۱۹:۵۹ - ۱۳۹۲/۰۱/۲۷

مناقشه حق و مصلحت و بن‌بست دانشجویی

افروغ چالشهای پیش روی جنبش دانشجویی، اعم از مصلحت گرایی و دولتی شدن را در نه مورد بر می شمرد. این چالشها عبارتند از: عدم درک صحیح از موانع نقد، عدم شفافیت تئوری مبارزه دانشجویی، عدم تفکیک انقلاب اسلامی از جمهوری اسلامی، نداشتن تئوری روشن در مورد شناخت و نقد، عدم خلط روشنفکری با فعالیت سیاسی مرتبط با گروه های سیاسی، عدم ورود در بدنه قدرت دولتی و مبدل شدن به ابژه یا موضوع شناسایی نقد، پرهیز از قدرت زدگی و توجیه ابزار به واسطه هدف، پرهیز از اعتماد مطلق به اصحاب قدرت و قداست بخشیدن به آنها، توجه...

afroogh-Jonbesh«مبارزه» (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام): کتاب «مناقشه حق و مصلحت و بن‌بست دانشجویی» بسط و گسترش دیدگاه های دکتر افروغ در رابطه با مفهوم «نقد» بویژه در حوزه «دانشگاه» و «جنبش دانشجویی» و نسبت آن با «انقلاب اسلامی» است که پیش از این در کتابهای دیگر ایشان و بویژه «گفتارهای انتقادی» مطرح شده اند. این کتاب نخستین تلاش دانشگاهی در جهت تئوری پردازی برای جنبش دانشجویی مسلمان در ایران محسوب می شود. برخلاف بسیاری از نظریه پردازان که اساسا حرکتهای دانشجویی ایران را فاقد اهمین دانسته و یا برای آن عنوان “جنبش” را قائل نیستند، افروغ نه تنها این نقش را برای آنان پذیرفته بلکه تکلیف این جنبش را در پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی معین می کند. نسبت این کتاب با دیدگاه های دانشجویان عدالتخواه امروز، را می توان با تاثیر کتاب «انسان تک ساحتی» هربرت مارکوزه بر دانشجویان چپگرای آلمانی مقایسه کرد، بویژه که افروغ نیز همچون مارکوزه و هابرماس، گام های عملی در اتفاق نظری و تشکیلاتی با دانشجویان همفکر خود برداشته و نزدیکترین مناسبات با جنبش دانشجویی را داشته است. کما اینکه می بینیم، به عنوان مثال فصل ششم این کتاب متن سخنرانی در نشست سالیانه جنبش عدالتخواه دانشجویی در سال ۸۵ (در کرمان) است. با این حال نمی توان گفت که استقبال مناسب از این کتاب در میان دانشجویان و دانشگاهیان به عمل آمده و آنان درک لازم را از این کتاب داشته اند. (البته این عدم توفیق بیشتر ناشی از بافت کنونی تشکلها و فعالان دانشجویی است که سمت و سوی فکری کمتری در مقایسه با جنبش دانشجویی دهه های گذشته دارند). مباحث تکمیلی کتاب، همچون نقد ایدئولوژی از دیدگاه دو نسل از روشنفکران دینی ایران، یکی از نیازهای روز دانشجویان مسلمان بوده و هست که این نباز و ارتباط آن با سرنوشت جنبش دانشجویی مسلمان، به خوبی درک و پرداخته شده است.

