۱۹:۳۹ - ۱۳۹۷/۱۲/۴ گزارش دریافتی مبارزه از :

حکم شلاق برای یک دانشجوی دانشگاه صنعتی جندی شاپور

چندی پیش برای یکی از فارغ التحصیلان دانشگاه صنعتی جندی شاپور دزفول حکمی اجرا شد که فعالین ادوار گذشته دانشگاه را به واکنش وا داشت و اجرای این حکم آب سردی بود بر پیکرافرادی که برای مطالبه گری و ایجاد یک فضای فکری مناسب در دانشگاه هزینه داده بودند.قضیه از این قرار است که پس از برگزاری یک جلسه شعرخوانی با موضوعیت شعر پست مدرن توسط یکی از کانون های دانشگاه دراوایل آبان ماه 94 ،اتهاماتی به یکی از شعر خوانان به تناسب سلیقه ی مراجع ذی صلاح در دانشگاه وارد می شود و پس از تشکیل جلسه کمیته...

مبارزه(رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام)-دانشگاه:

به گزارش دریافتی مبارزه در پی اجرای حکمی از سوی دادگاه  شهرستان دزفول برای یکی از فارغ التحصیلان دانشگاه صنعتی جندی شاپور به اتهام ارتکاب عمل منافی عفت به دلیل خواندن یک شعر  در جلسه  شعرخوانی با موضوعیت شعر پست مدرن با حضور اعضای یکی از کانون های دانشگاه،منفعل بودن مسئولین و مسکوت ماندن طولانی مدت این پرونده، واکنش  فعالین ادوار گذشته ی این دانشگاه را در به دنبال داشت. متن ذیل به بررسی این موضوع و چون و چرایی عدم توجه مسئولین ذی ربط در این رابطه می پردازد:

«من باختم اما کسی جز ما نخواهد برد…»

اگر این روزها زندگی را محکومیت به حرکت و رفتن بدانیم و شلاقی را در دستش تصور کنیم ناخواسته همه ما اعم از فقیر و غنی ، رئیس و مرئوس ، سلطان و مختلس و… محکوم به خوردن شلاق خواهیم بود.این روزها کسی نمیتواند برنامه مدونی برای زندگی داشته باشد از رئیس جمهور بگیر تا وزیر و رئیس دانشگاه و کارگر ساده. در روزگاری که مشکلات اقتصادی و تحریم ها،بازار ارز و خودرو و مفسدین و موسسات و سلاطین و چه و چه سطح دغدغه ها و روح حاکم بر جامعه را به این فاضلاب محکوم کرده بد نیست هرازچندگاهی به عده ای یادآوری شود که شما هنوز هم در برابر مسئولیت هایتان مسئولید.انگار برای عده ای دیگر مباحثی چون حق و حقوق اجتماعی و شهروندی و اخلاقی نمی صرفد ولی لازم است به آنها تاکید شودکه شما در هر پست و مقامی، برای کرسی ای که در اختیار دارید از حمایت افرادی بهره برده اید و حالا با پشت کردن به آنها زاویه دیدتان از قانون و اخلاقیات و وظایفتان به سمت منافع شخصی و حفظ کرسی تغییر کرده است به طوری که تصور می شود حالا که خرتان از پل گذشته گور پدر وعده ها.متاسفانه این روزها شاهد آن هستیم که این رویه در تمام سطوح کشور دیده میشود.مثال کلان آن را میتوان در دولت و حلقه اصلی اطرافیان رئیس جمهور دید و در سطوحی دیگر در حوزه های اقتصادی،اجتماعی و سیاسی. اما برای روشن شدن قضیه روی یک نمونه از فضای دانشگاهی تمرکز می کنیم :

