ایران و امریکا: تابوتهای خونین، تابوهای شکسته
اینک «اقتدار» سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، تحتالشعاع «انفعال» اقتصاد آن قرار گرفته و به واسطه وابستگی اقتصاد آن به واردات و نیز عدم انسجام و شفافیت نظام صنعتی و مالی آن که از جمله در واگذاریهای پرزرق و برق اما شبههدار شرکتهای بزرگ به بخش خصوصی دیده میشد جمهوری اسلامی مجبور به عدول از مواضع - اگر نگوییم اصول - دیپلماتیک خود است.
مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام) – سرویس بینالملل: روز گذشته جمعی از فعالان انجمن های اسلامی که در مراسم سالگشت شهادت شهید مهدی رجببیگی شرکت کرده بودند، بر سر مزار شهدای حج خونین نیز حضور یافتند که امام(ره) در دفاع از خون پاکشان فرمود:
«اگر از صدام بگذریم، اگر مسأله قدس را فراموش کنیم، اگر از جنایت های امریکا بگذریم از آل سعود نخواهیم گذشت.» (صحیفه امام، جلد ۱۶، صفحه ۹۱)
اینک اما همگان مستحضرند که پس از رحلت امام(ره) روابط کشور ما با رژیم بعث صدام عادی شد[۱]، آنهم در شرایطی که او روزبهروز منزویتر میشد و درست چند سال بعد توسط کشورهای غربی ساقط گردید. از سوی دیگر با آلسعود روابط عادی برقرار گردید و حتی در شرایطی که بحرین را به اشغال نظامی خود درآورده و انقلاب شیعی این کشور را سرکوب کرد، این روابط تغییر محسوسی نداشت. همچنانکه عربستان سعودی هر از گاهی با کسر سهمیه حجاج ایرانی، توهین مجددی به ما وارد آورد بیآنکه پاسخ مناسبی داده شود.
و نیز در شرایطی که امام خمینی(ره) در باره دیکتاتور مصر فرموده بود:
«… حسنی مبارک همآخور با اسرائیل جنایتکارند و در راه خدمت به امریکا و اسرائیل از هیچ خیانتی به ملتهای خود رویگردان نیستند.» (صحیفه امام، جلد ۲۱، صفحه ۳۹۸)
در اواخر دوره ننگین حکومت مبارک (که با انقلاب سال ۲۰۱۱ مردم مصر سرنگون شد) ریاستجمهور وت (آقای احمدینژاد) با این رژیم دیکتاتوری وابسته و سازشکار هم رابطه برقرار کرد[۲] (دیدار پیشین خاتمی با وی اهمیت دیپلماتیک نداشت[۳] و دیدار علی لاریجانی هم همراستا با دیدار احمدینژاد بود[۴]) آنهم در شرایطی که رابطه با مصر نه برای ما ارزش سیاسی داشت، نه اقتصادی و نه فرهنگی و… ! و بنابراین میشد این برقراری رابطه در حد افتتاح دفتر حافظ منافع مصر[۵] را یک عقبگرد کامل از مواضع انقلاب اسلامی در قبال اسرائیل و متحدانش دانست[۶] که هیچ ضرورت اولیه و هیچ مزیت ثانویهای برای ما نداشت!
در همان دوره با امریکا هم مذاکراتی در باب عراق داشتیم که البته چون از موضع اقتدار و درباره مسئله ثالث بود، می توان آن را مثبت ارزیابی کرد. هرچند که آن مذاکرات برای عده ای شرعی تازه در مذاکره مستقیم بر سر مسائل فیمابین بود و به تعبیری «شکستن تابو». و البته پس از آن هم مذاکره سعید جلیلی با ویلیام برنز (معاون وزیر خارجه آمریکا) در وین که کمتر از یک ساعت به طول انجامید و رسانه های اصولگرا آن را به مثابه یک موفقیت پوشش دادند اما نه سطح دو طرف مذاکره متناسب بود و نه نتیجه ای از آن حاصل شد.