افروغ خود درباره کتاب «مناقشه حق و مصلحت و بن‌بست دانشجویی» می گوید: “مناقشه حق و مصلحت و نسب آن با چالش‌های مربوط به جنبش دانشجویی و ضرورت حل این مناقشه به منظور آزاد‌سازی فکری و ایدوئولوژیک جنبش دانشجویی از دولتی شدن و ابزارهای هژمونیک و استیلای فرهنگی اصحاب قدرت از مباحث مطروحه در این کتاب است.” (همان، ۱۷)

وی، این سوالات را به عنوان چالشهای ذهنی خود در تالیف کتاب مناقشه جنبش دانشجویی، مطرح می کند: “آیا این امکان وجود ندارد که ارزش‌های غایی فدای انگیزه‌های قدرت‌طلبی شوند و یا بالاتر قدرت سیاسی و یا حتی قدرت اقتصادی محور تعیین ارزش‌ها و حق و باطل شوند؟ چه کسانی باید مراقب باشند تا اتفاقات ناگوار به اشکال مختلف روی ندهد، نه ارزش‌های اخلاقی فرهنگی بنیادین ما خرج ارزش‌های ابزاری و واسطه‌ی قدرت و اقتصاد شوند و نه برداشت‌های سطحی، جمهورگرایی به ظاهر و تفکرات قشری و رفتار گرایی صرف مانع از نقادی‌ها و رفتارهای اعتراض‌آمیز حقیقت‌گرایان شود.”[۱]

خلاصه کتاب

انگیزه اولیه نگارش کتابی مجزا پیرامون جنبش دانشجویی و بحث حقیقت و مصلحت، به مصاحبه دکتر افروغ در سالگرد رحلت امام خمینی (ره) در سال ۸۶ بر می گردد که با خبرگزاری فارس انجام شد. افروغ در این مصاحبه (که با عنوان دلایل عمده گرایش مردم به امام (ره)، نخستین فصل کتاب مذکور را تشکیل می دهد) ضمن مقایسه شرایط و رویکردهای رهبر انقلاب با دوران امام (ره)، ضرورت بسط «نقد» را تا جایگاه ولی فقیه، را بر اساس ظرفیت های قانون اساسی مطرح کرد. این مصاحبه البته بیش از آنکه در چارچوب قانون اساسی و مبانی انقلاب اسلامی تحلیل و و بررسی شود، واکنش های سیاسی به همراه داشت و زمینه ای شد برای تصفیه های درون جریان اصول گرایان در مجلس هفتم، که در نهایت به برکناری ایشان از ریاست کمیسیون فرهنگی مجلس هفتم و عدم شرکت در انتخابات محلس هشتم انجامید.

کمی بعد افروغ در مقاله ای با عنوان «حق و مصلحت» (فصل دوم کتاب کنونی) مباحث خود را پیرامون موضوع جدال حقیقت و مصلحت شرح و بسط داد. این موضوع که نخستین بار توسط دکتر علی شریعتی و در کتاب «تشیع علوی و تشیع صفوی»[۲] مطرح شده، در مصاحبه با روزنامه سیاست روز (مورخ سوم تیر ۸۶) گسترش می یابد. این مصاحبه، فصل سوم کتاب را تشکیل می دهد. او ضمن تشکیک در وجود نسبت میان «دین گرایی» و «مصلحت گرایی»، معتقد است که مصلحت گرایی اگر در حد و جایگاه خود تعریف نشود، می تواند تنه به تنه پراگماتیسم و عمل گرایی بزند. (همان، ص ۴۸) و در نتیجه: اصول تعریف شده و آموزه های ]دینی[ جزء «اولا و بالذات» های ماست و «مصلحت»، هر قدر که طبیعی و ضروری باشد، جزء «ثانیا و بالعرض های» ماست. (همان) او جنس حقیقت را «ساختاری» و جنس مصلحت را به طور نسبی «عملی» می داند، چراکه وقتی سخن از حقیقت می آید، دل مشغولی های ما، مبانی و مولفه های نظری است، اما از مصلحت که یاد می کنیم، مباحث  ما، معطوف به «پیامدها و نتایج» است. ما به عنوان یک نظام ایدئولوژیک و دینی در وهله اول باید دلمشغول امر شناختاری، ادراک مطابق با واقع و مبانی و فرایندها باشیم تا نتایج. (همان، ۴۹)

