد. در مقابل، بخشی از طیف سنتی با ترکیب انجمن تهران، شهید بهشتی و تربیت مدرس، با طیف مدرن که لیدر آن علیرضا افشاری بود، همراه شده و با برگزاری نشستی دیگری در دانشگاه علامه طباطبایی، شورای دیگری را انتخاب کردند که به «طیف علامه» شهرت یافت.
پیش از این واقعه، نزدیکی طیف سنتی (بعدها طیف شیراز) به گروههای معتدل اصلاحات (همچون سازمان مجاهدین انقلاب و مجمع روحانیون مبارز) که عمدتاً مواضع خط امامی خود را حفظ کرده بودند، شکل گرفته بود، در مقابل، نزدیکی طیف مدرن به جبهه مشارکت و سپس جریانات ملی مذهبی. چنانچه در جریان دور اول حکمیت نیروهای اصلاحطلب برای رفع اختلافات درونی دفتر تحکیم که با محوریت نیروهای نزدیک به جبهه مشارکت برگزار شد، از جریان مدرن و انجمن تهران هواداری میشد، اما دور دوم حکمیت با محوریت نیروهای سازمان مجاهدین و شخص مهندس نبوی، عملاً به سود جریان طباطبایی بود. هرچند این پادرمیانیها سودی نبخشید و انشقاق در اسفند ۸۰ رخ داد؛ اما تا سالها پس از انشقاق دفتر تحکیم وحدت، طیف شیراز به جریان خط امامی دفتر تحکیم و همسو با سازمان مجاهدین شهرت داشت و طیف علامه به جریان رادیکال و همسو با جبهه مشارکت. اما کمی بعد، هر دو گروه از «شورای هماهنگی اصلاحات» و «جبهه نیروهای دوم خرداد» فاصله گرفتند؛ چراکه مواضع برخی نیروهای رادیکال اصلاحات در قبال تحکیم، موجب شد طیف شیراز دخالت تغییر مواضع اصلاحطلبان را برنتابد، و از سوی دیگر، طیف علامه هم همصدا با جریان «ادوار دفتر تحکیم وحدت» (سازمان دانشآموختگان ایران اسلامی) آنچه را که اصلاحات حاکمیتی و درون نظام میدانست از دستور کار کنار بگذارد.
درنتیجهی این مناقشات، هر دو شاخه دفتر تحکیم از احزاب اصلاحطلب جدا شدند، بهنحویکه طیف شیراز در انتخابات سال ۸۴ از هیچکدام از کاندیداها حمایت رسمی نکرد (هرچند عمده اعضای شورای مرکزی و عمومی آن با کاندیداهای مختلف – از احمدینژاد تا هاشمی – رایزنی و در حد توان لابی کردند، بهنحویکه یکی از اعضای شورای مرکزی بخت آن را یافت که داماد یکی از کاندیداها شود و سپس پیوند خانوادگی دیگری با یکی از کاندیداها را به انجام رساند!) و طیف علامه هم طی بیانیهای رسمی، انتخابات را تحریم نمود (البته انجمن تهران و انجمن بهشتی مواضع معتدلتری (حمایت غیررسمی از دکتر معین) داشتند که به انشعاب بعدی آنها تحت عنوان «فراکسیون روشنگری» (سنتی) و «فراکسیون دموکراسیخواه» در مقابل طیف رادیکال «فراکسیون مدرن» در روزهای بعد انتخابات انجامید)، هرچند با مشارکت و حمایت از آقای کروبی در انتخابات سال ۸۸، چرخش ۱۸۰ درجهای از مواضع رادیکال چهار سال قبل خود نشان دادند.