یادآوری علل مذاکرات تعلیق هستهای
امروز هم ما به عمد وارد مناقشه موافقان خوشحال رابطه با امریکا و ایضا مخالفان بدحال امر مذکور نخواهیم شد، چرا که برخلاف مباحثاث پیرامون در حوزه خصوصی (رسانه ها، شبکههای اجتماعی، گفتگوهای مردمی و دانشجویی و…) در فضای کلان سیاست کشور، به نظر میرسد، توافق از پیش انجام شدهای در باب مذاکرات وجود دارد که موافقت و مخالفت های حوزه خصوصی در اعمال آن اراده تأثیر مثبت و منفی چندانی نخواهد داشت. فیالمثل چنانچه در مراسم استقبال از رئیس جمهور و همراهان در بازگشت از سفر نیویورک، جمعیت مخالفان یا موافقان مذاکره بیشتر میبود، اهمیتی نداشت!
در هر حال نه تنها اصلاحطلبان و دولت (که ترکیب منافع اصلاحطلبان، کارگزاران، راست مدرن و برخی اصولگرایان محافظهکار است) که بخشهایی از اصولگرایان نیز با تفسیر تعبیر اخیر رهبری مبنی بر «نرمش قهرمانانه»، حامی این مذاکرات و بهبود روابط هستند[۷] (مخصوصا آنانی که منافع اقتصادی خود را دنبال می کنند) و لذا اگر موفق باشد، خرسند خواهند بود (حتی اگر لایههای جوانتر و انقلابیتر اصولگرایان همچون دفعات قبل در باب رابطه مصر و انگلیس و تعلیق هستهای به شدت موضعگیری کنند) و اگر شکست بخورد آنگاه همانها هم کاسه و کوزهها را بر سر دولت فعلی و اصلاحطلبان خواهند شکست. نمونه این مسئله مذاکرات ۱۰ سال قبل درباره تعلیق هستهای است که بنا به گفته روحانی، با مجوز رهبری صورت گرفته بود.[۸]
مسئلهای که دکتر ولایتی، مشاور رهبر انقلاب در امور بینالملل هم فروردین ماه امسال به آن اشاره کرد. وی با تاکید بر اینکه هم توقف و هم تاکید بر استفاده صلح آمیز از انرژی هستهای که در دولت گذشته و این دولت تجربه شده با تدبیر مقام معظم رهبری صورت گرفته است، گفت: «تجربه نشان داده که در موضوع توقف فعالیتها غربیها با جمهوری اسلامی صادق نبوده اند و خواستههای ما را تأمین نکردهاند. پذیرش این موضوع هم از سوی جمهوری اسلامی ایران در آن زمان برای این بود که هم به دنیا و هم به غربی ها و هم به مردم خودمان نشان بدهیم که عقبنشینی در برابر دشمنان و غربیها اثرگذار نخواهد بود. لذا از یک زمانی تدبیر رهبر معظم انقلاب و نظام بر این شد که به کارمان در چارچوب ان پی تی ادامه بدهیم.»
تغییر استراتژی یا انحراف از ایدئولوژی؟
و اما در باب اینکه آیا اصل این مذاکره عقبنشینی از اصول هست یا نه، بحث مبسوطتری لازم است. اما اگر «چیستی» مذاکره و – پس از آن رابطه – مثبت ارزیابی شد، باید درباره «چگونگی» آن هم بحث نمود. به بیان دیگر؛ در سطح نازلتر با فرض اینکه اینکه اگر اصل مذاکره مذموم نباشد، مذاکرات فعلی از موضع بالا یا برابر هست یا نه؟ و در نازلترین – و در عین حال عینیترین – سطح بحث، آیا مذاکره موفق خواهد بود؟ و آیا نتیجه مستقیمی در مسائل سیاسی و اقتصادی ایران خواهد داشت؟
پیشتر درباره سوءبرداشتها از تفکر انقلابی در عرصه دیپلماسی نوشته بودیم که “نمیتوان با برداشتهای سطحی از اندیشه امام راحل، مرتکب تندروی و کژروی شد. انقلابی بودن نافی منطق نیست و نباید به نام انفلابیگری، چهرهای بیمنطق و ادبیاتی سخیف از ایران و انقلاب در میان ملتها و دولتهای جهان به نمایش گذاشت.” و نوشته بودیم که “امام نه تنها رئیسجمهور را دعوت به التزام به مناسبات دیپلماتیک میکردند که خود نیز در عین رعایت همین اصول در مواجهه با دولتهای شرق و غرب، تلاش داشتند با ملتها ارتباط برقرار کنند.”