پس از این بحث، افروغ به سراغ موضوعی کلیدی تری می رود که بنبان جنبش دانشجویی را تشکیل می دهد، در غیاب (و بهتر بگوییم سرخوردگی و شکست سیاسی، فلسفی و اجتماعی) جنبش دانشجویی چپ گرا که بر مبنای نقد علم و جامعه موجود و طرح ایدئولوژی آرمانی خود، بنیان یافته، جنبش دانشجویی مسلمان، باید تعریف جدیدی از ایدئولوژی ارائه دهد. اما آیا ایدئولوژی دینی ممکن است؟ نسبت ایدئولوژی با دین و با علم و فلسفه چیست؟

پس از آنکه در فصل سوم و در پاسخ به سوالی پیرامون نسبت حقیقت گرایی و ایدئولوژی، به این موضوع اشاره کوچکی شد، در اینجا، افروغ سه تعبیر خنثی(یا بی طرف)، انتقادی و منفی، تعبیر جانبدارانه و مثبت (مبتنی بر همیشگی و اجتناب ناپدیر بودن ایدنولوژی) ارائه می دهد. تعبیر اول را کسانی چون لنین، لوکاچ و منهایم جوان ارائه می دهند و تعبیر دوم را مارکس، منهایم پیر و ناپلئون (در چالش با تریسی و هم فکرانش). تعبیر سوم هم متعلق به لویی آلتوسر، مفکر مارکسیسم ساختارگراست. (همان، ص ۷۷)

در ادامه او نسبت ایدئولوژی، جهان بینی توحیدی و لیبرالیسم را شرح داده و در نهایت به بررسی نگاه های دو چهره برجسته از دو نسل از جریان روشنفکری دینی معاصر؛ شریعتی و سروش می پردازد. تفاوت و تناقض دیدگاه های ایندو بررسی می کند و نتیجه می گیرد که شریعتی معتقد است که در کل عالمان اسلامی اعم از روحانیون و غیر روحانیون، مشروط به وفاداری و وابستگی به ایدئولوژی دینی می توانند نقش روشنفکران مورد نظر را ایفا کنند. (همان، ص ۹۷)

در سه فصل پایانی، افروغ مجددا به موضوع حق و مصلحت می پردازد و چالشهای پیش روی جنبش دانشجویی، اعم از مصلحت گرایی و دولتی شدن را در نه مورد بر می شمرد. این چالشها عبارتند از:

عدم درک صحیح از موانع نقد، عدم شفافیت تئوری مبارزه دانشجویی، عدم تفکیک انقلاب اسلامی از جمهوری اسلامی، نداشتن تئوری روشن در مورد شناخت و نقد، عدم خلط روشنفکری با فعالیت سیاسی مرتبط با گروه های سیاسی، عدم ورود در بدنه قدرت دولتی و مبدل شدن به ابژه یا موضوع شناسایی نقد، پرهیز از قدرت زدگی و توجیه ابزار به واسطه هدف، پرهیز از اعتماد مطلق به اصحاب قدرت و  قداست بخشیدن به آنها، توجه به اهمیت و فضیلت نقد نسبت به قدرت. (همان، ص ۱۱۴)

او همچنین موانع نقد را در ۲۸ مورد دسته بندی می کند:

عدم آشنایی با مفهوم نقد- عدم آشنایی با فواید و کارکردهای متراکم و تاریخی نقد- خلط «ما قال» و «من قال» - خلط نقد با تخریب و تخطئه- روشمند و مستند نبودن نقد- بی توجهی به ابعاد هنجاری نقد- عدم سعه صدر و تحمل اصحاب قدرت- احساس گرایی و عاطفه گرایی بر پایه پیوند عقل و نقد- خرافه گرایی، تقلید و گرته برداری- شکل گرایی و قالاب گرایی- سنت گرایی اجتماعی- ابزار گرایی- تحجر،جمود، جزم اندیشی و بازنبودن نسبت به نوآوری ها و طبعا تن ندادن به قاعده گفتگو- مقدس مآبی و قدسی دانستن اصحاب قدرت یا قدیس سازی- پرهیز از تعقل و مخالفت با تاویل گرایی متنی و تاریخی شیعه- بی توجهی به آزادی تفکر- مصلحت اندیشی کاذب- خلط انقلاب با جمهوری اسلامی- شبکه های اغوایی و الغایی قدرت- منفعت گرایی و قدرت گرایی اصحاب نقد- عمل گرایی و پرهیز از حقیقت گرایی (پراگماتیسم)- گروه هاتی سیاسی و وجود رابطه قدرت ثروت- فقدان شکل گیری جامعه مدنی و عدم اتکاء دولت به گروه های خارج از خود- تمرکز گرایی و اقتصاد نفتی- ساخت متصلب سیاسی- فقدان رقابت در عرصه حیلات سیاسی و اجتماعی- بی توجهی به حقوق انسانی و ملزوما و دلالت های آن- منش و اخلاق قدرگرایانه و سرنوشت گرایانه. (همان، ص ۱۲۳)