چندی پیش برای یکی از فارغ التحصیلان دانشگاه صنعتی جندی شاپور دزفول حکمی اجرا شد که فعالین ادوار گذشته دانشگاه را  به واکنش وا داشت و اجرای این حکم آب سردی بود بر پیکرافرادی که برای مطالبه گری و ایجاد یک فضای فکری مناسب در دانشگاه هزینه داده بودند.قضیه از این قرار است که پس از برگزاری یک جلسه شعرخوانی با موضوعیت شعر پست مدرن توسط یکی از کانون های دانشگاه دراوایل آبان ماه ۹۴ ،اتهاماتی به یکی از شعر خوانان به تناسب سلیقه ی مراجع ذی صلاح در دانشگاه وارد می شود و پس از تشکیل جلسه کمیته انضباطی در آذر ماه ۹۴ و اتمام این قضیه در دانشگاه با پیگیری های مرجع ذی صلاح احضاریه ای از طرف دادگاه به مسئولین دانشگاه ابلاغ می شود که نکته پراهمیت نیز همین جاست که چرا مقامات دانشگاه که باید در جهت استقلال دانشگاه موضع بگیرند عامدانه راه را برای دخالت مراجع برون دانشگاهی که متاسفانه به خود صلاحیت دخالت در کلیه امور ریز و درشت را می دهند فراهم می آورند.البته از افراد معلوم الحالی که در نهادهایی مانند دفتر نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه صاحب کرسی هستند انتظاری بیش از این هم نمی رود چرا که روحیه ی پراگماتیک این افراد همواره در یک جهت خاص بوده و متاسفانه بیش از آنکه درجهت ایجاد شور و نشاط و انگیزه برای فعالیت در همه طیف های دانشگاهی گامی بردارند،بالعکس با ایجاد ترس و ارعاب و تزریق آن به دانشجویان بااستفاده ابزاری از کلاس ها و تریبون هایی که در اختیار دارند،مانعی هستند در جهت بوجود آمدن فضای مناسب و آرام برای فعالیت اقشار فکری مختلف که این خود خلاف منویات مقام معظم رهبری می باشد. خلاصه آنکه در دی ماه همان سال از طریق حراست دانشگاه این پرونده به اطلاع دانشجو می رسد سپس دادگاه بصورت غیابی حکمی صادر و در سال ۹۵ آن را به دانشگاه ابلاغ می کند. در این بین و در سکوت مسئولین دانشگاه که در جریان این پرونده سازی بوده اند و انتظار می رفت حداقل کار ممکن  که اطلاع رسانی در موعد مقرربود را انجام دهند که این کار را نکرده و فرصت اعتراض و حل پرونده از طریق دانشگاه  به صورت مسالمت آمیز از دست میرود و این موضوع به سادگی نادیده گرفته میشود و بماند که چه حاشیه هایی برای این عزیز و همینطور دبیر کانون برگزارکننده جلسه شعرخوانی بوجود می آورند .خلاصه آنکه حکم “۵۰ ضربه شلاق” پس از یک سال از فارغ التحصیلی این دانشجو در تاریخ ۱۱ دی ۹۷  اجرا میشود و واکنش هایی را در فضای مجازی در بین دوستان و دانشجویان و فارغ التحصیلان دانشگاه را به همراه می آورد .

حتی تصور شلاق خوردن بی جهت یک انسان هم دردناک است و آه و افسوس و حمایت و پست های اینستاگرامی مشمئز کننده نقش نوش دارو پس از مرگ سهراب را هم ندارد. اما نکته قابل بحث در مورد این موضوع شلاقی است که جریانی بر پیکر نحیف دانشجویانی زد که روزی با حمایت و ابزار قرار دادن همین ها و وعده و وعید نسبت به مطالبات به حق آنها با خیال راحت بر کرسی ریاست نشست .دانشجویی که زیر بار فشارهای درون و بیرون از دانشگاه توسط تفکر رادیکالی که هنوز هم بر بدنه دانشگاه چنبره زده شانه خالی نکرد و برای ارمان هایش هزینه داد. واضح تر بگوییم هرچند شاید برای پیگیری و دنبال مقصر گشتن کمی دیر باشد اما با توجه به انچه از سابقه ی آقای دکتر عصاری ریاست محترم دانشگاه صنعتی جندی شاپور برمی آید ناامیدی و واکنش تلخ فعالین سابق دانشگاه بیراه نیست چرا که در روزهایی که آنها با دل و جان به حمایت از ایشان پرداختند و در برابر فشار و هوچی گری اقلیت قدرتمند خزنده صفت که در بطن جامعه و دانشگاه ریشه دوانده،ایستادند، منتظر ایجاد فضایی بهتر از گذشته برای فعالیت در چارچوب قانون بودند . آنها علارغم ناملایمات و امتیازات کمی که نسبت به سایر فعالین دانشگاهی که وابسته به نهادهای نظامی هستند با تمام وجود و با مرزبندی مناسبی بین نقد سازنده و حمایت آگاهانه  به فعالیت پرداختند و بارها بخاطر شخص شما هزینه دادند زیرا تصور می کردند شما توان تغییر شرایط را دارید اما زهی خیال باطل… اقای عصاری ای کاش به روزی فکر کنید که این کرسی را به کسی واگذار میکنید و از شما سوالی پرسیده می شود که برای ایجاد تغییر فضای دانشگاه نسبت به قبل از خود، چه کردید…؟

در پایان این نگاره جایی برای ابراز امیدواری یا تاسف برای بهتر یا بدتر شدن اوضاع وجود ندارد . این قضیه که تمام وجنات اجتماع ما بخصوص در سیاست مریض و اقتصاد زده مان به وضوح پیداست و اختلاف صحبت ها و جناح گیری ها و عمل افراد قبل و پس از رسیدن به جایگاه مورد نظرشان خود گویای ماجراست ، دیگر جای حرف و تحلیلی باقی نمیگذارد زیرا بیشتر شبیه یک بازی است با بازنده هایی از پیش مشخص که ما باشیم و به ناچار برای تسکین دردهایمان خود را تنها بازنده ی بازی ندانیم و امیدوار باشیم که بقول شاعر “بوی مرا این آب و صابون ها نخواهد برد.”

::::

دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*

7 + 1 =