امروز هم معتقدیم در مورد مذاکره، کلیت امر را نمیتوان محکوم دانست، هرچند که شرط مذاکره واقعی هرگز محقق نخواهد شد و امریکا هرگز از موضع استعماری دست بر نمیدارد. دشمنی ما با امریکا هم از جنس مسائل اختلافی مرسوم جهانی نیست که قابل حل باشد. همچنانکه امام فرمود:
«با آمریکا روابط ایجاد نخواهیم کرد، مگر این که آدم بشود و از ظلم کردن دست بردارد و از آن طرف دنیا نیاید در لبنان، و نخواهد دستش را به طرف خلیج فارس دراز کند. مادامى که امریکا این طور است و افریقاى جنوبى آن طور عمل مىکند و اسرائیل هست، ما با آنها نمىتوانیم زندگى بکنیم.» (صحیفه امام، جلد ۱۹، صفحه ۹۴)
اما آیا مذاکرات جزئی، موضع عدم سازش ما را تضعیف می کند یا آنکه بلااشکال است؟ (به تعبیر دیگر آیا ممکن است تغییر استراتژی دیپلماتیک، ایدئولوژی مقاومت و سابقه استقامت ایدئولوژیک ما را مخدوش سازد) و اگر مجاز به مذاکره جزئی باشیم در موضع اقتدار هستیم؟ ظاهرا که نه فعلا به علت فروپاشی اقتصادی، ما در موضع اقتدار در مقابل تحریمها نیستیم و از سوی دیگر هم بیم آن میرود که دیپلماتهای ما از شدت جوزدگی ناشی از یک تماس تلفنی میان روسای جمهور دو کشور، موضع ایران را به ثمن بخس بفروشند! (هرچند که مواضعشان پختهتر از مواضع دیپلماتهای دوران اصلاحات مینماید.)
اما اینکه میگوییم شرط مذاکره واقعی هرگز محقق نخواهد شد، به این علت است که امریکا منافع گره خوردهای با اسرائیل دارد و البته بخشی از دشمنی ما با امریکا هم ناشی از دشمنی غیرقابل تخفیف با اسرائبل است. موجودیت دولت و ملت اسرائیل به صورت ازلی و ابدی توسط ما پذیرفته نمیشود، حال آنکه ملت امریکا نزد ما محترم است و ابزارهای دیپلماسی رسمی و عمومی را در رابطه با آنها به کار گرفته و میگیریم.
البته اگر بواسطه تنشزدایی و مذاکراتی منطقی، امریکا را از موضع جنگطلبانه – و در عین حال حق به جانب خود در قبال ایران – پایین بکشانیم و اسرائیل منزویتر شود، حرکت قابل قبولی انجام شده است. چراکه اقدامات ایران در عرصه بینالملل و در قبال امریکا نه تنها توسط امریکا که توسط کشورها و ملتهای دیگر هم رصد میشود و اگر امریکا علیرغم تغییر تاکتیک و استراتژی – ایدئولوژی مبارزه ما با امریکا و اسرائیل که قابل تغییر نیست (هرچند که این فرضیه هم مطرح است که تغییر استراتژی دیپلماتیک ممکن است ایدئولوژی مقاومت و سابقه استقامت ایدئولوژیک ما را مخدوش سازد) – با مواضع امروز ایران سرد برخورد کند، برخی انتقادات بینالمللی که متوجه ایران بوده، به سمت امریکا متوجه خواهد شد تا او مقصر تلقی و تا حدی منزوی شود. به ویژه آنکه بسیاری معترفند جرج بوش جمهوریخواه مقصر شکست پیشین سید محمد خاتمی در عادیسازی رابطه با غرب بوده است و نباید آن تجربه اشتباه توسط دموکراتهای امریکا که مدعی تغییر بودهاند، تکرار شود. و در صورتی هم که امریکا هم با تغییر تاکتیک و استراتژی دیپلماتیک ایران تعامل مثبت داشته باشد، آنگاه اسرائیل منزوی خواهد شد. همچنین عربستان و دیگر رژیمهای ارتجاعی منطقه که از تشدید مجادله به نفع خود بهره میبرند.