از زمان انشقاق در دفتر تحکیم وحدت که با انتخاب شورای مرکزی جدید (با حضور دو چهره اصلی شورای مرکزی قبلی؛ سیدمحمدمهدی طباطبایی و سید مهدی منوچهری در کنار چهرههای جدید) همراه بود، سه دوره انتخابات جدید شورای مرکزی در طیف شیراز برگزار شد، که نخستین آن در سال ۱۳۸۲ طی دو مرحله (دور اول انتخابات با انتخاب دو نفر و انتخابات تکمیلی برای گزینش مابقی افراد در زمستان ۸۲ و همزمان با انتخابات مجلس هفتم) انجام شد. (انتخابات دومین دوره طیف علامه هم یک سال بعد در سال ۸۳ برگزار شد که با بازگشت نیروهای سابق فراکسیون مدرن و سنتی همچون افشاری، عطری و حجتی همراه بود) انتخابات بعدی در سال ۱۳۸۴ برگزار گردید که البته در سایه روی کار آمدن دولت اصولگرا و حضور یکی از اعضای شورای مرکزی در بدنه وزارت علوم جدید، بیشتر رنگ و بوی انتصاب داشت؛ آنهم در شرایطی که بیشتر اعضای شورای مرکزی قبلی از مدتها قبل فارغالتحصیل شده بودند. در این میان مسئله انشقاق فراکسیون مدرنی درون طیف شیراز هم مطرح بود که به سرعت منتفی گردید، درحالیکه در این مدت برخی انجمنها به طیف علامه متمایل شده بودند. شورای مرکزی بعدی طیف شیراز در سال ۸۶ به صورت سهمیهای از انجمن اسلامیهای علامه طباطبایی، صنعتی امیرکبیر، علوم پزشکی شیراز، امام خمینی قزوین، الزهرای تهران و فردوسی مشهد شکل گرفت که در دوره بعد (۱۳۸۸) هم تقریباً همان افراد از همان دانشگاهها انتخاب شدند. از آنزمان تاکنون، این انجمنها در کنار دانشگاههای کوچک دیگر بدنه حدوداً ده انجمنی طیف شیراز را تشکیل دادهاند، با این تفاوت که انجمنهای علوم پزشکی شیراز و علامه طباطبایی از این تشکیلات جدا شده و خود لیدر انجمنهای منتقد طیف شیراز شدهاند که عمدتاً با نام «انجمنهای اسلامی دانشجویان پیرو خط امام(ره)» در دانشگاههای مختلف کشور فعالیت دارند.
اما آنچه که درباره تجربه تاریخی این جریان مسلم مینماید، این است که در ابتدای مواجهه میان دو طیف اصلاحطلب دفتر تحکیم، اصولگرایان که در آن زمان به جریان محافظهکار یا جناح راست مشهور بودند، کمترین نقشی نداشتند، چرا که بدنه همسو با آنها در انجمن اسلامی در اوج این مناقشات (آبان ۷۸) میدان را ترک و ضمن انشعاب از دفتر تحکیم وحدت، اتحادیه دیگری با عنوان انجمنهای مستقل به وجود آورده بود. چنانچه مواضع طیف شیراز همسو با اصولگرایان بود، انجمنهای مستقل به طیف سنتی دفتر تحکیم پشت نمیکردند و یا آنکه پس از انشقاق، به طیف شیراز میپیوستند.
البته امروز با گذشت ۱۴ سال از انشقاق دفتر تحکیم وحدت و بهواسطه دستاندازی عوامل دولت اصولگرا در دانشگاهها به انجمنهای اسلامی و نیز دخالت نهادهای امنیتی در انتخابات شورای مرکزی دفتر تحکیم، جریان اصولگرایی شکل گرفته که مواضع آن تفاوتی با مواضع انجمنهای مستقل ندارد. گواه این مطلب آن است که مواضع آنان عموماً در رسانههای رادیکال همسو با اتحادیه مستقلها که مواضع بسیار تندی علیه احیای دفتر تحکیم اصیل اتخاذ میکند؛ منعکس میشود. این گروه، همان تعداد انگشتشماری از انجمنها هستند که در چند سال اخیر، انتخابات مجعولی را با حضور کمتر از ده انجمن اسلامی و با حمایت معاون فرهنگی وزارت علوم دولت دهم و برخی نهادهای دیگر برگزار کردند، درحالیکه حداقل تشکیلات تابعه برای رسمیت یافتن یک اتحادیه ۲۰ دفتر رسمی است.