نویسنده، در پایان در مصاحبه ای با روزنامه رسالت در آذر ماه ۸۳ (که نخستین بار در فصل پنجم کتاب "گفتارهای انتقادی" منتشر شد) به موج جدید عدالتخواهی در دانشگاه ها می پردازد و آن را جنبش سوم دانشجویی (پس از موج ۱۶ آذر ۳۲ و ۱۳ آبان ۵۸) می داند. وی معتقد است با رخداد ۱۶ آذر به تدریج فضای سرشار از رعب و خفقان و نومیدی فرو می ریزد و جنبش های اجتماعی، جان و جرئتی تازه پیدا می کند. بدون تردید ۱۳ آبان ۱۳۵۸ نیز نقطه عطف تعیین کننده ای در بازگشت به آرمانهای انقلاب اسلامی در مواجهه با مصلحت اندیشی های کاذب و تحمیلی است. کما اینکه جنبش دانشجویی سوم یا جنبش عدالتخواهی توانسته است با آرمان خواهی و حق طلبی و فاصله گیری از مصلحت گرایی های کاذب و توجیهات و نصایح به ظاهر مشفقانه اصحاب و گروه های قدرت برای سوق دادن آنان به سوی برخوردهای غیر انتقادی با علم و پذیرش کورکورانه دیکته های علمی و یا مبدل شدن به مهره های دانشجویی گروه های سیاسی، با تاکید بر حقیقت گرایی روشنفکری و مطالبات انقلابی و اعتراضات خود، نقش اساسی و تعیین کننده در موج جدید و نوظهور عدالتخواهی ایفا کند. بنابراین آنچه که این سه موج را به هم پیوند می دهد، خقیقت گرایی و پرهیز و انزجار آنها از مصلحت اندیشی های متعارف و بعضا کاذب است. (همان، ص ۲۵) افروغ خصلت های جنبش سوم را؛ فرهنگی بودن (با مردم بودن و فهم نیاز های واقهی مردم و روح زمان، درک علم بومی و جنبش نرم افزاری و ...)، استقلال طلبی، استکبار ستیزی، مبارزه با استبداد و عدالتخواهی می داند. (همان، ص ۱۳۶)

فهرست فصول کتاب

مناقشه حق و مصلحت و بن‌بست دانشجویی، عماد افروغ، نشر سوره مهر، چاپ اول، تهران ۱۳۸۷:

پیش گفتار و مقدمه

دلایل عمده گرایش مردم به امام (ره)

حق و مصلحت

حقیقت بالاترین مصلحت

اجتناب ناپذیری ایدئولوژی

جنبش دانشجویی و آسیب دولتی شدن آن

جنبش دانشجویی و موانع نقد

جنبش سوم



[۱] _ خبرگزاری کتاب نیوز، گزارش فارس از نقد ۹ کتاب عماد افروغ، مورخ ۱۳۸۷/۰۸/۲۸،  http://www.ketabnews.com/detail-9935-fa-1.html

[2] _ تشیع علوی و تشیع صفوی، دکتر علی شریعتی، نشر قلم.

دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*

33 + = 42