چرا این بار مذاکره، ضرورت تلقی شد؟
و اما در شرایط فعلی که ظاهرا اصل مذاکره با امریکا در سطح کلان سیاست پذیرفته شده و تا حدی نیز پیش رفته است، یک پرسش همچنان بیپاسخ مانده است. با ذکر این توضیح که ما همچنان بر سر امر «مذاکره با امریکا» هم بحثهای جدی داریم چه برسد به «رابطه با امریکا»؛ سوال اینست که چه کسانی «مذاکره با امریکا» را از یک «امکان» (چه از جنس برد-برد و چه برد به نفع امریکا) به یک «ضرورت» (به معنای رابطهای که طرف ایرانی چارهای جز آن ندارد که امتیازات کلانی بدهد تا امتیازات کمتری بگیرد) بدل کردند؟ وگرنه مشتاقان به رابطه با امریکا همواره در طول چهار دهه حیات انقلاب کم نبودهاند، هرچند که نتیجه ای هم به دست نیاوردهاند، چرا که مخالفت با امریکا گاهی کاسبی عدهای است که از اساس اعتقادی با آن ندارند.
سرنوشت مهندس بازرگان و نهضت آزادی را نباید فراموش کرد که در ابتدای انقلاب، پیشگام رابطه با امریکا شدند و امروز از سوی همان کسانی که در دلشان آرزوی ارتباط سیاسی و اقتصادی با امریکا و انگلیس را داشتند، حتی در مسلمانی و سوابق انقلابیشان هم تردید میشود. همچنین سرنوشت رجایی خراسانی و مهاجرانی را که پس از رحلت امام(ره) درباره لزوم رابطه با امریکا نامه و مقاله نوشتند و در این میان تنها مهاجرانی بدنام شد.(حال آنکه کسی به مواضع نشریه «مسائل جمهوری اسلامی» به مسئولیت آیتالله سید محمد خامنهای که از سیاستهای اقتصادی و نیز عادیسازی رابطه دولت هاشمی با غرب[۹] دفاع می کرد، انتقاد نکرد.)
همچنین سرنوشت خاتمی که در گفتگو با کریستین امانپور از “کوتاه شدن دیوار بیاعتمادی میان ایران و امریکا” سخن گفت و عباس عبدی که به عنوان یک روزنامهنگار با یکی از گروگان سابق امریکایی مناظره کرد را نمیتوان از یاد برد. بدنامی برای آنان و دیگر اصلاحطلبان ماند، حال آنکه پیش از آن، جواد لاریجانی در مذاکره با نیک براون انگلیسی، از آنان خواسته بود از کاندیدای جناح راست(ناطق نوری) در برابر کاندیدای چپها (خاتمی) که حامیان وی رادیکالهای فاتح لانه جاسوسی بوده اند، حمایت کند! و نیز تلاشهای مفتضحی برای عادیسازی رابطه با امریکا که در تضاد آشکار با مواضع امام بود:
«با توسل به دامن آمریکا ضعف و ناتوانی خود را بر ملا نسازید و از گرگها و درندهها برای شبانی و حفظ منافع خود استمداد نطلبید ابرقدرتها آن لحظهای که منافعشان اقتضا کند شما و قدیمیترین وفاداران و دوستان خود را قربانی میکنند و پیش آنان دوستی و دشمنی و نوکری و صداقت ارزش و مفهومی ندارد آنان منافع خود را ملاک قرار دادهاند و به صراحت و در همه جا از آن سخن میگویند.» (صحیفه امام، جلد ۲، صفحه ۹۳۲)
و نیز همچنانکه پیشتر اشاره کردیم؛ سرنوشت پرونده هستهای که نه تنها خاتمی که حتی حسن روحانی هم که از چهرههای جناح راست(اصولگرایان فعلی) و نماینده رهبری در شورایعالی امنیت ملی بود قربانی و بدنام شد.