بدبن ترتیب؛ امروز با گذشت بیش از یک دهه از انشقاق دفتر تحکیم وحدت، میتوان با عنایت به مواضع رسمی دو طیف تحکیم و مواضع اعضای شورای مرکزی (در کنار تغییر مواضع آنها در سالهای بعد)، آن دو را مورد تحلیل گفتمانی قرار داد تا ریشههای نخستین و روندهای پسینی آنان مورد ارزیابی انتقادی قرار گیرد. اما ورای مواضع فردی و تشکیلات کنشگران دانشجویی، ابعاد متعدد دیگری در این مناقشه وجود داشته و دارند که کمتر مورد توجه قرار میگیرند. حال آنکه باید در نظر داشت کنشهای دانشجویی بیش از آنکه تأثیر یا تعمیق گفتمانی داشته باشند، عمدتاً ناشی از کنشهای هیجانی و احساسیاند، و در مورد رهبران آن، بعضاً متأثر از منافع یا بلندپروازیهای شخصی و گروهیاند، که تطمیع یا تهدید توسط احزاب و نهادهای بیرونی به شدت روی آن اثر میگذاشته و میگذارد.
مسئله نخستی که روی این کنشها اثر گذاشته، نگرشها و کنشهای فرادانشجویی در قبال جنبش دانشجویی به معنای عام است که وجود یک تشکیلات منسجم و مستقل دانشجویی را برای بسیاری نهادهای غیردانشگاهی و حتی دانشگاهی تحملناپذیر میکرد، همچنان که تا به امروز هم این خط مشی بر قاطبه این نهادهای ناسازگار با یکدیگر حاکم است. اگر به روزهای نخست اسفند ۱۳۸۰ بازگردیم و به خاطر بیاوریم که برخی نهادها یک طیف را به سمت برگزاری نشست در دانشکده صنعتی شیراز سوق دادند و برخی نهادها جریان مخالف آن را به سمت برگزاری نشست در دانشگاه علامه، ابعاد امنیتی مسئله خودنمایی خواهد کرد. با گذشت سالها از این ماجرا، این پرسش همچنان مطرح است که چگونه نهاد قوه قضائیه که همصدا با برخی نهادهای امنیتی، علیرضا افشاری را به اتهام شرکت در کنفرانس برلین بازداشت و ناگزیر از اعتراف تلویزیونی کرده بود، ناگهان و در آستانه نشست شیراز، او را از زندان آزاد میکند تا در ساختمان دفتر تحکیم وحدت واقع در کوچه شهید رجببیگی نشست خبری برگزار و به نشست در حال برگزاری حمله نماید؟ و چگونه فردای برگزاری نشست شیراز که منتخبان آن تحت عنوان شورای مرکزی جدید دفتر تحکیم وحدت، قصد برگزاری نشست خبری در همان دفتر را داشتند، از دعوای دو طیف در مقابل دفتر استفاده میکند تا ساختمان و اموال و اسناد دفتر تحکیم وحدت برای دومین بار (پس از اشغال دفتر پیشین واقع در خیابان خارک توسط عوامل قوه قضائیه در سال ۱۳۷۰) توقیف و تا به امروز مسدود گردد؟
از سوی دیگر، نگرش احزاب اصلاحطلب به مسئله دفتر تحکیم وحدت هم در این مناقشه بیاثر نبوده است. اگرچه به تفاوت نگرش کلی مهمترین احزاب اصلاحطلب در قبال مسائل داخلی دفتر تحکیم وحدت و نگرش متقابل طیفهای تحکیم به این جریانات اشاره شد، اما رهیافت کلی برخی احزاب مبنی بر لزوم تقویت شاخههای دانشجویی حزب در دانشگاه بهجای انجمنهای اسلامی در تضعیف جایگاه انجمنها و اختلافات درونی آنها بیتأثیر نبوده است. نتیجه عملی این رهیافت، وضعیت فعلی انجمنهای اسلامی باقیمانده از دوران تعلیق و تحدید و انجمنهای بازسازیشده سالهای اخیر است که در تشتت و تفرق به سر میبرند. درحالیکه به نظر میرسد اراده وزارتین علوم و بهداشت در کنار اراده نهادهای غیردانشگاهی بر این است که همین وضعیت حفظ شود و تشکیلات مستقل و منسجم دانشجویی بهعنوان «اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان» به وجود نیاید، تا چه رسد به «دفتر تحکیم وحدت» که مواضع انتقادی خود را به نمایندگی از اکثریت کنشگران دانشجویی در دانشگاههای مختلف کشور از سر گیرد.
[این یادداشت به پیشنهاد هفتهنامه «دولت و ملت» برای درج در پرونده «تحکیم بیوحدت» نوشته شد که البته بخشی از آن - در نقد نهادهای امنیتی - حذف شده است. متن کامل آن بعد از ویراست مجدد در اینجا منتشر میشود. ]
::::