اما اینک چرا مذاکره با امریکا اینقدر جدی شده و اینچنین با سرعت پیش رفته است؟ انقلابیون ایران خام شدهاند یا جنگطلبان امریکا، رام؟ ما گناهکاریم یا آنان توبهکار شدهاند؟
سیاست اقتصادی دیروز یا سیاست خارجی امروز؟
گناه اصلی نه از جانب دیپلمات های دولت فعلی که متوجه سیاستمداران اقتصادی پیشین است. باید کسانی را گناهکار دانست که علیرغم ۲۴ سال داد و فریاد بر سر حاکمیت مطلقه اصل ۴۴ قانون اساسی – حتی به بهای نادیده گرفتن اصل ۴۳[۱۰] - و اجرای طرح های اقتصادی لیبرال از قبیل تعدیل ساختاری و حذف یارانهها، که به منظور خصوصیسازی انجام شد اقتصاد ایران را روز به روز وابسته و ورشکستهتر از پیش کردند. کسانی که سیاستهای اقتصاد جنگی دهه شصت را سوسیالیستی و دولتی میخواندند اما خود اقتصاد را رانتیر و حاکمیتی کردند و به دست «سپاه پاسداران»، «بنیاد جانبازان»، «بنیاد شهید» و… سپردند! کسانی که اقتصاد ایران را به شکل خودکفا و مولد تحویل گرفتند و به بدهی خارجی، دلالی و واردات بیرویه وابسته نمودند. کسانی که مصرفگرایی را در جامعه ترویج و تولید را نابود کردند تا به واردات کالاهای تولید داخل از چین و ماچین وابسته شویم. بهنحوی که پس از اعمال تحریم های خارجی معلوم شود که از تولید خوراک دام و طیور هم عاجز هستیم، همچنانکه از تولید چادر مشکی! و بواسطه همین تحریمها چنان فشار اقتصادی به مردم وارد آید که رئیس دولت جدید با مدعای رفع تحریمها از طریق عادیسازی روابط وارد میدان انتخابات شود و اینکه مدعای خود را عملی سازد. تحریم ها خیلی راحت قیمت ارز را بالا بردند و ارزش پول ما را پایین. دلالان، غنی تر شدند و محرومان، محروم تر. اقتصاد جمهوری اسلامی به ولی نعمتان آن خیانت کرد و حال سیاست خارجی جمهوری اسلامی می خواهد به زعم خود به آنها خدمت کند. خدمتی که به زعم برخی، خیانتی دوباره است.
اینک «اقتدار» سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، تحتالشعاع «انفعال» اقتصاد آن قرار گرفته و به واسطه وابستگی اقتصاد آن به واردات – علیرغم تمامی شعارهای کَرکننده حول «اقتصاد مقاومتی»، «مردمی کردن اقتصاد» و… – و نیز عدم انسجام و شفافیت نظام صنعتی و مالی آن که از جمله در واگذاریهای پرزرق و برق اما شبههدار شرکتهای بزرگ به بخش خصوصی دیده میشد – مسئلهای که از آن به عنوان پدیدههای «اختصاصیسازی» و شرکتهای «خصولتی» یاد میشود- جمهوری اسلامی مجبور به عدول از مواضع – اگر نگوییم اصول – دیپلماتیک خود است. نمایش کُمیک کنونی در عرصه دیپلماسی که در قالب یک تماس تلفنی میان دو رئیس جمهور، وجه دراماتیک هم مییابد محصول نمایش تراژیک اقتصاد ایران است. تراژدی هضم اقتصاد ایران در معادلات نظام سرمایهداری، اینک به تراژدی هضم در معادلات بینالمللی نظام سرمایهداری انجامیده است.
پس آنهایی که با مشت های گره کرده به استقبال رئیس جمهور رفتند تا اعتراض خود را به مذاکره با امریکا ابراز دارند، باز هم به آدرس غلط رجوع کرده اند. پاسخ آنان کوتاه است: نخست آنکه پیشتر تابوهای مقاومت و سازشناپذیری در مقابل حسنی مبارک، صدام حسین و جرج بوش، شکسته بود و دوم اینکه انتقام تابوتهای خونین شهدا را باید نخست از دلالان اقتصادی گرفت نه دلالان دیپلماسی. آنانی که میراث امام و شهدا را بر باد دادند، همواره میان تهران و نیویورک و لندن در رفتوآمد هستند. با این تفاوت که اگر سفر دیپلماتیک روحانی برای ایران دستاوردهای مثبتی هم داشت (یا خواهد داشت)، سفرهای آنان هیچ سودی برای اقتصاد ایران ندارد مگر برای منافع شخصی و حزبی آنان.
اینک به جای آنکه ماجرای «صلح حدیبیه» را درباره مواضع دیپلماتیک تکرار کنید، به «جنگ احد» بیندیشید: اقتصاد وابسته، تنگه احد جمهوری اسلامی بود که در زمان هجوم دشمن، هیچ یک از شما بیدار نبودید.
[۱]- برقراری روابط در شرایطی صورت گرفت که عراق به علت تحریمهای خارجی، تنها در چارچوب برنامه «نفت در برابر غذا» میتوانست اقتصاد خود را اداره کند، و لذا سیل عظیم زائران ایرانی برای دولت عراق ارزآوری داشت. لذا در شرایطی که زائران عراقی از مراسمی مثل پیادهروی اربعین منع شده و متخلفین با گلوله پذیرایی میشدند، کاروانهای زیارتی بهراحتی به عتبات میرفتند.
[۲]- آنهم در شرایطی که در مارس ۲۰۰۹؛ حسنی مبارک پس از اطلاع از دعوت محمود احمدینژاد در نشست سالانهٔ سران اتحادیه عرب در شهر دوحه قطر، از حضور در آن خودداری کرده بود.
[۳]- در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی، وی پس از ۲۰ سال قطع کامل روابط ایران با مصر، در ژنو با حسنی مبارک دیدار و گفتوگو کرد. همچنین تلاشهایی در زمینه تغییر نام خیابان خالد اسلامبولی صورت گرفت که ناکام ماند.
دیکتاتوری مصر پیش از این، از موضع بالاتر در مسئله تجدید روابط وارد شده و برای هرگونه برقراری روابط با ایران شروطی را تعیین کرده بود که از جمله مهمترین آنها تغییر نام خیابان خالد اسلامبولی(افسر انقلابی که انور سادات رئیسجمهور سازشکار مصر را به قتل رساند) بود.
[۴]- لاریجانی بعدها درباره این دیدار گفت: «در دیدار با حسنی مبارک، او گلایههایی داشت، درباره موضوع اول پذیرفت تجدیدنظر کند اما درباره مطلب دوم نپذیرفت. بنابراین ما در آنجا دنبال ارث پدرمان نرفتیم و ماموریتی داشتیم، حالا که حسنی مبارک رفته پی کارش، بیان این موضوعات شاید خیلی هزینهای نداشته باشد.»
[۵]- احمدینژاد پیش از این هم در اردیبهشت سال ۱۳۸۶ گفته بود ایران حاضر است «همین امروز» سفارت خود در قاهره را بازگشایی کند.
[۶]- در بدو پیروزی انقلاب اسلامی همچنانکه امام(ره) پیشتر در مصاحبههای خود در نوفل لوشاتو متذکر شده بود، جمهوری اسلامی ایران با اسرائیل، مصر و رژیم آپارتاید افریقای جنوبی قطع رابطه نمود.
[۷]- تا جایی که جواد لاریجانی، دیپلمات کهنهکار جناح راست در دهه شصت و هفتاد که در دهه شصت به علت مواضعش در قبال جنگ و در دهه هفتاد به خاطر مذکرات ننگین با نیک براون انگلیسی، طرد و منزوی شده بود اما در دهه هشتاد با مدعای حمایت از مواضع دیپلماتیک احمدینژاد دوباره به صحنه آمد، در گفتگو با سایت خامنه ای دات آی آر، «نرمش قهرمانانه» را تفسیر میکند.
درباره جواد لاریجانی پیشتر در دو گزارش «دیپلماسی «چرت ملوکانه» ولایتی به روایت جواد لاریجانی!» و «جواد لاریجانی و کمک انتخاباتی از انگلیس!» نوشتهایم.
[۸]- پیشتر در آستانه انتخابات ریاستجمهوری در گزارشی درباره ابعاد ماجرای تعلیق هستهای نوشته بودیم.
[۹]- هرچند که هاشمی همواره در ظاهر حساب خود را از رجایی خراسانی و مهاجرانی جدا میکرد(چنانچه در خاطرات سال ۶۸ خود هم مدعی همین مسئله است) اما نمیتوان انکار کرد که این مواضع مورد تأیید خود او بود. چنانچه امروز هم مطالبی را از دیدارهای خصوصی خود با امام و گفتگو با ایشان درباره مذاکره با امریکا نقل میکند که در تضاد آشکار با سخنان صریح امام در صحیفه است.
[۱۰] – اصل ۴۳ قانون اساسی که از آن لزوم ارائه خدمات کامل دولتی در عرصه آموزش و بهداشت استنتاج میشود، میگوید:
«برای تامین استقلال اقتصادی جامعه و ریشهکن کردن فقر و محرومیت و برآوردن نیازهای انسان در جریان رشد، با حفظ آزادگی او، اقتصاد جمهوری اسلامی ایران بر اساس ضوابط زیر استوار میشود: ۱- تامین نیازهای اساسی: مسکن، خوراک، پوشاک، بهداشت، درمان، آموزش و پرورش و امکانات لازم برای تشکیل خانواده برای همه و… »
::::
سلام،
مطلبی که به جلد ۱۶ صحیفه امام صفحه ۹۱ ارجاع داده اید، در صحیفه امام وجود ندارد.
لطفا سریع اصلاح کنید.